دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.37K subscribers
568 photos
11 videos
489 files
703 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
خاطره فراموش نشدنی آنتالیا
1402/04/24
#فتیش #جلق #هتل

سلام اصلا برام مهم نیست که این داستان کوتاهو باور کنید یا نکنید. داستان از این قراره که نوروز یک سال و در حال مجردی و زمانیکه ۲۴-۲۵ سالم بود و تو اوج حشریت بودم با خانواده رفتیم آنتالیا. هتلی که رفته بودیم هتل تایتانیک بیچ در منطقه لارا بود. بهترین مزیت این هتل از نظر من این بود که بالکنهای تمام اتاقها بهم دیگه چسبیده بود و با یه دیوار خیلی کوتاه از هم جدا میشد طوری که فقط کافی بود یه مقدار لنگ هاتو بلند برداری تا بتونی بری داخل بالکن بغلی.
اگر هم یه مقداری سرتو از بالکن اتاق خودت می اوردی بیرون خیلی راحت میتونستی داخل اتاق بغلی رو ببینی مخصوصا تو شب البته به شرطی که پرده ها را نکشیده باشند اگر هم پنجره اتاق باز بود که دیگه همه چی مشخص بود.
خلاصه کار ما این شده بود که شبها که هوا تاریک بود و اکثریت مسافرا از اتاقاشون میرفتن بیرون، به بهانه دستشویی یا حمام یا خستگی یه نیم ساعتی دیر تر از بقیه فامیل برم رستوران برای شام و به جاش تو‌ تاریکی بالکن و اتاق، از بالکن ، سرک بکشم به بالکن اتاق راستی و چپی و حشری بشم. خلاصه چند شبی هیچ اتفاقی نیفتاد تا یکی از این شبها احساس کردم از بالکن کناری صدای ضعیف ملچ مولوچ میاد. کنجکاو شدم و اهسته یه مقدار رفتم داخل بالکن و دیدم بله یه آقا و خانم خارجی احتمالا روس، حدودا ۳۰-۳۵ ساله در حال لب گرفتن و بوی دود سیگار هم میاد. یه حالی شدم و حشر زد به جونم و سریع برگشتم داخل اتاقو رفتم پایین برای شام. شب بعد همین موقعا بازم دیرتر رفتم با بقیه پایین و رفتم فضولی داخل بالکن و دیدم نه خبری نیست اما دیدم آباژور کنار تخت روشنه و البته لای پنجره اتاق هم بازه. چون میدونستم اتاق مال کیه یه حالی شدم و بعد از کمی دست دست، و نگاه کردن بالکنهای اطراف که یه موقع کسی منو نبینه به راحتی از داخل بالکن خودمون، پامو بلند کردم و یواشکی رفتم داخل بالکن بغلی و‌پنجره رو‌ اروم باز کردم احساس کردم اتاق خالیه خلاصه سریع چشمم خورد به یه چمدون و و کنجکاو شدم و دقت کردم دیدم زیپش نصفه بسته هست بازش کردم و یه شورت توری مشکی خیلی خوشگل رو پیدا کردم و برداشتم و سریع در چمدونو همونجور بستم و همون شکل که اومده بودم تو اتاق برگشتم داخل بالکن اتاق خودمون. خیلی هول شده بودم، شورته رو گذاشتم داخل شورت خودم و یه حالی شدمو سریع رفتم رستوران پایین برای شام، و همش داشتم به کار خودم فکر میکردم، خلاصه شب شد و با همون شورت سکسی که تو شورت خودم بود خوابیدم و صبحش داخل حموم با تصور صاحب شورت یه جق توپ زدم دو روز بعدش موقعی که میخواستیم بریم برای صبحانه داخل راهرو همین زوج رو موقع بستن در اتاقشون دیدم و بازم یه حالی شدم و کیف کردم که رو شورت همچین کسی جق زدم از سفر که برگشتیم شورته رو اوردم و تا چند هفته مرتب روش جی میزدم و آخر هم اون شورت رو انداختمش دور. این خاطره هیچ وقت یادم نمیره حتی الان که چند ساله متاهلم.

نوشته: مخطه



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
تجاوز در ماشین
1402/06/05
#تجاوز #مالیدن #جلق

با ویبره موبایلم از خواب پریدم تا میخواست زنگ هشدار بخوره زود قطعش کردم چون با صدای خالی خوب بیدار نمیشدم و معمولا موبایل رو میذاشتم زیر بالش تا ویبرش بیدارم کنه. ساعت ۵ صبح بود خوابالو بلند شدم آماده بشم برم سرکار. طبق معمول یه صبحونه کوچیک و سریع از فلاسکی که از شب قبل پر شده بود خوردم و لباسامو پوشیدم که دیگه راه بیفتم قبل از رفتن رفتم داخل اتاق خواب، همسرم میترا هنوز خواب بود خیلی دوستش داشتم و ۳ سالی میشد که ازدواج کرده بودیم و فعلا قصد بچه دار شدن نداشتیم، از پیشونیش آروم بوسیدم که بیدار نشه و رفتم دم در ادوپرفیوم زدم و ساعت ۵:۳۰ راه افتادم. توی تاکسی نشستم صندلی عقب یه کم جلوتر یه خانم سوار شد و یکم بعدش یه خانم دیگه اومد و عقب نشست و این خانومه چسبیده بود به من. قبلا یکی دوباری دیده بودمش و یه زن جوان کاملا معمولی بود. چند دقیقه از راه افتادن تاکسی نگذشته بود که حس کردم این زنه داره بازو و رونشو به من میماله اولش گفتم حتما جاش راحت نیست و داره تکون میخوره جاش میزون بشه بخاطر همین با وجود جای کمی که داشتم بازم تا جایی که میشد خودمو جمع کردم ازش فاصله گرفتم گوشه ماشین تا اون زنه جاش آزادتر بشه اما در کمال تعجب دیدم بازم اومد سمت من و دوباره خودشو میمالید به من. تصمیم گرفتم واکنشی نشون ندم و از شیشه بیرون رو نگاه میکردم که حس کردم دستش رو از زیر کیفم که روی پام گذاشته بودم رد کرد گذاشت روی خشتکم و سعی داشت کیرمو بماله اون لحظه که اینکارو کرد سریع تکون خوردم و بهت زده بهش نگاه کردم که یه لبخند بهم زد و همچنان جوری که بقیه متوجه نشن داشت کارش رو ادامه میداد. دستمو گذاشتم رو دستش و سعی کردم دستشو پس بزنم ولی تو اون فضای کم و با وجود بقیه تو ماشین خیلی کنترلی روی اوضاع نداشتم و اون زن همچنان داشت کیرمو میمالید که بی اختیار و ناخودآگاه و علیرغم میل باطنیم کیرم آروم آروم داشت شق میکرد اون لحظه به این مورد فیزیولوژی مردها و به اون زن تو دلم لعنت میفرستادم که چرا باید این اتفاق بیفته. موبایلمو از کیفم در آوردم رفتم تو قسمت یادداشت ها و نوشتم «لطفا این کارو نکن کافیه من متاهلم» و صفحه موبایلمو بهش نشون دادم و خوند ولی همچنان داشت کیرمو میمالید و دیگه کیرم کامل شق کرده بود و چون شلوار پارچه ای هم داشتم راحتتر میتونست به کیرم دسترسی داشته باشه. عصبی شده بودم براش دوباره نوشتم «توروخدا بس کن ادامه نده» و بازم خوند اما روش تاثیری نداشت و بازهم کیرمو از روی شلوارم میمالید. یاد میترا افتادم که طفلک خبر نداره برای شوهرش چه اتفاقی داره میفته و از این ناراحت بودم که اصلا چرا تو این موقعیت باید شق کنم و کمی احساس گناه داشتم اما حقیقت این بود که تقصیر من نبود و حتی لذتی هم نمیبردم و اون لحظه فقط کلافه، مضطرب و عصبی بودم اما کیرم کنترلش دست خودم نبود. حس کردم اگر کمی دیگه ادامه بده آبم میاد، دوباره براش نوشتم «جون هرکی دوست داری بس کن کم مونده ارضا بشم و شلوارم پارچه ای هست معلوم میشه آبروم میره خواهش میکنم بس کن» اما وقتی اینو خوند لبخند مرموزی زد و مالیدنش سریعتر شد و کمی بعد آبم اومد و اون اتفاقی که نباید میفتاد افتاد. زنه هم که دید ارضا شدم دستشو کشید و جوری نشست که انگار از اول اتفاقی نیفتاده. داشتم دیوونه میشدم از شانس شلوارم هم پارچه ای و نازک بود و تابلو بود اگه همینجوری میرفتم سرکار، به راننده گفتم آقا نگه دارید پیاده میشم کرایه رو دادم پیاده شدم جوری کیفمو دستم گرفته بودم خشتکم دیده نشه. رفتم اون طرف خیابون و با یه ماشین دیگه برگشتم به محلمون جلوی در خ
جق یا نسل کُشی؟
1402/06/26
#جلق #طنز #مالیدن

