دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.37K subscribers
568 photos
11 videos
489 files
702 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
سکس خاطره انگیز مژگان

#همسر

سلام من مژگان ۳۲ سالمه ۱۷۳ قد و هیکلم کلا سکسیه … تقریبا ۴ سال پیش ازدواج کردم .شوهرم آدم مرموزیه …خیلی از کاراش برام عجیب است …از زمان ازدواج یعنی تو ۴ سال شاید ۱۵ یا نهیتا ۲۰ بار سکس داشتیم …الت بسیار کوچکی داره .و بسیار زود ارضا یعنی تا من فاز سکس میگیرم اون تموم شده …اوایل چند بار حرف انداختم حتی رفتیم دنبالش امانه درست شد نه حبیب دیگه دنبالش رفت …حبیب شوهرمو میگم .ما تو این ۴ سال یک فرزند پسر داریم …که اونم نفهمیدم چطوری شد …جدیدا شک کردم بهش که چرا انقدر با زنهای فامیل مراوده داره مثلا تو یه مهمونی که همه هستن این کمتر با مردا میشینه بیشتر با زنهاست …دیگه اسمشو گذاشتن خاله حبیب …و این بشدت رو من تاثیر گذاشت سعی کردم با حرف و گفتن شایعه ها حالیش کنم ام اون بدتر جاش رو هم سوا کرد و تو حال رو مبل خوابید… دختر خاله خودش زهرا باهم راحتیم میگفت حبیب کمی حالاتش زنونه نشده به نظرت که من با عصبانیت بهش پریدم و قهر کردم ولی ته دلم میدونستم بیراه هم نمیگه .چند بار شهوتم زده بود بالا رفتم کنارش تو حالا حتی دست به کیرش مالیدم چند دقیقه راست نشد و حبیب هم ناراحت که چیکار میکنی برو بخواب …بعضی اوقات بخدا پیغمبر کفر میگم که این چه شانسی از من یکی بود حتی دست بزنهم داشت بهتر از این سبک سر بود دیگه آبروم داشت میرفت تو فامیل .مهمونیها دیگه شرکت نمیکردم البته حبیب میرفت .ومن بهونه پریود و یا سردردو حالم بده میاوردم …تا حدود۴ ماه پیش با حبیب بحثم شد و گفتم بهش که من نیاز دارم همینطور که تو نیاز داری …چکار کنم .که جوابی داد که منشا این داستان شد …گفت که من حال این کارو ندارم میخوای یکی پیدا کنم بیاد کاراتو بکنه …خون به مغزم نرسید گفتم بی غیرت .بی شرف وووووو.بماند که دو سه روز رفت نیومد از هرکی هم پرسیدم خبر نداشت …بچه هم که بسیار مظلوم بود ساکت …من مستاصل بودم . وحرفش تو مخم کم کم رفت تو مخم چی میشد ؟ شبها از شهوت زیاد دستم رو دو کوسم میمالیدم و تو ذهنم یکی رو جای حبیب میگذاشتم … ولی خوب کسی نبود …روزها برای خرید میرفتم بیرون پسرای خوش تیپ و هیکلی میدیدم پیش خودم میگفتم این باشه خیلی خوبه معلومه کیرش اقلا ۲۰ سانته … دیگه کارشناسی شدم تو پاساژ و هرجا جوونی رو میدیدم به کیرش نگاه میکردم و سایز بندی این ۱۷ سانته اون ۲۰ سانت و میرفتم خونه تو اتاق خودم که کمی فیلم دانلود کردم میدیدم و یکیشون رو میزاشتم رو خودم و ارضا میشدم .دیگه خسته شده بودم نمیدونستمَ چه کنم …سر حرف یادتون نره …مادرم زنگ زد که مژگان دندون میخوام بزارم بیا باهم بریم .برا فردا قرار گذاشتیم صبح ساعت ۱۰:۳۰ رفتیم پیش ایشون یک آپارتمان نسبتا شیک بصورت دوبلکس …که از طبقه بالا آمدن پایین .وقتی داشت میومد طرفم ناخودآگاه از بالا تا پایین شو ورانداز کردم هیکل تو پر و رونهای بزرگ و از همه مهمتر اینکه کیرش به یک طرف خم بود و حس کردم یه چیزی در حد خرطوم فیل میمونست …محو بودم که با سلام احوال پرسی بهوش امدم .برای مادرم قالبگیری کرد .آدم با تجربه ای بنظر میومد تقریبا ۱۸۰ قدش و فکر کنم ۹۰ وزنش حالا دقیق نیست سرشانه های پهنی داشت و سنش هم بالا بود فکر کنم ۴۵ رو راحت داشت …وقتی برگشتم خونه کیر دندانسازه جلو چشمم بود خود ارضایی کردم .دیگه از خودم بدم میومد بعد ارضا شدن …نزدیک به ۲۰ روز برای ساخت دندانها می رفتیم پیشش. دیگه تقریبا خودمونی شده بودیم .و کمی از مشکلات زندگی گفته بودم او هم مشکل داشت خوشبختانه . اون اهل شهر ما نبود . و خانمش که تهران بود نمیومد پیشش . حس عجیبی داشتم از همدردی ما …دندان مادرم تمام شد بعد از تقریبا ۲۰ روز من نگران شدم که چکار کنم بیام که دندونای خودمو نشون دادم که قالب کرفت و شروع کرد برای ساختن …دیگه بدون مادرم میرفتم .پیشش و میدونستم ۱۱ به بعد خلوت تره . چند باری که روی صندلیش خوابیده بودم تا کار کنه چون بغل صندلی ایستاده بود کیرش تقریبا نزدیکه بازوم بود .چند بار اتفاقی دستمو زدم به کیرش . حس میکردم اونم اولش خودشو کشید ولی بعدش تکون نخورد … چند جلسه گذشت نه من جرات داشتم و نه اون …تا یه روز گفت دندونات آمادس فردا بیا تا نصبش کنم . دلشوره افتاد به بدنم خدایا چکار کنم …من گرایش داشتم بهش ولی نه حرفی ونه تعریف و تمجیدی هبچی …پیش خودم گفت مژگان به تو هم میگن زن ؟ یه کم خودتو بمال بهش .لوندتر باش اگر فردا تموم بشه بهانه ای نداری …رفتم حمام بدنم رو شیو کردم و کرم نرم کننده زدم به بدنم مخصوصا ب کوسم و کونم طبق دستورالعمل …ادکلون خاصی داشتم و زدم …و رفتم ۱۱ بود رسیدم سلام کردم دکتر کارام امادس اوکی .بنشین روی صندلی نشستم ولی به نظرم این بار فرق کرده بود وقتی داشت کار میکرد دستش دور گردنم و با دست دیگه اون فرز دستش بودولی زانوش چسبیده بود به رونم اول جا خوردم کمی کشیدم عقب ولی
داستان لیلا زنم و صاحبکارش !

