نیمی از مدال های ما را در المپیک، خانم ها کسب کردند. این نتیجه چند دهه قبل است که آمریکا فهمید باید به جنسیت آنها احترام بگذارد و به آنها حقی برابر بدهد. (باراک اوباما، آخرین سخنرانی)
@darwinsabouri
@darwinsabouri
تعدادی از دانشجوهایم در میان آتشنشان ها بودند؛ به خانه برگردید، منتظر خبر سلامتی تان هستم.
@darwinsabouri
@darwinsabouri
غمگین ترین پیام دنیا این است: شماره ی مشترک مورد نظر در "دسترس" نمی باشد.
برای زنی که شوهرش تنها چند متر آنطرف تر مدفون است.
@darwinsabouri
برای زنی که شوهرش تنها چند متر آنطرف تر مدفون است.
@darwinsabouri
🔺"من و مصیبت های مردمی یهویی" نام گزارشی کوتاه از برخورد سلفی گونه ی برخی از افراد با حوادث اجتماعی است.
روزنامه قدس و سرکار خانم احمدی زحمت این گزارش را کشیده و چند سوال را نیز من به جواب نشستم؛ جواب هایی که این بار کمی کوتاه شدند اما می توان به پشت صحنه ی آن ها پی برد.
با این حال هنوز هم حرفم همان است که بود:
🔸ما ملتی به شدت تنها هستیم که ساختارهای دولتی سال هاست ترک مان کرده اند. آموزش های مدنی و شهروندی سال هاست که تعطیل اند و خودمان تک و تنها با آزمون و خطا به اصلاح رفتارها نشسته ایم.
🔸ایرانیان به شدت نظم گریز و قانون گریز اند، چراکه چندهزار سال است نظم و قانون موجود برعلیه آنها بوده و پوست از سرشان کنده است.
🔸رسانه های رسمی وجاهت ندارند، آن ها فقط سانسور می کنند و جهت می دهند. کنشگر ایرانی در این لحظات عمدتا به دنبال ثبت یک لحظه ی خاص و سانسور نشده است تا با دیگران به اشتراک اش بگذارد.
🔸اگر اعتماد را از یک ملت بگیرید، سرمایه های اجتماعی و مدنی اش باد هواست. ما به آژیر آمبولانس، ثانیه شمار چراغ قرمز، گزارش های هواشناسی و هر چیز رسمی و قانونی مشکوکیم!
🔸مسایل اجتماعی در ایران، از جنس مسائل اجتماعی محض نیستند؛ نهاد سیاست همیشه یک لنگ اش در ماجرا است. نمی توان نقش سیاست در مسائل اجتماعی را کتمان کرد.
🔸عادی سازی خشونت در ایران، پروسه ای است که نهادهای رسمی آغازگر آن بودند؛ اعدام در ملا عام، شلاق و مجازات مجرمان در چهارراه و ورزشگاه های شهر، شهروند خشن به بار دارد. خطرناکترین شهروند نیز کسی است که تماشا و تحمل خشونت برایش مثل آب خوردن باشد. این دست پخت خودتان است، میل بفرمایید لطفا.
🔸من به برجسته کردن موضوع سلفی در این میان مشکوکم؛ نکند عوامل اصلی و زیر ساختارها را فراموش کنیم، نکند اصول شهرسازی و مدیریت شهری را از یاد ببریم، نکند یادمان برود که بارها و بارها از یاد برده ایم...
📰شما را به خواندن مصاحبه ی خود در روزنامه ی قدس امروز دعوت می کنم👇👇
@darwinsabouri
روزنامه قدس و سرکار خانم احمدی زحمت این گزارش را کشیده و چند سوال را نیز من به جواب نشستم؛ جواب هایی که این بار کمی کوتاه شدند اما می توان به پشت صحنه ی آن ها پی برد.
با این حال هنوز هم حرفم همان است که بود:
🔸ما ملتی به شدت تنها هستیم که ساختارهای دولتی سال هاست ترک مان کرده اند. آموزش های مدنی و شهروندی سال هاست که تعطیل اند و خودمان تک و تنها با آزمون و خطا به اصلاح رفتارها نشسته ایم.
🔸ایرانیان به شدت نظم گریز و قانون گریز اند، چراکه چندهزار سال است نظم و قانون موجود برعلیه آنها بوده و پوست از سرشان کنده است.
🔸رسانه های رسمی وجاهت ندارند، آن ها فقط سانسور می کنند و جهت می دهند. کنشگر ایرانی در این لحظات عمدتا به دنبال ثبت یک لحظه ی خاص و سانسور نشده است تا با دیگران به اشتراک اش بگذارد.
🔸اگر اعتماد را از یک ملت بگیرید، سرمایه های اجتماعی و مدنی اش باد هواست. ما به آژیر آمبولانس، ثانیه شمار چراغ قرمز، گزارش های هواشناسی و هر چیز رسمی و قانونی مشکوکیم!
🔸مسایل اجتماعی در ایران، از جنس مسائل اجتماعی محض نیستند؛ نهاد سیاست همیشه یک لنگ اش در ماجرا است. نمی توان نقش سیاست در مسائل اجتماعی را کتمان کرد.
🔸عادی سازی خشونت در ایران، پروسه ای است که نهادهای رسمی آغازگر آن بودند؛ اعدام در ملا عام، شلاق و مجازات مجرمان در چهارراه و ورزشگاه های شهر، شهروند خشن به بار دارد. خطرناکترین شهروند نیز کسی است که تماشا و تحمل خشونت برایش مثل آب خوردن باشد. این دست پخت خودتان است، میل بفرمایید لطفا.
🔸من به برجسته کردن موضوع سلفی در این میان مشکوکم؛ نکند عوامل اصلی و زیر ساختارها را فراموش کنیم، نکند اصول شهرسازی و مدیریت شهری را از یاد ببریم، نکند یادمان برود که بارها و بارها از یاد برده ایم...
📰شما را به خواندن مصاحبه ی خود در روزنامه ی قدس امروز دعوت می کنم👇👇
@darwinsabouri
🔺در دنیایی که خبرهای هولناک، همچون تور نوعروس از سر و کولش آویزان است، در دنیایی که گاه آرزوهامان، چو برج پلاسکو، به غم انگیزترین شکل، آب می شوند و فرو می ریزند، در جهانی که اداره و حکومتش به دست لات های سیاه مست کت و شلوارپوش افتاده است، گاه هنوز می شود بهانه ای برای امید و ادامه دست و پا کرد.
امروز اولین جلسه ی اعضای "کمیته ی مسوولیت های اجتماعی ایفمارک" برگزار شد؛ انسان هایی گرد هم آمده بودند که هرکدام قسمت اعظمی از زندگانی را خرج دنیایی بهتر کرده اند؛ خرج مبارزه با فقر، اعتیاد، کار کودک و هزار دیو سیاه پای در خون. آدم هایی که از قلب شان بوی "بی عاری" و از دست شان بوی ریا به مشام نمی رسید و دنیا را دربست و همین گونه که هست، نمی خواستند.
این کمیته به زودی ثابت خواهد کرد که فوتبال، نه یک نمایش برای بچه پولدارهای پررو و نه یک ابزار در دست سیاستمداران بی سیاست است. فوتبال، آن آخرین سرباز لشگر فاتح است که پرچم را برافراشته خواهد داشت، هرچند اگر خود سیبل کمانداران شود.
از فعالیت های این کمیته و در راس آن، خانم زهره هراتیان بیشتر خواهیم شنید و نوشت و در آینده امیدوارم نام ایفمارک در ایران، با اتفاقات خوب گره بخورد، آن هم گره ای کور!
@darwinsabouri
امروز اولین جلسه ی اعضای "کمیته ی مسوولیت های اجتماعی ایفمارک" برگزار شد؛ انسان هایی گرد هم آمده بودند که هرکدام قسمت اعظمی از زندگانی را خرج دنیایی بهتر کرده اند؛ خرج مبارزه با فقر، اعتیاد، کار کودک و هزار دیو سیاه پای در خون. آدم هایی که از قلب شان بوی "بی عاری" و از دست شان بوی ریا به مشام نمی رسید و دنیا را دربست و همین گونه که هست، نمی خواستند.