داستان از این قراره ما که اهل این کس بازیا نبودیم ولی به اصرار خانواده بردنمون عراق. هرچی اصرار که آقا من اصلا قیافم به این حرفا نمیخوره و کلی بدبختی دارم اینجا و کسی کیرشم نبود و فکر میکردن ببرنم کربلا آدم میشم و یه جوجه شیخ برمی‌گردم ایران و میشم پسر خلف خانواده و فامیل ولی نمیدونستن منو فقط باید قربونی کنن که بلکه فقط کمتر تو جهنم بسوزم نه اینکه حتی برم بهشت. خلاصه راه افتادیم و تنها امید من این بود که میگفتن اونجا شلوغه و بمال بمال گفتیم شاید یه کس ایرانی با عراقی به تورمون بخوره. رفتیم رسیدیم و بگایی هایی کشیدم که نگو و نپرس حالا اونجا فکر میکنید اینایی که میرن بهترین ادمان ولی اکثرشون پرستو ان ۹۹ درصد همه واسه غذای مفتی و مفت خوری میرن و از جنده های کنار خیابون هم جنده تر ولی امان از بی عرضگی! عراقی‌ها که حتی من فکر میکردم با اینهمه حجاب و فلان که تنها تار موی قابل دیدشون ابروشون بود که اونم باید خیلی دقت میکردی تا ببینی دیگه عمرا تا قبل ازدواج بخوان حتی با داداشون دست بدن ولی امان از اینکه از همه بدتر بودن. اولش فکر میکردم شاید اینا فرهنگ اروپایی دارن که هرجور میمالیشون براشون طبیعیه ولی یبار جلوی چشم بابا و مادر یه نفر من آرنجم چند ثانیه غیر عمد( حالا اگه به کسی نمیگید عمدا بود) روی ممه هاش بود طوری که حتی مدل و رنگ سوتین و سایز سینه‌هاش که 75 بود هم تشخیص دادم ولی انگار نه انگار جوری بود که میخواستم همونجا بکشم پایین بکنمش انقدر راحت بودن. اینم غیر مرتبط (شایدم مرتبط) بگم یجا انگشتامو کشیدم رو کون یه عراقی که نگم براتون باید که بالای چاک کونش بود ولی یه برجستگی داشت لامصب که هستم انگشت الان گیر می‌کنه اونجا. خلاصه جوری شده بودم که همه رو به چشم کس می‌دیدم ولی هرچی تلاش کردم به تور کردن نرسیدم و نزدیک ترین ارتباطم با کسها اونجا بود یه دختر عرب و مالیدم و یه چیزی گفت که نفهمیدم میخواست پا بده یا فوشم دادم واسه همین ادامه ندادم. آخه اصلا یه عربم میخواستم جور کنم چجوری باید بهش میفهموندم؟ باید با یه دستم سوراخ درست میکردم و انگشتمو میکردم توش که ضایع بود و بقیه میفهمیدن. دیگه تنها فکرم این بود برسم ایران اولین کاری که میکنم یه کس پولی میکنم و همه عقده هامو خالی میکنم که اونم مثل همه‌ی خواسته هام به سرانجام نرسید. بالاخره با دست خالی و کیری که ازمون حسابی دلخور بود برگشتیم ولی با گفتن اینکه نصف جماعت و اونجا مالیدم آرومش کردم. اولین روز که رسیدم گفتم کس خوار دنیا، یه جق حسابی میزنم دیگه من که هیچی بجز چند قطره آب واسه از دست دادن ندارم. شروع کردم شرایطو مهیا کردم که حداقل یه جق معمولی نباشه. یه رفتم پورن هاب گوشیمو گذاشتم توی vr و یه پورن باحال دیدم و جقو زدم که یهو با فشاری بیشتر از فشارهایی که تو عراق تو شلوغی بهمون میومد، ابمو ریختم توی دستم لامصب انگار آب جوش بود حالا اون هیچی تموم نمیشد داشت از دستم سرریز میشد و مثل بقیه بچه هام ولی ایندفعه با ترس و لرز که چاه نگیره فرستادمشون به امان خدا. ولی فکر کنم با اون همه آب میشد یه تیم فوتبال درست کرد.
مرسی از شما که نمی‌دونم چرا تا اینجا خوندید اینو
نوشته: مایکل

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اعتیاد به مالیدن کیر (۳)
1402/10/04
#گی #جلق