#همسر #بیغیرتی

داستان کاملا واقعی هست حتی اسامی !
من ۳۹ سالمه ، مدت هفت ساله با لیلا خانمم ازدواج کردم . لیلا ۴۲ سالشه و سه سال از خودم بزرگتره .
لیلا زنم زمان دانشجوییش دوست پسرهای زیادی داشته اما جلوش کاملا پلمپ بود و همه دوست پسراش فقط از کون کرده بودنش و خودم شب عروسی جلوشو باز کردم .
لیلا قیافه معمولی داره و آنچنان خوشگل نیست. قدش هم نسبتا کوتاه و ۱۶۰ هست اما کمر باریک و کون خیلی گرد و گنده و خوشگلی داره . خودش میگه همه دوست پسرام عاشق کونم شدن که باهام سکس کردن . رونهاش نسبتا تپل و کلا پایین تنه خوبی داره . بقول خودش حداقل یازده تا دوس پسر داشته بود و میانگین هر کدومشون بالای پنجاه بار کونش گذاشته بودن و زنم یه کونی تمام عیار بود که تو مجردی خیلی زیاد کون داده بود و پسرای دانشگاهشون رو به لذت رسونده بود.
شش ماهی میشد برای شغلم به غرب کشور مهاجرت کرده بودیم ، یه خونه آپارتمانی اجاره کرده بودیم و لیلا خیلی تنها بود. یه روز بهم گفت اگه کار و شغل مناسبی برام باشه اجازه میدی سر کار برم؟! گفتم چه اشکالی داره؟ مشکلی نیست .
بعد ی مدت از سایت دیوار یه آگهی منشی شرکت بیمه زده بودن که صبح تا ظهر بود و ماهی ۴ تومن میداد . صاحبکار لیلا یه پسر جوون ۱۹ ساله بود که باباش پولدار بود و براش شرکت بیمه زده بود ، لیلا سر کار میرفت و حدود دو ماهی میشد مشغول بود که میدیدم رفتاراش تغییر کرده ، لگ کوتاه چسبان سفید قد ۸۰ با تاپ یقه باز و نازک می پوشید که سوتینش و نوک ممه هاش قشنگ زیرش معلوم بود ، مانتو کوتاه که حدود ۸۰ درصد باسنش معلوم بود ، خیلی ارایش غلیظ میکرد و روحیه ش عالی شده بود . من و لیلا موقع عقد با هم قرار گذاشته بودیم هیچ کدوممون رو گوشیش قفل نذاره اونم طبعا نمیذاشت . یه روز از سر کار اومدم خونه دیدم لیلا تو حمومه ، گفتم الان فرصت خوبیه که دزدکی یه نگاهی به گوشیش بندازم . رو واتساپ ش رفتم دیدم به صاحبکارش پیام داده بود و عکس تمام قد با شورت و سوتین برا صاحب کارش فرستاده ، ازش تشکر کرده بود بابت حالی که بهش داده !! صاحبکارش گفته بود : من تا حالا کوص نکردم . واقعا خیلی خوشبختم که یه زن اوپن رو میکنم. هیچی مث کوص تنگ ت حال نمیده !!
متوجه شدم یک لحظه بشدت عصبی شدم از شدت خشم میخواستم همون لحظه برم تو حموم و به قتل برسونمش ، اما همزمان با احساس عصبانیت نمیدونم چرا کیرم هم شق و سفت شده بود‌، خیلی بدم از این حالت خودم میومد .دوس داشتم کیرم شق نشه چون یه نفر زنمو میکرد و داشت بهم خیانت میکرد ،اما از تصور عکسهای لختی زنم برا صاحبکارش و تصور سکس ش با خانمم بی اختیار تخمام به هم میچسبید و قطره ای آب ذوق از سر کیرم در اومده بود و لذت میبردم . حالت خشم و لذت همزمان دوتایی منو سردرگم کرده بود. با خودم فکر کردم به لیلا بگم و طلاقش بدم ، اما بعدش با خودم فکر کردم که اولا ما زندگی خوبی داریم و منطقی نیست برا یه سکس خانمم همه چی رو به هم بریزیم ، دوما نمیخواستم عنوان کنم و پررو بشه و بفهمه منم خوشم از کوص دادن خانمم میاد . از همه اینا گذشته ما فقط چند ماه دیگه تو اون شهرستان بودیم و بعدش شهر خودمون برمیگشتیم و همه چی تموم میشد. تصمیم گرفتم لیلا به صاحبکارش کوص بده و منم دورادور لذت ببرم و خودمو به ندونستن بزنم .
مواقعی که لیلا نزدیک گوشیش نبود سریعا نگا میکردم یه روز کون لیلا گذاشته بود،خیلی خوشم میومد یه پسر جوون و پر انرژی زنمو میکنه . صاحبکارش تقریبا هر روز اخر وقت ساعت ۲ زنمو میکرد و بعدش میفرستاد خونه .
بعد حدود چهار ماه کم کم موعد برگشتن به شهر خودمون رسید. روزهای اخر اینقد صاحبکارش لیلا رو میکرد که کوص و کونش سرویس شده بود‌‌. بشدت دلتنگ هم شده بودن . یه شب لیلا گفت اگه میشه ماموریت رو تمدید کن شش ماه دیگه بمونیم ،اینجا شهر خوبیه . با اینکه میتونستم تمدید کنم اما نکردم. تو دل خودم گفتم کوص دادی نوش جونت اینم تنوع متاهلی مون هدیه من به تو ! اما بازی تمومه دیگه . کافیته !
از اون شهر اومدیم شهر خودمون که فاصله ش خیلی دور از اونجا بود . یه مرتبه پسره اومد تا شهرمون و موقعی من خونه نبودم لیلا رو کرده بود. اما برگشته بود شهرش و بیخیال لیلا شد ‌. لیلا هم بیخیال اون شده بود. الان چن سالی میگذره و هیچ حرکتی از لیلا ندیدم .با اینکه هنوزم تماسش رو چک میکنم و حتی یکی دوبار یواشکی میکروفن مخفی که مثل خودکار هست تو کیفش گذاشته بودم اما انگار اونم حس و حالش رو نداره دیگه . الان وقتی با لیلا سکس میکنم اون تصاویر که برا صاحبکارش فرستاده تو ذهنم میاد ، کون دادنهاش و کوص دادنهاش به اون پسر جوون ، همه اینا حشریم میکنه و محکمتر میکوبم تو کوصش !!! اما نمیخام اون راز رو هیچ وقت بازگو کنم و خجالت زدش کنم و خودمو هم کوچیک کنم . پایان .
نوشته: امام خمینی


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خانومم و ماساژور

#بیغیرتی #همسر #ماساژ

سلام وقت بخیر همه دوستان
اسم من یاشار و خانومم مینا که بهش میگم(کوس طلا) تقریبا باهم راحتیم و راحت علایق و خواسته هامون رو به هم دیگه میگیم.
مینا ۳۱ سالشه قدش ۱۶۴ و وزنش ۶۳ کیلو سینه های ۷۵ و کون خوش فرمی داره چون بدنسازی کار میکنه ۲&۳ سالی هست
ما تو سکس همه جور فانتزی داریم از فانتزی دیده شدن سکسمون تا چندتا کیر برای مینا و در مورد همه شون موقع سکس و هات بودنمون حرف میزنیم و این حرفا باعث حشری شدن و لذت بیشتر جفتمون میشه
مینا عاشق ماساژه و خیلی دوست داشت ماساژ توسط یه آقا رو تجربه کنه
ولی متاسفانه اعتماد کردن به آدما این روزا خیلی سخت یا حتی غیر ممکن شده ولی من چند ماه پیگیر یه ادم مطمئن بودم که مینا جونم به خواسته ش برسه و تو این مدت حین سکس فقط سوال می کرد کسی رو پیدا نکردی بیاد منو ماساژ بده، منم برای اینکه ببینم نظر خودش چیه بهش میگفتم خودت پیدا کن خب همه برا تو سر و دست میشکونن که ،میگفت من از کجا پیدا کنم دیوونه نمیشه من پیدا کنم خودت پیدا کنی بهتره
خلاصه یه نفر رو از یه گروهی بود به اسم ماساژور ها پیدا کردم و پیام دادم که من متاهلم و یه ماساژور میخوام که بیاد منزل و منو ماساژ بده و گفت من در خدمتم و تعرفه ماساژ رو گفت من گفتم مشکلی نیست فقط جسارتا مدارکی دارید که ثابت کنه که ماسور هستید و دیدم چندتا عکس مدارکش رو فرستاد و گفت اینم مدرک
بهش گفتم اگر همسرم هم ماساژ بخواد انجام میدید گفت بله مشکلی نیست فقط باید بینش چند دقیقه استراحت کنم گفتم پس من بهتون خبر میدم
به مینا گفتم یه نفر پیدا کردم بیاد جفتمونو ماساژ بده گفت کیه؟ مطمئنه ؟گفتم نمیدونم کیه ولی ماساژوره مدارکش رو دیدم
گفت باشه بگو بیاد ببینیم چیکار میکنه
چن روز بعد به ماسوره که اسمش علی بود پیام دادم که کی وقت میکنی بیای؟
گفت شما تایم خاصی مدنظرتون ؟ گفتم جمعه اگر بتونی ساعت ۵ بیای عالیه و گفت باشه ساعت ۵ جمعه میام فقط لوکیشن بفرستید .
جمعه از صبح استرس داشتم که نکنه پسره کار دستمون بده یا آبرو ریزی بشه یا مینا بدش بیاد (هزارتا فکر کردی که ادم میخواد فانتزیشو به واقعیت تبدیل کنه میاد تو ذهنش)
به مینا گفتم برو حموم کامل کوستو سفید کن گفت مگه قراره کوسمو ببینه که کامل شیو کنم گفتم اون رفت که ماسکس میکنیم گفت باشه رفت حموم و اومد
دیگه ساعت شده بود ۴ عصر قلبم تن تن میزد و دیدم علی زنگ زد گفت من احتمالا نیم ساعت زودتر بیام مشکلی که نیست منم گفتم نه بهتر ما منتظریم قطع کردم و به مینا گفتم نیم ساعت دیگه میاد گفت زودتر میام، گفت باشه
مینا رفت تو اتاق گفت من آماده بشم منم تو گوشی بودم
دیگه ساعت نزدیک اومدن علی بود مینا از اتاق اومد بیرون و دیدم یه لباس یه سره کِرِم داره از بالا تا پایین اونو پوشیده بدون سوتین و شورت کل برجستگی های بدنش مشخصه تو این لباس هر بار این لباس رو میپوشه من واقعا کیف میکنم از دیدن بدنش
گوشیم زنگ خورد ،علی بود گفت من تو لوکیشن هستم کدوم خونه هستید گفتم پلاک فلان زنگ سوم که دیدم زنگ زد کامل دیگه استرس گرفته بودم
قلبم داشت میومد بیرون در واحد رو باز کردم و دیدم علی با وسایل اومد و سلام و احوال پرسی کردیم و به مینا هم سلام داد و اومد تو گفت اول خودتون ماساژ میگیرید یا همسرتون ؟
به مینا نگاه کردم گفتم اول خانومم ،گفت پس اماده بشن که ماساژ بدم
گفتم چی تنشون باشه گفت چون از روغن مخصوص استفاده می کنیم چیزی تنشون باشه ‌که اگر روغنی شد مشکلی نباشه
مینا رفت تو اتاق گفت بزار لباس بپوشم بیام بعد چن دیقه اومد برگام ریخت یه شورت و سوتین طلایی براق روش لباس خواب حریر و توری که زیبایی اونا رو چند برابر میکرد و اومد علی گفت اگر میشه لباس رویی رو دربیارید که راحت باشید البته پوشیدن لباس توری هیچ فرقی با نپوشیدنش نداشت مینا اومد دراز کشید و من رفتم رو مبل نشستم که تماشا کنم
مینا رو به شکم دراز کشید و علی شروع کرد به ماساژ و از پاها شروع کرد و کم کم به رون های مینا رسید و مینا کیف میکرد، منم ک راست کرده بودم ولی به روی خودم نمی‌اوردم
به علی گفتم اگر راحت نیستید شلوارتون رو در بیارید که روغنی نشه گفت شلوارک هست با اجازه اونو تنم میکنم و گفتم خب شورت باشه بهتره که شلوارک راحت نیستید
گفت اگر شما میگید و موردی نداره با شورت ادامه میدم و دیدم بله یه شورت هفت ابی که کیرش از رو شورت قشنگ پیدا بود و اومد نشست رو پاهای مینا و شروع کرد از کمر به بالا رو ماساژ بده ،مینا دیگه شل شده بود و گفت اینجا رو ماساژ نمیدید(کونش رو نشون داد) علی گفت شورت دارید باید دربیارید و دیدم مینا کونش رو داد بالا و تو همون حالت شورتو دراورد ،دیگه خانومم کون لخت جلو یه نفر که نمیشناختیم دراز کشیده بود و علی شروع کرد لپ های کون مینا رو ماساژ دادن فقط ۱۰ دیقه بدون مکث کون مینا رو ماساژ داد دیگه معلوم بود
همسر زیبا و جذاب من پریا (۱)