این کمیته به زودی ثابت خواهد کرد که فوتبال، نه یک نمایش برای بچه پولدارهای پررو و نه یک ابزار در دست سیاستمداران بی سیاست است. فوتبال، آن آخرین سرباز لشگر فاتح است که پرچم را برافراشته خواهد داشت، هرچند اگر خود سیبل کمانداران شود.
از فعالیت های این کمیته و در راس آن، خانم زهره هراتیان بیشتر خواهیم شنید و نوشت و در آینده امیدوارم نام ایفمارک در ایران، با اتفاقات خوب گره بخورد، آن هم گره ای کور!
@darwinsabouri
🔸ماه ها قبل، مطلب زیر را در آسیب شناسی ورود "بازوگنده کرده های معروف" به میدان سیاست نوشتم؛ یادداشتی که با خود، موجی از تکفیر و تحقیر را به ارمغان آورد. دوباره با شما قسمت اش می کنم و می دانم که حادثه ی پلاسکو، ما ایرانیان احساساتی را به ظاهر حسابی مجاب کرده است که سیاست، جای مردان بی تخصص نیست.
اما فقط می ماند یک نکته؛ "باور کنید که اکنون یک آتش نشان به راحتی می تواند رییس جمهور آینده ی کشورمان باشد!"
🔺از دربانی دیسکوهای شبانه تا همه کاره های شورای شهر!
داروین صبوری
بعد از پیروزی اخیر مایکل فلپس، شناگر جادویی المپیک، طنزی در شبکه های مجازی دست به دست شد، طنزی که از تیتر یک روزنامه آب می خورد:
"مایکل فلپس نوزدهمین طلای المپیک خود را گرفت اما هنوز عضو هیچ شورای شهری نیست!"
این تیتر حاوی نکته ی تلخی بود؛ به بازی گرفتن سیاسی ورزشکاران نامی در ایران. ماجرا اما به سال ها قبل بر می گردد. روزهایی که پروژه ای در حیات سیاسی، اجتماعی ایران کلنگ خورد و هدف اش تنها یک امر مهم بود: "سیاست زدایی از امور سیاسی!"
شکافی که در ده های اخیر مابین دولت، ملت ایجاد گردید، روز به روز درحال گسترش و همه گیر شدن بود تا جاییکه در دولت قبلی، بی اعتنایی مدنی و شک شهروندی علی الخصوص بعد از اتفاقات سال 88 به اوج خود رسید. در این میان برای آشتی دادن مردم با دولتمردان و برنامه های سیاسی و انتخاباتی، نیاز به میانجیگری و ریش سفیدی افرادی با حسن سابقه ی شهروندی بیش از پیش احساس شد. دیگر نمی شد صرفا با وعده های انتخاباتی و شوهای سیاسی، مردم را با صندوق های رای آشتی داد. توده ی مردمی که از دولت می ترسیدند و دولتی که از مردم در هراس بود، باید در یک ضیافت آشتی کنان، روی یکدیگر را می بوسیدند، همه چیز ختم به خیر می شد و قهر، جای خود را به آشتی می داد.
در این میان، چهره های هنری و ورزشی اصلی ترین میانجیانی بودند که دو طرف بر سر آن به توافقی ذهنی و نانوشته رسیدند. ملت به حسن سابقه ی آنها ایمان داشت و دولت به بی خطری آنها! به یکباره این میانجیان، از راه رسیده و با ورودشان به عرصه ی سیاسی، جشن روبوسان را به رقاصی نشستند؛ دوستانی که تا دیروز بیشترین دغدغه ی زندگی حرفه ای شان، پیدا کردن سالن خوب برای تمرین و برنامه ای توپ برای تغذیه بود، باید درباره ی بودجه ی شهرداری تهران و راه حل مبارزه با آلودگی هوا تصمیم می گرفتند!
سیاسیون به ورزش رسیدند و ورزشی ها به سیاست! و این یک توافق پنهانی سودآور بود. در این میان ورزشکاران سیاست پیشه ای سر درآوردند که یک روز راننده ی خود را با کوبیدن مشت بر گردن راهی بیمارستان و روز دیگر طلب شهرداری را به مثابه ی شرخران حرفه ای، در عرض 72 ساعت وصول می کردند. آخر این دقیقا همان جایگاه اصلی شان بود که در آن تبحر داشتند! جایگاهی که ورزشکاران اینچنینی در کشورهای دیگر پیدا می کنند؛ آنها در نهایت عضو کلوپ های شبانه می شوند تا دربان دیسکوها و قمارخانه ها باشند و تنها بودجه ای که برای آن تصمیم می گیرند، شیتیل های قماربازان برنده و حقوق سر برج شان است. اما این کجا و آن کجا!
@darwinsabouri
اما فقط می ماند یک نکته؛ "باور کنید که اکنون یک آتش نشان به راحتی می تواند رییس جمهور آینده ی کشورمان باشد!"
🔺از دربانی دیسکوهای شبانه تا همه کاره های شورای شهر!
داروین صبوری
بعد از پیروزی اخیر مایکل فلپس، شناگر جادویی المپیک، طنزی در شبکه های مجازی دست به دست شد، طنزی که از تیتر یک روزنامه آب می خورد:
"مایکل فلپس نوزدهمین طلای المپیک خود را گرفت اما هنوز عضو هیچ شورای شهری نیست!"
این تیتر حاوی نکته ی تلخی بود؛ به بازی گرفتن سیاسی ورزشکاران نامی در ایران. ماجرا اما به سال ها قبل بر می گردد. روزهایی که پروژه ای در حیات سیاسی، اجتماعی ایران کلنگ خورد و هدف اش تنها یک امر مهم بود: "سیاست زدایی از امور سیاسی!"
شکافی که در ده های اخیر مابین دولت، ملت ایجاد گردید، روز به روز درحال گسترش و همه گیر شدن بود تا جاییکه در دولت قبلی، بی اعتنایی مدنی و شک شهروندی علی الخصوص بعد از اتفاقات سال 88 به اوج خود رسید. در این میان برای آشتی دادن مردم با دولتمردان و برنامه های سیاسی و انتخاباتی، نیاز به میانجیگری و ریش سفیدی افرادی با حسن سابقه ی شهروندی بیش از پیش احساس شد. دیگر نمی شد صرفا با وعده های انتخاباتی و شوهای سیاسی، مردم را با صندوق های رای آشتی داد. توده ی مردمی که از دولت می ترسیدند و دولتی که از مردم در هراس بود، باید در یک ضیافت آشتی کنان، روی یکدیگر را می بوسیدند، همه چیز ختم به خیر می شد و قهر، جای خود را به آشتی می داد.
در این میان، چهره های هنری و ورزشی اصلی ترین میانجیانی بودند که دو طرف بر سر آن به توافقی ذهنی و نانوشته رسیدند. ملت به حسن سابقه ی آنها ایمان داشت و دولت به بی خطری آنها! به یکباره این میانجیان، از راه رسیده و با ورودشان به عرصه ی سیاسی، جشن روبوسان را به رقاصی نشستند؛ دوستانی که تا دیروز بیشترین دغدغه ی زندگی حرفه ای شان، پیدا کردن سالن خوب برای تمرین و برنامه ای توپ برای تغذیه بود، باید درباره ی بودجه ی شهرداری تهران و راه حل مبارزه با آلودگی هوا تصمیم می گرفتند!
سیاسیون به ورزش رسیدند و ورزشی ها به سیاست! و این یک توافق پنهانی سودآور بود. در این میان ورزشکاران سیاست پیشه ای سر درآوردند که یک روز راننده ی خود را با کوبیدن مشت بر گردن راهی بیمارستان و روز دیگر طلب شهرداری را به مثابه ی شرخران حرفه ای، در عرض 72 ساعت وصول می کردند. آخر این دقیقا همان جایگاه اصلی شان بود که در آن تبحر داشتند! جایگاهی که ورزشکاران اینچنینی در کشورهای دیگر پیدا می کنند؛ آنها در نهایت عضو کلوپ های شبانه می شوند تا دربان دیسکوها و قمارخانه ها باشند و تنها بودجه ای که برای آن تصمیم می گیرند، شیتیل های قماربازان برنده و حقوق سر برج شان است. اما این کجا و آن کجا!
