برای تهیه پکیج جامع آموزش تلگرامی لغات انگلیسی 504 به روش کدینگ عدد ۱ را برای ادمین ارسال کنید
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 قضیه شغل چندلر 2⃣ 😂😂😂
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Sean and the Birthday Cake
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Sean likes food. He likes fruit and vegetables. He likes bread and cakes. He likes fish and dairy products. He likes meat. He eats everything!
سین غذا را دوست دارد. او میوه و سبزیجات را دوست دارد. او نان و کیک را دوست دارد. او ماهی و فرآورده های لبنی را دوست دارد. او گوشت را دوست دارد. او همه چیز می خورد.
One day he goes to a party. It is a birthday party for his friend Leo. He enjoys the party with his friends. They dance and have fun.
یک روز او به یک مهمانی می رود. این یک مهمانی تولد برای دوستش لئو است. او از مهمانی با دوستانش لذت می برد. آنها می رقصند و خوش می گذرانند.
At the end of night, Leo’s mother comes with a cake. Everyone is very happy. They like sweet cakes. Sean is also happy. He likes food!
در انتهای شب، مادر لئو باید یک کیک می آید. همه خوشحال هستند. آنها کیک شیرین را دوست دارند. سین هم خوشحال است. او غذا را دوست دارد.
Leo’s mother slices the cake and gives every kid a piece of cake. Sean is the first one that gets a piece. At first, he is very happy, but after a few moments he turns blue. He runs outside.
مادر لئو کیک را تکه می کند و به هر بچه یک تکه کیک می دهد. سین اولین کسی است که یک تکه کیک می گیرد. در ابتدا او خیلی شاد است، اما بعد از چند لحظه او آبی می شود و به بیرون می دود.
When he returns, everybody is very surprised. His friend Leo asks, “Sean, is everything alright? You don’t behave like yourself!”
وقتی او بر می گردد همه متعجب هستند. دوست او لئو می پرسد، “سین، آیا همه چیز روبه راه است؟ تو عادی رفتار نمی کنی!”
Sean is surprised. “Why, Leo? Why do you say that?”
سین متعجب است. “چرا، لئو؟ چرا این را می گویی؟”
“Well,” Leo answers, “you usually love food very much! You don’t run away from food!”
“خب!” لئو جواب می دهد، “تو معمولا غذا را خیل دوست داری! تو از غذا فرار نمی کنی!”
”Sean smiles and says, “Yes, Leo, I love food. But that cake is not food!”
سین لبخند می زند و می گوید، “من غذا را دوست دارم اما آن کیک غذا نیست.
#Short_story_5
🎂 @coding_504 🍰🥧
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Sean likes food. He likes fruit and vegetables. He likes bread and cakes. He likes fish and dairy products. He likes meat. He eats everything!
سین غذا را دوست دارد. او میوه و سبزیجات را دوست دارد. او نان و کیک را دوست دارد. او ماهی و فرآورده های لبنی را دوست دارد. او گوشت را دوست دارد. او همه چیز می خورد.
One day he goes to a party. It is a birthday party for his friend Leo. He enjoys the party with his friends. They dance and have fun.
یک روز او به یک مهمانی می رود. این یک مهمانی تولد برای دوستش لئو است. او از مهمانی با دوستانش لذت می برد. آنها می رقصند و خوش می گذرانند.
At the end of night, Leo’s mother comes with a cake. Everyone is very happy. They like sweet cakes. Sean is also happy. He likes food!
در انتهای شب، مادر لئو باید یک کیک می آید. همه خوشحال هستند. آنها کیک شیرین را دوست دارند. سین هم خوشحال است. او غذا را دوست دارد.
Leo’s mother slices the cake and gives every kid a piece of cake. Sean is the first one that gets a piece. At first, he is very happy, but after a few moments he turns blue. He runs outside.
مادر لئو کیک را تکه می کند و به هر بچه یک تکه کیک می دهد. سین اولین کسی است که یک تکه کیک می گیرد. در ابتدا او خیلی شاد است، اما بعد از چند لحظه او آبی می شود و به بیرون می دود.
When he returns, everybody is very surprised. His friend Leo asks, “Sean, is everything alright? You don’t behave like yourself!”
وقتی او بر می گردد همه متعجب هستند. دوست او لئو می پرسد، “سین، آیا همه چیز روبه راه است؟ تو عادی رفتار نمی کنی!”
Sean is surprised. “Why, Leo? Why do you say that?”
سین متعجب است. “چرا، لئو؟ چرا این را می گویی؟”
“Well,” Leo answers, “you usually love food very much! You don’t run away from food!”
“خب!” لئو جواب می دهد، “تو معمولا غذا را خیل دوست داری! تو از غذا فرار نمی کنی!”
