Anniversary Day
سالگرد ازدواج
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.
کلویی و کوین از رفتن به رستورانهای ایتالیایی لذت میبرند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.
Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.
سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ میزند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ میزند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.
Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.
کوین فکر میکند و در خانه قدم میزند. او میداند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او میداند که هیچ چیز او را خوشحالتر نمیکند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.
Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort.
کوین ایدهای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور میکند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن میکند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش میکند. کلویی عاشق زمانی است که کوین برای شاد کردنش تلاش میکند.
There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is.
فقط یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی میکند صبحانه درست کند تخم مرغ را میسوزاند، وقتی سعی میکند ناهار درست کند سالاد را خراب میکند، وقتی سعی میکند شام درست کند حتی همسایهها هم بوی بد غذایش را متوجه میشوند.
Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking!
ایدهی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، میتواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.
The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.
روز موعود فرا میرسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش میدهد، دنبال غذا میرود، و آن را به خانه میآورد. وقتی او میز را میچیند، شمعها را روشن میکند و موسیقی را پخش میکند، کلویی به خانه میآید. کوین به کلویی میگوید:« سالگرد ازدواجمان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانهشان را به کلویی نشان میدهد.
Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.
کلویی گیج شده است. "سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین." کوین مکث میکند، به تقویم نگاه میکند و متوجه میشود که کلویی راست میگوید. او بر میگردد و به کلویی نگاه میکند. او میگوید: "فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!"
#Short_story_70
💍 @coding_504 🧖♀
سالگرد ازدواج
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.
کلویی و کوین از رفتن به رستورانهای ایتالیایی لذت میبرند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.
Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.
سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ میزند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ میزند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.
Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.
کوین فکر میکند و در خانه قدم میزند. او میداند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او میداند که هیچ چیز او را خوشحالتر نمیکند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.
Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort.
کوین ایدهای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور میکند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن میکند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش میکند. کلویی عاشق زمانی است که کوین برای شاد کردنش تلاش میکند.
There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is.
فقط یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی میکند صبحانه درست کند تخم مرغ را میسوزاند، وقتی سعی میکند ناهار درست کند سالاد را خراب میکند، وقتی سعی میکند شام درست کند حتی همسایهها هم بوی بد غذایش را متوجه میشوند.
Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking!
ایدهی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، میتواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.
The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.
روز موعود فرا میرسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش میدهد، دنبال غذا میرود، و آن را به خانه میآورد. وقتی او میز را میچیند، شمعها را روشن میکند و موسیقی را پخش میکند، کلویی به خانه میآید. کوین به کلویی میگوید:« سالگرد ازدواجمان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانهشان را به کلویی نشان میدهد.
Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.
کلویی گیج شده است. "سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین." کوین مکث میکند، به تقویم نگاه میکند و متوجه میشود که کلویی راست میگوید. او بر میگردد و به کلویی نگاه میکند. او میگوید: "فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!"
#Short_story_70
💍 @coding_504 🧖♀
🔆آموزش گرامر
🔅 #درس_1
💠 كتاب English Grammar in use
⭕️توضيحات صوتي استاد یکتا را حتما گوش كنيد.
👇👇👇👇👇این درس را نمونه گوش کن، بعد تصمیم بگیر، اگه یاد نگرفتی تعجب کن😳😳
@coding_toefl
@coding_504
🔅 #درس_1
💠 كتاب English Grammar in use
⭕️توضيحات صوتي استاد یکتا را حتما گوش كنيد.
👇👇👇👇👇این درس را نمونه گوش کن، بعد تصمیم بگیر، اگه یاد نگرفتی تعجب کن😳😳
@coding_toefl
@coding_504
Lesson 1
@coding_504
فرصتی استثنایی برای ثبتنام و یادگیری کامل گرامر 📣 از دست ندین❗️👇👇👇👇
👌🔰Admin ادمین
t.me/silvermoon1000
🎈🎈ثبتنام 👆👆👆👆👆📣📣
اینجا کلاسی ست به قدرت بهترین کلاس با برترین معلم خصوصی👇
@coding_504
👌🔰Admin ادمین
t.me/silvermoon1000
🎈🎈ثبتنام 👆👆👆👆👆📣📣
اینجا کلاسی ست به قدرت بهترین کلاس با برترین معلم خصوصی👇
@coding_504
کدینگی حیفه از تست گرامر نمره کم بگیره، تجهیز Vocab و گرامرتو همزمان با ما انجام بده.
مسؤل ثبتنام گرامر👇🏽👇🏿
t.me/silvermoon1000
مسؤل ثبتنام گرامر👇🏽👇🏿
t.me/silvermoon1000
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
خوشبختى زمانى اتفاق مى افتد كه آنچه مى انديشى، آنچه به زبان مى آورى و آنچه انجام ميدهى، با هم در هارمونى باشند.