قسمتهای قبل را اینجا بخوانید

بعد از زنگ آخر من و حسین خودمونو مشغول کردیم تا همه بچه ها برن و مدرسه خالی بشه. بعدش جدا جدا خودمونو از کنار دیوار طوری که از دفتر مدیر دیده نشیم رسوندیم به توالت و دو تایی رفتیم تو آخرین کابین.
به سرعت کیرامونو در آوردیم. کیر هر دو از شدت شق شدن داشت میترکید. سر براق کیرامونو مالیدیم به هم. هر دو تند تند نفس میکشیدیم و انگار عجله داشتیم. کیر حسین رو گرفتم لای انگشتام و از لذت یه آه کشیدم. دلم میخواست همه کارایی که حسین برام تعریف کرده بود با کیرش انجام بدم؛ بمالمش به صورتم، لیسش بزنم. بمکمش، بذارمش لای پاهام، فشارش بدم روی شکاف کونم،…
حسین که حال منو فهمیده بود و میدونست قدرت هیچ مقاومتی در مقابل هیچ چیزی رو ندارم گفت:
-“علی بیا تی شرتامونو در بیاریم بمالیم به هم” و بدون اینکه منتظر جواب من باشه بالا تنه شو لخت کرد و تی شرتشو آویزون کرد به جا رختی شکسته ای که روی در بود. منم معطل نکردم و لخت شدم. بدن هر دو کم مو بود. پوست حسین یه کمی تیره تر از پوست من بود. هردو عرق کرده بودیم و بدن حسین برق میزد و میدونستم مث بدن من داغ داغه. شلوارهای هر دو افتاده بود رو مچ پاهامون. بدون مکث چسبیدیم به هم و دستامونو حلقه کردیم دور همدیگه. دستها‌ی حسین روی کمر من بود و دستهای من نزدیک شونه های حسین. فشارش میدادم به خودم و کیر سفت و درازش میمالید به شکمم. برای چند لحظه صورتامون خیلی نزدیک هم بود و گونه هامون مالید به هم ولی من سرم رو آوردم پایین و صورتمو چسبوندم به گردن حسین؛ پوستش داغ و مرطوب بود و بوی شهوت میداد. هر دو چسبیده به هم مث کرم میلولیدیم و هردو نفس نفس میزدیم. دلم میخواست این لحظات هیچ وقت تموم نشه. نمیدونم چقدر طول کشید تا من از ترس اینکه همینطوری آبم بیاد در گوش حسین زمزمه کردم:
-“حسین میای بزاری لا پای من؟ میخوام ببینم چطوریه”
حسین دستاشو از دور کمر من برداشت و با صدایی که انگار از ته چاه در میاد در گوشم گفت:
-“آره. برگرد پشتتو بکن به من”
برگشتم. اول لغزش کیر حسینو روی لمبرای کونم حس کردم و منم شروع کردم به تکون خوردن و مالیدن کونم به کیرش. دو دستمو بردم عقب و گذاشتم روی کمر حسین تا بیشتر فشارش بدم به خودم. کیر حسین چند بار تو شکاف کونم لیز خورد و بعد آمد پایین وفرورفت وسط پاهام و شروع کرد به عقب جلو کردن. کیرش دراز بود و وقتی می اومد جلو سر براقش رو زیر خایه هام میدیدم. وقتی میرفت عقب سر کیرش میکشید وسط کونم و از روی سوراخم رد میشد. هیچ فکر نمیکردم از تماس کیرش با سوراخ کونم اینقدر لذت ببرم. به حسین گفتم:
-“حسین تو تکون نخور، بذار من عقب جلو برم”
شروع کردم روی کیر حسین لیز خوردن و عقب جلو رفتن. زانو هام کمی خم شده بودن و خودم هم کمی خم شده بودم به جلو و کونمو رو کیرش تکون میدادم. از حالت زنونه بدنم خوشم میامد. وقتی سر کیرش میرسید روی سوراخم مکث میکردم تا خوب بماله. حسین دستشو آورده بود جلوی من و کیر منو گرفته بود. فقط من بودم که رو کیر حسین تکون میخوردم. از اینکه یه نقطه لذت جدید تو بدنم پیدا کرده بودم لذت میبردم و با اصرار بیشتری سوراخم و میمالیدم رو کیر حسین.
-“علی بسه، اگه ادامه بدی من آبم میاد. بیا تو بذار لای پای من”
در عرض چند ثانیه جامونو عوض کردیم. اول کیرمو مالیدم روی لمبرای کون حسین و بعد گذاشتم لای پاش. از اونجا که کیر من کمی از کیر حسین کوتاه تر بود خوب نمیتونستم تا زیر خایه هاش بمالم و ظاهرا حسین هم بیشتر دلش میخواست شکاف کونشو بکشه رو کیر من. دستامو گذاشتم رو شونه های لخت حسین، از لمس کردن پوست خیس و داغش خوشم میومد. حسین کمی خم شده بود به جلو و کونشو حسابی داده بود به عقب، کمرش قوس برداشته بود. حسین عقب جلو میرفت و کیر من روی سوراخش لیز میخورد. فهمیدم حسین هم از سوراخش لذت میبره. حسین یهو گفت:
-“حیف که تخلیه نکردم وگرنه میذاشتی تو”
-“تخلیه؟ تخلیه چیه؟”
حسین بجای جواب برگشت به طرف من وگفت:
-“علی آب منو داری میاری”
و هر دو شروع کردیم روبروی هم به جق زدن و آبمون آمد روی کیر همدیگه. وقتی کمی آروم شدیم سؤالمو‌ تکرار کردم:
-“حسین جریان تخلیه کردن و تو گذاشتن چیه؟”
-“من جرات نکردم بگم ولی منو سیامک پارسال چند دفعه کون همدیگه گذاشتیم.”
-“نه بابا!؟ جدی میگی؟ کونی شدی؟”
-“آره هر اسمی میخوای بذار ولی گاهی آدم به یه نقطه ای از شهوت میرسه که دیگه کونی بودن و نبودن مهم نیست و آدم جلوی خودشو نمیتونه بگیره”
-“جریان تخلیه چی بود؟”
-“قبلش هردومون خودمونو تخلیه و تمیز میکردیم. سر شیلنگ توالتو میذاشتیم دم سوراخمون و آب رو باز میکردیم، بعدش کونمونو تخلیه میکردیم. این کارو باید چند دفعه تکرار کنی تا آبی که بیرون‌میاد تمیز باشه”
اعتیاد به مالیدن کیر (۴)

1402/10/25
#گی #جلق

فردای اون روز فکرم خیلی قر و قاطی بود. از یه طرف تصاویر شیمیل ها با کیر دراز و سفت شده و از طرف دیگه ترس زیاد از اینکه بچه ها تو مدرسه بر چسب کونی بهم بزنن. علیرغم این ترس کنجکاوی زیادی داشتم تا بدونم وقتی یه کیر تو کون یه شیمیل میره چه لذتی میبرد که کیرش اونطور که تو فیلما دیدم شق میشه. اون روز دیگه نتونستم پویا رو از سرم وا کنم با حسین قراری برای فردا گذاشتم و با پویا باهم رفتیم سینما و هرکی برای خودش جق زد. من تمام مدت به جای نگاه کردن فیلم روی تبلت، زیر چشمی نگاهم به کیر پویا بود و تمام فکر و هوسم پیش حسین.
روز بعد رسید و من بی صبورانه منتظر تعطیل شدن مدرسه بودم تا با حسین بریم توالت. قبلش حسین گفت “علی بریم تو کابین های جدا تا اول کونمون و تخلیه کنیم و بعد با هم بریم تو یه کابین.”
یه کمی از کون دادن یا کون کردن ترسیده بودم و به حسین گفتم “حسین من نمیخوام کون همدیگه بگذاریم. همون مث دفعه قبل همدیگه رو بمالیم خوبه” حسین جواب داد “باشه هر جور میخوای ولی برو با این حال تخلیه کن که اگه یوقت نظرت عوض شد…”
تخلیه کردیم و بعدش هر دو رفتیم تو یه کابین. حسین گفت “علی فیلمای شیمیل ها که پریشب برام فرستادی محشر بودن” جواب دادم:
-“با فیلما جق زدی؟”
-“اوف آره. دیوونم کردن. رو گوشیت داری که دوباره نگاه کنیم؟”
-“آره بیا”
گوشیمو در آوردم و هردو چسبیدیم به هم و شروع کردیم به نگاه کردن. یک دقیقه نکشید که شلوار هردومون رو مچ پامون بود و کیرامون تو دستمون.
-“حسین بیا مث دفعه قبل بمالیم به هم”
-“پس لخت بشیم. بیشتر حال میده”
حسین پیراهنش رو و من تی شرتمو در آوردم و هردو لخت لخت همدیگه رو سفت بغل کردیم. دستای من دور شونه های حسین بود و دستای حسین دور کمر من. سینه های لختمون چسبیده بود به هم و کیرامون رو شکممون لیز می خوردند. از تماس بدنم با پوست لخت حسین لذت میبردم. پوستش داغ و نرم بود. هردو عرق کرده بودیم و پوست حسین برق میزد. گونه هامون میمالید به هم و نفس گرم حسین رو روی گوشم حس میکردم. سرم رو خم کردم و صورتمو چسبوندم به گردن حسین. لبای خیسم رو پوستش لیز خورد و تا شونه هاش رفت. از شونه حسین خوشم میومد، برآمده و عضلانی بود. شونه حسینو لیسیدم. شور بود. دوباره و سه باره لیسیدم تا مزه شور از بین رفت.انقدر لیسیدم که شونه حسین حسابی خیس شد، من صورتمو مالیدم به شونه خیسش. زبون و لبای حسین رو روی گردن تا لاله گوش و حتی گونه هام حس میکردم. داشت با حرارت پوستم رو میبوسید و هر بار روی گونه هام بیشتر جلو‌میومد تا رسید کنار لبم. میتونستم چی میخواد و مقاومتی نکردم و حتا به نشونه لذت سرم رو کمی به عقب خم کردم. لبای خیس حسین روی گونه هام لیز خورد و یهو لبای حسینو روی لبام حس کردم. بوسه ای در کار نبود، فقط لباشو میمالید روی لبای من و بعد آمد پایین تر و چونه منو لیسید و زبونش روی گردنم لیز خورد و تا سینه هام آمد پایین. حسین دو بار این مسیرو طی کرد: از مالیدن لباش به لبام تا لیسیدن گردنم تا سینه ها. دفعه سوم روی لبام بیشتر معطل شد و شروع کرد به لیسیدن لبام. واقعیت اینه که از تماس لبهای حسین لذت میبردم دهانم بی اختیار نیمه باز شد و زبون حسین وارد دهنم شد و پیچید به زبون من. بی اختیار و با ولع عجیبی شروع کردیم به بوسیدن همدیگه. اولین بوسه هایی بود که از کسی میگرفتم و لذت مست کننده ای داشت. در این ضمن بدن های لختمون مثل دوتا مار پیچیده بود به هم. کیر حسین میمالید به شکم و کیر من. حسین یه پاشو آورد بالا وسط پاهای من. حالا رون حسین لای پای من زیر خایه هم بود. شروع کردم روی رون حسین عقب
گی ارضایی با خودم

