دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.37K subscribers
568 photos
11 videos
489 files
703 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
از کجا شروع به کون دادن کردم
1402/12/16
#اولین_سکس #گی

سلام می‌خوام بهتون بگم چی شد که من کون دادم
اوایل عید 1401 بود که من خیلی خیلی حشری بودم با من و داداشم و دوستاش تصمیم گرفتیم بریم اردبیل وقتی رسیدی یه اتاق کرفتیم‌و اما منو یکی از دوستای داداشم که اسمش امیره جا برا خواب نداشتیم ما دوتا یه اتاق دیگه گرفتیم.
بعد رفتیم بیرون شام خوردیم شب شد برگشتیم همه رفتن تو اتاق خودشون و ما هم رفتیم توی اتاق خودمون جا پهن کردیم بخوابیم من سرم توی گوشی خودم بودم سرش تو گوشی خودش بود و داشتیم اینستا می‌چرخیدیم که یهو دیدم خاموش کرد گوشی رو بعد پاشد رفت یه پتو دو نفره آورد گفتم شاید میخواد
اینجوری می‌خواد با من رفیق شو اینا منم هیچی نگفتم ساعت ۲:۳۰ بود بغلم کرد چسبید بهم دیدم یه کیر کلفت دراز شق شده داره گفت من که می‌دونم تو کون میدی بیا به منم بده منم که می‌ترسیدم بدم که بره به یکی بگه منم گفتم من این کاره نیستم که رفت داخل گوشیمو اون موقع با سرچ نامحسوس آشنا نشده بودم رفت توی سرچ‌های معمولی دید زدم کیر کلفت دراز گفت گفت اینا معلومه که هستی منم دیدم که دیگه لو رفتم گفتم قسم بخور که به هیچکی نمیگم گفت به جون مادرم منم گفتم باشه کله منو گرفت و یک آن دیدم یک درازی اومد بیرون تا گلوم انداخت تو حلقم هرچی عقد می‌زدم اصلاً اصلاً براش مهم نبود همینجوری هی بالا پایین می‌کرد بد که کلمو بد بالا آورد و منو با یک دست چرخوند و شورتمو درآورد با یک تف ساده زد تا ته منم تا اومدم داد بزنم جلوی دهنمو گرفت تند تند عقب جلو می‌کرد منم که دیگه دردم خوابیده بود هیچی نمی‌گفتم یه دفعه ول کرد کشید بیرون منم پا شدم نشستم روش چنان بالا پایین می‌شدم که خودشم حال می‌کرد که یک آن اومد و به من نگفت ریخت توش منم خیلی عصبانی شدم گفتم می‌خواستم بخورمش گفت اشکال نداره الان می‌تونی بیای بخوریش کشید بیرون کلم ته داخلشو بعد ۱۰ دقیقه کلمو بالا پایین کردن دوباره اومد و انگار انگار یه بار قبل اومده بود یه تانکر آب ریخت تو حلقم منم بعد از اینکه خلاص شدم از دهنم کشید بیرون و کرد تو کونم هی اون عقب جلو می‌کرد برای منم می‌زد جق بعد همزمان با هم اومد همون ریخت تو منم ریختم رو فرش اون اومد فرشو پاک کرد و دیگه اصلاً لباس نپوشیدیم و همینجوری تا صبح گرفتیم خواب صبح داداش زنگ زد گفت بیرون میاید ما هم گفتیم فکر کنم مریض شدیم شما هم نیاید شاید گرفتید از ما و وقتی غروب شد ساعت ۸ دوباره شروع کردیم دو و نیم شب ادامه دادیم هر روز کار ما شده بود این می‌رفتیم بیرون برمی‌گشتیم شروع می‌کردیم از سفر برگشتی اون میومد خونه هر روز منو می‌کرد من مامان ندارم داداشم و بابام سر کارن خونه ما هم خالیه هروز منو می‌کرد امیدوارم برای شما هم همچین چیزی پیش بیاد
🍆🍑🏳️‍🌈❤️نوشته: علیرضا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
شب بیاد ماندنی

#اولین_سکس #دانشجویی #همکلاسی

سلام خدمت همه ملجوقین بزرگ هر کی میگه نیستم چرت میگه همه اینکاره ایم داستان ازین قراره بنده دانشجوی یه شهر کوچیک تخمی تو جنوب ایران بودم و از اونجا که زمان ما فقط دانشگاه رفتن مهم بود و شهرش فرق نمی‌کرد از همه شهرها و قومیت ها بودن منم یکی مثل بقیه از ترس سربازی رفتم دانشگاه توی همکلاسیام که اتفاقا دخترم زیاد داشتیم همون روز اول چشمم رو یکی از دخترای کلاس که سنشم از ما بالاتر و خیلی هم خوشتیپ بود گرفت اون زمان هم این شلوار های پاچه کوتاه مدت شده بود ملت میپوشیدن ایییییی جاااان چه پرو پاچه ها
خلاصه تو فکر بودم چطور برم پیشنهاد بدم چون ما دهه ۶۰یا کلا تو این مسائل خجالتی و اصلا کسخول بودیم تا اینکه اتفاقی عصر تو بازار شهر دیدمش که تنها بود و ملتم تیکه بارونش کرده بودن اونم یهو منو دید خرذوق شد سریع آمد دیدم دست منو گرفت من شوکه شدم چکار می‌کنه گفت فقط منو ببر از اینجا گفتم حله چسبیدم بهش رفتیم سمت دانشگاه یکم خیابون خلوت تر شد گفت راحتی دیگه گفتم بله که راحتم تو هم نگران نباش من مثل شیر پشتتم خلاصه کم کم یخمون باز شد فقط یک ترم طول کشید من بهش بفهمونم می‌خوام بکنمت تا اینکه روزهای آخر ترم گفت می‌خوام انصراف بدم دیگه نیام اینجا بدرد من نمیخوره راستم می‌گفت اصلا سیسش به اونجا نمی‌خورد و اذیت بود ولی گفت می‌خوام یه خاطره خوب واست بسازم من سریع گفتم میخوای باهم رابطه داشته باشیم ازین حرفم خیلی ناراحت شد و بهش برخورد گفت اسکول من منظورم اینه روزهای آخر بیشتر باهم دور بزنم وقت بگذرونیم … ازین کسشعرا که دخترا میخوان ادای تنگا رو دربیارن منم عذرخواهی کردم از دلش درآوردم قرار شد شب آخر که میخواد بره کلا خوابگاه رو تحویل بده باهم بریم بگیردیم پروازش ساعت ۷ صبح فردا بود منتها از مرکز استان که ۲ ساعت فاصله داشتیم منم گفتم بیا عصر باهم بریم اون شهر تا صبح بگیردیم صبح ببرمت فرودگاه رفتیم اونجا یه هتل پیدا کردیم هر کدوم جدا جدا رفتیم اتاق گرفتیم خلاصه رفتیم بازار دور زدیم دورزدیم تا ساعت ۱۱ شب برگشتیم هتل هر کی اتاق خودش حدود ۱۲ ونیم اینا بود دیدم در میزنن در اتاق رفتم دیدم خودشه سویشرت کلاهدارم پوشیده یوقت حراست پشت دوربین شک نکنن البته اینا همش کسشعره من ندیدم که گیر بدن تا آمد داخل ناخودآگاه لبامون توهم قفل شد بغلش کردم بردمش رو تخت هنوز داشتیم لب می‌خوردیم دست زدم به سینهاش خیلی سفت و جمع جور بود سویشرت دادم بالا واااااای چه صحنه ای تازه از حموم آمده بود بدون سوتین بدن سفیییید بلوری شروع کردم به خوردن سینه هاش اونم دستش رفت تو شلوارم کیرمو گرفت باهاش بازی کردن اونقدر حشری بودم که ارضا شدم اون زمانا کسی نمیدونست کمر سفت کردن چیه هر کی ام میخواست باید شیره میزد والا من که بعد فهمیدم مثلا قرص ترامادول چیه آقا من که ارضا شدم تمام حسم پرید که هیچ عذاب وجدانم گرفتم که حتما واسه رضایت من مجبور شده این کارو بکنه خلاصه بلند شدم خودمو تمییز کردم اون بدبختم تو کف موند البته از عدم آگاهی بود چون قبلش رابطه ای نداشتم ولی یه خاطره خیلی خوب موند تو ذهنمون دیگه ام ندیدمش هرجا هستش دمش گرم.
این آشنایی من با سکس بود حالا چه چیزا که دارم تعریف کنم …
فحشم خواستین بدین بتخمم چون واقعیتو گفتم
نوشته:



