ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
🥳] یه خبر خیلی توپ برای فرندز فنا:
برای اولین بار کتاب اورجینال فرندز چاپ شد !
📙] درمورد کتاب:
این کتاب بی نظیر با تصاویر رنگی که داره مارو تو حال و هوای سریال میبره و بی شک بهترین هدیه برای عزیزانتون هست. ♡
🐝] کتاب شامل چیاست؟
شامل دیالوگ ها
مصاحبه ها
بیوگرافی
خاطرات
نقل قول ها
خود سریال
و...
😎] همین کتابو تو آمازون سه چار تومن میفروشن ولی ما با قیمت ۲۰۰ تومن براتون موجود کردیم تا همه بتونن بخرن.
گلاسه | تصاویر رنگی | جلد سخت | تقویت زبان
قیمت : ۲۰۰
جهت سفارش🤵🏻♀ 👇🏽
@Bookvip
برای اولین بار کتاب اورجینال فرندز چاپ شد !
📙] درمورد کتاب:
این کتاب بی نظیر با تصاویر رنگی که داره مارو تو حال و هوای سریال میبره و بی شک بهترین هدیه برای عزیزانتون هست. ♡
🐝] کتاب شامل چیاست؟
شامل دیالوگ ها
مصاحبه ها
بیوگرافی
خاطرات
نقل قول ها
خود سریال
و...
😎] همین کتابو تو آمازون سه چار تومن میفروشن ولی ما با قیمت ۲۰۰ تومن براتون موجود کردیم تا همه بتونن بخرن.
گلاسه | تصاویر رنگی | جلد سخت | تقویت زبان
قیمت : ۲۰۰
جهت سفارش🤵🏻♀ 👇🏽
@Bookvip
🎧 Diamond 🎧
🎼Rihanna🎙
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Find light in the beautiful sea, I choose to be happy
نور و روشنایی رو در دریایی زیبا پیدا کردم ، خوشحالی رو انتخاب کردم
You and I, you and I , we’re like diamonds in the sky
تو و من، تو و من؛ ما مثل الماس های توی آسمونیم
You’re a shooting star I see, a vision of ecstasy
تو یه ستاره دنباله داری که میبینم،(تصوری هست که از اکستازی بدست اومده و یا) تصوری الهام آوری
When you hold me, I’m alive
وقتی در آغوش تو هستم زنده ام
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمونیم
I knew that we’d become one right away
من میدونستم که ما سریع یکی میشیم
Oh, right away
خیلی سریع
At first sight I felt the energy of sun rays
در اولین نظر ، من پرتو (درخشش) های خورشید رو حس کردم
I saw the life inside your eyes
زندگی رو در چشمات دیدم
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Palms rise to the universe, as we moonshine and molly
دستامونو به سمت جهان و کائنات بلند میکنیم،درحالی که شراب مینوشیم و اکستازی مصرف میکنیم
Feel the warmth, we’ll never die
گرما رو احساس کن، ما هیچوقت نمیمیریم
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی اسمان
You’re a shooting star I see, a vision of ecstasy
تو یه ستاره دنباله داری که میبینم،(تصوری هست که از اکستازی بدست اومده و یا) تصوری الهام آوری
When you hold me, I’m alive
وقتی در آغوش تو هستم زنده ام
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمونیم
At first sight I felt the energy of sun rays
در اولین نظر ، من پرتو (درخشش) های خورشید رو حس کردم
I saw the life inside your eyes
زندگی رو در چشمات دیدم
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
💎 @coding_504 💎
🎼Rihanna🎙
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Find light in the beautiful sea, I choose to be happy
نور و روشنایی رو در دریایی زیبا پیدا کردم ، خوشحالی رو انتخاب کردم
You and I, you and I , we’re like diamonds in the sky
تو و من، تو و من؛ ما مثل الماس های توی آسمونیم
You’re a shooting star I see, a vision of ecstasy
تو یه ستاره دنباله داری که میبینم،(تصوری هست که از اکستازی بدست اومده و یا) تصوری الهام آوری
When you hold me, I’m alive
وقتی در آغوش تو هستم زنده ام
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمونیم
I knew that we’d become one right away
من میدونستم که ما سریع یکی میشیم
Oh, right away
خیلی سریع
At first sight I felt the energy of sun rays
در اولین نظر ، من پرتو (درخشش) های خورشید رو حس کردم
I saw the life inside your eyes
زندگی رو در چشمات دیدم
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Palms rise to the universe, as we moonshine and molly
دستامونو به سمت جهان و کائنات بلند میکنیم،درحالی که شراب مینوشیم و اکستازی مصرف میکنیم
Feel the warmth, we’ll never die
گرما رو احساس کن، ما هیچوقت نمیمیریم