#جلق #گی

سلام من مانی هستم این داستان خود ارضایی منه
من به گی تمایل دارم دو طرفه باشه هم دادن و کردن خب بریم سراغ داستان این بار دادن فقط
یه بار خونه کسی نبود تابستون بود گرم منم حشری شدم اونم زیاد چندتا فیلم گی دیدم پسر سفید خوشگل با کیر سفید و صورتی اوفففف
دوست داشتم الان جلوم باشه براش ساک بزنم با داگی منو بکنه بعد دراز بکشه بکنم تو کون سفیدش به هر حال بعد از فیلم دیدن رفتم حموم یه کم بخار کرد سکسی شد خودمو لمس میکردم خیلی حشری شده بودم داگی وایمیسادم کونمو میزدم به دیوار با دست میزدم بهش تا دردم بگیره بعد به ذهنم رسید تا از خیار استفاده کنم منم خیس خیس رفتم یه خیار کوچیک کوتاه با یه خیار بزرگ بلند اوردم اول یکم کونمو چرب کردم بعد آروم آروم مالیدم بعد با انگشت فاک رو وارد کردم بهترین حس دنیا بود چند باری جلو عقب کردم بعد کردم دو انگشت کمی درد داشت ولی بیشتر لذت بود بعد خیار رو چرب کردم داگی وایسادم آروم آروم بردم داخلم بعد جلو عقب و آه بلند میکشیدم بعد درش آوردم سه از انگشت ها مو کردم داخل بیشتر درد داشت و من خوشم میومد بعد نوبت خیار بزرگ شد قبل از این که چربش کنم اول داگی وایسادم خیارو گذاشتم جلو تا تونستم ساک زدم جوری که عوق میزدم چقد خوب بود خدا
تا این گه چربش کردم خیلی بزرگ بود روی زانوهام وایسادم خیارو گزاشتن زیرمو آروم آروم نشستم روش و فک میکردم. یه نفره تا اینکه دیگه نتونستم بعد کم تر. میکردمش تو کونم بعد رفتم پیش دیوار. کونمو مالیدم ولی حشریتمو بیشتر میکرد بعد که دیگه نتونستم رفتم پیش دیوار دراز کشیدم پاهامو گذاشتم روی دیوار کمرو بلند کردم و شروع کردم به جق زدن اون جوری وایسادم چون آبم که اومد بریزه تو دهنم بعد تند تند میزدم خودمو لمس میکردم اه اه اه داره میاد دهنمو باز کردم و ریختمش تو دهنم و روی صورت فاک چقد خوشمزس این همه مدت همشو میریختم بیرون منم بلند شدم حموم کردم اومدم بیرون از اون موقع من بیشتر اوقات آبمو خالی میکنم تو دهنم چون عالی. پیشنهاد میدم حتی برای یکبار که شده انجام بدید
نوشته: مانی



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
دوران نامزدی حنانه

#جلق #نامزدی

خاطره از حنانه دختر خالم…
منو رامین یک سالی هست ازدواج کردیم، رامین در دوران نامزدیمون که خونه بابام رفت و آمد داشت, چون خانواده من مذهبی و سختگیر هستن و با رابطه قبل عروسی مشکل دارن و خیلی خوششون نمیاد پسر زیاد بمون پیش دختر! مخصوصا شب! برای همین سعی میکرد کمتر در دید خانوادم قرار بگیره!
خلاصه تا اینکه ی روز که قرار بود یکی از دوستام بیاد پیشم باهم درس بخونیم همزمان رامین زنگ زد گفت: حنانه جان من پشت درم، اگر تنهایی بزار بیام پیشت، خیلی داغم، شهوتم زده بالا!
من که پای تلویزیون نشسته بودم گفتم الان تنهام، مامانم و آبجیم رفتن خرید، ولی دوستم قراره بیاد پیشم!
گفت: خوب چاره ای نیست، میام دو دقیقه ای منو را بنداز!
فقط تو رو خدا بزار بیام! التماست میکنم! دارم میمیرم!
با اینکه شرایط اوکی نبود ولی دلم سوخت دیدم بچه یکی دوماهه ارضا نشده حالا سیخ کرده! درو باز کردم اومد تو، تا رسید به من، بغلم کرد انقد منو بوس کرد و میمالید به خودش که مهلت نداد فکر کنم! ولم نمیکرد! دست گذاشتم به کیرش دیدم بیچاره مثل سنگ شده!
گفتم خب بریم تو اتاقم تا دوستم نیومده! ولی هر موقع در زد باید زود جم کنی بری! مامانم بفهمه اومدی خیلی زشت میشه!
گفت: قربونت برم چشم، ممنونتم!
رفتیم تو اتاق درو بست شلوارشو درآورد اومد جلوی تخت، منم شورتشو درآوردم ، اونم نشست لب تخت جلوم منم جلوش نشستم شروع کردم باهاش بازی کردن و لیس زدن.
وقتی سرگرم بازی شدم کلا نگرانیم یادم رفت!
ی خورده میخوردم ی خورده تکونش میدادم، گاهی مثل میکروفن میگرفتم دستم شعر میخوندم بعد یهو می دیدم سر کلاهکش باد کرده سرخ شده مثل گوشت لب برق میزنه هوس کردم بخورمش، مثل یخمک میذاشتم تو دهنم میمکیدمش و تو چشمای خمارش نگاه میکردم لذت میبردم، گاهی مثل دسته جوی استیک میگرفت باهاش آتاری بازی میکردم، خلاصه مسخره بازی در میاوردم دوتایی میخندیدیم حال میکردیم.
نگو در همین هین دوستم رسیده بود جلوی در، همزمان مامانم و آبجیم هم رسیدن دم در و داشتن باهم سلام علیک میکردن.
مامانم با کلید درو باز کرد و متوجه نشدم که رسیدن!
من که خودمم جوگیر شده بودم و تازه حس گرفتم، رامینم که انگار اسپری زدن بود! هر چی بازی میکردم فقط حال میکرد ولی انگار قصد نداشت ارضا بشه، منم که با خیال راحت داشتم میخوردم خودمم حال می‌کردم.
آخه دقیقا از اون لحظه که شرتشو کشیدم پایین دیدم چقدر شق‌و رق خوشگله کلا هوش از سرم پرید ، شهوتم از خود رامین هم بیشتر زد بالا همه چی یادم رفت!
خلاصه مامانم اینا حتی در واحدو باز کردن اومدن تو ولی چون تلویزیون روشن بود اصلا متوجه نشدم!
رامین دیگه رسیده بود به تایم ارضا شدن، داشت نفس نفس میزد.
هی میگفت: دیگه نمیتونم تحمل کنم… الان میشم… الان میاد…
آبجیم و دوستم داشتن میومدن سمت اتاق من، حتی تا پشت در هم هنوزم ما نفهمیدیم، تا اینکه رامین یهو ارضا شد.
همینطور که سر کیرش تو دهنم بود یهو گفت: شدم… شدم…
همون لحظه اومدن تو و چیزی که نباید میدیدم رو دیدن!
ک.ر رامین تا ته تو دهنم بود در حالی که آبش داشت میومد!!!
منم یهو سرشو در آوردم، رامین بی اختیار پاشد ایستاد!
منم جلوش وایسادم دستمو گرفتم زیرش که آبش نریزه رو فرش!
حالا نصف آبش تو دهنم بود نصفش تو دستم!
اونا هم که کلا شوکه شده بودن!!!
آبجیم بلند گفت: اه اه… چیکار دارید میکنید!!!
من هم نه میتونستم حرف بزنم نه میشد ولش کنم، نه بیام کنار نه هیچ غلط دیگه!
من که مرده بودم از خجالت ، ی دستم پر از آب! و دهنم هم که پر!
بوی منی اتاقو برداشته بود! نصف عمر شدم از شرمندگی!
فقط پاشدم اومدم سمت بیرون که برم دستشویی، اونا هم که از اتاق زدن بیرون رامین هم شلوارشو پوشید.
من رسیدم وسط پذیرایی مامانم داشت میومد سمتم گفت چی شده!
یه نگاه به دستام کرد که منی داشت ازش می‌چکید!
رامین هم دیگه کم مونده بود خودشو از پنجره بندازه پایین! فقط شلوارشو پوشید و در رفت!
مادرم گفت خاک بر سرم! رامین اینجا بود!؟
معلوم هست چه غلطی می‌کردین؟؟؟
حالا مامانم نمیدونست من دهنم پره، این وسط جلومو گرفته بود داشت منو محاکمه میکرد که این چه کاریه! بعد هم شاکی شد که چرا جواب نمیدم!
به دهنم اشاره کردم، تازه دوزاریش افتاد!
خندید آروم زد تو سرم گفت: اه اه… خاک تو سرت! برو دهنتو آب بکش!
خلاصه آبرویی از منو رامین رفت که هنوز که هنوزه بعد از گذشت یک سال از اون روز هنوز روم نمیشه تو چشمشون نگاه کنم!
نوشته: حنانه