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اولین سکسم با یه زن

#اولین_سکس

با درود خدمت عزیزان سکسی، اولش بگم که داستان طولانی ولی جذابی دارم و در واقع خاطره ای از زندگیمه، ما خونمون تو شماله ، یه خونه باغ که یه واحد کوچیک طبقه دوممون داریم. حدود سال 1396 یه مستأجری برامون اومد که یه زن بیوه بود که بچه هاشم شوهرش داشت و 34 سالش بود و اون موقع من 29 سالم بود، من قد 175 و وزن 60 ولی رزمی کار می کردم و خیلی هم جدی کار می کردم و بدنم خیلی آماده بود، من اسم ها رو ناشناس میگم ، اسم من آرش و اسم خانومه مریم، مریم 34 سالش بود ولی بی بی فیس بود و به 25 ساله می خورد ، قدش کوتاه بود ولی بدن پری داشت و چهره ی خوشگلی داشت و لبای خوشگل، باسنش خیلی خوش فرم و نسبتاً بزرگ بود ، یعنی تو خیابون که راه می رفت به راحتی هر مردی که پشتش بود رو سیخ می کرد، خیلی باسنش تو چش بود، خودشم همش سکسی می پوشید. رنگ پوستشم سبزه بود.
یه چند روزی گذشت دیدم اوضاع جالبی نداره و خیلی غمگینه و یه کاری تو یه رستوران جور کرده بود و مشغول بود، خلاصه یه مقداری که ازم برمیومد کمکش می کردم و هواش رو داشتم، از سر و سامون دادن به خونش و جابجایی لوازمش (لوازمی که نداشت) دیگه ماهم یه چیزایی داشتیم براش جفت و جور کرده بودیم. تنها بود و خیلی خیلی غمگین بود، من خیلی دلم براش سوخت، خلاصه دیدم اینجوری نمی تونم کمکی به شاد شدنش بکنم ، منم تنها بودم و هیچ دوست دختری نداشتم، خلاصه یه روز تو تلگرام باهاش چت کردم و گفتم می خوام باهات دوست شم، قرار شد شبش برم بالا پیشش، شب شد و مامان بابا که خوابیدن من رفتم بالا پیشش، (من تا به اون موقع هیچ سکسی با هیچ خانومی نداشتم ) ، دیدم یه تاپ و شلوار پوشیده و خیلی سکسی نشسته، منم نشستم کنارش و گرفتمش تو بغلم، اونم گفت چرا زودتر باهام دوست نشدی؟، منم گفتم حالا الانم خوبه، خلاصه یه مقداری همو مالیدیم و لبای همو خوردیم و من سینه هاشو درآوردم از زیر تاپش و دیدم سینه های خوبی داره و یه مقداری سینه هاشو خوردم ، بعدش بهش توضیح دادم که تا حالا با هیچ زنی سکس نداشتم و فرو کردن تو کص رو باید یادم بدی، خلاصه یه مقداری بهم آموزش داد بعدش کامل لخت شدیم ، کیرم حسابی سیخ شده بود و اینم بگم که کیرم 17 سانته و نسبتاً کلفت ، کلاً کیر بزرگی نسبت به جسم دارم، کیرم که به اوج رسید و خوب براندازش کرد گفت چه کیری داری اصلاً فکرشو نمی کردم همچین کیری داشته باشی پسر، کیرت محشره، خلاصه یه مقداری کیرمو خورد بعدش خوابید و پاهاشو باز کرد گفت بزار روش، خلاصه منم گذاشتم روش ولی نمی دونم چرا فکر می کردم کیرم که می خواد بره تو کصش قراره اتفاق عجیبی بیوفته، تا اومدم فشار بدم بره توش دچار یه جور نگرانی شدم و کیرم شل شد، خیلی اینکار رو تلاش کردیم و با پوزیشن های مختلف، ولی من نتونستم و هر بار همین جریان برام پیش میومد، من واقعاً نا امید شده بودم ولی اون بهم توضیح داد که این موضوع تو این سن وقتی نکرده باشی طبیعیه و باید حوصله کنی و بهم قول داد که من درستش می کنم برات و تو نگران نباش، خلاصه اون شب اومدم پایین و خوابیدم، فردا شب دوباره رفتم و تلاش ما آغاز شد ، شاید یک ساعتی وقت گذاشتیم ولی باز نشد، ولی بازم مریم جونم خیلی با آرامش باهام صحبت کرد و گفت ما تسلیم نمی شیم و درستش می کنیم نگران نباش، شب سوم هم به همین منوال گذشت ولی باز مریم با آرامش کامل گفت درست میشه نگران نباش، شب چهارم بعد یک ساعت تلاش بالاخره نیمه شل تونستم بکنم توش، یه مقداری عقب جلو کردم توش و کردمش و آبمم گفت که بریز تو کصم لوله هامو بستم نگران نباش حامله نمی شم، خلاصه آبمم ریختم توش ولی در مجموع کیرم اونی که باید نبود کامل سفت نبود موقع کردن، طبیعی هم بود به هر حال تازه آشنا شده بود با کس، شب پنجم رفتم پیشش و سکس بهتری رو داشتیم و چند شبی همینجور ادامه پیدا کرد و هر شب کیرم قوی تر می تونست بکنتش. این توضیح رو بدم که مریم خیلی حشری بود و سیر کردنش کار بسیار سختی بود، یعنی می گفت اگه تا صبح هم منو بکنی بازم میخوام، من میتونستم فقط یه بار آبمو بیارم ولی طولانی میاوردم یعنی هر بار یک ساعت تا یک ساعت نیم باهاش سکس می کردم و بیش از یک بار آبشو می آوردم و آخرش با اجازش آب خودمو میارم یعنی راضیش میکردم ، بدن قوی داشتم و کیر قوی و اونم عاشق بدن لاغر و سفت من بود و با کیرم دیوونه می شد. مدل های مختلفی می کردمش مثلاً دو زانه رو به دیوار و کون عقب حسابی اینجوری می کردمش چون کونش خیلی سکسی و بزرگ بود و می کردمش و با باسناش ور می رفتم، سینه هاشم سرحال بودن و تو این پوزیشن سینشو می گرفتم و یه مقداری فشار می دادم و حسابی می کردمش اونم خیلی خوشش میومد اینجوری، گاهی هم می گفت دو دستی دوتا باسنامو بده بالا بکن که کیرت تا ته بره تو، خلاصه عاشق کیر بود، بعدش شروع کرد اسرار کردن بهم که از کون منو بکن، من از کون
اولین و بهترین سکس زندگیم

#اولین_سکس

سلام این داستان اولین سکس منه مال یک سال قبل و کاملا واقعیه.
من از بعد از تموم شدن مهدکودک به واسطه ی خانواده ها با دوستای مهد کودکم ارتباط داشتم اما از کلاس پنجم ارتباط من باهاشون کمتر شد تا کلاس دهم.
کلاس دهم خیلی فکرم توی سکس بود و جق هم زیاد میزدم . فکر کنم هفته ای ۱۰ بار میزدم
یه روز بابا و مامانم گفتن که با خانواده های دوستای مهد کودکت میخوایم بریم بیرون بعد از اینهمه سال
و خب این دوستایی که ما بودیم چهار تا پسر بودیم و شش تا دختر
اون روز من حال و حوصله نداشتم (از جلق زیاد). ولی به هر زوری بود رفتم.
رفتیم و دیدم که فقط دو تا پسر اومدیم با چهار تا دختر
دخترا رو هیچ کدوم رو نشناختم. همه شون تغییر کرده بودن. ولی یکیشون خودش رو معرفی کرد و یادم اومد.
گفت سلام ، من تارا م . یادته منو؟
یه نگاه بهش انداختم. دهنش سرویس. عجب چیزی شده بود
سینه های درشت
قد تقریبا ۱۶۰
پوست سفید ، موی مشکی
دو سه ثانیه بعد به خودم اومدم و گفتم . س…سلام
چطوری؟ الان تازه شناختمت. چقدر تغییر کردی.
اونم متوجه شد و یه لبخند زد و گفت . تو هم تغییر کردی.
بعد نشستیم و غذا سفارش دادیم و من تمام مدت نگاهم به تارا بود . چقدر زیبا بود این دختر
راستی یادم رفت بگم . من خودم قدم حدودا ۱۷۵ زیاد بلند نیست. ولی قیافه و صدام خوبه کیرمم معمولیه قطرش خوبه حدود ۱۷ سانته
اون روز گذشت و من دو هفته فقط به یاد تارا جق میزدم.
یه روز که روز شانس من بود . مامانم گفت که یکی دیگه از پسرا که اسمش امیررضا بود . با تارا و روژین که یکی دیگه از دخترا بود گفته برین بیرون باهم
منم گفتم باشه . خیلی هم خوشحال بودم
به لباس خفن پوشیدم قشنگ موهامو درست کردم خیلی خوشتیپ شده بودم.
اومدم اسنپ بگیرم گوشیم زنگ خورد. باورم نمیشد تارا بود. گفت که امیررضا نمیاد. گفته کاری پیش اومده. ولی اگه می‌خوای بیا خونه ی ما از خونه ی ما بریم کافه. گفتم باشه.
آدرس فرستاد و رفتم دم خونه شون. درو باز کرد دیدم کسی خونه شون نیست. گفتم پس روژین کو؟ اون نمیاد ؟ گفت نه باهاش حال نمیکنم گفتم برنامه کنسله نیاد خودمون دوتایی بریم. گفتم باشه (خیلی خوشحال شدم)
پس بریم . گفت حالا مامانم نیستش بیا یکم بشین بعد میریم. اونجا از لحن شیطانیش یه چیزایی فهمیدم
رفتم نشستم دیدم اومد رو مبل جفت من نشست. یکم تکون خوردم معذب شدم. گفت چیه معذب شدی؟ دختر به این خوشگلی پیشت نشسته. منم با خنده گفتم نه بابا چه حرفیه معذب چیه.
یکی دو دقیقه هیچ حرفی نزدیم. یه دفعه گفت خب ببینم دوست دختری چیزی داری یا نه؟ گفتم نه راستش. گفت من دوست پسر داشتم ماه پیش کات کردیم . خیلی هم خوب سکس میکرد. یه دفعه دهنم وا موند
چرا دومین باری که داریم همدیگرو میبینیم انقدر راحت شده باهام!
گفتم عه چه بد
خودمو زدم به اون راه
گفت : حالا خودمونیم تو هم بد قیافه ای نداری
گفتم مرسی لطف داری. توهم همین‌طور
گفت : عه ؟ نظر داری بهم ؟
دیدم اگه بگم نه شانسم از دست می‌ره
یه لبخند زدم فقط
باز خودشو بیشتر چسبوند بهم. گفت میخوای اتاقمو ببینی ؟ گفتم باشه. رفتم تو اتاقش
دیدم لپ تاپ بازه تو پورن هاب. سریع لپ تاپ رو بست و من وانمود کردم که ندیدم.
یکم بعد گفت ، اون چیزی که تو لپ تاپ دیدی به خاطر اینه که واقعاً بهش نیاز دارم
اونجا دیگه فهمیدم چی میخواد
گفتم اوکی . من چیکار کنم الان
گفت اگه بخوای میتونیم یه حالی بکنیم. مامانم فعلا نمیاد بابامم شب میاد کلا
کنم فقط یه لبخند زدم و دیدم که نگاهش به کیرمه که عین سیخ وایساده.
گفت معلومه دلت میخواد
شروع کرد لباساشو درآوردن ، شلوارشو درآورد. پاهای سفیدش برق میزدن . بعد تیشرتشو هم درآورد فقط شورت و سوتین داشت. گفت بیا اینا رو خودت دربیار. منم که کلی فیلم سوپر دیده بودم شروع کردم بوسیدنش. بعد رفتم رو گردنش. شروع کردم به درآوردن سوتین و خوردن سینه هاش. دیگه صدای آه و نالش شنیده می‌شد
در همون حالت دستمو بردم تو شورتش. دیدم یه چیز صاف و کوچیک لای دوتا پای سفیدشه. یکم تف زدم به انگشتام یکی یکی کردم توش . بعد درآوردم و با چوچولش ور رفتم. خیلی خیس شده بود. دیگه کلافه شد گفت خب کیرتو میخوام بسه دیگه
کیرمو درآوردم گفتم اول برام میخوری ؟ گفت نه خوشم نمیاد گفتم تروخدا ؟؟!
گفت باشه
کرد تو دهنش. گفتم هاردکور دوست داری بکنیم؟ گفت عاشقشم.
شروع کردم تو دهنش تلمبه زدم
تفش می‌ریخت رو کیرم
یه درمیاوردم دوباره تا ته میکردم تو حلقش. بعد چند دقیقه درآوردم. آروم کردم تو کصش. وای چه لذتی داشت برای اولین بار.
شروع کردم کردنش. انقدر محکم میکردم یه جوری جیغ میزد و رون منو محکم گرفته بود که گفتم الان سکته میزنه.
گفت : ای جونم آخ کصمو جرررر بده منم بگا. اهههه اویییی وایییی
کلی جیغ و داد کرد
بعد گفتم برگرد از کون بکنمت. گفت نه من کون نمی‌دم
گفتم باشه
دوباره کردم تو کصش . چند دقیق
اولین سکس مهزیار