@OfficialEnglishtwitter
@OfficialEnglishtwitter
70. #client : ˈklaɪənt
person for whom a lawyer acts ; customer
موكل ؛ مشترى
a. The lawyer told her client that she could predict the outcome of his trial.
وكيل به موكل خود گفت: كه ميتواند نتيجه ى محاكمه ى اورا پيش بينى كند.
b. My uncle tried to get General Motors to be client of his company.
عمويم سعى كرد كه كارخانه جنرال موتور را ترغيب كند تا مشترى شركتش شود.
c. If this restaurant doesn't improve its service, all its client will vanish.
اگر اين رستوران، خدمات خود را بهتر نكند همه مشترى هايش رااز دست خواهد داد.
🍂 @coding_504 🍂
person for whom a lawyer acts ; customer
موكل ؛ مشترى
a. The lawyer told her client that she could predict the outcome of his trial.
وكيل به موكل خود گفت: كه ميتواند نتيجه ى محاكمه ى اورا پيش بينى كند.
b. My uncle tried to get General Motors to be client of his company.
عمويم سعى كرد كه كارخانه جنرال موتور را ترغيب كند تا مشترى شركتش شود.
c. If this restaurant doesn't improve its service, all its client will vanish.
اگر اين رستوران، خدمات خود را بهتر نكند همه مشترى هايش رااز دست خواهد داد.
🍂 @coding_504 🍂
🔆آموزش گرامر
🔅 #درس_2
✴️ Present simple (I do)
💠 كتاب English Grammar in use
⭕️توضيحات صوتي استاد یکتا را حتما گوش كنيد.
@coding_toefl
@coding_504
👇👇👇👇👇
ادمین ثبتنام گرامر
t.me/silvermoon1000
🔅 #درس_2
✴️ Present simple (I do)
💠 كتاب English Grammar in use
⭕️توضيحات صوتي استاد یکتا را حتما گوش كنيد.
@coding_toefl
@coding_504
👇👇👇👇👇
ادمین ثبتنام گرامر
t.me/silvermoon1000
Lesson 2
@coding_504
فرصتی استثنایی برای ثبتنام و یادگیری کامل گرامر 📣 از دست ندین❗️👇👇👇👇
👌🔰Admin ادمین
t.me/silvermoon1000
🎈🎈ثبتنام 👆👆👆👆👆📣📣
اینجا کلاسی ست به قدرت بهترین کلاس با برترین معلم خصوصی👇
@coding_504
👌🔰Admin ادمین
t.me/silvermoon1000
🎈🎈ثبتنام 👆👆👆👆👆📣📣
اینجا کلاسی ست به قدرت بهترین کلاس با برترین معلم خصوصی👇
@coding_504
Forwarded from YektaEnglishclass (YET) | کلاس زبان انگلیسی با استاد یکتا via @chToolsBot
💎 ثبت نام در ترم تابستان دوره آموزش مکالمه انگلیسی با تدریس صوتی استاد یکتا با استفاده از کتاب Functions و فیلم های زبان اصلی آغاز شد.
🙈کلی کلاس رفتی ولی هنوز نمیتونی عین زبان مادری ازش استفاده کنی؟
😎اگه دوس داری تو جمع کم نیاری، حتی فحش بلد باشی.
😏 اگه دوست داری دوستاتو با یه جمله ی کلیشه ای سر کار بذاری.
چیزی که براش تو کلاسهای زبان باید شش تا کتاب تموم کنی نوت برداری اینجا برات نوت کرده یکتا برات ویس میکنه و ترجمه و تدریس با سه دایلوگ اوریجینال که ببینی تو Context، خود نیتو اسپیکر چطور استفاده کرده.
با تکرار و تمرین، این جملات قشنگ و صحیح و ساختارهای شیک و اصولی رو بیار تو گفتارت،حفظ کن. تو میتونی و بعد از سه ماه، کلی جمله ی شیک و دهن پر کن بلدی، کافیه به روش منظم عمل کنی،اگه نیومدی بگی روی چند نفر با حاضر جوابیهات کم شد😍😁
👈با پرداخت شهریه ی یک جلسه کلاس خصوصی 6 ترم از همکلاسیات جلو بیفت.
مناسب برای دانشجوها و دانش آموزان و کسانی که قصد مهاجرت دارند یا به هر دلیلی نیازمند به مکالمه روان انگلیسی هستند.
🔴زود تصمیم نگیر نمونه ها رو ببین بعد ثبت نام کن👇
🆔 t.me/silvermoon1000
ادمین ثبتنام👆
🙈کلی کلاس رفتی ولی هنوز نمیتونی عین زبان مادری ازش استفاده کنی؟
😎اگه دوس داری تو جمع کم نیاری، حتی فحش بلد باشی.
😏 اگه دوست داری دوستاتو با یه جمله ی کلیشه ای سر کار بذاری.