#بیغیرتی #همسر

سلام من پوریا هستم و ۳۲ سالمه قدم ۱۷۲ وزنم ۸۰کیلو اسم همسر زیبا و لوندم پریا هستش و ۲۷ سالشه من ۵ سال باهاش دوست بودم تا سال گذشته ازدواج کردیم همسر من فوق العاده لوند و سکسی هستش قدش ۱۶۷ اندام تپل و برجسته کلاس رقص میره و شکم نداره سینه هاش خیلی بزرگه قبلا سایز ۸۰ بود اما قبل ازدواجمون دکتر رفت و بهش چربی تزریق کرد و سایزش رو الان به ۹۵ رسونده رونای پر و درشتی داره اما نگم از باسنش گرد و بزرگ و زیبا طوری که وقتی شلوار جین میپوشه یا لگ و ساپورت واقعا سکسی و جذاب میشه خیابون که میریم همیشه یه تک کت کوتاه میپوشه با لگ یا شلوار جین تنگ همین باعث میشه باسن بزرگش حسابی تو خیابون تو چشم باشه و به خصوص مرد های سن بالا از دید زدنش لذت میبرن خود منم خوشم میاد وقتی کون گنده ی پریای زیبای من تو خیابون دلبری میکنه یادمه اوایل ازدواجمون بود رفته بودیم پاساژ گردی پریای من یه تک کت سفید پوشیده بود با یه لگ صورتی فوق تنگ زیرشم شورت لامبادا و یه نیم تنه سفید از بالا سینه های گنده و سفید سایز ۹۵ش بیرون زده بود موهاشم فرفری و طلایی چشماشم عسلی چیزی از زیبایی کم نداشت رفتیم تو یه مغازه فروشنده یه مرد سن بالا بود مغازه مانتو های کوتاه و جلو باز مخصوص پریای من رو می‌فروخت من خودم رو به اون راه زدم که با گوشی مشغولم پریا حسابی با فروشنده لاس میزد ازش یه تک کت کوتاه گرفت و می‌رفت تو اتاق پرو در نیمه باز بود تک کت رو پوشید رو به من و فروشنده گفت خوشگل شدم وای بدن سفیدش نافش سینه ها و شکم نرم سفید و قشنگش تو چشم یارو بود داشت با چشماش زن من رو میخورد منم لذت میبردم بعدش کت رو در آورد و گفت از این خوشم اومده با همون اندام سکسی و نیم تنه لختی گفتش لطفا اون مانتو هم بدین فروشنده دست پاش میلرزید از هیجان دیدن یه همچین گوشتی مانتو رو پوشید و خودش رو تو آینه نگاه کرد و پسندید و گفت اون شلوار جین هم میخوام وای چی میدیدم پریای من بی پروا ساپورتش رو کشید پایین اون زیر یه شورت لامبادای صورتی پوشیده بود فروشنده میخ شده بود و داشت نگاه می‌کرد و انگار نه انگار من اونجا بودم باسن پریای من برجسته پهن و سفید بود شلوار جین رو پوشید تنگ تنگ بود جلوی رونش چند تا پارگی داشت که گوشتای رون همسر من رو نشون میداد رو به من با لبخند نازی گفتش چطوره عشقم میاد بهم ؟ منم گفتم عالیه عزیزم بخر پریا با آرایش غلیظ و جنده وار و مژه های بلند شده جلوی یه مرد دیگه عشوه میومد و من داشتم از این همه زیبایی لذت می‌بردم بعدشم رفتیم یه رستوران شیک و با کلاس اونجا هم همه ی نگاه ها رو پریای من بود حتی مرد های متاهل که با زن هاشون بودن سینه های بزرگ خانومم از تاپ نیم تنش بیرون زده بود نگاه میکردن از باسن بزرگ و خوش فرمش هم نگم که موقع قدم برداشتن قمبلاش از پشت لگ تنگ صورتی جانانه میلرزید و چپ راست میشد و دل هر مردی رو میلرزوند شب که رسیدیم خونه یه سکس جانانه کردیم بعد سکس بهش گفتم من عاشق این مدل سکسی بودن تو هستم عاشق جنده بودنتم پریا عاشق این بود جنده یا کصده صداش کنم حتی بعضی وقتا بهش میگفتم کص پری و اونم حال میکرد حتی دوران دوستیمون هم پریا با یه مرد زن دار سن بالای پولدار رابطه داشت البته خودمم بازاری هستم و وضع مالی خوبی دارم و پریا بخاطر همین حاظر شد ازدواج کنه با من چون پریا عاشق پول و طلا بود منم براش چیزی کم نمیذاشتم پریا عاشق دیدم فیلم های bbc سیاه پوست های کیر بزرگ بود هرشب قبل سکس این مدل پورن می‌دیدیم جنده ی من واقعا سکسی و جذاب بود حتی شب عروسیمون پریا لباسش باز بود پشتش باز از جلو هم دوتا پستونا بزرگ بیرون بود آرایش غلیظ ک زیبایی داشت با مرد های مجلس حسابی رقصید و منم کیف میکردم از این حجم سکسی بودن همسر نازم بودم تو خونه هم همیشه با شورتک های تنگ و سکسی می‌گشت تا با کون گنده و قلمبش برام دلبری کنه منم همیشه بهش میگفتم بیرون میری هیچوقت مانتوی بلند نپوش همیشه باسن گنده و خوش فرمت رو بنداز بیرون تا همه از دیدن این همه زیبایی کیف کنن منم هر شب با هیجان بیشتری باهاش سکس میکردم پری مادرش یه پسر خاله داره به اسم علی که الان ۴۲ سالشه این علی آقا قد تقریبا بلندی داره چهار شونه و کچل بدن سبزه ای داره تو تهران زندگی میکنه خیلی هم میلیاردره حتی ماه عسل هم منو همسرم وقتی ترکیه رفتیم به عنوان کادوی عروسی کلید خونش تو آنتالیا رو بهمون داد منم با اینکه پول داشتم اما قبول کردم کلا علی با پریا خیلی صمیمی بود با اینکه خودش زن داشت تو مهمونی ها وقتی که میومد شمال ( ما ساکن شمال هستیم ) علی همیشه پیش خانومم می‌نشست برای هم مشروب میریختن و حرف میزدن و میخندیدن حتی تو دوران دوستی هم پری همیشه تعریف علی رو پیش من میکرد من بعضی وقتا حشری میشدم وقتی فکرشو میکردم علی بیفته رو پری و ترتیبش رو بده وای چقدر ج
سکس پانزده سال پیش زنم با دکتر (۲)

