ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 قسمت اول سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part3
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en
🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
📺 قسمت اول سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part3 🇺🇸 A short movie . Listen to it If you wanna improve your English 👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش…
مجموعه ویدیویی آموزش زبان انگلیسی Extra، یک سریال طنز آموزش زبان است که در قالب نمایشی جذاب با لهجه بریتیش ارائه می گردد.این بسته آموزشی دارای فایل PDF ، work book و Teachers Bookاست و برای زبان آموزان در سطح متوسط پایین تا پیشرفته قابل استفاده می باشد. داشتن زیر نویس انگلیسی SRT به جذابیت بیشتر و کارایی بیشتر این مجموعه می افزاید. در سریال Extra با اصطلاحات مدرن و اصطلاحات منسوخ شده ، طریقه نامه نگاری بصورت ایمیل و کاغذی آشنا خواهید شد. اکسترا ضمن تقویت گفتار و شنیدار، دومهارت دیگر یعنی نوشتار و خواندن شما را نیز بهبود می بخشد و در خلال نمایش، گرامر نیز تقویت خواهد شد. در این مجموعه نمایشی، با نحوه ادای صحیح کلمات، اصطلاحات و مکان استفاده آنها بیشتر آشنا خواهید شد.
🏴 @O2021 👈🏻 ارسال عدد 10 برای ثبتنام
🏴 @O2021 👈🏻 ارسال عدد 10 برای ثبتنام
The Tortoise and the Hare
لاکپشت و خرگوش
#داستان_کوتاه_انگلیسی
A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
خرگوشی چابک در جنگل زندگی میکرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف میزد.
The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.
حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرامآرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خندهای فریاد زد.
“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.
خرگوش گفت: «با تو مسابقه بدم؟ من تو رو بهراحتی میبرم!» اما نظر لاکپشت عوض نشد. «باشه لاکپشته. پس تو می خوای مسابقه بدی؟ باشه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه.» حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.
A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
سوتی زدند و آنها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاکپشت بهکندی از خط شروع مسابقه دور میشد.
The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمیتوانست لاکپشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایهی یک درخت کمی استراحت کند.
The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.
لاکپشت با سرعت همیشگیاش آهستهآهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنهی درختی به خواب رفته است. لاکپشت درست از کنارش رد شد.
The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کشوقوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید. با خودش فکر کرد «من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم.»
As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد. لاکپشت داشت از خط پایان رد میشد! لاکپشت مسابقه را برد!
The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”
خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: «وای لاکپشته، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتونی منو ببری.» لاکپشت لبخندی زد و گفت: «می دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.»
#Short_story_24
🐇 @coding_504 🐇
لاکپشت و خرگوش
#داستان_کوتاه_انگلیسی
A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
خرگوشی چابک در جنگل زندگی میکرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف میزد.
The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.
حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرامآرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خندهای فریاد زد.
“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.
خرگوش گفت: «با تو مسابقه بدم؟ من تو رو بهراحتی میبرم!» اما نظر لاکپشت عوض نشد. «باشه لاکپشته. پس تو می خوای مسابقه بدی؟ باشه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه.» حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.
A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
سوتی زدند و آنها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاکپشت بهکندی از خط شروع مسابقه دور میشد.
The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمیتوانست لاکپشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایهی یک درخت کمی استراحت کند.
The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.
لاکپشت با سرعت همیشگیاش آهستهآهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنهی درختی به خواب رفته است. لاکپشت درست از کنارش رد شد.
The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کشوقوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید. با خودش فکر کرد «من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم.»
As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد. لاکپشت داشت از خط پایان رد میشد! لاکپشت مسابقه را برد!
The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”
خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: «وای لاکپشته، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتونی منو ببری.» لاکپشت لبخندی زد و گفت: «می دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.»
