إِلى متى سأظل هكذا؟
أَغِيبُ قاصدًا نسيانِك
وأَعود محملًا بِالحنين
تا به کی این گونه خواهم ماند؟
به هوایِ از یاد بردنت ناپدید می شوم
و مملو از دلتنگی باز می گردم.
#بلال_راجح
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أَغِيبُ قاصدًا نسيانِك
وأَعود محملًا بِالحنين
تا به کی این گونه خواهم ماند؟
به هوایِ از یاد بردنت ناپدید می شوم
و مملو از دلتنگی باز می گردم.
#بلال_راجح
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أمّا أنا أُسمّي
الأشياء بأسمائها
اللّيلُ هو ليل
والشِّعر هو شِعر
والمحبّة هي مَحبّة
وأنتَ
آه ، أنت قلبي
من اما، همه چیز را
به اسمهایشان، نام می برم
شب همان شب است
و شعر، شعر....
و دوست داشتن....دوست داشتن است
و تو
آه...تو قلب من هستی
#ناشناس
#محمدرضا_موسوی
الأشياء بأسمائها
اللّيلُ هو ليل
والشِّعر هو شِعر
والمحبّة هي مَحبّة
وأنتَ
آه ، أنت قلبي
من اما، همه چیز را
به اسمهایشان، نام می برم
شب همان شب است
و شعر، شعر....
و دوست داشتن....دوست داشتن است
و تو
آه...تو قلب من هستی
#ناشناس
#محمدرضا_موسوی
لعلّها عقوبة الإنسان الأزلية ، إنه لا يفهم قيمة الشيء في حياته إلّا حين يخسره ."
"شاید این عقوبت همیشگی آدمیست،
او قدرِ چیزی را در زندگی خود نمی داند مگر
زمانی که آن را از دست دهد"
#أحمد_خالد_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
"شاید این عقوبت همیشگی آدمیست،
او قدرِ چیزی را در زندگی خود نمی داند مگر
زمانی که آن را از دست دهد"
#أحمد_خالد_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
قلت للورق المتساقط من ذكريات الشّجر
انني الآن مثلك، أترك بيتي القديم.
به برگ فرو ریخته از خاطرههاى درخت گفتم:
اکنون من همانند تو هستم،
خانهی دیرین خود را ترک می کنم.
#أمل_دنقل
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
انني الآن مثلك، أترك بيتي القديم.
به برگ فرو ریخته از خاطرههاى درخت گفتم:
اکنون من همانند تو هستم،
خانهی دیرین خود را ترک می کنم.
#أمل_دنقل
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أرمي هذا الحب أرضاً
ويعود لي
لماذا أعطيتني شيئاً لا ينكسر؟
این عشق را بر زمین می اندازم
به نزد من باز می گردد...
چرا به من چیزی دادی که شکستنی نیست؟
#لولا_رينولدز
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
ويعود لي
لماذا أعطيتني شيئاً لا ينكسر؟
این عشق را بر زمین می اندازم
به نزد من باز می گردد...
چرا به من چیزی دادی که شکستنی نیست؟
#لولا_رينولدز
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
نوشتن
توله سگ ست که به دندان میکشد نیستی را
نوشتن زخم می زند
بی آن که خون بریزد.....
#محمود_درویش
ترجمه: #تراب_حق_شناس
توله سگ ست که به دندان میکشد نیستی را
نوشتن زخم می زند
بی آن که خون بریزد.....
#محمود_درویش
ترجمه: #تراب_حق_شناس
أمّاه، ليتكِ تستطيعين أن تخرجي من قبركِ فتعرفي وتري ما فعلوه بي ..
مادر، کاش می توانستی از قبر خود بیرون آیی
و بدانی و ببینی که چه بر سرم آوردنند.
#فئودر_داستایوفسکی
ترجمهی برش از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
مادر، کاش می توانستی از قبر خود بیرون آیی
و بدانی و ببینی که چه بر سرم آوردنند.
#فئودر_داستایوفسکی
ترجمهی برش از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
به خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
به گل سرخ بگویید: تو
هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
#بیژن_نجدی
چرا ارّه؟
به گل سرخ بگویید: تو
هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
#بیژن_نجدی
روزی دگر خواهد آمد:
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
با استعارهای شفاف، آفرینشی کامل
الماس گون، شادیانه دیدار، آفتابی
رام، لطیف. کسی را هوس خود کشی یا کوچ
به سر نمیافتد. همه چیز، از گذشته بیرون است،
طبیعی، واقعی، همردیفِ صفات نخستین خویش.
گویی زمان در مرخصی به سر می برد....[لحظاتِ
زیبای آراستنت را به درازا بکشان.