#دکتر #خاطرات #همسر

...قسمت قبل
بعد از اینکه ازش پرسیدم که باز هم این کارو با تو کرد ، همسرم یه نگاه عمیقی به من کرد و باعث شد که من از سوالم پشیمون بشم . و چون هر دو از سکسمون لذت کافی برده بودیم با بوسیدن همدیگه خوابیدیم .
صبح دوش گرفتم و به محل کارم رفتم . در واقع کل روز فقط به گفته های میترا فکر میکردم . گاهی به خودم نهیب میزدم که چرا اسرار کردم تا ناگفته های زندگیشو به زبون بیاره . گاهی هم خوشحال میشدم که تونستم اعتمادشو بدست بیارم و از شنیدن حرفاش احساس رضایت میکردم . در واقع یه حس دوگانگی پیدا کرده بودم و با مرور حرفاش یه لذت عجیب در من ایجاد میشد . در این زندگی مشترکمون که پانزده سال در کنار هم با سختی‌ها و اتفاقات جور و واجور تونسته بودیم با کمک همدیگه بگذرونیم و با وجود دو بچه یه خانواده تشکیل بدیم . پس باید کاری میکردم که احساس حقارت و پشیمانی نداشته باشه . خوشبختانه تونستم با رفتارهای ارامش بخش وابستگی و احترام به همدیگر را نرمال نگه دارم .
میترا یه زن بسیار جذاب و زیبا با اندام متناسب و چهره ای مهربان با پوست سفید همه جا زبانزد دیگران بود . من هم با ۱۸۰ قد و چهره ای قابل تحمل در کنارش احساس خوبی داشتم .لازم میدونم که اشاره به یک مسأله داشته باشم ، که در پانزده سال گذشته کوچکترین حرکتی از میترا ندیده بودم و خودم هم هیچگاه به این فکر نکردم که با دید زدن همسرم از غریبه ها لذت ببرم .ولی مدتی بود که از گفته های گذشته میترا فقط هنگام سکس غرق در لذت وصف نشدنی میشدم .پس از مدتی تلاش و با حرفایی که هر شب میگفتم بالاخره تونستم به باور میترا برسونم که هدف فقط لذت برده نه چیز دیگه . از تعریف خاطره های سکسیش من هم به مرحله ای می‌رسیدم که می‌توانستم میترارو به نهایت لذت برسونم .
ادامه خاطراتش :
بعد از اینکه برای بار دوم آبش اومد هر دو با عجله لباس پوشیدیم . دکتر گفت که شما برو قبل از اینکه برادرم بیاد و دوست ندارم که برادرم سکس با شما داشته باشه .
به میترا گفتم متوجه نشده بودی که این دوتا برادر برای تو نقشه ریخته بودن . جواب داد حقیقتش اینقدر به من لذت داده بود که دوست داشتم برادرش هم بیاد و دوباره امتحان کنم … آخه تو.در اون موقع بیشتر از پنج ثانیه نمیتونستی منو به حسی برسونی . .و این اولین باری بود که که من طعم واقعی سکس را چشیده بودم . خود دکتر هم گفته بود که کاری میکنم که هرگز شوهرت نتوانسته با تو بکنه و همیشه تو ذهنت میمونه . گفتم درست میگی آخه من هم کم تجربه بودم بعد از چهار پنج سال تونستم راه دیر آب اومدن رو پیدا کنم .
ادامه بده بعدش چی شد برادرش هم تو رو گایید .
نه ، دکتر اجازه نداد . همون موقع که داشتم کفشهامو میپوشیدم که از منزلش خارج بشم برادرش رسید با تعجب به من گفت تشریف میبرید ؟ دکتر گفت آره میخواد بره . برادرش گفت قرارمون این نبود تو تو خونه من کارتو به انجام رسوندی ، نوبت من که شد میفرستیش بره . دکتر وقتی به برادرش توضیح میداد با دستش به من اشاره میکرد که من خارج بشم . من هم سریع آمدم بیرون و با حس خوبی به طرف خونه راه افتادم . گفتم پس برادرش سرش بی کلاه موند .
وقتی رسیدم خونه رفتم حموم کلی گریه کردم و احساس خیانت در حق تو باعث شده بود که از خودم بدم بیاد . تو دلم به دکتر نفرین میکردم و تصمیم گرفتم که دیگه مطب نرم . ولی از این ترسیدم که اگه یک دفعه مطب نرم شاید تو شک کتی . فردا صبح مثل هر روز لباس پوشیدم و رفتم مطب . مثل همیشه مریض‌ها منتظر من بودن . دکتر آمد و سلام کرد ولی جواب ندادم . حتی یک چای هم براش نبردم . ساعت دوازده از پشت درب مطب گفتم ، من رفتم .یک هفته ای گذشت ساعت یازده گفت مریض بعدی بفرست ، گفتم نداریم . صدایم زد و گفت لطفا بشین کار دارم .با حالت طلبکارانه گفتم بفرمایید . گفت من برای ادامه تحصیل قراره برم آمریکا منتظر جواب از دبی هستم فک کنم یک ماه و نیم دیگه جواب بدن . پیشنهاد من اینه که طلاق بگیری و با من برای تحصیل به آمریکا بیایی . مطمئنم که موفق میشی . از پشت میز بلند شد و رفت تو سالن انتظار و بلافاصله برگشت . من هم بخاطر پیشنهادش کنترل افکارم به هم ریخته بود . آمد کنارم دستمو گرفت و به سمت تخت معاینه برد گفتم دکتر ، دوباره من هنوز نتونستم سری قبل را هضم کنم نکن در مطب بازه یکی میاد گفت رفتم بستم . بخاطر لذت سری قبل و نیاز جنسی زمانی که ۱۹ سالم بود مخالفت نکردم . روپوش سفیدشو درآورد و شلوار منو هم کشید پایین . بلندم کرد و روی تخت نشوند و کامل شلوارمو در آورد دو پای منو بالا برد و خودش ایستاده دوباره کیرشو تو کوسم کرد . تعجب کرده بودم مگه این مدلی هم میشه ؟ آخه تو از مدلی ها با من نکرده بودی و من خبر نداشتم اصلا نمیتونستی خودتو ده ثانیه نگه داری ولی دکتر دوباره دو بار و هر بار بیست دقیقه همه کار میکرد .گفتم پس دوبار
زن محجبم باهام پکینگ کرد