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی اسمان
You’re a shooting star I see, a vision of ecstasy
تو یه ستاره دنباله داری که میبینم،(تصوری هست که از اکستازی بدست اومده و یا) تصوری الهام آوری
When you hold me, I’m alive
وقتی در آغوش تو هستم زنده ام
We’re like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمونیم
At first sight I felt the energy of sun rays
در اولین نظر ، من پرتو (درخشش) های خورشید رو حس کردم
I saw the life inside your eyes
زندگی رو در چشمات دیدم
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shining bright like a diamond
مثل یه الماس میدرخشی
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
So shine bright tonight
پس امشب بدرخش
You and I
تو و من
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Eye to eye
چشم تو چشم
So alive
بسیار روشن و سرزنده
We’re beautiful like diamonds in the sky
مثل الماس های توی آسمون زیباییم
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
Shine bright like a diamond
روشن و درخشان مثل یه الماس بدرخش
💎 @coding_504 💎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 لو رفتن رابطه ی مانیکا و چندلر 😂😂🤣
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
George and the dragon
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 اشتباه مانیکا دوست پسر یا برادر؟ 2⃣
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Hamlet
شاهزاده هملت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet.
سالها پیش در دانمارک شاهزادهای به نام هملت زندگی میکرد.
One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad.
روزی از روزها پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان میمیرد و هملت خیلی ناراحت میشود.
After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king!
بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج میکند و حالا کلادیوس پادشاه است!
“Aargh! How could you do this to me!”
هملت با خودش میگوید: «چطور توانستی این کار را با من بکنی!»
One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father!
شبی هوراشیو دوست هملت به او میگوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت بود!
“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me!”
شبح به هملت میگوید: «کلادیوس مرا با زهر مسموم کرد! هملت، تو باید به خاطر من کلادیوس را به سزای کارش برسانی.
Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do.
هملت گیج میشود. نمیداند که باید حرفهای آن شبه را گوش کند یا نه و نمیداند چه کند.
Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia.
حالا هملت کارهای عجیبی میکند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را میرنجاند.
“Go away! Leave me alone!”
هملت به اوفیلیا میگوید: «از من دور شو! تنهایم بگذار!»
“Oh, he is so mean!”
اوفیلیا میگوید: «آه، چقدر بدجنس شده است!»
One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father.
یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر میشوند و هملت نقشهای میکشد. او از هنرپیشهها میخواهد نقشهایشان را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.
“With this play I will catch the king.”
هملت با خود میگوید: «من با این نمایشنامه پادشاه را گیر میاندازم.»
When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth.
وقتی کلادیوس نمایش را تماشا میکند بسیار نگران شده و فرار میکند. هملت او را میبیند و حقیقت را میداند.
Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes.
حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشهای میکشد.
“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too.”
کلادیوس میگوید: «تو با هملت مسابقه شمشیرزنی میدهی و ما شمشیر را زهرآلود میکنیم و در جام نوشیدنیاش هم زهر میریزیم.»
Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too!
لرتیز و هملت میجنگند. لرتیز هملت را خونی میکند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را میگیرد و با آن، لرتیز را هم خونی میکند.
“Here, Hamlet, drink this.”
گرترود به هملت میگوید:«این رو بگیر و بنوش هملت.»