#اولین_سکس

سلام خدمت همه دوستان،اولین داستان منه امیدوارم خوشتون بیاد و کمتر فحش بدید بهم😁
اسم من مهزیارِ و ساکن استان خوزستان شهر اهواز
از اونجایی ک همیشه درگیر درس و مشق بودم و از بچگی خجالتی بودم نتونستم با دخترای زیادی ارتباط بگیرم در اون سن و سال دبیرستان.
ولی سال آخر دبیرستان و برخورد با آدم های بیشتر و به قولی اون زمان دختر باز یه چیزایی دست گیرم شد و داخل برنامه های مثل بیتالک و از این جور برنامه ها شروع به صحبت کردن با دخترا کردیم هرچند بیشتر پسر با نام دختر بودن این شد خلاصه ای از خودم،
بریم سر وقت ماجرا
با یه سری از بچه های محله کارمون این شده بود ساعت های ۸ الی ۹ شب دیگه پاشیم بریم کافه و مشغول قلیون کشیدن و ورق بازی میشدیم اونقدر اونجا رفت و امد کردیم اکثر مشتری های اونجا رو میشناختیم.تو یکی از روزایی ک طبق روال کافه بودیم دیدیم سه تا دختر اومدن کافه و نشستن تخت روبه روی ما زیر چشمی چند باری نگاه میکردم بهشون ولی خب زیاد نمیشد کاری کنیم گذشت تا چند روز بعد دوباره سرو کله شون پیدا شد من داخل راه ردی ورودی بودم که اون به خاطر سرو صدای کافه مجبور شد برای تلفن زدن بیاد بیرون کافه رودرو شدیم و فقط خلاصه شد ب چند ثانیه ارتباط چشمی من هنوز جرات پیدا نکرده بودم چیزی بگم ولی دلو زدم به دریا رفتم کنارش تلفنش که تموم شد خواست بره داخل گفتم یبخشید امکانش هست وقتتون رو بگیرم با حالت اخم و طلبکار طورانه گفت بفرمایید گفتم اگه امکانش هست شمارتونو من داشته باشم راستش ازتون خوشم اومده دل تو دلم نبود از طرفی استرس داشتم از طرفی میترسیدم بگه نه ولی گفت شمارتو بده خودم زنگ میزنم منم حس کردم به اجبار قبول کرده انگار گفتم تیر تو تاریکی شاید پیام داد شمارمو دادم و شب زنگ زد و معرفی کرد اسمش ستاره بود و ۲۴ سالش بود شروع کردیم به صحبت کردن و بعد از دو هفته ای ارتباط یکمی کلمات عاشقانه و اینارو اضافش کردیم بشدت صحبت میکردیم هر دقیقه و هر ساعت جوری شده بودیم میرفتیم حموم تماس تصویری میگرفتیم رومون تو روی هم باز شد بعد از قرار های پی در پی داخل کافه و بازار و ساحلی یه شب گفت همراه دختر خاله هام (همون دو دختری ک روز اول وارد شدن) میخواییم بریم کافه و شب چون خونه خالم میمونم تا دیر موقع کافه ام تونستی بیا رفتیم کافه و تا وارد شدم اومد سلام کرد و رفتم به دختر خاله هاش سلام کردم و رفتیم ته سالن یه اتاقک طوری بود ک چیزی معلوم نبود اونجا یکمی لب گرفتیم و تو هم پیچ خوردیم و دستمالی کردیم همو فقط نمسشد فراتر بریم تمومش کردیم و دنبال راه حل بودیم ک تنها چیزی ک بدردمون میخورد فقط سوییت بود از دیوار چندتایی نگاه کردیم و انتخاب کردیم واوکی کردیم وقرار شد فردا ظهر اونجا باشیم برگشتم خونه با لذت کامل دوش گرفتم و شیو کردم دوتامون میدونستیم قراره فردا چی بشه هرجوری بود با شوق خوابیدم و صبح بیدار شدم صحبت کردیم تا وقت بگذره و بریم بلاخره تایمش رسید رفتیم سمت سوییت و کارت ملی رو گرفت و گفت کی میام کلیدو میگیرم و نصف پولو دادم بهش مابقی بعد از تخلیه رسیدیم داخل و یکم جلو کولر نشستیم تا خنک بشیم و به دلایل مختلف نزدیک هم میشدیم تا لبامون چفت هم شد لب بالاشو اروم و با حوصله مک میزدم(اولین بارم بودا ولی خب بسوزه پدر سایت های مستهجن که همه چی یاد ادم میده😂) با ولع تموم لب میگرفتیم و زبون تو دهن هم میچرخوندیم و دست بردم وسط پاهاشو شروع کردم از رو شلوار کسشو بمالم اروم اروم شروع کردیم لخت کردن هم دیگه و یهو گفت لامپارو خاموش کن بدم میاد خاموش کردم و برگشتم سمتش ولی این دفعه شلوار و شورتشو در اوردم و به ناشی ترین حد ممکن براش میخوردم با اینکه فکر میکردم بدم بیاد ولی خوب بودبعد از اینکه خوب زبونم وسط کسش بازی کردم گفتم میخوایی بیایی رو صورتم بشینی اومد نشست و دست گزاشتم رو کمرش و گفتم خم شو و توهم بخور اقا تا گذاشت دهنش احساس کردم همین الان میشم اینقدر که دهنش داغ بود رو ابرا بودم وقتی میخورد دندون میزدا ولی خب چون خیلی داغ بود اهمیتی نداشت حس کردم الانه که بشم بهش گفتم نخور دیگه بلند شدم رفتم پشتش همون طور داگی ایستاد که از عقب من شروع کنم هرچی تف زدم و انگشتمو خیس کردم حتی انگشتم نمیرفت تو و میگفت دردم میکنه نمیدونستم چه کنم درد نکشه بیخیال شدم درازکشیدم و کیرمو رو به شکمم چسبوندم و اومد نشست روی کیرم و عقب جلو میشد ک ارضا شه (نه که بفرسته تو فقط مالش میداد روش) بعد از چند دقیقه خودشو دراز کرد روم و یکمی لرزید و گفت بزار منم تورو ارضا کنم شروع کرد خوردن ولی خب چون ارضا شده بود فک کنم دیگه مثل قبل دهنش داغ نبود اینقدر خورد تا ارضا شدم و ریختم تو دستمال و فقط دوس داشتم بخوابم بعدش خیلی کیف داد
یه سکس هم داشتیم ک اون کامله کامل انجام شد و اگه دوست داشتن اونم مینویسم براتون مخلص هم
شکوفه و مربی کیرتیز

#مربی #اولین_سکس

سلام من یه خانم‌ورزشکار هستم‌چندسالی هست حرفه ای تمرین میکنم ،یه مدت بود با یه مربی باسواد چت میکردم منظورم از باسواد از نظر علمی توی برنامه تمرینی و تغذیه ای هستش،اولین بار حضوری‌که دیدمش رک بهم‌گفت ازم‌خوشش میاد‌و این حرفا منم محترمانه رد کردم اما خوب پسر خوبی بود و باعث شد دفعات بعد هم ببینمش ،روزی‌که قرار بود برنامه تمرینی جدید برام بنویسه دعوتم کرد خونش و داشت اندازه هامو با مترخیاطی میگرفت قبل از اینکه اندازه ها رو بگیره میگفت من جلوم لختم بشن اونقدر کنترلم‌بالاست که اصلا وا نمیدم،دروغ چرا دلم‌خواست اذییتش کنم ولی هنوز هیچی نگفته بودم که بعد از گرفتن اندازه دور ران بلندم کرد تو هوا گفت خودتو سفت نگیر که سنگین میشی ،انداختم روی تخت اول سوتینو دراورد با دستم جلوی سینمو گرفته بودم که میخواست شرتمم در بیاره هرچی قسم‌دادم بار اولمه کاری نکردم تاحالا لطفا دست نزن جای دیگه گوش نداد ،سرشو برد بین پام اونقدر خوب بود که هیچوقت فراموش نمیکنم هرچند هنوز مقاومت میکردم اما خیلی عجیب بود حس جالبی ته دلم احساس میکردم بعد که اومد بالا مدام میبوسیدم و سینه هام توی دستاش بود که دیدم شلوار و شرتش رو دراورد بهم گفت میتونی بخوری؟گفتم‌امتحان میکنم ولی بعد خودش پشیمون شد گفت معلومه بلد نیستی اخه انگار داری باکلاس بستنی لیس میزنی دوباره انداختم پایین سرشو برد بین پام بعد گفت اولین باره میبینم بدن دختر بوی بد نمیده برای همین دلم میخواد برات اینکارو کنم،بعد از پنج دقیقه آلتشو گرفت دستش بنظرم ۲۰ سانت بود و قطور بود اول یواش و باحوصله میمالیدش رو کلوچم بعد یکم فشار داد دید نمیره تو دوباره مالیدش و یه‌انگشتش رو کرد داخل بعد که دید حواسم پرت شده آلتشو خواست یهو کنه داخل اما زیاد نرفت تو ولی انگار کار بلد بود هر ذره که میرفت جلو صبر میکرد که جا باز کنه بعد که کامل رفت تو گفت اوووف چه داغه انگار جهنمه دلم میخواد بسوزم بعد شروع کرد عقب جلو کردن نزدیک ۵ راند توی همون روز رابطه داشتیم خودش میگفت خسته نمیشم بازم دلم میخواد ولی من بدنم قفل کرده بود درد وحشتناکی زیر شکمم بود هولش میدادم عقب وقتی واقعا دید نمیتونم بیخیال شد ،ولی بعد اون بار کارش از اینجا رفت گاهی بهم‌زنگ میزنه اما خجالت میکشم چیزی راجب اون روز بگم ولی برای تجربه اولم خیلی کارش خفن بود
نوشته: شکوفه



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اولین سکس با همکلاسی قابل اعتماد

#اولین_سکس #همکلاسی #گی

سلام اول از خودم بگم ۲۳سالمه قدم ۱۷۲ وزنم ۶۰
لاغرم، کمرم باریکه،البته ورزش جزو روتینمه سال آخر دبیرستان بودم سال ۹۷ با یکی از بچه های کلاس خیلی صمیمی شده بودم هر دومون احساس تنهایی داشتیم ولی زیاد رومون باز نشده بود یه شب همینجوری داشتیم چت میکردیم کار نمیدونم چجوری کشید به بحث های سکسی که پرسیدم سکس داشتی گفت آره یبار پسر خالم مجبوری گولم زده و اینا و کرده منو بعدش فرار کرده قرار بوده اینم بکنه که نشده بعدش از من پرسید یه ذره مکث کردم گفتم راستش اره ولی با خیار و هویج و بادمجون تعجب کرد گفت مگه میشه گفتم دیگه من اینجوریم خب ازش خواستم عکس کیرشو بفرسته اونم گف توهم بفرست واس اون یه کیر بزرگه ۱۸سانتی بود ،واس منم یه کیر لاغره ۱۳سانتی، نمیدونم چی شد بهش درخواست دادم که آیا دوست داری باهم حال کنیم و اینا که با کله قبول کرد خونمون هیچکی نبود شبش رفتم کامل خودمو شیو کردم پر از استرس بودم نمیدونستم کاری ک میکنم غلطه یا نه صب شد زنگ زد گفت داره میاد پیشم
اومد درو باز کردم داشتم میلرزیدم ولی اون خونسرد بود لبخند میزد میگفت خب که اینجوری پس گفتم آره دیگه
گفت شروع کنیم پس گفتم روم نمیشه تو اول لخت شو
گف باشه لباساشو کند یه شرت پاش بود اونم کند کیرش از عکس بزرگ تر بود
بدنش سفید و کم مو بود
منم با لرز کندم لخت شدم زمینو نگاه میکردم، اومد سمتم منم رفتم سمتش بدن همو لمس کردیم اون دستش رفت رو کمرم از اونور آروم آورد پایین سمت کونم منم کیرشو گرفتم و با تخماش بازی میکردم ،زانو زدم واسش واسه اولین بار کیر تو دهنم حس میکردم عقب جلو میکرد بزرگ شدنشو تو دهنم حس میکردم ی ذره خوردم که اوق زدم گفتم بسه گفت باشه بعدش به حالت داگی نشستم با انگشتاش شروع کرد بازی کردن با سوراخم یه چند دقیقه ای که اومد سرشو جا کنه که فرار کردم ناخودآگاه به جلو یه چن لحظه صبر کردیم دوباره امتحان کرد ،ایندفعه اروم تر، یذره یذره تا اینکه دیدم جا شده و دردش کم شده حالا نوبت تلمبه زدنا شده بود
میزد ولی اجازه نمی‌دادم تا ته بره چون به دل و روده ام میرسید.
پوزیشنو عوض کردیم اومدم پاهامو دادم بالا یه جورایی رو شونه هاش و کار و ادامه دادیم یه ۳دیقه ای تقریبا تا اینکه خسته شدیم گفتم وایسا نوبت منه اومدم نشستم رو کیرش و سواری میکردم که یکی دو بار کیرش پرید بیرون خودم جاش کردم تو همین حالت بودیم ک گف ابم میاد چیکار کنم گفتم داخل نریزیا یه کیسه همون جا بود ریختش داخلش بعدش دوتامون حس عذاب وجدان داشتیم ولی خب گذشت دیگه ولی حالا که فکر میکنم اگه استرس جاشو به لذت میداد خیلی بهتر می بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه
کاملا واقعی بود
نوشته: همون پسر تنها