@darwinsabouri
🔴اساتید خانم تربیت بدنی، پلاسکو را ویران کردند!
متن زیر را یکی از بانوان محترم عضو کانال برایم ارسال کردند؛ بی هیچ مقدمه ای بخوانید و مختصات جامعه ی مدیران علمی کشور را در ذهن خود ترسیم کنید؛
"در جلسه ی مصاحبه ی تخصصی جهت تدریس در واحد دانشگاهی، رييس دانشگاه فارغ از مسائل تخصصی در رشته تربیت بدنی و پیشینه و تحصیلات تخصصی اینجانب، با چهره ای برافروخته از این در درآمدند که " خانم محترم فکر کردید حادثه ی پلاسکو چگونه بوجود آمد؟ اساتید تربیت بدنی خانم ما در محیط دانشگاه با گرمکن و شلوار ورزشی مشغول تردد بین سالن ها می شوند و این موضوع باعث تحریف جوانان دانشجو ما شده است.
از این رو عدم توجه به این نکات بسیار مهم منجر به نابودی ما شده است. مقصر ریزش ساختمان پلاسکو، همکاران شما هستند و جوانان ما به خاطر آن ها به زیر خاک می روند."
@darwinsabouri
متن زیر را یکی از بانوان محترم عضو کانال برایم ارسال کردند؛ بی هیچ مقدمه ای بخوانید و مختصات جامعه ی مدیران علمی کشور را در ذهن خود ترسیم کنید؛
"در جلسه ی مصاحبه ی تخصصی جهت تدریس در واحد دانشگاهی، رييس دانشگاه فارغ از مسائل تخصصی در رشته تربیت بدنی و پیشینه و تحصیلات تخصصی اینجانب، با چهره ای برافروخته از این در درآمدند که " خانم محترم فکر کردید حادثه ی پلاسکو چگونه بوجود آمد؟ اساتید تربیت بدنی خانم ما در محیط دانشگاه با گرمکن و شلوار ورزشی مشغول تردد بین سالن ها می شوند و این موضوع باعث تحریف جوانان دانشجو ما شده است.
از این رو عدم توجه به این نکات بسیار مهم منجر به نابودی ما شده است. مقصر ریزش ساختمان پلاسکو، همکاران شما هستند و جوانان ما به خاطر آن ها به زیر خاک می روند."
@darwinsabouri
🔸یوسف کرمی عزیز در فایلی صوتی از دغدغه های این روزهای خودش برایم گفت؛ اینکه چهره ی دوستان قهرمان اش چگونه با قرار گرفتن در جایگاهی نامناسب، در دل و ذهن مردم خدشه دار شده است. یک قهرمان المپیک می داند که چه مشقتی کشیده تا محبوب مردم اش باشد و این مشقت تاریخی، چه یک شبه ممکن است برباد رود.
یوسف دانشجوی دکتری جامعه شناسی ورزش است و در آینده بسیار از او خواهیم شنید و خواهیم خواند.
با شما قسمت اش می کنم.👇
@darwinsabouri
یوسف دانشجوی دکتری جامعه شناسی ورزش است و در آینده بسیار از او خواهیم شنید و خواهیم خواند.
با شما قسمت اش می کنم.👇
@darwinsabouri
با محمد درویش و رضا شجیع عزیز و تاخیر همیشگی پرواز! فردا در تبریز با دهمین دوره ی تربیت مدرس سبز در خدمت علاقه مندان خواهیم بود.
@darwinsabouri
@darwinsabouri
Forwarded from محمد درویش
✅ #داروین_صبوری در دوره #تربیت_مدرس_ورزش_سبز؛ تبریز:
⚡️ به جای آموزش #جدول_ضرب، به کودکان راه و رسم کشف عشق، خلاقیت، زندگی و طبیعت را بیاموزیم و از #مدارس_طبیعت حمایت کنیم.
@darvishnameh
⚡️ به جای آموزش #جدول_ضرب، به کودکان راه و رسم کشف عشق، خلاقیت، زندگی و طبیعت را بیاموزیم و از #مدارس_طبیعت حمایت کنیم.
@darvishnameh
🔺دو سال قبل و در چنین روزهایی، متنی را برای یک دوست نوشتم؛ روزهای اول کارش در پستی دولتی بود و می ترسیدم به عاقبتی تاریخی گرفتار شود. یادش برود که چه بود و چه می خواست و این فراموشی را به توجیهی کودکانه و عافیت طلبانه بنشیند. اما امروز و با گذشت دو سال از فعالیت هایش، باید بگویم که به او و اقداماتش افتخار می کنم، راه ات را ادامه بده، خسته نباشی مرد...
متن نامه چنین بود:
🔸رضا جانِ شجیع؛
خبر انتصاب تو به عنوان سرپرست دفتر محیط زیست و توسعه ی پایدار وزارت ورزش و جوانان، مرا کمی خوشحال و بسیار نگران کرد. خوشحال از اینکه وجود نیروی خوش فکر و جوانی چون تو در بدنه ی ورزش و تصمیمات آن بسیار ضروری است و نگران از اینکه مبادا ناخواسته چشم هایت را بسته و دست هایت را محکم بر دو گوش ات فشار دهی تا سخن مخالف به تو نرسد. چرا که درست از همین جاست که دهان، تبدیل به پُرکارترین عضو بدن می شود تا هر کس را که ساز مخالف کوک کند، تکفیر و تحقیر کند.
راستش را بخواهی سالهاست از هر نظریه ای که تغییرات را از بالا می خواهد، دستِ امید شسته و پای امید بسته ام. روزگاری در خوش خیالی گمان می کردم می توان در دستگاه های دولتی ماند و همچنان انتقاد کرد، اما این روزها که بدجور هم غمگین اند، بیشتر از همیشه دریافتم که بهترین راه برای اخته کردن صدای منتقد، پیشکشِ یک پست دولتی به اوست. این فرمول مدرن آنچنان جواب می دهد که منتقد مذکور، نه تنها در یک آلزایمر خودخواسته یادش می رود که چه بود و چه میخواست، بلکه در یک دگردیسی آنی، به مجیزگوی قدرت تبدیل شده و آبروی خود را که نه، آبروی ما را می برد.
من فکر می کنم در فضای کنونی و در چنین تاریخ بزنگاهی، تنها راه نجات، گفتن چیزیست که فکر می کنیم و عمل به چیزیست که می گوییم.
در صحبت های تنهایی مان، همیشه دغدغه های والایی در تو دیده ام؛ ترس از اینکه مبادا نتوانی بر سر قول با خودت بمانی؛ اینکه سخت است یک شهرستانی باشی و مانند یک سیاستمدار حرف بزنی. اما تمرین نکن، آینه چیز بدی است رضا جان!
یکی از کابوس های همیشگی ام این است که در انتهای زندگی، مقابل آینه ایستاده و به خود می گویم: پس تو چه غلطی کردی مرد؟
اما وقتی خودت یقه ی خودت را بچسبی، از قاضی شدن کلاه دیگران چه باک؟
رسالت روشنفکر را نمی توان با پست های دولتی و حقوق چندرغاز آن خرید؛ هرجا دیدی راهی به اشتباه گز می شود، افسار اسبت را برگردان و برگرد، بگذار دیگران بتازند و بنازند.
به هدفت ایمان داشته باش، اما هرجا دیدی قلدران بر سر راهت نشسته و زورشان از تو بیشتر است، هرجا که خواستند مثل آنها باشی و حرف بزنی، هرجا مجبور شدی حقیقت را وارونه جلوه و جا کنی، برگرد، ساکت را به اتاق ات ببر، کتاب ها و خُرده ریزهایت را جمع کن و در را محکم پشت سر خود ببند؛ باور کن این اتاق برای تو کوچک بوده است.
