داستانکده شبانه
16K subscribers
101 photos
9 videos
181 links
Download Telegram
سكس با آبجی مريمم


سلام دوستان اسم من فرزامه( اسمها واقعی نیست) و ٢٧ سالمه و متاهلم، هيكل معمولي و قيافه معمولي دارم، يه آبجي دارم به اسم مريم كه ٣٠ سالشه و متاهل ولي قيافش فوق العاده خوشگل و نازه و اندامشم خوبه و ٢ تا هم بچه داره كه ابتدايي درس ميخونن يكي پنجم و يكي چهارم، قضيه سكس ما برميگرده به دو سال پيش كه تا الان هم ادامه داره و هر دو راضي هستيم، سكس منو آبجي از طريق اس ام اس اتفاق افتاد، يعني اس ام اس هاي عادي كه در ادامه به سكسي تبديل شدن و كم كم ديگه از هم ميپرسيديم تو سكس چيا دوس داري و اين جور مسايل، ديگه مثل قبل خجالت نداشتيم و از سكسامون ميگفتيم كه اون چطور به شوهرش حال ميده و من چطور زنمو ميكنم تا اينكه حرفا كشيده شد به سمت سكس اس كه قشنگ باهم لاس ميزديمو سكس ميكرديم، همينطور ادامه داشت سكسامون كه آبجيم گفت دوس داري واقعيشم انجام بديم؟ گفتم آره گفت پشيمون نميشي؟ گفتم تو ميشي گفت نميدونم، ميخواي يه بار انجام بديم اگه خوب بود ادامه ميديم، اوكي دادمو قرارمون شد سه شنبه صبح ساعت ٩ خونشون كه شوهرش ادارس و بچه ها هم مدرسه، دوشنبه شب اس داد كه فردا مياي، نوشتم آره آمادگيشو داري؟ گفت نميدونم، تو بيا من ميرم اتاق و پتورو ميكشم روم تا خجالت نكشيم، خلاصه صبح رفتم دوش گرفتمو اصلاح كردمو نزديكاي ساعت ٩ رسيدم زنگو زدم درو باز كرد بدون اينكه بپرسه، رفتم بالا در باز بود، يكم استرس داشتم، تو حال نبود و در اتاق باز بود، رفتم درو باز كردم ديدم پتو روشه و پاهاش بيرونه، نشستم لب تخت و دستمو آروم كشيدم رو ساق پاش، يه ساپورت نازك پوشيده بود كه حشريم ميكرد، اوووووف اولين بار بود باهوس دستم به آبجيم ميخورد، يكم ماليدم پاهاشو پتورو تا كمرش دادم بالا، باسنش اومد جلو چشمم، روناشو بادستم ميماليدمو نوازش ميكردم، سرمو بردم سمت كونشو از روساپورت بوس كردمو بو كشيدم، جوووونم نرموتپل بود، كونشو ماليدمو آروم ساپورتو كشيدم پايين، خودشم كونشو داد بالا تا راحت دربياد، اوووووف يه شورت مشكي لاي كونشو پوشونده بود، آخخخخخ داغه داغه بودم، كپلاي كونش تو دستم بود، صداش در نميومد، جوووونم يه گاز كوچولو از كپلاش گرفتمو آروم شورتو دادم پايين، اووووف كون لخت خواهرم جلوي چشمم بود لاشو بازكردم و سرمو بردم لاي كونشو شروع كردم به بو كشيدنو ليس زدن، اووووف زبونم رو سوراخ كون تنگش بود، پاهاشو يكم بازتر كردمو كوس صورتيشو ديدم آخخخخخخ كيرم شق شده بود لبلسامو در آوردم و دوباره شروع كردم اينبار از كوسش ليس زدم تا سوراخ كونش سرم لاي كونش بود كه دستشو از پشت گذاشت رو سرمو فشار داد، اووووف مثل اس سكسامون كه ميگفت اين حالتو دوس داشت، لاي كون خواهرم داشتم خفه ميشدم، تند تند براش ليس ميزدم، آروم كونشو داد بالا و به كمر خوابيد، اوووووف كوسش افتاد جلوم، يه كوس صورتي كه داغترم ميكرد، سرمو بردم لاشو براش قشنگ ليس ميزدم و با سينه هاي لختش بازي ميكردم، كوس خواهر نازم تو دهنم بود اووووووف ترشحات كوسش قشنگ رو صورتم بود و من داشتم با تنها خواهرم عشق بازي ميكردم، موهامو گرفت و كشيد بالا دوس داشت سينه هاشو بخورم افتادم به جون سينه هاشو كيرمو ميكشيدم رو روناي گوشتيش، جوووونم سينه هاش محشربودن، پتو فقط صورتشو پوشونده بود خواستم اونم آروم بكشم كنار ولي نذاشت اون زير داشت ناله ميكرد، افتاده بودم روش كه دستشو برد رو باسنمو فشار داد به خودش، اون كيرمو ميخواست، اووووف چسبوندم به كوسشو لاي كوسش بالا پايين ميكردم، خيسيه كوس تنگش رو كيرم بود، دوس ذاشتم صداشو بشنوم واسه همين نكردم توشو فقط رو كوسش بالا پايين ميكشيدم كه آروم با صداي حشري گفت بككككككنننن، جووووونم ديووونه شدم آخخخخ خواهرم كيرمو ميخواست، سر كيرموفشار دادم توشو نگه داشتم جووونم تنگ بود، افتادم روشو سرمو بردم پايين و گفتم خوبه؟ گفت بكن فقط، آخخخخ خواهرم داغ بود آروم همشو كردم تو كوسشو شروع كردم به تلمبه زدن، مثل كوره داغ بود، دستاش رو كمرم بودو باهام همواهي ميكرد و نفس نفس ميزد، گفتم كجاته؟ گفت تو كوسم بكنننننن، اووووف سرعتو بيشتر كردم گفتم ميخواد بياد، گفت بريز تووووووش، آخخخخخخ خيس عرق بودم تند تند ميزدمو سينه هاشو ميخوردم، كيرم تو كوس آبجي مريمم بود، جووووونم، آبم داشت ميومد اومدم بالا و سبنه هاشو فشار دادم و كيرمو تا ته تو كوسش نگه داشتمو همه آبمو ريختم توش اوووووف كوس خواهرم با آب كير من پر شده بود، نا نداشتم، افتادم روشو چشمامو بستم، چند ديقه همينطور بوديم آروم گفت مرسي داداشم قشنگ بود، ولي هنوزم زير پتو بود سرش، گفتم حال داد؟ گفت خيلي به تو چي؟ گفتم خيلي و ازروش بلند شدم و دستمال كاغذيو گذاشتم لاي كوسش، رفتم خودمو شستم و اومدم و ديدم همونطور دراز كشيده، لباسامو پوشيدمو يه بوس از دستش كردمو رفتم، بعداز ظهر بهم اس داد كه چطور بود؟ گفتم عالي بود،
پایان
@dastankadhi
سکس با آناهیتا


سلام به دوستان شهوانی مهدی هستم 23 ساله این داستان واسه 2 سال پیشه تقریبا 23 اسفند و یکمم طولانیه حوصله کنین لطفا.
من تا 18 سالگی تو یزد بودم وقتی کنکور دادم بابام گفت اگه سراسری غیر از یزد قبول شدی واست یه ماشین میخرم با یه خونه تو همون شهر واست اجاره میکنم
کنکور جوابش اومدو من مترجمی زبان اصفهان قبول شدم تا این حد بدونین که بابام 206 مدل 90 و یه خونه تو اصفهان اجاره کرد به مدت 5 سال دو سالیو همینطوری گذروندم روزام طوری شده بود که بعد از کلاس بچه ها میومدن خونمو ماهم فیلم میدیدیم. از پولی که بابام فرستاده بود دوتا قلیون خریده بودم که با بچه ها میکشیدیم.
روزا همینطور میگذشت که شد 23 بهمن تو خونه داشتم قلیون میکشیدم که رفیقم رضا بم زنگ زد
_سلام مهدی خوبی؟
_مرسی.
_میگم میزاری من یه ساعت دوست دخترمو بیارم خونت قلیون بکشه؟
_اکه بکن بکنه منم بمونم!
_ن باو قلیون میخواد دیدم تو داری برا همین زنگت زدم.
_اوکی پس وقتی اومدین منم از خونه میرم بیرون فعلا.
_حله فعلا.
بیست دقیقه نشد که اومدن.وقتی اومدن تو من رفتم گردش!!
داشتم همینطور تو خیابون میرفتم که رسیدم 33پل دیدم یه دختر خشکل تقریبا 20 ساله داره تو پیاده رو میره اومدم بغلش وایسادم بوق زدم نگا کرد.
_سلام خانوم برسونمتون
_نه ممنون خودم میرم
_تعارف میکنین تو این هوایه بارونی؟!
بعد از دو دقیقه اصرار اومد نشست تو ماشین.پوسته سفیدی داشت با ممه های سایز 85 که از زیر مانتو تنگش بهت سلام میکردن یه ساپورت مشکیم پوشیده بود.
سلام کردم گفتم
_مهدی هستم و دستمو به سمتش دراز کردم
یه نگا بهم کرد دست داد
_منم آناهیتا هستم خوشبختم
_خوشبختم
همینطور داشتیم تو خیابون میرفتیم که رضا زنگم زد
_سلام مهدی ما کارمون تموم شد دره خونرو بستیمو الانم اومدیم بیرون

