پویاسرش رو آورد و از پشت گردن و لاله گوشم رو میمکید ، و وقتی هیچ مقاومتی از طرف من ندید با دوتا دستهاش ساپورت منو با شورتم یه تیکه درآورد و وسط شورتم رو که خیسم بود بو کرد و انگار وحشی تر شد علیرغم چهره جذاب وزیبایی که داشت کیر سیاه و کلفت و وحشتناکی داشت لباسهای منو که درآورد نشوند منو روی راحتی و از لبهام شروع کرد به خوردن و مکیدن تا کوس وکونم و حسابی از خجالتشون در اومد با هر زبانی که از کونم به طرف کوسم میکشید صدای منو بیشتر در میاورد و به انزال نزدیکترم میکرد ، اونقدر خورد و مکید ولیسید که برای اولین بار آبم مثل یه فواره پاشید بیرون و آنچنان ناله و فریادی زدم که هر ک.س از صد متری خونه هم تردد میکرد صدای منو میشنید ، پویا که مثل یه شیر نر رو من خیمه زده بود ، بعد ارضا شدن شدید من و پاشیدن آبم روی اون خودش رو با دستمال کاغذی روی عسلی کمی پاک کرد و یه لبخندی زد و گفت جان عزیزم راحت شدی خوشت اومد ، من که تو خلصه عجیبی بودم گفتم فقط زودتر بکن که دارم میمیرم ، پویا کیر خوش تراش ولی وحشتناکش رو جلوی دهنم گرفت و گفت الان شستمش کاملا ضدعفونی شده بخورش عسلم ، زیاد اهل ساک زدن نیستم ولی خب حسابی براش خوردم
من خوابیده بودم روی راحتی و پویا بالا سرم ایستاده بودو منم ساک میزدم بعد اینکه حسابی خوردمش منوتو اغوشش گرفت و توی اتاق خواب برد روی تخت انداخت و اومد روی من سوار به کار شد ، کیرش رو که توی کوسم کرد انگار یه تنه قطور درخت داخلم رفت آنچنان فرو میکرد و بیرون میکشید حجمش زیاد بود که با هر فروکنش مقدار زیادی به وزنم اضافه و کم میشد ، چهارتا پوزیشن عوض کرد ولی هنوز آبش نیومده بود تو داگی سرش رو در کونم گذاشت و مشغول لیسیدن و زبون زدن شد ،حرفه ای کار میکرد ، بعد لیسیدن قوطی کوچکی رو از بالای تخت برداشت و کمی از قوطی ژل مانند رو به سوراخ کونم که حالا دیگه داشت ذوق ذوق میکرد و خارش عجیبی توش راه افتاده بود مالید و دونه دونه انگشتاش رو تو سوراخ کونم کرد خوشبختانه روده من تمیز بود و چیزی نداشت ، واقعا ده بار تو هشت سال زندگی با کیوان بهش کون نداده بودم ،زیاد دوست نداشتم کون بدم ، ولی اون موقع داشتم التماس میکردم به پویا که زودتر منو از کون بگاد بالاخره کیرشو تا آخر تو کونم کرد و مشغول تلمبه زدن تو کونم شد
آنچنان لذتی وجودم رو گرفته بود که پاهام یخ کرده بود و بی حس شده بود بسیار حرفه ای میکرد و واقعا بگای خوبی بود از بس منو از کون تو حالتهای مختلف گائید دیگه نتونستم رو دست و پاهام بمونم یه بالش رو گذاشتم زیر شکمم و تا میتونستم باسنمو دادم بالا و خوابیدم پویا که سخت مشغول گائیدن بود با یه دست کوسمو می مالید وبا دست دیگه اش سرمو سمت عقب برگردوند تا ازم لب بگیره و همونطوری هم شاک میزد ناگهان ضرباتش محکمتر شد و زبون منو که توی دهنش کرده بود در آورد و نفس زنان گفت آبم رو کجا بریزم منکه تو اوج بودم و متورم شدن کیرشو توی کونم حس میکردم توی آخر کار اون داشتم برای دهمین بار هم من می اومدم ،گفتم هر کجا دوست داری بریز ،داشت می اومد که گفتم بریز تو کونم تو کونم میخامش ، ناله میزدم می گفتم آبت رو توش میخام پویا بریز توش که اونم اومد وبا چندتا نعره از ته دلش و چندتا تکون شدید تموم آبش رو توی کون من خالی کرد و همون طور افتاد روی من پویا که تا چند لحظه قبل مثل یه پر کاه روی من بالا پایین میشد الان مثل یه جنازه روی من بود
بعد چند دقیقه ای خود به خود کیرش از توی من دراومد و آبش هم روان شده بود و داشت از توی من میزد بیرون که با دستمالی که بغل تخت بود گذاشتم روی سوراخ کونم و تازه فهمیدم که چه کاری کردم ولی پشیمانی دیگه سودی نداشت و بدتر اعصابم رو داغون میکردم وتو اون موقعیت اصلا نمیخواستم که بهش فکر کنم کم کم بلند شدم و رفتم توی حموم و تو وان حموم که خیلی،هم زیبا بود افتادم وشیر آب رو تنظیم کردم روی خودم بیست دقیقه ای خوابم برد از فرط خستگی که پویا بیدارم کرد خودمو شستم البته پویا هم کمکم کرد و منم اونو شستم و باهم بیرون اومدیم انگار هزارساله همو میشناسیم و باهم زندگی میکنیم عجیب باهم اخت شده بودیم ، بعد اینکه یه کم به حالت عادی برگشتیم کم کم بلند شدیم و از خونه زدیم بیرون ، فردا امید مرخصی گرفت واومد خونه رو معامله کردیم ، پویا جوری درست کرد که حتی یه ریال هم ما برای کمیسیون بهش ندادیم ، خونه رو سرویس اساسی کرد بهمون تحویل داد …
سه بار بعد اون ماجرا بازم باهم س.ک.س کردیم ، البته هر سه بارش هم تو همون خونه تا قبل از اینکه ما اثاث کشی کنیم ، وبا رضایت هردوتامون بود. چوب این کارو من با بچه دار نشدن خوردم که کیوان طلاقم داد به خاطر فشار خانواده اش و پویا هم زنش و پسرش رفتن خارج ، الان سه ماهی میشه که با همیم تو همون خونه…
نوشته: بهاره
پایان
@dastankadhi
من خوابیده بودم روی راحتی و پویا بالا سرم ایستاده بودو منم ساک میزدم بعد اینکه حسابی خوردمش منوتو اغوشش گرفت و توی اتاق خواب برد روی تخت انداخت و اومد روی من سوار به کار شد ، کیرش رو که توی کوسم کرد انگار یه تنه قطور درخت داخلم رفت آنچنان فرو میکرد و بیرون میکشید حجمش زیاد بود که با هر فروکنش مقدار زیادی به وزنم اضافه و کم میشد ، چهارتا پوزیشن عوض کرد ولی هنوز آبش نیومده بود تو داگی سرش رو در کونم گذاشت و مشغول لیسیدن و زبون زدن شد ،حرفه ای کار میکرد ، بعد لیسیدن قوطی کوچکی رو از بالای تخت برداشت و کمی از قوطی ژل مانند رو به سوراخ کونم که حالا دیگه داشت ذوق ذوق میکرد و خارش عجیبی توش راه افتاده بود مالید و دونه دونه انگشتاش رو تو سوراخ کونم کرد خوشبختانه روده من تمیز بود و چیزی نداشت ، واقعا ده بار تو هشت سال زندگی با کیوان بهش کون نداده بودم ،زیاد دوست نداشتم کون بدم ، ولی اون موقع داشتم التماس میکردم به پویا که زودتر منو از کون بگاد بالاخره کیرشو تا آخر تو کونم کرد و مشغول تلمبه زدن تو کونم شد
آنچنان لذتی وجودم رو گرفته بود که پاهام یخ کرده بود و بی حس شده بود بسیار حرفه ای میکرد و واقعا بگای خوبی بود از بس منو از کون تو حالتهای مختلف گائید دیگه نتونستم رو دست و پاهام بمونم یه بالش رو گذاشتم زیر شکمم و تا میتونستم باسنمو دادم بالا و خوابیدم پویا که سخت مشغول گائیدن بود با یه دست کوسمو می مالید وبا دست دیگه اش سرمو سمت عقب برگردوند تا ازم لب بگیره و همونطوری هم شاک میزد ناگهان ضرباتش محکمتر شد و زبون منو که توی دهنش کرده بود در آورد و نفس زنان گفت آبم رو کجا بریزم منکه تو اوج بودم و متورم شدن کیرشو توی کونم حس میکردم توی آخر کار اون داشتم برای دهمین بار هم من می اومدم ،گفتم هر کجا دوست داری بریز ،داشت می اومد که گفتم بریز تو کونم تو کونم میخامش ، ناله میزدم می گفتم آبت رو توش میخام پویا بریز توش که اونم اومد وبا چندتا نعره از ته دلش و چندتا تکون شدید تموم آبش رو توی کون من خالی کرد و همون طور افتاد روی من پویا که تا چند لحظه قبل مثل یه پر کاه روی من بالا پایین میشد الان مثل یه جنازه روی من بود
بعد چند دقیقه ای خود به خود کیرش از توی من دراومد و آبش هم روان شده بود و داشت از توی من میزد بیرون که با دستمالی که بغل تخت بود گذاشتم روی سوراخ کونم و تازه فهمیدم که چه کاری کردم ولی پشیمانی دیگه سودی نداشت و بدتر اعصابم رو داغون میکردم وتو اون موقعیت اصلا نمیخواستم که بهش فکر کنم کم کم بلند شدم و رفتم توی حموم و تو وان حموم که خیلی،هم زیبا بود افتادم وشیر آب رو تنظیم کردم روی خودم بیست دقیقه ای خوابم برد از فرط خستگی که پویا بیدارم کرد خودمو شستم البته پویا هم کمکم کرد و منم اونو شستم و باهم بیرون اومدیم انگار هزارساله همو میشناسیم و باهم زندگی میکنیم عجیب باهم اخت شده بودیم ، بعد اینکه یه کم به حالت عادی برگشتیم کم کم بلند شدیم و از خونه زدیم بیرون ، فردا امید مرخصی گرفت واومد خونه رو معامله کردیم ، پویا جوری درست کرد که حتی یه ریال هم ما برای کمیسیون بهش ندادیم ، خونه رو سرویس اساسی کرد بهمون تحویل داد …
سه بار بعد اون ماجرا بازم باهم س.ک.س کردیم ، البته هر سه بارش هم تو همون خونه تا قبل از اینکه ما اثاث کشی کنیم ، وبا رضایت هردوتامون بود. چوب این کارو من با بچه دار نشدن خوردم که کیوان طلاقم داد به خاطر فشار خانواده اش و پویا هم زنش و پسرش رفتن خارج ، الان سه ماهی میشه که با همیم تو همون خونه…
نوشته: بهاره
پایان
@dastankadhi
سکس من و دختر فامیل
1398/6/27 مرد متاهل اقوام
باسلام اسم من رضا اهل استانهای جنوبی کشورمالان متاهل هستم خواستم در مورد سکسی که داشتم صحبت کنم ولی میخام بدونین این سکس واقعی بود یه روز رفته بودم روستای مادریم سر بزنم که عصر بود هوا خنک چون تو فصل بهار بود ومنطقه ای که بودم خنکتر از همه جای شهر بود پیش مغازه ای که پیش خونه پدر بزرگم بود ایستاده بودم یه دختر اومد رفت مغازه چشم خورد بهش رفتم تو نخش قدش متوسط بود سینه های تابلویی داشت لاغر نبود ولی اندام تنظیمی داشت کونش عقب بود خلاصه طوری که نگاش کردم گفت چیه خوابت برد یا چیزیت شده پسر گفتمش نه عزیزم بعضی از زیبایهای که خداخلق میکنه حیرت کردم
خلاصه گذشت یه ساعت بعد رفتم خونه دیدم خالم داشت میگفت که الان یه ساعته تلفن خونه زنگ میخوره کسی حرف نمیزنه منم حواسم به هیچی نبود که تو اون اطاق نشستم که تلفن زنگ خورد گفتم الو دیدم صدای خانم از اون طرف تلفن گفت سلام گفتم سلام شما گفت یکی از زیباییهای که خدا خلق کرده فهمیدم خودشه شروع کردم به مخ زنی چند روز طول کشید یه روز گفتمش میخام برم خونمون ولی دوست داشتم قبل رفتن ببینمت گفت فقط ببینی گفتم اره گفت کی گفتم فردا صبح خوبه گفت اره روستا تا شهر ۱۰ کیلو متری بود ماهم توی اون شهر زندگی نمیکردیم خونه داشتیم ولی تو مرکز استان بودیم فردا اومد بردمش خونه که همیشه خالی بود مال تابستونها بود نشست رو قالی کف زمین منم رفتم تو یخچال اب اوردم نشستم کنارش یه خورده صحبت کردیم دستم گذاشتم روی رونش خیلی نرم بود یه دفعه پاش کشید اونور گفتم چیه گفت قرار بود همدیگه رو ببینیم حرف بزنیم کیرم داشت شلوارم پاره میکرد خلاصه بایه کم مخزنی دیدم فایده نداره خواست بلندبشه که بره دستم بردم روسینش انداختمش افتادم روش زور میزد خواستم رازیش کنم دیدم نمیشه دستم بردم دکمه های مانتوش باز کردن تاپ سبزی تنش بود دادم بالا سینه هاش گرفتم گریه میکرد میگفت ولم کن با اون دستم شلوارش دادم پاین نمیشد دستام ول کنم با انگشت پا شلوار ش کشیدم پایین شلوار خودمم کندم کیرم تو شرت در هوردم گذاشتم لای پاهاش طولی نکشید که زور زدنش ضعیف شد شل کرد منم متوجه شدم که کیرم بهش خورد دیگه مقاومت نمیکنه رفتم برای خوردن لباش نمیذاشت به زور میخوردم سینه های تپل یه دختر ۱۷ ساله تودستام کیرم هم بین پاهاش دیگه طاقت نداشتم شروع کردم مثل وحشی ها خوردن سینه هاش دیدم صداش در اومد داشت حال میکرد خداصه بگم ده دقیقه ای لب سینه رون میخوردم که گفت تورو خدا دیگه نمیتونم تمومش کن گفتم چی تموم کنم گفت بکن منو طاقت ندارم کیرت بکن تو کسم وقتی این گفت تعجب کردم گفتم بکنی تو کس یکی که پاره میشه شر درست میشه گفتم نه شر درست نکن گفت شر نداره تورو خدا من پردم پاره یه بار تو بازی این طور شدم منم باترس کیرم گذاشتم در کوسش که خیس شده بود هل دادم تو جیغ کشید چون خونه هم خالی بود صدا پیچید دست گذاشتم جلو دهنش شروع به تلمبه زدمن کردم دستم گاز گرفت منم میکردم تو دو تا دستم بردم زیر کمرش قفلش کردم محکم چسبوندمش به خودم کیرم کردم تو کسش پاهام قفل کردم گفت نفسم داره بند میاد درش بیار درش اوردم دراز کشیدم جفتش دیدم اومدشروع کرد به خوردن کیرم حرفه ای میخورد گفتم انگار بار اولت نیست گفت چرا اولین بارمه تو فیلم دیدم یه دفعه نشست رو کیرم کردش تو کسش خودش یه اهی کشید گفت قربونت کیرت تا الان کجا بودی چند تا تلمبه بالا پاین زد گفت تو بیا بکن منم کف دستا رو گذوشت روزمین اومدم پشتش کردمش تو کسش تلمبه میزدم میگفت بکنش تو کسم پارم کن بکن. جون عشقم بکن تو کسم کسم پاره کن منم زیاد تر حشری میشدم داشت ابم میومد ریختم رو کونش
نوشته: رضا
@dastankadhi
1398/6/27 مرد متاهل اقوام
باسلام اسم من رضا اهل استانهای جنوبی کشورمالان متاهل هستم خواستم در مورد سکسی که داشتم صحبت کنم ولی میخام بدونین این سکس واقعی بود یه روز رفته بودم روستای مادریم سر بزنم که عصر بود هوا خنک چون تو فصل بهار بود ومنطقه ای که بودم خنکتر از همه جای شهر بود پیش مغازه ای که پیش خونه پدر بزرگم بود ایستاده بودم یه دختر اومد رفت مغازه چشم خورد بهش رفتم تو نخش قدش متوسط بود سینه های تابلویی داشت لاغر نبود ولی اندام تنظیمی داشت کونش عقب بود خلاصه طوری که نگاش کردم گفت چیه خوابت برد یا چیزیت شده پسر گفتمش نه عزیزم بعضی از زیبایهای که خداخلق میکنه حیرت کردم
خلاصه گذشت یه ساعت بعد رفتم خونه دیدم خالم داشت میگفت که الان یه ساعته تلفن خونه زنگ میخوره کسی حرف نمیزنه منم حواسم به هیچی نبود که تو اون اطاق نشستم که تلفن زنگ خورد گفتم الو دیدم صدای خانم از اون طرف تلفن گفت سلام گفتم سلام شما گفت یکی از زیباییهای که خدا خلق کرده فهمیدم خودشه شروع کردم به مخ زنی چند روز طول کشید یه روز گفتمش میخام برم خونمون ولی دوست داشتم قبل رفتن ببینمت گفت فقط ببینی گفتم اره گفت کی گفتم فردا صبح خوبه گفت اره روستا تا شهر ۱۰ کیلو متری بود ماهم توی اون شهر زندگی نمیکردیم خونه داشتیم ولی تو مرکز استان بودیم فردا اومد بردمش خونه که همیشه خالی بود مال تابستونها بود نشست رو قالی کف زمین منم رفتم تو یخچال اب اوردم نشستم کنارش یه خورده صحبت کردیم دستم گذاشتم روی رونش خیلی نرم بود یه دفعه پاش کشید اونور گفتم چیه گفت قرار بود همدیگه رو ببینیم حرف بزنیم کیرم داشت شلوارم پاره میکرد خلاصه بایه کم مخزنی دیدم فایده نداره خواست بلندبشه که بره دستم بردم روسینش انداختمش افتادم روش زور میزد خواستم رازیش کنم دیدم نمیشه دستم بردم دکمه های مانتوش باز کردن تاپ سبزی تنش بود دادم بالا سینه هاش گرفتم گریه میکرد میگفت ولم کن با اون دستم شلوارش دادم پاین نمیشد دستام ول کنم با انگشت پا شلوار ش کشیدم پایین شلوار خودمم کندم کیرم تو شرت در هوردم گذاشتم لای پاهاش طولی نکشید که زور زدنش ضعیف شد شل کرد منم متوجه شدم که کیرم بهش خورد دیگه مقاومت نمیکنه رفتم برای خوردن لباش نمیذاشت به زور میخوردم سینه های تپل یه دختر ۱۷ ساله تودستام کیرم هم بین پاهاش دیگه طاقت نداشتم شروع کردم مثل وحشی ها خوردن سینه هاش دیدم صداش در اومد داشت حال میکرد خداصه بگم ده دقیقه ای لب سینه رون میخوردم که گفت تورو خدا دیگه نمیتونم تمومش کن گفتم چی تموم کنم گفت بکن منو طاقت ندارم کیرت بکن تو کسم وقتی این گفت تعجب کردم گفتم بکنی تو کس یکی که پاره میشه شر درست میشه گفتم نه شر درست نکن گفت شر نداره تورو خدا من پردم پاره یه بار تو بازی این طور شدم منم باترس کیرم گذاشتم در کوسش که خیس شده بود هل دادم تو جیغ کشید چون خونه هم خالی بود صدا پیچید دست گذاشتم جلو دهنش شروع به تلمبه زدمن کردم دستم گاز گرفت منم میکردم تو دو تا دستم بردم زیر کمرش قفلش کردم محکم چسبوندمش به خودم کیرم کردم تو کسش پاهام قفل کردم گفت نفسم داره بند میاد درش بیار درش اوردم دراز کشیدم جفتش دیدم اومدشروع کرد به خوردن کیرم حرفه ای میخورد گفتم انگار بار اولت نیست گفت چرا اولین بارمه تو فیلم دیدم یه دفعه نشست رو کیرم کردش تو کسش خودش یه اهی کشید گفت قربونت کیرت تا الان کجا بودی چند تا تلمبه بالا پاین زد گفت تو بیا بکن منم کف دستا رو گذوشت روزمین اومدم پشتش کردمش تو کسش تلمبه میزدم میگفت بکنش تو کسم پارم کن بکن. جون عشقم بکن تو کسم کسم پاره کن منم زیاد تر حشری میشدم داشت ابم میومد ریختم رو کونش
نوشته: رضا
@dastankadhi
مریم خانوم زن همسایه
1398/6/28 زن همسایه
تو یه خونه آپارتمانی زندگی میکردیم که 4 طبقه داشت. تو طبقه چهارم یه خونواده زندگی می کردن من از همون اولش که اینا اومدن اینجا به زنی که تو اون خونه بود علاقه پیدا کردم. یه زنه حدودا 28-30 ساله که یه اندام سکسی داشت که هر مردی رو حشری میکرد. خیلی دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم ولی امکانش نبود. به خونه ما زیاد رفت و آمد داشت و با مامانم زیاد گرم می گرفت. یه بار تو صحبتاشون فهمیدم که برنامه نویسی نت بلده. منم هی به مامانم میگفتم که میخوام برم کلاس و یاد بگیرم. بعد یه مدت که مامانم دید جدی میگم این حرفارو بهم گفت خانوم…. بلده و بذار بهش بگم ببینم چی میگه!