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
اولین کیری که دیدم مال شوهرم نبود

#کسلیسی #اولین_سکس

اسم من سمیرا از شیراز می خوام خاطره اولین کیری که دیدم رو براتون تعریف کنم که همین طور که گفتم مال شوهرم نبود راستش من ورزش نمی کنم اما قدم نسبتا بلنده و چاق نیستم یه خورده کم چربی دارم و بدنم کلا خیلی سکسیه مخصوصا کونم که قلمبه زده بیرون از وقتی فهمیدم کون و کس دارم گاهی تو خونه اگه تنها می شدم لخت لخت می شدم و جلوی آینه قدی با یه عشقی دست می کشیدم روی کون گرد و بزرگم از دو طرف بازش می کردم و سعی می کردم از توی آینده وسط کس و کونم رو دید بزنم از این کار لذت می بردم ولی راستش به دلایلی تا حدود 21 سالگی لامپ شهوتی شدنم روشن نشد درواقع زیادی بچه مثبت بودم 21 سالم بود که اولین بار یه فیلم پورن دیدم که خیلی جذبم کرد قبلا هم خیلی کم از این فیلمها دیده بودم ولی راستش خوشم نیومده بود این یکی خیلی من رو حشری کرد کلیتش این بود که یه دختر سفید و بلوند که هیکلش یه حدودی مث خودم بود توی حمام بود و یه خورده با خودش ور می رفت بعدش حوله پیچ اومد بیرون حوله رو برداشت و لخت لخت بود قبل از اینکه لباس بپوشه حشرش زد بالا و شروع کرد با یه عشقی خود ارضایی کردن یه دفه یه پسر اومد توو و بعد از یه خورده گفتگوی 5 بعلاوه 1 فرمون کیرشو داد دست جنده خانم و اون هم چنان ساکی براش زد که هنوز که یادم میفته حشری می شم بعدش هم کرد تو سوراخشو به ده روش مختلف حسابی ترتیبشو داد آخرشم آب کمر سفیدش رو ریخت روی کمر جنده خانم عشوه های دختره و صداهای سکسیش کار دستم داد مخصوصا وقتی می برد نزدیک و کیر پسره کل صفحه ی مونیتور رو پر می کرد یادمه همون روز دو سه بار خودارضایی کردم که تقریبا اولین خودارضایی هام به حساب میومد گفتم که یه هویی لامپم روشن شده بود و دیگه ظاهرا نمی خواست خاموش بشه دلم می خواست دستم رو بکنم اعماق کوسم ولی نمی خواستم از دستش بدم حدسم این بود که پرده بکارتم حلقوی باشه چون مال خواهر بزرگم حلقوی بود و بعد از شب حجله برام تعریف کرد اصلا خون نیومده دامادمون هم چون کاملا خواهرم و خانواده ی ما رو می شناخت اصلا شک نکرده بود اره همه اش دلم می خواست دستم رو با دو انگشت بچپونم ته کوسم ولی هراس داشتم با این حال خیلی همون روز اول به خودم حال دادم بعدش یادمه رفته بودم حمام که مثلا غسل کنم بتونم نماز بخونم که شیر آب رو با فشار گرفتم روی کوسم و چه حالی می داد حتما امتحان کنید . این شد که از اون به بعد تو کف کیر بودم من که هیچ وقت به پسرای دور و برم توجه زیادی نمی کردم از اون به بعد به شدت به هیکلاشون به تن صداشون به چشماشون به بازوهاشون به همه چیزهای دیگه ی پسرای دور و برم توجه ویژه ای می کردم و واقعا دلم شوهر می خواست چون نمی خواستم با پسر بازی دختریمو از دست بدم تا رسید به اون شب همین جا بگم من دانشگاه نرفتم یعنی دو بار کنکور امتحان دادم و بعدش هم افتادم تو کار و بعدش هم ازدواج کردم وقتی می گم پسرای دور و بر هم فامیلها رو می گم هم کوچه بازار هم شاگرای بابام توی مغازه خلاصه تو کف بودم تا اون شب که توی مسیر قزوین بودیم می خواستیم به اتفاق بابا و مامانم بریم خونه ی خواهرم خانواده ما 5 تاییم داداشم سرباز بود که باهامون نبود با مامان و بابام و خودم با 405 قدیمیمون نزدیکای دلیجان بودیم یه جا یه مدرسه گرفتیم که شب بمونیم من بابام بازنشسته ی آموزش و پرورشه می تونیم شبها از مدرسه استفاده کنیم اون شب بابام که رانندگی کرده بود خیلی خسته بود سریع رفت خوابید مامانم هم که خوابید من موندم و ناز ناز کوچکه که داشت مود مود می کرد خیلی هوسی بودم از وقتی اومده بودیم هیکل پسری که از سر شب توی مدرسه دیده بودم رفته بود روی مخم یه تیشرت زرد رنگ جذب پوشیده بود شلوارشم ورزشی بود یه کم تنگ بود سایز کیرش رو قشنگ می شد از زیر شلوار محاسبه کرد جوون!!! گلاب به روتون همین که رسیدیم مدرسه من جیش داشتم رفتم دستشویی اونجا دیدمش که صورتشو آب می زد ازم خواست از صابون مایع که باهام بود استفاده کنه بعد گفت من با این صابون های جامد حال نمی کنم راستش یه کم دست پاچه شده بودم که نذاشتم متوجه بشه گفتم مسئله ای نیست بفرمایید دو سه بار فشار داد رنگ سفید صابون مایع ریخت کف دستش هر دومون می دونستیم مثل چیه نمی دونم چرا ولی گفت رنگشم که سفیده ! به به ! یه کم لهجه داشت گفتم شیرازی هستین گفت لهجه ام تابلوهه گفتم منم شیرازی ام گفت نه راستش من جنوبی ام گناوه می دونید کجاست گفتم استان بوشهر که مامانم اومد و همینجا همه چی تموم شد خواستم برم که طوری که مامانم نشنوه پشتم که بهش شد گفت جوون که شنیدم ولی توو فکرش بودم حالا که دوتاشون خوابیده بودن رفتم بیرون یه راه رویی بود که دو طرفش پر از اتاق بود خیلی مسافر نیومده بود فکر کنم روی هم رفته پنج شیش تا ماشین بیشتر نبودیم مسئول شب که بابام باهاش هماهنگ کرده بود رو دیدم که دار
من و آرایشگرم

#اولین_سکس #گی

سلام سامانم ۲۳ ساله
این داستان کاملا واقعی هست
خاطره ای که میخوام بگم مربوط به ۵ ساله پیشه.
مدتی بود آرایشگاهی که میرفتم یه شاگرد جدید آورده بود
بدنساز جذاب خوش فیس خوش استایل تتو های فوق العاده شیک پیرسینگ و فول کیسم بود خلاصه با تمام اینا انرژی مردونه زیادی داشت و خیلی پر ابهت بود.
دو سالی ازم بزرگتر بود دیگه چند باری بود میرفتم پیشش و از کارشم خیلی راضی بودم و بهم حس خوبی میداد.
تقریبا رفیق شده بودیم و مشتری ثابتش بودم. موقعی که دستم زیر پیشبند بود به حرکتایی چند سری زدم ولی خب یا متوجه نشد یا براش عادی بوده. و هیچ وقت جسارتش نکردم بهش بگم تا مجبور شدیم از اون منطقه بریم و دیگه اون ارایشگاه خیلی بهم دور بود.
یه مدت که گذشت گفتم بذار تلگرام بش حرفمو بزنم ما که دیگه اونجا نیستم نهایت میگه نه!
یکم چت کردیم و خودمو معرفی نکردم و‌ بهش گفتم حسمو و اینا در کمال تعجب اکی داد و منم معرفی کردم خودمو یکم تعجب کرد ولی درکم کرد. قرار شد مکان اکی شد خبر کنه که فردا عصرش پیام داد.
-سلام چطوری؟
+مرسی خوبم تو چطوری
-ممنون برا فردا صبح آماده شو بیا تنهام
+جداااا اخ جوننن
-اره عزیزم
+البته خیلی استرس دارم
-نگرانش نباش اخه استرس چی
بعدش منم دیگه رفتم دوش و شیو کردم و اینا و فردا صبح رفتم خونشون
یکم حرف زدیم و گپ و من خیلی معذب بودم.
فهمید و یکم از تتوهایی که طراحی کرده گفت و‌بحثا دیگه پیش کشید تا یخم آب شد.
اروم اروم منو کشید سمت خودش و منم ریز میرفتم تو بغلش
یکم جسارت پیدا کردم و دستم بردم سمت کیرش
آروم اروم‌می مالیدم شلوارش کشید پایین یکم لاو‌کردیم
و هر دو لخت شدیم
یکم ماساژم داد و گفت براش ساک بزنم(قبلا تو چت بهش گفته بودم اهل سافتم فقط و ساکرم و مفعول نیستم )
تو پوزیشنای مختلف براش خوردم خیلی کیر خوش تراش خوش رنگ و خوش سایز و نرمی داشت.
حدودا یک ربع بعد آبش اومد یکمش ریخت رو صورتم بقیشم دستمال
و خب بعدش برام جق زد و همزمان سوراخمو میمالید تا ارضا شدم
یه راند دیگه گفت براش ساک‌بزنم این سری ارگاسمش بیشتر طول کشید
و این شروع داستان من و آرایشگرم بود که تا الانم گاهی میرم براش ساک‌میزنم و‌چون عاشق ماساژه رفتم کلاس ماساژ و هر سری کلی ماساژش میدم😁
امیدوارم خوشتون بیاد
نوشته: Sami

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
لذت دلچسب بعد کنکور (۲)