“No, thank you, Mother. I’m not thirsty.”
هملت میگوید:« نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.»
“No, don’t!”
کلادیوس فریاد میزند: «نه نخورش!»
“It was him! He poisoned us all!”
«خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!»
Finally, Hamlet knows he must stop Claudius.
سرانجام هملت میفهمد که باید کلادیوس را به سزایش برساند.
“Aargh! Have this and this!”
هملت بهسوی کلادیوس حمله کرده و او را میکشد: «بگیر که اومد! این هم نوش جانت!»
All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king.
حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شدهاند و هملت به دوستش میگوید باید کسی پادشاه شود.
“Goodbye, my prince.”
دوست هملت با او وداع میکند: «شاهزاده من بدرود و خداحافظ.»
#Short_story_45
🛡 @coding_504 ⚔
شاهزاده هملت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet.
سالها پیش در دانمارک شاهزادهای به نام هملت زندگی میکرد.
One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad.
روزی از روزها پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان میمیرد و هملت خیلی ناراحت میشود.
After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king!
بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج میکند و حالا کلادیوس پادشاه است!
“Aargh! How could you do this to me!”
هملت با خودش میگوید: «چطور توانستی این کار را با من بکنی!»
One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father!
شبی هوراشیو دوست هملت به او میگوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت بود!
“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me!”
شبح به هملت میگوید: «کلادیوس مرا با زهر مسموم کرد! هملت، تو باید به خاطر من کلادیوس را به سزای کارش برسانی.
Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do.
هملت گیج میشود. نمیداند که باید حرفهای آن شبه را گوش کند یا نه و نمیداند چه کند.
Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia.
حالا هملت کارهای عجیبی میکند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را میرنجاند.
“Go away! Leave me alone!”
هملت به اوفیلیا میگوید: «از من دور شو! تنهایم بگذار!»
“Oh, he is so mean!”
اوفیلیا میگوید: «آه، چقدر بدجنس شده است!»
One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father.
یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر میشوند و هملت نقشهای میکشد. او از هنرپیشهها میخواهد نقشهایشان را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.
“With this play I will catch the king.”
هملت با خود میگوید: «من با این نمایشنامه پادشاه را گیر میاندازم.»
When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth.
وقتی کلادیوس نمایش را تماشا میکند بسیار نگران شده و فرار میکند. هملت او را میبیند و حقیقت را میداند.
Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes.
حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشهای میکشد.
“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too.”
کلادیوس میگوید: «تو با هملت مسابقه شمشیرزنی میدهی و ما شمشیر را زهرآلود میکنیم و در جام نوشیدنیاش هم زهر میریزیم.»
Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too!
لرتیز و هملت میجنگند. لرتیز هملت را خونی میکند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را میگیرد و با آن، لرتیز را هم خونی میکند.
“Here, Hamlet, drink this.”
گرترود به هملت میگوید:«این رو بگیر و بنوش هملت.»
“No, thank you, Mother. I’m not thirsty.”
هملت میگوید:« نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.»
“No, don’t!”
کلادیوس فریاد میزند: «نه نخورش!»
“It was him! He poisoned us all!”
«خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!»
Finally, Hamlet knows he must stop Claudius.
سرانجام هملت میفهمد که باید کلادیوس را به سزایش برساند.
“Aargh! Have this and this!”
هملت بهسوی کلادیوس حمله کرده و او را میکشد: «بگیر که اومد! این هم نوش جانت!»
All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king.
حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شدهاند و هملت به دوستش میگوید باید کسی پادشاه شود.
“Goodbye, my prince.”
دوست هملت با او وداع میکند: «شاهزاده من بدرود و خداحافظ.»
#Short_story_45
🛡 @coding_504 ⚔
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
اگه میخوای خودت رو به بهترین شکل برای فردا آماده کنی، کارای امروزت رو به بهترین شکل انجام بده.