_اوکی حله
آناهیتا کنجکاو شد
_کی بود
_رضا رفیقم همرا دوست دخترش رفته بودن خونم قلیون بکشن
_منم خیلی وقته هوس قلیون کردم
_خب اگه وقت داری میتونیم بریم خونم قلیون بکشی
با یکم من من قبول کرد.دور زدم رفتم به سمت خونه وقتی رسیدیم خونه نشست رو تنها مبله سه نفره ای که تو خونه بود قلیونو اوردم.داشتیم میکشیدیم که گفتم تخته نرد بازی میکنی؟
_اره
بلند شدم رفتم تخترو اوردم سه چهار دست که بازی کردیم نگا ساعت کرد یازدهو ربع بود
_بدبخت شدم ساعت 11 باید میرفتم خوابگاه اگه بابام زنگ بزنه چکار کنم؟؟؟!!!
_خب بگو خونه دوستمم شب اونجا هستم
_چاره دیگه ای ندارم
دو دقیقه نشد که باباش زنگ زد رو گوشیش نگا کردم شماره خونه بود اولش نوشته بود 0353 به خودم گفتم اینم که یزدیه ایول چه شانسی وقتی تلفنش تموم شد گفتم:خب خونه من خشه(خوبه)؟
_یزدی هسی؟
_اره
خمیازه بلندی کشیدو گفت من خوابم میاد
رفتم رختخواب اوردم به فاصله نیم متر از هم پهن کردم گرفت خوابید و پشتشو به سمت من قمبل کرد ده دقیقه هیچ کاری نکردم اومدم دست بزنم به کونش گفتم نه این اینجا خوابیده که کسی اذیتش نکنه دستمو پس کشیدمو خوابیدم
صبح شد رفته بود یه یادداشت گذاشته بود
ممنون که دیشب گذاشتی بخوابم و بم دست نزدی و شماره تلفنو ادرس خوابگاهو نوشته بود
فهمیدم دیشب بیدار بوده پی ام دادم انجام وظیفه بود رفتم دانشگاه.
هرروز بعده دانشگاه میرفتم دنبالش و بیرون میچرخیدیم
عید نوروز شده بود بیدار شدم از خواب بابام زنگم زد
_سلام مهدی ما امروز میایم اصفهان که بریم تهرانو مشهدو برگردیم یزد تو هم اگه خواستی بیا
_سلام باشه قدمتون رو چشم
بلافاصله بعد از قطع کردن تلفن قلیونارو قایم کردمو زنگه انا زدم
_سلام آنا بابام اینا دارن میان که بریم تهرانو مشهد تو برمیگردی یزد؟
_ن میخوام پیشت باشم
_اوکی پس من نمیرم فعلا
_فعلا
بابامو مامانم رسیدن بعد از احوال پرسی گفتم من نمیتونم بیام
_چرا؟
_تحقیق دارم باید تا پنجم عید تحویل بدم
_باشع پس ما میریم
ساعت تقریبا پنج بود که رفتن وقتی رفتن زنگ آنا زدم
_سلام کجایی؟
_با سحر نزدیکه باغ گلها بیا اونجا یکم بگردیم
_باشه
بعد از گشتن تو باغ سحرو رسوندیم خونشو رفتیم خونه
تو راه رفتن یه پاکت ماربارو پایه بلند گرفتم که تو خونه بکشم
تو خونه داشتم سیگار میکشیدمو تلوزیون میدیدیم که آنا گفت:مهدی تو چرا عاشق من شدی؟؟
_خب بخاطر اخلاقت،خشکلیت!
_ینی دلیله دیگع ای نداشتی؟
_روزه اولی که دیدمت میخواستم بکنمت ولی الان نه
_بخاطرم جغم زدی؟
_دو سه روز اول اره
_خاک تو سرت
_وا خب چکار کنم تو کف هیکلت بودم
_خب به خودم میگفتی من وقتایی که خواب بودی واست ساک میزدم
یه لحظه جا خوردم
_حالا وقتشه هم من حال کنم هم تو
بعد از این حرف بلند شد دستمو گرفت بلندم کرد و لبامون تو هم گره خورد دستمو بردم زیر تاپی که تنش بود و درش اوردمو بند کرستشو باز کردم دو تا ممه 85 جلو بود حلش دادم رو مبل و شروع کردم اون ممه های نوک صورتی رو مک زدن انقدر مک زدم که سرخ شد شلوارشو از تو پاش در اوردم کسشو از رو شرت مالوندم اهو اوهش رفته بود هوا شرتو در اوردم یه کس تپل بدون مو داشت سرمو کردم لا پاش و شروع کردم کسشو لیسیدن اونم هی سرمو فشار میداد سرمو کشید عقب گفت نوبته منه بلند شد جلوم زانو زد کیرمو در اوردو شروع کرد ساک زدن تو عالم رویا بودم سرشو مک میزد بعد تا اخرشو میزاشت تو دهنش بلندش کردم لب ازش گرفتم و به حالته سگی رو مبل گذاشتمش کونش خیلی تنگ بود تف بهش زدم با یه انگشت کردم توش نالش رفتع بود هوا دو انگشتیش کردم وقتی جا باز کرد تف به کیرم زدمو اروم سرشو گذاشتم توش با یه فشار نصفشو کردم تو کونش یکم صبر کردم جا باز کنه بعد شروع کردم تلنبه زدن همینطوری که تلنبه میزدم میگفت بکن منو این کون ماله خودته با این حرفاش بیشتر حشری میشدمو تلنبه هارو تند تر میکردم انقدر تند تلنبه زدم که ابم اومدو با یه داد نسبتا بلند همشو ریختم تو کونشو همونجا روش افتادم یه لب ازش گرفتم گفتم مرسی عشقم
تقریبا هرروز کارمون همین بود عید 95 که شد وقتی بابامو مامانم اومدن رفتم دنباله آنا اوردمش خونم به بابامو مامانم نشونش دادم اولش میگفتن این کیهو اینا ولی بعدش قبول کردن به بابام گفتم آنا یزدیع میخوام برم یزد با باباش حرف بزنم
همگی با هم رفتیم یزد بعد از سه بار رفتن خونه باباش و اصرار کردن بلخره قبولم کردن و 15 اردیبهشت قراره ازدواج گذاشتن الانم با هم تو اصفهان زندگی میکنیم ولی هنوز بچه نمیخوایم
ببخشید که طولانی شد
((پایان))
📚
@dastankadhi
جرخوردن_کونم_توسط_مهران_مهربونم



سلام اسمم رعناس یه دختر توپر ولی زیاد چاق نیستم سینه هام و باسنم بزرگه طوری که همه تو کفشن 21سالمه این داستان هم برمیگرده به 1سال پیش من تجربه سکس ودوست پسر واینجورچیزارو نداشتم ولی وقتی تودانشگاه قبول شدم وارد اونجاشدم کلی بهم پیشنهاد دادن آخه مامان اینازیاد نمیزاشتن تنها بیرون برم یعنی اصلا نمیزاشتن ولی وقتی دانشگاه قبول شدم یکم راضی شدن تنهابرم خوب برگردیم تودانشگاه بایه وسواس خاصی بایه پسر دوس شدم اسمش مهران بود خیلی جذاب وخوشگل ولی همه میگن تومهران خوشگلتری!بعد یک هفته رفت وآمدم به خونشون شروع شد آخه خونه مجری داشت واینجا دانشجو بود من خودم یکم هاتم ولی بیچاره مهران حتی بوسمم نمیکردفقط نازم میکرد بعدش خودش گف بخاطرمعصومیتت بود که بهت دس نمیزدم بعدازمدتی سکس لاپایی ما شروع شد یه روز بهش گفتم میخوام ازپشت بکنی گف نه امکان نداره دردت میاد منم گفتم باید بکنی خلاصه قبول کرد کیرش یکم بزرگه آخه اهل کردستانه خلاصه لختم کرد وشروع کرد به لب گرفتن وبازی کردن باسینه هام اونقد سینه هامو خورد که نوکشون زد بیرون وکبودشون کرد هی قربون صدقم میرف خودشم میگف فقط ناله کن دوس دارم زن ناله کنه احساس رضایت میکنم منم هی موهاشو میکشیدم و ناله میکرد تا اینکه دستش خورد به کسم و آه ونالم زیاد شد وقتی کسمو میخورد دیگه تو خودم نبودم وهمش بازوهاشو فشار میدادم کیرشو آورد جلو دهنم که ساک بزنم منم بلد نبودم وهی دندون میزدم وداد میزد دندون نزن تا اینکه تخماشو کردم تو دهنم خیلی حال کرد وموهامو میکشی بعد برگش گف بزار بکنم توکونت من ترسیدم ولی گفتم باشه کیرشو گذاشت لب سوراخ کونم همین که فشار داد رفتم بالا ولی اون زرنگتر بود و نگهم داشت و یطوری خشک خشک کرد تو کونم که خون اومد دوتامون ترسیدیم جدی جر خورده بودم ولی باز ادامه داد تا آبش اومد و ریخت تو کونم آب وخون قاطی شد ومهران رف دستمال آورد وتمیز کرد بعدش مثل مرده افتاد کنارم بعد1ساعت گف باید بریم دکتر رفتیم دکتر وجندتا آمپول و...داد تا عفونت نکنه و جاش خوب شه کرم تنگ کننده هم داد بعدازاون قضیه دیگه از پشت ندادم بهش خودشم اصلا نخواست تا اینکه با قرص وداروها برگشت به حالت اولش والانم هر وقت بخواد دستشو بکنه تو کونم اصلا نمیره توش چون تنگ تنگ شدم بعد اون قضیه اومد خواستگاریم و بابام گف درست باید تموم شه تا موافقت کنه ماهم قبول کردیم...اگه خوشتون اومد بگین تا داستان پارگی پردمم به دست عشق ماهم مهران جان که جونش واسم درمیاد و واسه خوشحالیه هم همه کار میکنیم رو براتون بگم که خیلی جالبتره تازه قراره سال دیگه عروسی کنیم دعا کنین.

#پایان
@dastankadhi
سلام دوستان عزیز من سوسن هستم 24سالمه قدم160. میخوام. داستان آشنایی خودم بادوست پسرم رو تعریف کنم مابه طوراتفاقی باهم اشنا شدیم تاچندماه اول فقط باپیام وتلفن درارتباطوبودیم وسکس چت میکردیم وهفته یکبار همدیگرو می دیدیم دوست پسرم اسمش سامان بود مغازه دار. یک روز بهم اس دادگفت که امروز ظهر رو مغازه میمونم بیا پیشم دوسه ساعتی رودرکنارهم باشیم منم بعدازکلی اسرار قبول کردم برم پیشش. اون روز رو کلی استرس داشتم یهو دیدم که منوبغل کرد فشارمیداد بوس میکرد وازحسش بهم میگفت حس عجیبی بهم دست داد.ازم خواست ک مانتوم رو دربیارم سامان خودش شروع به بازکردن دکمه هام کرد ازم خواست ک بهش لاپایی بدم من اولین بارم بود برام سخت بود قبول نمیکردم دیدم بازبابغل کردنش دستش سمت زیپ شلوارم رفت بازش کرد باحالت سکسی شلوارمو. وشورتمو کشید پایین بادستش با کوسم بازی میکرد وکیرشو گذاشت لای پام عقب جلو میکرد منم بااینکه استرس داشتم به من حال میداد اونم ابش اومد اون روز دوبار بامن لاپایی رفت سینه هام رو خورد ک نزدیک بود ازحال برم اون هم غرق حال کردن بودخلاصه اون روز گذشت تاچندوقت بعد گفت ک دلم خیلی برات تنگ شده میخوام ببینمت باز باهم قرارگذاشتیم اون روزتومغازه ازساعت 1تابعداز ظهرپیشش بودم وقتی رسیداول منو بغل کرد اونقدرفشار داد ک احساس خفگی میکردم بوس میکردبوسش میکردم گف امروز روبهم حال بده گفتم نه گفت نه نداریم بایدبهم حال لباساما در اورد گف سوسن سیخ شده منوخوابوند اونم کیرشو گذاشت لای پام روم خوابیدچند لحظه نفس نفس میزد شروع به مکیدن سینه هام کرد صدای ناله هام اونوبیشترحشری میکرد گوشم رولیس میزد حشری تر شدم براش ساک زدم کیرش شق کرده بود ازم خواست روی شکم بخوابم ک لاپایی بزاره. وقتی خوابیدم گف میزارم داخلش گفتم نه باحرفاش منوراضی کرد تف کرد توکونم انگشت گذاشت کلاه کیرشوگذاشت ازدرد جیغم دراومد ولی اروم ازش خواهش کردم بخیال کردن بشه گف گشاد میشه دردش کمتر میشه خلاصه باز تف کرد اول یک انگشت بعد دو انگشت کرد توکونم. بهم میگف عجب کونی داری بااین حال خیلی احساسی بود انقدر اروم کیرشو گذاشت تو کونم. ولی دردداشت کم کم گشاد شدم شروع کرد به تلمبه زدن داشتم حال میکردم تندترش کرد وااااای نفس های هردومون تند می زد ازشدت شهوت. وحشری شدن اون ازکونم خوشش اومدگف کیرم کامل تاته توکونت جامیشه درحال کردن بود سینه هاموفشار میداد گردنمو میخورد بازوهامو لیس میزد گازمیگرف ک کبود شد آب هردو مون اومد. بعد از ده دقیقه یه بار دیگه لختم کردپاهامو زد بالا باکیرش میزد به کوسم دلم میخواست همون موقع پرده روبزنه کیرشو بزار تاته ومنو بکنه دوباره منو روبه شکم خوابوندکیرشو کرد تاته داخل کونم تلمبه میزد باز ابش اومد همدیگروبغل وبوس کردیم حالا قراره چندروز دیگه برم پیشش دوباره بهش کون بدم دوس دارم تندتند منوبکنه حس خوبیه. ممنون داستانمو خوندید ادامه ش رو براتون بازمیفرستم.