منم گفتم نه بابا ولش کن و از اینجور تعارفها. بالاخره مامانم با خانوم… حرف زد و قرار شد من هفته ای 2 بار برم پیشش و یاد بگیرم. از اون روز به بعد کار من شده بود اینکه تو تنهایی فکر کنم و جق بزنم. (از این به بعد به جای خانوم … میگم مریم) بعد یکی دو هفته باهاش راحت تر شده بودم قبلا هم که میرفتم روسری سر نمیکرد ولی یه مانتو میپوشید که مثلا خودشو ازم بپوشونه منم که از هر موقعیتی واسه دید زدنش استفاده میکردم. بهش گفتم مریم خانوم شما راحت باشین فکر کنم تو مانتو پوشیدن براتون سخت باشه. اونم گفت آره ولی چیکار کنم دیگه زشته.
گفتم نه بابا چه زشتی داره شما راحت باشین اگه به خاطر من شما ناراحت باشین من اصلا کلاس نمیام.(دیگه ترکوندم) از جلسات بعدی دیگه مانتو نمی پوشید و با یه بولیز دامن جلوم میگشت. سینه هاش خیلی گنده بودن و وقتی راه میرفت قشنگ تکون میخوردن منم که همیشه حشری تا اینارو میدیدم شق میکردم. خلاصه گذشت و گذشت تا من خیلی دیگه با این مریم خانوم راحت شده بودم.
اما ماجرای اصلی از اینجا شروع میشه. یه بار عصر که دخترش مدرسه بود رفتم واسه کلاس. ولی نیم ساعت زودتر. درو که زدم طول کشید تا درو باز کنه. بعده اینکه باز کرد دیدم موهاش به هم ریختس و با یه بولیز و شلوارک منو دعوت کرد که برم تو خونه. به نظر خیلی حشری میرسید. تا حالا جلوم با شلوارک نیومده بود. منم که از همون لحظه اول شق کردم.رفتیم نشستیم پشته کامپیوتر که شروع کنیم. گرمای بدنشو از اون فاصله هم میتونستم حس کنم. درسو که شروع کرد به نظر کلافه میرسید بعده یه چند دقیقه گفتم اگه حوصله ندارین امروز درس نخونیم. اونم سریع قبول کرد انگار منتظر این حرفم بود. پاشدم که برم گفت نه کجا میری؟ بمون کارت دارم گفتم باشه
گفت پس یه لحظه منتظرم باش. رفت بیرون از اتاق و بعد چند دقیقه گفت فلانی بیا اینجا!
یه لحظه رفتم تو اتاقش دیدم داره از بالای کمد یه چیزه ور میداره گفت میتونی اینو بهم بدی منم رفتم که از بالای کمد نایلونو بهش بدم نایلونو که ور داشتم نایلون پاره شد و همه چیزش ریخت بیرون. تویه نایلون پره لباس زیره زنونه بودش. دیگه کاملا حشری شده بودم گفتم ببخشید که پاره شد گفت اشکالی نداره میرم یه نایلون دیگه میارم رفت که از آشپزخونه نایلون بیاره منم حسابی لباس زیراشو دید زدم. اومد تو اتاق. گفتم من میرم بیرون دیگه. گفت نه نمیخواد. نشست و دونه دونه شرتاشو تا میکردو میذاشت تو نایلون میخواست منو حشری کنه. یه دفعه یدونه از کرستهای قرمزو ورداشتو گفت این بهم میاد. منم مونده بودم چی بگم. گفتم نمیدونم. بیزشو جلویه من در آورد و گفت بازش کن. گفتم چیو؟. گفت این کرستی که تنمه دیگه. منم با خجالت از پشت بازش کردم و اون همونطوری که پشتش به من بود اون یکیو پوشید و گفت حالا اینو ببند. دستم که به بدنش میخورد از گرماش میسوختم.
یدفعه برگشت و گفت بهم میاد؟ منم که دهنم خشک شده بود هیچی نمیگفتم. گفت چرا انقدر خجالت میکشی؟ بازم هیچی نتونستم بگم. همونجوری دولا شد و شرتشم ور داشت دیگه باورم نمیشد که داره این کارا رو میکنه. پشتشو به من کرد و شلوارکشو در آورد. وآآآآآآی چه کونی داشت دیگه داشتم سکته میکردم شرتشم در آورد و اون یکیو پوشید گفت بهم میاد من بازم هیچ حرفی نمیزدم. گفت حالا نوبته توئه. گفتم چیکار باید بکنم. گفت یدونه از اینارو انتخاب کنو بپوش. من مات و مبهوت مونده بودم. خودش یدونه شرته مشکی تور دار ور داشتو اومد طرفم گفت اینو بپوش. گفتم یعنی چی؟؟ گفت همینی که گفتم. منم شلوارمو در آوردم و گفتم شما برید بیرون تا من عوض کنم. گفت مگه من میخواستم عوض کنم تو رفتی بیرون. دیگه چیزی نداشتم بگم. گفت زود باش. منم کیرم کاملا خوابیده بود. اصلا شوکه شده بودم. پشتمو که کردم طرفش گفت نمیخواد اصلا برگرد خودم برات عوضش میکنم. منتظر جواب منم نشد اومد جلو و شرتمو کشید پایین و از دیدن کیره خوابیدم تعجب کرد. شرتمو که داشت در میاورد کم کم کیرم شق شد و کامل جلوش وایستاد کاملا حشری شده بود از این صحنه اومد شورتو بپوشونه که هر کاری کرد کیرم تو شورته جا نشد و اونم همش با کیرم ور میرفت منم که داشتم حال میکردم یه دفعه احساس کردم داره آبم میاد اونم حس کرد که
1398/6/28 زن همسایه
تو یه خونه آپارتمانی زندگی میکردیم که 4 طبقه داشت. تو طبقه چهارم یه خونواده زندگی می کردن من از همون اولش که اینا اومدن اینجا به زنی که تو اون خونه بود علاقه پیدا کردم. یه زنه حدودا 28-30 ساله که یه اندام سکسی داشت که هر مردی رو حشری میکرد. خیلی دوست داشتم باهاش رابطه داشته باشم ولی امکانش نبود. به خونه ما زیاد رفت و آمد داشت و با مامانم زیاد گرم می گرفت. یه بار تو صحبتاشون فهمیدم که برنامه نویسی نت بلده. منم هی به مامانم میگفتم که میخوام برم کلاس و یاد بگیرم. بعد یه مدت که مامانم دید جدی میگم این حرفارو بهم گفت خانوم…. بلده و بذار بهش بگم ببینم چی میگه!
منم گفتم نه بابا ولش کن و از اینجور تعارفها. بالاخره مامانم با خانوم… حرف زد و قرار شد من هفته ای 2 بار برم پیشش و یاد بگیرم. از اون روز به بعد کار من شده بود اینکه تو تنهایی فکر کنم و جق بزنم. (از این به بعد به جای خانوم … میگم مریم) بعد یکی دو هفته باهاش راحت تر شده بودم قبلا هم که میرفتم روسری سر نمیکرد ولی یه مانتو میپوشید که مثلا خودشو ازم بپوشونه منم که از هر موقعیتی واسه دید زدنش استفاده میکردم. بهش گفتم مریم خانوم شما راحت باشین فکر کنم تو مانتو پوشیدن براتون سخت باشه. اونم گفت آره ولی چیکار کنم دیگه زشته.
گفتم نه بابا چه زشتی داره شما راحت باشین اگه به خاطر من شما ناراحت باشین من اصلا کلاس نمیام.(دیگه ترکوندم) از جلسات بعدی دیگه مانتو نمی پوشید و با یه بولیز دامن جلوم میگشت. سینه هاش خیلی گنده بودن و وقتی راه میرفت قشنگ تکون میخوردن منم که همیشه حشری تا اینارو میدیدم شق میکردم. خلاصه گذشت و گذشت تا من خیلی دیگه با این مریم خانوم راحت شده بودم.
اما ماجرای اصلی از اینجا شروع میشه. یه بار عصر که دخترش مدرسه بود رفتم واسه کلاس. ولی نیم ساعت زودتر. درو که زدم طول کشید تا درو باز کنه. بعده اینکه باز کرد دیدم موهاش به هم ریختس و با یه بولیز و شلوارک منو دعوت کرد که برم تو خونه. به نظر خیلی حشری میرسید. تا حالا جلوم با شلوارک نیومده بود. منم که از همون لحظه اول شق کردم.رفتیم نشستیم پشته کامپیوتر که شروع کنیم. گرمای بدنشو از اون فاصله هم میتونستم حس کنم. درسو که شروع کرد به نظر کلافه میرسید بعده یه چند دقیقه گفتم اگه حوصله ندارین امروز درس نخونیم. اونم سریع قبول کرد انگار منتظر این حرفم بود. پاشدم که برم گفت نه کجا میری؟ بمون کارت دارم گفتم باشه
گفت پس یه لحظه منتظرم باش. رفت بیرون از اتاق و بعد چند دقیقه گفت فلانی بیا اینجا!
یه لحظه رفتم تو اتاقش دیدم داره از بالای کمد یه چیزه ور میداره گفت میتونی اینو بهم بدی منم رفتم که از بالای کمد نایلونو بهش بدم نایلونو که ور داشتم نایلون پاره شد و همه چیزش ریخت بیرون. تویه نایلون پره لباس زیره زنونه بودش. دیگه کاملا حشری شده بودم گفتم ببخشید که پاره شد گفت اشکالی نداره میرم یه نایلون دیگه میارم رفت که از آشپزخونه نایلون بیاره منم حسابی لباس زیراشو دید زدم. اومد تو اتاق. گفتم من میرم بیرون دیگه. گفت نه نمیخواد. نشست و دونه دونه شرتاشو تا میکردو میذاشت تو نایلون میخواست منو حشری کنه. یه دفعه یدونه از کرستهای قرمزو ورداشتو گفت این بهم میاد. منم مونده بودم چی بگم. گفتم نمیدونم. بیزشو جلویه من در آورد و گفت بازش کن. گفتم چیو؟. گفت این کرستی که تنمه دیگه. منم با خجالت از پشت بازش کردم و اون همونطوری که پشتش به من بود اون یکیو پوشید و گفت حالا اینو ببند. دستم که به بدنش میخورد از گرماش میسوختم.
یدفعه برگشت و گفت بهم میاد؟ منم که دهنم خشک شده بود هیچی نمیگفتم. گفت چرا انقدر خجالت میکشی؟ بازم هیچی نتونستم بگم. همونجوری دولا شد و شرتشم ور داشت دیگه باورم نمیشد که داره این کارا رو میکنه. پشتشو به من کرد و شلوارکشو در آورد. وآآآآآآی چه کونی داشت دیگه داشتم سکته میکردم شرتشم در آورد و اون یکیو پوشید گفت بهم میاد من بازم هیچ حرفی نمیزدم. گفت حالا نوبته توئه. گفتم چیکار باید بکنم. گفت یدونه از اینارو انتخاب کنو بپوش. من مات و مبهوت مونده بودم. خودش یدونه شرته مشکی تور دار ور داشتو اومد طرفم گفت اینو بپوش. گفتم یعنی چی؟؟ گفت همینی که گفتم. منم شلوارمو در آوردم و گفتم شما برید بیرون تا من عوض کنم. گفت مگه من میخواستم عوض کنم تو رفتی بیرون. دیگه چیزی نداشتم بگم. گفت زود باش. منم کیرم کاملا خوابیده بود. اصلا شوکه شده بودم. پشتمو که کردم طرفش گفت نمیخواد اصلا برگرد خودم برات عوضش میکنم. منتظر جواب منم نشد اومد جلو و شرتمو کشید پایین و از دیدن کیره خوابیدم تعجب کرد. شرتمو که داشت در میاورد کم کم کیرم شق شد و کامل جلوش وایستاد کاملا حشری شده بود از این صحنه اومد شورتو بپوشونه که هر کاری کرد کیرم تو شورته جا نشد و اونم همش با کیرم ور میرفت منم که داشتم حال میکردم یه دفعه احساس کردم داره آبم میاد اونم حس کرد که
کیرم داره سفت تر میشه ادامه داد آبم با فشار تمام ریخت تو دستش و یه آه از هوس کشید. گفت آهان مرد شدی حالا.
دستشو که کاملا از آب کیر پر بود برد طرفه دهنشو همشو خورد منم دیوونه شده بودم بلندش کردمو یه لب اساسی ازش گرفتم تازه فهمیده بودم چه خبره. انداختمش رو تختو خودمم روش خوابیدم . بولیزه خودمو در آوردم و شروع کردم ازش لب گرفتن. خیلی لبای باحالی داشت. تا تونستم لباشو خوردم. اومدم پایین تر و زیره گردنشو لیس زدم. اومدم پایین تر تا رسیدم به سینهاش. با یه حرکت کرستشو پاره کردم و از این صحنه خیلی خوشم اومد. داشت با تعجب منو نیگا میکرد که این همون پسره خجالتیه؟؟!!! شروع کردم به خوردن سینهاش تا جایی که گفت بسه داره دردم میاد
اومدم پایین ترو همه جاشو لیس میزدم. شرتشم با همون وحشی گری پاره کردم. شیرجه رفتم رو کسش و حالا نخور کی بخور. با چوچولش بازی میکردمو مک میزدم یه انگشتمم تو کسش بود و عقب جلو میکردم چقدر حال میداد انقدر خوردم که ناله هاش به جیغ تبدیل شد و تکونای شدید میخورد فهمیدم که داره ارضا میشه کارمو سریع تر انجام دادم تا با یه جیغ بلند آروم شد منم چوچولشو کردم تو دهنمو محکم مک زدم دیگه نا نداشت بلند شه.
گفتم خوب بود؟؟
گفت عالی بود. بلند شد و شروع کرد به ساک زدن چقدر قشنگ این کارو میکرد. یه بار آبم اومده بود و میدونشتم که به این زودی آبم نمیاد. گفتم بسه میخوام بکنمت. رو کمر خوابید و منم رفتم لای پاش کیرمو رو کسش میکشیدم تا ازم بخواد بکنم تو کسش. یه دفعه گفت بکن توش دیگه…. من کیرتو میخوام…. منم سر کیرمو کردم تو کسش
گفت یواشتر کیرت از شوهرم گنده تره منم گفتم با همین کیر میخوام جرت بدم!! یدفعه همشو کردم تو کسش نفسش بند اومده بود منم تند تند تلمبه میزدم یه 5 دقیقه ای تلمبه زدم که گفتم خسته شدم. جامونو عوض کردیم و اون اومد بالا کیرمو کرد تو کسش و بالا پایین میرفت. سرعتش کم بود و بهم زیاد حال نمیداد. گفتم میخوام بکنم تو کونت. گفت نه جر میخورم. گفتم نترس. به پشت خوابوندمشو کیرمو یواش کردم تو کونش هنوز سرش نرفته بود که جیغ زد دارم جر میخورم…. بکش بیرون. اما من دیگه حالیم نبود تا آخر کردم توش دیدم بدنش قرمز شدش داشتم حال میکردم. کیرمو تو کونش نیگر داشتم. نفسم نمیکشید. یدفعه داد زد جر خوردم…… منم دستمو گذاشتم جلو دهنش که داد نزنه. دستمو گاز میگرفت. بعده چند دقیقه بی حال شدش منم شروع کردم به تلمبه زدن و اونم داشت زیره من التماس میکرد. تورو خدا بسه… دارم جر میخورم… منم داشتم لذت میبردم بعده 3-4 دقیقه از تو کونش کشیدم بیرون و دوباره کردم تو کسش دیگه درد یادش رفته بودو و داشت لذت میبرد. همینجوری میکردمش خودمم تعجب کرده بودم که چرا آبم نمیاد. تو همین فکرا بودم که دیدم دوباره داره ارضا میشه منم تندتر میکردمش احساس کردم که داره آبم میاد میخواستم با هم ارضا شیم دیگه من داشتم میومدم اونم شروع کرد به لرزیدن و ارضا شد. گفتم من دارم میام چیکار کنم گفت بریز تو منم خوشحال شدم و با تمام توان تلمبه زدم کیرمو با آخرین قدرت زدم تو کسش و تمام آبمو توش خالی کردم. تا حالا انقدر حال نکرده بودم. کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و رفتم و خودمو شستم اومدم تو اتاق و دیدم داره دیر میشه و باید برم خونه رفتم جلو و بوسش کردم و گفتم خیلی ممنون اونم گفت دستت درد نکنه لباسامو پوشیدمو رفتم خونمون. او اون به بعد کاره من شده بود هفته ای دوبار گائیدن مریم....
نوشته: yzd
@dastankadhi
دستشو که کاملا از آب کیر پر بود برد طرفه دهنشو همشو خورد منم دیوونه شده بودم بلندش کردمو یه لب اساسی ازش گرفتم تازه فهمیده بودم چه خبره. انداختمش رو تختو خودمم روش خوابیدم . بولیزه خودمو در آوردم و شروع کردم ازش لب گرفتن. خیلی لبای باحالی داشت. تا تونستم لباشو خوردم. اومدم پایین تر و زیره گردنشو لیس زدم. اومدم پایین تر تا رسیدم به سینهاش. با یه حرکت کرستشو پاره کردم و از این صحنه خیلی خوشم اومد. داشت با تعجب منو نیگا میکرد که این همون پسره خجالتیه؟؟!!! شروع کردم به خوردن سینهاش تا جایی که گفت بسه داره دردم میاد
اومدم پایین ترو همه جاشو لیس میزدم. شرتشم با همون وحشی گری پاره کردم. شیرجه رفتم رو کسش و حالا نخور کی بخور. با چوچولش بازی میکردمو مک میزدم یه انگشتمم تو کسش بود و عقب جلو میکردم چقدر حال میداد انقدر خوردم که ناله هاش به جیغ تبدیل شد و تکونای شدید میخورد فهمیدم که داره ارضا میشه کارمو سریع تر انجام دادم تا با یه جیغ بلند آروم شد منم چوچولشو کردم تو دهنمو محکم مک زدم دیگه نا نداشت بلند شه.