👤 هریت جکسون
Join 👉 @Coding_504 | @OfficialEnglishTwitter
👤 هریت جکسون
Join 👉 @Coding_504 | @OfficialEnglishTwitter
Superhero High School
دبیرستان قهرمانان
#داستان_کوتاه_انگلیسی
“This is my cousin’s new school. It’s called Superhero High. This morning she’ll show us around.”
پسر: اینجا مدرسه جدید دخترعموی من است. اسمش دبیرستان ابرقهرمان است. امروز او اینجا را به ما نشان میدهد.
“First, I’ll put my uniform on. This is our headmaster, Mr Kent’s, office.”
دختر: اول اونیفورمم را میپوشم. اینجا دفتر مدیر مدرسه ما آقای کنت است.
“Hello, have you seen my pen?”
آقای کنت: سلام. خودکار من را ندیدید؟
“He’s very strong.”
پسر: او خیلی قوی است.
“Let’s go to my first class. This is the ‘How to get dressed and undressed in a telephone box’ class.”
دختر: بیا به اولین کلاسمان برویم. این کلاس «چطور در کیوسک تلفن عمومی لباسهایمان را در آوریم و بپوشیم» است.
“Try again Peter.”
معلم: بازهم سعی کن پیتر.
“Wow, and I thought maths was difficult.”
پسر: فکر میکردم ریاضی سخت است.
“Quick the next class is starting.”
دختر: عجله کن. کلاس بعدی الآن شروع میشود.
“Which class is it?”
پسر: چه کلاسی است؟
“It’s the ‘How to see through walls’ class.”
دختر: کلاسِ «چطور آنطرف دیوار را ببینیم»
“Okay Rania. How many pens is Brad holding?”
معلم: بسیار خوب رانیا. براد چند مداد در دست دارد؟
“Seven?”
رانیا: هفتتا؟
“No.”
معلم: نه.
“I can’t see any pens.”
رانیا: من هیچ مدادی نمیبینم.
“Try these special glasses.”
معلم: این عینک مخصوص را امتحان کن.
How many pens is Brad holding?
معلم: براد چند مداد در دست دارد؟
“Three?”
رانیا: سه تا؟
“Well done. That’s correct”
معلم: آفرین. درسته.
“This is my favourite class. We learn how to fly in here”
دختر: این کلاس محبوب من است. ما یاد میگیریم پرواز کنیم.
“It’s lunch time. Let’s eat.
دختر: وقت ناهار است. بیا باهم غذا بخوریم.
“You really have a great school. Everything is super!”
پسر: مدرسه شما واقعاً درجه یک است!
“Not everything is great. Wait until you taste the food.”
دختر: همه چیز درجه یک نیست. صبر کن تا مزه ی غذا رو بچشی!
“Mmm. I think you need a super chef too!”
پسر: فکر کنم به یک سرآشپز درجه یک هم احتیاج دارید!
#Short_story_46
👩🏼🏫 @coding_504 👨🏻🏫
دبیرستان قهرمانان
#داستان_کوتاه_انگلیسی
“This is my cousin’s new school. It’s called Superhero High. This morning she’ll show us around.”
پسر: اینجا مدرسه جدید دخترعموی من است. اسمش دبیرستان ابرقهرمان است. امروز او اینجا را به ما نشان میدهد.
“First, I’ll put my uniform on. This is our headmaster, Mr Kent’s, office.”
دختر: اول اونیفورمم را میپوشم. اینجا دفتر مدیر مدرسه ما آقای کنت است.
“Hello, have you seen my pen?”
آقای کنت: سلام. خودکار من را ندیدید؟
“He’s very strong.”
پسر: او خیلی قوی است.
“Let’s go to my first class. This is the ‘How to get dressed and undressed in a telephone box’ class.”
دختر: بیا به اولین کلاسمان برویم. این کلاس «چطور در کیوسک تلفن عمومی لباسهایمان را در آوریم و بپوشیم» است.
“Try again Peter.”
معلم: بازهم سعی کن پیتر.
“Wow, and I thought maths was difficult.”
پسر: فکر میکردم ریاضی سخت است.
“Quick the next class is starting.”