#پایان
@dastankadhi
من و شوهر خواهر شوهرم

#اقوام #زن_شوهردار

اسمم شیرینه. یادتونه حدود ده سال پیش خاطره اولین سکسم رو با امیر شوهر خواهر شوهرم که با نقشه کشوندمش خونه به بهونه ترکیده شدن شیر حموم و سکس باهاش رو براتون نوشتم. از اون به بعد تا بهمن 1402 ما نتونستیم باهم سکس داشته باشیم و اون خاطره همیشه توی ذهنم بود. البته ماساژ و ماچ و بوسه و اینا رو داشتیم. خلاصه خواهر شوهرم مریض شد و امیر اونو برد تهران برای درمان. یکی دو روز بعد بهمون اطلاع داد که باید عمل بشه. پس خواست که کسی برای کمک بهش بره تهران. همه خانمهای فامیل بهونه داشتن یکی شوهرشو یکی بچه هاشو یکی کارشو بهونه کردن و من از خدا خواسته انتخاب شدم که برم تهران. بچمو به شوهر و کادر شوهرم سپردم و رفتم. توی هواپیما همش به اولین سکسم با امیر و لذتی که برده بودم فکر میکردم.تهران که رسیدم امیر اومده بود فرودگاه و منتظرم بود. منو که دید باهام دست و بغلم کرد و گفت میبینی چه گرفتاری برای زنم درست شده. گفتم نگران نباش درست میشه و خوب میشه. مستقیم رفتیم بیمارستان ولی چون امیر همش توی فکر بود نشد کاری بکنم. شب رو موندم بیمارستان و امیر بیچاره همش توی لابی بیمارستان بود و نگران. صبح اول وقت خواهر شوهرم رو بردن اتاق عمل و حوالی ساعت 2 ظهر بیرون آوردن و مستقیم ای سی یو. منو امیر رفتیم دیدیمش و کمی باهاش حرف زدیم. حالش بد نبود ولی خب نذاشتن پیشش باشیم. تا شب چند باری با خواهش رفتیم دیدنش که گفتن دیگه نمیشه ببینید و باید مریض بخوابه و خودمون حواسمون بهش هست. خیلی خسته بودیم و تصمیم گرفتیم بریم هتل تا صبح. رسیدیم هتل و امیر روی تخت دراز کشید و چشماشو بست. منم مانتوم رو در اوردم و ابی به دست و صورتم زدم و اومدم کنارش نشستم. کمی بازو هاشو مالوندم و رفتم سراغ پاهاش کمی مالیدم که گفت آخیش چه خوبه.دستت درد نکنه. بیشتر مالیدم و ساقهاشو مالیدم و یواش یواش رفتم بالاتر تا به روناش رسیدم. چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد و گفت چه خوبه. آروم دستم رو بردم روی کیرش برق از چشمانش بیرون زد. آروم مالوندمش همون کیر بزرگی که توی حموم همش توی کسم بود الان بازم توی دستام بود.بعد از حدودا ده سال دوباره میشد که توی خودم حسش کنم. یواش یواش احساس میکردم که شورتم داره خیس میشه. هر چی بیشتر میمالیدم بزرگتر و کلفتتر میشد و آب منم بیشتر میشد. تحمل نداشتم رفتم سراغ کمربندشو و بازش کردم. دکمه رو باز کردم و زیپ رو پایین کشیدم شلوارشو پایین آوردم و رونای سفید و ماهیچه ای بی موشو دوباره دیدم. از حشریت دیونه شده بودم. ی شورت قرمز تنش بود که بیشتر دیوونم میکرد و ی کیر بزرگ شق شده زیر شورت که چشامو میخکوب خودش کرده بود. یهو امیر یه نوازش آرومی از سینم کرد و ی آه بلندی ناخودآگاه ازم بلند شد. به چشماش نگاه کردم که منو به طرف خودش کشید و بلافاصله ازم لب گرفت. امیر خیلی قشنگ لب میخورد و گاهی زبونش رو فرو میکرد توی دهنم و با این کارش منم زبونم رو بیرون می فرستادم و بعد زبونم رو می مکید و انکارش ی حسگر مانند و ی حال خیلی عالی توی قسمت پایین شکمم درست میکرد که باعث میشد از خودم بیخود بشم شکمم رو به شکمش میچسبوندم و سرم رو عقب میکشیدم و امیر با دستاش کمرم رو محکم میگرفت و بلافاصله سینه هامو میمکید و دیوونه ترم میکرد. آب از کسم فوران کرده بود و خیس خیس بود. گاهی که تکون میخوردن کیر کلفتش که با شورت به از روی شلوار چسابم به کسم میخورد آه و اوهم رو بیشتر میکرد.نفهمیدم چقدر سینه هامو خورد ولی یهو متوجه شدم که به پشت رو تخت خوابیدم و لخت لختم و پاهام به سمت کمم جمع شدن و امیر داره کسم رو میخوره و لیس میزنه. وقتی زبونش رو از روی خط کسم از پایین تا چوچولم میکشید به قدری حشری میشدم که مجبور میشدم کمرم رو از روی تخت جدا کنم و سرم رو دیوانه وار به تشک فشار بدم اما با این کارم لبه های کسم باز میشدن زبونش به در ورودی کسم میخورد و دیوونه تر میشدم. برای یه لحظه به قدری این حرکات حال آور شدن که دیگه طاقت نیاوردم و با جیغ در حالی که بالش رو گذاشتم روی دهنم ارضا شدم و نفسم دیگه بند اومد و راحت شدم. حسی عالی که هیچ وقت با شوهرم تجربش نکرده بودم. امیر عالی بود. اون بدون اینکه کیرش رو بزاره توی کسم منو ارضا کرده بود.حسی که همیشه به یادم میمونه. اومد و کنارم دراز کشید و منو بغل کرد و لبم رو بوسید. نگاش کردم و گفتم عالی بود عزیزم. بدجور ارضام کردی. پنج شیش دقیقه ای دراز کشیدیم و یهو کیر شق شدشو روی رونم احساس کردم. یادم افتاد که اون ارضا نشده. آروم اومدم روش و ازش لب گرفتم و لبش رو خوردم و شروع به بوسیدنش کردم.سینه هاشو خوردم و آهش در اومد فکر کردم دروغ میگه ولی قسم خورد که با مکیدن سینه هاش ی حالتی میشه. پایین تر اومدم تا نافش. از نافش که گذشتم و بوسیدم و مکیدم آهش بیشتر شد و وقتی کشاله رونش زیر بیضه هاشو لیس میز
دم دیوونه میشد.توی فیلمها دیده بودم ولی شوهرم هیچ وقت نمیذاشت که ببوسم بدنش رو و اصلا فکر نمیکردم مردا هم نقاط حساس دارن. کیر کلفتش رو از شورتش بیرون کشیدم و کلاهکش رو آروم کردم توی دهنم. آتیش بود. داغ داغ. کمی بهش زبون زدم و آروم آروم کیرش رو فرو کردم توی دهنم خیلی بزرگ بود و همش جا نمیشد. احساس میکرد از دفعه قبل کلفتر و بزرگتر شده. چند دقیقه ای مکیدم و با دستام بیضه هاشو مالوندم. آه میکشید و گاهی کمرش رو بالا میاورد و خودش همه کیرش رو تا حلقم فرو میکرد توی دهنم. حس خوبی بهم میداد و حشریم میکرد.کمی دیگه خوردم و احساس کردم کیرش داره توی دهنم شق تر میشه و کلفتر. بهم گفت در بیار داره میریزه. خواست کیرشو بکشه بیرون محکم گرفتمش و نذاشتم کیرش بیرون بیاد و هرکاری کرد نتونست و کیرش توی دهنم منفجر شد و آب گرمی توی دهنم ریخته شد و تا قطره آخرش رو توی دهنم کشیدم. فکر میکردم آب کیر تهوع آور باشه ولی لذت خاص خودش رو داشت و طعم شور مزه ای داشت. داشتم اون شب همه کمبودهایی که با شوهرم داشتم رو جبران میکردم و تجربه میکردم. امیر بی حال روی تخت افتاد و منم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم و سرم رو گذاشتم روی سینش و امیر گفت مرسی ممنون عالی بود نرمک من.ی مدت بعد احساس کردم چیزی روی لبامه. چشمامو باز کردم و دیدم امیر داره ازم لب میگیره بازم. گفتم امییییر چه خبرته؟ گفت هر دومون ارضا شدیم ولی کیر و کسامون بی نصیب موندن. بعد شروع کرد به خوردن لبامو حال دادن بهم. رفت سراغ سینه هام و با زبونش نوک سینه هام رو نوازش کرد. توی سکس عالی بود همه نقاط حساس بدنم رو می شناخت و با هر حرکتش منو حشری تر و دیوونه خودش می کرد.سینه هامو میمکید و دوباره آب کسم رو جاری میکرد. رفت سراغ کسم ولی انبار اطراف کسم رو مکید و رفت طرف رونم. قسمت داخلی رونم رو که لیس میزد اه و جیغم بلندتر میشد. بدنم حال عجیبی داشت و از خودم بی خود شده بودم پاهامو به سمت شکمم بلند کرد و شروع به خوردن پشت رونم کرد و با انگشتش چوچولمو بازی میداد و گاهی انگشتش رو فرو میکرد توی کسم.بلند شد و اومد روی سینم و پستونامو بهم چسبوند و کیرش رو کرد لای پستونام. کیرش داغ و شق بود و وقتی لای پستونام جلو عقب میشد زیر شکمم حس خوبی پیدا میرد کیرش تا نزدیکای دهنم میومد کمی سرم رو بلند کرد و کیرش رو میدیدم که از لای پستونام بیرون میومد و دهنم رو باز کرده بودم کلاهکش میرفت توی دهنم. کمی به همین کار ادامه داد بعد رفت لای پاهام و پامو از هم باز کرد و کلاهک کیرش مالید به چوچولم. دیوونه شدم کمرم ناخودآگاه از زمین بلند میشد و آه میکشیدم و دوست داشتم کیرش بره توی کسم. بهم گفت چی شده عزیزم چرا اینقدر بی تابی میکنی؟ دلت چی میخواد؟ گفتم امیر منو به آرزوم برسون اون کیر داغت رو بکن توی کسم. کسم به خاطر کیرت داره میمیره. پارش کن و بزار همه کیر کلفتت کسم رو جر بده و با آبت سیرش کن.امیر آروم کلاهکش رو گذاشت روی ورودی کسم و هلش داد توش. ی کیر داغ و کلفت آروم آروم تا ته رفت توی کسم و فقط میدونم که آه عمیقی کشیدم و نفسم رو گرفتم از شدت حالی که بهم اومده بود. خیلی بزرگ و باحال بود.به خودم که اومدم امیر منو به ی طرف چرخونده بود و پاهام جنینی جمع کرده به داخل شکمم طوری که سوراخ کس و کونم قلمبه زده بود بیرون و کیرش رو کرده بود توی کسم و داشت تند تند تلمبه میزد و رونش داشت به کونمهای نرمم میخورد و من داشتم از شدت حالی که میبردن از خودم بیخود میشد.آه و اوهم بیشتر شد و فهمیدم که نزدیک ارضاشدنمه و گفتم امیر دارم میریزم تو هم برام بریز. همه آبتو بریز توی کسم. میخوام آبتو میخوام توی کسم. کیرش داشت شق تر می شد و کلفت تر اونم داشت ارضا میشد به قدری داشت تند و محکم تلمبه میزد که منو اون با هم ارضا شدیم و آه و اوهام بلند شده بود و اوف اوف کردنامونو فکر کنم همه مهمونای هتل شنیده بودن. همون جوری امیر روم افتاد و اروم اروم به پشتم رفت و وقتی داشت میرفت پشت سرم دراز بکشه کیرش که توی کسم چرخ می خورد اخرین احساسهای شیرین سکس باهاش رو هم تجربه کردم. اون کیرش رو در نیاورد تا کیر شقش تو کسم آروم آروم خوابید و خودش از کسم بیرون اومد.دیگه تا صبح لخت لخت کنار هم خوابیده بودیم بدون اینکه بیدار بشیم.صبح که بیدار شدم امیر رو لخت کنار خودم دیدم. بدنی سفید و بی مو تمیز داشت با ی کیر کلفت و قشنگ و دو تا بیضه پر. با بیضه هاش کمی بازی کردم کیرش کمی شق شد و چشماشو باز کرد و بغلم کرد و کمی با هم لب گرفتیم و با بدن هم بازی کردیم و کسم رو خورد و کیرشو خوردم و منو برگردوند گفت میخام صبح بزارم توی کونت. گفتم امیر نمیشه م تا حالا کون ندندم. گفت حالا میدی. کاری نداره.کمی روغن مالید به کونم و کیرش و آروم کلاهکش رو گذاشت روی سوراخ کونم و فشار داد. هر کاری کرد هر چقدر تلاش کرد سو
راخ کونم باز نشد که نشد. به همون حالت قمبل کیرش رو از عقب فرو کرد توی کسم و تلمبه زد. لامصب از هر طرفی که منو میکرد یه حس جدید و یه حال جدید داشت. با دو تا دستش لبه های کونم رو از هم جدا کرده بود و همه کیرش رو میکرد توی کسم طوری که بیضه هاش به چوچولم میخوردن و احساس خیلی خوبی بهم میدادن اینقدر خوب که نفهمیدم چطور شد فقط کلفتر شدن کیرشو توی کسم احساس کردم و اینکه آبش ریخت توی کسم و گرمم کرد.عالیترین سفر و بهترین سفر رو به بهونه بیماری خواهر شوهرم تجربه کردم.
نوشته: شیرین
@dastankadhi
اولین تجربه با دوست صمیمی