گفتم خوب بود؟؟
گفت عالی بود. بلند شد و شروع کرد به ساک زدن چقدر قشنگ این کارو میکرد. یه بار آبم اومده بود و میدونشتم که به این زودی آبم نمیاد. گفتم بسه میخوام بکنمت. رو کمر خوابید و منم رفتم لای پاش کیرمو رو کسش میکشیدم تا ازم بخواد بکنم تو کسش. یه دفعه گفت بکن توش دیگه…. من کیرتو میخوام…. منم سر کیرمو کردم تو کسش
گفت یواشتر کیرت از شوهرم گنده تره منم گفتم با همین کیر میخوام جرت بدم!! یدفعه همشو کردم تو کسش نفسش بند اومده بود منم تند تند تلمبه میزدم یه 5 دقیقه ای تلمبه زدم که گفتم خسته شدم. جامونو عوض کردیم و اون اومد بالا کیرمو کرد تو کسش و بالا پایین میرفت. سرعتش کم بود و بهم زیاد حال نمیداد. گفتم میخوام بکنم تو کونت. گفت نه جر میخورم. گفتم نترس. به پشت خوابوندمشو کیرمو یواش کردم تو کونش هنوز سرش نرفته بود که جیغ زد دارم جر میخورم…. بکش بیرون. اما من دیگه حالیم نبود تا آخر کردم توش دیدم بدنش قرمز شدش داشتم حال میکردم. کیرمو تو کونش نیگر داشتم. نفسم نمیکشید. یدفعه داد زد جر خوردم…… منم دستمو گذاشتم جلو دهنش که داد نزنه. دستمو گاز میگرفت. بعده چند دقیقه بی حال شدش منم شروع کردم به تلمبه زدن و اونم داشت زیره من التماس میکرد. تورو خدا بسه… دارم جر میخورم… منم داشتم لذت میبردم بعده 3-4 دقیقه از تو کونش کشیدم بیرون و دوباره کردم تو کسش دیگه درد یادش رفته بودو و داشت لذت میبرد. همینجوری میکردمش خودمم تعجب کرده بودم که چرا آبم نمیاد. تو همین فکرا بودم که دیدم دوباره داره ارضا میشه منم تندتر میکردمش احساس کردم که داره آبم میاد میخواستم با هم ارضا شیم دیگه من داشتم میومدم اونم شروع کرد به لرزیدن و ارضا شد. گفتم من دارم میام چیکار کنم گفت بریز تو منم خوشحال شدم و با تمام توان تلمبه زدم کیرمو با آخرین قدرت زدم تو کسش و تمام آبمو توش خالی کردم. تا حالا انقدر حال نکرده بودم. کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و رفتم و خودمو شستم اومدم تو اتاق و دیدم داره دیر میشه و باید برم خونه رفتم جلو و بوسش کردم و گفتم خیلی ممنون اونم گفت دستت درد نکنه لباسامو پوشیدمو رفتم خونمون. او اون به بعد کاره من شده بود هفته ای دوبار گائیدن مریم....
نوشته: yzd
@dastankadhi
زن همسایه بغلی
1398/6/28 زن همسایه
سلام و عرض ادب خدمت دوستان شهوانیمم داستانی که واستون مینویسم واقعی که برمیگرده به پنج سال پیش اسم من سعید هست 33ساله از آذربایجان شرقی 165قدوقیافه معمولی وخوش تیپ بگذریم خلاصه بریم سره اصل واقعیت یه روزازسره کارکه میومدم دیدم هسایه بغلی مااجاره نشین اومدن خانمش بااون کون گندش نظرمو جلب کرد گفتم تودلم جون چه کونی انصافا خوشگلم بود یکی دوماهی اونا که اومده بودن همش دوستداشتم یه بار دیگه ببینمش یه روز که توحیاط داشتم ماشینمو میشستم احساس کردم یکی داره منو نگاه میکنه سرمو بردم بالا دیدم یکی رفت عقب چشام همش بالا بود که اینبار دیدمش بچه تو بغلش پایینو نگاه میکنن اینبار که دید دیدمش دیگه نرفت اون استارتی شد برای آشنایی چندروزی باصدای ماشین منوبازکردن در پارکینگ میومد نگاه میکرد یه نیش خندی میزددیه روز توحیاط بودم یه کاغذ افتاد جلوم نگاه بالاکردم دیدم اشاره میکنه بردار باورم نمیشد شمارشو برام انداخته بود فورا زنگزدم احوالپرسی وحرفای آشنایی خوش وبش که سوسن جون بود.ازفرداش میرفتم پشت بام وحضوری حرف میزدیم چون پشت بام ما یه جوری بود واسه همسایه طبقه آخرش بهارخواب بود یعنی راحت میتونستم ازپشت بام برم خونشون بدون اینکه کسی بفهمه گفت شوهرشم که کاری داشت توشرکت شیفت میشد یعنی یه هفته درماه شیفت شب بود خلاصه گذشت یه روز بایه لباس نیمه سکسی توحیاطشون دیدم کیرم شق شد داشت زنجیر پاره میکرد براش حیفه بود چنین حوری رونکنم گفت میبنم چطوری نگام میکنی منم کم نیاوردم گفتم واسه منه غیرازاینه مگه خندیدورفت ازشانس من اون شب شیفت شبه شوهرش بود منم قولشو گرفته بودم که باهم باشیم ساعت 2اینا شب بود که به گوشیم اس اومد بله سوسن جون نوشته بیداری بیا بالا من جواب دادم الان میام پاشدم یواشکی رفتم خونشون خانم یه فیلم سوپرگذاشته بود هوس کیر کرده بود باورم نمیشد اینو امشب میکنم بدون مقدمه رفتیم بغل هم لب رولب رفتیم تواتاق خوابشون فقط لیسش میزدم داشت ازشهوت میمرد سینه های شیری 85 (چون به بچه اش شیرمیداد شیری بود )ازبالا شروع کردم تا کوسش شروع کردم به خوردن دیگه داشت ناله میکرد که کیر میخوام بکن توش .دیگه داشت کیرم دستمالی میکرد ازروشلوار درآورد همینکه چشام افتادبه کیرم گفت جون چه کیرکلفتی شروع کرد به خوردن انگار کیرندیده بود توعمرش منم عادتمه باراول زود انزال میشم ولی دوم سومی خیلی طول میکشه که آبموریختم دهنش که همو قورت داد بعدشم رفتم سراغه کوسش خیس خیس شده بود کردم توش وای چه حسی داشتم انگارتوفضابودم یه ربع همش تلمبه میزدم هردومون تواوج لذت بودیم برگردونم قنبلش کردم کردم توکوسش حسابی کردم تاآبم اومد همشوریختم توکوسش هردومون انزال شده بودیم بعدبغل هم ولوشدیم پرسیدم حامله نشی گفت جلوی لوله هامو بستم خیالت راحت تا6صبح بود که اومدم خونمون .تایه سال که همسایه ما بودن درغیبت شوهرش جرم نبودشو میکشیدم حتی چندبارم ازکون کردمش که داستانهای بعدی براتون تعریف میکنم.(هرکجاباشه خوشبخت باش که منه مجرد و بی کوس نذاشت)
نوشته: سعید
@dastankadhi
1398/6/28 زن همسایه
سلام و عرض ادب خدمت دوستان شهوانیمم داستانی که واستون مینویسم واقعی که برمیگرده به پنج سال پیش اسم من سعید هست 33ساله از آذربایجان شرقی 165قدوقیافه معمولی وخوش تیپ بگذریم خلاصه بریم سره اصل واقعیت یه روزازسره کارکه میومدم دیدم هسایه بغلی مااجاره نشین اومدن خانمش بااون کون گندش نظرمو جلب کرد گفتم تودلم جون چه کونی انصافا خوشگلم بود یکی دوماهی اونا که اومده بودن همش دوستداشتم یه بار دیگه ببینمش یه روز که توحیاط داشتم ماشینمو میشستم احساس کردم یکی داره منو نگاه میکنه سرمو بردم بالا دیدم یکی رفت عقب چشام همش بالا بود که اینبار دیدمش بچه تو بغلش پایینو نگاه میکنن اینبار که دید دیدمش دیگه نرفت اون استارتی شد برای آشنایی چندروزی باصدای ماشین منوبازکردن در پارکینگ میومد نگاه میکرد یه نیش خندی میزددیه روز توحیاط بودم یه کاغذ افتاد جلوم نگاه بالاکردم دیدم اشاره میکنه بردار باورم نمیشد شمارشو برام انداخته بود فورا زنگزدم احوالپرسی وحرفای آشنایی خوش وبش که سوسن جون بود.ازفرداش میرفتم پشت بام وحضوری حرف میزدیم چون پشت بام ما یه جوری بود واسه همسایه طبقه آخرش بهارخواب بود یعنی راحت میتونستم ازپشت بام برم خونشون بدون اینکه کسی بفهمه گفت شوهرشم که کاری داشت توشرکت شیفت میشد یعنی یه هفته درماه شیفت شب بود خلاصه گذشت یه روز بایه لباس نیمه سکسی توحیاطشون دیدم کیرم شق شد داشت زنجیر پاره میکرد براش حیفه بود چنین حوری رونکنم گفت میبنم چطوری نگام میکنی منم کم نیاوردم گفتم واسه منه غیرازاینه مگه خندیدورفت ازشانس من اون شب شیفت شبه شوهرش بود منم قولشو گرفته بودم که باهم باشیم ساعت 2اینا شب بود که به گوشیم اس اومد بله سوسن جون نوشته بیداری بیا بالا من جواب دادم الان میام پاشدم یواشکی رفتم خونشون خانم یه فیلم سوپرگذاشته بود هوس کیر کرده بود باورم نمیشد اینو امشب میکنم بدون مقدمه رفتیم بغل هم لب رولب رفتیم تواتاق خوابشون فقط لیسش میزدم داشت ازشهوت میمرد سینه های شیری 85 (چون به بچه اش شیرمیداد شیری بود )ازبالا شروع کردم تا کوسش شروع کردم به خوردن دیگه داشت ناله میکرد که کیر میخوام بکن توش .دیگه داشت کیرم دستمالی میکرد ازروشلوار درآورد همینکه چشام افتادبه کیرم گفت جون چه کیرکلفتی شروع کرد به خوردن انگار کیرندیده بود توعمرش منم عادتمه باراول زود انزال میشم ولی دوم سومی خیلی طول میکشه که آبموریختم دهنش که همو قورت داد بعدشم رفتم سراغه کوسش خیس خیس شده بود کردم توش وای چه حسی داشتم انگارتوفضابودم یه ربع همش تلمبه میزدم هردومون تواوج لذت بودیم برگردونم قنبلش کردم کردم توکوسش حسابی کردم تاآبم اومد همشوریختم توکوسش هردومون انزال شده بودیم بعدبغل هم ولوشدیم پرسیدم حامله نشی گفت جلوی لوله هامو بستم خیالت راحت تا6صبح بود که اومدم خونمون .تایه سال که همسایه ما بودن درغیبت شوهرش جرم نبودشو میکشیدم حتی چندبارم ازکون کردمش که داستانهای بعدی براتون تعریف میکنم.(هرکجاباشه خوشبخت باش که منه مجرد و بی کوس نذاشت)
نوشته: سعید
@dastankadhi
ﺍﻭﻟﯿﻦ رابطه ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ
ﺳﻼﻡ . ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺍﺳﺖ . ﻣﻦ ﺍﻻﻥ 29 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﮕﻢ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﻪ 9 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮎ ﻣﻦ 20 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ . ﻣﺎ 4 ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ 2 ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻢ . ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﻫﺮﺯﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ 1 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻩ . ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺧﺎﻃﺮﻩ س.ک.س ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﺎﻣﻼ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺯﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻦ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ . ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻧﺒﻮﺩ . ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ س.ک.س ﻭ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎﺕ س.ک.سی ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ . ﻭ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ س.ک.سی ﻫﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺩﯾﺪﻡ . ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻢ . ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺍﺭﺯﻭ . ﺗﻮﯼ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻢ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍﻻﻥ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ س.ک.س ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺗﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮﮐﻒ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻓﮑﺮ س.ک.س ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻣﺪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﺯﯾﺎﺩ ﭘﺴﺮ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻨﺪ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﺍﻭﺭﺩﻩ . ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺑﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﮐﻪ 10 ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﻮﻧﻪ ﺑﻬﺶ ﻭﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ رابطه ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﻔﺘﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺍﯾﺪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﯽ ﭘﻠﮑﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩم ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﯿﺰﯾﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺩﻭﺯﺍﺭﯾﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﻭ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ . ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻡ .
ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﯾﮏ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ 20 ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ 19 ﺳﺎﻟﺶ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ( ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺤﻤﺪ ) ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﯿﮑﺶ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﺮﯾﺪ . ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺗﻮﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻬﻤﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﺷﺪ . ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ . ﻣﺤﻤﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰﻭ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﻧﻢ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﯿﺸﺮﺗﻢ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻤﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺑﻬﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﺗﺸﮏ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﻨﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﻢ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻣﺪ ﻭ ﺗﺸﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯼ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻭ ﮐﺮﺳﺘﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺸﮏ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﺮﺱ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﻨﻤﺖ ﻧﻤﯽ ﺯﺍﺭﻡ ﺑﺮﯼ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﻤﺸﻮ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭﺭ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﺯﻭﺭﻡ ﺑﺶ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻫﯿﮑﻠﯽ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺘﻪ ﺍﺭﺯﻭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ س.ک.س ﮐﻨﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺘﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺭﻭﻡ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺷﺮﺗﺘﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﮐﯿﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﺤﻤﺪﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺍﻭﺭﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﻦ . ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺵ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺮﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺯﻧﻪ ﮐﯿﺮ ﻣﺮﺩﺭﻭ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﯿﺮﺷﻮ خیلی ﺍﺭﻭﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﻢ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻣﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻫﯽ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﺑﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮑﻮﻧﻤﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﮊﻝ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﻢ ﻭ ﮐﯿﺮ ﺧﻮﺩﺵ . ﻭ ﺍﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻮﻧﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﻤﺘﺶ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮﺷﻮ که ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭﯾﻮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮑﺸﻢ ﺟﻠﻮ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺸﺪﺳﺘﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺸﮏ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ . ﺑﻬ
ﺳﻼﻡ . ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺍﺳﺖ . ﻣﻦ ﺍﻻﻥ 29 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﮕﻢ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﻪ 9 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮎ ﻣﻦ 20 ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ . ﻣﺎ 4 ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ 2 ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻢ . ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﻫﺮﺯﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ 1 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻩ . ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺧﺎﻃﺮﻩ س.ک.س ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﺎﻣﻼ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺯﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻦ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ . ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻧﺒﻮﺩ . ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ س.ک.س ﻭ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎﺕ س.ک.سی ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ . ﻭ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻓﯿﻠﻢ س.ک.سی ﻫﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺩﯾﺪﻡ . ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻢ . ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺍﺭﺯﻭ . ﺗﻮﯼ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻢ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍﻻﻥ ﻓﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ س.ک.س ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺗﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮﮐﻒ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻓﮑﺮ س.ک.س ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻣﺪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﺯﯾﺎﺩ ﭘﺴﺮ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻨﺪ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﺍﻭﺭﺩﻩ . ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺑﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﮐﻪ 10 ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﻮﻧﻪ ﺑﻬﺶ ﻭﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ رابطه ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﻔﺘﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﺍﯾﺪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﯽ ﭘﻠﮑﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩم ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﯿﺰﯾﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺩﻭﺯﺍﺭﯾﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﻭ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ . ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻡ .
ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﯾﮏ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ 20 ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ 19 ﺳﺎﻟﺶ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ( ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺤﻤﺪ ) ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﯿﮑﺶ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﺮﯾﺪ . ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺗﻮﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻬﻤﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﺷﺪ . ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ . ﻣﺤﻤﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰﻭ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﻧﻢ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﯿﺸﺮﺗﻢ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻤﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺑﻬﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﺗﺸﮏ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﻨﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﻢ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻣﺪ ﻭ ﺗﺸﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯼ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻭ ﮐﺮﺳﺘﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺸﮏ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﺮﺱ ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺮﻭﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮑﻨﻤﺖ ﻧﻤﯽ ﺯﺍﺭﻡ ﺑﺮﯼ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﻤﺸﻮ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭﺭ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﺯﻭﺭﻡ ﺑﺶ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻫﯿﮑﻠﯽ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺘﻪ ﺍﺭﺯﻭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ س.ک.س ﮐﻨﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺘﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺭﻭﻡ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺷﺮﺗﺘﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﮐﯿﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻣﺤﻤﺪﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺍﻭﺭﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﻦ . ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺵ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺮﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺯﻧﻪ ﮐﯿﺮ ﻣﺮﺩﺭﻭ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﯿﺮﺷﻮ خیلی ﺍﺭﻭﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﻢ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻣﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻫﯽ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﻫﺎﺕ ﺑﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮑﻮﻧﻤﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﮊﻝ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﻢ ﻭ ﮐﯿﺮ ﺧﻮﺩﺵ . ﻭ ﺍﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻮﻧﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﻤﺘﺶ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮﺷﻮ که ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭﯾﻮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮑﺸﻢ ﺟﻠﻮ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺸﺪﺳﺘﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺸﮏ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ . ﺑﻬ
ﻢ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﮕﺬﺭﻩ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﺵ ﺑﯿﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺟﻠﻮ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭﺩﺵ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻟﺬﺕ ﻫﻢ ﻗﺎﻃﯿﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻢ ﺍﺑﺸﻮ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﻣﻦ ﯾﻪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﺗﺸﮏ ﺑﻌﺪﺵ ﭘﺎﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺧﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ س.ک.س ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﻭﻟﯽ ﺳﺮ ﻗﻮﻟﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﻤﺪ رابطه ﺩﺍﺷﺘﻢ .