دوست تو
داروین صبوری
@darwinsabouri
متن نامه چنین بود:
🔸رضا جانِ شجیع؛
خبر انتصاب تو به عنوان سرپرست دفتر محیط زیست و توسعه ی پایدار وزارت ورزش و جوانان، مرا کمی خوشحال و بسیار نگران کرد. خوشحال از اینکه وجود نیروی خوش فکر و جوانی چون تو در بدنه ی ورزش و تصمیمات آن بسیار ضروری است و نگران از اینکه مبادا ناخواسته چشم هایت را بسته و دست هایت را محکم بر دو گوش ات فشار دهی تا سخن مخالف به تو نرسد. چرا که درست از همین جاست که دهان، تبدیل به پُرکارترین عضو بدن می شود تا هر کس را که ساز مخالف کوک کند، تکفیر و تحقیر کند.
راستش را بخواهی سالهاست از هر نظریه ای که تغییرات را از بالا می خواهد، دستِ امید شسته و پای امید بسته ام. روزگاری در خوش خیالی گمان می کردم می توان در دستگاه های دولتی ماند و همچنان انتقاد کرد، اما این روزها که بدجور هم غمگین اند، بیشتر از همیشه دریافتم که بهترین راه برای اخته کردن صدای منتقد، پیشکشِ یک پست دولتی به اوست. این فرمول مدرن آنچنان جواب می دهد که منتقد مذکور، نه تنها در یک آلزایمر خودخواسته یادش می رود که چه بود و چه میخواست، بلکه در یک دگردیسی آنی، به مجیزگوی قدرت تبدیل شده و آبروی خود را که نه، آبروی ما را می برد.
من فکر می کنم در فضای کنونی و در چنین تاریخ بزنگاهی، تنها راه نجات، گفتن چیزیست که فکر می کنیم و عمل به چیزیست که می گوییم.
در صحبت های تنهایی مان، همیشه دغدغه های والایی در تو دیده ام؛ ترس از اینکه مبادا نتوانی بر سر قول با خودت بمانی؛ اینکه سخت است یک شهرستانی باشی و مانند یک سیاستمدار حرف بزنی. اما تمرین نکن، آینه چیز بدی است رضا جان!
یکی از کابوس های همیشگی ام این است که در انتهای زندگی، مقابل آینه ایستاده و به خود می گویم: پس تو چه غلطی کردی مرد؟
اما وقتی خودت یقه ی خودت را بچسبی، از قاضی شدن کلاه دیگران چه باک؟
رسالت روشنفکر را نمی توان با پست های دولتی و حقوق چندرغاز آن خرید؛ هرجا دیدی راهی به اشتباه گز می شود، افسار اسبت را برگردان و برگرد، بگذار دیگران بتازند و بنازند.
به هدفت ایمان داشته باش، اما هرجا دیدی قلدران بر سر راهت نشسته و زورشان از تو بیشتر است، هرجا که خواستند مثل آنها باشی و حرف بزنی، هرجا مجبور شدی حقیقت را وارونه جلوه و جا کنی، برگرد، ساکت را به اتاق ات ببر، کتاب ها و خُرده ریزهایت را جمع کن و در را محکم پشت سر خود ببند؛ باور کن این اتاق برای تو کوچک بوده است.
دوست تو
داروین صبوری
@darwinsabouri
🔴در ستایش ترامپ!
چیزی که در دیوانه بازی های ترامپ برایم جالب است، وفای به عهد اوست؛ اغلب تحلیلگران داخلی و خارجی، وقتی صحبت از وعده های انتخاباتی ترامپ می شد، با لبخندی که خبر از همه چیز دانی می داد، عقیده داشتند که این ها تنها وعده هایی از جنس سرخرمن و از نوع حرف مفت های معمول در سیاست است.
اما در همین چند روز ابتدایی، رییس جمهور جدید به چند عهد مهم و پر دردسرساز خود عمل کرد؛ دقیقا نیز ابتدا به امضای همان وعده هایی نشست که بیشترین مخالف و مقاومت ساختاری را در خود داشت، اما چهره ی ترامپ هنگام امضای اوراق را به خاطر دارید؟
حالا همه ی این حرف ها هم هیچ، چیزی که برایم جالب است، واکنش دولتمردان ما در این گیر و واگیر است؛ رییس جمهور ما، پدرانه به ترامپ نصیحت می کند که "دیگر دوران دیوارکشی گذشته و سال هاست که دیوار برلین فروریخته است!"
رییس جمهور کلیدداری که هنوز نمی تواند درهای استادیوم آزادی را به روی زنان سرزمین اش باز کند و تنها دیواری که دولتمردان تا به امروز موفق به تخریب اش شده اند، دیوار اعتماد و حیا و آدم بودن است.
کار از جایی غمناک می شود که افاضات خود را برای دنیا نیز حواله می کنیم؛ برای خواندن توییت های امیرکبیر کابینه و رییس جمهور کشورمان، باید از فیلترشکن های آمریکایی و روسی استفاده کنیم و در جمع های دوستانه و دشمنانه مان، ذوق مرگ شویم که دولتمردان غیور ما هم کار با اینترنت را بلد هستند!
پس از چهار سال و تمام گنده گویی هایتان، بگویید به کدام وعده های اجتماعی خود عمل کرده اید؟ زورتان آنقدر کم و گردن تان آنقدر کلفت است که از پس فیلترینگ و گشت ارشاد و زنان عاشق تماشای ورزش برنمی آیید، اما تا دلتان بخواهد زبان برای نصیحت و ارشاد جهانیان و مدیریت شان دارید.
راستش را بخواهید آدم تکلیف اش با ترامپ و ترامپ ها معلوم است؛ آنها اگر حرفی می زنند جربزه اش را دارند و پایش می مانند. آنها در پس چادر مصلحت و تدبیر و هرچیز زیبا و گول زنکی، پنهان نمی شوند و بازی قایم موشک را با مردمان شان تمرین نمی کنند.
گاه باید از دشمنانمان! نیز درس بگیریم؛ درس صداقت و مهمترین رکن ایمان را، درس وفای به عهد را...
@darwinsabouri
چیزی که در دیوانه بازی های ترامپ برایم جالب است، وفای به عهد اوست؛ اغلب تحلیلگران داخلی و خارجی، وقتی صحبت از وعده های انتخاباتی ترامپ می شد، با لبخندی که خبر از همه چیز دانی می داد، عقیده داشتند که این ها تنها وعده هایی از جنس سرخرمن و از نوع حرف مفت های معمول در سیاست است.
اما در همین چند روز ابتدایی، رییس جمهور جدید به چند عهد مهم و پر دردسرساز خود عمل کرد؛ دقیقا نیز ابتدا به امضای همان وعده هایی نشست که بیشترین مخالف و مقاومت ساختاری را در خود داشت، اما چهره ی ترامپ هنگام امضای اوراق را به خاطر دارید؟
حالا همه ی این حرف ها هم هیچ، چیزی که برایم جالب است، واکنش دولتمردان ما در این گیر و واگیر است؛ رییس جمهور ما، پدرانه به ترامپ نصیحت می کند که "دیگر دوران دیوارکشی گذشته و سال هاست که دیوار برلین فروریخته است!"
رییس جمهور کلیدداری که هنوز نمی تواند درهای استادیوم آزادی را به روی زنان سرزمین اش باز کند و تنها دیواری که دولتمردان تا به امروز موفق به تخریب اش شده اند، دیوار اعتماد و حیا و آدم بودن است.
کار از جایی غمناک می شود که افاضات خود را برای دنیا نیز حواله می کنیم؛ برای خواندن توییت های امیرکبیر کابینه و رییس جمهور کشورمان، باید از فیلترشکن های آمریکایی و روسی استفاده کنیم و در جمع های دوستانه و دشمنانه مان، ذوق مرگ شویم که دولتمردان غیور ما هم کار با اینترنت را بلد هستند!
پس از چهار سال و تمام گنده گویی هایتان، بگویید به کدام وعده های اجتماعی خود عمل کرده اید؟ زورتان آنقدر کم و گردن تان آنقدر کلفت است که از پس فیلترینگ و گشت ارشاد و زنان عاشق تماشای ورزش برنمی آیید، اما تا دلتان بخواهد زبان برای نصیحت و ارشاد جهانیان و مدیریت شان دارید.