#Short_story_24
🐇 @coding_504 🐇
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 قسمت دوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part1
🎞 Hector goes shopping
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 |@extra_en
🎞 Hector goes shopping
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 |@extra_en
The ugly duckling
جوجه اردک زشت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Mummy Duck lived on a farm. In her nest, she had five little eggs and one big egg. One day, the five little eggs started to crack. Tap, tap, tap! Five pretty, yellow baby ducklings came out.
اردکِ مادر در مزرعه ای زندگی می کرد. در لانه اش پنج تخم کوچک و یک تخم بزرگ داشت. یک روز، پنج تخم کوچک شروع به ترک خوردن کردند. ترق، ترق، ترق! پنج جوجه اردک کوچولوی زرد و زیبا از آنها بیرون آمدند.
Then the big egg started to crack. Bang, bang, bang! One big, ugly duckling came out. ‘That’s strange,’ thought Mummy Duck.
بعد تخم بزرگ شروع به ترک خوردن کرد. تلق، تلق، تلق! جوجه اردک بزرگ زشتی از آن بیرون آمد. اردکِ مادر با خودش فکر کرد: «عجیبه.»
Nobody wanted to play with him. ‘Go away,’ said his brothers and sisters. ‘You’re ugly!’
هیچ کس دوست نداشت با او بازی کند.
خواهر و برادرهایش به او می گفتند «از اینجا برو.» «تو زشتی!»
The ugly duckling was sad. So he went to find some new friends.
جوجه اردک زشت غمگین بود. پس رفت تا دوستان جدیدی پیدا کند.
‘Go away!’ said the pig. ‘Go away!’ said the shee. ‘Go away!’ said the cow. ‘Go away!’ said the horse.
گوسفندگفت: «از اینجا برو!»
گاوگفت: «از اینجا برو!»
اسب گفت: «از اینجا برو!»
No one wanted to be his friend. It started to get cold. It started to snow! The ugly duckling found an empty barn and lived there. He was cold, sad and alone.
هیچ کس نمی خواست با او دوست شود. کم کم هوا سرد شد. برف شروع به باریدن کرد. جوجه اردک زشت انباری خالی پیدا کرد و آنجا ماند. سردش شده بود و غمگین و تنها بود.
Then spring came. The ugly duckling left the barn and went back to the pond.
سپس بهار از راه رسید. جوجه اردک زشت از انبار بیرون رفت و به برکه برگشت.
He was very thirsty and put his beak into the water. He saw a beautiful, white bird! ‘Wow!’ he said. ‘Who’s that?’
خیلی تشنه بود و منقار خود را در آب فرو برد.او پرنده ای زیبا و سفید بود!
او گفت: «وای! اون کیه؟»
‘It’s you,’ said another beautiful, white bird.
‘Me? But I’m an ugly duckling.’
پرنده سفید زیبای دیگری گفت: «اون تویی.»
«من؟ ولی من که یه جوجه اردک زشتم.»
‘Not any more. You’re a beautiful swan, like me. Do you want to be my friend?’
«دیگه نیستی. تو هم مثل من یه قوی زیبا هستی.»
دوست داری با من دوست بشی؟»
‘Yes,’ he smiled.
او لبخندی زد و گفت: «آره.»
All the other animals watched as the two swans flew away, friends forever.
همه حیوانات دیگر آنها را که تا همیشه با هم دوست ماندند، در حال پرواز و دور شدن از آنجا تماشا کردند.
#Short_story_23
🐥🦆 @coding_504 🐥🦆
جوجه اردک زشت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Mummy Duck lived on a farm. In her nest, she had five little eggs and one big egg. One day, the five little eggs started to crack. Tap, tap, tap! Five pretty, yellow baby ducklings came out.
اردکِ مادر در مزرعه ای زندگی می کرد. در لانه اش پنج تخم کوچک و یک تخم بزرگ داشت. یک روز، پنج تخم کوچک شروع به ترک خوردن کردند. ترق، ترق، ترق! پنج جوجه اردک کوچولوی زرد و زیبا از آنها بیرون آمدند.
Then the big egg started to crack. Bang, bang, bang! One big, ugly duckling came out. ‘That’s strange,’ thought Mummy Duck.