#سکس_خشن #اولین_سکس #لز

...قسمت قبل
از اون روز دلچسب و خاطره انگیز یک هفته ای گذشت . شوخی های من و نگار بیشتر شده بود حس صمیمیت زیادی بهش داشتم نتایج کنکور صبح زود اومد با کلی استرس من و برادر و مامانم پشت لپ تاپ بودیم اون صفحه لامصب هی ارور میداد باز نمیشد سایت شلوغ بود لرزش دستام امونم رو بریده بود بالاخره صفحه باز شد پزشکی اصفهان قبول شده بودم اشک شوق توی چشمام حلقه زد از ته دل خوشحال بودم زحمتام نتیجه دادن مامان بغلم کرد برادرم خوشحال و خندان بود خلاصه که همه چی بر وفق مرادم بود . فردا باشگاه داشتم با احساس خوشایند قبولی کنکورم رفتم سالن به دوستام نتیجه رو اعلام کردم همه تبریک گفتن انقدر مسخره بازی در اوردیم که نگار و طناز اومدن . نگار گفت چتونه باز دور ملیکا رو گرفتین بچه ها تعریف کردن که چی شده . نگار گفت به به دکتر شدنت مبارک مشخص بود از اون خرخونایی طناز گفت تهران قبول شدی یا جای دیگه گفتم نه اصفهان قبول شدم طناز گفت عههه یعنی دیگه نمیبینمت زیر چشمی نگار رو میدیدم دلم تنگ میشد براش عاشقش نبودم ولی کنارش حس خوبی داشتم نگار گفت حالا برید تمرین بچه ها کم کم ازم دور شدن من و نگار موندیم اروم نزدیکش رفتم و گفتم من دلم برات تنگ میشه . بغلم کرد و گفت قرار نیست بری حاجی حاجی مکه اخرش ور دل خودمی . حس ناراحتی داشتم شاید وابستش شده بودم نمیدونم . اون روز زیادی تمرین کردیم مچ دستام درد میکرد خسته رسیدم خونه مامان داشت به همه فامیل زنگ میزد خبر قبولی رو میداد چشماش میخندیدن یکی از دلایلی ک تجربی انتخاب کردم رضایت مامان بود . رفتم تو اتاقم لباسامو دراوردم پریدم تو حموم نیم ساعته اومدم دراز کشیدم روی تخت صدای نوتیفیکیشن موبایلم اومد پیام از نگار بود ک گفته بود جمعه خونم دعوتی جواب دادم ب چه مناسبتی جواب داد در خونم همیشه ب روت بازه مناسبت نمیخواد تو ذهنم یاد اعمال شب جمعه ای افتادم نکنه دوباره بخواد … اه ملیکا انقدر اسگل نباش معلومه ک میخواد مگر نه چ لزومی داره دعوتت کنه . خودمم دوست داشتم برم حتی اگه بخواد رابطه برقرار کنه .سر درگم داشتم ب پیامش نگاه میکردم ک دوباره پیام داد تولدمه دوست دارم توی تولدم حضور داشته باشی . نوشتم باشه حتما میام من تو فکر چیا ک نبودم طفلی اصلا منظوری نداشت . حالا کادو چی بگیرم عطر که جدایی میاره پس نمیگیرم داشتم فکر میکردم چی بخرم ک دوست داشته باشه تصمیم گرفتم هندزفری بلوتوثی بیسیم بگیرم . برای خودمم ی لباس دکلته قرمز که حریرهای مشکی روش داشت با کفش پاشنه بلند مشکی مامانم میگفت انگار میخوای بری عروسی . دوست داشتم زیبا و خوش لباس به نظرش بیام اندامم رو ببینه دوست داشتم با دیدنم تحریک بشه . بالاخره جمعه شد کادو رو آماده کردم یدونه باکس خوشگل انتخاب کردم روی باکس هم نوشتم از طرف ملیکا زیاد اهل آرایش غلیظ نبودم ب دلم نمینشست ی رژ قرمز زدم با یکم خط چشم و ریمل مانتو بلند پوشیدم اسنپ گرفتم ب در آپارتمان ک رسیدم صدای قلبم رو میشنیدم زنگ واحدشو زدم در رو باز کرد سوار آسانسور شدم . توی آسانسور خودمو چک کردم ب واحد پنجم ک رسید دستام یخ کردن حالت های عجیبی داشتم تمام خاطرات اون روز توی خونش تو ذهنم تداعی میشدن . ب اینه آسانسور نگاه کردم برآمدگی سینه هام یکم مشخص بود تحریک شده بودم چرا باید در مقابل این ادم نیاز جنسیم انقدر زیاد باشه در اسانسور رو باز کردم ک با نگار مواجه شدم انگار منتظرم بود پلک نمیزد اومد نزدیکم خم شد رو صورتم کنار گوشم گفت عجب لعبتی . از بالا نگاهم میکرد گفت چ مهمون باکلاسی خوش اومدی . با خنده ملیح گفتم تولدت مبارک . در خونه رو باز کرد گفت تو بهم بگی مبارکه قطعا مبارکه اروم وارد خونه شدم مهموناش اکثرا همسن خود نگار بودن تنها کسی رو ک میشناختم طناز بود . اومد پیشم و مانتوم رو گرفت و گفت جووون خوشگل شدی ن خیلی داف شدی خندیدم با بقیه احوال پرسی کردم یجوری خاصی نگام میکردن مثل طعمه معنی نگاهشون رو نمیفهمیدم روی یکی از مبل های دونفره نشستم ک نگار اومد کنارم دستشو انداخت پشت شونم و منو ب خودش نزدیکتر کرد . یکی از خانوم های مبل روبه رویی گفت نگار خبریه بالاخره دوست دختر انتخاب کردی . دوست دختر با من بود یعنی من الان دوست دختر نگارم نگار جواب داد نه الهام دوست دخترم نیست دختر کوچولومه الهام خندید و گفت چ فرقی داره مهم اعمالیه ک روش انجام میدی .حس بدی گرفتم الهام ی جوری نگام میکرد انگار لخت و برهنه جلوش وایسادم از لباسی ک پوشیدم پشیمون شدم ک نگار کنار گوشم گفت به حرفاش اهمیت نده عادتشه اینجور حرف زدن . طناز برام شربت اورد ک گفت مخ همه زنا رو زدی همه میخوانت. یعنی همه لزبین بودن چرا باید از من خوششون بیاد سوال ذهنم رو از طناز پرسیدم طناز گفت آره بابا همه اینجا لزبینن پس خودشم این گرایشو داره سنگینی نگاه الهام داشت اذیتم میکرد ک ب
سکس من و دوست پسرم

#اولین_سکس #بکارت #خاطرات_نوجوانی

سلام دوستان این داستان تقریبا مال بچگیمه یعنی فکر کنم کلاس پنجم دبستان یا ششم بودم. دوستان داستان از اینجا شروع میشه که ی پسر بود به اسم حسین که تو خیابون ما بود بعد منم پیش مامانم میرفتم تو آرایشگاه بعد من علاقه به حسین پیدا کردم عاشقش شدم باهاش رل زدم بعد من خیلی عاشق حسین بودم ی روز بود که همه خانواده من رفتم بیرون من تنها تو آرایشگاه بودم فقط آجی بزرگم خونه بود خواب بود بعد حسین آمد جلو در آرایشگاه باهم حرف می‌زدیم پشت پنجره اون موقع هم گوشی نبود نامه می‌دادیم بعد حرف زدیم من نمی‌دونستم سکس چیه حسین بهم گفت بیام داخل بقلت کنم منم گفتم بیا ولی زود برو ممکنه مامانم و بابام بیان بچه ها من ی داداش دارم همسن حسین بود دوستش بود بعد هومان نمیدونست با دوستش رل هستم بعد حسین آمد داخل آرایشگاه منو بغل کرد لبام محکم خورد انداختم روی صندلی لباسام در آورد من نمی‌دونستم این کار یعنی چی ولی می‌گفت خوش میگذره اونم لباساش در آورد از پشت در آرایشگاه رو قفل کردیم بعد اون آمد ممه هامو خورد لبام خورد بدنمو کامل لیس زد منم براش کیرشو خوردم براش ساک زدم بعد گذاشت تو کونم میکرد یهو در آورد کرد تو کصم کرد یهو دیدم خون آمد من نمی‌دونستم جریان چیه حسین هم بهم نگفت خلاصه تموم شد بعد حسین رفت خونه منم رفتم خونه خون ها رو هم پاک کردم درد شدید هم داشتم تحمل میکردم بعد چند ماه با مادرم رفتیم بهداشت نامه داد برای آزمایشگاه بعد آزمایش این چیزا متوجه شدن که پرده ندارم بعد گفتم کیو این چیزا فهمیدن حسین بعد پدرم رفت با پدرش حرف زد و این چیزا بعد همین جوری نگه داشتن چیزی نگفتن گفتن باید باهم ازدواج کنن بعد رفتم دانشگاه حسین آمد خواستگاری الان حسن دکتره و من هم دکتر دوتامون دکتر شدیم من با حسین ازدواج کردم و ثمره یک دختر و یک پسر شد که الان زندگیمون خوبه خدارو شکر خب دوستان ممنون تا اینجا همراه من بودید خدافظ.
نوشته: هلیا
اولین سکس امیر (۱)

#اولین_سکس #شمال

سلام. من امیرم الان ۴۰ سالمه و مجرد هستم.
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برای حدود ۱۰ سال پیشه… یعنی زمانی که ۳۰ ساله بودم. قبل از تعریف این خاطره باید بگم که من تا اون سن هنوز هیچ سکسی را تجربه نکرده بودم. اعتقادم بر این بود که باید بعد از ازدواج تجربش کنم. درست و غلطش را نمیدونم ولی نظرم این بود که پیش همسر آیندم عذاب وجدان نداشته باشم . و اما داستان
یکی از از آشناها بود که ( میثم )چند سالی بود مریضیه سختی گرفته بود.و این اواخر رانندگی هم براش سخت شده بود. یکی از اون روزها با من تماس گرفت و چون خانمش( مینا ) رانندگی بلد نبود از من خواست به اتفاق خودش و مینا چند روزی بریم شمال و من هم قبول کردم. بالاخره سفر آغاز شد و زدیم به دل جاده، غافل از اینکه چه اتفاقاتی پیش رو دارم… به پیشنهاد من مسیر سفر را از سمت جاده دیزین انتخاب کردیم. خلاصه کنم پیچ و خم های زیبای جاده چالوس و رد کردیم و مثل همه سفرهای معمولی با
موزیک و گپ و گفت های معمول سپری کردیم تا به مقصدمون که چالوس بود رسیدیم. میثم از قبل کلید ویلای یکی از دوستانش که توی یکی از شهرک های ویلایی قرار داشت رو گرفته بود و ما هم مستقیم رفتیم ویلا. جلوی ویلا که رسیدیم دسته کلید را از کنار کنسول ماشین برداشتم و پیاده شدم .از بین کلیدها یکی یکی شروع کردم تا اینکه کلید سوم در آهنی و نرده ای بزرگ ویلا رو باز کرد. برگشتم سوار ماشین بشم دیدم که مینا نشسته پشت فرمون و گفت تا اینجا باشما بود ، از اینجا به بعد با من. که منم در جوابش گفتم خسته نشی یهو و همه خندیدیم.
شب. کنار دریا
شب بعد از خوردن شام. میثم گفت من خیلی خسته ام و میخوام بخوابم که با اعتراض مینا روبرو شد. ولی میثم توجهی نکرد و گفت با امیر برو.
من هم تو رودربایستی قبول کردم و با مینا رفتیم به سمت ساحل
مینا ده سال از من بزرگتر بود. زنی با پوست گندمی و صورت زیبا وچشمایی زیباتر، ( دوستان سعی میکنم جزییات را کمتر بگم تا اصل داستان برسیم) کنار ساحل غم درون مینا را متوجه شدم. و وقتی سوال کردم. به بیماری میثم اشاره کرد و از بخت بدش که کلا یکسال اول ازدواجشون براش خوب بوده و بعد از اون دیگه هیچ دلخوشی ندارن. منم به رسم معمول کمی دلداریش دادم و جملاتی از قبیل خدا بزرگه و همه چی درست میشه و از این حرفا بهش گفتم.بعد از مدتی سکوت که کنار ساحل بودیم و به موج دریا نگاه میکردیم. مینا گفت امیر بهتره برگردیم ویلا.
تو اون چند روزی که شمال بودیم صمیمیت مینا با من بیشتر شد. تو راه برگشت یه اتفاقی افتاد که جا خوردم.مینا از پشت سرش رو گذاشته بود به صندلی راننده و دستش رو گذاشته بود روی بازوی چپ من، اول فکر کردم خوابه و اتفاقی بوده ولی بعد از اینکه شروع کرد به نوازش دستم. متوجه شدم. واقعیه واقعیه
اون سفر تموم شد و چند روزی ازش گذشته بود که مینا بهم زنگ زد و گفت که توی شهر کار داره و از من خواست با ماشین میثم ببرمش و کارها شو انجام بده.خب منم قبول کردم. بعد از خرید سوال کردم دیگه کجا باید بریم. مینا گفت کار دیگه ای ندارم ولی خونه هم نرو، برو یکم دور دور کنیم. دلم براش تنگ شده. یک ساعت توی خیابون ها چرخ زدیم و توی همین گیر و دار بود که مینا گفت، امیر چرا به من توجه نمیکنی، من این همه عشوه اومدم و چراغ سبز نشونت دادم ولی بروت نیاوردی… منو بگی یهو جا خوردن. بعد از کمی من من کردن، گفتم اخه تو شوهر داری
دیدم اشکش سرازیر شد. چه شوهری فقط اسمیه… ۷ ساله دستش بهم نخورده، نه توانشو داره و نه حوصلش را،
من مونده بودم چی بگم، تو مسیر برگشت، دستشو گذاشت روی دستم و گفت ببخشید اگه ناراحتت کردم، نمیدونم چی شد برای اینکه دلش رو نشکنم دستش رو تو مشتم نگه داشتم. و این قضیه تا جلوی در خونه ادامه پیدا کرد.‌به خونه که رسیدیم کمک کردم وسایلی که خریده بود را بردیم داخل، میثم رو تختش تو اتاق خواب بود. دکتر به خاطر درد بیماریش براش ترامادول تجویز کرده بود. بیشتر وقتا میخوابید. اومدم بالای سرش دیدم خوابش سنگینه. صداش نکردم.و اومدم بیرون. مینا رو صدا زدم تا ازش خداحافظی کنم. از اتاق دیگه صدا زد که اینجام، رفتم سمت اتاق. پشتش بهم بود. مانتوشو در آورده بود و یه شلوار مشکیه چسبون با یه پیراهن بلند که تا پایین باسنش اومده بود.گفتم مینا خانوم اگر کاری نیست که من برم.به سمتم برگشت اما از چیزی که دیدم شوکه شدم. دکمه های پیراهن باز بود و اون بدون سوتین جلوی من ایستاده بود. همیشه از زیر تاپ گاهی سطحی دیده بودم سینه های بزرگی داری ولی فکر نمیکردم اینقدر بزرگ و جذاب باشن، دستشو گذاشت زیر یکیشون و یکم فشارش داد و نوک ممشو به سمتم گرفت و گفت، برای تو از تو قفسشون اومدن بیرون. دوست دارن بعد میثمتو آزادشون کنی، هفت ساله زندونین، مونده بودم. خشکم زده بود. که مینا گفت، میخوای دستمو جلوی غریبه د
اولین سکس دوطرفه

