درویش عبدالمجید طالقانی
733 subscribers
899 photos
19 videos
3 files
1 link
Download Telegram
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/ چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است/ جام جهان نماست ضمیر منیر دوست/ اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
(دو بیت زیبا از یک صفحه از مرقعات درویش عبدالمجیدطالقانی رحمت الله علیه)
چلیپایی زیبا
از برگی زیباتر از مرقعات درویش عبدالمجید طالقانی🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود
به بدی در همه جا نام بدارم که مباد
خون من ریزی و گویند سزاوار نبود

دو تک بیت زیبا در یک صفحه از مرقعات درخشان درویش عبدالمجید طالقانی رحمت الله علیه....
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از شب یلدا می‌کرد
(دو بیت زیبا از حضرت لسان الغیب در یک صفحه از مرقعات شاهکار درویش عبدالمجید طالقانی رحمت الله علیه)
(دمی با حافظ شیراز
و خط دل انگیز درویش عبدالمجید رحمت الله علیه)
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد/ مشکل خویش بَرِ پیر مغان بردم دوش/ کو به تأييد نظر حل معما میکرد/
منتخب بخشی از یک مرقع پر کار و زیبا 🌷
ریخت خونم را و برخاکم فکند افغان که ساخت /راه کینم را چو نقش کام قاتل بست و رفت / نی دل ما را همین از نیش، غم افگار ساخت/ هر طرف آن سروِ سیم اندام ، صد دل جست و رفت ( ابیاتی در یک صفحه زیبا از مرقعات درویش عبدالمجید طالقانی ره)
دوبیت زیبا از متن یکی از
مرقعات بی بدیل درویش عبدالمجید رحمت الله علیه
......چنین که عشق تو زد راه پیر دانشمند/چه جای طعن جوانان دانش اندوز است/ رخ چنین خوش و آنگاه خوی بد حاشا /معلم تو اگر نَغلَطم بدآموز است..../ جامی علیه الرحمه
دو بیت زیبا از
غزلیات حافظ علیه الرحمه در یکی از مرقعات شاهکار درویش عبدالمجید طالقانی (ره) ...
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد/به دست مرحمت یارم در امیدواران زد/چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست/برآمد خنده‌ای خوش بر غرور کامگاران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست/گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد/من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست....
محو گشتی در تجلیّ جمالش هر دوکون / گر ز روی خود نقاب زلف را برداشتی/ کشور عالم اسیری از تو پر آوازه شد/ تا بکوی عشق از رندی عَلم افراشتی..‌.(دوبیت زیبا در مرقعی پرکار و شاهکار با قلم جادو از درویش رحمت الله علیه)....شاعر ناشناس🤔
....دمی با حافظ و درویش....
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نِه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
(مخدوما مطاعا از غزل افراشتی انگاشتی غافل نخواهند بود که قلم ، در آن غزل بخصوص خیلی مساعدت کرده است یعنی از آن مخدوم مستدعی و متوقع است که در هر جا که قلم مساعدت کرده است غافل نگذرند.)
متنی قابل تامل در بخشی از یک مرقع زیبای درویش عبدالمجید که خود از تحریر این صفحه زیبا و سفارشی بسیار راضی بوده /
به تحفه گر بَرِ جانان هزار جان آری
محقّر است مبادا که بر زبان آری/حدیث جان بَرِ جانان همین مَثل دارد/ که زر به کان بری و گل به بوستان آری...(شیخ مصلح الدین سعدی شیراز) ♦️دو بیت زیبا در یک صفحه ی بیاض بخط درویش عبدالمجید رحمت الله علیه♦️
بخشی از مرقعی بی نظیر از رنگه نویسیهای درویش عبدالمجید طالقانی رحمت الله علیه که علیرغم اظهار بدحالی ، دراوج زیبایی و قدرت قلم نگاشته شده... ( صفحه۱۹۹ کتاب احوال و آثار)
...اما چون تریاک نخورده بوده ام ، حال درستی نداشتم لهذا صاحب و قبله فقرا میرزااسمعیل خواهش کرده بایشان داده شد و اگر چه بجهت نخوردن تریاک ، بنده فقیر عبدالمجید، مطلق نمیتوانست نوشت، اما چون وعده های زیاده ازحد تحریر بمشارالیه داده بوده ام نتوانستم که عذر آورده ، با وجود نخوردن تریاک به تحریر بتضییع این چند سطر پرداخت ...
من یکروزه هجرانت نه آن کرد
که در صد سال شرح آن توان کرد.......
( تک بیتی زیبا از درویش عبدالمجید(ره) در بالای یک صفحه از رقیمه های بسیار زیبای استاد)
از مرقعات زیبای درویش علیه الرحمه
از مهر به من نظر نداری افسوس/ جز کینه سر دگر نداری افسوس/ گفتی عاشق کسی به روز تو مباد/از حال شبم خبر ندارى افسوس......
از مهر به من نظر نداری افسوس/ جز کینه سر دگر نداری افسوس/ گفتی عاشق کسی به روز تو مباد/از حال شبم خبر ندارى افسوس......
عشقم بكف ، مايه سودم وفا / تا که شود مشتری تا چه دهد در بها / ما و دل بی نصیب هردو فقیر و غریب/ تا که شود مهربان تا که شود آشنا....‌
چلیپایی فوق العاده زیبا
و دیدنی در صفحه ای از مرقعات درویش عبدالمجید رحمت الله علیه/ صفحه ۳۱۴ آثار و احوال)...ملامتگر که گاهی همچو ماه از روزنت بیند/شبی کاش آید و از روزن چشم منت بیند/ سمن را رعشه درتابد گر از باد سحرگاهی/ بر اندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند....(محتشم کاشانی )
محب صمیمی بعداز اظهار دوستی مشهود رای مؤالفت اقتضا ميدارد که قطعه فرزندی میرزا کوچک را به عزم آنکه آنچه ازو ریخته درست کند گرفته و این مطلب بجهت آن که قطعه به نظر شریف برسد لهذا ارسال خدمت آنصاحب نمود و دیگر در خصوص انگشتر، بنده در حضور هم عرض کردم که کمترین این انگشتر را بدست نخواهم کرد یکی آنکه بزرگ است و دیگر آنکه بجهت فقیران هر چند کوچک هم باشد خالی از مناسبت می نماید لهذا ارسال خدمت شد. باقی ایام بکام باد