#خاطرات_نوجوانی #گی

سلام من اسمم ایلیاست 19 سالمه این داستان گی هست اگه دوسم ندارید نخونید
بایت غلط املایی و اشتباهاتم ببخشید اولین بار مینویسم
من تا قبل از این داستان هیچ تجربه ای از سکس نداشتم…من قدم ۱۷۶ وزنم ۷۸ کیلوئه تپلم با رونا و کون برجسته و درشت پوستم سفید واقعا سفیدم…یه دوست دارم در واقع تنها دوست صمیمی من هستش هم سنیم حدود چهار ساله با هم دوست هستیم حتی توی مدرسه و کلاسم با همیم…خیلی باهم تنها شدیم ولی هیچ وقت کاری نکرده بودیم…
اسمش ماهان هستش لاغر و سبزه ولی شیطون یکم…
یه روز گفت دلم استخر میخواد پایه ای بریم گفتم باشه ولی من تا حالا نرفتم گفت باشه پس بعد مدرسه بریم؟گفتم بریم
تهران زندگی میکنیم تا ساعتای ۲ مدرسه بودیم رفتیم خونه ناهار خوردیم و وسایل برداشتیم که بریم البته مایو نداشتم باید میخریدم…
گفت بریم همون استخر داره گفتم باشه اسنپ گرفتیم و رفتیم …
ساعت های چهار بود مایو خریدم و رفتیم داخل…موقع لباس عوض کردن گفت پسر چقدر تو سفیدی خندیدم گفتم دهنت سرویس
گفت چیه خب مگه دروغ میگم…گفتم چی بگم باید قبل ورود دوش میگرفتیم دوش گرفتیم و خیس شدم از نگاهای عجیبش خجالت میکشیدم…گفت یه دونه مو تو تنت نیست پسر اگه میدونستم یه حرکتی میزدم روت:)
به شوخی می گفت ولی متوجه شده بودم حرفاش از شهوتم هست…داخل استخر کسی به جز یه ناجی و یه مرد سن بالا نبود…
رفتیم یکم استخر و گفت بریم جکوزی گفتم بریم
موقع بیرون اومدن پشتم بهش بود گفت اوووف عجب چیزی هستی:)
گفتم دهنت سرویس دیگه دارم ناراحت میشما خجالت بکش مثلا رفیقیم
گفت کسخل رفیق چیه من مادرمم اینجوری جلوم بیاد میکنمش:)
خندیدم گفتم واقعا؟گفت اره والا
رفتیم تو جکوزی گفت میدی یا به زور بکنمت:/
گفتم خفه شو بابا اومد نزدیکم رونمو فشار داد گفت اووف چه نرمه پریدم یه لحظه شوک شدم
گفتم نکن زشته تابلو بازی در نیار گفت تو تابلو کردی بشین بابا کاریت ندارم که…ولی واقعا راست کرده بود کونکش…
بعد پرو تر شد بیشتر میمالید دروغ چرا واقعا خوشم اومده بود…یکم دیگه گذشت پررو تر شد دستشو از زیر برد لای کونم دوباره شوک شدم پریدم گفتم نکن…گفت باشه بابا فقط میمالم…گفتم ما چهار ساله رفیقیم چرا تازه به این نتیجه رسیدی؟گفت خدایی دقت نکرده بودم بهت:)
گفتم یعنی الان اوکی بدم میکنی؟گفت مثل سگ میکنمت:/
خندیدم گفتم خیلی لاشیی گفت جوون تو فقط بخند…گفتم نکن زشته گفت باشه بریم سونا؟گفتم بریم
این دفعه موقع بیرون اومدن قشنگ انگشت کرد از روی شورت دم سوراخم:/
رفتیم سونا بخار درو بست همش دورشو نگاه میکرد گفتم چته مشکوک میزنی…گفت یه ذره میخوری برام؟گفتم پشمام؟جان؟گفت اخه لعنتی پشم تو بدنت قاچاقه:/
گفت میخوری یا به زور بخورونم بهت؟خندیدم گفتم خفه شو بابا…نشستم روی سنگ اومد نشست کنارم دوباره دست گذاشت روی رونم فشار میداد این دفعه مقاومت نکردم واقعا دوست داشتم کاراشو دستمو گرفت به زور گذاشت رو کیرش راست کرده بود واقعا:/
گفت حداقل یکم برام بمال یکم نگاش کردم و از رو شورت مالیدم…بعد پررو تر شد کیرشو از تو مایوش در اورد داد دستم ترسیدم دستمو کشیدم گفتم نکن الان یکی میاد دوباره دستمو گرفت گذاشت روش گفت اینجا همش بخاره بعد من چشمم به دره یکم بمال…هیجان داشتم شهوتی شده بودم میمالیدمش کیف میداد عین سنگ بود و داغ…
میگفت جووون…بهم نزدیک تر شد دستشو برد پشت مایوم استرس داشتم گفتم نکن گفت نترس هیچکس نیست پرو پرو دستشو برد لای کونم قشنگ سوراخمو لمس میکرد ضربان قلبم رفته بود بالا…
همچنان با کیرشم بازی میکردم یه تف انداخت روی کیرش خندیدم گفت بمال اینجوری حال میده…مشغول مالیدن شدم گفت یکم بخور دیگه گفتم نه دوست ندارم…گفت باشه پس آبمو بیار شروع کردم براش جق زدن اونم دستش لای کونم بود…
گفت اینجوری نه بیا بشین روش گفتم عمرا یکی بیاد بگا میریم…همون لحظه سونا شروع کرد به تولید بخار…گفت نترس هیچی معلوم نیست…گفتم چیکار کنیم گفت بیا بشین روش
بلند شدم رفتم روی کیرش نشستم گفتم شورتمو در نیار خجالت میکشیدم گفت باشه یه تف مالید به کیرش گذاشت لای رونای تپلم گفت اوووف چه‌ چیزی هستی خندیدم گفتم بدو بابا…
گفت باشه یکم تلاش کرد نمیتونست کیرشو تکون بده
گفت برو بالای سکو گفتم نکن میبینن گفت نه برو زود تمومش میکنیم
رفتم بالا گفت بخواب مثلا دارم ماساژت میدم خوابیدم گفت ولی استرس داشتم اومد پشتم اول یکم با دست مالید کون و رونمو بعد دوباره تف کرد روی کیرش صداش میومد گذاشت لای پاهام گرماش عالی بود…
حرفی بینمون رد و بدل نمیشد…فقط تلاش میکرد ارضا بشه لای پاهام تلمبه میزد کیرش میخورد به خایم البته از روی مایو شاید ده تا تلمبه نزده بود گفت اووووف بلند شد نشست روی رونم کیرشو از لنگ مایوم کرد لای کونم و اونجا ارضا شد خیلی حس عجیبی داشتم هم شهوتی بودم هم خجالت زده اینکه با رفیقم این کارو کردم…
بعد
بلند شد از روم قشنگ ابشو لای کونم حس میکردم…گفت خوب بود ماساژت؟خندیدم گفتم کونی مون کردی رفت دیگه…گفت نه بابا اصلا از کون کردن خوشم نمیاد فقط همین بمال بمالش حال میده…رفتیم بیرون و دوش گرفتیم…
این داستان ادامه داره…
نوشته: ایلیا