چیزی که براش تو کلاسهای زبان باید شش تا کتاب تموم کنی نوت برداری اینجا برات نوت کرده یکتا برات ویس میکنه و ترجمه و تدریس با سه دایلوگ اوریجینال که ببینی تو Context، خود نیتو اسپیکر چطور استفاده کرده.
با تکرار و تمرین، این جملات قشنگ و صحیح و ساختارهای شیک و اصولی رو بیار تو گفتارت،حفظ کن. تو میتونی و بعد از سه ماه، کلی جمله ی شیک و دهن پر کن بلدی، کافیه به روش منظم عمل کنی،اگه نیومدی بگی روی چند نفر با حاضر جوابیهات کم شد😍😁
👈با پرداخت شهریه ی یک جلسه کلاس خصوصی 6 ترم از همکلاسیات جلو بیفت.
مناسب برای دانشجوها و دانش آموزان و کسانی که قصد مهاجرت دارند یا به هر دلیلی نیازمند به مکالمه روان انگلیسی هستند.
🔴زود تصمیم نگیر نمونه ها رو ببین بعد ثبت نام کن👇
🆔 t.me/silvermoon1000
ادمین ثبتنام👆
The beginner Doctor
دكتر تازه كار
#داستان_کوتاه_انگلیسی
When Dave Perkins was young, he played a lot of games, and he was thin and strong, but when he was forty-five, he began to get fat and slow. He was not able to breathe as well as before, and when he walked rather fast, his heart beat painfully.
هنگامی که دیو پرکینس جوان بود، او خیلی ورزش میکرد، و لاغر و قوی بود، اما هنگامی که چهل و پنج ساله شد، شروع به چاق شدن و تنبل شدن کرد. او قادر به نفس کشیدن مانند قبل نبود، و هنگامی که مقداری تندتر حرکت میکرد، ضربان قلبش به سختی میزد.
He did not do anything about this for a long time, but finally he became anxious and went to see a doctor, and the doctor sent him to hospital. Another young doctor examined him there and said, 'I don't want to mislead you, Mr Perkins. You're very ill, and I believe that you are unlikely to live much longer. Would you like me to arrange for anybody to come and see you before you die?'
او برای مدت طولانی در این باره کاری نکرد، اما در آخر نگران شد و به دیدن یک دکتر رفت، و دکتر او را به یک بیمارستان فرستاد. دکتر جوان دیگری او را در آنجا معاینه کرد و گفت: آقای پرکینس من نمیخواهم شما را فریب دهم. شما بسیار بیمار هستید، و من معتقدم که بعید است شما مدت زمان زیادی زنده بمانید. آیا مایل هستید ترتیبی بدهم قبل از اینکه شما بمیرید کسی به ملاقات شما بیاید؟
Dave thought for a few seconds and then he answered, 'I'd like another doctor to come and see me.'
ديو برای چند ثانيه فكر كرد و سپس پاسخ داد، مايلم تا يک دكتر ديگر بيايد و مرا ببيند.
#Short_story_71
🌡 @coding_504 💉
دكتر تازه كار
#داستان_کوتاه_انگلیسی
When Dave Perkins was young, he played a lot of games, and he was thin and strong, but when he was forty-five, he began to get fat and slow. He was not able to breathe as well as before, and when he walked rather fast, his heart beat painfully.
هنگامی که دیو پرکینس جوان بود، او خیلی ورزش میکرد، و لاغر و قوی بود، اما هنگامی که چهل و پنج ساله شد، شروع به چاق شدن و تنبل شدن کرد. او قادر به نفس کشیدن مانند قبل نبود، و هنگامی که مقداری تندتر حرکت میکرد، ضربان قلبش به سختی میزد.
He did not do anything about this for a long time, but finally he became anxious and went to see a doctor, and the doctor sent him to hospital. Another young doctor examined him there and said, 'I don't want to mislead you, Mr Perkins. You're very ill, and I believe that you are unlikely to live much longer. Would you like me to arrange for anybody to come and see you before you die?'
او برای مدت طولانی در این باره کاری نکرد، اما در آخر نگران شد و به دیدن یک دکتر رفت، و دکتر او را به یک بیمارستان فرستاد. دکتر جوان دیگری او را در آنجا معاینه کرد و گفت: آقای پرکینس من نمیخواهم شما را فریب دهم. شما بسیار بیمار هستید، و من معتقدم که بعید است شما مدت زمان زیادی زنده بمانید. آیا مایل هستید ترتیبی بدهم قبل از اینکه شما بمیرید کسی به ملاقات شما بیاید؟
Dave thought for a few seconds and then he answered, 'I'd like another doctor to come and see me.'
ديو برای چند ثانيه فكر كرد و سپس پاسخ داد، مايلم تا يک دكتر ديگر بيايد و مرا ببيند.
#Short_story_71
🌡 @coding_504 💉