#اولین_سکس #گی

سلام من اسماعیل ۱۹ سالمه قدم بگی نگی کوتاهه و کیرمم دورو بره ۱۶ سانته
چند سال پیش یکی از دوستای قدیمیم (پسر)زنگ زد که بیا خونه ما بازی کنیم منم رفتم
وقتی رسیدم دیدم لباسهای خیلی بازی پوشیده بود و من عادت دارم همرو انگشت میکنم وقتی چرخید دست زدم بهش حس کردم شورت نداره ولی به رو نیاوردم یکم که بازی کردیم گفت بیا جرعت حقیقت بازی کنیم منم که ساده گفتم باشه بعد از چند دست سوالاتش سکسی شد کم کم منم جواب میدادم بعد آروم آروم جرات میداد که لباساتو در بیار منم در آوردم
یکم گذشت به شوخی بهش جرات دادم لخت شو شیک بزنم اونم لخت شد و شیک زد برام چه کونی داشت از حق نگذریم 😂😂
خلاصه بعد بازی من فهمیدم قصدش چیه و یکم چس کردم چون اصلا گی دوست نداشتم و قلبش هم رابطه نداشتم
اون چند بار. اسرار کرد که فقط تو بکن و فلان منم خر شدم وقتی شروع کرد برام ساک زدن انگار دنیا رو بهم دادن یه جوری میخورد انگار چند سال بود منتظر بود منم رو ابرا بودم
بعد از چند دقیقه گفت بیا بریم رو تخت منم رفتم اولاش لب می‌گرفتیم و فقط سکس بود
وقتی رفتیم رو تخت بهش گفتم به پست بخواب بعد کونشو باز کردم دریغ از یه تار مو هیچی برق میزد کونش سر کیرمو گذاشتم دم سولاخش منم بلد نبودم که تف زده و یهو کردم تو بنده خدا یهو جیغ کشید و چقدر فحشم داد منم سری دست گذاشتم رو کلش و فتم آروم باش بابا الان جابازمیکنه
یه چند ثانیه گشت و گفت شروع کن منم هی آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن یکم که گشت شروع کردم به کشیدن موهاش و خوردن گوشش
تا ابم اومد
بعد اون گفت که نوبت منه آقا خلاصه دعوامون شد و من اومدم بیرون و بلاکش کردم
بعد ۳ ماه که میشه ۲ هفته پیش دوباره بهم با یه خط دیگه پیام داد که بیا اینجا منم دوباره خر شدم رفتم ولی بازه همون داستانا تکرار شد ولی اینبار شب قبلش سه راند جق زده بودم کمرم خالی خالی بود دوباره شروع کردیم لب بازی و دست مالی اینا نمیدونم چیکار کرده بود کیرش راحت ۲ برابر شده بود نزدیک ۱۷ بود
اولین بار بود که دوست داشتن بدم بهش واقعا
شروع کردیم به سکس گفتم بزار منم یه حرکتی بزنم آنقدر که سوپر دیده بودم حتی ساک زدنم بلد بودم
شروع کردم خوردن یه چند دقیقه خوردم که گفت خیلی دلم میخواد بکن تو سری منم گفتم باشه حالت پا رو شونه بودیم که منم دیدم داره آبم میاد گفتم بهش اونم داشت میومد من اینو ریختم تو کونش و اونم شروع کرد به لرزش نمیدونم چرا گفت این داره میاد منم براش ساک زدم وقتی آبش اومد کلشو قورت داده واقعا حال داد
بعد از اون همیشه میخواستم بده بهش ولی وقتی ابم‌ میومد نظرم عوض میشد
دیروز بود که دعوتش کردم خونه رفتم حموم کامل شیو کردم پشمای کونمو که زدم دیدم با آینده دیدم وای چقدر سفید و کردنیم ما ژنتیکی کلا بدن خیلی خوبی داریم گوشتی هستیم
خلاصه این اومد خونه ما و من با حوله بودم سری پریدم بغلش و ازش لب گرفتم گفتم دلم برات تنگ شده
نشستیم کنار هم و تو تلویزیون سوپر گذاشتم اونم سرشو گذاشت رو شونم و شروع کرد رفت سمت کیرم چون حوله تنم بود راحت کیرم بلند شد و توانست بخوره کیرمو
یکم که خورد بلندش کردم لب گرفتن ازش بعد خوابوندمش رو خودم و همینجوری لب می‌گرفتم که پاهام دور کمرش حلقه کردم و یه پنج دقیقه لب گرفتم
بندش کردم گفتم آماده شو سری لخت شد و گفتم داگی شو منم یه تف انداختم رو کیرم و گذاشتم دم سولاخش یواش یواش هل دادم داخل یکم که گذشت شروع کردم به تلمبه زدن ۲ دقیقه که گذشت زیر گوشش گفتم میخوای تو بکنی اول انگار دنیا رو داده بودی بهش سری بلند شد منم خوابیدم زمین زیر شکمم یه بالشت گذاشتم و کونم‌ حسابی روغنی کرد کیرش خیلی بزرگ بود همه میگفتن حال میده ولی وقتی سرش رو کرد داخل تازه فهمیدم چه گهی خودم هیچی تکون خوردم زورش بیشتر بود نگم داشت و تا ته کرد توم که تا مغزم تیر میکشید داشتم گریه میکردم که حس کردم کونم خیس شد به زور دست زدم دیدم خون اومده
وای توجهی نمی‌کرد و همینجوری میکرد واقعی خیلی درد داشت یه یک ربع عذاب کشیدم تا آبش اومد و ریخت توم رفتم دستشویی و خودمو شستم و با گوشی عکس گرفتم دیدم یه گوه از کونم پاره شده
برگشتم از یخچال یه قرص مسکن خودم و رفتم پیشش تو بغلش یکم گریه کردم که خیلی درد داشت و دیگه نمیدم
اونم ناراحت شد گفت اگه میخوای تاخیری بزن تا تایم بیشتر بکنی
منم قبول کردم و تاخیری زدم حدود ۲۰ دقیقه کردم که تمام بدنم خالی شد حس کردم حال آب چشمام هم از کیرم زد بیرون وقتی داشت میومد سری چرخی و کلش ریخت رو صورتش خیلی حال داد واقعا
بلند شدیم یکم لب بازی کردیم و اون رفت و بلاکم کردم دیوث 😂🥲
نوشته: اسماعیل
ددی و ملانی یک لیتل گرل واقعی (۲)

