یک/ سفر، دریا.
دو/ غمگین بودن. دلم میخواد غمگین باشم برای مدتی. خیلی وقته سعی میکنم غمگین نباشم.
سه/ پول
چهار/ آشنا. دوست خوب.
دو/ غمگین بودن. دلم میخواد غمگین باشم برای مدتی. خیلی وقته سعی میکنم غمگین نباشم.
سه/ پول
چهار/ آشنا. دوست خوب.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- بخدا زندگی همینه.
چند روز پیش دیدم یکی ی کاغذ رول شده با پاپیون رو گذاشته دم در بازش کردم دیدم نوشته مبینا تو خیلی خوشگلی ی قلب و ی دختر هم کشیده. :))))))))
ما دریافتایم که همهٔ خیالها و تصوراتمان بیهوده بوده و درنهایت چیزی هم برای دلخوشی وجود ندارد. اما اولا این دریافت هیچ کمکی به ما نمیکند و ثانیا اگر ما پذیرای یک جریان نباشیم، حتی اگر آن جریان همان خیالات واهی باشد، آنوقت به نقطهای میرسیم که شما اسمش را گذاشتهاید توقف ضرباهنگ. ولی ما هنوز زندهایم، پس شاید همهچیز از دست نرفته باشد.
شبح آلکساندر ولف، گایتو گازدانف
شبح آلکساندر ولف، گایتو گازدانف
شما هم فرجه ی امتحاناتتون بهتون خیلی خوش میگذره و درس خوندن رو فراموش میکنید؟
یالوم در یکی از جلسات درمانی به مراجعش میگه پیشبینی پایان راه گاهی باعث میشه که به زمان حال با سرزندگی بیشتری چنگ بزنیم.
این اواخر این روز خیلی زندگی کردم. در لحظه زندگی کردم. احساساتم رو عمیق سعی کردم حس کنم. فرار نکنم. به زندگی بیشتر چنگ زدم. قدر دونستم. لحظه های خیلی معمولی رو واقعا زندگی کردم و سعی کردم گذشته رو رها کنم. آینده رو رها کنم. کمی گشتالتی زندگی کنم. نمیدونم چقدر موفق بودم یا نه. ولی خب یکهو وسط مباحث سوگ یاد این موضوع افتادم.
این اواخر این روز خیلی زندگی کردم. در لحظه زندگی کردم. احساساتم رو عمیق سعی کردم حس کنم. فرار نکنم. به زندگی بیشتر چنگ زدم. قدر دونستم. لحظه های خیلی معمولی رو واقعا زندگی کردم و سعی کردم گذشته رو رها کنم. آینده رو رها کنم. کمی گشتالتی زندگی کنم. نمیدونم چقدر موفق بودم یا نه. ولی خب یکهو وسط مباحث سوگ یاد این موضوع افتادم.
تاریکی بخشی از من و تو عه. زمانی میتونی از تاریکی رها بشی که به خودت اجازه توی تاریکی بمونی برای مدتی. حق تو بودن و زیستن درون تاریکی وجودته، برای مدتی. پس اشکالی نداره اگر خوب نیستی./ خوب نیستم. / خوب نیستیم.
فکر کنم از ۲۰ که رد میشی تازه شروع میکنی به شناختن خودت. دوره ی خوبیه. توی سن ۲۱ سالگی گاهی وقتها واقعا از ته وجودم زندگی میکنم. گاهی نه. گند میزنم. اشکالی نداره واقعا. تازه داریم وارد دنیا میشیم به نظرم. خیلی چیزها رو مثل یک کودک لمس میکنیم. زندگی رو تازه تازه کشف میکنیم. برای شناختن خودمون تلاش میکنیم. فکر میکنم دوره ی ۲۰ سالگی همین باشه. برای همه. گاهی شگفتانگیزه برام این حجم علاقه. این حجم از غم. دوست داشتن. و خیلی چیزهای دیگه.
من نمیدونم چون پریودم انقدر حالم بده یا واقعا حالم بده و ربطی به پریود نداره.
راه های زنده موندن؟ همین که دلم میخواد گریه کنم، برم کتابفروشی، هر روز اتاق رو جارو بزنم تمیزش کنم و هیچ وقت هم مرتب نشه. شاید بهتره دو سه روزی ولش کنمهمهچیز رو. هیچ کاری نکنم. نمیدونم؟ چیه این انسان بودن؟ فعلا باید یه نخ سیگار بکشم.