#پگینگ #همسر

سلام به همه اسم من حسین هست ۲۷ سالمه و میخوام داستانم رو براتون بگم این اولین و آخرین داستان من انشالله خواهد بود و امیدوارم که خوشتون بیاد
مقدمه: اسم من حسین هست سنم رو که بالا بهتون گفتم قدم ۱.۸۰ هست تپل هستم و یکم شکم دارم و با موهای کمی کوتاه و ریش از بچگی داخل خانواده به شدت مذهبی بزرگ شدم و حسابی مقید مذهب هستم و نماز و روضه و قرآن و زیارت کار واجبه هر روزم هست من از ۱۳ سالگی وارد پایگاه بسیج محلمون شدم که مادرم هم عضو بخش خواهران بود من بعد اتمام دبیرستان و به کمک خداوند تونستم آزمون کنکور قبول بشم برای دانشکده حقوق بعد از چند سال درس خوندن و گرفتن پروانه وکالت بنده تونستم کاری دست و پا کنم و حقوق مشخصی داشته باشم و بتونم به خودم هم خانوادم سرو سامون بدم توی ۲۵ سالگی یکروز که برای افطار توی مسجد بودیم و درحال کمک مادرم به من دختری رو نشون داد به اسم زینب خانم اون موقع ۱۷ سالش بود دختر سومی حاج آقا داوودی و اسماء خانم بود مادرم گفت نظرت چیه راضی هستی منم سرمو انداختم از خجالت پایین و سکوت کردم مادرم گفت حسین جان چرا خجالت میکشی خجالت نداره که فردا شب باهاشون قرار گذاشتیم خونش منم گفتم هر چه خدا بخواهد و شما صلاح بدونید فردا شب ما رفتیم خونه زینب خانم اینا بعد خیلی صحبت و رفتیم تو اتاق تا منو زینب خانم تونستیم حرف بزنیم اونجا بود تونستم چهره زینب خانم رو ار زیر چادر سفیدش ببینم (چشمای مشکی درشت ابرو های نازک کشیده دماغ کوچولو لبای متوسط) بعد صحبت رفتیم برای صیغه محرمیت تا زینب خانم درسشون تموم بشه ما یکسال نامزد بودیم قرار عروسی خرداد بود موقعه ای که زینب خانم دبیرستان رو تموم میکنن
داستان: خرداد ماه رسید ما عروسی رو برگزار کردیم و شب شد و مهمونا مارو تا خونه بدرقه کردن و رفتن بعد من موندم زینب خانم با لباس عروسی و چادر نشسته بودن روی تخت و منم کنار دیوار ایستاده بودم و جفتمون از همدیگه خجالت می‌کشیدیم اما بعد چند دیقه بعد خوردن یه لیوان آب جفتمون خجالت و استرسمون کمتر شد نشستم کنارش رو تخت نزدیکش شدم هنوز از خجالتش صورتش رو با چادر پوشونده بود گفتم زینب خانم حداقل اون چادر رو کنار بزنید ما صورت زیبای شما رو دوباره ببینیم چادرشو یکم برد کنار شروع کردم زدن حرفای عاشقانه و ازش تعریف کردن تا بالاخره یکم یخش آب شد بعد نزدیکش شدم شروع کردم از گردنش بوس کردن با اینکه خودم از خجالت سرخ شده بودم از گردنش بوس کردم و آمدم بالا از پیشونیش بوس کردم تا رسیدم به لبشو شروع کردم ازش لب گرفتن زینب بلد نبود و فقط به صورت خیلی کمی لبامو لابه لاش یه بوس می‌کرد بعد شروع کردم درآوردن و پیرهن و زیر پیرهنم و از اونور زینب داشت زیپش لباسشو باز می‌کرد و تا شکمش درآورد و سوتینش معلوم شد منم نیم تنه بالام کامل لخت بودم نزدیکش شدم دوباره از پشت سوتینشو باز کردم شروع کردم آروم سینه های کوچیک زینب رو خوردن بعد چند دیقه مالیدن و خوردن چند تا بوس از شکمش کردم و پاشدیم کامل لباسامونو درآوردیم من جوراب و شلوار و شرتمو زینب هم باقی لباس عروس اما هنوز شورت و جوراب شلواری سفیدش پاش بود باورم نمیشد داشتم بدن زینب رو میدیدم چی میدیدم یه بدن لاغر و کوچیک با کون و سینه های متوسط بدن فوق‌العاده سکسی و موهای لخت تا پایین شونه ها به رنگ پر کلاغی رنگ پوست سفید مثل برف سریع نزدیکش شدم از بالا تا پایین کل بدنشو شروع کردم بوس کردن بعد بغلم گرفتمش و دوباره رفتیم رو تخت به کمر زینب رو خوابوندم خودم هم خوابیدم روش دوباره یکم ازش لب گرفتم و آمدم پایین سمت سینه هاش دوباره شروع کردم خوردن سینه هاشو نوک ممه هاشو محکم میک میزدم زینب هم با صدای لرزون خجالتی ناله می‌کرد بعد چند دیقه خوردن سینه هاش رفتم پایین تر سمت کصش یه کص تمیز و بی مو اول از رون پای راستش بوس کردم همینجوری تا نزدیک کصش بعد یکم با دستم کصشو مالیدم بعد زبون انداختم رو و توی کصشو لیس زدن منی که اولی بار بار تو عمرم هم کص میدیدم هم با کسی سکس میکردم به اون صورت حرفه ای نبودم داشتم کص زینب رو لیس میزدم و زینب هم داشت ناله می‌کرد بعد چند دیقه لیس زدن دو زانو شدم به کیرم تف زدم حسابی خیسش کردم به کص زینب هم تف زدم بعد کیرمو نزدیک کصش کردم زینب داشت گریه میکرد منم همینجوری دلداریش می‌دادم و قربون صدقش میرفتم خیلی آروم سره کیرمو به سوراخ کصش فشار می‌دادم خیلی آروم با هر بار فشار من زینب ناله و می‌کرد و گریه بعد چند دیقه ور رفتن بالاخره سره کیرمو کردم داخل کصشو زینب هم جیغ زدنش با گریه و نالش قاطی شد و من هم یواش یواش هم کیرمو جلو عقب میکردم هم سعی می‌کردم بیشتر کیرمو بکنم تو کص زینب بعد تقریبا فکر کنم نیم ساعت حتی شاید ۱ ساعت گذشت تا تونستم کامل کیرمو یواش یواش بکنم تو کص زینب شروع کردم تلمبه زدن و پاهاشو هم گذاشتم رو
کون‌لیسِ زنِ جنده‌م شدم

#همسر #فانتزی #بیغیرتی

زنم: یعنی واقعا این فانتزیته؟
من: آره سحرِ من. آره عشقم. دوست دارم وقتی بدن نازت تو بغل دوست‌پسرته، وقتی ایستاده داری ازش لب میگیری، من سرم تو کونِ گنده‌ات باشه و برات سوراخ کونت رو بخورم. دوست دارم بهم بگی بخور مادرت رو گاییدم، بخور بی‌ناموسِ کون‌لیس. کونمرو جلو دوست‌پسرم بلیس مادرت رو بکن‌هام گاییدن،بخوووور خوارکسده.
زنم: اما تو که عاشقمی
من: آره، هنوز و همیشه عاشقتم. ولی دوست دارم سکسِت رو با بکنت ببینم. دوست دارم وسط سکست، خودت، اما نه بکنت، تحقیرم کنی.
زنم: چجوری؟
من: دوست دارم بُکُنِت رو بیاری خونه، لباس نازکِ کوتاه بپوشی. جوری که خم که میشی کُس خوشگلت که کاش یه روز از روش آب‌کیر بکنت رو بلیسم، بیفته بیرون. بعد هِی برای پسره عشوه بیایی. طرف ندونه که منِ مادرجنده کاکولدم. فکر کنه که تو حشری شدی، فقط همین. من به یه بهونه میرم بیرون، وقتی میام میبینم داری براش میخوری. بگم عععع، چیکار میکنی سحر من؟ بگی بیا بهت بگم، بیا بی‌ناموس. بعد با دهن پر از تُفِت، وقتی تازه کیر طرف رو از دهنت درآوردی و عطر کیرش تو دهنت پیچیده و کیرش دستته،یه تفِ گنده بکنی تو صورتم. بگی کسسسسس‌کشششش این بکن منه. زن جنده‌ت رو می‌خواد بگاد، مشکلی داری؟ پیش از اینکه حرف بزنم، بگی بخوا که بشینم رو دهنت. بشینی رو دهنم، سوراخ کونت رو تنظیم کنی تو دهنم. سهم من از بشه سوراخ کونت برای دهنم، سهم بکنت بشه دهنت برای کیرش. هر چند لحظه یه بار تف کنی رو صورتم بگی مادرت رو سگ بگاد، کونم رو عمیق بلیس، وگرنه میرینم دهنت. من زبونم رو بکنم تو کونت. کیر بکنت تو دهنت باشه و اوق بزنی. سوراخ کونت باز شده، وااااای به عمق کونت رسیدم.زبونم یه چیز تلخ رو لمس میکنه.به روم نمیارم که چیه. دلم عاشق عطر سکسیِ کونته. پس همچنان برات کون‌لیسی میکنم. تو دیگه تو حال خودت نیستی، میخوای به بکنت بدی، سگی میشی و تون میاد پشتت، من میرم زیرت که کُسِت رو بلیسم، ولی میگی نه، برو کون بکنم رو بلیس. وای چه کون سفیدی داره. میرم بلیسمش. اون داره تلمبه میزنه. تو،سحر ناز من، رو ابرهایی، من؟ من تو کونِ بکنتم. واااای چه کیری برات راست کرده. حق داشتی اینجوری برای جور شدن این کیر اونجوری مثل جنده‌ها له‌له بزنی. پوزیشن رو عوض می‌کنید. اون می‌خوابه، تو میری روش میشینی و بهم میگی ازپشت سوراخ کون گشادشده‌ت رو بلیسم. خودم با لیسید گشاد کردمش. من میرم که دوباره به اون چیزی که تو کونت لمس کرده بودم برسم. واااای، دیگه ازش لذت میبرم. دوست دارم برات بخورمش. کونت دهن منه، کست دور کیر بکنت. داری بهم فحش میدی. داری تحقیرم میکنی. شدم سگت.کونت گشاد شده و ، دوست داری جلو بکنت برینی دهنم. جوووووون، یهو از رو کیرِ خرِ بکنت بلند میشی و کیرش رو تا خایه میکنی تو دهنِ منِ زن‌جنده. بله، آب‌کیر طرف با شدت خالی میشه تو دهن من.
نوشته: فانتزی‌باز


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
کونی و بیغیرت زن آیندم شدم (۱)