بعد تخم بزرگ شروع به ترک خوردن کرد. تلق، تلق، تلق! جوجه اردک بزرگ زشتی از آن بیرون آمد. اردکِ مادر با خودش فکر کرد: «عجیبه.»
Nobody wanted to play with him. ‘Go away,’ said his brothers and sisters. ‘You’re ugly!’
هیچ کس دوست نداشت با او بازی کند.
خواهر و برادرهایش به او می گفتند «از اینجا برو.» «تو زشتی!»
The ugly duckling was sad. So he went to find some new friends.
جوجه اردک زشت غمگین بود. پس رفت تا دوستان جدیدی پیدا کند.
‘Go away!’ said the pig. ‘Go away!’ said the shee. ‘Go away!’ said the cow. ‘Go away!’ said the horse.
گوسفندگفت: «از اینجا برو!»
گاوگفت: «از اینجا برو!»
اسب گفت: «از اینجا برو!»
No one wanted to be his friend. It started to get cold. It started to snow! The ugly duckling found an empty barn and lived there. He was cold, sad and alone.
هیچ کس نمی خواست با او دوست شود. کم کم هوا سرد شد. برف شروع به باریدن کرد. جوجه اردک زشت انباری خالی پیدا کرد و آنجا ماند. سردش شده بود و غمگین و تنها بود.
Then spring came. The ugly duckling left the barn and went back to the pond.
سپس بهار از راه رسید. جوجه اردک زشت از انبار بیرون رفت و به برکه برگشت.
He was very thirsty and put his beak into the water. He saw a beautiful, white bird! ‘Wow!’ he said. ‘Who’s that?’
خیلی تشنه بود و منقار خود را در آب فرو برد.او پرنده ای زیبا و سفید بود!
او گفت: «وای! اون کیه؟»
‘It’s you,’ said another beautiful, white bird.
‘Me? But I’m an ugly duckling.’
پرنده سفید زیبای دیگری گفت: «اون تویی.»
«من؟ ولی من که یه جوجه اردک زشتم.»
‘Not any more. You’re a beautiful swan, like me. Do you want to be my friend?’
«دیگه نیستی. تو هم مثل من یه قوی زیبا هستی.»
دوست داری با من دوست بشی؟»
‘Yes,’ he smiled.
او لبخندی زد و گفت: «آره.»
All the other animals watched as the two swans flew away, friends forever.
همه حیوانات دیگر آنها را که تا همیشه با هم دوست ماندند، در حال پرواز و دور شدن از آنجا تماشا کردند.
#Short_story_23
🐥🦆 @coding_504 🐥🦆
🔵 با سلام و عرض احترام
در کانالی که ایدی اون رو در انتهای این پست قرار دادیم داستان و روایت های آکسفورد از کتاب
Anecdotes in American English
By L. A. Hill
پست و تدریس شده است
🔰 ۳۰ درس اول مربوط به سطح یا لِوِل
🔰۳۰ درس دوم به سطح
🔰 و دروس انتهایی برای دوره ی پیشرفته
است.
🙏 امید که برای شما زبان آموزان مفید باشد، و انگیزه ی یادگیری و پیشرفت را در شما زنده دارد.
برای شما آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
برای آموزشهای این کانال شهریه ای از زبان آموزان دریافت نمیشود.امید است در کنار کارهای اصولی دیگری که برای یادگیری و مرور انگلیسی انجام میدهید، این مباحث نیز تسهیل گر باشند. سهم شما فقط فاتحه ای نثار روح شهدای گمنام و اموات تیم ما است.
@Yekta_Anecdotes
@Yekta_Anecdotes
تیم کدینگ ۵۰۴
شاد و پیروز باشید🎁🌸🎁
در کانالی که ایدی اون رو در انتهای این پست قرار دادیم داستان و روایت های آکسفورد از کتاب
Anecdotes in American English
By L. A. Hill
پست و تدریس شده است
🔰 ۳۰ درس اول مربوط به سطح یا لِوِل
Elementary 1000 Word Level🔰۳۰ درس دوم به سطح
Intermediate 1500 Word Level🔰 و دروس انتهایی برای دوره ی پیشرفته
Advanced 2075 Word Level است.