راستش را بخواهید آدم تکلیف اش با ترامپ و ترامپ ها معلوم است؛ آنها اگر حرفی می زنند جربزه اش را دارند و پایش می مانند. آنها در پس چادر مصلحت و تدبیر و هرچیز زیبا و گول زنکی، پنهان نمی شوند و بازی قایم موشک را با مردمان شان تمرین نمی کنند.
گاه باید از دشمنانمان! نیز درس بگیریم؛ درس صداقت و مهمترین رکن ایمان را، درس وفای به عهد را...
@darwinsabouri
🔴رهیافت های نظری در جامعه شناسی
قسمت سوم
گفته بودیم که در یک تقسیم بندی کلی از رهیافت های جامعه شناسی، می توان آنها را در دو دسته ی کلی "رهیافت های توضیحی و تفسیری" جای داد. در این قسمت به آخرین بخش رهیافت های توضیحی، یعنی مکتب "کنش متقابل نمادین" و کاربرد آن در میدان ورزش خواهیم پرداخت و در روزهای آتی، به شناخت مدل های تفسیری در جامعه شناسی ورزش خواهیم نشست.
جرقه های اولیه ی این مکتب در کلاس های درس فلسفه ی جرج هربرت مید زده شد؛ استادی مهربان و خوش اخلاق که اکثر دانشجویان مایل بودند درس های خود را با او بگذرانند و ساعت ها را به گوش دادن به گفته های او سپری کنند.
همین شاگردان مید در دانشگاه شیکاگو، با یادداشت برداری از سخنان او، به نوعی کتاب مهم "ذهن، جامعه و خود" را به استاد خود هدیه و او را تشویق به چاپ درسگفتارهای خود کردند؛ کتابی که با طرح موضوعات مهم در تفسیر رفتارهای اجتماعی، شالوده ای مهم برای این رهیافت بود.
مید را می توان پرچم دار نظریه ی سنتی "کنش متقابل نمادین" نامید که مطالعاتش تاثیری ژرف بر تکامل این مکتب در سال های بعدی داشت. در این میان سه عنصر اساسی در تار و پود مکتب کنش متقابل قابل رویت است:
نخست اینکه در این رهیافت، تاکید اساسی بر وجود کنش متقابل میان کنشگر و جهان است.
در قدم دوم، همین کنشگر و جهان در نگاه این مکتب، نه فراگردهایی ایستا و خنثی، که ساختارهایی پویا و قابل تغییر اند و در شق سوم، این مکتب کنشگر را در فهم و تفسیر جهان اجتماعی، توانا و قادر می دانست.
مساله ی اساسی در این مکتب، تاثیر "نمادها و معانی" بر کنش و کنش متقابل انسان است؛ معانی و نمادها به کنش اجتماعی- که مربوط به یک کنشگر واحد است- و کنش متقابل اجتماعی او -که دو یا چند کنشگر را به کنش متقابل اجتماعی می کشاند- ویژگی های متمایزی می بخشند.
به عبارت دیگر، ما هنگام انجام یک کنش اجتماعی، مدام در حال سبک سنگین کردن تاثیر آن بر دیگران هستیم اما در فراگرد کنش متقابل اجتماعی، به گونه ای نمادین، معناهایی را به دیگران انتقال می دهیم و دیگران این نمادهای معنادار را تفسیر می کنند و بر پایه ی تفسیرشان از این نمادها، به ما واکنش نشان می دهند.
نظریه پردازان این مکتب، از جمله بلومر و گافمن، انتقادی شدید به نظریه های کلی نگر و پهن دامنه در جامعه شناسی وارد می کنند و عقیده دارند که می توان از بررسی زندگی روزمره ی انسان ها در بطن جامعه، به کنه ی حیات اجتماعی پی برد. آنها می دانستند که بررسی کنش و کنش متقابل اجتماعی انسان ها، بسیار سخت و پیچیده است و از همین رو بلومر، مدام از "خصلت سرسختانه ی جهان واقعی" سخن می گفت. او ارزش چندانی برای روش های کمی در جامعه شناسی قائل نبود و عقیده داشت که پژوهشگر خود باید به روش های کیفی و مشاهده ی میدانی دست بزند تا بتواند از خلال معناها و نمادهای اجتماعی، به تفسیر و تحلیل بنشیند.
عدم توجه ی اولیه ی این مکتب به ساختارهای کلان اجتماعی و تاکید آنها بر کنش افراد، شلدون استرایکر را بر آن داشت تا در سال های بعد، وفاقی میان کنشگر و ساختار ایجاد و پیشنهاد کند که "محقق باید از سطح شخص به سطح ساختار پل بزند و این رفت و آمد روش شناختی را تسهیل نماید."
بررسی "زبان" و "نمادها و معنای نهفته" در آن، "ژست های اجتماعی" و روش های فهم آن، از جمله کلیدواژه های این مکتب در پی تفسیر رفتارهای پنهان(دهنی) و رفتارهای آشکار(عمل) است.
از این رهیافت می توان به مطالعه ی ادبیات تماشاگران ورزشی، شعارهای آنها، نمادهای به کار رفته در میدان ورزش، مصاحبه با طرفداران پر و با قرص تیم های ورزشی و مواردی از این دست پرداخت.
به عنوان مثال پژوهشگر می تواند با حضور در ورزشگاه ها و مطالعه ی رو در رو و ارتباط چهره به چهره، دست به تفسیر کنش های کنشگران بزند و نمادهای مختلف زبانی و بدنی آن ها را در هنگام تشویق یا سرزنش تیم خود و حریف مطالعه نماید.
@darwinsabouri
قسمت سوم
گفته بودیم که در یک تقسیم بندی کلی از رهیافت های جامعه شناسی، می توان آنها را در دو دسته ی کلی "رهیافت های توضیحی و تفسیری" جای داد. در این قسمت به آخرین بخش رهیافت های توضیحی، یعنی مکتب "کنش متقابل نمادین" و کاربرد آن در میدان ورزش خواهیم پرداخت و در روزهای آتی، به شناخت مدل های تفسیری در جامعه شناسی ورزش خواهیم نشست.
جرقه های اولیه ی این مکتب در کلاس های درس فلسفه ی جرج هربرت مید زده شد؛ استادی مهربان و خوش اخلاق که اکثر دانشجویان مایل بودند درس های خود را با او بگذرانند و ساعت ها را به گوش دادن به گفته های او سپری کنند.
همین شاگردان مید در دانشگاه شیکاگو، با یادداشت برداری از سخنان او، به نوعی کتاب مهم "ذهن، جامعه و خود" را به استاد خود هدیه و او را تشویق به چاپ درسگفتارهای خود کردند؛ کتابی که با طرح موضوعات مهم در تفسیر رفتارهای اجتماعی، شالوده ای مهم برای این رهیافت بود.
مید را می توان پرچم دار نظریه ی سنتی "کنش متقابل نمادین" نامید که مطالعاتش تاثیری ژرف بر تکامل این مکتب در سال های بعدی داشت. در این میان سه عنصر اساسی در تار و پود مکتب کنش متقابل قابل رویت است:
نخست اینکه در این رهیافت، تاکید اساسی بر وجود کنش متقابل میان کنشگر و جهان است.
در قدم دوم، همین کنشگر و جهان در نگاه این مکتب، نه فراگردهایی ایستا و خنثی، که ساختارهایی پویا و قابل تغییر اند و در شق سوم، این مکتب کنشگر را در فهم و تفسیر جهان اجتماعی، توانا و قادر می دانست.
مساله ی اساسی در این مکتب، تاثیر "نمادها و معانی" بر کنش و کنش متقابل انسان است؛ معانی و نمادها به کنش اجتماعی- که مربوط به یک کنشگر واحد است- و کنش متقابل اجتماعی او -که دو یا چند کنشگر را به کنش متقابل اجتماعی می کشاند- ویژگی های متمایزی می بخشند.