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺁﺭﺯﻭ
پایان
@dastankadhi
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺁﺭﺯﻭ
پایان
@dastankadhi
راننده_اژانس
سلام محمد هستم بچه شرق تهران 25 سال سن راننده آژانس مختصر میگم الاف نشید اولین داستان که حالا .بگزریم یه روز بارونی یه زن به نام فرزانه رو سوار کردم ببرمش نیاوران اقا تورا زبون ریختم ببینم این بیوس یا نه دیدم بله 6 ماه طلاق گرفته بیوس اندام فرزانه 175 قد سینه 75 باسن توبر اقا و خانمی که شما باشید مخ زدمه شمارمو دادم کوسکش رفت که زنگ بزنه . 1 ماهی گذشت تا یه شب تو خونه بودم دیدم تلفن زنگ خورد ازانس بود گفت برو به این ادرس می خواد بره نازی اباد تا ادرسو گفت 2 زاریم افتاد فرزانس رفتم سوارش کردم تا 15 دقیقه داش با دوستش حرف میزد که بیا خونه ابجیم شوهرش شب کاره بچه هاشم خوابم با ابجیم میگیم و می خندیم دوستش دختر بود دختره گفت نمی تونم بیام کار دارم تلفن قطع کرد بهش گفتم مارو اوس.کل کردی چرا زنگ نزدی 1000تا کوسو شعر گفت که نشد گفتم من قلیون عقب ماشین همیشه هست بریم با خواهرت خونشون قلیون بکشیم گفت بزار زنگ بزنم ببینم قبول میکنه زنگ زد خواهر گفت بیا دمه در تو بیا بالا بزار بچه ها بخوابن بعد محمد بیاد بالا یه یروب وایسادم دمه در بعد ز زد گفت بیا بالا رفتم ابجی نگو کوس حیف متهل بود قلیونو کشیدیم خواهره یه دفه زد کاناله س.ک.س منو میگی گفتم یه س.ک.س دو نفره افتادم ولی اون شوهر داره یه دفه گفت بی جنبه نباشیدا همین جوری زدم ببینیم تا ابجیش رفت تو اشبزخونه من سری یه لب از فرزانه گرفتم فرزانه گفت حول نباش الان پریودم بزار 4 روز دیگه تموم میشه بیا خونمون اونشب گذشت تا بنجشنبه فرا رسید بهم زنگیدو گفت بیا ولی ساعت 10 بیا کسی نبینت منم 2 تا مشروب گرفتم ساعت 10 رفتم زنگو زدم رفتم بالا.... اومد جلو در با یه تاب شلوار چه کوسی شده بود یه لب گرفتمو رفتیم تو مشروب بخوریم مشروبو که میریختم واسه اون سنگین واسه خودم ته تو هین مشروب خوردن بهش گفتم چه سینه هایی نازی داری از رو تاب خیلی نازه یه دفه تابشو کند منم سریع از رو کرست یه بوس کردم گفت می خوای س.ک.س کنیم بعد دوباره مشروب بزنیم گفتم اره رفت که متکا بیاره من شلوارمو در اوردم تا اومد گفت حاضری عزیزم گفتم می خوام فقط یه جور ارضات کنم که تا اخر عمرت منو از یاد نبری گفت ببینم تعریف کنیم شروع کردیم لب گرفتن به مدت 10 دقیقه بدش سوتینو باز کردم جوری سینشو میک میزدمو می خوردم که اون بالا ها بود شلوارشو خودش کند از سینه اومدم پاین تا به کوسش رسیدم روناشو اول خوردم بعد از روشرت کوسشو خوردم بعد شرتشو در اوردم چوچولکشو با زبونم بازی می دادم زبونمو می کردم تو کوسش در میوردم حال می کردا یه بار ابش اومد تو اون حالت پاشدم فهمید نوبت اونه کوسکش می گفت ساک نمی زنم گفتم منم نمی کنم داشتم لباس می بوشیدم گفت باشه قهر نکن بیا یه 5 دقیقه ساک زد گفت محمد بسه فقط بیا بکن حالم بده منم اوفتادم روش شروع کردم تلمبه زدن منم کلن ابم دیر میاد 3 بار ابشو اوردم مدلهای مختلف می کردم سگی قنبلی ... گفت ابت بس کی میاد گفتم داره میاد کجا بریزم گفت بریز رو سینه هام گفتم قدیمیه سریع دهنتو باز کن اونم باز کرد نمیدونم چرا مخالفت نکرد ریختم تو دهنش ابمو همشو خورد تا س.ک.سمون تموم شد گفت تو اخرشی تو س.ک.س گفتم چاکرتم یه دفه گوشیش زنگ خورد گفت باید بری گفتم کجا می خام یه راند دیگه بریم گفت نه داداشم از شهرستان اومده داره میاد منم تیز رفتم از اون روز تا حالا گوشیمو جواب نمیده یه بار جواب داد گفت یه مشکل دارم حل بشه میزنگم جنده خانم فقط می خواست بده فکر میکنم شوهرش بوده ولی قسم خورد که طلاق گرفته حتی تو مستیم ازش برسیدم میگن مستیو راستی گفت طلاق گرفتم الان تو تهران اینطوری شده دخترا تا دوست میشن س.ک.س میکنی به جای اینکه پسرا ببیچونن دخترا میبیچونن میرن بعضی از زنا هم میدن به خاطره اینکه شوهره نمیکنتشون یا شوهر معتاده مرسی که خاطرهمو خوندید اگه دوست داشتید رابطه های زیادی داشتم واستون بنویسم بدرود عزیزانم نظر یادت نره
نوشته: محمد
@dastankadhi
سلام محمد هستم بچه شرق تهران 25 سال سن راننده آژانس مختصر میگم الاف نشید اولین داستان که حالا .بگزریم یه روز بارونی یه زن به نام فرزانه رو سوار کردم ببرمش نیاوران اقا تورا زبون ریختم ببینم این بیوس یا نه دیدم بله 6 ماه طلاق گرفته بیوس اندام فرزانه 175 قد سینه 75 باسن توبر اقا و خانمی که شما باشید مخ زدمه شمارمو دادم کوسکش رفت که زنگ بزنه . 1 ماهی گذشت تا یه شب تو خونه بودم دیدم تلفن زنگ خورد ازانس بود گفت برو به این ادرس می خواد بره نازی اباد تا ادرسو گفت 2 زاریم افتاد فرزانس رفتم سوارش کردم تا 15 دقیقه داش با دوستش حرف میزد که بیا خونه ابجیم شوهرش شب کاره بچه هاشم خوابم با ابجیم میگیم و می خندیم دوستش دختر بود دختره گفت نمی تونم بیام کار دارم تلفن قطع کرد بهش گفتم مارو اوس.کل کردی چرا زنگ نزدی 1000تا کوسو شعر گفت که نشد گفتم من قلیون عقب ماشین همیشه هست بریم با خواهرت خونشون قلیون بکشیم گفت بزار زنگ بزنم ببینم قبول میکنه زنگ زد خواهر گفت بیا دمه در تو بیا بالا بزار بچه ها بخوابن بعد محمد بیاد بالا یه یروب وایسادم دمه در بعد ز زد گفت بیا بالا رفتم ابجی نگو کوس حیف متهل بود قلیونو کشیدیم خواهره یه دفه زد کاناله س.ک.س منو میگی گفتم یه س.ک.س دو نفره افتادم ولی اون شوهر داره یه دفه گفت بی جنبه نباشیدا همین جوری زدم ببینیم تا ابجیش رفت تو اشبزخونه من سری یه لب از فرزانه گرفتم فرزانه گفت حول نباش الان پریودم بزار 4 روز دیگه تموم میشه بیا خونمون اونشب گذشت تا بنجشنبه فرا رسید بهم زنگیدو گفت بیا ولی ساعت 10 بیا کسی نبینت منم 2 تا مشروب گرفتم ساعت 10 رفتم زنگو زدم رفتم بالا.... اومد جلو در با یه تاب شلوار چه کوسی شده بود یه لب گرفتمو رفتیم تو مشروب بخوریم مشروبو که میریختم واسه اون سنگین واسه خودم ته تو هین مشروب خوردن بهش گفتم چه سینه هایی نازی داری از رو تاب خیلی نازه یه دفه تابشو کند منم سریع از رو کرست یه بوس کردم گفت می خوای س.ک.س کنیم بعد دوباره مشروب بزنیم گفتم اره رفت که متکا بیاره من شلوارمو در اوردم تا اومد گفت حاضری عزیزم گفتم می خوام فقط یه جور ارضات کنم که تا اخر عمرت منو از یاد نبری گفت ببینم تعریف کنیم شروع کردیم لب گرفتن به مدت 10 دقیقه بدش سوتینو باز کردم جوری سینشو میک میزدمو می خوردم که اون بالا ها بود شلوارشو خودش کند از سینه اومدم پاین تا به کوسش رسیدم روناشو اول خوردم بعد از روشرت کوسشو خوردم بعد شرتشو در اوردم چوچولکشو با زبونم بازی می دادم زبونمو می کردم تو کوسش در میوردم حال می کردا یه بار ابش اومد تو اون حالت پاشدم فهمید نوبت اونه کوسکش می گفت ساک نمی زنم گفتم منم نمی کنم داشتم لباس می بوشیدم گفت باشه قهر نکن بیا یه 5 دقیقه ساک زد گفت محمد بسه فقط بیا بکن حالم بده منم اوفتادم روش شروع کردم تلمبه زدن منم کلن ابم دیر میاد 3 بار ابشو اوردم مدلهای مختلف می کردم سگی قنبلی ... گفت ابت بس کی میاد گفتم داره میاد کجا بریزم گفت بریز رو سینه هام گفتم قدیمیه سریع دهنتو باز کن اونم باز کرد نمیدونم چرا مخالفت نکرد ریختم تو دهنش ابمو همشو خورد تا س.ک.سمون تموم شد گفت تو اخرشی تو س.ک.س گفتم چاکرتم یه دفه گوشیش زنگ خورد گفت باید بری گفتم کجا می خام یه راند دیگه بریم گفت نه داداشم از شهرستان اومده داره میاد منم تیز رفتم از اون روز تا حالا گوشیمو جواب نمیده یه بار جواب داد گفت یه مشکل دارم حل بشه میزنگم جنده خانم فقط می خواست بده فکر میکنم شوهرش بوده ولی قسم خورد که طلاق گرفته حتی تو مستیم ازش برسیدم میگن مستیو راستی گفت طلاق گرفتم الان تو تهران اینطوری شده دخترا تا دوست میشن س.ک.س میکنی به جای اینکه پسرا ببیچونن دخترا میبیچونن میرن بعضی از زنا هم میدن به خاطره اینکه شوهره نمیکنتشون یا شوهر معتاده مرسی که خاطرهمو خوندید اگه دوست داشتید رابطه های زیادی داشتم واستون بنویسم بدرود عزیزانم نظر یادت نره
نوشته: محمد
@dastankadhi
من و سارا دوست دخترم (۱)
1400/09/13
#دوست_دختر
درود
من فرهاد هستم
من و سارا تو یه میکروبلاگ فارسی با هم آشنا شدیم بعد تو فیسبوک ریگویست دادم اد کرد و دوست شدیم
داستانم شاید طولانی باشه پس قسمت اول رو مینویسیم اگه بازخورد خوبی داشت ادامه میدم .
اون ساکن تهران بود و من شهرستان
هر چندگاهی تو فیسبوک با هم چت میکردیم یه بار هم با دوستم رفته بودم نمایشگاه کتاب تهران با هم هماهنگ کردیم اینو برای اولین بار دیدم
ریزه میزه لاغر و تو دل برو بود
برای اینکه بتونم تو نمایشگاه پیداش کنم شماره اش رو گرفتم
دور از چشم خواهرش و دوستش به بهانه آشغال انداختن رفتیم دم سطل آشغال چند لحظه با هم حرف زدیم و منم یه کتاب رومانتیک خریده بودم بهش هدیه دادم به زور گرفت
میگفت که به چه علت اینو قبول کنم
گفتم اولین دیدار
خلاصه اون روز گذشت و من برگشتم شهرستان سر خونه ای که تو ده میساختم شب ها تو فیسبوک با هر بهانه ای میشد پیام میدادم
گاهی بازی پرسپولیس گاهی منچستریونایتد و رئال گاهی هم در مورد پست های اعتراضی به نظام و غیره
تقریبا تو اکثر موارد هم نظر بودیم
تا یه روز به خودم گفتم چرا هی من سلام بدم
چرا هی من ؟
دو سه روز اصلا نت نرفتم
اس ام اس هم ندادم
روز سوم صبح ساعت ۸ دم عابر بانک بودم دیدم اس ام اس اومد
سلام
خبری ازت نیست
نکنه گرفتن تو رو 😂
سلام
نه
نت ندارم برا همین
. چرا اس ندادی؟
: آخه نمیخواستم مزاحم شمارتون بشم
. اشکال ندارد که بجای چت اس بدی
از این به بعد هر وقت دلت خواست پیام بده 😉
این اس که اومد قند تو دلم آب شد
گفتم دیگه مخشو زدم این دیگه دوست دخترم میشه .
خلاصه دوباره نت رو وصل کردم شروع کردیم به چت و اس و غیره تا بالاخره ازش پرسیدم
سارا جان بالاخره دوست دختر من میشی یا نه ؟؟ ( چندین بار پرسیده بودم طفره رفته بود )
گفت الان جواب بدم ؟
هر جور راحتی
گفت . باشه میشم
با کلی ذوق پرسیدم جدی میشی ؟؟
آخه اولین جنس مخالفی بود که بهم اهمیت میداد اولین دوست دخترم میشد
خوشحال بودم هر روز با هم چت میکردیم روز به روز هم نزدیک تر میشدیم
تا اینکه یه پیشنهاد کاری تو تهران بهم شد
منم چون بکار بودم و بی پول قبول کردم و گفتم چه بهتر هر روز میتونم سارا رو ببینم
بهش خبر دادم
ناراحت شد گفت داری ازم دور میشی
گفتم دیونه تهرانه
گفت میخوای بری سرکار دیگه بهم اهمیت نمیدی
با کلی اس قانع اش کردم که دارم میام پیش تو
رفتم تهران سرکار
نگو محل کار رودهن بود ولی سارا ساکن خود تهران بود منطقه ۱۷(اگه اشتباه نکنم )
چند وقت گذشت و یه روز جمعه که تعطیل بودن باهاش هماهنگ کردم برم ببینمش .
منم بچه شهرستان کونم پاره شد تا برم پیداش کنم
از رودهن به فرهنگسرا از فرهنگ سرا تا انقلاب با بی آر تی از انقلاب تا رازی به هر زحمتی بود رفتم
از رازی مغازه به مغازه میپرسیدم امام زاده معصوم کجاست از موتوری ها میپرسیدم خلاصه پیاده تا معصوم رفتم نگو از اونجا هم یک کیلومتری باید پیاده میرفتم فکر کنم سه و نیم ساعت طول کشید
بالاخره خانم قدم رنجه کردن چند متر اومد به استقبال من .
همراهش شدم رفتیم داخل یه پارک اونم خیلی راه رفتیم
بوستان کتاب اسم پارک بود
نشستیم
کلی برام تنقلات آورده بود و ترشک و غیره حتی آب هم آورده بود 😂 منم براش عطر خریده بودم .
گفت خیلی دیر اومدی من دو ساعت میشه بیرونم نمیتونم بمونم یه کم بشینیم بریم
گفتم لامصب من سه ساعت میشه تو راه هستم دلت میاد ؟
خلاصه نیم ساعتی نشستیم ( حالا بگذریم که از آپارتمان های اطراف پارک همش بهمون بطری آب پرت میکردن تا نگاه می کردیم پنجره رو میبستن)
کلی نگهاش کردم کلی همو برانداز کردیم
گفت دیگه بیا بریم تو برگشت بهش گفتم سار
1400/09/13
#دوست_دختر
درود
من فرهاد هستم
من و سارا تو یه میکروبلاگ فارسی با هم آشنا شدیم بعد تو فیسبوک ریگویست دادم اد کرد و دوست شدیم
داستانم شاید طولانی باشه پس قسمت اول رو مینویسیم اگه بازخورد خوبی داشت ادامه میدم .
اون ساکن تهران بود و من شهرستان
هر چندگاهی تو فیسبوک با هم چت میکردیم یه بار هم با دوستم رفته بودم نمایشگاه کتاب تهران با هم هماهنگ کردیم اینو برای اولین بار دیدم
ریزه میزه لاغر و تو دل برو بود
برای اینکه بتونم تو نمایشگاه پیداش کنم شماره اش رو گرفتم
دور از چشم خواهرش و دوستش به بهانه آشغال انداختن رفتیم دم سطل آشغال چند لحظه با هم حرف زدیم و منم یه کتاب رومانتیک خریده بودم بهش هدیه دادم به زور گرفت
میگفت که به چه علت اینو قبول کنم
گفتم اولین دیدار
خلاصه اون روز گذشت و من برگشتم شهرستان سر خونه ای که تو ده میساختم شب ها تو فیسبوک با هر بهانه ای میشد پیام میدادم
گاهی بازی پرسپولیس گاهی منچستریونایتد و رئال گاهی هم در مورد پست های اعتراضی به نظام و غیره
تقریبا تو اکثر موارد هم نظر بودیم
تا یه روز به خودم گفتم چرا هی من سلام بدم
چرا هی من ؟
دو سه روز اصلا نت نرفتم
اس ام اس هم ندادم
روز سوم صبح ساعت ۸ دم عابر بانک بودم دیدم اس ام اس اومد
سلام
خبری ازت نیست
نکنه گرفتن تو رو 😂
سلام
نه
نت ندارم برا همین
. چرا اس ندادی؟
: آخه نمیخواستم مزاحم شمارتون بشم
. اشکال ندارد که بجای چت اس بدی
از این به بعد هر وقت دلت خواست پیام بده 😉
این اس که اومد قند تو دلم آب شد
گفتم دیگه مخشو زدم این دیگه دوست دخترم میشه .
خلاصه دوباره نت رو وصل کردم شروع کردیم به چت و اس و غیره تا بالاخره ازش پرسیدم
سارا جان بالاخره دوست دختر من میشی یا نه ؟؟ ( چندین بار پرسیده بودم طفره رفته بود )
گفت الان جواب بدم ؟
هر جور راحتی
گفت . باشه میشم
با کلی ذوق پرسیدم جدی میشی ؟؟
آخه اولین جنس مخالفی بود که بهم اهمیت میداد اولین دوست دخترم میشد
خوشحال بودم هر روز با هم چت میکردیم روز به روز هم نزدیک تر میشدیم
تا اینکه یه پیشنهاد کاری تو تهران بهم شد
منم چون بکار بودم و بی پول قبول کردم و گفتم چه بهتر هر روز میتونم سارا رو ببینم
بهش خبر دادم
ناراحت شد گفت داری ازم دور میشی
گفتم دیونه تهرانه
گفت میخوای بری سرکار دیگه بهم اهمیت نمیدی
با کلی اس قانع اش کردم که دارم میام پیش تو
رفتم تهران سرکار
نگو محل کار رودهن بود ولی سارا ساکن خود تهران بود منطقه ۱۷(اگه اشتباه نکنم )
چند وقت گذشت و یه روز جمعه که تعطیل بودن باهاش هماهنگ کردم برم ببینمش .
منم بچه شهرستان کونم پاره شد تا برم پیداش کنم
از رودهن به فرهنگسرا از فرهنگ سرا تا انقلاب با بی آر تی از انقلاب تا رازی به هر زحمتی بود رفتم
از رازی مغازه به مغازه میپرسیدم امام زاده معصوم کجاست از موتوری ها میپرسیدم خلاصه پیاده تا معصوم رفتم نگو از اونجا هم یک کیلومتری باید پیاده میرفتم فکر کنم سه و نیم ساعت طول کشید
بالاخره خانم قدم رنجه کردن چند متر اومد به استقبال من .
همراهش شدم رفتیم داخل یه پارک اونم خیلی راه رفتیم
بوستان کتاب اسم پارک بود
نشستیم
کلی برام تنقلات آورده بود و ترشک و غیره حتی آب هم آورده بود 😂 منم براش عطر خریده بودم .