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
سکس با صاحبکار

#جلق #حمام

برگرفته شده از خاطره یک همکار:
سلام
من بهار هستم ۳۲ ساله
بعد از جدایی از همسرم به خاطر خرج خودم و دخترم کارهای خدماتی منزل انجام می‌دم و برای نظافت منزل آگهی می‌زنم و چون کارم رو درست و تمیز انجام میدم و دستپاک هستم مشتریام هم بهم اطمینان پیدا کردن.
یکی از مشتری‌های دائم من آقای رادمان هست که حدود ۴۵ سالشه، و خونه لوکسی در قیطریه داره ، هر ماه با من هماهنگ می‌کنه و من هم همیشه اول هر ماه به منزل ایشون سر می‌زنم. انقدر این مرد با شخصیت با وقار و خوش اخلاق و با ابهته که اصلا روم نمیشه تو چشماش نگاه کنم!
و آنقدر هم به من اطمینان پیدا کرده که گاهی کلید رو زیر پادری می‌ذاره و خودش نمیاد منزل، چون یا مشغول کارش هست و یا گاهی خودش برای سر زدن به خانواده‌اش چند ماه یکبار میره ترکیه و برمی‌گرده.
یک روز طبق روال همیشه ساعت ۷ صبح رفتم کلید رو از زیر پادری برداشتم وارد خونه شدم و مانتو و شالمو رو درآوردم و شروع کردم به نظافت.
یک سری چیز میز داخل ماشین لباسشویی ریختم و رفتم داخل اتاق خواب که روتختی شو هم بردارم که با تعجب دیدم خودش خونس و با حوله تن‌پوشش روی تخت خوابیده!
حالا جلوی حوله هم که بازه ، بدن لختش پیداست و ی شورت اسلیپ پوشیده ولی مثل همه مردها که اول صبح سیخ می‌کنن اون هم به حدی سیخ کرده بود که از زیر شرت کاملا نمایان بود، خیلی خجالت کشیدم!
نمی‌دونستم چه کار کنم؛ داشتم فکر می‌کردم که تا بیدار نشده آروم برگردم بیرون یا بیدارش کنم!
دیدم اگر با این وضعش ببینه من پیش ایستادم و کیرش هم سیخ شده و من دیدم ، هم اون خجالت می‌کشه و هم من!
داشتم به ک.ر شق شدش فکر می‌کردم! آخه من که بیشتر از یک سال بود از همسرم جدا شده بودم اون لحظه به شدت شهوتی شدم! و خیلیی دلم خواست! تو دلم داشتم می‌گفتم که ای کاش شرت نداشت و میشد بشینم روش…
که یهو دیدم چشماشو باز کرد و با تعجب گفت: سلام!
شما کی اومدی!
گفتم:
سلام ببخشید بیدارتون کردم، من نیم ساعتی هست که اومدم!
بعد نگاهش به وضع خودش افتاد و بدن برهنه خودش رو دید و ک…ش که قلمبه شده بود، یهو بلند شد که خودش رو بپوشونه، یه آخ کشید و دوباره افتاد روی تخت و دست به کمرش گرفت!
گفتم چی شد آقا!
گفت کمرم دیشب به شدت درد گرفت و رفتم دوش آب گرم گرفتم دراز کشیدم ولی ظاهرا هنوز خوب نشده!
بهش گفتم من ماساژ درمانی بلدم روغن زیتون دارید؟ گفت جدی میگی؟ آره داریم، روی میز ناهارخوری باید باشه! رفتم از روی میز بردارم اون هم یواش یواش بلند شد رفت داخل حمام روی سکوی کنار وان به پشت دراز کشید, رفتم داخل شلوارم رو درآوردم که خیس نشه، بعد شروع کردم کمکش کردم تا حوله‌ش رو درآورد و روغن زدم به پشتش و شروع کردم به ماساژ دادن.
با اینکه به شدت ازش خجالت می‌کشیدم ولی چون قبلاً ماساژ کار کرده بودم کارم رو درست انجام می‌دادم، از شونه و کتف شروع کردم تا کمر تا بالای باسن، پاهاشو هم ماساژ دادم و کلا همه جاشو براش ماساژ دادم حتی لای پاشم زدم.
بعد که خوب کمرش رو ماساژ دادم، گفتم خوبه کل بدنش رو ماساژ بدم حالشو ببره!
بهش گفتم بی زحمت برگردید، اون هم برگشت و گفتم زحمتت شد دختر!
گفتم انجام وظیفه‌س.
من هم روی سینه و شکمش روغن زدم و شروع کردم ماساژ دادن تا زیر شکمش ،بعد پاهاشو هم ماساژ دادم و مالیدم، در کل تمام بدنش رو روغن زده بودم و فقط یک جا مونده بود که اون هم به شدت خجالت می‌کشیدم دست بزنم و خودش هم چیزی نمی‌گفت!
و نمیتونستم حدس بزنم عکس العملش چیه! خودش که چشماشو بسته بود حس گرفته بود و فقط گاهی میگفت: آخیییییش آخییییش…
خلاصه دلو زدم به دریا گفتم اجازه میدید شرتتونو در بیارم؟ گفت باشه، منم از دو طرف گرفتم کشیدم پایین خودشم کمک کرد، فهمیدم خودش از خداش بود!
وقتی کیرش زد بیرون دیدم چقد دلم میخواد بخورمش! از بس ترو تمیزش کرده بود! سیخ شده آماده بود!
کمی روغن ریختم روش و با نوک انگشتام شروع کردم مالیدن ولی سعی کردم زیاد دستمو بهش نزنم، فقط همه جای بیضه و سرشو روغن مالی کردم.
اما دیدم فقط چرب میشه ولی جذب پوست نمی‌شه! برای همین با کف دست دودستی مالیدم و یواش یواش سفت گرفتمش تو دستام و محکم‌تر می‌مالیدم و ادامه میدادم، منم خیلی هوس کرده بودم، تو حال خودم بودم که برگشت با لبخند گفت: چه کار داری می‌کنی!
یهو به خودم اومدم دیدم دو دستی افتادم به جون ک.ر این بیچاره طوری که انگار دارم از جا میکنمش!
یهو خجالت کشیدم خندم گرفت، گفتم ببخشید جوگیر شدم و یه نگاه به من کرد و فهمید شهوت منم زده بالا، یه دست به شورتم زد و دید که حسابی خیس شدم بهم گفت، اگه دوست داری بشین روش!
من که به شدت جا خورده بودم و نمی‌خواستم نه بگم گفتم: نمی‌دونم آقا! روم نمی‌شه آخه!
گفت خجالت نکش بیا بالا، با یه دست شورتمو کشید پایین و من هم کلاً درش‌آوردم، تاپمو در آوردم بعد دستمو گرفت من
شورت مامان و خواهرم