به عبارت دیگر، ما هنگام انجام یک کنش اجتماعی، مدام در حال سبک سنگین کردن تاثیر آن بر دیگران هستیم اما در فراگرد کنش متقابل اجتماعی، به گونه ای نمادین، معناهایی را به دیگران انتقال می دهیم و دیگران این نمادهای معنادار را تفسیر می کنند و بر پایه ی تفسیرشان از این نمادها، به ما واکنش نشان می دهند.
نظریه پردازان این مکتب، از جمله بلومر و گافمن، انتقادی شدید به نظریه های کلی نگر و پهن دامنه در جامعه شناسی وارد می کنند و عقیده دارند که می توان از بررسی زندگی روزمره ی انسان ها در بطن جامعه، به کنه ی حیات اجتماعی پی برد. آنها می دانستند که بررسی کنش و کنش متقابل اجتماعی انسان ها، بسیار سخت و پیچیده است و از همین رو بلومر، مدام از "خصلت سرسختانه ی جهان واقعی" سخن می گفت. او ارزش چندانی برای روش های کمی در جامعه شناسی قائل نبود و عقیده داشت که پژوهشگر خود باید به روش های کیفی و مشاهده ی میدانی دست بزند تا بتواند از خلال معناها و نمادهای اجتماعی، به تفسیر و تحلیل بنشیند.
عدم توجه ی اولیه ی این مکتب به ساختارهای کلان اجتماعی و تاکید آنها بر کنش افراد، شلدون استرایکر را بر آن داشت تا در سال های بعد، وفاقی میان کنشگر و ساختار ایجاد و پیشنهاد کند که "محقق باید از سطح شخص به سطح ساختار پل بزند و این رفت و آمد روش شناختی را تسهیل نماید."
بررسی "زبان" و "نمادها و معنای نهفته" در آن، "ژست های اجتماعی" و روش های فهم آن، از جمله کلیدواژه های این مکتب در پی تفسیر رفتارهای پنهان(دهنی) و رفتارهای آشکار(عمل) است.
از این رهیافت می توان به مطالعه ی ادبیات تماشاگران ورزشی، شعارهای آنها، نمادهای به کار رفته در میدان ورزش، مصاحبه با طرفداران پر و با قرص تیم های ورزشی و مواردی از این دست پرداخت.
به عنوان مثال پژوهشگر می تواند با حضور در ورزشگاه ها و مطالعه ی رو در رو و ارتباط چهره به چهره، دست به تفسیر کنش های کنشگران بزند و نمادهای مختلف زبانی و بدنی آن ها را در هنگام تشویق یا سرزنش تیم خود و حریف مطالعه نماید.
@darwinsabouri
تو می توانستی قهرمانی ملی باشی،دونده ای در المپیک،هیمالیانوردی عاشق،وزنه برداری بی قمپز. اما تو را نمی شناسند،رکوردهایت ثبت و اوج هایت شماره نمی شوند. تو تنها کولبر رویاهای دیگران بودی.
@darwinsabouri
@darwinsabouri
🔴شانس، یکبار هم بر در نمی کوبد!
این بار هم شایعه ها راست بودند؛ قبل از انتصاب آقای داورزنی به معاونت قهرمانی وزارت ورزش، شایعه ی آن بر سر زبان ها بود تا عکس العمل را پیش بینی و فضاهای ذهنی را آماده کنند؛ این یکی از شگردهای مهم در فضای مدیریت کلان ایران است. این روزها هم شایعه ی ورود یکی دیگر از روسای فدراسیون، در پست معاونت وزیر به گوش می رسد که امیدوارم این بار واقعا یک خبر دروغ و بی اساس باشد؛ چرا که در صورت راست بودن، باید قید خیابان سئول و چهار طبقه اش را زد.
چیزی که در این میان کمی غم انگیز و بسیار گریه دار است، فرصت هایی بود که در زمان تصدی گری دکتر محمود گودرزی، بنزین وار سوخت و به هوا رفت.
جامعه ی علمی علوم ورزشی در ایران، برای اولین بار به مدیریت کلان ورزش، که خانه ی خود بود، رسید اما در کمال خونسردی و بی تفاوتی، از کنار تمام فرصت ها و پتانسیل های خود رد شد. چه کارها که می شد کرد و نکردند، چه آدم ها که باید به کار گمارده می شدند و نشدند، چه فدراسیون ها که باید شخم زده می شدند و نشدند.
ورزش همگانی، هنوز و همچنان، پاشنه ی آشیل این وزارت خانه باقی ماند و ورزش بانوان به ویترینی برای نمایش حجاب در ایران تبدیل شد.
وزیر عزیز دانشگاهی، بی میل و ناتوان از ایجاد گفتمان های علمی در ورزش کشور بود و از همان ماه های اول، سرگرم نظر دادن درباره ی هرچیز کوچک و بی ربط، همچون اشتباهات داوری در فوتبال شد. این یعنی عدم وجود سیاست و نگاه کلان در مدیریت، این یعنی که از میان پیغمبران، جرجیس را برگزیدند.
وجود ساختارهای سلب و بسته در نهادهای اجتماعی ایران، کسی را می طلبد که برای تغییر، زورش زیاد و گردنش کلفت باشد؛ کسی که زیاد هم بچه ی خوب و حرف گوش کنی نباشد و هرجا که فهمید راهی دارد به بیراهه ختم می شود، جار بزند و جلویش بایستد.
گودرزی مردی تمام قد برای میدان سیاست نبود و قاعده را بلد نشد. در این میان چیزی که دردآور است، فرصت های از دست رفته برای جامعه ی علمی ورزش کشور و از بین رفتن امیدهای آنان است.
من که تصور نمی کنم این شانس دوباره، حالا حالاها درب خانه ی دانشگاهیان را بکوبد، منتظر نباشید.
@darwinsabouri
این بار هم شایعه ها راست بودند؛ قبل از انتصاب آقای داورزنی به معاونت قهرمانی وزارت ورزش، شایعه ی آن بر سر زبان ها بود تا عکس العمل را پیش بینی و فضاهای ذهنی را آماده کنند؛ این یکی از شگردهای مهم در فضای مدیریت کلان ایران است. این روزها هم شایعه ی ورود یکی دیگر از روسای فدراسیون، در پست معاونت وزیر به گوش می رسد که امیدوارم این بار واقعا یک خبر دروغ و بی اساس باشد؛ چرا که در صورت راست بودن، باید قید خیابان سئول و چهار طبقه اش را زد.
چیزی که در این میان کمی غم انگیز و بسیار گریه دار است، فرصت هایی بود که در زمان تصدی گری دکتر محمود گودرزی، بنزین وار سوخت و به هوا رفت.
جامعه ی علمی علوم ورزشی در ایران، برای اولین بار به مدیریت کلان ورزش، که خانه ی خود بود، رسید اما در کمال خونسردی و بی تفاوتی، از کنار تمام فرصت ها و پتانسیل های خود رد شد. چه کارها که می شد کرد و نکردند، چه آدم ها که باید به کار گمارده می شدند و نشدند، چه فدراسیون ها که باید شخم زده می شدند و نشدند.
ورزش همگانی، هنوز و همچنان، پاشنه ی آشیل این وزارت خانه باقی ماند و ورزش بانوان به ویترینی برای نمایش حجاب در ایران تبدیل شد.
وزیر عزیز دانشگاهی، بی میل و ناتوان از ایجاد گفتمان های علمی در ورزش کشور بود و از همان ماه های اول، سرگرم نظر دادن درباره ی هرچیز کوچک و بی ربط، همچون اشتباهات داوری در فوتبال شد. این یعنی عدم وجود سیاست و نگاه کلان در مدیریت، این یعنی که از میان پیغمبران، جرجیس را برگزیدند.
وجود ساختارهای سلب و بسته در نهادهای اجتماعی ایران، کسی را می طلبد که برای تغییر، زورش زیاد و گردنش کلفت باشد؛ کسی که زیاد هم بچه ی خوب و حرف گوش کنی نباشد و هرجا که فهمید راهی دارد به بیراهه ختم می شود، جار بزند و جلویش بایستد.
گودرزی مردی تمام قد برای میدان سیاست نبود و قاعده را بلد نشد. در این میان چیزی که دردآور است، فرصت های از دست رفته برای جامعه ی علمی ورزش کشور و از بین رفتن امیدهای آنان است.