#اولین_سکس #لیتل_گرل

...قسمت قبل
(اکانت قبلیم پرید ادامه داستانامو با این پروفایل میزارم ) slash110
اون شب بعد از خوردن شام واسه این که بیشتر خوش بگذرونیمو باهام راحت تر بشه . بهش گفتم کل لباس هایی که آورده و من براش خریدمو بپوشه برام فشن شو اجرا کنه . رفتم روی مبل نشستم موزیک پلی کردم ملانی هم رفت تو اتاق دونه دونه لباساشو می پوشید لباس که نه کاستوما و شورت سوتین هارو . میومد جلوم راه میرفتم عشوه میومد دوباره برمیگشت ست بعدی رو میپوشید. بدن ظریفش تو اون لباسا واقعا جذاب میشد یک اسکینی واقعی بود. هر بار ک میومد کلی ازش تعریف میکردمو ذوق میکرد کس تپلش زیر چند تا از شورتا واقعا دیدنی بود .دوباره حشری شده بودم نیم ساعتی کارمون طول کشید . یک ست ک اون اوایل رابطمون از اینستا دیده بودمو براش سفارش داده بودم انتخاب کردم . یه لباس نازک که روی سینش با طرح سر گربه خالی بود با یه شورت ک پشتش عکس پنجه گربه داشت . شاید خیلیا دیده باشن . شب سفت بغلم کرده بود ازم خواست براش قصه بخونم یه قصه از زمان بچگی خودم که یاد و بود و براش گفتمو خوابیدم . صبح بعد از صبحانه درباره سکس باهم حرف زدیم و علاقه هامو بهش گفتم که مستر هستم و علاقه به سکس خشن دارم . تو هر حرفاش متوجه شدم که اونم گرایش اسلیو داره از درد کشیدن موقع سکس لذت میبره .خیالم راحت شده بود چون تا اون روز متوجه این موضوع نشده بودمو هر وقت حرف تنبیه یا شلاق میزدم ازم میخاست که اینطوری باهاش صحبت نکنم .
بهش گفتم تا وقتی پردشو بزنم میخوام باهاش سکس از پشت داشته باشم . خیلی راحت موافقت کرد ولی گفتم شنیدم خیلی درد داره قبلش روان کننده بزنم . ظهر رفتیم متل قو یک عروسک که خیلی وقت بود ازم خواسته بود و اونجا دیده بودم براش گرفتم از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه با این که خیلی گرون بود ولی ارزشش رو داشت . بعد ناهار از یک داروخونه روان کننده و بی حسی گرفتم و برگشتیم خونه. و ملانی بیشتر از قبل تحت کنترلم بود عروسک رو سفت بغل کرده بود عین یک بچه کوچیک که براش چیزی میخری.
بهش اجازه داده بودم هر وقت رفتیم حموم تو شورتش جیش کنه .لباساشو بیرون حموم در اوردم فقط یه شورت لامبادا صورتی پاپیون دار پاش بود . وقتی داشتم گرمو سرد ابو تنظیم میکردم . دیدم صدام میگه بابایی یه کار بد کردم تورو خدا دعوام نکن. برگشتم دیدم سرشو گرفته پایین انگشتشو گاز میگیره و از لای شورتش داره شره میکنه رو پاش .بغلش کردمو گفتم خودم بهت اجاره دادم . شورتشو در اوردم شستمش گذاشتم کنار .
بردمش زیر آب بدنشو صابون مالیدم از پشت چسبیدم بهش و شروع کردم دستمالی کردن بدنش کفیش .گوششو میخورمو سینه و کصشو میمالیدم . دوباره حشری شده بود و صداش توی حموم می پیچید .کیرم که شق شده بود لای کونش گذاشته بودم و بهش فشار میدادم .سینه های کوچیکش از توی دستم سر می خورد مرقب بودم کف توی کصش نره که بسوزه .اینو یادم رفته بود بگم ازش خواسته بودم بعد از پریودش موهای کصشو نزنه تا وقتی میاد پیشم من براش بزنم اونم به من گفته بود که همین کارو بکنم یدونه تیغ صورتی همون مدل که گفته بودو از قبل خریده بودم برداشتم نشوندمش روی توالت فرنگی بهش گفتم پاهاشو بده بالا و باز کنه . کصش که حسابی کفی شده بود شروع کردم تیغ زدن کهکاهی با دستم لای پاشو دست میکشیدم تا حشرش نخوابه و با اون یکی دستم موهای کصشو میزدم بیشتر از لذت جنسی که میبرد لذت کاری بود که به عنوان یک ددی براش میکردم . کارم که تموم شد دوش ابو برداشتمو گرفتم رو کصش تا کامل تمیز بشه .فشار آب با دستمالی های من دیونش کرده بود سعی میکردم تو اوج لذت رهاش کنم تا ارضا نشه و تا لحظه اخر تشنه نگهش میداشتم . توی همون حالت کصشو خوردم براش همین ک روی زبونم اب کصشو حس کردم بلندش کردمو دوباره بردمش زیر دوش .صابونو برداشتم تا خودمو بشورم گفت بابایی خودم میخوام . بدنمو صابون زد بهش گفتم کیرمو حسابی بشوره دستاشو کفی کرد به نوبت از خایه هام تا نوک کیرم دست میکشید . پرسید بابایی اجاره میدی منم موهاتو بزنم تیغ بهش دادم جلوم زانو زد با یه دست گرفت تو دستش با اون یکی دست موهامو تیغ میزد تموم که شد اب گرفتمو . گفتم کیر ددی رو بخور تا آبش بیاد همینطور ک رو زانو نشسته بود کرد تو دهنش میخواستم ارضا بشم ولی هنوز خوب یاد نداشت هرچی میخوره تحریکم نمیکرد . گفتم دستاتو بگیر دورش وقتی میخوری باهاش بازی کن نمیتونست دو تا کارو باهم همزمان انجام بده عصبیم کرده بود چند تا حالت تنبیه طوری که دردش نگیره زدم تو گوششو دستشو گرفتم بلندش کردم . میخواستم هر طور شده ارضا بشم خمش کردمو گفتم کونشو باز کنه نشستم از پشت کصو کونشو لیسیدم تا حشری ترش کنم کیرمو لای پاش میمالیدم ولی نمیخواستم اینطوری ارضا بشم . قرار بود ابمو بخوره . وقتی هر دو حشری شدیم دوباره نشوندمش رو زمین گفتم ساک بزنه و ب
کون دادن رضا برای اولین بار

#اولین_سکس #گی

سلام دوستان شهوانی من رضام ۱۸سالمه
(داستانی که تعریف میکنم گی اگه دوست نداری نخون😒)
داستان کونی شدن من از همین داستانای شهوانی شروع شد اولاش فقط داستان می‌خوندم بعدش فهمیدم میشه اینجا کارای دیگه هم کرد دو سه سالی بود که حس کرده بودم دوست دارم کون دادنو هم تجربه کنم
اوایل ک تو سایت عضو شدم با هرکس آشنا میشدم بعدش پشیمون میشدم بلاکش میکردم باز دوباره خوره کون دادن می‌افتاد تو وجودم خودمو با خیار انگشت آروم میکردم
یکم که گذشت دیدم دلم طعم واقعی کیرو میخواد تا اینکه ۵ ماه پیش تو شهر خودمون با یکی آشنا شدم تو سایت کیرش خیلی به دلم نشست و هرطوری بود دوست داشتم بکنمش تو کونم بهش پیام دادم ۲۸ سالش بود صحبت کردیم عکس فرستادیم واس هم ولی خب باز من سرد شدمو بلاکش کردم ایدیشو برداشته بودم که اگه دوباره خواستم بهش پیام بدم
چند باری همینجوری گذشت تا آخر دلو زدم به دریا و قرار حضوری گذاشتم باهاش فکر میکرد مث دفعه های قبل بلاکش میکنم زیاد جدی نگرفته بود ولی من کاملاااا جدی بودم همون شب رفتم حموم قشنگ شیو کردم🍑
(اینو بگم من خیلی سفیدم و یکم تو پرم بدنم مثل زنای ۳۴-۳۵ ساله جا افتاده‌است)
همون شب چیزی نخوردمو صبحم خودمو قشنگ تمیز کردم که کثیف کاری نشه، خلاصه داشتم از استرس میمردم صبح ساعت های ۱۱ بهش خبر دادم بیا فلان جا که بریم باورش نمیشد اومدم هرجور بود خودشو رسوند من از جایی که بودم تا جای ماشینش که میخواستم برم هزار بار پشیمون شدم ولی خب با خودم میگفتم قرار خوش بگذره رسیدم سوار ماشین که شدم سلام کردیمو حال احوال اصلا به قیافش نمی‌خورد که گی باشه خلاصه راه افتادیم سمت مکانش من از خجالت داشتم میمردم اونم هی سوال می کرد منم کوتاه جوابشو میدادم تا اینکه رسیدیم به خونش دستور پام از شدت استرس شل شده بود😬 تا اینکه رفتیم تو خونه و من یک بار دیگه رفتم تو دستشویی خودمو تمیز کردم که اذیت نشیم اومدم بیرون دیدم رو مبل نشسته گفت بیا شروع کنیم رفتم جلوش زانو زدمو کیرشو از شرتش در آوردم یه کیر ۱۷-۱۸ سانتی کلفت و سفت🍆🥵
خیلی کیرش سفت بود مثل سنگ شده بود همینجوری که داشتم آروم آروم میمالیدمش با خودم فکر میکردم این چجوری قرار بره تو کونم، شروع کردم سرشو لیس زدن بعدش کردمش تو دهنم بار اولم بود و بلدم نبود هی دندون میزدم اونم میگفت دندون نزن کونی😋😅اینقدر کیرش بزرگ بود تو دهنم جا نمیشد یه ده دقیقه‌ای واسش خوردم بعدش گفت پاشو لخت شو لخت که شدم بدنمو دید چشماش برق زد افتاد به جون همه جامو لیس میزد👅 یکمم‌ واسم ساک زد بعدش بلند شد گفت داگی شو انگشتت کنم تا سوراخمو که دید کلن هوش از سرش پرید سوراخم صورتیه و خوشگل😌 شروع کرد به لیس زدن یه جوری لیس میزد انگار خیلی وقت بود سوراخ تمیز ندیده بود یکم که گذشت کم‌کم لپام گل انداخته بود و ناله میکردم اونم هی از بدنم تعریف میکرد: جوووون تو باید دختر میشدی با این کونو سوراخ حیفه پلمپ بمونی از این به بعد فقط سوراخت ماله منه دوباره لیس میزد اسپنک منم رو ابراااااا سینه هامو میمالید و ناله میکردم نمی‌دونستم به چه زبونی بگم کیر می‌خوام💦
بعد این که سوراخ خوردنش تموم شد بلند شد تو همون حالت داگی کیرشو میمالوند رو سوراخم من داشتم دیونه میشدم همینجوری که داشت کیرشو میمالید یهو فشار داد سرش رفت تو چنان درد و سوزشی داشت که من یک‌متر پریدم جلو دیدم حشری تر شد دوباره میخواست بکنه که گفتم ژل یا وازلین بیار بعداً بکن رفت از جیبش یک ژل لوبریکانت آورد شروع کرد انگشت کردن کونم اول ۱ انگشتی بعدش ۲ انگشتی تا ۴ انگشت راحت میکرد تو
(اینو بگم که من با خیار و بادمجون هرچی که شبیه کیر بود قبلاً با سوراخم ور رفته بود واسه همین گشاد بودم واسه همین ۴تا انگشتش جا شد)
خلاصه نوبت کیرش شد و گفت وقتشه حالا عروست کنم همین حرفاش حشریم میکرد🤤 آروم آروم کیرشو گذاشت در سوراخم فشار داد اولش که سرش رفت خیلی خیلی درد کرد به زور خودمو نگه داشتم نصف کیرش کرد توش که من داشتم میمردم بعد از پشت شونه هامو گرفت یهو فشار داد تا تههههههه کیرش رفت من فقط داد میزدم میخواستم از زیرش فرار کنم محکم شونه هامو گرفته بود نمیذاشت می‌گفت چند دقیقه وایسا دردش تموم میشه😭 چند دقیقه‌ای گذشت بعد شروع کرد جلو عقب کردن ولی بازم درد داشت یکم که کیرش خشک شده بود در آورد که سوراخم یک صدای جالبی دارد و من یهو گوزیدم🤭 که گفت جوووون گوزتو درآوردم کونی دوباره کرد توش اینبار دردش کمتر بود کم‌کم شروع کرد تلبمه‌هاشو سریع تر کرد من دیگه داشتم لذت میبرم هر بار که جلو عقب میکرد انگار میخواستم برینم تو همون حالت داگی چند دقیقه‌ای کرد بعدش گفتم پوزیشنو عوض کنیم (دیگه خجالتم ریخته بود نا سلامتی یک کیر تو کونم بود🤤🤭) بعد به پشت خوابید منم پشت بهش نشستم روش سواری اوووووف عاشق این پوزیشنم کونمو رو کیرش قر میدادم او
اولین سکس و از دست دادن بکارتم تو ۱۴ سالگی