دختر: عجله کن. کلاس بعدی الآن شروع میشود.
“Which class is it?”
پسر: چه کلاسی است؟
“It’s the ‘How to see through walls’ class.”
دختر: کلاسِ «چطور آنطرف دیوار را ببینیم»
“Okay Rania. How many pens is Brad holding?”
معلم: بسیار خوب رانیا. براد چند مداد در دست دارد؟
“Seven?”
رانیا: هفتتا؟
“No.”
معلم: نه.
“I can’t see any pens.”
رانیا: من هیچ مدادی نمیبینم.
“Try these special glasses.”
معلم: این عینک مخصوص را امتحان کن.
How many pens is Brad holding?
معلم: براد چند مداد در دست دارد؟
“Three?”
رانیا: سه تا؟
“Well done. That’s correct”
معلم: آفرین. درسته.
“This is my favourite class. We learn how to fly in here”
دختر: این کلاس محبوب من است. ما یاد میگیریم پرواز کنیم.
“It’s lunch time. Let’s eat.
دختر: وقت ناهار است. بیا باهم غذا بخوریم.
“You really have a great school. Everything is super!”
پسر: مدرسه شما واقعاً درجه یک است!
“Not everything is great. Wait until you taste the food.”
دختر: همه چیز درجه یک نیست. صبر کن تا مزه ی غذا رو بچشی!
“Mmm. I think you need a super chef too!”
پسر: فکر کنم به یک سرآشپز درجه یک هم احتیاج دارید!
#Short_story_46
👩🏼🏫 @coding_504 👨🏻🏫
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
تخفیف ویژه برای تهیه مجموعه کامل سریالها
تخفیف ۴۰ درصدی
245 هزارتومان
فقط۱۵۰ هزارتومان
برای تهیه ی مجموعه کامل سریالها در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 @O2021
تخفیف ۴۰ درصدی
فقط۱۵۰ هزارتومان
برای تهیه ی مجموعه کامل سریالها در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 @O2021
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 راس و مخ زنی با تخم مرغ
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Twelfth Night
شب دوازدهم
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Viola and her twin brother are shipwrecked in an enemy country. Viola thinks her brother is dead. She is alone and needs a job so she puts on boys’ clothes.
کشتی ویولا و برادر دوقلویش غرق میشود و آنها وارد سرزمین دشمن میشوند. ویولا فکر میکند برادرش مرده است. حالا او تنها شده و باید کاری پیدا کند پس لباس پسرانه میپوشد.
“My new name is Cesario.”
ویولا با خود میگوید: « اسم جدید من سزاریو است.»
This is Duke Orsino. Viola arrives at his palace and asks for a job. She becomes his messenger.
این دوک اورسینو است. ویولا به قصر او میرود و از او کار میخواهد. سزاریو پیغامرسان اورسینو میشود.
Duke Orsino is in love with Lady Olivia.
دوک اورسینو عاشق بانو اولیویا است.
“Cesario, take this message to Lady Olivia. Tell her I love her.”
دوک اورسینو به سزاریو میگوید: «سزاریو، این پیغام را به بانو اولیویا برسان. به او بگو که عاشقش هستم.»
Viola is sad because she loves Duke Orsino! “Ahhh.”
ویولا ناراحت است چون خودش عاشق دوک اورسینو شده است!
ویولا: «آه»
This is Lady Olivia. Viola goes to her house.
این بانو اولیویا است. ویولا به خانهی او میرود.
“Duke Orsino loves you.”
او به بانو اولیویا میگوید: «دوک اورسینو عاشق توست.»
“I do not love Duke Orsino.”
اولیویا میگوید: «من عاشق دوک اورسینو نیستم.»
Viola is worried because Lady Olivia starts to fall in love with Cesario!
“What a mess! Duke Orsino loves Olivia, but I love Duke Orsino, and Olivia loves me! I can’t tell the truth because of my disguise.”