@dastankadhi
رام کردن مارال وحشی

#خانم_معلم #خیانت #زن_شوهردار

شاید یه کم کلیشه باشه ولی اینی که مینویسم کاملا واقعیه و اصلا زایده تخیلات یک کیر راست شده نیست
کاوه هستم ۴۱ ساله یه آدم در ظاهر کاملا معمولی ولی با هوش و خوش سرزبون که همیشه به کارم اومده
سال ۹۶ اواخر پاییز بود خونه تنها بودم توی برنامه بی تاک میچرخیدم و با افراد نشناس چت میکردم حدودای ۲ صبح بود که یه نفر با آیدی مارال شانسی با من وصل شد و تقریبا تا صبح با هم صحبت کردیم و درد و دل یه خانم معلم بود که توی یکی از شهرهای کوچیک جنوبی ریاضی درس میداد شوهرش که اسمشو علی میزارم اینجا نظامی بود و به خاطر شوهرش اونجا زندگی میکردن و خودشون مال شهر دیگه ای بودن خلاصه آخرش به هم ای دی تلگرام دادیم و ارتباطمون ادامه پیدا کرد حرفامون معمولی و حول و حوش زندگی بود و مشکلات روزمره ولی خوب هردومون به هم علاقه مند شده بودیم اون نمی‌خواست به زبون بیاره منم خوب میترسیدم بگم کات کنه یه یادگاری براش درست کردم و فرستادم که خیلی خوشش اومد همیشه حرفامون به یه جایی می‌رسید که یه کم راست میشد کیرم تمومش می‌کرد گفت تو تنهایی و نمیخوام اذیت بشی و من نیستم توی این خطها منو با دوستش مریم آشنا کرد که اونم معلم ریاضی بود و توی بندر عباس خدمت می‌کرد با مریم راحت‌تر بودم ولی ارتباطم با مارال به عنوان دوست ادامه داشت مریم آدم مذهبی بود و روزه می‌گرفت و معمولا برا سکس چت باید صبر میکردیم تا بلد اذان خلاصه قرار شد برم بندر عباس پیش مریم و مارال بیاد ولی روز قبلش بچش مریم شد و نیومد و منو مریم سه روز به یاد موندنی داشتیم با هم و کلی سکس کردیم البته چون دختر بود و باکره فقط از کون میکردمش ولی بعد از اون سه روز مریم با حس زنانش فهمید که من عاشق مارال هستم و اونو میخوام و کم کم روابطمون سرد و کات شد نهایتا با مارال هم جسته و گریخته در ارتباط بودم ولی نه دائم گاهی از هم خبر می‌گرفتیم یه چند روزی چت میکردیم و دوباره تا چند ماه بعد تا اینکه سال ۱۴۰۰ شوهرش منتقل شد به کرمان و وقتی خبرشو داد دوباره رابطمون گرم و گرم‌تر شد ولی همیشه سوالهای خاصی می‌پرسید که تو منو دوست داری روم عیرت داری و ازین حرفا تا اینکه یه شب خیلی ناراحت بود و حالش خوش نبود تلفن زد و کلی گریه که شوهر من چندین ساله اصرار داره که من به مرد دیگه ای باید کص بدم اون شبم این برای اینکه از دستش خلاص بشه گفته بود دارم میرم به همکارم بدم و اومده بود خونه دوستش و ازونجا به من زنگ زد و من فهمیدم که شوهرش روش بی هست و حس کاکولد داره ولی این اصلا رضایت نمیده و از رفتار شوهرش شاکی و ناراحته خلاصه کشش ندم کم کم روابطمان صمیمی تر شد و تقریبا هر شب با هم سکسچت میکردیم خیلی پایه بود توی چت و می‌گفت وقتی با تو چت میکنم و خودمو میمالم خیلی بیشتر از کیر شوهرم بهم حال میده اوایل وقتی شوهرش شیفت بود میموند ولی کم کم وقتی شوهرش می‌خوابید کنار اون با من چت می‌کرد و کصشو می‌مالید و از کصش برام فیلمو عکس میفرستاد خلاصه کار به جایی رسید که وسط روز وقتی شوهرش داشت تی وی میدید میومد تو اتاق خواب تا ارضاش کنم شوهرش از همون اوایل از ارتباط ما خبر داشت و من همیشه عجیب بود برام که میگه علی سلام داره و ازین حرفا ولی اینطوری نشون داده بود که ما دوست معمولی هستیم
چند بار شوهرش بهش گفته بود بگو کاوه بیاد کرمان ولی این نمیدونم از سر لج یا هرچی قبول نمیکرد منم نمیخواستم اصرار کنم خیلی و ناراحتش کنم
یه روز بعد از یه سکس چت توپ که حسابی خیس شده بود شوهرش دستشو تو شورتش کرده بود و فهمیده بود بله خانوم معلم داره با من حال میکنه گوشیشو گرفته بود و خونده بود و سه بار کرده بودش گویا خیلی کیف کرده بود که زنش با کیر من اینقدر خیس شده و همین باعث شد دیگه قطع بشه این نوع چت هامون چون مارال نمی‌خواست ولی بعد توی دو ماه توی دی ماه ۱۴۰۱ بود گفت دلم میخواد ببینمت بعد این همه سال منم از خدا خواسته بار سفر بستم و با قطار راهی کرمان شدم و یه هتل اپارتمان اجاره کردم که در مستقل داشت
مارال یه زن معمولی نه خیلی خوشگل و نه زشت بود قد متوسط سبزه ولی خیلی بانمک صبح خودش اومد ایستگاه قطار دنبالم و با هم رفتیم سوئیت اونجا اولین بار تو بغلم گرفتمش و لیمو رو لبش گذاشتم شاید باید مثل همه بگم سایز ۸۵ و کمر با یکی و و ولی فقط واقعیتو نوشتم یه هیکل معمولی مثل اکثر خانمهای ۳۵ تا ۴۰ ساله که دوتا بچه زاییدن و یکم شیکم داشت ولی هورمون بود یا شور عشق لبمو که رو لبش گذاشتم کیرم مثل فنر از جا پرید و همونجا دم در کلی همو بغل کردیم و من خودمو می‌مالید بهش اولش خودشو عقب کشید ولی بعد چند دقیقه آروم شد نشستیم روی مبل و دستمو تو سینه اش کردم دوتا ممه ۸۵…۹۰ معمولی بود ولی من خیلی دوست داشتم بخورمش داغی کسشو از رو شلوار حس میکردم و هرچی جلوتر می رفتیم نفسهاش داغ تر میشد ولی یهو خودشو عق
ب کشید و گفت تا جدا نشدم نمیخوام باهات سکس داشته باشم و پاشد که بره که با اصرار من موند و عصر رفت خونه ولی شب باز دنبالم اومد و منو با خودش برد یه جا نزدیک قبر سلیمانی که بهش جنگل میگفتن و اونجا تا حدود ۱۲ نشستیم حرف زدیم و منو رسوند و رفت خونه
فردا صبح که اومد پیشم بازم مثل دیروز بعدش کردم و گفتم مارال من کیرم درد گرفت دیگه لطفا حداقل. برام جق بزن یا بخور و خلاصه کم کم راضی شد و لباس‌های رو رو درآورد و رفتیم زیر پتو اون با یه سوتین بنفش و یه شورت سفید بود منم که کلا لخت کیرم تو دستش گرفت و یه کم مالید منم پررو شدم و سوتینشو وا کردم و شروع کردم به خوردن نفسش دیگه بلند شده بود و کیرم رو می‌مالید و ناله می‌کرد و یهو گفت کاوه کصمو می‌مالی ولی شورتمو در نیار منم از خدا خواسته دستمو تو شورتش کردم و شروع کردم مالیدن کصش دستم که به کصش خورد انگار توی ژله نرم فرو رفته کل شورتش خیس بود یه کم که کصشو مالیدم رفت دستش که از پیشاب خیس شد زیر پتو و شروع کرد به خوردن کیرم مثل دیوونه ها می‌خورد و میک میزد و تخمامو یکی یکی لیس میزد چوم خیلی با هم سکس چت کرده بودیم میدونستیم اخلاق همو عاشق این بود که پیشاب کیرم لیس بزنه همیشه ازم میخواست وقتی پیشاب میزنه بیرون براش عکس بگیرم
دیگه روش باز شد پتو رو زد کنار و یه کم کیرم می‌خورد و تو چشمام نگاه می‌کرد بعد در می‌آورد صبر می‌کرد آب نوک کیرم جمع بشه با زبون لیس میزد بعد گفتم مارال منم میخوام کصتو بخورم باید ولی شورتتو درارم اجازه هست با یه ناز چشم اشاره کرد آره میدونست دوست دارم کیرم ته حلقش بخوره تا ته ته کیرم کرد تو دهنش اولین بار بود واقعا میکردم ولی اونقدر چچت کرده بودیم انگار ده ساله هر شب میکنمش خلاصه ۶۹ شدیم و منم زبون انداختم تو چاک کسش و میدونستم که بین کصو کونش هیلی حساسه زبون میزدم اونجارو حسابی بر میگشتم رو چوچولاش داشتم چوچولشو میک میزدم که یهو لرزید و آبش زد بیرون از کصش و یه ناله شدید کرد و محکم کیرم گاز گرفت که دادم درومد برگشتیمو بغل کردیم همو د کیرم گذاشتم لای پاش لامصب خیس خیس بود و داغ هنوز آب کصش بند نموده بود وحشیانه کیرم گرفت کرد توی کصش و شروع کرد به شوهرش فحش دادن بعد برگشت و گفت از پشت بزار تو کصم منم نشستم رو پاش و کونش وا کردم یه تف کردم او کونش و انگشتمو فرو کردم مقاومت کرد ولی من گوشم بدهکاری نبود کیرم تو کصش بود و انگشتم تو کونش و میگفتم جنده خودمی تو یادته اون شبهایی که همیشه منو تو خماری میزاشتی میرفتی خالا خم کونت میکنم هم کصت دوست داشت بهش بگم جنده منی بعد پتو انداختیم رو زمین و من دراز کشیدم اومد نشست رو کیرم و کصشو محکم می‌مالید به بالای کیرم اونقدر محکم که من دردم میمومد ولی معلوم بود مدتهاست کیر درست حسابی نخورده چون نزدیک یه سال بود یا شوهرش اختلاف داشت و فقط به زور کرده بودش و الان من داشتم با عشق میگاییدمش آبم داشت میومد اشاره دادم پاشو ولی گوش نکرد و محکمتر خودشو می‌مالید و یالا پایین می‌کرد که آبم تو کصش خالی شد و آب کیرم کص اون با هم می‌ریخت رو تخمام ولی ول کن نبود تا دوباره یه چند ثانیه بعد من اونم باز ارضا شد و افتاد روم وزنش زیاد بود ولی حال میداد اونقدر موند تا کیرم از کصش درومد با دستمال تمیز کرد کیرم و بازم زبونش زد و رفت دسشویی منم خودمو تمیز کردم رفتم تو تخت دراز کشیدم اومد لخت کنارم خوابید و گفت چند ساله که اینجوری روی کیر ارضا نشده و نیم ساعتی صحبت کردیم و دوباره کیرم راست شد و گفتم مارال خودت میدونی من عاشق کون کردنم اجازه بده لطفا گفت من ۱۵ ساله علی میخواد کونم بزاره اجازه ندادم حتی به زودم کون ندادم بهش ولی من لبمو رو لبش گذاشتم گفتم اوکی گلم هرچی تو بگی که یهو گفت فقط اگه درد داشت فوری درآر گفتم چشم عشقم برگشتو دوتا بالش زیر کصش گذاشت و دو دستی کونش وا کرد منم یه تف تو کونش انداختم عین سکس چتامون اول یه کم دور کونش با کیرم ماساژ دادم تا به لب لب کردن بیافته و بعد آروم نوکش فشار دادم تو گفتم هرجا بس بود بگو دفعه اول ۴.۵ سانت رفت تو گفت درآر دردم میاد یه کم ازش لب گرفتم و تف کردم تو دهنش کیرم خورد دوباره راضی شد این بار بیشتر رفت تو خیلی تنگ بود لامصب تجربه میگفت کونهای گنده راحت کیر میخورن ولی این فرق داشت گفتم به خدا مریم ده بار کون داد به من ازش بپرس من یه جوری میکنم زیاد دردت نیاد فقط یه بار تحمل کن تا ته بره حس حسادت زناش گل کرد یا چی دفعه سوم با وجود اینکه صورتش از درد مچاله شده بود اجازه داد تا ته بره میدونست چقدر کون دوست دارم و یه بار نشونم داد پیش‌فرض گوشیش وقتی تایپ کرده بود میخوای اومده بود میخوای کونم. بزاری از بس تو سکس چتها تکرار کرده بود خلاصه تا ته رفت جوری که تخمام می‌مالید به کصش و اونم تمخمانو تو دستش گرفته بود یه کم که جا ب
از کرد پشت گردنشو بوسیدم گفتم دردش کم سد با سر اشاره داد آره ولی هنوزم درد تو صورت بود چون کونش خیلی داغ و تنگ بود دوسه بار که عقب جلو کردم آبم ریخت توش که یه آه بلند کشید گویا خوشش اومده بود کیرم که آروم آروم شل شد از کونش زد بیرون آب کیرم سوراخش پر کرده بود با کمال تعجب دیدم گفت از کیرم روی کونم عکس بگیر و گوشیشو آوردم کیرم که دیگه جونی نداشت گذاشتم در کونش روی آبی که از کونش زده بود بیرون و عکس گرفتم هرچی اصرار کردم نذاشت با گوشی خودم بگیرم
اینبار یه دستمال گذاشت لای کونش و دراز کشیدیم کنار هم‌ گفتم عکسو برا چی میخوای وقتی گفت میخوام به علی نشون بدم شاخ درآوردم…
زنگ زدیم نهار آوردن و یه کم خوابیدیم و عصر رفت خونه و شبم باز رفتیم یه کم نشستیم روی همون بلندی که دیشب رفته بودیم
ادامه داستان که فرداش چی شد و علی آقا چطور به مراد دلش که دیدن زنش روی یه کیر غریبه ببینه بود رسید رو بعدا براتون مینویسم اگه دوست داشتید و لایک کردید البته
غیر اسم دیگه هیچی تخیلی نبود
نوشته: کاوه