در آفتاب سینههای حریر گونت آفتاب بگیر و
بشارت را چشم در ره باش، هر آن که بیاید. بعد
بزرگ میشویم
پس آن روز، وقت کافی داریم که بزرگ شویم...]
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
اشارهاش آهنگین، درود و عبارتش لاجوردی.
همه چیز خارج از گذشته، مادینه است.
آب از سینهی سنگ روان می شود.
نه گرد و غباری، نه خشکسالی و ضرر و زیانی.
کبوتران، عصرگاهان در تانک متروکی به خواب می روند
اگر لانهی کوچکی نیابند
بر سریر دو دلداده....
#محمود_درویش
#ازآنچه_کردی_عذرخواهی_نکن
#روزی_دگر_خواهد_آمد
ترجمه: #محمد_حمادی
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
با استعارهای شفاف، آفرینشی کامل
الماس گون، شادیانه دیدار، آفتابی
رام، لطیف. کسی را هوس خود کشی یا کوچ
به سر نمیافتد. همه چیز، از گذشته بیرون است،
طبیعی، واقعی، همردیفِ صفات نخستین خویش.
گویی زمان در مرخصی به سر می برد....[لحظاتِ
زیبای آراستنت را به درازا بکشان.
در آفتاب سینههای حریر گونت آفتاب بگیر و
بشارت را چشم در ره باش، هر آن که بیاید. بعد
بزرگ میشویم
پس آن روز، وقت کافی داریم که بزرگ شویم...]
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
اشارهاش آهنگین، درود و عبارتش لاجوردی.
همه چیز خارج از گذشته، مادینه است.
آب از سینهی سنگ روان می شود.
نه گرد و غباری، نه خشکسالی و ضرر و زیانی.
کبوتران، عصرگاهان در تانک متروکی به خواب می روند
اگر لانهی کوچکی نیابند
بر سریر دو دلداده....
#محمود_درویش
#ازآنچه_کردی_عذرخواهی_نکن
#روزی_دگر_خواهد_آمد
ترجمه: #محمد_حمادی
نحن حمقى ياأمي رحلنا
نبحث عن قلب احن من قلبكِ ...
ما نادانیم مادر، که به جستجوی
قلبی مهربان تر از قلب تو راهی شده بودیم...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
نبحث عن قلب احن من قلبكِ ...
ما نادانیم مادر، که به جستجوی
قلبی مهربان تر از قلب تو راهی شده بودیم...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أوتدري من الذي علمته
الطيران طار و عاد إليك؟
إنه من وجد فيك حريتهِ
می دانی آن که پرواز را به او آموختی
پر کشید و به تو بازگشت کیست؟
آن که آزادی خویش را در تو یافت
#جلالالدین_الرومی
#جلالالدین_محمد_بلخی
#مولوی
ترجمه از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
الطيران طار و عاد إليك؟
إنه من وجد فيك حريتهِ
می دانی آن که پرواز را به او آموختی
پر کشید و به تو بازگشت کیست؟
آن که آزادی خویش را در تو یافت
#جلالالدین_الرومی
#جلالالدین_محمد_بلخی
#مولوی
ترجمه از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
القتل دائما جريمة.
فلماذا يتحول القتل إلي دعامة
من دعائم الهيكل الحضاري.
کشتار همواره جنایت است.
پس چرا کشتار تبدیل به یک مبنا می شود؛
یکی از ارکان ساختار تمدنی.
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
فلماذا يتحول القتل إلي دعامة
من دعائم الهيكل الحضاري.
کشتار همواره جنایت است.
پس چرا کشتار تبدیل به یک مبنا می شود؛
یکی از ارکان ساختار تمدنی.
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
كانت كثافة الكلمات بداخلي تندثر أمام عينيك...
تراکمی از واژه ها درون من بود، که در مقابل
چشمان تو محو می شد...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
تراکمی از واژه ها درون من بود، که در مقابل
چشمان تو محو می شد...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
اصابع قدميكِ
كازرار البيانو
مرتبة بشكل فظيع
بيضاء مائلة إلى الحمراء
وكأنها مرسومة بعناء
وذلك الخلخال
يجيد الإرباك بشدة دون عناء
انگشتان پاهایت به
مانند کلیدهای پیانو
به شکل غریبی منظم اند....
سفید هستنند، مایل به سرخی
و گویی که با دقت فراوان ترسیم شدهاند
و آن پابند
چه بسیار سرآسیمه می کند، بی آنکه به آن توجهی شود
#حكيم_السنبلي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
كازرار البيانو
مرتبة بشكل فظيع
بيضاء مائلة إلى الحمراء
وكأنها مرسومة بعناء
وذلك الخلخال
يجيد الإرباك بشدة دون عناء
انگشتان پاهایت به
مانند کلیدهای پیانو
به شکل غریبی منظم اند....