”Sean smiles and says, “Yes, Leo, I love food. But that cake is not food!”
سین لبخند می زند و می گوید، “من غذا را دوست دارم اما آن کیک غذا نیست.
#Short_story_5
🎂 @coding_504 🍰🥧
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504
🗣 Miley Cyrus
🎧 Melobit Application
We were good, we were gold
ما با هم خوب بودیم، ما ناب بودیم
Kind of dream that can't be sold
از اون رویاها که فروشی نیست
We were right 'til we weren't
خوب بودیم تا وقتی که دیگه نبودیم
Built a home and watched it burn
یه خونه ساختیم و سوختنشو تماشا کردیم
Mmm, I didn't wanna leave you, I didn't wanna lie
ممم، نمیخواستم ترکت کنم، نمیخواستم بهت دروغ بگم
Started to cry, but then remembered I
شروع به گریه کردن کردم، ولی بعد یادم اومد که من
I can buy myself flowers
میتونم برای خودم گل بخرم
Write my name in the sand
اسممو رو ماسه بنویسم
Talk to myself for hours
با خودم ساعت ها حرف بزنم
Say things you don't understand
چیزایی بگم که تو نمیفهمی
I can take myself dancing
میتونم خودمو دعوت به رقص کنم
And I can hold my own hand
و میتونم خودم دست خودمو بگیرم
Yeah, I can love me better than you can
اره، میتونم خودمو بهتر از تو دوست داشته باشم
Can love me better, I can love me better, baby
میتونم خودمو بهتر دوست داشته باشم، میتونم خودمو بهتر دوست داشته باشم، عزیزم
Paint my nails cherry-red
ناخنامو قرمز البالویی کردم
Match the roses that you left
همرنگ رزهایی که جا گذاشتی
No remorse, no regret
بدون افسوس، بدون پشیمونی
I forget every word you said
هر حرفی که زدیو فراموش کردم
Ooh, I didn't wanna leave, baby, I didn't wanna fight
اوههه، نمیخواستم ترکت کنم، عزیزم، نمیخواستم باهات دعوا کنم
Started to cry, but then remembered I
شروع به گریه کردن کردم، ولی بعد یادم اومد که من
🎶 @Coding_504 🎶
🎧 Melobit Application
We were good, we were gold
ما با هم خوب بودیم، ما ناب بودیم
Kind of dream that can't be sold
از اون رویاها که فروشی نیست
We were right 'til we weren't
خوب بودیم تا وقتی که دیگه نبودیم
Built a home and watched it burn
یه خونه ساختیم و سوختنشو تماشا کردیم
Mmm, I didn't wanna leave you, I didn't wanna lie
ممم، نمیخواستم ترکت کنم، نمیخواستم بهت دروغ بگم
Started to cry, but then remembered I
شروع به گریه کردن کردم، ولی بعد یادم اومد که من
I can buy myself flowers
میتونم برای خودم گل بخرم
Write my name in the sand
اسممو رو ماسه بنویسم
Talk to myself for hours
با خودم ساعت ها حرف بزنم
Say things you don't understand
چیزایی بگم که تو نمیفهمی
I can take myself dancing
میتونم خودمو دعوت به رقص کنم
And I can hold my own hand
و میتونم خودم دست خودمو بگیرم
Yeah, I can love me better than you can
اره، میتونم خودمو بهتر از تو دوست داشته باشم
Can love me better, I can love me better, baby
میتونم خودمو بهتر دوست داشته باشم، میتونم خودمو بهتر دوست داشته باشم، عزیزم
Paint my nails cherry-red
ناخنامو قرمز البالویی کردم
Match the roses that you left
همرنگ رزهایی که جا گذاشتی
No remorse, no regret
بدون افسوس، بدون پشیمونی
I forget every word you said
هر حرفی که زدیو فراموش کردم
Ooh, I didn't wanna leave, baby, I didn't wanna fight
اوههه، نمیخواستم ترکت کنم، عزیزم، نمیخواستم باهات دعوا کنم
Started to cry, but then remembered I
شروع به گریه کردن کردم، ولی بعد یادم اومد که من
🎶 @Coding_504 🎶
بهتره يه چيزى رو يه بار از نزديک ببينى
تا اينكه هزار بار در موردش بشنوى
@Coding_504 | @OfficialEnglishTwitter
تا اينكه هزار بار در موردش بشنوى
@Coding_504 | @OfficialEnglishTwitter
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 قضیه شغل چندلر 3️⃣ 😂😂😂
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Amanda's Work
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیهElementry)
Amanda goes to work every day. She works in an office. She works very hard. She starts and 7 o’clock in the morning and finishes at 10 o’clock at night. She likes her work, and she wants to be a good worker, but she has one problem. Her boss is not a very good boss.