گفت خیلی دیر اومدی من دو ساعت میشه بیرونم نمیتونم بمونم یه کم بشینیم بریم
گفتم لامصب من سه ساعت میشه تو راه هستم دلت میاد ؟
خلاصه نیم ساعتی نشستیم ( حالا بگذریم که از آپارتمان های اطراف پارک همش بهمون بطری آب پرت میکردن تا نگاه می کردیم پنجره رو میبستن)
کلی نگهاش کردم کلی همو برانداز کردیم
گفت دیگه بیا بریم تو برگشت بهش گفتم سار
ا اینجوری که نمیشه میشه یه بوس بدی لاقل گفت تو بیا حالا
همینجوری که داشتیم برمیگشتیم دست منو کشید سمت خودش منو برد داخل یه کوچه گفت وایستا نگاهش کردم
گفت میدونی چی شد ؟؟
چی ؟؟
برای اولین بار تو چشمات زل زدم فرهاد جان
گفت خم شو .(گفته بودم سارا ریزه میزه بود ، من هم هم قد بلندم ۱۸۶)
فک کردم میخواد بازم چشم هامو نگاه کنه .
لب هامو بوسید .
اولین بوسه 😘 از دختر رو تجربه کردم باورم نمیشد .
من که تابحال هیچی ندیده بودم هم ذوق کردم .
گفتم میشه دوباره … مِن و مِن میکردم
این دفعه ازم لب گرفت و چپ لحظه لب همو خوردیم . دوست داشتم ادامه بدم ولی نشد برگشتیم سمت خونه اشون خونه رو نشونم داد .
منم برگشتم کارگاه تو رودهن .
دوستان اگر واقعا به این داستان علاقه داشتید ادامه میدم با تمام جزئیات.
نوشته: فرهاد
@dastankadhi
همینجوری که داشتیم برمیگشتیم دست منو کشید سمت خودش منو برد داخل یه کوچه گفت وایستا نگاهش کردم
گفت میدونی چی شد ؟؟
چی ؟؟
برای اولین بار تو چشمات زل زدم فرهاد جان
گفت خم شو .(گفته بودم سارا ریزه میزه بود ، من هم هم قد بلندم ۱۸۶)
فک کردم میخواد بازم چشم هامو نگاه کنه .
لب هامو بوسید .
اولین بوسه 😘 از دختر رو تجربه کردم باورم نمیشد .
من که تابحال هیچی ندیده بودم هم ذوق کردم .
گفتم میشه دوباره … مِن و مِن میکردم
این دفعه ازم لب گرفت و چپ لحظه لب همو خوردیم . دوست داشتم ادامه بدم ولی نشد برگشتیم سمت خونه اشون خونه رو نشونم داد .
منم برگشتم کارگاه تو رودهن .
دوستان اگر واقعا به این داستان علاقه داشتید ادامه میدم با تمام جزئیات.
نوشته: فرهاد
@dastankadhi
دایرکت (۲)
1400/09/13
#زن_شوهردار #اروتیک #اجتماعی
...قسمت قبل
این قسمت: عروسک گردان کجاست؟
مجموعه ای از نخ ها و سیم هایی که به سر انگشت های عروسک گردان بزرگ متصل شدن و اون همه ی اونها رو حرکت میده تا به اسم یکی از کاراکترهایی که خودش خلق کرده یعنی شیطان بتونه تورو وارد ماجراهای مرموزی بکنه ،و اینکار رو به استادانه ترین حالت انجام میده
چشم باز میکنی و خودت رو درحال خوردن یک تکه از یه کیک خرد شده میبینی ، توی تاریکی پله های یه آپارتمان توی کرج نشستی … منتظری که برای تو تکست بیاد و صدای در رو هم بشنوی
اون مرد بیچاره شیفت شب خودش رو شروع کنه و تو به پاس زحمات اون وارد حریمش بشی و با همسر آتشی مزاجش تا نیمه شب معاشقه کنی تازه فرصت خواهی داشت که تا صبح هم روح پلیدت رو با روح پلید اون زن یکی کنی، با واسطه ای که آلت جنسی تو باشه ، فرصت داری که دیتای کثیفت رو به هاردی کثیفتر منتقل کنی ، درست مثل شادی های دو بد افزار از ملاقات با همدیگه توی یک فضای سراسر صفر و یک …تو یک هستی و زنک صفر این نر و مادگی دایره وار ،فروگذار نخواهی کرد صدای ناله های شهوانی اون زن رو درست زمانی که تایمر چراغ راه پله چراغها رو خاموش میکنه به وضوح توی جهان سیاه درونت میشنوی… تحریک شدی ،
توی سیاهی مطلق و سیال بی حیایی و وقاحت محض تورو در آغوش متعفن خودش میکشه و انگشتهای لاغرت دور نرینگی وحشی تو قفل میشه، این مظهر زایش که در خصوصی ترین حالتها و شبهایی که شکوفه ی تو مست کرده بود و درست مثل یک بیمار جنسی عکس آلت تنوره کشیده ی تورو روی بکگراند چت خودش با تو گذاشته بود و عکسشو برای تو فرستاده بود و از ته دل خندیده بودید… اینها رو بارها و بارها بلکه میلیون ها بار به یاد میاری ، به وقاحت بی حد و حصری که شاید حتی واژه ی وقاحت هم فاقد این حجم از اسم خودش بود که تو و معشوقه ی هرزه ت صاحب اون بودید میبالی…
بالاخره صدای باز شدن در مورد نظر تو میاد صدای لطیف شکوفه ی تو و حجم کوچک و مضحکی از کلمات محبت آمیز دروغینی که به هنگام بدرقه ی اون راننده ی آمبولانس بیچاره به زبون میاره ، تماماً گوش شدی … نه از حسادت به این مرد مفلوک ، از هنر بازیگری و صدا پیشگی و اطمینان خاطری که از صدای لطیف این شکوفه ی درخت گناه میاد… لذت هم میبری؟ قبول کن که وحشت کردی پسرک وقیح
مرد بیچاره راننده ی آمبولانس بود؟ اگر از این ماجرا خبردار میشد و دچار حمله ی عصبی یا سکته میشد اونوقت خودش باید توی کابین عقب آمبولانس میخوابید؟؟؟؟ و خودش خودش رو به بیمارستان میرسوند؟؟؟
افکار مزاحم … و
تکست : هستی هنوز؟ بیست مین دیگه بیا ببخشید عزیزدلم سپهر باب اسفنجی ببینه تا خوابش ببره
**
کفتاری از بوی مردار مست شده بودی که به بیست سال انتظار برای دریدن محکوم شده بودی
زمان کشدار و عقربه هایی که هرگاه از اونها غافل میشی دزدانه به جای جلو رفتن یک قدم به عقب برمیگردن و بازهم زمان و رگبار رکیک ترین ها به گرینویچ ، حمله ی غول در بند شده ی شهوت و فتح …
تکست : بیا عزیزم
از جای خودت بلند میشی ،تمام میدان دیدت، سیاهی اطرافت،پر از توپهای درخشان کوچک میشه هزاران توپ نقره ای و براق توی چشمهات میرقصن
بله کم خونی و خون میخوای
روی پنجه های پا نرم و بی صدا با تمام دقت برای تولید کمترین صدایی قدم برمیداری
تاریکی گاهی توهم برانگیزه ، میلرزی و کسری از ثانیه کفشهای نوک باریک خودت رو به شکل پنجه های موجودی غریب میبینی
سرانجام به درون میخزی
و جفت گرسنه ی خودت رو بی هیچ حرفی بغل میزنی
سلام و تعارفات مرسوم برای کمرهای سبک و خالیه برای معده های پر از مردار شده ی دیو شهوت
بی وقفه و کاملا بی صدا چنگ میزنی و میپی
1400/09/13
#زن_شوهردار #اروتیک #اجتماعی
...قسمت قبل
این قسمت: عروسک گردان کجاست؟
مجموعه ای از نخ ها و سیم هایی که به سر انگشت های عروسک گردان بزرگ متصل شدن و اون همه ی اونها رو حرکت میده تا به اسم یکی از کاراکترهایی که خودش خلق کرده یعنی شیطان بتونه تورو وارد ماجراهای مرموزی بکنه ،و اینکار رو به استادانه ترین حالت انجام میده
چشم باز میکنی و خودت رو درحال خوردن یک تکه از یه کیک خرد شده میبینی ، توی تاریکی پله های یه آپارتمان توی کرج نشستی … منتظری که برای تو تکست بیاد و صدای در رو هم بشنوی
اون مرد بیچاره شیفت شب خودش رو شروع کنه و تو به پاس زحمات اون وارد حریمش بشی و با همسر آتشی مزاجش تا نیمه شب معاشقه کنی تازه فرصت خواهی داشت که تا صبح هم روح پلیدت رو با روح پلید اون زن یکی کنی، با واسطه ای که آلت جنسی تو باشه ، فرصت داری که دیتای کثیفت رو به هاردی کثیفتر منتقل کنی ، درست مثل شادی های دو بد افزار از ملاقات با همدیگه توی یک فضای سراسر صفر و یک …تو یک هستی و زنک صفر این نر و مادگی دایره وار ،فروگذار نخواهی کرد صدای ناله های شهوانی اون زن رو درست زمانی که تایمر چراغ راه پله چراغها رو خاموش میکنه به وضوح توی جهان سیاه درونت میشنوی… تحریک شدی ،
توی سیاهی مطلق و سیال بی حیایی و وقاحت محض تورو در آغوش متعفن خودش میکشه و انگشتهای لاغرت دور نرینگی وحشی تو قفل میشه، این مظهر زایش که در خصوصی ترین حالتها و شبهایی که شکوفه ی تو مست کرده بود و درست مثل یک بیمار جنسی عکس آلت تنوره کشیده ی تورو روی بکگراند چت خودش با تو گذاشته بود و عکسشو برای تو فرستاده بود و از ته دل خندیده بودید… اینها رو بارها و بارها بلکه میلیون ها بار به یاد میاری ، به وقاحت بی حد و حصری که شاید حتی واژه ی وقاحت هم فاقد این حجم از اسم خودش بود که تو و معشوقه ی هرزه ت صاحب اون بودید میبالی…
بالاخره صدای باز شدن در مورد نظر تو میاد صدای لطیف شکوفه ی تو و حجم کوچک و مضحکی از کلمات محبت آمیز دروغینی که به هنگام بدرقه ی اون راننده ی آمبولانس بیچاره به زبون میاره ، تماماً گوش شدی … نه از حسادت به این مرد مفلوک ، از هنر بازیگری و صدا پیشگی و اطمینان خاطری که از صدای لطیف این شکوفه ی درخت گناه میاد… لذت هم میبری؟ قبول کن که وحشت کردی پسرک وقیح
مرد بیچاره راننده ی آمبولانس بود؟ اگر از این ماجرا خبردار میشد و دچار حمله ی عصبی یا سکته میشد اونوقت خودش باید توی کابین عقب آمبولانس میخوابید؟؟؟؟ و خودش خودش رو به بیمارستان میرسوند؟؟؟
افکار مزاحم … و
تکست : هستی هنوز؟ بیست مین دیگه بیا ببخشید عزیزدلم سپهر باب اسفنجی ببینه تا خوابش ببره
**
کفتاری از بوی مردار مست شده بودی که به بیست سال انتظار برای دریدن محکوم شده بودی
زمان کشدار و عقربه هایی که هرگاه از اونها غافل میشی دزدانه به جای جلو رفتن یک قدم به عقب برمیگردن و بازهم زمان و رگبار رکیک ترین ها به گرینویچ ، حمله ی غول در بند شده ی شهوت و فتح …
تکست : بیا عزیزم
از جای خودت بلند میشی ،تمام میدان دیدت، سیاهی اطرافت،پر از توپهای درخشان کوچک میشه هزاران توپ نقره ای و براق توی چشمهات میرقصن
بله کم خونی و خون میخوای
روی پنجه های پا نرم و بی صدا با تمام دقت برای تولید کمترین صدایی قدم برمیداری
تاریکی گاهی توهم برانگیزه ، میلرزی و کسری از ثانیه کفشهای نوک باریک خودت رو به شکل پنجه های موجودی غریب میبینی
سرانجام به درون میخزی
و جفت گرسنه ی خودت رو بی هیچ حرفی بغل میزنی
سلام و تعارفات مرسوم برای کمرهای سبک و خالیه برای معده های پر از مردار شده ی دیو شهوت
بی وقفه و کاملا بی صدا چنگ میزنی و میپی
چی …چنگ میزنی و تمام حجم گوشت های انبوه پایین تنه رو تصاحب میکنی
به باریکی کمر هم فکر میکنی ، به اسکچ های گلابی و ساختار دلپذیرشون حسرت میخوری اما …
صدایی از درونت با لحنی صوفی وار میگه: هرگز انگشتهای خود را اینگونه گرسنه و حریص یافته بودی؟؟؟
هلهله ی کر کننده ی هزاران هزار بلکه میلیون ها عصب رو با یک فشار بیمار گونه ی کف دست به زنانگی حریصش حس میکنی …حالا نورها باید خفگی رو تجربه کنن و صداها خاموشی رو
این شروع دوباره ی یک رشته ی کوچیک از بی بند و باری های تو و شکوفه ی شخصی تو میشه
*باید امشب وقتی فرو میره نبض هاشو حس کنم *
“نترس میره کاش بره و همون تو بمونه و درنیاد و اعتراف کنم که کیرت جنده م کرده”
کی تونست جرت بده؟مال من بیشتر بهت لذت میده جنده یا مال شوهر کوچولوت؟؟؟؟
“مال تو مال تو …دیووونم نکن فقط مال تووووو”
مجموعه ای از نخ ها و سیم هایی که به سر انگشت های عروسک گردان بزرگ متصل شدن و اون همه ی اونها رو حرکت میده تا به اسم یکی از کاراکترهایی که خودش خلق کرده یعنی شیطان بتونه تورو وارد ماجراهای مرموزی بکنه ،و اینکار رو به استادانه ترین حالت انجام میده بعد ذهنت روشن میشه فقط برای چندثانیه ذهن تو روشن میشه و میفهمی سرنخ ها همه به انگشتان خود تو متصل شده و عروسک گردان بزرگی درجهان خصوصی تو جز خود تو نیست ، نه خدایی هست … و نه شیطانی
…
+بد بودن رو به من ببخشید
تجربیات شخصی رو مینویسم+
نوشته: ajma
@dastankadhi
به باریکی کمر هم فکر میکنی ، به اسکچ های گلابی و ساختار دلپذیرشون حسرت میخوری اما …
صدایی از درونت با لحنی صوفی وار میگه: هرگز انگشتهای خود را اینگونه گرسنه و حریص یافته بودی؟؟؟
هلهله ی کر کننده ی هزاران هزار بلکه میلیون ها عصب رو با یک فشار بیمار گونه ی کف دست به زنانگی حریصش حس میکنی …حالا نورها باید خفگی رو تجربه کنن و صداها خاموشی رو
این شروع دوباره ی یک رشته ی کوچیک از بی بند و باری های تو و شکوفه ی شخصی تو میشه
*باید امشب وقتی فرو میره نبض هاشو حس کنم *
“نترس میره کاش بره و همون تو بمونه و درنیاد و اعتراف کنم که کیرت جنده م کرده”
کی تونست جرت بده؟مال من بیشتر بهت لذت میده جنده یا مال شوهر کوچولوت؟؟؟؟
“مال تو مال تو …دیووونم نکن فقط مال تووووو”
مجموعه ای از نخ ها و سیم هایی که به سر انگشت های عروسک گردان بزرگ متصل شدن و اون همه ی اونها رو حرکت میده تا به اسم یکی از کاراکترهایی که خودش خلق کرده یعنی شیطان بتونه تورو وارد ماجراهای مرموزی بکنه ،و اینکار رو به استادانه ترین حالت انجام میده بعد ذهنت روشن میشه فقط برای چندثانیه ذهن تو روشن میشه و میفهمی سرنخ ها همه به انگشتان خود تو متصل شده و عروسک گردان بزرگی درجهان خصوصی تو جز خود تو نیست ، نه خدایی هست … و نه شیطانی
…
+بد بودن رو به من ببخشید
تجربیات شخصی رو مینویسم+
نوشته: ajma
@dastankadhi
کون مریم جون
1400/09/13
#دوست_دختر #سربازی #آنال
سلام خدمت دوستان گرامی . اولین باره ک دارم داستان مینویسم . از خودم بگم چهره ی خوبی دارم و بد نیس اهل موزیک و موسیقی هستم و الان ۲۸ سالمه و این داستان برمیگرده به سال ۹۱ فک کنم زمانی ک سرباز بودم . جونم براتون بگه ک سال ۹۰ اینا بود قبل اینکه برم خدمت و یه رفیق داشتم ک کلوپ فیلم و آهنگ داشت و یه مدتی اونجا بودم . چون میدونست آموزش گیتار میدم یکی از دوستان قدیمیش رو بهم معرفی کرد برای آموزش . خلاصه کلاس ها برگزار شد و این خانوم خیلی خوب بود لامصب ولی متاهل بود . کلاس هارو خونه ی خواهرش برگذار میکردیم چون نمیخواست شوهرش بفهمه . این خانوم یه خواهرزاده داشت به اسم مریم اون زمان ۱۵ سالش بود فک کنم ولی از هر لحاظ عالی بود 🤤 هیچی کم نداشت . خیلی توی کلاس هامون به من توجه میکرد و منم کم کم فهمیدم ک علاقه داره به من اما خب هیچ رابطه ای برقرار نشد تا اینکه من رفتم خدمت سربازی . اونجا یه گوشی اکی کردم بعد چند ماهی یکی پیام داد و احوال پرسی ک بعد خودشو معرفی کرد و شناختمش مریم بود . دیگه کار ما شده بود صب تا شب اس دادن تا اینکه اومدم مرخصی . فاصله خونه هامون تا هم یه کوچه بود هم محلی بودیم . جونم براتون بگه ک فردای اون روزی ک مرخصی بودم گفت اگه دوسداری بیا خونمون اینجا پیش هم باشیم منم ک تو کف قبول کردم اما فکرشو نمیکردم به این خوبی پیش بره و به سکس ختم بشه . رفتم اونجا و خوشگل کرده بود و منم توی فکرم فقط به کردنش فک میکردم و میدونستم چون دختره احتمالا قراره یه کون حسابی بکنم و دیگه کیرم بلند شده بود اما خودم پیش قدم نشدم . نشستیم و کلی حرف زدیم و اون فک میکنم دیگه ۱۶ سالش شده بود و توی خونه منو میچرخوند و جاهارو بهم نشون میداد تا یخمون یکمی آب شه بعد منو برد توی اتاقش و مدال هاشو نشونم داد تازه اونجا فهمیدم ک ورزش کاره و اهل تکواندو بود و با خودم گفتم پس از دخترایی هستش ک از درد خوشش میاد و نازک نارنجی نیست . توی اتاقش نشستیم روی تخت و کمی ک حرف زدیم گفت صب کن یه چیزی گرفتم بخوریم هوام ک گرم بود دیدم رفتو سریع برگشت دوتا ایستک خنک و یخخخخ آورده بود جاتون خالی خوردیم و اومد کم کم نزدیک من نشست و شروع کردیم حرف زدن و فهمیدم از همون پارسال به من علاقه مند شده و اینا و منم بهش گفتم ک منم ازت خوشم میومد اما صلاح نبود بیان کنم ک فکر بدی بکنی . دیگه کم کم در همین حین ک حرف میزدیم اومده بود کنارم دقیقا منم بغلش کردم و توی بغلم حرف میزد . همینجوری ک حرف میزد دیگه من داشتم حشری میشدمو فقط به کردنش فک میکردم . موهاشو ناز میکردم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا ضربان قلب شدیدی داشتم یواش اولین لبو ک ازش گرفتم اونم شروع کرد لب گرفتن خیلی عالی بود مخصوصا اینکه عطر خوبی زده بود به خودش و دیوونم میکرد . دراز کشوند منو روی تخت و اومد نشست رو شکمم و خم شد و شروع کردیم به لب گرفتن . همینجوری دستای منم دور کمرش تکون میخورد . یواش یواش دستامو بردم روی کونشو میمالوندم کونشو خیلی محشر بود هیکلش و کونش . گفتم بذا ببینم پایست یا نه آروم دستمو از کش شلوارش رد کردم گذاشتم روی شرتش دیدم چیزی نمیگه کم کم ک مطمئن شدم از روی شرتش کستو آروم مالوندم دیدم خیس شده و لذتم دوچندان شد . خیلی یواش دستمو کردم زیر شرتش شروع کردم با آب کسش بازی کردنو مالوندن روی تمام کسش ک حسابیم صافش کرده بود دیگه دستم داشت لیز میخورد روی کسش . من خیلی دوسدارم توی این حالت سوراخ کون دخترو بمالم . شروع کردم با آبش سوراخ کونشو مالوندن و یواش یواش ک حس کردم نرم شده آروم انگشتمو کردم توش دیدم هیچی نمیگه دیگه گفت