ویولا نگران است چون بانو اولیویا دارد عاشق سزاریو میشود! ویولا با خود فکر میکند: «عجب اوضاع در هم و بر همی شده! دوک اورسینو عاشق اولیویا است و من عاشق دوک اورسینو هستم و اولیویا عاشق من است! به خاطر تغییر قیافهام نمیتوانم حقیقت را بگویم.»
Viola wants to tell Duke Orsino that she loves him but he asks her to go back to Lady Olivia with a jewel.
ویولا میخواهد به دوک اورسینو بگوید که دوستش دارد اما دوک از او میخواهد با جواهری به خانه اولیویا برگردد!
Viola tells Lady Olivia that Duke Orsino still loves her. But Olivia says she loves Cesario!
ویولا به بانو اولیویا میگوید که دوک اورسینو هنوز دوستش دارد. اما اولیویا میگوید که عاشق سزاریو است!
“I’m sorry. I can’t marry you.”
سزاریو (ویولا) به اولیویا میگوید: «متأسفم. من نمی تونم با تو ازدواج کنم.»
This is Sebastian, Viola’s brother. He is alive! Lady Olivia sees him and thinks that he is Cesario.
این سباستین برادر ویولا است. او زنده است! بانو اولیویا او را میبیند و فکر میکند که او سزاریو است.
“Cesario, please will you marry me?”
به سباستین میگوید: «سزاریو ازت خواهش میکنم با من ازدواج کنی!»
Sebastian doesn’t understand, but he thinks Lady Olivia is very beautiful.
سباستین سر در نمی آورد اما با خودش فکر میکند بانو اولیویا بسیار زیباست.
“Yes, um, OK. Let’s get married!”
سباستین جواب میدهد: «بله، بسیار خوب. بیا باهم ازدواج کنیم!»
Later, Duke Orsino and Viola go to see Lady Olivia. Duke Orsino is surprised when Olivia calls Viola her husband.
بعداً دوک اورسینو و ویولا به دیدن بانو اولیویا میآیند. دوک اورسینو وقتی میبیند اولیویا، ویولا را شوهرش مینامد، تعجب میکند.
“Cesario, my husband!”
اولیویا میگوید: «سزاریو، همسرم!»
Then Sebastian arrives. Viola sees her brother and is very happy. She tells everyone the truth.
ناگهان سباستین از راه میرسد. ویولا برادرش را میبیند و بسیار خوشحال میشود. ویولا حقیقت را به همه میگوید.
“My real name is Viola and this is my brother, Sebastian.”
«اسم من ویولا است و این برادرم سباستین است.»
When Duke Orsino sees Viola he falls in love with her and asks her to marry him. Duke Orsino and Viola are happy. Lady Olivia and Sebastian are happy too. They decide to have a double wedding party to celebrate!
وقتی دوک اورسینو ویولا را میبیند، عاشقش میشود و از او خواستگاری میکند. دوک اورسینو و ویولا خوشحال هستند. بانو اولیویا و سباستین هم خوشحال هستند. آنها تصمیم میگیرند جشن عروسیشان را یکجا و در یک روز برگزار کنند!
#Short_story_47
❤️ @coding_504 💑
شب دوازدهم
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Viola and her twin brother are shipwrecked in an enemy country. Viola thinks her brother is dead. She is alone and needs a job so she puts on boys’ clothes.
کشتی ویولا و برادر دوقلویش غرق میشود و آنها وارد سرزمین دشمن میشوند. ویولا فکر میکند برادرش مرده است. حالا او تنها شده و باید کاری پیدا کند پس لباس پسرانه میپوشد.
“My new name is Cesario.”
ویولا با خود میگوید: « اسم جدید من سزاریو است.»
This is Duke Orsino. Viola arrives at his palace and asks for a job. She becomes his messenger.
این دوک اورسینو است. ویولا به قصر او میرود و از او کار میخواهد. سزاریو پیغامرسان اورسینو میشود.
Duke Orsino is in love with Lady Olivia.
دوک اورسینو عاشق بانو اولیویا است.
“Cesario, take this message to Lady Olivia. Tell her I love her.”