آماندا هر روز سر کار می رود. او در یک دفتر کار می کند. او خیلی سخت کار می کند. او ساعت 7 صبح شروع می کند و ساعت ساعت 10 شب (کارش را) تمام می کند. او کارش را دوست دارد، و او می خواهد کارمند خوبی باشد، اما او یک مشکل دارد. رئیس او رئیس خیلی خوبی نیست.
He tells her to do one thing, and then he changes his mind. He tells her to do another thing, and then he changes his mind again. He tells her to do something else, and again, changes his mind. Amanda doesn’t like this. She says, “This is a waste of time!”
او به آماندا می گوید که یک چیز را انجام دهد، و بعد او نظرش را عوض می کند. او به آماندا می گوید چیز دیگری را انجام دهد و بعد او دوباره نظرش را عوض می کند. او به آماندا می گوید چیز دیگری را انجام دهد، و دوباره او نظرش را عوض می کند. آماندا این را دوست ندارد. او می گوید “این تلف کردن وقت است!”
Today Amanda decides to talk with him. She goes to his room and says: “I like to work. I work a lot of hours. I am a good worker. But I can’t work like this. We have to work better. You need to tell me what to do without changing your mind.”
امروز آماندا تصمیم گرفته با او صحبت کند. او به اتاقش می رود و می گوید “من دوست دارم کار کنم. من ساعت های زیادی کار می کند. من کارمند خوبی هستم. اما من نمی توانم اینطوری کار کنم. ما باید بهتر کار کنیم. تو باید به من بگویی که چکار کنم بدون تغییر دادن نظرت.”
Amanda’s boss listens to her. He sees that she is right. He promises to listen to her advice.
رئیس آماندا به او گوش می کند. او می داند که آماندا حق دارد. او قول می دهد که به پیشنهاد او گوش کند.
Now Amanda is happy. She comes to work every day. She starts at 7 o’clock and finishes at 4 o’clock, but she completes much more things than before! Amanda and her boss are happy.
حالا آماندا خوشحال است. او هر روز سر کار می آید. او ساعت 7 شروع می کند و ساعت 10 (کارش را) تمام می کند، اما او بیشتر از قبل کار انجام می دهد! آماندا و رئیسش خوشحال هستند.
#Short_story_4
👨💼 @coding_504 👨💼
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیهElementry)
Amanda goes to work every day. She works in an office. She works very hard. She starts and 7 o’clock in the morning and finishes at 10 o’clock at night. She likes her work, and she wants to be a good worker, but she has one problem. Her boss is not a very good boss.
آماندا هر روز سر کار می رود. او در یک دفتر کار می کند. او خیلی سخت کار می کند. او ساعت 7 صبح شروع می کند و ساعت ساعت 10 شب (کارش را) تمام می کند. او کارش را دوست دارد، و او می خواهد کارمند خوبی باشد، اما او یک مشکل دارد. رئیس او رئیس خیلی خوبی نیست.
He tells her to do one thing, and then he changes his mind. He tells her to do another thing, and then he changes his mind again. He tells her to do something else, and again, changes his mind. Amanda doesn’t like this. She says, “This is a waste of time!”
او به آماندا می گوید که یک چیز را انجام دهد، و بعد او نظرش را عوض می کند. او به آماندا می گوید چیز دیگری را انجام دهد و بعد او دوباره نظرش را عوض می کند. او به آماندا می گوید چیز دیگری را انجام دهد، و دوباره او نظرش را عوض می کند. آماندا این را دوست ندارد. او می گوید “این تلف کردن وقت است!”
Today Amanda decides to talk with him. She goes to his room and says: “I like to work. I work a lot of hours. I am a good worker. But I can’t work like this. We have to work better. You need to tell me what to do without changing your mind.”
امروز آماندا تصمیم گرفته با او صحبت کند. او به اتاقش می رود و می گوید “من دوست دارم کار کنم. من ساعت های زیادی کار می کند. من کارمند خوبی هستم. اما من نمی توانم اینطوری کار کنم. ما باید بهتر کار کنیم. تو باید به من بگویی که چکار کنم بدون تغییر دادن نظرت.”
Amanda’s boss listens to her. He sees that she is right. He promises to listen to her advice.
رئیس آماندا به او گوش می کند. او می داند که آماندا حق دارد. او قول می دهد که به پیشنهاد او گوش کند.
Now Amanda is happy. She comes to work every day. She starts at 7 o’clock and finishes at 4 o’clock, but she completes much more things than before! Amanda and her boss are happy.
حالا آماندا خوشحال است. او هر روز سر کار می آید. او ساعت 7 شروع می کند و ساعت 10 (کارش را) تمام می کند، اما او بیشتر از قبل کار انجام می دهد! آماندا و رئیسش خوشحال هستند.
#Short_story_4
👨💼 @coding_504 👨💼
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504