@dastankadhi
با عمه نفیسه (۱)

#عمه

سلام به دوستانی که این ماجرا و سرگذشت اتفاقی که برای من به عینه پیش اومد را میخونن و امیدوارم لذت ببرین و عرض پوزش از دوستانی که به این اتفاقات نظر منفی دارن و ناراحت میشن … بالاخره کاری که شده دیگه شده
اسمم پیام هست (اسم دومم ) و متاهلم و ۳۶ سالم هست . یه عمه دارم به اسم نفیسه که حدود ۶ سال از من بزرگتر هست و متاهل هست و خوب روی معاشرت هایی که سابق بود و همه فامیل و خانواده با هم زیاد آمد و شد داشتن ما هم با همه فامیل زیاد رفت و راه داشتیم و عمه نفیسه وقتی محصل بودم و مقطع ابتدایی بودم و ایشون مقطع راهنمایی محصل بودن منو می‌بردن پیاده تا مدرسه (چون مسیر مدرسه مون یکی بود ) و اگه توی راه مدرسه با بچه ها روی بچگی دعوا می‌کردیم حامی من بود و خیلی وقتا توی دروس هم بهم کمک می‌کرد و بقول امروزی با هم مچ و اوکی بودیم . خب بنا بر جبر روزگار و سیر طبیعی رشد ایشون ازدواج کردن و صاحب فرزند شدن و منم درس خوندم و ازدواج کردم ولی ارتباط ما بخاطر اون احساسی که از کودکی و نوجوانی با هم بودیم بهم گره خورده بود و اکثرا وقتی من مشکل داشتم باهاش مشورت میکردم و اون هم گاهی از مشکلات مالی و خانوادگی و حتی احساسی عاطفی و… برای من درد دل می‌کرد.
خدایی هم من هم اون حس جدای فامیلی داشتیم و اون دوستی و راحتی و یه جور رفاقت که مرد ها بیشتر درک میکنن باهاش داشتم و توی بچگی همه جای همدیگه را هم دیده بودیم از سر کنجکاوی و حتی بعضی وقتا توی خلوت از خاطرات مسخره و حتی جنسی و اون دوران برای هم تعریف می‌کردیم. عمه نفیسه به خاطر شغل شوهرش و شرایط روحی خودش زن امروزی و بقولی آپدیت هست و خب با بچه های نوجوان هم سر و کله میزنه به واسطه شغل و شرایط و آدم بگو بخند و لارج و با کلاسی هست . اینم بگم من شغلم با شرکت ها و داروخانه ها و دکتر جماعت یه رابطه ای داره (معذوریم توضیح بیشتر نمیتونم بدم) و یه عصر روز تابستونی خونه بودم ساعت استراحت بود عمه نفیسه پیام داد واتس اپ که پیام جون کجایی و کارت داشتم و وقتی دورت خلوت بود یه زنگ بزن باهات کار دارم … تصور کردم باز درد دل و این حرفاست و خب شب بهش پیام دادم و زنگ زدیم و از من تقاضای دارو کرد که غیر مجازه و گفت برام ردیف کن و برای دوستم میخوام و… ولی ترسیدم شر بشه و فردا بهش گفتم اوکی نشد … دوباره خواهش تمنا و اصرار که هر جور شده و پولش مهم نیست و داروی … میخوام و باز دو روزی تاب دادم و گفتم شرمنده اوکی نشد… از من خواهش کرد یه تایم بزارم در اولین فرصت و تنهایی بریم حرف بزنیم و منم ۲ روز بعدش ظهر ساعت ناهار قرار گذاشتم و رفتیم یه باغ رستوران و اونجا دیدم عمه مثل همیشه نیست و خیلی پریشون حال و داغونه از همه لحاظ و اصلا غذا هم نخورد و بعد کلی خواهش من که بگو چی شده ماجرا یواش یواش برام گفت که دارو را برای خودش میخواد و گریه کرد و گفت توی دردسر افتاده و یه دوستاش به اسم فاطمه که با هم باشگاه میرفتن قبلا بهش گفته بریم بیرون با دوست پسر فاطمه (خود فاطمه هم متاهل هست و دوست پسرش هم متاهله )و بعد که رفتن یه روز بیرون از صبح یه جورایی ناخواسته با دوست پسر فاطمه دوبار سکس هم کردن و می‌ترسه حامله شده باشه و گریه و زاری
و خواهش و تمنا از من که فکری بکنم …
اولش خب یکه خوردم و جا خوردم و از موضع حق بجانب خودم شروع کردم عمه را به باد نقد و سرزنش گرفتن ولی بعدش که دیدم کاری که شده دیگه شده و از کسی کاری ساخته نیست گفتم باشه حالا بزار ببینیم دسته گل که به آب دادی به کجا میرسه و اگه کار حتما و قطعی به بارداری رسید یه فکری آخه میکنیم و یه خاکی به سر میریزیم و بعد هم چند تا دارو خونگی و دمنوش و راهکار بهش گفتم و بهم گفت بعضی ش را انجام داده و بقیه ش را هم انجام میده و اون روز گذشت و ۵ روز بعد بهم پیام داد و استیکر بوس و تشکر فرستاد و گفت که پریود شده و خیالش راحت شده و ممنون بایت بودنت و انرژی دادنت و پشتیبان بودنت و… بهش گفتم خب دیگه تموم شد ولی سعی کن دیگه پیش نیاد و باز نوشت برام یه مشکل دیگه هست و اون روز خجالت کشیدم بگم و… دوباره که زنگ زد و تعریف کرد مشخص شد عمه نفیسه با فاطمه دوستش و دوست پسر فاطمه میرن یه باغ بیرون شهر از صبح و مشروب هم میخورن و دوست پسر فاطمه عمه نفیسه را با فاطمه تا عصر دوبار میکنه و آبش را هم میریزه به عمه نفیسه هر دوبار و وقتی عمه داشته با دوست پسر فاطمه حال میکرده و توی حس بوده از همه لحاظ یه لحظه شک میکنه که دوستش فاطمه داره ازش فیلم میگیره حین حال کردن و بعد از فاطمه سوال میکنه ولی فاطمه جوابی میده که عمه نفیسه شک میکنه و حالا نگران اینکه نکنه نقشه بوده برای اینکه عمه نفیسه را دائمی برای دادن به دوست پسرش مجبور کنه ولی هنوز حرفی کسی نزده ولی عمه بشدت ترس برش داشته که این گزک و آتو اگه دست فاطمه و دوستش باشه باید
تا ابد بره پیش اونا و هر جور باجی بخوان بهشون بده و خلاصه بازم مخ منو داغون کرد و حسابی توی فکر رفتم و بازم انتقاد و بحث با عمه بالا گرفت تا بالاخره باز گریه و اینکه از اولش اشتباه کردم بهت همه را گفتم و مسیری که زنها استادن مرد ها را به غلط کردم بندازن و منم تسلیم شدم و گفتم خب حالا میگی چیکار کنیم عمه؟ گفت نه نمیخواد و خودم یه فکری میکنم و اصن شتر دیدی ندیدی و ببخشین ناراحتت کردم و برو برس به کار زندگی خودت و کارای مهم خودت و… بالاخره قرار شد فکر کنیم چه کنیم و گاه و بیگاه هم فکری کردیم و صدتا نظر بهم دادیم … از گرفتن گوشی فاطمه و تا برداشتن و نابود کردن گوشی فاطمه و تهدید فاطمه ولی آخرش دوست پسر فاطمه جایی گیر نبود …
تهش بعد حدود ۲ هفته همفکری عمه نفیسه گفت پیام جون نظرت چیه از راه خودش پیش بریم و ما هم یه آتو داشته باشیم از فاطمه و برای روز مبادا تا دردسر نشده یه چیزی داشته باشیم و بعد کلی حرف بهم گفت فاطمه که تو را نمیشناسه و منم میگم تو دوست پسر من هستی و هر جوری هست یه برنامه میزارم و تو هم فاطمه را بکنش تا من چند ثانیه فیلم بگیرم بدون اینکه صورتت توی فیلم باشه!!! اول
گفتم نه و پای منم باز بشه بدتر میشه و خواستم کنار بکشم ولی حرفایی زد که پای فامیلی و… وسطه و تو را خدا و من جز تو به کسی اعتماد ندارم و خر کرد منو … نمیدونم چرا ولی انگار مجبور باشم و لذت هم توش باشه یه جورایی قبول کردم … …
قرار شد عمه اول مخ فاطمه را بزنه بعد یه روز بریم ویلا یا خونه خالی و من کاری که فاطی و دوست پسرش با عمه کردن را با فاطی بکنم و عمه هم یه جورایی اون فیلم را چند ثانیه بگیره …عمه یه روز بهم پیام داد که فاطی این هفته گفته صبح تا ظهر وقت آزاد داره و میتونی خونه خالی ردیف کنی؟ من هم با توجه به شرایط خونه را برای کاری که قرار بود انجام بدیم اوکی کردم و به عمه نفیسه گفتم روز قرار را اوکی کن دقیقا چه روزی هست و خونه با من … بهم چند ساعت بعد پیام داد که واسه چهارشنبه فاطی اوکی داد … بعد تلفنی حرف زدیم چه کنیم و چطوری باشه و نشد تصمیم بگیریم و باز قرار حضوری گذاشتم و رفتم پیش عمه نفیسه و یک ساعتی بحث کردیم و هماهنگ کردیم تا بحث رسید به مشروب که فاطی و عمه دو سه تا شات بزنن و بعد هم هر جور هست با فاطی حال کنم و گفتم اگه راه نیومد چی؟ بحث زور و دعوا و…که عمه و من هر دو مخالفش بودیم طرف را تحریک به لجبازی کنیم و عمه نفیسه گفت اون اول به دوستش داد و بعد منم دوتایی تحریک کردن و منم وا دادم و کمک میکنم تحریک بشه فاطی و شوخی شوخی بحث شد خب اگه چیز دیگه پیش اومد چی؟ عمه گفت فقط این کار بشه بقیه چیزا مهم نیست هر چی شد شده …
یه جورایی مستقیم چراغ سبز داد لازم شد برای اینکه فاطی شک نکنه با عمه هم شیطونی و بازی کنم و بهم ور بریم …
تا اومد روز قرار ما بشه ذهنم بشدت درگیر بود و حتی خوابم نمی‌برد گاهی و یه جورایی حیرت زده بودم حتی قبل انجام کار تا بالاخره روز قرار عمه نفیسه با اسنپ فاطی را برداشت و آورد خونه ما… وای عمه جوری به خودش رسیده بود که خدایی هرکی میدید میگفت این هلو را باید حتما کردش ولی دوستش فاطمه نه زیاد خوشگل بود نه زیاد به خودش رسیده بود … نیم ساعتی نشستیم و فقط حرف زدیم و چون عمه نفیسه منو دوست پسرش جا زده بود پیش فاطی از ادا و اصول چیزی کم نمیذاشت و همه حرفی میزد و قربون صدقه منم میرفت تا بالاخره بساط مشروب را هم آوردیم وسط و همه و فاطی ۲ تا شات زدن و طبق برنامه عمه نفیسه شروع کرد به عشوه گری و لباس در آورد و با تاپ و شورتک جین شد و رانها و بدن سفید تمیز و بی مو را علنی نشون من داد… دیده بودم بدن عمه را زیاد هم دیده بودم ولی به اون حالت نه و بعد هم اصرار اصرار که فاطی هم لباس در بیار و فاطی گفت حالا نه و مشغول باش نفیسه جون و حالا هنوز حسش نیومده و یواش یواش چشم و شما راحت باش و کار خودتو بکن و روی شوخی به عمه گفت شورت شما خیس شده از من هنوز داغم نشده و خندید و دست عمه را گذاشت توی حنا و در واقع کار یه جورایی استپ شد…