🙏 امید که برای شما زبان آموزان مفید باشد، و انگیزه ی یادگیری و پیشرفت را در شما زنده دارد.
برای شما آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
برای آموزشهای این کانال شهریه ای از زبان آموزان دریافت نمیشود.امید است در کنار کارهای اصولی دیگری که برای یادگیری و مرور انگلیسی انجام میدهید، این مباحث نیز تسهیل گر باشند. سهم شما فقط فاتحه ای نثار روح شهدای گمنام و اموات تیم ما است.
@Yekta_Anecdotes
@Yekta_Anecdotes
تیم کدینگ ۵۰۴
شاد و پیروز باشید🎁🌸🎁
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 قضیه جویی و بدل الپاچینو 😂😂
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
💠 نظر زبان آموز ثبتنامی دوره ی 504 واژه
➖➖➖➖➖➖
🔰 برای شرکت در دوره ۵۰۴ عدد ۱ را برای ادمین بفرستید 👈🏻 t.me/O2021
🌀 @Coding_504 🌀
➖➖➖➖➖➖
🔰 برای شرکت در دوره ۵۰۴ عدد ۱ را برای ادمین بفرستید 👈🏻 t.me/O2021
🌀 @Coding_504 🌀
نظر خانم جمشیدی عزیز از اعضای کدینگ 504 واژه استاد یکتا
👈جهت ثبتنام بسته جامع کدینگ 504 به این آی دی پیام بدین
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
👈جهت ثبتنام بسته جامع کدینگ 504 به این آی دی پیام بدین
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
The Dance we admire 🕺❤
.
برای تهیه ی مجموعه کامل فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
.
برای تهیه ی مجموعه کامل فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Isaac Newton
اسحاق نیوتن
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Isaac Newton was born in Lincolnshire, England in 1643, where he grew up on a farm. When he was a boy, he made lots of brilliant inventions like a windmill to grind corn, a water clock and a sundial. However, Isaac didn’t get brilliant marks at school.
اسحاق نیوتن در سال 1643 در لینکلن شایر انگلستان به دنیا آمد و در مزرعه ای بزرگ شد. هنگامی که پسر بچه ای بیش نبود، اختراعات هوشمندانه بسیاری از جمله یک آسیاب بادی برای آسیاب کردن ذرت، یک ساعت آبی و یک ساعت آفتابی ساخت. با این حال، اسحاق در مدرسه نمره های خوبی نمی گرفت.
When he was 18, Isaac went to study at Cambridge University. He was very interested in physics, mathematics and astronomy. But in 1665 the Great Plague, which was a terrible disease, spread in England, and Cambridge University had to close down. Isaac returned home to the farm.
اسحاق در 18 سالگی وارد دانشگاه کمبریج شد. او علاقه بسیاری به فیزیک، ریاضیات و ستاره شناسی داشت. اما در سال 1665 طاعون بزرگ، که یک بیماری وحشتناک بود، در انگلستان شیوع پیدا کرد و دانشگاه کمبریج به ناچار تعطیل شد. اسحاق به مزرعه و خانه بازگشت.
Isaac continued studying and experimenting at home. One day he was drinking a cup of tea in the garden. He saw an apple fall from a tree.
اسحاق در خانه به تحصیل و آزمایش ادامه داد. روزی او در باغ مشغول نوشیدن فنجانی چای بود. سیبی را دید که از یک درخت روی زمین افتاد.
‘Why do apples fall down instead of up?’
«چرا سیب به پایین سقوط کرد و به بالا نرفت؟»
From this, he formed the theory of gravity. Gravity is an invisible force which pulls objects towards the Earth and keeps the planets moving around the Sun.