1400/09/13
#دوست_دختر #سربازی #آنال
سلام خدمت دوستان گرامی . اولین باره ک دارم داستان مینویسم . از خودم بگم چهره ی خوبی دارم و بد نیس اهل موزیک و موسیقی هستم و الان ۲۸ سالمه و این داستان برمیگرده به سال ۹۱ فک کنم زمانی ک سرباز بودم . جونم براتون بگه ک سال ۹۰ اینا بود قبل اینکه برم خدمت و یه رفیق داشتم ک کلوپ فیلم و آهنگ داشت و یه مدتی اونجا بودم . چون میدونست آموزش گیتار میدم یکی از دوستان قدیمیش رو بهم معرفی کرد برای آموزش . خلاصه کلاس ها برگزار شد و این خانوم خیلی خوب بود لامصب ولی متاهل بود . کلاس هارو خونه ی خواهرش برگذار میکردیم چون نمیخواست شوهرش بفهمه . این خانوم یه خواهرزاده داشت به اسم مریم اون زمان ۱۵ سالش بود فک کنم ولی از هر لحاظ عالی بود 🤤 هیچی کم نداشت . خیلی توی کلاس هامون به من توجه میکرد و منم کم کم فهمیدم ک علاقه داره به من اما خب هیچ رابطه ای برقرار نشد تا اینکه من رفتم خدمت سربازی . اونجا یه گوشی اکی کردم بعد چند ماهی یکی پیام داد و احوال پرسی ک بعد خودشو معرفی کرد و شناختمش مریم بود . دیگه کار ما شده بود صب تا شب اس دادن تا اینکه اومدم مرخصی . فاصله خونه هامون تا هم یه کوچه بود هم محلی بودیم . جونم براتون بگه ک فردای اون روزی ک مرخصی بودم گفت اگه دوسداری بیا خونمون اینجا پیش هم باشیم منم ک تو کف قبول کردم اما فکرشو نمیکردم به این خوبی پیش بره و به سکس ختم بشه . رفتم اونجا و خوشگل کرده بود و منم توی فکرم فقط به کردنش فک میکردم و میدونستم چون دختره احتمالا قراره یه کون حسابی بکنم و دیگه کیرم بلند شده بود اما خودم پیش قدم نشدم . نشستیم و کلی حرف زدیم و اون فک میکنم دیگه ۱۶ سالش شده بود و توی خونه منو میچرخوند و جاهارو بهم نشون میداد تا یخمون یکمی آب شه بعد منو برد توی اتاقش و مدال هاشو نشونم داد تازه اونجا فهمیدم ک ورزش کاره و اهل تکواندو بود و با خودم گفتم پس از دخترایی هستش ک از درد خوشش میاد و نازک نارنجی نیست . توی اتاقش نشستیم روی تخت و کمی ک حرف زدیم گفت صب کن یه چیزی گرفتم بخوریم هوام ک گرم بود دیدم رفتو سریع برگشت دوتا ایستک خنک و یخخخخ آورده بود جاتون خالی خوردیم و اومد کم کم نزدیک من نشست و شروع کردیم حرف زدن و فهمیدم از همون پارسال به من علاقه مند شده و اینا و منم بهش گفتم ک منم ازت خوشم میومد اما صلاح نبود بیان کنم ک فکر بدی بکنی . دیگه کم کم در همین حین ک حرف میزدیم اومده بود کنارم دقیقا منم بغلش کردم و توی بغلم حرف میزد . همینجوری ک حرف میزد دیگه من داشتم حشری میشدمو فقط به کردنش فک میکردم . موهاشو ناز میکردم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا ضربان قلب شدیدی داشتم یواش اولین لبو ک ازش گرفتم اونم شروع کرد لب گرفتن خیلی عالی بود مخصوصا اینکه عطر خوبی زده بود به خودش و دیوونم میکرد . دراز کشوند منو روی تخت و اومد نشست رو شکمم و خم شد و شروع کردیم به لب گرفتن . همینجوری دستای منم دور کمرش تکون میخورد . یواش یواش دستامو بردم روی کونشو میمالوندم کونشو خیلی محشر بود هیکلش و کونش . گفتم بذا ببینم پایست یا نه آروم دستمو از کش شلوارش رد کردم گذاشتم روی شرتش دیدم چیزی نمیگه کم کم ک مطمئن شدم از روی شرتش کستو آروم مالوندم دیدم خیس شده و لذتم دوچندان شد . خیلی یواش دستمو کردم زیر شرتش شروع کردم با آب کسش بازی کردنو مالوندن روی تمام کسش ک حسابیم صافش کرده بود دیگه دستم داشت لیز میخورد روی کسش . من خیلی دوسدارم توی این حالت سوراخ کون دخترو بمالم . شروع کردم با آبش سوراخ کونشو مالوندن و یواش یواش ک حس کردم نرم شده آروم انگشتمو کردم توش دیدم هیچی نمیگه دیگه گفت
م کوووونو میکنم حتمااا . حالی داشتم ک نمیشد وصفش کرد . استرس ، هیجان زیااااد ، شهووووت . اونم داشت مث دیوونه ها گوشا و لبا و گردنمو میخورد . انگشتمو ک از کونش کشیدم بیرون با خودم گفتم این ک رزمی کاره شاید کسشم باز باشه و پرده نداشته باشه و یه امتحانی میکنم . انگشتمو ک بردم سمت کسش ک یواش بکنمش تو گفت من هنوز دخترم دیگه کشیدم عقب انگشتمو . بلندش کردم لباسشو دراوردم شروع کردم خوردن گردنو سینه های خوشمزش همونجوری ک روم نشسته بود هی کسشو به کیرم میمالید . بعد بلندش کردم شلوارو شرتشو باهم دراوردم خیلیم سفید بود پوست تنش همونجوری ک دوسداشتم بود واقعا . بعد رفت پایین کمربندو باز کرد شلوارو شرتمو کشید پایین انداخت یه گوشه پاهامو باز کردم نشست لای پام کیرمو گرفت توی دستشو شروع کرد بوسیدن . کم کم سرشو کرد توی دهنشو داشت واسم ساک میزد وقتی تفاش روی کیرم میریخت حااال میکردم و با دستش هم کیرمو میمالید هم ساک میزد عالی بود . بعد یکم بلندش کردم گذاشتمش روی تخت حالت داگی رفتم پشتش دیدم یه کسو کون ناز و جلومه با دوتا دستام لای کونشو باز کردمو سرمو بردم لای کسش زبونمو گذاشتم لای کسش ک با آبش چسبیده بود بهمدیگه لاشو ک زبون زدم آروم لبه های کسش از هم باز شده بود عاشق خوردن کسش بودم . کسشو داشتم میخوردمو زبون میزدم رو چوچولش و با دستامم لای کونشو باز نگه داشته بودم وااای ک دیوونه کننده بود . بعد ک یکم کسشو خوردم از پایین زبونمو کشیدم لااای کسش تاااا بالا روی سوراخ کونش . اینقد سوراخش تمیز بود ک دلم میخواست بیشتر بخورم . زبونمو میزدم رو لبه های سوراخ کونشو دور لبه هاشو لیس میزدم واسش و اونم روانی شده بود حشری کونشو میچرخوند . انگشتمو کردم توی کونش واقعا از اون روبرو ک میدیدم محشششررررر بود . یه کون تنگ و ناز لبه هاشم ک میلیسیدم دوباره رفتم پایین و روناشو گاز میگرفتم میمکیدم . بعد بلندش کردم گفتم خودت بیا روم هرچقد ک دلت میخواد کیرمو یواش بکن تو کونت تا به قول معروف فرمون دست خودت باشه و دردت ک گرفت خودت نگهش داری . قبول کرد و من دراز کشیدم لبه تخت و پاهام پایین بود . یه تف انداخت رو کیرمو مالید اومد روم نشست شروع کردیم لب گرفتن و کیرمو گرفت و گذاشت جلوی اون سوراخ نااااز کونش دوستان میدونن چه حااالی میده کون کردن . یواش یواش نشست رو کیرم و داشت میکرد توی کون تنگش وقتی ک سرش بره توی سوراخ یهو یه حالی میشی و داغیه کونو حس میکنی . دیگه دیدم به بههه واقعا امروز یه کون حسابی گیرم اومده . شروع کرد یواش عقب جلو کردن و آروم آروم بهم لب میداد . در گوشم حرف میزد خیلی حال میکردم ک اینقد حشریههه . منم جوابشو با حرف میدادمو وقتی دیدم تا نصفه رفته توی کونش شروع کردم آروم عقب جلو کردن و باهاش تنظیم کردم حرکتمو دیگه داشت کم کم تا ته میرفت توی اون کوووون دااااغش . شروع کردم تلمبه زدن توی کون مریم جووون یه کون ۱۶ ساله و با دستامم لای کونشو باز کرده بودم از کسش هی آب میریخت روی شکمم . یه یه ربی توی اون حالت توی کونش میزدم بعد بلندش کردم گوشه دیوار گفتم بچسبه به دیوارو کونشو بده عقب دوباره یه تف انداختمو خیلی یواش کیرو فرستادم توی سوراخ دااااااغش و اونجا صداش دیگه بلند شده بود و آه آه میکرد منم دیوونه شده بودم و کیرمو تا ته میکردم توی کووووننشش . قشنگ فشار لبه های کونشو روی کیرم حس میکردم عااالی بود . بعد یه کم ک گذشت گفتم بره روی تخت داگی کنه وقتی ک داگی شد رفتم پشتش دیدم سوراخ ناااازش باز مونده توی دلم خیلی هیجان داشتم . سر کیرمو دوباره کردم توی کونش و شروع کردم تلبه زدن واااااییی ک
عااالیی بووددد . سکسمون یه نیم ساعتی بود تا اینجا . دستامو دور کمرش میکشیدم و آوردم روی کونش و دوطرف کونشو بااااااز کردمو از رفتن کیرم تا ته توی اون سوراخ ناز لذت میبردم وقتی ک نگاه میکردم . خودشم با دستش داشت اون کس نازشو میمالید . بعد یکم کشیدمش بالاتر و خوابوندمش . این بهترین مدلیه ک دوسدارم اینقد توی کون بکنم تا آبم بیاد . خوابوندمشو درازکشیدم روش پاهاشو با پاهام بستمو شروع کردم تلمبه زدن توی کوووووون دااااغش . اینقد توی کونش محکم میزدم ک صداش همه جا میپیچید . کیرمو درمیاوردم دوباره هل میدادم تا ته تو کونش و اونم حال میکرد میگفت دوباره تکرار کن . چند باری تکرار کردمو دوباره شروع کردم گایییدن کونش قشنگ روش بودمو دستمم حلقه بود دور گردنشو گوشاشو میخوردم . بهش گفتم آبمو چیکار کنم گفت بریز توش گفتم توی کجا گفت توش گفتم مگه اسم نداره خندید گفت بریزش توی کووونم . منم سرعتو بیشتر کردمو محکم بغلش کرده بودم حس کردم آبم داره میاد تا تهههه فشاااارش دادم توی سوراخشو تمام آبمو خالی کردم توی کون ناااز مریم . وقتی ک آبم داشت میومد یواش یواش عقب جلو میکردم خیلی حال میده موقع ارضا شدنم تلمبه بزنی تا آخرین قطره ی آبت بیاد . خلاصه هنوز کیرم توی کونش بود کم کم شل شد و اومد بیرون . برگشت یه لب گرفتیم از همو گفت الان میام تا موقعی ک رفت دستشویی و برگشت منم شرتمو پام کرده بودم دیدم دوتا ایستک دیگه توی دستشه یخه یخ . منو ک دید گفت چرا شرت پات کردی فعلا کسی نمیاد خونه جووون . شرتمو دوباره دراورد اومد نشست روی پای کیرم لای کونش بود و نوشیدنی رو خوردیم و دوباره یه کون دیگه کردم . رابطه ی ما تقریبا دوسالی ادامه داشت و بعد ها بخاطر یه سری احمق بازی از سمت من کات کردیم و منم مث خر بعدش پشیمون شدم ولی دیگه چه میشد کرد . ببخشید دوستان این اولین داستانم بود . داستان زیاد هست باز اگه فرصت شد مینویسم . فعلا
نوشته: مهدی
@dastankadhi
نوشته: مهدی
@dastankadhi
میخواست بکنه ولی مجبور شد بده!
1400/09/13
#سربازی #خاطرات #جنگ
سال 67 و چند ماه به پذیرش قطعنامه سازمان ملل توسط ایران و پایان جنگ بود که در یکی از جزایر خالی از سکنه جنوب و در حال جنگ با عراق بود که این اتفاق رخ داد.
ما همه در این جزیره که حالت رهگیری در مقابل هواپیماهای دشمن عراقی را داشتیم تا از تاسیسات نفتی خلیج فارس دفاع کنیم در حال خدمت سربازی و یا داوطلبی در جبهه جنگ به سر میبردیم.
جزیره کاملا خالی از سکنه بود و تنها نیروهای نظامی در آن مشغول به خدمت بودند و چندین سوله که برای تدارکات و خوابگاه و محل نگهداری ادوات نظامی و امور اداری و حسینیه در آن ساخته شده بود در جزیره احداث شده بود و قبل از جنگ این جزیره کوچک به عنوان محل تخم گزاری لاک پشتهای دریایی و پرندگان دریایی مورد توجه دانشمندان محیط شناس و زیست شناس قرار داشت.
من و چهار نفر دیگر مسئول و ارشد پنج ضد هوایی توپ 23 میلیمتری در جزیره بودیم که قبلا در پایگاه نظامی شیراز برای تصدی این امر آموزش دیده بودیم و ماه های متوالی در پایگاه دوم نیروی دریایی ،خودمان پشت ضد هوایی نگهبانی داده بودیم و تجربه کافی را کسب کرده بودیم.
زمانی که وارد جزیره شدیم ما شش نفر نیروی ویژه توسط یک فرمانده ارشد تقسیم شدیم و از موضع یک تا پنج ضد هوایی را که دور تا دور جزیره را پوشش داده بودند تحویل گرفتیم و ضمنا یکی از ما به نام محسن معاون فرمانده در امور اداری و تدارکات منصوب شد تا توسط فرمانده هماهنگی های لازم را با ما پنج نفر که فرماندهان آتشبار بودیم ایجاد کند.
چند ماهی بود که جنگ بین ایران و عراق به بن بست کشیده شده بود و تحرکات هر دو کشور توسط دیگری خنثی میشد، به ویژه اینکه فاو و جزایر مجنون توسط عراق از ایران بازپس گرفته شده بود و عراق از ادامه جنگ دلسرد شده بود و جامعه جهانی دنبال اتمام جنگ بود.
در این برهه زمانی ما در حال ماموریت بودیم و کمتر درگیری هوایی داشتیم و حتی از بیکاری زیاد مسابقات گل کوچک هم در جزیره با مدیریت محسن راه انداختیم.
البته ما پنج نفر فرمانده آتشبار هم به علت کمبود نیرو خودمان یکی از شیفتهای دو ساعته را نگهبان پدافند میشدیم وبا همکاری یک نیروی سرباز که پشت توپ 23 میلمیمتری میرفت به عنوان بیسیم چی انجام وظیفه میکردیم و با پایگاه اصلی که در جزیره مادر وا صلی قرار داشت به صورت رمز در تماس بودیم.
در یکی از همین روزها که من خودم نیز به عنوان بی سیم چی رفتم و از نفر قبل اسلحه کلاشنیکوف را تحویل گرفتم، طبق روال متداول خشاب ها را چک کردم و با فشار انگشت پی بردم که درون یکی از خشابها کمبود گلوله هست، فردی که اسلحه را به من تحویل داد را میشناختم، پسری 16 ساله بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود و فردی با چشمهایی سبز و پوستی سفید و کلا بچه خوشگل بود، با بررسی که کردم فهمیدم که نگهبان قبلی اسلحه را به او با دو گلوله کمتر و عمدی تحویل داده و او هم به علت اعتماد به فرد قبلی خشابها را چک نکرده و پاس بخش مربوطه با هماهنگی با فرد قبلی وی را تهدید کرده اند که چون کمبود گلوله تخلف بسیار بزرگی هست یا باید به هر دوی آنها حال بده یا اینکه گزارش کمبود گلوله را به فرماندهی خواهند داد که عواقبی چون دادگاهی شدن برای وی خواهد داشت!
پس از اینکه از موضوع مطلع شدم ازش خواستم که نه گزارشی بده و نه حرفی با اون دو نفر قبلی بزنه، با محسن که به نوعی معاون فرمانده بود هم آهنگ شدم تا از این دو نفر زهر چشم حسابی بگیریم.
فرد توطئه کننده 8 ساعت بعد نگهبان یکی از مواضع پدافند بود و این زمان نگهبانی وی در ساعت 2 تا چهار صبح بود که خوراک خوابیدن نگهبان های پدافند بود، با نقشه قبلی به صورت س
1400/09/13
#سربازی #خاطرات #جنگ
سال 67 و چند ماه به پذیرش قطعنامه سازمان ملل توسط ایران و پایان جنگ بود که در یکی از جزایر خالی از سکنه جنوب و در حال جنگ با عراق بود که این اتفاق رخ داد.
ما همه در این جزیره که حالت رهگیری در مقابل هواپیماهای دشمن عراقی را داشتیم تا از تاسیسات نفتی خلیج فارس دفاع کنیم در حال خدمت سربازی و یا داوطلبی در جبهه جنگ به سر میبردیم.
جزیره کاملا خالی از سکنه بود و تنها نیروهای نظامی در آن مشغول به خدمت بودند و چندین سوله که برای تدارکات و خوابگاه و محل نگهداری ادوات نظامی و امور اداری و حسینیه در آن ساخته شده بود در جزیره احداث شده بود و قبل از جنگ این جزیره کوچک به عنوان محل تخم گزاری لاک پشتهای دریایی و پرندگان دریایی مورد توجه دانشمندان محیط شناس و زیست شناس قرار داشت.
من و چهار نفر دیگر مسئول و ارشد پنج ضد هوایی توپ 23 میلیمتری در جزیره بودیم که قبلا در پایگاه نظامی شیراز برای تصدی این امر آموزش دیده بودیم و ماه های متوالی در پایگاه دوم نیروی دریایی ،خودمان پشت ضد هوایی نگهبانی داده بودیم و تجربه کافی را کسب کرده بودیم.