#جلق #خواهر #مامان

سلام این داستان در مورد جق زدن من با شورت مامان و خواهرمه
تا قبل از این با شورتشون جق نمیزدم و کیرم سیخ نمی شد ولی یه روزی رفته بودم حموم دیدم شورت مامانم تو حمومه اون قبل از من رفته بود حموم یهو کیرم سیخ شد و شورتشو برداشتم و جای کسشو بو کردم و باهاش جق زدم و آبمو خالی کردم روش خیلی حال داد
از اون به بعد هر وقت شورت مامانم تو حموم بود برمیداشتم و باهاش جق میزدم البته با شورت های کثیفش جق میزدم و خیلی بوی خوبی میداد.
یه شب که همه خواب بودن شورت مامانمو که تازه همون روز رفته بود حموم و برداشتم و حسابی بو کردم و لیس زدم و خودمو توش خالی کردم.
چند روز گذشت و خواهر و مادرم رفتن بیرون و بابامو داداشم هم خونه نبودن رفتم سراغ شورت و سوتین خواهرم یه دست هم با اونا جق زدن و خیلی بهم حال داد شورتش بوی کسشو میداد و از اون به بعد هر موقع فرصت کردم با شورتاشون جق زدم بیشتر با شورت و سوتین مامانم جق زدم.
یه روز مامانم داشت میرفت حموم منتظر بودم شورتشو در میاره و بندازه بیرون حموم ( بعضی وقتا شورتشو تو حموم میزاره بعضی وقتا میندازه بیرون ) اون روز انداخت بیرون تا در حمومو بست رفتم شورتشو برداشتم و حسابی جق زدم
خیلی شورت های مامانم خوبه انقد بوی خوبی میده که جق زدن باهاش حال میده. البته این وسطا بعضی وقتا مامانم می فهمید که با شورتاش جق میزنم و البته چیزی نگفت گذاشت راحت باشم
خلاصه یه روز مامانم از حموم اومد و بعدش من خواستم برم بیشتر به خاطر شورتش انقد خوبه که هر وقت میره حموم منم پشت سرش میرم به عشق شورتش آقا مامانم از حموم اومد و من خواستم برم رفتم تو حموم دیدم شورت مامانم نیست یهو بیرونو دیدم چشمم افتاد به شورت مامانم که تو سبد لباسا انداخته بود مامانم رفته بود لباس عوض کنه به خاطر همین یواشکی رفتم شورتشو وردارم که اصلا متوجه نشدم مامانم از اتاق اومد بیرون یهو شورتشو دید که تو دستمه یهو سر جام خشکم زد و مامانم همینجوری با تعجب نگام میکرد ( البته اینم بگم وقتی که از اتاق اومد بیرون فکر کرد من رفتم حموم به خاطر همین لای حولش یکم باز بود و چاک ممه هاشو دیدم و نوک ممه هاش که از پشت حوله برجسته شده بود بیشتر حشریم میکرد ولی شورتش یه چیز دیگه بود) و گفت شورت من دستت چیکار میکنه منم هول شده بودم گفتم از سبد افتاده بود بیرون خواستم بندازم داخل یه چند لحظه نگام کرد و هیچی نگفت و رفت فکر کنم دیگه این دفعه صد در صد فهمیده بود که با شورتاش جق میزنم منم شورتشو انداختم تو سبد گفتم یه وقت نیاد ببینه شورتش نیست گندش در بیاد که دست منه
از اون به بعد کمتر جق زدم ولی شورتای مامانم خیلی سکسیه لامصب نمیتونم ازش دست بکشم خودشم خیلی سکسیه سفید و کون تپل و سینه ۹۰
ولی حیف که کسشو ندیدم که حدس میزنم کسشم عالی باشه
این بود داستان من از جق زدن با شورتای مامان و خواهرم ********
نوشته: سکسی



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
مامان کون گنده

#جلق #تابو #مامان

سلام به دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست شاید براتون سخت باشه ولی وقتی داستانو بخونید باور میکنید. ما خانواده ۶ نفری بودیم که ده سال پیش پدرم بیماری گرفت و فوت کرد. الان مادرم ۵۷ سالشه منم ۳۳ سالمه دو تا خواهر ۳۰ ساله و ۲۶ ساله دارم که شوهر کردن و یک برادر ۲۴ ساله. وقتی پدرم فوت کرد وضع مالیمون خیلی خراب شد من به عنوان پسر بزرگ خونواده نون آور خونه بودم تا اینکه تو این سالها برای دو تا خواهرم خواستگار پیدا شد و به فاصله حدودا ۲ اونها شوهر کردن ولی به سختی تونستیم از هزینه شوهر دادنشون بر بیاییم و بعد شوهر دادن‌شون خیلی تو قرض افتادم‌ از یک‌ طرف هم برادر کوچکترم دانشجو بود و با اینکه کمی کار هم می‌کرد باز هم مجبور بودیم بهش پول بدیم بگذریم خواستم بگم که تو چه وضعیت مالی بودیم حدودا ۴ سال پیش بود یعنی اون موقع مادرم ۵۳ ساله و من ۲۹ ساله بودیم‌ که که این فشارها تحمل میکردیم و خیلی عصبی شده بودم و تحت فشار بودم از طرفی تو این دوران دختری که من دوسش داشتم به دلیل که خودم شرایط مالی نداشتم ازدواج کرد و یه شکست عشقی خوردم که قضیه رو مادرم فهمیده بود و خیلی ناراحت بود و از طرف دیگه منم خیلی تو این دوران تحت فشار جنسی بودم خیلی دلم سکس میخواستم هیچ راهکاری برای اینکه بتونم خودم تخلیه بکنم نبود واقعا سالها داشتم عذاب میکشیدم فقط کارم شده بود شبها موقع خواب فیلم سکسی دیدن و جق زدم تقریبا کار هر شبم شده بود دیگه تو این سالها من و مامانم تو خونه دو نفری زندگی می‌کردیم اما از مادر بگم بهتون اسمش پروین بود قدش حدودا ۱۶۵ میشد با وزن ۸۵ کیلو با سینه های خیلی گنده که سینه هاش لش نبود تقریبا رو به جلو وایستاد وقتی سوتینو‌ می‌بست خیلی تو چشم میومد و با کون خیلی گنده و گوشتی و خوش فرم لمبرای کونش وقتی راه می‌رفت مثل ژله میلرزید و رونهای تو پری داشت یه شکم سکسی هم داشت که اصلا لش نبود من اصلا به مادرم نظر نداشتم تا اینکه شبها که فیلم سکسی میدیدم ناخودآگاه فیلم هایی میدیم که تقریبا زنهای سن بالا و با هیکل مادرم علاقه شدیدی پیدا کردم و تقریبا هرشب با این فیلم‌ها جق میزدم باز هم من نظری به مادرم نداشتم اصلا علاقه به این زنها بخاطر مادرم نبود فقط این زنها منو خیلی تحریک میکردن چون گوشتی بودند و تصور که میکردم خیلی بهتر میشد با زنهای گوشتی سکس کنه آدم حس سکسیشو منتقل کنه تا اینکه یه شب تنها بودم مادرم رفته بود خونه یکی از خواهرام و شب اونجا بود وقتی داشتم فیلم سکسی زنهای سن بالا میدیدم یه لحظه وقتی دیدم پسره داره با شورت زن سن بالارو به کیرش میماله و خیلی تحریک میشه منم خیلی خوشم اومد و کیرم به شدت راست شده بود که یک لحظه یه جرقه بزرگ به ذهنم رسید به خودم گفتم اگه واقعا اینقدر پسره لذت داره میبره شاید منم بتونم با شورتهای مامان این لذتو‌ ببرم داشتم فکر میکردم ولی یه لحظه پشیمون شدم ولی وقتی باز ادامه فیلمو دیدم دوباره هیجانش مثل کرم اومد تو وجودم تا حالا همچین نگاهی به مامانم نداشتم دوباره وسوسه شدم هیجانم زیاد شده بود ضربان قلبم رفته بود به شدت بالا احساس کردم قلبم داره از دهنم میاد بیرون این در حالی بود که من هنوز کاری نکرده بودم و فقط داشتم بهش فکر میکردم سالها بود که جق زدم برام تکراری شده بود دلم هیجان و لذت جدید میخواست تا اینکه تصمیم گرفتم برم سر وقت کشوی لباس زیرهای مامانم من تاحالا دقت نکرده بودم مادر چه لباس زیرهایی‌ داره چند تا داره و‌ چه رنگی یا مدلی داره چون گفتم که بهش نظری نداشتم بلاخره از جام بلند شدم و تصمیم گرفتم تو تاریکی خونه برم سر وقت کشوی لباس زیر مامانم بلند شدم حرکت کردم قلبم همچنان داشت تند تند میزد بلاخره رسیدم به کشو بازش کردم پر از لباس های رنگارنگ بود با یک دست کشو باز کردم با یک دست داشتم کیرمو میمالیدم خواستم دست بزنم یک لحظه ترسیدم گفتم نکنه دست بزنم بعد فردا مادرم بفهمه لباساش بهم ریخته یکی به لباسهای زیرش دست زده لو برم پشیمون شدم ولی بیشتر که فکر کردم دیدم مادرم لباس‌های زیرشو‌ به هم ریخته تو کشو گذاشته اصلا خودش هم متوجه نمیشه لباسهاش به هم ریخته شده پس زیاد جای نگرانی نیست بعد فکری به سرم اومد که همون حالت که کشو باز گذاشتم یه عکس با گوشیم بگیرم که حالت لباسها چطوریه بعد که کارم تموم شد لباسهارو تقریبا تو اون حالت تا جایی که ممکنه درست کنم. بلاخره یه عکس از لیاسها گرفتم خیالم که راحت شد شروع کردم لباس دست زدن و برداشتن اول چند تا سوتین بود برداشتم بو کردم لیسشون‌ زدم بعد گشتم ببینم سایزشوون چند هر چقدر گشتم هیچ کدوم از سوتین ها سایزی ننوشته بود خیلی دوست داشتم بدونم سایز سینه‌اش چنده ولی از روی سوتین که هیچ عدد خاصی ننوشته بود هدف اصلی برام شورت بود چند تا شورت برداشتم بود کردم لیس زدم بعد ب
کلکسیون لباس زیر (۱)