سفید هستنند، مایل به سرخی
و گویی که با دقت فراوان ترسیم شدهاند
و آن پابند
چه بسیار سرآسیمه می کند، بی آنکه به آن توجهی شود
#حكيم_السنبلي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
ربما وانتِ
حزينة الآن
وسماء روحكِ معتمة
هناك من يعتبرك نجمته .
ربما وانتِ
تقفين على جرف العالم
أيلة للسقوط ..
هناك من يمد روحهِ لإحتضانك.
ربما وانتِ
تلعنيّن هذهِ الحياة كل يوم
هناك من يتمنى لو تمرين من أمامهِ
ليشعر بالحياة لأول مرة.
شاید تو ای دخترک اکنون غمگین باشی
و آسمان روح تو تاریک باشد
کسی هست که تورا ستارهی می پندارد.
شاید که تو بر لبهی پرتگاه دنیا ایستاده
آمادهی سقوطى...
کسی هست که برای در آغوش کشیدن تو،
به جانش وسعت می بخشد.
شاید که تو
هر روز این زندگی را نفرین می کنی
کسی هست آرزو دارد که ای کاش از مقابل او گذر کنی
تا برای یک بار زندگی را لمس کند.
#أكرم_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
حزينة الآن
وسماء روحكِ معتمة
هناك من يعتبرك نجمته .
ربما وانتِ
تقفين على جرف العالم
أيلة للسقوط ..
هناك من يمد روحهِ لإحتضانك.
ربما وانتِ
تلعنيّن هذهِ الحياة كل يوم
هناك من يتمنى لو تمرين من أمامهِ
ليشعر بالحياة لأول مرة.
شاید تو ای دخترک اکنون غمگین باشی
و آسمان روح تو تاریک باشد
کسی هست که تورا ستارهی می پندارد.
شاید که تو بر لبهی پرتگاه دنیا ایستاده
آمادهی سقوطى...
کسی هست که برای در آغوش کشیدن تو،
به جانش وسعت می بخشد.
شاید که تو
هر روز این زندگی را نفرین می کنی
کسی هست آرزو دارد که ای کاش از مقابل او گذر کنی
تا برای یک بار زندگی را لمس کند.
#أكرم_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
تلك الكلمة:
أعجبته كلمة
فتح القاموس،
لم يعثر عليها،
وعلى معنى ضبابي لها ....
لكنها تسكُنه في الليل
موسيقية منسجمة
مع ذات مبهمة
قال: لا بد لها من شاعرٍ
و مجاز ما لتخضر وتحمرة
على سطح الليالي المعتمة
ما هي؟
وَجَدَ المعنى
وضاعت منه تلك الكلمة
آن واژه:
آن واژه او را شگفت زده کرد
فرهنگ لغت را باز کرد،
آن را پیدا نکرد
و نه معنایی مبهم آن را
اما به هنگام شب به او آرامش می بخشد
آهنگی متوازن
به همراه جوهری ناشناخته
گفت: باید شاعری داشته باشد
و استعاره به چیزی که سبز گردد و سرخ
بر بام شب های تاریک
آن چیست؟
معنا را پیدا کرد
و آن واژه را گم کرد.
#محمود_درویش
#اثر_الفراشة
#ردپای_پروانه
#تلك_الكلمة
#آن_واژه
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أعجبته كلمة
فتح القاموس،
لم يعثر عليها،
وعلى معنى ضبابي لها ....
لكنها تسكُنه في الليل
موسيقية منسجمة
مع ذات مبهمة
قال: لا بد لها من شاعرٍ
و مجاز ما لتخضر وتحمرة
على سطح الليالي المعتمة
ما هي؟
وَجَدَ المعنى
وضاعت منه تلك الكلمة
آن واژه:
آن واژه او را شگفت زده کرد
فرهنگ لغت را باز کرد،
آن را پیدا نکرد
و نه معنایی مبهم آن را
اما به هنگام شب به او آرامش می بخشد
آهنگی متوازن
به همراه جوهری ناشناخته
گفت: باید شاعری داشته باشد
و استعاره به چیزی که سبز گردد و سرخ
بر بام شب های تاریک
آن چیست؟
معنا را پیدا کرد
و آن واژه را گم کرد.
#محمود_درویش
#اثر_الفراشة
#ردپای_پروانه
#تلك_الكلمة
#آن_واژه
ترجمه: #محمدرضا_موسوی