زمانی که وارد جزیره شدیم ما شش نفر نیروی ویژه توسط یک فرمانده ارشد تقسیم شدیم و از موضع یک تا پنج ضد هوایی را که دور تا دور جزیره را پوشش داده بودند تحویل گرفتیم و ضمنا یکی از ما به نام محسن معاون فرمانده در امور اداری و تدارکات منصوب شد تا توسط فرمانده هماهنگی های لازم را با ما پنج نفر که فرماندهان آتشبار بودیم ایجاد کند.
چند ماهی بود که جنگ بین ایران و عراق به بن بست کشیده شده بود و تحرکات هر دو کشور توسط دیگری خنثی میشد، به ویژه اینکه فاو و جزایر مجنون توسط عراق از ایران بازپس گرفته شده بود و عراق از ادامه جنگ دلسرد شده بود و جامعه جهانی دنبال اتمام جنگ بود.
در این برهه زمانی ما در حال ماموریت بودیم و کمتر درگیری هوایی داشتیم و حتی از بیکاری زیاد مسابقات گل کوچک هم در جزیره با مدیریت محسن راه انداختیم.
البته ما پنج نفر فرمانده آتشبار هم به علت کمبود نیرو خودمان یکی از شیفتهای دو ساعته را نگهبان پدافند میشدیم وبا همکاری یک نیروی سرباز که پشت توپ 23 میلمیمتری میرفت به عنوان بیسیم چی انجام وظیفه میکردیم و با پایگاه اصلی که در جزیره مادر وا صلی قرار داشت به صورت رمز در تماس بودیم.
در یکی از همین روزها که من خودم نیز به عنوان بی سیم چی رفتم و از نفر قبل اسلحه کلاشنیکوف را تحویل گرفتم، طبق روال متداول خشاب ها را چک کردم و با فشار انگشت پی بردم که درون یکی از خشابها کمبود گلوله هست، فردی که اسلحه را به من تحویل داد را میشناختم، پسری 16 ساله بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود و فردی با چشمهایی سبز و پوستی سفید و کلا بچه خوشگل بود، با بررسی که کردم فهمیدم که نگهبان قبلی اسلحه را به او با دو گلوله کمتر و عمدی تحویل داده و او هم به علت اعتماد به فرد قبلی خشابها را چک نکرده و پاس بخش مربوطه با هماهنگی با فرد قبلی وی را تهدید کرده اند که چون کمبود گلوله تخلف بسیار بزرگی هست یا باید به هر دوی آنها حال بده یا اینکه گزارش کمبود گلوله را به فرماندهی خواهند داد که عواقبی چون دادگاهی شدن برای وی خواهد داشت!
پس از اینکه از موضوع مطلع شدم ازش خواستم که نه گزارشی بده و نه حرفی با اون دو نفر قبلی بزنه، با محسن که به نوعی معاون فرمانده بود هم آهنگ شدم تا از این دو نفر زهر چشم حسابی بگیریم.
فرد توطئه کننده 8 ساعت بعد نگهبان یکی از مواضع پدافند بود و این زمان نگهبانی وی در ساعت 2 تا چهار صبح بود که خوراک خوابیدن نگهبان های پدافند بود، با نقشه قبلی به صورت س
ینه خیز به محل نگهبانی فرد مورد نظر نزدیک شدیم و طبق حدس و اطلاعاتی که از قبل داشتیم، طرف مربوطه به خواب ناز رفته بود و ما مثل اجل معلق بالای سرش ظاهر شدیم، با سر و صدای ما از خواب بیدار شد و بدون اینکه سلاحی در دستش باشه به ما فرمان ایست داد! که البته ما با اسلحه ای در دست به خودش ایست دادیم و دستها بالا و …که خلع سلاحش کردیم.
اون که بسیار ترسیده بود و با دیدن معاون فرمانده و یکی از فرماندهان مواضع حسابی شوکه شده بود به تته پته افتاد و درخواست گذشت و بیخیال شدن ما را کرد.
اولین کار ما درخواست دو گلوله ای بود که نزد وی به عنوان گروکشی برای کون کردن اون بنده خدا بود، پس از تحویل گرفتن اون دو تا گلوله نوبت به باج خواهی ما و حال دادن به ما شد که البته طرف هر چقدر التماس کرد به گوش ما دو نفر که اصلا برای همین هدف اومده بودیم بدهکار نبود و نهایتا نگهبان پشت پدافند را مرخص کردیم( فرد باجگیر بیسیم چی بود و اسلحه هم همیشه دست بیسیم چی بود) و اون نگهبان هم بدون اینکه از موضوع خبر داشته باشه خوشحال به سمت خوابگاه رفت تا استراحت کنه.
الان دیگه نوبت ما بود اول من پشت پدافند رفتم و در عین حال حواسم هم به بی سیم بود که اون شبها اصلا تحرکی نداشت، محسن اون فرد را پشت چادر تدارکات برد و حدودا پس از بیست دقیقه اومد و گفت که بکارت کون طرفو زده و نوبت منه، من وقتی بالای سرش رفتم کلا یک کون گشاد شده و گاییده شده را تحویل گرفتم که کار منو خیلی راحت میکرد، چون هم جوان بودیم و هم کف، تا تو کونش کردم و چند تا تلمبه زدم سریع آبم اومد و تو کونش خالی کردم، طرف که خیلی به مردانگیش برخورده بود تنها درخواستی که از محسن کرد این بود که از اون جزیره تبعیدش بکنه که محسن پذیرفت و فردا صبح با گزارش تخلف بلند بالایی که براش رد کرد و خود شخص هم پذیرفت با موافقت فرمانده به یکی از جزایر دیگه فرستاده شد.
پاس بخشی را هم که با اون شخص دست به یکی شده بود مسئول نظافت توالتهای جزیره و نیز امربر محسن کردیم.
البته این اتفاق نه از قصد قبلی که بلکه برای تلافی اتفاق افتاد اما اتفاقات زیادی هم در اون دوران میفتاد که مسکوت میماند.
نوشته: نسل سوخته
@dastankadhi
اون که بسیار ترسیده بود و با دیدن معاون فرمانده و یکی از فرماندهان مواضع حسابی شوکه شده بود به تته پته افتاد و درخواست گذشت و بیخیال شدن ما را کرد.
اولین کار ما درخواست دو گلوله ای بود که نزد وی به عنوان گروکشی برای کون کردن اون بنده خدا بود، پس از تحویل گرفتن اون دو تا گلوله نوبت به باج خواهی ما و حال دادن به ما شد که البته طرف هر چقدر التماس کرد به گوش ما دو نفر که اصلا برای همین هدف اومده بودیم بدهکار نبود و نهایتا نگهبان پشت پدافند را مرخص کردیم( فرد باجگیر بیسیم چی بود و اسلحه هم همیشه دست بیسیم چی بود) و اون نگهبان هم بدون اینکه از موضوع خبر داشته باشه خوشحال به سمت خوابگاه رفت تا استراحت کنه.
الان دیگه نوبت ما بود اول من پشت پدافند رفتم و در عین حال حواسم هم به بی سیم بود که اون شبها اصلا تحرکی نداشت، محسن اون فرد را پشت چادر تدارکات برد و حدودا پس از بیست دقیقه اومد و گفت که بکارت کون طرفو زده و نوبت منه، من وقتی بالای سرش رفتم کلا یک کون گشاد شده و گاییده شده را تحویل گرفتم که کار منو خیلی راحت میکرد، چون هم جوان بودیم و هم کف، تا تو کونش کردم و چند تا تلمبه زدم سریع آبم اومد و تو کونش خالی کردم، طرف که خیلی به مردانگیش برخورده بود تنها درخواستی که از محسن کرد این بود که از اون جزیره تبعیدش بکنه که محسن پذیرفت و فردا صبح با گزارش تخلف بلند بالایی که براش رد کرد و خود شخص هم پذیرفت با موافقت فرمانده به یکی از جزایر دیگه فرستاده شد.
پاس بخشی را هم که با اون شخص دست به یکی شده بود مسئول نظافت توالتهای جزیره و نیز امربر محسن کردیم.
البته این اتفاق نه از قصد قبلی که بلکه برای تلافی اتفاق افتاد اما اتفاقات زیادی هم در اون دوران میفتاد که مسکوت میماند.
نوشته: نسل سوخته
@dastankadhi
این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=495146276
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=495146276
سلام دوستان اسمم امیر هست ۱۹ سالمه میخوام داستان سکس با دختر عمه ام رو براتون بگم
(سکس با دختر عمه و زدن پرده دختر عمه)
من یه دختر عمه دارم اسمش شکوفه است ۲۵ سالشه دختر خوشگل و زیباییست و من ازش خوشم میاد همیشه تو فکرمه همیشه که میبینمش به کون و ممه هاش نگاه میکنم براش جق میزنم خلاصه تو مخش بودم و به خود گفته بودم که باید بکنمش این شکوفه دانشجوست بابا و مامانش هر دوتاش معلم هستن صبح میرن و بعد ظهر میان شکوفه هم هر وقت کلاس داشت میره هر وقت نداشت تو خونه می مونه یه روزی روز چهارشنبه بود شکوفه خونه بود بابا مامانش مدرسه بودن خواهرش هم که اونم مدرسه بود منم چون میدونستم چهارشنبه ها تنها تو خونشونه با خود گفتم که باید امروز برم و بکنمش خلاصه بهش زنگ زدم به شکوفه بهش گفتم خونه ای گفت اره دروغکی بهش گفتم چون بابا مامانت دیر میان مامانم گفت برو شکوفه رو بیار خونه ما ناهار بابا و مامان و خواهرش هم میان بهش گفتم اونم گفت باشه منم رفتم در خونشون رو زدم رفتم داخل شکوفه گفت بزار آماده شیم بریم منم گفتم بیا بشین الان میریم همین که نشستیم بی اختیار دستشو گرفتم بردم سمت کیرم که تعجب کرد یه جوری نگام کرد خواست دستشو بکشه عقب که اجازه نداد اونم فهمیده بود که بهش دروغ گفتم خلاصه لبامو گذاشتم رو لباش خواست بره عقب که محکم گرفتمش کمی ازش لب گرفتم بعدش جداش کردم عصبانی بود لباسامو درآوردم لباسهای شکوفه رو هم درآوردم لختش کردم رفتیم تو تخت خواب دراز کشیدم گفتم بخورش اولش نمی خواست ولی بعدش ساک زد کرد تو دهنش یه ده دقیقه ای ساک زد کیرمو با تف دهنش خیس کرده بودم بعدش اون دراز کشید پاهاشو از هم جدا کردم کسشو لیس زدم عجب کسی داشت مو نداشت کسش بسته بود چون دختر بود تا حالا بهش کسی دست نزده بود منم کمی لیس زدم و بعدش سینه هاشو مالیدم و چنگ زدمشون و کیرمو گفتم تف بزن همین کارو کرد چهار دست و پا نشست خواستم کونشو بکنم کونش تنگ بود اصلا باز نبود سر کیرمو بردم سمت سوراخش که خیلی تنگ بود کمی سرشو که بردم راخل محکم جیغ کشید که گفت بکش بیرون ولی من گوش ندادم و کمی هم با زحمت دادم داخل که اینبار جیغ محکم تر کشید و خواست خودشو ازم جدا کنه اجازه ندادم کمی که جلو عقب کردم کونش باز شد تا ته کردم داخل تلمبه زدم شکوفه جون هم اه و ناله میکرد کونش خیلی سفید بود یه چند تا سیلی هم زدم به کونش سرخ شده بود همینطوری داشتم تلمبه میزدم و اه و ناله میکرد بهم حال میداد کیرمو کشیدم بیرون دراز کشید یه پاشو دادم بالا گفت از جلو نه نمیدم منم گفتم نگران نباش کاریت ندارم فقط سرشو میزارم رو کست همین منم سر کیرمو میمالوندم به کسش ولی نتونستم از کسش بگذرم کمی کیرمو کردم تو کسش که گفت چیکار میکنی بکش بیرون میخواست کیرمو بیاره بیرون اجازه ندادم و کیرمو تا ته کردم داخل که شکوفه جیغ و فریاد کشید که تو رو خدا درش بیار یه چند تا تلمبه زدم دیدم خون داره میاد کیرمو کشیدم بیرون خونی بود کس شکوفه هم خونی بود داشت گریه میکرد بهش توجه نکردم کیرمو باز کردم تو کسش و کردمش اه و ناله هاش بهم حال میداد بعدش دراز کشیدم شکوفه هم نشست رو کیرم بالا پایین میپرید سینه هاشو تو دستم گرفته بودم داشتم تلمبه میزدم و بعدش دادم برام ساک زد و بعدش ابم اومد همشو ریختم رو صورتش بازم برام ساک زد و انگشتمو کردم تو کسش . تموم که کردیم داشت گریه میکرد گفتم گریه نکن و این جور چیزا بلند شدم کیرم خونی بود شستمش و لباسامو پوشیدم و از شکوفه لب گرفتم و رفتم . شکوفه زو اون روز زن کردم و از اون روز به بعد یه دوبار هم کردمش.
#پایان
@dastankadhi
(سکس با دختر عمه و زدن پرده دختر عمه)
من یه دختر عمه دارم اسمش شکوفه است ۲۵ سالشه دختر خوشگل و زیباییست و من ازش خوشم میاد همیشه تو فکرمه همیشه که میبینمش به کون و ممه هاش نگاه میکنم براش جق میزنم خلاصه تو مخش بودم و به خود گفته بودم که باید بکنمش این شکوفه دانشجوست بابا و مامانش هر دوتاش معلم هستن صبح میرن و بعد ظهر میان شکوفه هم هر وقت کلاس داشت میره هر وقت نداشت تو خونه می مونه یه روزی روز چهارشنبه بود شکوفه خونه بود بابا مامانش مدرسه بودن خواهرش هم که اونم مدرسه بود منم چون میدونستم چهارشنبه ها تنها تو خونشونه با خود گفتم که باید امروز برم و بکنمش خلاصه بهش زنگ زدم به شکوفه بهش گفتم خونه ای گفت اره دروغکی بهش گفتم چون بابا مامانت دیر میان مامانم گفت برو شکوفه رو بیار خونه ما ناهار بابا و مامان و خواهرش هم میان بهش گفتم اونم گفت باشه منم رفتم در خونشون رو زدم رفتم داخل شکوفه گفت بزار آماده شیم بریم منم گفتم بیا بشین الان میریم همین که نشستیم بی اختیار دستشو گرفتم بردم سمت کیرم که تعجب کرد یه جوری نگام کرد خواست دستشو بکشه عقب که اجازه نداد اونم فهمیده بود که بهش دروغ گفتم خلاصه لبامو گذاشتم رو لباش خواست بره عقب که محکم گرفتمش کمی ازش لب گرفتم بعدش جداش کردم عصبانی بود لباسامو درآوردم لباسهای شکوفه رو هم درآوردم لختش کردم رفتیم تو تخت خواب دراز کشیدم گفتم بخورش اولش نمی خواست ولی بعدش ساک زد کرد تو دهنش یه ده دقیقه ای ساک زد کیرمو با تف دهنش خیس کرده بودم بعدش اون دراز کشید پاهاشو از هم جدا کردم کسشو لیس زدم عجب کسی داشت مو نداشت کسش بسته بود چون دختر بود تا حالا بهش کسی دست نزده بود منم کمی لیس زدم و بعدش سینه هاشو مالیدم و چنگ زدمشون و کیرمو گفتم تف بزن همین کارو کرد چهار دست و پا نشست خواستم کونشو بکنم کونش تنگ بود اصلا باز نبود سر کیرمو بردم سمت سوراخش که خیلی تنگ بود کمی سرشو که بردم راخل محکم جیغ کشید که گفت بکش بیرون ولی من گوش ندادم و کمی هم با زحمت دادم داخل که اینبار جیغ محکم تر کشید و خواست خودشو ازم جدا کنه اجازه ندادم کمی که جلو عقب کردم کونش باز شد تا ته کردم داخل تلمبه زدم شکوفه جون هم اه و ناله میکرد کونش خیلی سفید بود یه چند تا سیلی هم زدم به کونش سرخ شده بود همینطوری داشتم تلمبه میزدم و اه و ناله میکرد بهم حال میداد کیرمو کشیدم بیرون دراز کشید یه پاشو دادم بالا گفت از جلو نه نمیدم منم گفتم نگران نباش کاریت ندارم فقط سرشو میزارم رو کست همین منم سر کیرمو میمالوندم به کسش ولی نتونستم از کسش بگذرم کمی کیرمو کردم تو کسش که گفت چیکار میکنی بکش بیرون میخواست کیرمو بیاره بیرون اجازه ندادم و کیرمو تا ته کردم داخل که شکوفه جیغ و فریاد کشید که تو رو خدا درش بیار یه چند تا تلمبه زدم دیدم خون داره میاد کیرمو کشیدم بیرون خونی بود کس شکوفه هم خونی بود داشت گریه میکرد بهش توجه نکردم کیرمو باز کردم تو کسش و کردمش اه و ناله هاش بهم حال میداد بعدش دراز کشیدم شکوفه هم نشست رو کیرم بالا پایین میپرید سینه هاشو تو دستم گرفته بودم داشتم تلمبه میزدم و بعدش دادم برام ساک زد و بعدش ابم اومد همشو ریختم رو صورتش بازم برام ساک زد و انگشتمو کردم تو کسش . تموم که کردیم داشت گریه میکرد گفتم گریه نکن و این جور چیزا بلند شدم کیرم خونی بود شستمش و لباسامو پوشیدم و از شکوفه لب گرفتم و رفتم . شکوفه زو اون روز زن کردم و از اون روز به بعد یه دوبار هم کردمش.
#پایان
@dastankadhi
شب عروسی با زنم
سلام من سامانم 29 سالمه و 1 ساله که ازدواج کردم ، قدم 178 و کیرمم تقریبا 18 سانته ، این قضیه برای 1 سال پیشه یعنی موقع ای که عروسی کردم ! از دوران دانشگاه سارا (زنم) ـو میشناختم خیلی با هم صمیمی بودیم ، اما بگم که با چند تا دختر دیگه هم بودم ، بالاخره بعد از چند سال تصمیم به ازدواج گرفتیم و... با هم رابطه نداشتیم ، من مشتاق بودم اما اون میگفتتا قبل نامزدی نه ، البته چند باری از هم لب گرفته بودیم و وقتی هم مست میشد و میفتاد تو بغلم ی خورده میمالوندمش!