من که تصور نمی کنم این شانس دوباره، حالا حالاها درب خانه ی دانشگاهیان را بکوبد، منتظر نباشید.
@darwinsabouri
کانال خبری وزارت ورزش جای مناسبی برای بانوان نیست! هرچه سریعتر این محل را ترک کنید. احتمالا واکنش دوستان به بازی بولینگ جناب وزیر است!
@darwinsabouri
@darwinsabouri
🔸نظر جناب دکتر محمدعلی قره، پدر دلسوز ورزش همگانی ایران، در مورد یادداشت اخیر من با عنوان "شانس یکبار هم بر در نمی کوبد!"
🔺تا من و تو زنده ايم، هنوز اميدى هست.
مديريت اقاى گودرزى براى آيندگان يك تجربه بود كه: كلاس هاى ما از ورزش ما، از سياست، از ديانت و از مسير خدمت ورزشى به ملت دور است. كار شما خدائي و بسيار ارزشمند است چون خداوند هم بعد از مديريت هركس براى مدت زمان عمرش در دنيا، او را مورد ارزشيابى قرار مى دهد. بدون شك باز هم متخصصين بر ورزش ايران حاكم مى شوند اما تا زمانيكه كلاس ها، كتاب ها و پژوهش هاى ترجمه اى ما، عملاً پاسخ گوى نياز ورزشى مردم مسلمان ما نباشند، اساتيد ورزشى مدرك دار و درك ندار هم نمى توانند ورزش ايران را متحول و به كاروان كمال جمهورى اسلامى ايران پيوند دهند.
حاصل انكه تأكيد دارم كه كلاس هاى ما پاسخگوى نيازهاى ورزشى مردم ايران نيست، تنها مدرك مى دهند آن هم حاصل جمع تفكرات مادى گذشته اساتيد سكولار غرب است و از ورزش فرهنگى مورد نياز كشورمان، هیچ درك و نظريه اى، حرف جديد و قابل اجرائي را ارائه و منتقل نمى نمايند و خودشان نيز در مورد فقر حركتى مردم ايران احساس مسئوليت نمى كنند.
محمدعلی قره
بهمن ماه نودوپنج
@darwinsabouri
🔺تا من و تو زنده ايم، هنوز اميدى هست.
مديريت اقاى گودرزى براى آيندگان يك تجربه بود كه: كلاس هاى ما از ورزش ما، از سياست، از ديانت و از مسير خدمت ورزشى به ملت دور است. كار شما خدائي و بسيار ارزشمند است چون خداوند هم بعد از مديريت هركس براى مدت زمان عمرش در دنيا، او را مورد ارزشيابى قرار مى دهد. بدون شك باز هم متخصصين بر ورزش ايران حاكم مى شوند اما تا زمانيكه كلاس ها، كتاب ها و پژوهش هاى ترجمه اى ما، عملاً پاسخ گوى نياز ورزشى مردم مسلمان ما نباشند، اساتيد ورزشى مدرك دار و درك ندار هم نمى توانند ورزش ايران را متحول و به كاروان كمال جمهورى اسلامى ايران پيوند دهند.
حاصل انكه تأكيد دارم كه كلاس هاى ما پاسخگوى نيازهاى ورزشى مردم ايران نيست، تنها مدرك مى دهند آن هم حاصل جمع تفكرات مادى گذشته اساتيد سكولار غرب است و از ورزش فرهنگى مورد نياز كشورمان، هیچ درك و نظريه اى، حرف جديد و قابل اجرائي را ارائه و منتقل نمى نمايند و خودشان نيز در مورد فقر حركتى مردم ايران احساس مسئوليت نمى كنند.
محمدعلی قره
بهمن ماه نودوپنج
@darwinsabouri
داروین صبوری
🔴شانس، یکبار هم بر در نمی کوبد! این بار هم شایعه ها راست بودند؛ قبل از انتصاب آقای داورزنی به معاونت قهرمانی وزارت ورزش، شایعه ی آن بر سر زبان ها بود تا عکس العمل را پیش بینی و فضاهای ذهنی را آماده کنند؛ این یکی از شگردهای مهم در فضای مدیریت کلان ایران است.…
🔸در حاشیه ی همین یادداشت نیز، دیشب گفت و گوی مفصلی با یکی از اساتید مدیریت ورزشی در ایران داشتم که خلاصه ی صحبت های ایشان را با شما درمیان می گذارم؛ بازهم منتظر نظرات شما دوستان خواهم ماند.
🔺جناب دکتر گودرزی، بهترین گزینه برای تصدی این پست به نمایندگی جامعه ی علمی ورزش کشور بود.
🔺جامعه ی علمی ورزش، باید بپذیرد که مدیریت کلان و جو سیاسی را آموزش ندیده و کاربلد این راه نیست.
🔺ما به تشکیل حزب و تشکل های سیاسی در بدنه ی ورزش کشور نیاز داریم که هنوز نتوانسته ایم به این آرمان و اصل مهم نزدیک شویم.
🔺شما چند نفر را در جامعه ی علمی کشور به من معرفی کنید که به صداقت، کارآیی و مدیریت ایشان ایمان دارید.
🔺ما درگیر فقر سرمایه ی انسانی در ورزش هستیم و جامعه ی علمی، حتا خودش خودش را قبول ندارد.
🔺دکتر گودرزی از چهره های مطرح علمی کشور در بدنه ی وزارت خانه استفاده کردند، اما برخی از این اشخاص بازده ی مطلوبی نداشتند.
🔺جامعه ی علمی ورزش، پشت نماینده ی خود نایستاد و او را در راه گفتمان سازی یاری نکرد.
🔺اغلب نقدهای وارده به ایشان، نقدهای شخصی و فردمحور بود و برای بهبود اوضاع، راه کاری پیشنهاد نمی شد.
🔺در آینده، از کارهای ساختاری او در ورزش، بیشتر سخن به میان خواهد آمد.
🔺دکتر گودرزی ممکن است نقص هایی در مدیریت کلان داشته باشد، اما شخصی بسیار سالم و به دور از باندهای فساد و مافیا در بدنه ی ورزش کشور بود...
@darwinsabouri
🔺جناب دکتر گودرزی، بهترین گزینه برای تصدی این پست به نمایندگی جامعه ی علمی ورزش کشور بود.
🔺جامعه ی علمی ورزش، باید بپذیرد که مدیریت کلان و جو سیاسی را آموزش ندیده و کاربلد این راه نیست.
🔺ما به تشکیل حزب و تشکل های سیاسی در بدنه ی ورزش کشور نیاز داریم که هنوز نتوانسته ایم به این آرمان و اصل مهم نزدیک شویم.
🔺شما چند نفر را در جامعه ی علمی کشور به من معرفی کنید که به صداقت، کارآیی و مدیریت ایشان ایمان دارید.
🔺ما درگیر فقر سرمایه ی انسانی در ورزش هستیم و جامعه ی علمی، حتا خودش خودش را قبول ندارد.
🔺دکتر گودرزی از چهره های مطرح علمی کشور در بدنه ی وزارت خانه استفاده کردند، اما برخی از این اشخاص بازده ی مطلوبی نداشتند.
🔺جامعه ی علمی ورزش، پشت نماینده ی خود نایستاد و او را در راه گفتمان سازی یاری نکرد.
🔺اغلب نقدهای وارده به ایشان، نقدهای شخصی و فردمحور بود و برای بهبود اوضاع، راه کاری پیشنهاد نمی شد.
🔺در آینده، از کارهای ساختاری او در ورزش، بیشتر سخن به میان خواهد آمد.
🔺دکتر گودرزی ممکن است نقص هایی در مدیریت کلان داشته باشد، اما شخصی بسیار سالم و به دور از باندهای فساد و مافیا در بدنه ی ورزش کشور بود...
@darwinsabouri
🔴جواب "های"، "هوی" نیست!
خبر کوتاه بود:
"وزارت امور خارجه ایران و مراجع ذیصلاح در کارگروه ویژه، با حضور تیم ملی کشتی آزاد آمریکا در رقابتهای جام جهانی ایران مخالفت کردند."