او از این ماجرا نظریه گرانش را ساخت. جاذبه نیرویی نامرئی است که اشیاء را به طرف زمین می کشد و موجب گردش سیارات به دور خورشید می شود.
Isaac was fascinated by light. He discovered that white light is in fact made up of all the colours of the rainbow. Isaac also invented a special reflecting telescope, using mirrors. It was much more powerful than other telescopes.
اسحاق مجذوب نور شده بود. او کشف کرد که نور سفید در واقع از همه رنگ های رنگین کمان ساخته شده است. اسحاق همچنین با استفاده از آینه تلسکوپ انعکاسی خاصی ساخت. این تلسکوپ بسیار قوی تر از تلسکوپ های دیگر بود.
Isaac made another very important discovery, which he called his ‘Three Laws of Motion’. These laws explain how objects move. Isaac’s laws are still used today for sending rockets into space.
اسحاق کشف بسیار مهم دیگری هم داشت که آن را سه قانون حرکت نیوتن نامید. این قوانین چگونگی حرکت اشیاء را توضیح می دهند. قوانین اسحاق هنوز برای ارسال موشک به فضا به کار می روند.
Thanks to his discoveries, Isaac became rich and famous. However, he had a bad temper and often argued with other scientists.
اسحاق به برکت اکتشافات خود ثروتمند و مشهور شد. با این حال، بداخلاق بود و اغلب با دیگر دانشمندان مشاجره می کرد.
‘You stole my discovery!’
«شما کشف مرا دزدیده ای!»
Sir Isaac Newton died in 1727 aged 85. He was buried along with English kings and queens in Westminster Abbey in London. He was one of the greatest scientists and mathematicians who has ever lived.
اسحاق نیوتن در سال 1727 در 85 سالگی درگذشت و در کنار پادشاهان و ملکه های انگلستان در کلیسای وستمینستر در لندن به خاک سپرده شد. او یکی از بزرگترین دانشمندان و ریاضیدانانی طول تاریخ بود.
#Short_story_22
🍏 @coding_504 🍎
اسحاق نیوتن
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Isaac Newton was born in Lincolnshire, England in 1643, where he grew up on a farm. When he was a boy, he made lots of brilliant inventions like a windmill to grind corn, a water clock and a sundial. However, Isaac didn’t get brilliant marks at school.
اسحاق نیوتن در سال 1643 در لینکلن شایر انگلستان به دنیا آمد و در مزرعه ای بزرگ شد. هنگامی که پسر بچه ای بیش نبود، اختراعات هوشمندانه بسیاری از جمله یک آسیاب بادی برای آسیاب کردن ذرت، یک ساعت آبی و یک ساعت آفتابی ساخت. با این حال، اسحاق در مدرسه نمره های خوبی نمی گرفت.
When he was 18, Isaac went to study at Cambridge University. He was very interested in physics, mathematics and astronomy. But in 1665 the Great Plague, which was a terrible disease, spread in England, and Cambridge University had to close down. Isaac returned home to the farm.
اسحاق در 18 سالگی وارد دانشگاه کمبریج شد. او علاقه بسیاری به فیزیک، ریاضیات و ستاره شناسی داشت. اما در سال 1665 طاعون بزرگ، که یک بیماری وحشتناک بود، در انگلستان شیوع پیدا کرد و دانشگاه کمبریج به ناچار تعطیل شد. اسحاق به مزرعه و خانه بازگشت.
Isaac continued studying and experimenting at home. One day he was drinking a cup of tea in the garden. He saw an apple fall from a tree.
اسحاق در خانه به تحصیل و آزمایش ادامه داد. روزی او در باغ مشغول نوشیدن فنجانی چای بود. سیبی را دید که از یک درخت روی زمین افتاد.
‘Why do apples fall down instead of up?’
«چرا سیب به پایین سقوط کرد و به بالا نرفت؟»
From this, he formed the theory of gravity. Gravity is an invisible force which pulls objects towards the Earth and keeps the planets moving around the Sun.