خلاصه گذشت تا شب عروسی ، بعد از آتلیه با ماشین رفتیم تو باغی که مراسم بود ، طبق معمول دیر کرده بودم ! مهمونا قرار بود از ساعت 7:30 بیان و تازه 8:45 بود که ما رسیده بودیم ، همینطور تا وسطای مراسم گذشت تا گفتن وقت رقصه تانگوئه عروس و دوماده!! منم که البته بلد نبودم باس میرفتم دست سارا رو میگرفتم میاوردم وسط ، به هر سختی ای که بود رقصیدم و آخرش یهو دی جی ـهه برگشت گفت داماد باید عروسو ببوسه ، منم آروم لپای سارا رو بوسیدم اون خیلی خجالت کشید اما بعد دی جی گفت: از اینا نه! از اوناش و ی چشمک به من زد ! منم دلو جرئتمو جمع کردمو لباشو بوسیدم ، سارا که دیگه داشت از خجالت آب میشد!! به محض اینکه لبمو از رو لباش برداشتم رفت اونور باغ البته خیلی عادی و ریلکس رفت تا کسی فکر نکنه ناراحت شده ، اما من فهمیده بودم که ناراحت شده ، منم رفتم دنبالش ، گفتم چی شد؟ گفت آبرومونو بردی ! گفتم چرا؟ گفت خر خودتی اما لحن حرف زدنش جوری بود که معلوم بود حشری شده ، منم که نمیخواستم شبمون خراب بشه دستاشو گرفتم و بوس کردم و گفتم ببخشید فک نمیکردم ناراحت بشی عزیزم ، اونم به من با کلی اکراه دستمو گرفتو و رفتیم و مراسم ساعت 1 بود که مراسم تموم شد و ما برگشتیم خونه ی خودمون ، مامان و بابای من و اون تا نزدیکای 2 - 2:30 خونه ما بودن اما بعد رفتن و شب نموندن ، من سریع لباسامو عوض کردم و رفتم تو تخت ، سارا قبلا لباسای خونشو پوشیده بود و اومد کنار من خوابید ، دست راستشو گذاشت رو شونه ی راست بدنمو ی لب ازم گرفت منم خیلی داغ شدم و دستاشو گرفتمو کشیدمش رو خودم ، هی از هم لب میگرفتیم و تو اون حالت قشنگ چاک سینه هاش معلوم بود و سوتینم نداشت ، با خوشحالی بلوزشو در آوردم اول گردنشو خوردم تا رسیدم به سینه هاش سینه هاشو هم میمالوندم هم نوکشونو گاز میگرفتم ، که یهو آروم با کلی آه و ناله در گوشیم گفت جرم بده ناکس ، منم شلوار و شورتشو با هم کشیدم پایین چرخوندمش اول کسشو هی میخوردم تا اینکه دوباره گفت ناکس جرم بده ، زودباش! منم نامردی نکردم بلند شدم ، گفتم پشت کن به من ، گقت از کس نه از کون ، گفتم پشت کن حرف نباشه! برگشت و من کیرمو آروم از پشت گذاشتم دم کسش و آه و ناله هاش زیاد شد با دستش کسشو ی خورده باز تر کرد منم کیرمو فشار دادم به چیزی نخورد و دفعه بعد که آوردم بیرون و بردم تو ی جیغه خیلی بلند زد و از بغل کیرم خون میومد و فهمیدم پردش پاره شد بعد شروع کردم پشت سر هم تلمبه زدن ، حدودا 15 ربع تلمبه زدم گفتم بریزم توش؟ گفت گه خوردی بده بخورمش ، درآوردم کیرمو کرد تو دهنش چند تا جلق هم برام زد و تمام آبمو خورد . ی لب دیگه ازش گرفتمو گفتم عاشقتم ، اونم هیچی نگفت و گفتنم میخوام از پشت جرت بدم ، عزیزم ، معلوم بود دوست نداره اما گفت فقط یه امشب! با دستش باز کرد سوراخ کونشو و کیرمو فشار دادم تو خیلییییییییییی تنگ و داغ بود ، داشتم دیوونه میشدم ! میگفت نکن کسکش نکن درد داره و آه و ناله میکرد و من هی محکم تر تلبمه میزدم ، اونم با کسش ور میرفت اول آب اون اومد و بعد من 2 بار آبم اومدو هر 2 بار آبمو ریختم تو کسش ، بعدشم ی دور کسشو خوردم تا آبش اومد ، گفتم عزیزم دیگه فقط برا خودمی! تا صبح کنار هم لخت خوابیدیم و بعد از چند ماه که هر شب سکس داشتیم تصمیم به بچه دار شدن کردیم ، الانم زنم حاملس و منتظر پسرمونیم
نوشته:سامان
#پایان
@dastankadhi
سلام من سامانم 29 سالمه و 1 ساله که ازدواج کردم ، قدم 178 و کیرمم تقریبا 18 سانته ، این قضیه برای 1 سال پیشه یعنی موقع ای که عروسی کردم ! از دوران دانشگاه سارا (زنم) ـو میشناختم خیلی با هم صمیمی بودیم ، اما بگم که با چند تا دختر دیگه هم بودم ، بالاخره بعد از چند سال تصمیم به ازدواج گرفتیم و... با هم رابطه نداشتیم ، من مشتاق بودم اما اون میگفتتا قبل نامزدی نه ، البته چند باری از هم لب گرفته بودیم و وقتی هم مست میشد و میفتاد تو بغلم ی خورده میمالوندمش!
خلاصه گذشت تا شب عروسی ، بعد از آتلیه با ماشین رفتیم تو باغی که مراسم بود ، طبق معمول دیر کرده بودم ! مهمونا قرار بود از ساعت 7:30 بیان و تازه 8:45 بود که ما رسیده بودیم ، همینطور تا وسطای مراسم گذشت تا گفتن وقت رقصه تانگوئه عروس و دوماده!! منم که البته بلد نبودم باس میرفتم دست سارا رو میگرفتم میاوردم وسط ، به هر سختی ای که بود رقصیدم و آخرش یهو دی جی ـهه برگشت گفت داماد باید عروسو ببوسه ، منم آروم لپای سارا رو بوسیدم اون خیلی خجالت کشید اما بعد دی جی گفت: از اینا نه! از اوناش و ی چشمک به من زد ! منم دلو جرئتمو جمع کردمو لباشو بوسیدم ، سارا که دیگه داشت از خجالت آب میشد!! به محض اینکه لبمو از رو لباش برداشتم رفت اونور باغ البته خیلی عادی و ریلکس رفت تا کسی فکر نکنه ناراحت شده ، اما من فهمیده بودم که ناراحت شده ، منم رفتم دنبالش ، گفتم چی شد؟ گفت آبرومونو بردی ! گفتم چرا؟ گفت خر خودتی اما لحن حرف زدنش جوری بود که معلوم بود حشری شده ، منم که نمیخواستم شبمون خراب بشه دستاشو گرفتم و بوس کردم و گفتم ببخشید فک نمیکردم ناراحت بشی عزیزم ، اونم به من با کلی اکراه دستمو گرفتو و رفتیم و مراسم ساعت 1 بود که مراسم تموم شد و ما برگشتیم خونه ی خودمون ، مامان و بابای من و اون تا نزدیکای 2 - 2:30 خونه ما بودن اما بعد رفتن و شب نموندن ، من سریع لباسامو عوض کردم و رفتم تو تخت ، سارا قبلا لباسای خونشو پوشیده بود و اومد کنار من خوابید ، دست راستشو گذاشت رو شونه ی راست بدنمو ی لب ازم گرفت منم خیلی داغ شدم و دستاشو گرفتمو کشیدمش رو خودم ، هی از هم لب میگرفتیم و تو اون حالت قشنگ چاک سینه هاش معلوم بود و سوتینم نداشت ، با خوشحالی بلوزشو در آوردم اول گردنشو خوردم تا رسیدم به سینه هاش سینه هاشو هم میمالوندم هم نوکشونو گاز میگرفتم ، که یهو آروم با کلی آه و ناله در گوشیم گفت جرم بده ناکس ، منم شلوار و شورتشو با هم کشیدم پایین چرخوندمش اول کسشو هی میخوردم تا اینکه دوباره گفت ناکس جرم بده ، زودباش! منم نامردی نکردم بلند شدم ، گفتم پشت کن به من ، گقت از کس نه از کون ، گفتم پشت کن حرف نباشه! برگشت و من کیرمو آروم از پشت گذاشتم دم کسش و آه و ناله هاش زیاد شد با دستش کسشو ی خورده باز تر کرد منم کیرمو فشار دادم به چیزی نخورد و دفعه بعد که آوردم بیرون و بردم تو ی جیغه خیلی بلند زد و از بغل کیرم خون میومد و فهمیدم پردش پاره شد بعد شروع کردم پشت سر هم تلمبه زدن ، حدودا 15 ربع تلمبه زدم گفتم بریزم توش؟ گفت گه خوردی بده بخورمش ، درآوردم کیرمو کرد تو دهنش چند تا جلق هم برام زد و تمام آبمو خورد . ی لب دیگه ازش گرفتمو گفتم عاشقتم ، اونم هیچی نگفت و گفتنم میخوام از پشت جرت بدم ، عزیزم ، معلوم بود دوست نداره اما گفت فقط یه امشب! با دستش باز کرد سوراخ کونشو و کیرمو فشار دادم تو خیلییییییییییی تنگ و داغ بود ، داشتم دیوونه میشدم ! میگفت نکن کسکش نکن درد داره و آه و ناله میکرد و من هی محکم تر تلبمه میزدم ، اونم با کسش ور میرفت اول آب اون اومد و بعد من 2 بار آبم اومدو هر 2 بار آبمو ریختم تو کسش ، بعدشم ی دور کسشو خوردم تا آبش اومد ، گفتم عزیزم دیگه فقط برا خودمی! تا صبح کنار هم لخت خوابیدیم و بعد از چند ماه که هر شب سکس داشتیم تصمیم به بچه دار شدن کردیم ، الانم زنم حاملس و منتظر پسرمونیم
نوشته:سامان
#پایان
@dastankadhi
من عاشق ساک زدنم
من غزلم 19سالمه
راستش من عاشق ساک زدن و خوردن آب مردام...حدود دوسالی هس که با یه پسر دوستم اسمش ابوالفضله...همه چیش خوبه فقط یه مشکل بزرگ داریم اونم اینه که همیشه با کمبود مکان مواجه ایم
واسه همین همیشه تو پارکای خلوت قرار میذاریم و به هزار زور و زحمت میتونیم یه لب بگیریم!
دفعه پیش حسابی حشر بودیم کیف کولمو گذاشتم رو پاش کمربندشو باز کردم و کیرشو دراوردم زیاد بزرگ نبود اما خوش حالت بود...اول یه ذره با دست مالیدم تا حسابی حشری شه بعد کردمش تو دهنم و تا میتونستم مکیدمش اونم حسابی خوشش اومده بود و بلند بلند آه میکشید از دهنم دراوردم و تو چشاش نگاه کردم و گفتم عزییییییییزززممم حال میکنیی؟
اونم با یه لحنی که حشر ازش میبارید گفت خیلییییی بخور بدو...قربون لبای صورتیت بشم....همشو بکن تو دهنت
منم واسه اینکه حال کنه سر کیرشو زبون میزدم و زبونمو میکردم تو چاک سرش!
بعد گفت عشقم؟؟؟همشو میکنی تو دهنت؟؟
منم یه نفس عمیق کشیدم چون میدونستم اگه تا ته بکنم تو دهنم تا چند دقیقه نمیذاره در بیارمش
آروم آروم شروع کردم به فرو کردن کیرش تو دهنم تا جایی که تخماش رو با لبام حس میکردم اونم سرمو گرفت و محکم نگه داشت و شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن یکم تحمل کردم اما بعدش دیگه نفس کم آوردم
درآورد از دهنم گفتم آروم عزیزم خفم کردی
گفت میخوام یجوری کیر بخوری که تا آخر عمرت دیگه هوس نکنی
منم که از خدا خواسته گفتم پس پاشو وایسا تو دهنم تلمبه بزن
اول ابوالفضل باورش نمیشد چون من کلا آدم وسواسی هستم فکر کرد خوشم نمیاد گفت نه بسه گلم تا همینجاشم اذیت شدی میدونم بدت میاد
گفتم ببین من الان حشرم تو ندی میرم یکیو پیدا میکنم براش ساک بزنم تا آبش بیاد
با بهت و ناباوری رفتیم تو یه کوچه خلوت شلوارشو تا روناش کشیدم پایین و شروع کردم محکم ساک زدن
انقدر محکم که میترسیدم کیرش کنده شه بمونه تو دهنم!
دوباره حشری شد سرمو با دستاش گرفت و شروع کرد تلمبه زدن همون موقع حس کردم یه آبی که یه ذره شور و تلخ بود اومد تو دهنم گفتم این چی بود؟گفت پیش منیم بود
دوباره کیرشو تا ته کردم تو دهنم و اونم تلمبه زد
گفت قربون هیکل نازت بشم پاشو وایسا سینه هاتو درآر و خودش شروع کرد دکمه های مانتومو باز کردن اون یکی دستشم کرد تو شرتم و با چوچولم بازی کرد منم همزمان کیرشو میمالیدم سینمو درآورد افتاد روش میمکید گاز میزد بش گفتم من رو سینه هام حساس نیستم واقعا هم حسی ندارم فک کنم چون سینه هام خیلی بزرگن!
اونم نهایت استفادرو کرد و حسابی سینه هامو مکید و گاز گرفت طوری که نوک سینه هام تا یه هفته کبود بودن
شونه هامو فشار داد که بشینم نشستم کیرشو کرد تو دهنمو و محکم تر و تندتر از دفعه پیش تلمبه زد میگفت آره دارم دهنتو میگام قربون این دهنت بشم همه کیرمو بخور ببینم و یهو محکم تلمبه زد که کیرش تا ته رفت تو دهنم یکم دردم اومد و ناله کردم اما اون فکر کرد خوشم ومده شروع کرد تند تند تلمبه زدن
نمیدونم چرا آبش نمیومد حدود بیست دقیقه تلمبه زد آخرم آبش نیومد
بش گفتم چرا نمیاد آبت؟؟
میگفت شرایطش نیست اینجوری استرس دارم یکی بیاد واسه همین آبم نمیاد
اما فکر کنم اسپریی قرصی چیزی مصرف کرده بود
مجبور شدم تندتر و محکم تر بزنم انقدرخوردم که دهنم بی حس شد و به معنای واقعی حسه گاییده شدن دهن رو درک کردم چند لحظه بعد جیغش دراومد یهو گفت سرتو بکش الان آبم میاد اما من کونشو بغل کردم که آبش بریزه تو دهنم
یهو یه مایع داغ تلخ که یه بویه خاصی میداد دهنمو پر کرد فکر کنم خیلی وقت بود جلق نزده بود چون واقعا زیاد بود
با لذت آبشو رو دادم همونجوری سرمو بردم بالا و دهنمو باز کردم که ببینه آبشو تماما خوردم!
فکر کنم تازه یادش افتاده بود خجالت بکشه شروع کرد معذرت خواهی منم پاشدم بغلش کردم اونم یه دستشو از پشت برد با کونم بازی کرد و با اون یکی دستش شروع کرد ناز کردنم و قربون صدقم میرفت!
خیلی اون بار بهم چسبید اما حیف دیگه موقعیتش پیش نیومد براش ساک بزنم
نوشته: غزل
#پایان
@dastankadhi
من غزلم 19سالمه
راستش من عاشق ساک زدن و خوردن آب مردام...حدود دوسالی هس که با یه پسر دوستم اسمش ابوالفضله...همه چیش خوبه فقط یه مشکل بزرگ داریم اونم اینه که همیشه با کمبود مکان مواجه ایم
واسه همین همیشه تو پارکای خلوت قرار میذاریم و به هزار زور و زحمت میتونیم یه لب بگیریم!
دفعه پیش حسابی حشر بودیم کیف کولمو گذاشتم رو پاش کمربندشو باز کردم و کیرشو دراوردم زیاد بزرگ نبود اما خوش حالت بود...اول یه ذره با دست مالیدم تا حسابی حشری شه بعد کردمش تو دهنم و تا میتونستم مکیدمش اونم حسابی خوشش اومده بود و بلند بلند آه میکشید از دهنم دراوردم و تو چشاش نگاه کردم و گفتم عزییییییییزززممم حال میکنیی؟
اونم با یه لحنی که حشر ازش میبارید گفت خیلییییی بخور بدو...قربون لبای صورتیت بشم....همشو بکن تو دهنت
منم واسه اینکه حال کنه سر کیرشو زبون میزدم و زبونمو میکردم تو چاک سرش!
بعد گفت عشقم؟؟؟همشو میکنی تو دهنت؟؟
منم یه نفس عمیق کشیدم چون میدونستم اگه تا ته بکنم تو دهنم تا چند دقیقه نمیذاره در بیارمش
آروم آروم شروع کردم به فرو کردن کیرش تو دهنم تا جایی که تخماش رو با لبام حس میکردم اونم سرمو گرفت و محکم نگه داشت و شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن یکم تحمل کردم اما بعدش دیگه نفس کم آوردم
درآورد از دهنم گفتم آروم عزیزم خفم کردی
گفت میخوام یجوری کیر بخوری که تا آخر عمرت دیگه هوس نکنی
منم که از خدا خواسته گفتم پس پاشو وایسا تو دهنم تلمبه بزن
اول ابوالفضل باورش نمیشد چون من کلا آدم وسواسی هستم فکر کرد خوشم نمیاد گفت نه بسه گلم تا همینجاشم اذیت شدی میدونم بدت میاد
گفتم ببین من الان حشرم تو ندی میرم یکیو پیدا میکنم براش ساک بزنم تا آبش بیاد
با بهت و ناباوری رفتیم تو یه کوچه خلوت شلوارشو تا روناش کشیدم پایین و شروع کردم محکم ساک زدن
انقدر محکم که میترسیدم کیرش کنده شه بمونه تو دهنم!
دوباره حشری شد سرمو با دستاش گرفت و شروع کرد تلمبه زدن همون موقع حس کردم یه آبی که یه ذره شور و تلخ بود اومد تو دهنم گفتم این چی بود؟گفت پیش منیم بود
دوباره کیرشو تا ته کردم تو دهنم و اونم تلمبه زد
گفت قربون هیکل نازت بشم پاشو وایسا سینه هاتو درآر و خودش شروع کرد دکمه های مانتومو باز کردن اون یکی دستشم کرد تو شرتم و با چوچولم بازی کرد منم همزمان کیرشو میمالیدم سینمو درآورد افتاد روش میمکید گاز میزد بش گفتم من رو سینه هام حساس نیستم واقعا هم حسی ندارم فک کنم چون سینه هام خیلی بزرگن!
اونم نهایت استفادرو کرد و حسابی سینه هامو مکید و گاز گرفت طوری که نوک سینه هام تا یه هفته کبود بودن
شونه هامو فشار داد که بشینم نشستم کیرشو کرد تو دهنمو و محکم تر و تندتر از دفعه پیش تلمبه زد میگفت آره دارم دهنتو میگام قربون این دهنت بشم همه کیرمو بخور ببینم و یهو محکم تلمبه زد که کیرش تا ته رفت تو دهنم یکم دردم اومد و ناله کردم اما اون فکر کرد خوشم ومده شروع کرد تند تند تلمبه زدن
نمیدونم چرا آبش نمیومد حدود بیست دقیقه تلمبه زد آخرم آبش نیومد
بش گفتم چرا نمیاد آبت؟؟
میگفت شرایطش نیست اینجوری استرس دارم یکی بیاد واسه همین آبم نمیاد
اما فکر کنم اسپریی قرصی چیزی مصرف کرده بود
مجبور شدم تندتر و محکم تر بزنم انقدرخوردم که دهنم بی حس شد و به معنای واقعی حسه گاییده شدن دهن رو درک کردم چند لحظه بعد جیغش دراومد یهو گفت سرتو بکش الان آبم میاد اما من کونشو بغل کردم که آبش بریزه تو دهنم
یهو یه مایع داغ تلخ که یه بویه خاصی میداد دهنمو پر کرد فکر کنم خیلی وقت بود جلق نزده بود چون واقعا زیاد بود
با لذت آبشو رو دادم همونجوری سرمو بردم بالا و دهنمو باز کردم که ببینه آبشو تماما خوردم!
فکر کنم تازه یادش افتاده بود خجالت بکشه شروع کرد معذرت خواهی منم پاشدم بغلش کردم اونم یه دستشو از پشت برد با کونم بازی کرد و با اون یکی دستش شروع کرد ناز کردنم و قربون صدقم میرفت!
خیلی اون بار بهم چسبید اما حیف دیگه موقعیتش پیش نیومد براش ساک بزنم
نوشته: غزل
#پایان
@dastankadhi