#دوست_پسر #اولین_سکس #بکارت

سلام دوستان مهلام تهران زندگی میکنم
این داستانی که دارم میگم عین واقعیته و تو ۱۴ سالگی من با دوست پسرم سکس داشتم و پردمو از دست دادم
داستان از اونجایی شروع شد که تو محله ی ما یه پسره بود به اسم محمد که خیلی جذاب بود و همه دخترای هم سن ما روش کراش داشتن محمد ۲۰ سالش بود
نخوام از خودم تعریف کنم فیسم معمولیه ولی هیکلم عالیه یعنی سینه هام ۸۰ عه کمرم به نسبت باریکه و کون خوش فرمی دارم
از بین اینهمه دختر من خیلی تلاش میکردم تا مخ این اقا محمد و بزنم و اخرشم نتیجه داد
خلاصه از من شماره گرفت و بعد اومد تلگرام حرف زدیم و دو سه بار بیرون رفتیم با ماشین میومد دنبالم بعد هر سری دستشو میزاشت رو رون پام اروم فشار میداد هر سری هم من مثل سگ حشری میشدم
آقا این چند سری ادامه داد تا اینکه من چراغ سبز‌ نشون دادم و رفتیم خارج از شهر یکم لب بازی و اینا کردیم فقط در حد لب بود و اون شب ادامه نداشت
تا اینکه سری بعدش رفتیم بیرون همینکه نشستم تو ماشینش دیدم کیرش شق شق‌شده بعد نشسته به روی خودشم نمیاره
من یکم پرو بازی در اوردم گفتم چی دیدی که اینطوری از خواب بیدار شده؟خندید گفت داشتم به سینه ها و کس و کون تو فکر میکردم یهو اینطوری شد
منم از خود بیخود شدم و گفتم تو که ندیدیش‌ اینطوریه ببینیش فکر کنم بترکه
گفت نشونمون ندادی هنوز که گفتم اخه شرایطش پیش نیومده نشون بدم
حالا این لج کرد که بریم خونشون خالیه من هی‌پافشاری میکردم که نه و کرم میریختم با اینکه کامل راضی بودم
آقا خلاصه این مارو راضی کرد منو برد خونش
به محض اینکه رسیدیم در خونه رو که قفل کرد منو محکم چسبوند به دیوار و شروع کرد لب گرفتن
بعد چند ثانیه شروع کرد دستشو اروم اروم پایین بردن و سینه هامو فشار دادن
منم از خود بیخود شدم دستمو بردم سمت کیرش سعی میکردم آروم از شورتش و شلوارش بیارم بیرون کیرشو ولی نمیتونستم
اینم متوجه شد خودشو کشید عقب گفت بریم رو تخت
داشتیم میرفتیم اتاق که ادامه ی کار باشه برای رو تخت که جلوی در کامل لباسامو با عصبانیت درآورد و دستامو گرفت پشتم و محکم پرتم کرد رو تخت
یه چند ثانیه همونطوری نگام کرد من خجالت کشیدم پاهامو بستم
این حرکتو که انجام دادم بیشتر عصبی شد و لباسای خودشو دراورد و اومد رو تخت یدونه محکم زد رو کسم گفت چرا میبندی‌پاتو جنده؟
منم از ترسم باز کردم پاهامو دیگه هیچ حرکتی انجام ندادم
بعدش خودش اومد یکم سینه هامو خورد و باهاشون ور رفت
بعد نشست پاهاشو باز کرد گفت بیا برام بخور
منم رفتم جلو اول یکم با دستام با کیرش بازی کردم یکم تخماشو تو دستام گرفتم قشنگ داغ داغ شد(همه ی اینارو از فیلمهای پورن یاد گرفته بودم)
زبون کشیدم اروم رو سر کیرش دیدم چشاش در صدم ثانیه بسته شد و موهامو محکم گرفت تو دستش
بعد یکم من براش سر کیرشو خوردم بعد همینجوری اروم رو خود کیرش زبون میزدم تا اینکه محکم سرمو فشار داد کل کیرش رفت تو دهنم
دستامو به تخت فشار دادم که بیام بالا ولی زورم نمیرسید اشک تو چشمام جمع شده بود و هی عوق میزدم
محکم فشار میداد سرمو منم چون بلد نبودم دندون میزدم دردش که میگرفت محکم یدونه میزد به سینم یا اسپنکم میکرد
یکم براش خوردم کامل کیرش خیس و داغ شده بود که گفت به پشت بخواب میخوام از کون بکنمت
منم چون میترسیدم پردمو بزنه بدبخت شم رو حرفش حرف نزدم و برگشتم به پشت خوابیدم بکم کونمو اوردم بالا(تقریبا شبیه داگی)بعد رفت از تو کشو کاندوم و ژل آورد کاندومو باز کرد کشید رو کیرش ژلم ریخت رو کونم و یهو دیدم یه انگشتشو کرد توم حقیقتا درد نداشت لذتی هم نداشت فقط یه حس خوبی میداد بهم یکم ادامه داد تلمبه زد تا اینکه گفت کونتو باز کن با دستات که میخوام دوتا انگشت بکنم توت تا گشاد شی من یه کم ترسیدم بعد کونمو باز کردم به انگشت بعدیشم یکم ژل زد و اروم کرد تو کونم
یکم همینطوری که تلمبه زد گفت آفرین جنده که اروم نشستی تا گشادت کنم
بعدش کیرشو گذاشت لای کونم یکم رو کسم و چوچولم کشید و بعدش اروم اول سر کیرشو کرد توم که واقعاااا درد داشت
من یه اه اروم کشیدم و این متوجه شد دردم گرفته یکم صبر کرد
بعدش دوباره چند ثانیه بعد یکم بیشتر کیرشو هُل داد تو کونم که اونجا با دست پسش زدم ولی از کونم در نمیاورد چند ثانیه همینطوری وایساد و با یه فشار محکم یه دفعه کل کیرشو جا کرد تو کونم که جیغ‌زدم بهش فحش دادم با دستام پاهاشو فشار میدادم ولی بی فایده بود
تهدیدم کرد که اگر نزارم قشنگ بکنه توم در میاره یه سره پردمو میزنه و از کس میکنتم منم چون ترسیدم حرفی نزدم
اول یه تلمبه اروم زد من خیلی درد داشتم ولی حرفی نمیزدم بعد شروع کرد همینطوری اروم اروم تلمبه زدن تا اینکه کامل کونم باز شد و دیگه درد نداشتم و درد جاشو داده بود به لذت
یکم لذت بردم که یهو کیرشو کشید بیرون من فکر کردم ابش اومد
ولی بعدش کاندومو در آورد انداخ
تولد رامتین

#اولین_سکس #سکس_خشن #تولد

سلام من ملینام ۱۸ سالمه قد ۱۶۸ شکم پهلو تخت ولی سینه های ۷۵ سفید هلویی با پاهام خیلی گوشتیه باسنمم همینطور بدنم سفیده سفیده موهام بلنده تا دم باسنم از بچگی به قول معروف قرو فرم زیاد بود خیلی ناز داشتم عین پرنسسا همیشه باهام رفتار میشد و هر کسیو محل نمیدادم از ۱۶ سالگی که وارد این داستانا شدم خودمو شناختم هرکی پیدا میشد جلو خوشگلیم عین برده بود فرمان و همیشه حس سر تری و قدرت داشتم هیچ کس نمیتونست بر عکسشو رقم بزنه که اون به من برتری داشته باشه یه داداش دارم به اسم مهدی که ۲۰ سالشه همیشه هوامو داشته و خیلی دوسش دارم مهدی یه رفیق قدیمی داره به اسم رامتین که هم سن داداشمه از بچگی میدیدمش ولی خب اونا همیشه باهم بودن زیاد با من کاری نداشت گذشت تا تولد رامتین که مهدی به من گف جمع قاطیه رامتین گفته به ملینا بگو حاضر شه از رامتین بگم قد بلند ۱۹۰ و خورده ای یه ادمی که هر وقت من دیدم دخترا بهش نخ میدادن خیلی خوشگل و خوش استایل ۲ سال بود اونجوری ندیده بودمش باشگاهم شروع کرده بود واقعا جذاب بود و به شدت مهربون که به تنها کسی که حسرت خوردم یه مدت دوست دخترش بود که به رامتین خیانت کرد پنج شنبه شد تولد رامتین ک دیدم داره زنگ میزنه گفتم جونم رامتین گفت حاضر شو خودم میام دنبالت حالا که افتخار دادی بیای گفتم چشم پشت بندش مهدی زنگ زد من کار دارم تو با رامتین برو ی سر همی مشکی پوشیدم تا دم رونم از رون به پایین لخت بالا تنه هم سینه هام تو چش موهامم باز کرده بودم ی صندل بندی پوشیدم بنداش دور پاهام تا ساقم بود ک لاکام توش میدرخشید ی ارایش خوشگل تا ساعت ۸ ک رامتین زنگ زد بیا پایین تو ماشینش نشسته بود از تو شیشه که منو دید هنگ کرد گف اوهووو چه خبره مگه جنگه گفتم یه رامتین ک بیشتر نداریم نشستم جلو کلی صحبت کرديم خندیدیم میز چیدیم رامتین اصلا هول نبود هر کاری میکردی نگاه کنه باز نمیکرد تا بقیه رفیقاش اومدن کلی گفتیم زدیم خندیدیم رقصیدیم خوردیم از بچگی رامتین ساقی جمع بود همیشه اون میریخت ساعت ۱ونیم همه خمار خسته پاشدن که برن رامتین گفت افتری داریم صبر کنید کجا با این عجله مهدی گفت من دارم بیهوش میشم رامتین و یه ۵ نفر دیگه پشت مهدی رفتن مهدی به من گفت ملی میای؟ گفتم نه میمونم که رامتین گف برو من میرسونمش فقط یه رفیقمون سهیل با دوست دخترش موند خیلی خورده بودم چشام جایی رو نمیدید کز کرده بودم پیش رامتین ساعت ۳ بود که سهیل گفت ما دیگه داریم پاره میشیم بازم تولدت مبارکو رفتن سرم رو سینه رامتین بود موهامو ناز میکرد یه آن دستشو گذاشت رو رونم لا رونام چفت کردم دستشو با اون دست یه پیک دیگه خورد موهامو بو کشید سرمو بوس کرد گف پاشو من ترو برسونم پاشدم دم در نزدیک بود بیوفتم که دیدم گرفت منو رامتین گف خوبی چشاش قرمز بود دستاش دور کمرم بود هیچی نگفتم فقط لبامو گذاشتم رو لباش اروم دستشو آورد رو باسنم چشاشو بست لبامو میخورد وای ک چقدر خوب بود داشتم موفق میشدم با دستاش گلومو گرفت چسبوندم به دیوار وحشیانه لبامو میخورد تو دستاش بودم دوباره منو کشید تو بغلش با دستاش لباسمو داد بالا همینجوری که لب میگرفتیم کونمو چنگ میزد نفهمیدم کی به تخت رسیدیم دکمه های پیرهنشو باز میکردم ناخونامو رو تنش میکشیدم افتاد روم دستامو بالا سرم قفل کرد لبامو ول نمیکرد زورم بهش نمیرسید چون عاشقش بودم لخت بودم فقط یه شرت مشکی پام بود با دستای بزرگش انقدر سینه هامو مالوند که درد میگرفت محکم میخورد کمرشو چنگ میزدم سینه هامو با گردنمو پشت سر هم میخورد کبود میکرد دم گوشش نفس نفس میزدم داشت دیوونم میکرد پاهامو از هم باز کرد دستشو گذاشت رو کصم از روی شرت خیس خیس بود اروم میمالید ی اووف گف پاهامو داد بالا شرتمو از تو پام دراورد کص سفید صورتیم داشت دیوونش میکرد ی حالت اسپنک طور رو کصم زد ک صدام رفت بالا سرشو به کصم نزدیک کرد نفساش میخورد که اولین زبونو کشید تموم تنم ضعف کرد فوق العاده میخورد زبونش داعم میچرخید اب کصم عین رود میریخت تو دهنش رونامو چنگ میزد فقط ناله میکردم رونای تپلمو چفت کردم دور سرش با سرعت ارضا شدم اون هنوز داشت میخورد داشتم میمردم قربون صدقش میرفت اومد بالا لبامو میخورد چونمو با دستاش گرفت اورد سمت خودش گفت توله بلدی؟ هوممم؟ زدم تخت سینش خوابید رو تخت کمر بندشو باز کردم شلوارشو با کمک خودش دادم پایین یه شرت ابی پاش بود ک انگار ۲ کیلو سنگ تو شرتش بود داشتم کیرشو از رو شرت میمالیدم سفت سفت شده بود زیر شورت واقعا گنده بود ترس افتاده بود به تنم شرتشو که از پاش دراوردم فهمیدم امشب جر میخورم قد ساعد دستم بود ۲۰ سانت کیر کلفت رگ دار جلوم بود یه رگ خوشگل گنده دور کیرش حلقه زده بود ی لیس از پایین تا بالای کیرش زدم بوسش کردم کیرشو من وسواسی تر تمیز که همیشه همه چیم تمیز بودو مال خودم بود الان یه ک