#همسر #بیغیرتی

سلام پیمانم الان خیلی وقته از اون خاطره می گذر
این خاطر بر می گرد به ۵ سال پیش من یه دوست دختر داشتم که ۵ سالی از خودم کوچیکتره و خیلی دوسش دارم و اونم همینجور
فقط مشکل اینجا بود که یکی از دوست پسراش رو می شناختم
بدیه شهر کوچیک لو رفتن همین چیزاست
برام مهم نبود و یجورایی باعث میشد حتی بیشتر بهش تمایل پیدا کنم اون موقع نمیدونستم فتیش کاکولدی دارم
زهرا خیلی قیافه خاصی نداشت ولی از اون قیافه هایی بود ک هات بودن رو میشد از چش و چالش دید
هیکلش نه لاغر بود نه چاق معمولی بود
بعد یک سال از آشناییمون میدونستم که این دختریه که میتونه هم خوشبختم کنه هم بیچارم کنه
انقدر هات بود که به هیچ نوع سکسی نه نمیگفت
زهرا همونقدر عاشق من بود که من عاشق زهرا
ولی مشکل اینجا بود که یکی از پسر عموهام قبلا با زهرا دوست بود و همون اوایل از زیر زبون زهرا کشیدم
و اونم گفت اره فلانی یه مدت باهم بودیم
منم از اونجا فهمیدم که یبار پسر عموم تو ماشین زهرارو نشونم داد و گفت این دختره رو یبار گروپ کردیم
منم الکی گفتم کدوم و مثلا نفهمیدم
بعد که از زیر زبون زهرا کشیدم داستان پسر عموم رو گفتم فقط تو اصن به خودت نگیر و منم خودمو انقدر زدم ب کوچه علی چپ ک نفهمیدم تورو گفته
ولی هربار باهم بحثمون میشد
این داستان که پسر عموم زهرارو با دوستاش کرده مزید بر علت میشد که دیگه نخوام باهاش ازدواج کنم
یه جورایی زهرا هم میدونست و همیشه بحثمون بود
زهرا دانشجو شهر ما بود و این خودش باعث میشد که خانواده قبول نکنن
میگفتن نمی شناسیم خانوادش رو وووو از این حرفایی ک توی شهرای کوچیک همیشه رسم هست و میزنن
چیزی که میخوام تعریف کنم این بود که زهرا مخ من رو زد که دوستم میارم و باهم گروپ بزنیم
باورم نمی شد و در عین حال تو پوست خودم جام نمیشد
طبق معمول یه سوییت گرفتم و من و زهرا و مینا رفتیم تو سوییت
یه دوش گرفتم و رفتم توی تخت منتظر دخترا بودم بیان
مث فیلما چپ و راستم نشستن
مینا خیلی راحت شروع کرد ب لب گرفتن ازم
از لب و گردن به سینه های بزرگ مینا رسیدم
مینا خیلی هیکل گوشتی و سفیدی داشت
انقد برام سکسی بود که از ترس اینکه زود ابم بیاد کلی اسپری خالی کردم روی کیرم
من کامل روی سینه های مینا بودم
زهرا هم شروع کرد سینه های مینارو خوردن و اون وسط گاهیم ازم لب میگرفت بعد اروم گفت همونجور که برا من میخوری کص مینارو بخور
نشون بده چه کص لیسی هستی
من واقعا از خوردن کس و کون خوشم میاد و زهرا خیلی وقتی با دهن من ارضا میشد و بعد بهم کون میداد
مینا رفت ته تخت پاهاش باز کرد
و کوص مودارش برام باز کرد
انکار باورش نمیشد کسی هست که از کوص مودار خوشش بیاد و حتی لیسش بزنه
نگاه مینا و زهرا اینجوری بود که انگار زهرا میگفت ببین راس میگم که پیمان میگه موهای کوصت رو نزن وقتی میخوام برات بخورمش
من کامل بین پاهای مینا دراز کشیدم وسرم رو برد بین رونای کلفت مینا و شروع کردم با تمام وجود خوردن کوسش
زهرا اومد پشت سرم و شروع کرد لمبه های کونم رو بوسیدن و گاز گرفتن
خودم تا اون لحظه نمیدونستم از این کار خوشم میاد
سرمو برگردوندم سمت زهرا ک ببینمش
ولی مینا دستش گذاشت رو سرم
موهامو گرفت و دهنمو ب سمت کوصش هدایت کرد و بعد با روناش به سر گردنم فشار آورد
همین موقع بود که زهرا برای اولین بار سوراخ کونم لیس زد
بی اختیار آه کشیدم
مینا و زهرا باهم گفتن جووون
بعد مینا گفت میدونستم کونی هستی توله
نمی دونم چرا از لحن حرف زدنش خوشم میومد و حشری ترم می کرد
جوری که وحشی تر شدم و با حرص و سرعت بیشتری شروع کردم به خوردن کوص مینا
بعدا فهمیدم مینا یه دوست پسر با همین تمایلات داشته
عاشق لیسیدن کوص و کون پای دخترا
و مینا به زهرا گفته اگه میخوای برا همیشه پیمان رو مال خودت بکنی
صاحب پیمان شو
نزار پیمان صاحب تو باشه
و بعد این نقشه رو باهم کشیدن که اینجوری من رو اسیر شهوت خودم بکنن
کسایی ک مثل من هستن میدونن خیلی سخته کسی پیدا کنی که همه جوره پایه فانتزی های سکسیت باشن
زهرا بعد اینکه سوراخ کونمولیسید
اومد روم دراز کشید و سرمو فشار میداد به کوص مینا
بعد روی کونم نشست
و گفت دستات بیار پشت کمرت می خوام ببندم
قبلا هم دستام بسته بود
منم اونو بسته بودم
چشم پا دست
کار جدیدی نبود
همه مردا توی تخت خوابی که خوب ارضا بشن میمونن
و مینا اینو به زهرا گفته بود
وقتی دستم بست
و من همچنان کسو کون مینا رو لیس می زدم
زهرا با کرم لوبریکانتی که همیشه خودشو باهاش میکردم سوراخمو چرب کرد و توی یه ان
انگشتش کرد تو کونم
انقدر تند اینکار کرد که واقعا سوختم
و بی اختیار داد زدم و سوراخ کونم جمع کردم توری ک زهرا نتونست انگشتش جلو عقب کنه
تا حالا کون نداده بودم
فقط چند بار تنهایی با خیار توی سوراخم کرده بودم ک ببینم چطوریه
برام لذتی نداشت و دیگه هم تکرارش نکرده بودم
مینا با رونهاش سرمو
بیغیرتی جای خون در رگهای من (۲)