من هم خودم مونده بودم چی بگم و سعی کردم کمک عمه به فاطی حرفایی بزنم که لباس در بیاره ولی غیر مستقیم طفره رفت و مقاومت کرد و گفت شما دست بکار بشین من دیر موتورم گرم میشه… عمه نفیسه برگشت بهم گفت عزیزم همین جا حال کنیم یا بریم توی اتاق خواب ؟ منم گفتم همینجا پتو میندازیم و راحتریم چون ترسیدم ما بریم با عمه توی اتاق خواب و فاطی بلند شه و از خونه بره بیرون و کار خراب بشه … … یه پتو و دوتا متکا و دستمال کاغذی را از اتاق خواب برداشتم و اوردم پهن کردم توی پذیرایی جلوی مبلی که فاطی نشسته بود و منتظر شدم ببینم میشه نرم تر باهاش حرف زد و دستش را گرفت و خوابوندمش … اما فاطی میگفت اول شما دوتایی بکنین بعد منم میکنم باهاتون و دوسدارم سکس شما ر
ا ببینم و من تا سکس ببینم زود تحریک میشم و شک کردم که فاطی بویی برده و شک کرده و شستش خبردار شده واسه همین به عمه نفیسه گفتم خب بالاخره چیکار کنیم نفیسه جون؟ یهو سوتین را باز کرد و شورت را هم در آورد…
اوووووف که سینه بزرگ و ۸۰ واقعی و کوس سفید بی مو و تپل و بی عیب و ایرادش را که دیدم دهنم خشک خشک شد و بهم گفت بخواب عزیزم تا یه ساکی واست بزنم که تا حالا کسی برات نزده و توی پاهام انگار برید و بی حس شد و نشستم روی پتو و عمه نفیسه بی خجالت و بدون هیچ حرکتی که نشون بده تردیدی داره خم‌ شد حالت داگی پشت به فاطی و کیر منو محکم گرفت و شروع کرد به بلعیدن همش و حتی تخمام را میمالوند و میمکید و جوری ساک زد که واقعا نمره کامل را بهش توی دلم دادم و یه جورایی عاشق ساک زدنش شدم . من لذت می‌بردم و عمه نفسیه هم مشخص بود با لذت میخوره و جدای کار بلدی داره حال میکنه و حال میده … چشمم به فاطی بود که گوشی دستش نباشه یهو و متوجه نشیم و فیلم بگیره ولی فاطی هم انگار اومده سینما و فقط نگاه می‌کرد و گوشی موبایلش را حتی از توی کیف همراهش در نیاورده بود و دستش نگرفته بود . نمیدونم حدود چند دقیقه عمه ساک زد برام ولی بشدت نسبت بهش اون حس که بخوام جبران کنم را پیدا کردم و می ترسیدم با اون مهارت اصلا آب منو بیاره و کار به مشکل دیگه بخوره… از عمه خواهش کردم چند بار بزاره منم براش بخورم ولی نه می‌آورد اما دیگه تاب نیاوردم و پا شدم و چرخوندم عمه را بسمت فاطی جوری که ببینتش و همون حالت داگی پاهاش را باز کردم و برای اولین بار دوتا سوراخ ناز عمه نفیسه را هم دیدم هم بو کشیدم و هم لیز و خیس و داغ بودنش را مزه کردم … خود عمه استاد بود چطوری برام همون حالت سجده و داگی بگیره که بتونم لیس بزنم و بقدری پاهاش را باز میزاشت که همه جاش را راحت بشه لیس زد و من هم براش میخوردم هم گاهی نگاه فاطی میکردم و عمه هم گاهی التماس می‌کرد یواش بخورمش و اونم فاطی را نگاه می‌کرد. چند دقیقه منم خودم و عمه نفیسه گفت دوسداری بشینم روش خودم ؟ هر دو خیلی حشری بودیم و نمیتونم دروغ بگم‌که چه حالی داشتیم از لذت و انگار برای همدیگه آفریده شده بودیم و هزار بار با هم کرده بودیم و دقیقا میدونستیم طرف را واسش چیکار کنیم که بیشتر حال کنه …ولی من استرس فاطی را داشتم هم اینکه فیلم نگیره هم یه جوری از زیر دادن بهم فرار کنه و به عمه گفتم من باید برای فاطی خانم هم بخورم تا حال بیارمش و پا شدم رفتم دست فاطی را گرفتم و عمه هم بهم کمک کرد و با هر زحمت و خواهش تمنایی بود شورت و شلوار جین و مانتوی فاطی را در آوردیم…برعکس عمه نفیسه که سفید بود همه بدنش فاطی سبزه بود و مثل عمه لیزر هم نرفته بود و فقط کوسش را شیو کرده بود و حتی موهای اطراف کونش مشخص بودن و چوچوله بزرگ و قهوه ای رنگی داشت و آب شهوتش هم لای کوسش بود اما بوی خوبی مثل عمه نمی‌داد ولی دیگه منو عمه بهش امان ندادیم و همون ایستاده که شورت و شلوار از پای فاطی در آوردیم افتادیم یه جونش و من از پشت سر پشت فاطی به زانو نشستم و سرم را از لای کونش بردم و شروع کردم به لیس زدن‌ و عمه نفسیه هم زانو زد جلوی فاطی و براش کوسشو می‌خورد و فاطی سعی می‌کرد پاهای لاغرش را باز تر بکنه که زبون ما به سوراخهای کوس کونش راحتر برسن و گفت وای نفیسه جون آخرش مجبور شدم بکشم پایین و حدود چند دقیقه با عمه برای فاطی حسابی خوردیم همزمان تا داغ بشه حسابی و بعد در اولین حرکت فاطی را به کمر خوابوندم و پاهاش را بالا گرفتم و عمه هم لب و سینه و گردنش را همزمان خورد و فاطی افتاد به التماس و کمر چرخوندن و به عمه نفیسه گفتم بشین دهن فاطی جون و عمه هم همین جوری که فاطی به کمر خوابیده بود و پاهاش بالا بود و من کوسش را ميخورم وارونه نشست دهن فاطی و به من نگاه می‌کرد چطور دارم واسش ميخورم و بعد یکی دو دقیقه دیدم فاطی هم زبونش لای چاک کوس عمه را داره نوازش میکنه و با دستاش کون و رون های سفید عمه نفیسه را گرفته و داره شارژ میکنه عمه را و خب خدایی عمه هم داشت ناله می‌کرد و حال می‌کرد و نگاه به من می‌کرد…پا شدم و کیرم را چند بار لای چاک کوس سبزه فاطی کشیدم و آبکوسش ش را مالیدم به کیرم که لیزتر بشه و آروم آروم تا دسته کردم توش و فاطی آه میکشید و تندتر زبون میزد برای عمه که همچنان نشسته بود روی دهن فاطی و بدون هیچ حرفی من ممه راست عمه نفیسه را حین کمر زدن به فاطی شروع کردن به خوردن و اونم سر و گردن منو بغل کرد و ناز کرد و بعد چند دقیقه سرم را آوردم بالا و دیدم چشمای عمه مست و خمار ولی برق میزنه و دوتایی بهم لب دادیم و زبون توی دهنم کرد و مرتب میگفت بکنش عزیزم …چند دقیقه اینجوری حال کردیم و بعد بس عمه بهم لب و زبون داد فقط دوست داشتم اون را بکنم و با فاطی گفتم جابجا بشه و عمه از خدا خواسته خوابید پاهاش را
برام بالا کرد و خودش به فاطی گفت بشینه دهنش و من تا تهش را به عمه فرو کردم و واقعا هم تنگ بود هم تمیز و ناز برعکس فاطی که گشاد بود و با فاطی حین کردن عمه وقتی پاهاش بالا بود و کوس فاطی دهنش لب همدیگه را خوردیم و عمه واقعی خودش حال میداد و تا فرو میکردم کمرش را تکون میداد که تا تهش بهش فرو بره و سفت و سخت هم هر دوتا سوراخ فاطی را لیس میزد… باز پوزیشن عوض کردیم و عمه را حالت داگی کردم و برای فاطی همزمان ساک زد و شاید بیشتر از دو سوم زمانی که سکس ما طول کشید منو عمه نفیسه روی همدیگه بودیم و فاطی انگار که کمک ما دوتا باشه حال بهش میدادیم … فاطی را داگی کردم و عمه هم همزمان واسش چوچوله را مالید و هم خورد و خیلی ور رفت بهش و کمک من داد … خواستم بکنم کون فاطی که گفت کثیف کاری میشه و بزار آخر کار و … عمه گفت من بدجور دستشویی گرفتم و جیش دارم و فاطی خندید و گفت مشخصه خیلی بهت خوش گذشته و عمه پا شد و توی حالت داگی که من فاطی را میکردم بهونه دستشویی یواشکی رفت و برگشت و من دیدم فیلم چند ثانیه از فاطی زیر کیر من حین دادنش گرفت ولی فاطی سرش به دادن گرم بود و مست لذت بود و متوجه نشد و دوباره عمه اومد پیش ما و فاطی را پاهاش را بالا گرفتم و عمه مالید واسش چوچوله را و من تلمبه زدم تا شدید ارضا شد و التماس می‌کرد ولی ولش نکردیم و از حال بردیم فاطی را جوری که تا چند دقیقه نفس بلند شدن نداشت… عمه هم بعدش بهم گفت تو خیلی کردی خسته شدی و بذار من بشینم سر کیرت و خودم کمر میزنم زودتر آبم میاد و منم دراز کشیدم و عمه با دست راستش یه کم توف از دهن خودش مالید لای کوس قلمبه و تنگش و نشست روی کیر من و حالی به خودش و من داد که هرگز تا عمر دارم یادم نمیره… جوری داد که انگار شهوتی ترین زن دنیاست و بعدم بی خجالت هم لب و هم عشق بازی باهام کرد تا شروع کرد به آخ و ناله و کمرش را دیگه تکون نداد و خوایید روی من و ارضا شد و آروم بوسم کرد و گفت مرسی… بعد که پا شد خواستم کون فاطی را بکنم ولی گفت نه و یه بار دیگه و بهونه آورد ولی عمه نفیسه گفت کون میخوای خودم میدمت و داگی اون هیکل توپر را برام آماده کرد و فقط،خواهش کرد لیزش کنم و یواش بکنم و همونجا آبم را بریزم و بعدش توی کوسش دیگه نکنم…
کاری که گفت را کردم و با زبون و انگشت و توف زیاد کون عمه را باز کردم و راحت فرو کردم توش و خیلی داغتر کوسش بود و حال داد و همون حال داگی کردم و آبم را همش را همون کونش ریختم و پاک کردیم و دوباره نشستیم دور هم …خواستیم باز بکنیم ولی فاطی گفت یه کم کار داره و یه دفعه دیگه ایشالا ولی عمه نفیسه بهونه کرد و گفت یه کم مست الکل هست و میشینه حالش بهتر شد میره و فاطی را با اسنپ فرستادش رفت … باز با عمه کردیم و اینبار مثل عاشق معشوق هایی که بعد مدتها بهم میرسن و همه جوری بهم حال دادیم و در واقع پارتنر جدید همدیگه شدیم از بعد اون ماجرا…
نوشته: پیام