فکر می کنم دو سال قبل و در چنین روزهایی بود که در برنامه ی "جامعه شناسی" رادیو ورزش، از نقش نهاد ورزش در روند "صلح جهانی" و پیوند ملت ها، شعارها سر دادم.
آن روزها با تمام بدبینی های اکتسابی ام، کودکانه خیال می کردم که هنوز می توان با درگیر کردن فرهنگ ها و ملل در پروسه ی رقابت و کارزارهای ورزشی، بر طبل صلح و نوع دوستی نواخت. به راستی فراموش کرده بودم که اگر نهادهای دیگر مسوول در امر صلح، از زیر بار خود شانه بتکانند و اصرار بر قهر و دوری کنند، ورزش که هیچ، پدر جد ورزش هم نمی تواند به تنهایی کاروان صلح را یک سانتیمتر به جلو براند.
اینکه این روزها در فضای سیاسی کشور بر لزوم استقلال نهادهای مهم اجتماعی از جمله قوه ی قضایی در روند تصمیم گیری تاکیید می شود، اما همچنان و همزمان نهادی مانند ورزش را کودکی نابالغ تصور می کنیم که باید صد صاحب بالای سرش باشد، حکایت مفصلی است.
ورزش در ایران هیچگاه نتوانسته است تبدیل به یک نهاد اجتماعی شود و سالیان دراز عمر خود را در زیر سایه های سنگین پدران عبوسی همچون سیاست، دولت و اقتصاد، به ترکه خوردن مشغول است. ورزش امروز، ابزاری در دست دیگر نهادهای پر زور اجتماعی و سیاسی است و هرگز حیاتی مستقل و درخور شان خود را زندگی نکرده است.
امروز وزارت امور خارجه ی دولت تدبیر و امید، امر به عدم ورود تیم ملی کشتی آمریکا به ایران می دهد تا باز هم این سوال را تکرار کنیم که براستی این پرنده ی خوش صدای "غرب ستیزی" و "آمریکا ستیزی" تا به امروز، چه منافع ملی و بین المللی را برایمان به تخم نشسته است؟
کجای این تاریخ چهل ساله نشان داده است که دود این "پرچم سوزی" ها به چشم خودمان نرفته است؟
شعارهای مرگ بر این و آن، کجا توانسته یک مو از سر دشمنان! میهن عزیزمان کم و تب را برای دقایقی نیز پیشکش ساحت آنها کند؟
هیچ محققی منکر زیان ها و دخالت های دولت آمریکا و انگلیس در طول تاریخ معاصر ایران نیست، اما راستش را که بخواهید بنده سکوت درباره ی دخالت ها و خیانت های کشور دوست و همسایه را بسیار مشکوک می بینم؛ اگر حافظه ی تاریخی ملاک باشد و مشکل اساسی مان با استعمار است، نگاهی هم به نقش روسیه ی کنونی در تاریخ ایران بیندازیم و گاهی هم که شده برای ثانیه ای شیپورهای مرگ و پرچم سوزی را به آن طرف بچرخانیم!
اینکه دیوانه ای به نام ترامپ زمام امور را در دست گرفته و بهانه های خوبی به ما هدیه داده است به کنار، تنها تصور کنید که ما در این سوی میدان، میزبان تیم ملی کشتی آمریکا می شدیم، شایسته وار از آن ها، که بسیاری شان منتقدان جدی رییس جمهور جدید نیز هستند، پذیرایی می کردیم و در روزهای آخر بهمن ماه، تصویر روشن و صلح طلبانه ای از خود به دنیا مخابره می کردیم.
ضرب المثل ها را فراموش کنید؛ جواب "های" را که با "هوی" نمی دهند؛ به راستی دستاورد کدام عمل برای ما و منافع ملی مان بیشتر بود؛
راه دادن ورزشکاران و معترضان ترامپ به ایران یا رفتارهای ادامه دار و ناپخته ی اینچنینی؟ کدام؟
@darwinsabouri
خبر کوتاه بود:
"وزارت امور خارجه ایران و مراجع ذیصلاح در کارگروه ویژه، با حضور تیم ملی کشتی آزاد آمریکا در رقابتهای جام جهانی ایران مخالفت کردند."
فکر می کنم دو سال قبل و در چنین روزهایی بود که در برنامه ی "جامعه شناسی" رادیو ورزش، از نقش نهاد ورزش در روند "صلح جهانی" و پیوند ملت ها، شعارها سر دادم.
آن روزها با تمام بدبینی های اکتسابی ام، کودکانه خیال می کردم که هنوز می توان با درگیر کردن فرهنگ ها و ملل در پروسه ی رقابت و کارزارهای ورزشی، بر طبل صلح و نوع دوستی نواخت. به راستی فراموش کرده بودم که اگر نهادهای دیگر مسوول در امر صلح، از زیر بار خود شانه بتکانند و اصرار بر قهر و دوری کنند، ورزش که هیچ، پدر جد ورزش هم نمی تواند به تنهایی کاروان صلح را یک سانتیمتر به جلو براند.
اینکه این روزها در فضای سیاسی کشور بر لزوم استقلال نهادهای مهم اجتماعی از جمله قوه ی قضایی در روند تصمیم گیری تاکیید می شود، اما همچنان و همزمان نهادی مانند ورزش را کودکی نابالغ تصور می کنیم که باید صد صاحب بالای سرش باشد، حکایت مفصلی است.
ورزش در ایران هیچگاه نتوانسته است تبدیل به یک نهاد اجتماعی شود و سالیان دراز عمر خود را در زیر سایه های سنگین پدران عبوسی همچون سیاست، دولت و اقتصاد، به ترکه خوردن مشغول است. ورزش امروز، ابزاری در دست دیگر نهادهای پر زور اجتماعی و سیاسی است و هرگز حیاتی مستقل و درخور شان خود را زندگی نکرده است.
امروز وزارت امور خارجه ی دولت تدبیر و امید، امر به عدم ورود تیم ملی کشتی آمریکا به ایران می دهد تا باز هم این سوال را تکرار کنیم که براستی این پرنده ی خوش صدای "غرب ستیزی" و "آمریکا ستیزی" تا به امروز، چه منافع ملی و بین المللی را برایمان به تخم نشسته است؟
کجای این تاریخ چهل ساله نشان داده است که دود این "پرچم سوزی" ها به چشم خودمان نرفته است؟
شعارهای مرگ بر این و آن، کجا توانسته یک مو از سر دشمنان! میهن عزیزمان کم و تب را برای دقایقی نیز پیشکش ساحت آنها کند؟
هیچ محققی منکر زیان ها و دخالت های دولت آمریکا و انگلیس در طول تاریخ معاصر ایران نیست، اما راستش را که بخواهید بنده سکوت درباره ی دخالت ها و خیانت های کشور دوست و همسایه را بسیار مشکوک می بینم؛ اگر حافظه ی تاریخی ملاک باشد و مشکل اساسی مان با استعمار است، نگاهی هم به نقش روسیه ی کنونی در تاریخ ایران بیندازیم و گاهی هم که شده برای ثانیه ای شیپورهای مرگ و پرچم سوزی را به آن طرف بچرخانیم!
اینکه دیوانه ای به نام ترامپ زمام امور را در دست گرفته و بهانه های خوبی به ما هدیه داده است به کنار، تنها تصور کنید که ما در این سوی میدان، میزبان تیم ملی کشتی آمریکا می شدیم، شایسته وار از آن ها، که بسیاری شان منتقدان جدی رییس جمهور جدید نیز هستند، پذیرایی می کردیم و در روزهای آخر بهمن ماه، تصویر روشن و صلح طلبانه ای از خود به دنیا مخابره می کردیم.
ضرب المثل ها را فراموش کنید؛ جواب "های" را که با "هوی" نمی دهند؛ به راستی دستاورد کدام عمل برای ما و منافع ملی مان بیشتر بود؛
راه دادن ورزشکاران و معترضان ترامپ به ایران یا رفتارهای ادامه دار و ناپخته ی اینچنینی؟ کدام؟
@darwinsabouri