#فانتزی #همسر #بیغیرتی

...قسمت قبل
سال ها به سرعت می گذشت و تونسته بودم برا خودم تو این کار پیشرفت کنم
البته با کمک های اوستام
اگه اون و مهرداد نبودن معلوم نبود تو این شهر باید شب ها تا صبح کجا سر میکردم
با شب و روز جون کندن برا خودم یه خونه کوچولو اجاره کردم و یه ماشین کارکرده خریدم
راحت تر شده بودم چون تو اون اتاقک زندگیم سخت بود
با یه دختری آشنا شده بودم به اسم شیرین
شیرین رو توی تولد مهرداد دیدم
دختر دختر دایی مهرداد بود
دختر خوشگلی بود تقریبا از اونایی که فکر میکردم به من عمرا پا نمیده
اما نمیدونم چیشد که باهاش دوست شدم
خیلی خوشحال بودم چون بالاخره یکم حس آدم بودن داشتم
با شیرین هفته ای دو بار بیرون‌ میرفتیم اما خونم نمیومد
_شیرین تو چرا نمیای خونم؟
_خونه چرا بیرون میبینم همو دیگه
_خب اینجوری که نمیشه شاید من بخوام باهات فیلم ببینم
_خب میریم سینما
_اذیت میکنیا
_فعلا زوده رضا
_مگه من میخوام کاری بکنم ای بابا
_باشه ولی فعلا زوده
شیرین یه دنده تر از اون چیزی بود که فکر میکردم
۴ ماه بود باهم بودیم اما یه بارم خونم نیومده بود…
توی افکارم بودم که گذشته ها بهم هجوم آورد
_رضا بیا این جا بچه
_چی شده بابا
_برو درو باز کن رو عباس آقا بیا داخل
درو باز کردم عباس آقا یه مرد شکم گنده و وسط سرش طاس بود! سیبیلای تاب خورده ای داشت و مشخص بود چرا اومده!
رفت داخل و با بابام سر قیمت چونه میزد
_قادر اینو بگیر راضی باش دیگه
_عباس آقا خودتم میدونی دختر به این‌خوشگلی رو میزارم‌در اختیارت فقط همین؟
_باشه بابا جهنم و ضرر
عباس همونجوری که چند تا اسکناس دیگه گذاشت کف دست بابام رفت به سمت اتاق‌ ابجیم
بابای بیغیرتمم یه گوشه مشغول بساط کشیدن شد
از پنجره پشتی حیاط یواشکی اتاقو نگاه میکردم
مرده ابجیمو لخت میکرد
و اون کیر کوتاهشو از تو شلوارش در میاورد
صداشونو نمیشنیدم اما از حرکاتش مشخص بود که ازش میخواد چهار دست و پا شه
ابجیمم کاری که اون میگفت و کرد و اون‌مرتیکه هم با شکم گندش اومد رو ابجیم و اونجوری میگاییدش
ابجیمم نمیفهمیدم که لذت میبره یا نه اما ظاهرا عادت کرده بود
دیدن این صحنه ها واقعا برام عجیب بود
غیرتم و ذره ذره آب کرد
اون‌ زمان زیاد نمیفهمیدم که دارن‌ چیکار میکنن
اما به مرور فهمیدم!
آخرشم ابجیمو با چندرغاز پول به همین مردک شوهر داد
و واسه همیشه این حس تنفر از بابام باهام موند
زمان به سرعت می گذشت و رابطه من و شیرین جدی شده بود
چون هم خونه و ماشین داشتم و هم‌کار و بارم گرفته بود
و هم بخاطر اینکه احساس میکردم راجبش به شناخت کامل رسیدم تصمیم گرفتم جدی تر اقدام کنم
تو این ۱ سالی که میشناختمش یه بارم خونم نیومده بود و رابطمون در حد لب گرفتن و اینا بود پس به این نتیجه رسیدم که میتونه همسر مناسبی برای من باشه
از نظر جنسی تحت فشار بودم اما بهش احترام میزاشتم و تصمیم گرفتم برم خواستگاریش
موقعی که رفتم خواستگاریش فقط خودم بودم و خودم
خانوادش این موضوع رو به روم آوردن اما جواب من فقط یه حرف بود:
خانوادم تو تصادف مردن!
زودتر از اون چیزی که انتظار می رفت ازدواج کردیم شب ازدواج خودمو خوشبخت ترین مرد دنیا میدیدم که بالاخره بعد اون همه سختی به آرامش رسیدم
اما شبش موقع سکس
موقعی که انتظار داشتم پرده شیرین و زده باشم هیچ خونی نیومد!
همون موقع بهم ریختم اما ادامه دادم تا کارمون تموم شد
فردای اون شب یه خورده سرسنگین بودم اما حرفی از این موضوع نمیزدم
تا اینکه انگاری شیرین خودش متوجه شده باشه گفت:
_رضا چیزی شده از دیشب ناراحتی؟
_نه عزیزم چیزی نشده
_من میدونم موضوع خون نیومدن و ایناس؟
سکوت کردم
_رضا بخدا من رابطه ای نداشتم قبلا نمیدونم چرا اینجوری شد اصلا شاید مال من از اونایی بوده که خون نمیاد
_شیرین مشکل من اینه که طی دوران دوستیمون یه جوری وانمود کردی که انگار با کسی نبودی حتی یه بارم خونه من نیومدی الان دیشب باید اینو ببینم؟
_رضا من با کسی نبودم اولین بار دیشب با خودت بودم واقعا نمیدونم اگر اعتماد نداری بریم یه دکتر زنان خودش معاینه کنه بهت بگه!
من که چشمام جز شیرین کسی رو نمیدید با این حرفش خام شدم
_باشه عزیزم من بهت اعتماد دارم
_حالا بیام رو پات بشینم؟
_بیا
شیرین با لوندی اومد رو پام نشست جوری که رو کیرم قرار گرفت
خودشو از عمد میمالوند رو کیرم
لباشو اورد نزدیک گوشم
_وای شیرین
_چیشد آقامون چی میخواد؟
از شدت تکوناش و داغی کصش از روی شلوار
کیرم داشت شق میکرد
شیرین شروع کرد لب گرفتن و منم با دستام می کشیدم روی کونش
همونجا روی مبل خوابوندمش و اومدم روش
سینه هاشو میخوردم و همزمان که شلوارشو دادم پایین کیرمو دراوردم و کردم تو کصش
کصش حسابی خیش شده بود
پاهاشو دادم بالا و شروع کردم محکم تو کصش ضربه زدن
سینه هاش که با هر ضربه من بالا پایین میرفت و اون چشمای خمارش دیوونم میکرد
حسابی وحشی شده بو
دوست پسرمو کونی کردم تا شوهرم بشه (۲)

#همسر #بیغیرتی

...قسمت قبل
بعد از این که یه سکس با فانتزی تاپ کردیم
تا یکی دوساعتش پشیمونی داشت ولی تا شق میکرد راحت از کون میکردمش
یه هفته بعد از سکسمون ازم خواست برم ببینمش ولی الکی بهونه اوردم و گفتم بیا با سکس چت ابت بیارم
کلی نق زد ولی آخرش مجبور شد کوتاه بیاد
گفتم پریودم
البته موقع پریودی شهوتم بیشتر میشد و از عقب بهش میدادم ولی اینبار میخواستم حسابی تو کفم باشه
میخواستم من کنترل رابطه تو دستم باشه
دوست داشتم به اونجا برسونمش که مثل داستانای سکس خودش بهم بگه برو دوست پسر بگیر
ساعت یک شب بهش پیام دادم سلام کونی
دیر جواب داد
گفتم اگه نمیخوای من خوابم میاد
منی که که هر وقت مهرداد میگفت بیا
بهش کون میدادم
الان برا سکس چت براش ناز میکردم
مهرداد
می خوام
فاطمه
فقط من میکنمتا
مهرداد
باشه
فاطمه
کونی من کیه
منم
دراز بکش با کون بشینم رو دهند
شستمش تمیز تمیز فقط یکم مو داره
زبونت بکن تو سوراخم
چشم
(چشم گفتنش واقعا شهوتیم کرد حس میسترسیم بیشتر شد)
من چیه توام
اربامی
زنمی
بکنمی
آفرین کونی
من هر فحشی بهت میدم بدون حقته برده کون لیس عوضی
پس وسطش ناراحت نشی چون هر فحشی دوست داشتم بهت میدم
مادر جنده
فهمیدی
اهوم
خواهرت مونا هم زیر خوابمه
دست و پاش بستم مث خودت
چشاش بستم
گوشاش بستم
پاشو بریم اتاق اونوری کونش لیس بزن
اونم مث خودت کونی مادر جندس
داری چیکار میکنی پدر سگ
دارم کون شما رو لیس میزنم
گوه خوردی عوضی
کون خواهرت لیس بزن
مونا التماسم کرده براش بکن بیارم
اگه برده خوبی باشی میزارم خواهرت رو جلوم بکنی
لاشو باز کن لیسش بزن
می خوام کوسم بزارم دهنم مونا
اوممم
سینه هاشم بلیس پدر سگ
چشم
شست و نه شو
کیرت بزار حلق مونا خودتم کوسش بلیس
میخوام بکنمت توله
چه کلفته
بزور دارم میکنمش تو کونت
بکنتون کیه
تویی ارباب
آفرین کونی من
حالا کیر کلفتت بکن تو کون مونا روش‌بخواب منم میخوام روت بخوابم
اوفف چ تنگی کونی
اینجا بود که مهرداد پیام داد بسه
من اومدم
گفتم ناراحت نشی عشقم توهم اگه دوست داشتی همینجوری باهام حرف بزن
فانتزیه اشکال نداره واقعی نیست که
دفعه بعد من و خواهرم بکن تو سکس چت
اخه ریسک کرده بودم و خیلی رفته بودم حلو ولی مهردادی ک من میشناختم میدونستم تو سکس وقتی شق کنه هیچی حالیش نمیشه
فقط جنون شهوت داره
برا همین خواستم حس بدی نداشته باشه
فردا شبش ساعت یک
یکو نیم پیام داد بیداری
گفتم اره
دوزاریم افتاد ک دوباره شق کرده
گفت چرا نخوابیدی
الکی گفتم خیس شدم
یاد دیشب افتاده بودم
گفت جدی میگی
گفتم اره
منم شق کردم ولی روم نشد بهت بگم
فاطمه
عشقم حق نداری تا وقتی زنده ای وقتی شق میکنی بهم نگی
من شوهر حشری دوس دارم
تنها جایی ک من بهش میگفتم شوهر و اون رم نمیکرد
موقعی بود ک حشری بود
می خواستم کم کم تو ذهنش جا بدم این کلمه رو
باشه عشقم ؟
مرسی عزیزم ایکن بوس
بخواب عزیزم لا کونتم باز کن می خوام لیسش بزنم
نمی دونستم پیرا انقد رو سوراخ کونشون حشرین مخصوصا وقتا با زبون لیسشون بزنی
اینو بعدا فهمیدم
و قبل سکس بیشتر وقتی با تیغ میزدم
میرفت دستشویی خالی میکرد
خودش حسابی میشست
من براش لیس میزدم
حوری ناله میکرد انگار سه تا کیر باهم میکننش
مهرداد
جوونن
چشم ارباب
اینبار میخوام با دیلدو بکنیمت
من و مونا
بهش گفتم تو خبر نداری
فک میکنی من و دوستم میخوایم بکنیمت
مونا داره انگشت میکنه کونی
دوس داری
اهووم
بیکار نشین کوسم بلیس
وایی عشقم مونا بهم نگفته بود دوس‌پسرش آورده
مث خودت یه جنده کونیه
میگه دوس‌پسر من رو هم مث مهرداد کونی کن زیر خوابم بشه
مهرداد
باشه عزیزم بکنش
مهردادم
جونم
آخه خیلی خوشگله
دوس دارم یکم بهش بدم
میزاری عشقم
فقط لا پا میدم بهش قول میدم
چشماتم یه جوری میبندم که خودت ببینی که کون نمیدم بهش
میشه عزیزم
باشه
خوب قمبل کن مونا واسط بکنه
اووف چه تنگی
یکم کونت لیس بزنم
جووون
چه خوب میکنتت
مهرداد
جانم عزیزم
چه خوب میکنتت مونا
دوس داری
اره
تند تند داره میکنه
اوففف میترسم جر بخوری
وااای عشقم چه کیر دوست پسر مونا خوشگله
اوففف
کیرش راحت تا حلقم میره
واایی
عزیزم نتونستم بهش نه بگم اخه گناه داشت
منم میزارم سحر دوستم برات ساک بزنه
باشه شوهر خوبم
باشه
اه
مونا سرت رو هل میده به کوسم
اروم لیس بزن خیلی خیسم
کیر دوست پسر مونا خیسم کرده
اوففف
برم گردونده
کیرش از پشت گذاشته لای پام
داره میزنه برام.
اوففف
وااای کونم
اخخخ
مهرداد تقصیر تویه انقدر با کیر کلفتت کونم کردی گشاد شده
دوست پسر مونا راحت کیرش کرده تو کونم
اوففف
چ تند تند تلمبه میزنه
وااای مهرداد چه خوب کمر میزنه
اوفففف
واییی خیلی خیس کوسم
جلو شوهرم داره من از کون میکنه
اوففف
کیرت بزار دهنم
باهم بکنینم
بازم با پیام من اومدم
بعدش شب بخیر
خوابیدیم
تا یه ماه طول دادم و شاید ۲۰ بار سکس چت کردیم
تو سه ماه بعدم همینطور بزور ماهی یک بار سکس می کردیم
انقد
ازدواج با دوست دخترم (۱)