#جلق #فتیش #مامان

سلام به همه سایلنت هستم ۱۹ سالمه و این خاطره برای ۵ سال پیشه
میخوام شکل گرفتن یک فتیش در خودم رو از اول براتون تعریف کنم.
من تویه شهر کوچیکی زندگی میکنم و اگر بدونید تویه شهر بیشتر افراد باهم آشنا هستن و همو میشناسن و نمیشه زیاد کاری کرد چون حرف خیلی زود میپیچه و این دلیلی بود که خانواده من نمیزاشتن از خونه زیاد بیرون برم و بیشتر کودکی و نوجوانی من داخل خونه رقم خورد و چون تفریح زیادی نداشتم سریع با جلق آشنا شدم و بیشتر روز ها سعی در پیدا کردن یه چیزی بودم که حشریم کنه بودم و پس از تلاش فراوان تونستم پورن های خواهرمو تویه لپ تاپ پیدا کنم که دو تا فیلم بود یکی که یه سیاه کیرگنده بود که داشت یه کون گنده سفید رو می گایید اون یکی هم یه زنه بود که جلو دوربین کم کم لخت میشد و لباساشو میکند و با خودش ور میرفت من چندماهی با اینا جلق میزدم که دیگه حفظ شده بودم فیلم هارو.پس تصمیم گرفتم جرات کنم و برم یه چیز واقعی رو امتحان کنم و تنها چیز کمد لباس‌‌زیر های مامانم بود.یکم راجب اون بگم یه زنه ۴۰ ساله که ممه‌های بزرگ اما یکم افتاده داره یادمه کوچیک که بودم به من میگفت برو حموم تا بیام بشورمت بعد من لخت میرفتم زیر دوش تا مامانم بیاد اونم یهو در رو باز میکرد با شورت میومد تو حموم می نشست رو صندلی پاهاشو باز میکرد من می رفتم بین پاهاش منو میشست همه جامو که کف میزد پا میشد میگفت خودتو آب بکش بیا بیرون توی طول حموم من فقط چشمم به ممه های مامان بود که یکم خیس شده بود و قطره های آب روش لیز میخوردن بهتر از همش نوک قهوه‌ایش بود که شکلات بود واسم چندباری تو حموم بهش دست زدم که با خوردن کتک بعدش مواجه شدم و دیگه دورشو خط کشیدم و کون بزرگش که وقتی تو حموم با شرت میدیدیش فقط میخواستی بخوریش در حدی که شرت هاش کل کونشو نمیپوشوند و بغله هاش میزد بیرون ازش خلاصه یکم شکمشو در نظر نگیریم خیلی واسم سکسی بود.
یه روز که مامانم و خواهرم رفتن خونه همسایه برای اولین بار رفتم سر کمد لباس‌زیرهاش و چون نمیتونستم همون جوری بزارم سر جاش برش نداشتم و فقط نگاه میکردم و دست میکشیدم بهش دفعه های بعدی هعی جرعتم بیشتر میشد برش میداشتم همه جاشو دست میکشیدم به دولم میمالیدم بعضی وقتا هم پام میکردم و تو خونه میچرخیدم اما زیاد نمیشد بچرخی چون سایزش واسم خیلی بزرگ بود و حدودا ۲برابر من بود حتی دیگه شده بود اونجایی که کص و کونش میوفتاد رو لیس میزدم همه جور شرتی هم داشت صورتی،گل‌گلی،نارنجی یادمه یه شرتم داشت که خیلی کوچیک بودو چنتا نخ بهش وصل بود اون موقع نمیفهمیدم ولی الان فهمیدم بیکینی داشته.سوتین هاشم برمیداشتم دولمو میکردم توشو بهش میمالیدم سوتین های توری ساده زیاد داشت که داخلش نرم بود اوناروهم میزاشتم رو سینه‌ام که که ازش میزد بیرون یه روز رو تختشون بودم شورتشو پام کرده بودم و سوتینشم بقلم بود که یه صدایی شنیدم اول توجه نکردم بعد گفتم یه نگاه از پنجره بکنم که دیدم مامانم دم در داشت با همسایه صحبت میکرد که دیدم باهاش خداحافظی کرد و کلید انداخت طبقه دوم بودیم فقط مثل همیشه شلوارمو با تیشرتمو تنم کردم سریع تلوزیون رو روشن کردم و نشستم جلوش درو زد رفتم براش باز کردم بعد سلام احوال‌پرسی رفتم تا نشستم صدام کرد یکم ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم یه اتاق بیشتر نداشتیم رفتم توش گفتم بله مامان یهو دیدم میگه چرا لباساتو جمع نکردی باز شرتت وسط اتاقه بزرگ شدی دیگه اونجا به عمق ماجرا پی بردم که شرت مامانم هنوز پامه بدتر از اون این بود که سوتینشم رو تخت بود ولی انگار نفهمیده بود که من گزاشتم سریع شورتمو انداختم تو کمدم یه پتو بالشت برداشتم انداختم وسط هال که مثلا بخابم ولی انقدر ترسیده بودم زیرش قایم شده بودم حالا وضعیت من طوری شد کیرم که از ترس یه وجب شده بود شرت مامانم که افتاده بود از کونم فقط به فاق شلوارم گیر بود که از تو پاچم نمیفتاد یه ساعتی اون زیر بودم خواهرم هم اومد.وقتی اون زیر بودم شرتو کشیدم بالا یکم که تو پام بود خوشم اومده بود از اون ترسش چون مامانم تو اشپزخانه داشت کار میکرد خواهرم یکم اونور تر داشت تکالیفشو مینوشت از این ورم منم با شرت مامانم دراز کشیده بودم خیلی هم شرتش نرم بود دولم سیخ شده بود خیلی داشت حال میداد تا اینکه بابام اومد و باید پا میشدم سلام میکردم بلند شدم رفتم سمتش همه چیز داشت خوب پیش میرفت که یکی زد به کمرمو گفت درسا چطوره گل پسر همون موقع شرت دوباره افتاد و گیر کرد به فاق شلوارم مثل چی ترسیده بودم ولی سریع بهش گفتم همه چی خوبه و رفتم تو اتاق میدونستم بابام بیاد مامان تو اتاق نمیاد چون باید ازش پذیرایی کنه سریع یه دونه از شورتمو انداختم زیر تخت از تو سوراخ در نگاه کردم همه نشسته بودن سریع کشیدم پایین شورت مامانو انداختم زیر تخت مال خودمو پوشیدم مال مامانم گ
تجارب جلق زدن یه دختر