@dastankadhi
ایدراپ:  #TapSwap

یه بازی جدید مثل نات کوین 😀
با کلیک کردن ارز مخصوص خودشو میده که در آینده نزدیک میشه فروختش🌪
https://t.me/tapswap_bot?start=r_880092840
لینک عضویت در ربات 🤖👆
🔹حمایت شده توسط : پاول دروف ؛ سولانا و...
دارای تیک آبی رسمی تلگرام🔹🔹
عضو بات بشید و توکن جمع کنید تا تموم نشده🪐
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ورزشی ها بیان اینجا





https://t.me/varzshnvad
دختر_حشری_اصفهانی


سلا خدمت دوستان من علی 27 ساله از مشهد این داستانی که براتون میخوام بگم بر میگرده به ساله 86 زمانی که من بازار رضا کار میکردم یک روز در حین کار با همکارم دو تا دختر اومدن داخل مغازه یکیشون خیلی خشگل بود و دوتاییمون خیره شدیم بهش کثافت حوری بود از همکارم قیمتارو میپورسید و با خنده مارو سر کار گزاشته بود منم دیگه بیخیال شدم تا دوستم حالشو ببره بعد از چند دقیقه گفتگو رفتن و دوستم گفت به من شمارشو داد چند روزی با هم اس بازی کردن تا یه روز دوستم گفت من میرم نهار بیرون بازار گوشیشو جا گزاشته بود گوشیش زنگ خورد منم جواب دادم دیدم دخترس و بهش گفتم مرتضی نیست از من پرسید شما همونی هستی که اون روز با مرتضی بود منم گفتم اره شروع کرد با من به صحبت و به من گفت من با تو بیشتر حال میکنم معلومه دوستت تو بازار خیلی سرش شلوغه و دوس دختر داره ...و این شد که من موخشو زدم و چند روزی مخفیانه بدون اینکه مرتضی چیزی بفهمه با هم اس بازی میکردیم ولی من ناراحت بودم که دارم به مرتضی خیانت می کنم دلمو زدم به دریا و به مرتضی گفتم چی شده اونم ناراحت شد ولی گفت کی بهتر از تو
بعد چند روزی با دختره که اسمش الی بود نزدیکه خونه قرار گزاشتم و دیدمش داخل کوچه ای نزدیک خونه راه میرفتیم که بابام مارو با هم دید خیلی ترسیدم ولی بابام اومد جلو بهم گفت اگه تورو تو خیابون بگیرن من چکار کنم ابروی منو نبر من با مامانت میرم بیرون تو برو با دوستت خونه خیلی از این صحنه بابام حال کردم با الی رفتیم خونه من تا اون موقع با کسی سکس نکرده بودم رو تخت دراز کشیدیم با هم حرفای عاشقانه میزدیم تا اینکه دیدم پاشو به کیرم میماله تعجب کردم گفتم چکار میکنی معلوم هست گفت من تا حالا با کسی نبودم می خوام ببینم چه جوریه ولی مثل سگ دروغ میگفت معلوم بود ولی خداییش من تا اوت موقع نکرده بودم خلاصه به هم چسبیدیمو کولی همو خوردیم و من کسشو مالوندم و لباساشو در اووردم خیلی ناز بود سفید کونش بزرگ کمرشم باریک متولد 68بود قدشم اگه اشتباه نکنم 165 بود خلاصه بعد از یک بمال بمال بهش گفتم میخوام از پشت تجربه کنم اونم گفت باشه ولی یواش من تا حالا از پشت ندادم کیره منم که راست شده بود عجیب یکم کونشو خیس کردم گزاشتم دمش هر چی فشار میاوردم نمیرفت و اخ اخ میکرد به ذهنم رسید اسپره دندون بیارم بزنم به کونش خداییش جواب داد بعدش تا اخر کردم توش و تا میتونستم می کردم خیلی داغ بود حس خوبی داشتم تو ابرا بودم بعد 10 دقیقه ابم اومد ریختم تو کونش اونم خیلی حال میکرد این قضیه 4 سال ادامه داش که اونا برای همیشه رفتن اصفهان ..ببخشید اگه طولانی شد.


نوشته: علی
@dastankadhi
کس_دوست_دخترم_وکون_خواهرشوعمش

سلام اسم من سامیار 23 سالمه تقریبا خشکلم چون از واکنش دیگران این رو دیدم این داستان مربوط به سه سال پیشه ماجرا از اونجایی شروع شد که من با یه دختره که چهار سال از خودم بزرگتر بود دوست شدم ولی واسه مشکلات اون دختره خیلی زود جدا شدیم اما اون مدتی که باهاش بودم یه برادر زاده داشت که باهاش می اومد که اسمش زهرا بود اما من اصلا تو نخ اون نبودم بعد چند ماه یه روز توی شهر زهرا رو دیدم شب دیدم یکی شیش بار زنگ زده و اس داده سامیار خودتی کارت دارم منم اس دادم و خلاصه دوست شدیم و گفت شمارت رو از گوشی عمم برداشتم ما چند ماهی دوست بودیم اون سه تا خواهر داشت یکیش ازدواج کرده بود هفته اول کامپیوترش رو داد من درست کنم توش پر عکسای لختی خودش و خواهراش و خواهر بزرگش که ازدواج کرده بود و مامانش بود منم برداشتم و بهش گفتم اونم اصلا مخالفت نکرد و گفت میدونم پسر نامردی نیستی منم کلی کف دستی میزدم روزا با این عکسا بریم سر اصل ماجرا زهرا همش پیله میکرد بیا بریم شب خونه ما یا من بیام یشب با هم باشیم و جور نمیشد یشب مامانم و بابام یهو جور شد برن بندر پیش عمم منم که دانشگاه داشتم نتونستم برم سریع زنگ زدم به زهرا شب بیا اونم از خدا خواسته قبول کرد اما منه کس خل اصلا تو نخ سکس نبودم خدایی شب اومد و نشست یه قلیون اوردم و شروع کردیم به حرف اما حتی شال خودش رو باز نمیکرد منم گفتم زهرا یعنی نمیخوای عین همیشه لبات رو بدی بهم اونم یکم نه و نون کرد ولی داد منم بغلش کردم و کنارش نشستم گفتم شالت رو باز کن اونم باز کرد دیدم یهو یقه مانتوش بازه و چاک سفید سینش کامل معلومه منم راست کردم و یسره نگام اونجا بود خلاصه گفتم بخوابیم رفتیم تو تخت ولی با مانتو اومد تو بغلم هر وقت یادم میاد میگم خاک به سر کس خلم که دختره خودش پا میداد تو میترسیدی خلاصه بهش گفتم اینطوری که نمیشه با مانتو پاشو در بیار اما مخالفت کرد چند بار گفتم اونم قبول کرد در اورد زیرش یه بلوز صورتی پوشیده بود خوابید منم یواش یواش دستم رو رسوندم به زیر لباسش یکم کمرش رو لمس کردم کم کم دستم رو بردم جلوتر رو کامل کمرش رو میمالوندم بهش گفتم بیا روم بخواب و اون اومد من لباسم رو زدم بالا و بلوزش رو تا زیر سینش زدم بالا که به تنم بخوره وای اتیش بود بهش گفتم بلوزت رو در میاری اونم درجا دراورد منم معطل نکردم و گفتم سوتینت رو هم در بیار اونم که بعد گفت عاشق خوردن سینشه در اورد وای خدا درسته دفعه اولم بود سکس میکردم اما درجا فهمیدم این سینه ها بار هزارمه دست میخوره چون خیلی بزرگ بود منم افتادم به جون سینهاش چنگ میزدم و نوکش رو میکردم تو دهنم بعد گفتم شلوارت رو در بیار گفت نه اصرار کردم گفت باشه روت رو بکن انور بعد در اورد دیدم یه شرت صورتی داره گفتم این چیه در بیار گفت دیگه نه منم گفتم لوس نشو و خودم در اوردم بعد دست انداختم لای کسش وای دفعه اولی بود دستم به کس میخورد یکم مو داشت اما عالی بود گفتم بیا روم بخواب اومد منم کیرم رو کردم لای پاهاش و گفتم زهرا جونم اماده ای گفت واسه چی گفتم یعنی لخت شدیم می خوای تا صبح اینطوری بمونیم و خندید گفتم از جلو اجازه هست اونم گفت شب حجله چی پس گفتم الان شب حجله ماست خندید من فهمیدم خانوم پرده نداره خابوندمش و چون عاشق کون بودم بدون مقدمه کیرم رو خیس کردم و گذاشتم در سوراخ کونش خب دفعه اولم بود بلد نبودم شروع کرد ناز کردن و ادای تنگا رو در اوردن یکی دوبار خودشو کشید عقب و نزاشت بکنم بلاخره گرفتمش و تا ته کردم تو کونش تابلو بود گشاده اما شروع کرد به اخ و اوخ کردن منم تلمبه میزدم که بعد دودقیقه کیرم در اومد یهو خواستم بکنم توش دیگه نزاشت گفت نه درد داره هر کاری کردم نزاشت ادامه بدم گفت دفعه بعد خلاصه اونش تا صبح تو بغلم خوابید گذشت بعد چند هفته من که رفیقم رستوران داشت گفتم کلیدش رو یروز بهم میدی ظهر می خوام برم با دوست دخترم قلیون بکشیم توی زیر زمین اون داد و من زنگ زدم به زهرا بیا اونم گفت خواهرم و عمم (دوست دختر قبلی خودم) با هامه منم که دلم می خواست حال عمش رو بگیدم و کونش بسوزه گفتم اونا رو هم بیار گفت باشه بعد یه ربع اومدن و رفتیم زیر زمبن و قلیون گذاشتم و اونا کشیدن من اومدم واسشون غذا ببرم دیدم زهرا اومد پیشم بهش گفتم می خواستم امروز کار اون روز رو تموم کنم چرا اینارو اوردی اخه گفت اشکال نداره گفتم چی اشکال نداره نمیشه دیگه به شوخی گفت از عمه من نترس اون دهنش قرصه خواهرم هم بهش میگم به کسی نگه منم یه چیزی زد تو سرم که برم رو کار یهو دیدی عمش رو هم کردم گفتم پس برو پایین بهشون بگو می خوای چیکار کنیم تا من بیام رفتم پایین دیدم زهرا لخت شده و با تاپ شلوار نشسته غذا ها رو گذدشتم واسشون و رفتم پیش زهرا و خوابیدم روش انگار نه انگار اونا هم هستن وقتی بالاتنش رو لخت کردم و میخوردم در گوش زهرا گفتم زهرا عمت پا ن