#همسر #بیغیرتی

میلادم ۳۴ سالمه یک ساله ازدواج کردم
راستش بی غیرتیم رو دیر فهمیدم
شایدم هات بودن زنم باعث بیغیرتیم شد
همون روزای اول جوری باهام رفتار میکرد انگار رهگذرم منم همینجور همه چی راحت بهم میگفتیم دوس‌ دخترای قبلیم
دوست پسرای قبلیش
دوتامون برا سکس و خوش گذروندن باهم اشنا شده بودیم
بعد شیش هفت ماه بدجور همو میخواستیم
جوری که وقتی از رلای قبلیش می پرسیدم دیگه صراحت نداشت
انگار پشیمون شده بود
یادمه من اون موقع کلی پورن و داستان میخوندم و چون مهری از دوست پسراش گفته بود یه جوری خودم میزاشتم جای شوهرای داستانای سکسی
یبار وقتی زیرم خوابیده بود و داشتم تلمبه می زدم کیرم کلا خوابید و مهری خیلی ناراحت بود می گفت ازم سیر شدی و خودش مقصر می دونست
کلا داشت گوه می زد به رابطمون
یا می گفت برا اینی قبلا دوس پسر داشتم ازم زده شدی یا بدنم دوس نداری
ولی دلیلش اینا نبود
ما انقدر سکس داشتیم شبیه زن و شوهرا شده بودیم
خودمم دلیلش نمیدونستم
ولی میدونستم دوسش دارم
خلاصه من اونو ارضا میکردم ولی با دهن و خوردن کس و کونش
ولی خودم گاهی اصن ارضا نمیشدم
و شبش جق میزدم
با همین داستان ها
اولین بار یادمه یه فیلم پورن گذاشتم
اخه نکه کلا متهم می شدم به اینکه برا سکس میخوامش مجبور بودم فیلم نبینیم باهم
یا میگفت باید با بدن من ارضا بشی
شهوتی بشی
کلا به فانتزی اعتقادی نداشت
ولی دل زدم به دریا وقتی زیرم خوابیده بود
گوشی برداشتم یه فیلم پورن اوردم
شانسی بود خدایی
گذاشتم جلوش
گفتم بزار باهم ببینیم
قول میدم رابطمون مثل اولش بشه
این فیلمم تا از این بایسکشوال هست که هم زنش میکنه هم خودشو
من سرچ کرده بودم کاکولد
خلاصه اینم جزوش بود
دختره یکم شبیه مهری بود برا همین انتخابش کردم
فک میکردم از ایناست که باهم میکنن زنشو یا شوهرش جق میزنه
اون موقع بحث ازدواج اصن بینمون نبود ولی من اینقدر از این فیلم های کاکولدی خوشم میومد که مهری رو زن خودم فرض میکردم
خلاصه فیلم شروع شد
نفر سوم داشت کوس زنش می کرد
و شوهره جق می زد
همین که دید مهری زد زیر گریه که تو نقشت اینه منو بدی به دوستات بکنن
یا این بهونه بشه که دوست دختر بگیری
حالا من کیرم تو بیخ تو کون مهری
کم کم شروع کرد خوابیدن
گفتم بخدا این نیست
من دوست دارم فقط همه آدما یه فانتزی دارن منم فانتزیم اینه
قسم و قران ایه که جز اینکه من فتیش کاکولدی دارم هیچی نیست تازه اینا زنشون می دن بقیه بکنن
من تو رو زن خودم فرض میکنم نه دوست دخترم برا همین بهم حال میده
که یکم آروم شد
یکم رفت جلو دیدم
نفر سوم داره کون شوهره میزاره و شوهره هم کون زنش
بعد کلا زنه داشت جق می زد و یارو نفر سوم کون شوهر گایید و ابش ریخت تو کونش
مهری دیگه ساکت شده بود
و دیدن فیلمه و سکوت مهری مث رضایت بود برام
باعث شد کیرم کم کم شق بشه
اصن کون دادن شوهره حشریم نمی کرد ولی شق شدن کیرم با اون قسمتی بود که داشت شوهره رو می کرد
مهری گفت دوست داری کون بدی جلو من
شنیدن این حرف از دهنش منو حشری می کرد
و سفت شدن کیرم تو کون مهری انگار تایید بود براش
در گوشش همونجور که زیرم دراز بود گفتم تو چی فک میکنی
گفت میلاد کوچولو که انگار میگه اره
گفتم اگه تو دوست داشته باشی من کونم میدم جلو تو
می خواستم فقط بگم من جلو تو میدم اگه دوست نداشته باشم
چیز مهمی نیست
هدفم فقط این بود که اون هم جلو من بده وقتی من دوست دارم
البته فقط فانتزی و صحبت کردنش دوست داشتم
چون خیلی حشریم می کرد
گفت
چشم روشن کونی تشریف داشتین
خو می گفتی خودم بکنمت چرا از کون من مایه میزاری
باور کنین جوری حشری شدم که بعد این حرفش شاید ده تا تلمبه نزدم و کامل ابم خالی کردم تو کونش
اونم با حشری شدن و ارضا شدن من یکم زیر کیرم خودشو مالوند و ارضا شد
کم کم کیرم از کونش در اومد
کنارش دراز کشیدم سرش گذاشت رو سینم
گفت میلاد جدا دوست داری کون بدی
گفتم دوست ندارم ولی اگه تو رو حشری کنه بهت میدم ولی به یه پسر دیگه نه
فعلا فقط صحبت و فانتزی و این حرفاس
سایت شهوانی نشونش دادم و گفتم بخون ببین چقد زن و شوهرا از این داستانا میزارن
حالا فرض کن هشتاد درصدشون دروغ باشه ولی وقتی خودم حشری میشم مطمئنم ۲۰ درصدشون راسته
مهری گفت
ولی ما که زن و شوهر نیستیم
گفتم شایدم بشیم اینجوری خدارو چ دیدی
واقعیتش ادم فانتزی باز مثل قمار باز کونشم برا فانتزیش میده
این شد که مهری دفعه بد
کسی که دوست نداشت برام ساک بزنه
از نوک کیر تا سوراخ کونم لیس می‌زد
و شروع کردم به انگشت کردنم
انقدر بهم حال داد که تا یه مدت فقط شست و نه و انگشت کردن هم ارضا میشدیم
ولی من فانتزی کاکولدی رو هنوز داشتم و وقتایی ک هم نمیدیدم با داستان کاکولدی و فیلم کاکولدی جق میزدم
یه روز که پیشم بود و با لیسیدن سوراخ کونم و انگشت کیرم حسابی شق و سفت کرده بود گفتم بخواب میخوام جرت بدم
یکم سوراخ کونش لیس زدم