او از این ماجرا نظریه گرانش را ساخت. جاذبه نیرویی نامرئی است که اشیاء را به طرف زمین می کشد و موجب گردش سیارات به دور خورشید می شود.
Isaac was fascinated by light. He discovered that white light is in fact made up of all the colours of the rainbow. Isaac also invented a special reflecting telescope, using mirrors. It was much more powerful than other telescopes.
اسحاق مجذوب نور شده بود. او کشف کرد که نور سفید در واقع از همه رنگ های رنگین کمان ساخته شده است. اسحاق همچنین با استفاده از آینه تلسکوپ انعکاسی خاصی ساخت. این تلسکوپ بسیار قوی تر از تلسکوپ های دیگر بود.
Isaac made another very important discovery, which he called his ‘Three Laws of Motion’. These laws explain how objects move. Isaac’s laws are still used today for sending rockets into space.
اسحاق کشف بسیار مهم دیگری هم داشت که آن را سه قانون حرکت نیوتن نامید. این قوانین چگونگی حرکت اشیاء را توضیح می دهند. قوانین اسحاق هنوز برای ارسال موشک به فضا به کار می روند.
Thanks to his discoveries, Isaac became rich and famous. However, he had a bad temper and often argued with other scientists.
اسحاق به برکت اکتشافات خود ثروتمند و مشهور شد. با این حال، بداخلاق بود و اغلب با دیگر دانشمندان مشاجره می کرد.
‘You stole my discovery!’
«شما کشف مرا دزدیده ای!»
Sir Isaac Newton died in 1727 aged 85. He was buried along with English kings and queens in Westminster Abbey in London. He was one of the greatest scientists and mathematicians who has ever lived.
اسحاق نیوتن در سال 1727 در 85 سالگی درگذشت و در کنار پادشاهان و ملکه های انگلستان در کلیسای وستمینستر در لندن به خاک سپرده شد. او یکی از بزرگترین دانشمندان و ریاضیدانانی طول تاریخ بود.
#Short_story_22
🍏 @coding_504 🍎
«قانون ۱۵ دقیقه» چیست؟
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد.
ساموئل اسمایلز، مولف کتاب «اخلاق و اعتماد به نفس»، بر این اعتقاد است که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد، بلکه شخصیت ملتها را نیز تعیین میکند.
۱- اگر روزی ۱۵ دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
۲- اگر روزی ۱۵ دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیتی چشمگیر نصیبتان خواهد شد.
۳- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفتهای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
۴- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به پیادهروی سریع اختصاص دهید از گهگاه به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجهٔ بهتری خواهید گرفت.
۵- اگر روزی ۱۵ دقیقه مطالعه کرده و سلولهای خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفتهای خوبی در یادگیری دست خواهید یافت.
زیبایی روش یا قانون ۱۵ دقیقه در این است که آنقدر کوتاه است که هرگز به بهانهی کمبود وقت، نمیتوانید آن را به تاخیر بیاندازید.
@en_courses
این قانون به قدرت تغییرات کوچک اشاره دارد.
ساموئل اسمایلز، مولف کتاب «اخلاق و اعتماد به نفس»، بر این اعتقاد است که تکرار کارهای کوچک نه تنها شخصیت انسان را میسازد، بلکه شخصیت ملتها را نیز تعیین میکند.
۱- اگر روزی ۱۵ دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
۲- اگر روزی ۱۵ دقیقه از کارهای بیاهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیتی چشمگیر نصیبتان خواهد شد.
۳- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفتهای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
۴- اگر روزی ۱۵ دقیقه را به پیادهروی سریع اختصاص دهید از گهگاه به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجهٔ بهتری خواهید گرفت.
۵- اگر روزی ۱۵ دقیقه مطالعه کرده و سلولهای خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفتهای خوبی در یادگیری دست خواهید یافت.
زیبایی روش یا قانون ۱۵ دقیقه در این است که آنقدر کوتاه است که هرگز به بهانهی کمبود وقت، نمیتوانید آن را به تاخیر بیاندازید.
@en_courses