#خودارضایی #جلق

سلام دخترمو 35 سالمه مجرد مشخصاتم 160 50 80
تا حالا زندگی متاهلی و تجربه نکردم حتی بیشتر از 1 هفته تا حالا پیش ی پسر نبودم چ برسه دردسر های زندگی مشترک تجربه کرده باشم حتی تو تعویض دوست پسرم دیر ب دیره تازه موقعی ای ک دوست پسر داشتم مشکل جا و مکان و کردنو این داستانا همه اینا چرا برام مهم نبود سکس؟ چون با جق داستانو حل میکردم
تایمایی ک تو خونه ام گاهی وقتا یه بادمجون کلفت و بزرگ و دراز با شکل یکم حلالی روغن میزنم میذارم لا شورتم و کارامو انجام میدم حتی موقع حموم تمام روز اون بادمجون کلفت انقدر کلفت ک موقع خریدش از ی جای غریبه میخرم ک بهم نخندن
گفتم حموم دلم خواست مگه میشه ی دختر بره حمومو و با فشار آب ی حالی نکنه
من خودم شیر ابو میدم پایین لنگامو میچسبونم ب دیوار حموم تنظیم میکنم رو کوسم شروع میکنم نوک سینه خودمو مالوندنو لیس زدن یا با ی خیار یا بادمجون کوچوک تند تند کوس یا گاهی وقتا کونمو جر میدم بعد چند دقیقه چشام میره رو هوا لذتشو باید دختر باشی تا بفهمی چی میگم
گاهی وقتا گل میزنم شروع میکنم تو خونه برای خودم لخت نمایش بازی کردن و لخت رقصیدن اوف وقتایی ک بادمجون لا پام میذارم میرقصم عالیه
چند وقت پیش یه کدو و پوست کندم چون اون حالت لزج بودشو میخواستم ی مقدار داخلشو سوراخ کردم تا یکی از سری های ماساژور چکشیو بکنم توش تا برام تلمبه بزنه اولش خیلی خوب بود درست عین ی کیر حرفه ای تلمبه زد عالی بود ماساژورای چکشی با ی فشار کوچیک میره رو حالت تند 5 دقیقه تمام چشام چسبیده بود ب سقف برا اولین بارم بود تو جق زدن صدام درومد یکم ک ب خودم اومدم شروع کردم کوسمو مالوندن وقتی راضا شدم یه لحظه کدو رو درآوردم که دوباره این کارو کنم ابی ک از کوسم پخش تخت شد دوباره کردم تو کوسمو دراوردم تا 4 بار انجام دادم و ابی ک از کوسم فواره میزد هیف الان ک مینویسم پریودم ولی دلم خواست
عاشق سکس چتم چون اون تو تصورات سکسیمو راحت بیان میکنم خیلیاشون تو جامعه انسانی ممنوعه ولی دوسشون دارم
8 سالم بود با دوتا از دختر خاله هام ک همسن بودن با هم یه تیم شدیم 3 تامون عاشق لز باهم دیگه بودیم شبا زیاد میموندیم پیش هم در اتاقامونو قفل می کردیم تا صبح لخت بغل هم بودیمو خاله بازی میکردیم
ی بار من بابا شده بودم یکی مامان یکی بچه
ب دختر خالم ک کوچیک بود گفتیم مثلا تو بخواب دختر کوچولویی بابایی ک من باشم بیام تو خواب کوستو بخورم😐 مغذمونم همون موقع منفی کار میکرد
یکبار تو آژانس جق زدم از خونه سمت رامسر 5 ساعت فاصله بود
یکم گل زدمو سوار آژانس شدم قبل حرکتم ی جق حسابی با ی بادمجون کوتاه و کلفت اندازه دو تا بند انگشت حالم خوب خوب چشامم خمار خمار کرده بود با راننده در حال لاس زدن و بگو بخند بودیم دست انداز و ندید اونجا بود ی لحظه ی چی گنده درونم تکون خورد و شدیدا دوباره حشری شدم ناخواسته یه اخی گفتم ولی از رو درد نبود از رو شهوتی که از درون وجودم ب من انتقال داد
بله یادم رفته بود درش بیارم
راننده کلی عذرخواهی کرد هرچی گفت بیا جلو بشین جرعت نکردم از جام تکون بخورم چون بادمجون اومده بود پایین و با کوچکترین جابجایی در میومد ب خودم فشار میاوردم ک در نیاد اونم فکر میکرد ک من دردم اومده برسونه بیمارستان فقط ازش خواستم سیگار بکشم و اونم جلوشو نگاه کنه و حرف نزنه یکم ک گذشت هوا گرگ و میش بود ی نگا کردم اینه بالا بود صدای اهنگم بالا یواش سوتینمو دراوردمو خودمو راحت کردم کیفمو گذاشتم رو پام چشامو بستم مثلا خوابم زیر چشی حواسم هست دستمو بردم تو شلوارمو شروع کردم با بادمجونه بازی کردن هی با انگشتم میدادم بالا هی میومد پایین دیدم هوا تارک شدو ماهم تو جاده ایم و حواسش نیست جرعتمو بردم بالاتر پاهامو باز کردم کیفمو از رو پام برداشتم شروع کردم کوسمو حسابی مالوندن کاملا رو ابرا بودم حسابی بهم حال داد بعدش ب بدبختی بادمجونو دراوردم چون موقع بیرون اومدن گیر کرد با کلی استرس درش اوردم وقتی رسیدم رامسر با یکی تو سکس چت اشنا شدم و باهاش قرار گذاشته بودم یواشکی رفته بودم ی مرد سن بالا وقتی براش تعریف کردم چ اتفاقی افتاده بود کلی خوشش اومدو خواست تا رسیدن ب ویلا تو ماشین براش جق بزنم مسیر ویلا تو ی جاده اسفالت ولی راه خود همون ویلا بود بود ک تاریک بود اول جاده نگه داشت و از خواست لخت بشم و تو ماشین بشینم حس خوبی داشت همونجا وسط جاده نگه داشت و کنار ماشین ترتیبمو داد سوار شدیم اینبار رو پاهاش نشسته بودم تا برسیم ویلا شب تا صبح بهش دادمو دوباره صبح ی اژانس گرفتم برگشتم
دوست دارم دخترا بهترین تجربه جق زدنشونو برام بگن از بهتریناش استفاده میکنم قول میدم
نوشته: مهدیس


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
آیا من کونی شدم ؟

#جلق #خاطرات_نوجوانی

سلام اسم من امیره ۱۸ سالمه از ۱۳ سالگی که به جق زدن آشنا شدم خیلی کم ن همیشه خیلی کم خودمو انگشت میکردم تا الان هم همون‌جوریم ولی کون ندادم فقط بعضی اوقات خودمو انگشت میکنم و با کونم ور میرم و وقتی خیلی حشرم بالا می‌زنه تند تند تو کونم میکنم با انگشت یا فرض میکنم یه پسر میکنم یا فرض میکنم کاش اون پسر بودی و بهش میدادم و بعضی اوقات فرض میکنم کاش اون پسرو میکردم و یا هم فیلم سوپر جنس مخالف مبینم‌ خیلی حال میکنم ولی الان درگیر اینم که چطوری از دست این خلاص بشم که دیگه خودمو انگشت نکنم نمی‌دونم لطفا راهنمایی کنید دلم هم نمی‌خواد کونی بشم‌ و کون بدم
ممنون
نوشته: امیر