دوک اورسینو به سزاریو میگوید: «سزاریو، این پیغام را به بانو اولیویا برسان. به او بگو که عاشقش هستم.»
Viola is sad because she loves Duke Orsino! “Ahhh.”
ویولا ناراحت است چون خودش عاشق دوک اورسینو شده است!
ویولا: «آه»
This is Lady Olivia. Viola goes to her house.
این بانو اولیویا است. ویولا به خانهی او میرود.
“Duke Orsino loves you.”
او به بانو اولیویا میگوید: «دوک اورسینو عاشق توست.»
“I do not love Duke Orsino.”
اولیویا میگوید: «من عاشق دوک اورسینو نیستم.»
Viola is worried because Lady Olivia starts to fall in love with Cesario!
“What a mess! Duke Orsino loves Olivia, but I love Duke Orsino, and Olivia loves me! I can’t tell the truth because of my disguise.”
ویولا نگران است چون بانو اولیویا دارد عاشق سزاریو میشود! ویولا با خود فکر میکند: «عجب اوضاع در هم و بر همی شده! دوک اورسینو عاشق اولیویا است و من عاشق دوک اورسینو هستم و اولیویا عاشق من است! به خاطر تغییر قیافهام نمیتوانم حقیقت را بگویم.»
Viola wants to tell Duke Orsino that she loves him but he asks her to go back to Lady Olivia with a jewel.
ویولا میخواهد به دوک اورسینو بگوید که دوستش دارد اما دوک از او میخواهد با جواهری به خانه اولیویا برگردد!
Viola tells Lady Olivia that Duke Orsino still loves her. But Olivia says she loves Cesario!
ویولا به بانو اولیویا میگوید که دوک اورسینو هنوز دوستش دارد. اما اولیویا میگوید که عاشق سزاریو است!
“I’m sorry. I can’t marry you.”
سزاریو (ویولا) به اولیویا میگوید: «متأسفم. من نمی تونم با تو ازدواج کنم.»
This is Sebastian, Viola’s brother. He is alive! Lady Olivia sees him and thinks that he is Cesario.
این سباستین برادر ویولا است. او زنده است! بانو اولیویا او را میبیند و فکر میکند که او سزاریو است.
“Cesario, please will you marry me?”
به سباستین میگوید: «سزاریو ازت خواهش میکنم با من ازدواج کنی!»
Sebastian doesn’t understand, but he thinks Lady Olivia is very beautiful.
سباستین سر در نمی آورد اما با خودش فکر میکند بانو اولیویا بسیار زیباست.
“Yes, um, OK. Let’s get married!”
سباستین جواب میدهد: «بله، بسیار خوب. بیا باهم ازدواج کنیم!»
Later, Duke Orsino and Viola go to see Lady Olivia. Duke Orsino is surprised when Olivia calls Viola her husband.
بعداً دوک اورسینو و ویولا به دیدن بانو اولیویا میآیند. دوک اورسینو وقتی میبیند اولیویا، ویولا را شوهرش مینامد، تعجب میکند.
“Cesario, my husband!”
اولیویا میگوید: «سزاریو، همسرم!»
Then Sebastian arrives. Viola sees her brother and is very happy. She tells everyone the truth.
ناگهان سباستین از راه میرسد. ویولا برادرش را میبیند و بسیار خوشحال میشود. ویولا حقیقت را به همه میگوید.
“My real name is Viola and this is my brother, Sebastian.”
«اسم من ویولا است و این برادرم سباستین است.»
When Duke Orsino sees Viola he falls in love with her and asks her to marry him. Duke Orsino and Viola are happy. Lady Olivia and Sebastian are happy too. They decide to have a double wedding party to celebrate!
وقتی دوک اورسینو ویولا را میبیند، عاشقش میشود و از او خواستگاری میکند. دوک اورسینو و ویولا خوشحال هستند. بانو اولیویا و سباستین هم خوشحال هستند. آنها تصمیم میگیرند جشن عروسیشان را یکجا و در یک روز برگزار کنند!
#Short_story_47
❤️ @coding_504 💑
👍1