✍🏻 504 شما رو گرفتم خیلی عالی توضیح میدین.
نظر یکی از اعضای دوره ی لغات 504 استاد یکتا❤️💜
جهت ثبت نام در دوره اینترنتی لغات ضروری تافل و ۵۰۴ واژه به روش کدینگ عدد 11 را به آیدی زیر ارسال کنید👇
👤 t.me/O2021
نظر یکی از اعضای دوره ی لغات 504 استاد یکتا❤️💜
جهت ثبت نام در دوره اینترنتی لغات ضروری تافل و ۵۰۴ واژه به روش کدینگ عدد 11 را به آیدی زیر ارسال کنید👇
👤 t.me/O2021
🏃🏻♂چطوری به انگلیسی بگیم این نشان می دهد (حاکی از آنست)؟
🏃♂Other ways to say: This Shows
لطفا صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
@Coding_504
🏃♂Other ways to say: This Shows
لطفا صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
@Coding_504
لیست کلمات #درس2 کتاب 504
🍂1)Corpse جنازه ، جسد
🍂2)Conceal پنهان کردن ، پوشاندن
🍂3)Dismal غمگین
🍂4)Frigid خیلی سرد
🍂5)Inhabit ساکن شدن
🍂6)Numb بی حس
🍂7)Peril مخاطره ، خطر
🍂8)Recline تکیه کردن
🍂9)Shriek جیغ کشیدن
🍂10)Sinister شیطانی
🍂11)Tempt وسوسه
🍂12)Wager شرط بندی
🍂 @coding_504 🍂
🍂1)Corpse جنازه ، جسد
🍂2)Conceal پنهان کردن ، پوشاندن
🍂3)Dismal غمگین
🍂4)Frigid خیلی سرد
🍂5)Inhabit ساکن شدن
🍂6)Numb بی حس
🍂7)Peril مخاطره ، خطر
🍂8)Recline تکیه کردن
🍂9)Shriek جیغ کشیدن
🍂10)Sinister شیطانی
🍂11)Tempt وسوسه
🍂12)Wager شرط بندی
🍂 @coding_504 🍂
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🗯 نظر کاربر عزیز خانم موسوی
دانشجوی دکتری و در مسیر آزمون ept
لطفا گوش کنید.💝💝
جهت ثبت نام در دوره اینترنتی لغات ضروری تافل و ۵۰۴ واژه به روش کدینگ عدد 11 را به آیدی زیر ارسال کنید👇
👤 t.me/O2021
دانشجوی دکتری و در مسیر آزمون ept
لطفا گوش کنید.💝💝
جهت ثبت نام در دوره اینترنتی لغات ضروری تافل و ۵۰۴ واژه به روش کدینگ عدد 11 را به آیدی زیر ارسال کنید👇
👤 t.me/O2021
🎧 Europe's skies 🎧
🎼 Alexander rybak 🎙
Now I’m home, but I cannot stay
حالا خونه ام، ولی نمیتونم بمونم
I dream of you every day
هر روز در رویای تو هستم
Got to know every inch of you
اومدم ذره ذره تورو بشناسم
Will you make my dream come true
یعنی رویا های من رو به حقیقت تبدیل می کنی
There’s no place like home they say
اونا میگن هیچ جا خونه نمیشه
you’re my home, so hear me pray
تو آشیونه منی، پس دعای منو بشنو
I don’t know you but I need more time
تورو نمیدونم ولی من به زمان بیشتری نیاز دارم
Promise me you’ll be mine
قول بده مال من می مونی
Birds are flying over Europe skies
پرنده ها دارن از آسمون اروپا پرواز می کنن
Tell me please why can’t I?
تورو خدا بگو، چرا من نه
Times have changed, but so have I
زمان تغییر کرده، تو هم همینطور
I view my life through your eyes
زندگیمو تو چشمای تو می بینم
On the go in tourist’s shoes
باید بلافاصله با رفتن این توریستها من هم برم
But I’ll stay truthful to you
ولی تا ابد با تو رو راست می مونم
Cause there’s no place like home they say
چون اونا میگن هیچ جا خونه نمیشه
You’re my home, so I guess I’ll stay!
تو آشیونه منی، پس فکر کنم بمونم
(I don’t know you but I need more time
تورو نمیدونم ولی من به زمان بیشتری نیاز دارم
Promise me you’ll be mine
قول بده مال من می مونی
Birds are flying over Europe skies
پرنده ها دارن از آسمون اروپا پرواز می کنن
Tell me please why can’t I?
تورو خدا بگو، چرا من نه)x2
🎧 @coding_504 🎼
🎼 Alexander rybak 🎙
Now I’m home, but I cannot stay
حالا خونه ام، ولی نمیتونم بمونم
I dream of you every day
هر روز در رویای تو هستم
Got to know every inch of you
اومدم ذره ذره تورو بشناسم
Will you make my dream come true
یعنی رویا های من رو به حقیقت تبدیل می کنی
There’s no place like home they say
اونا میگن هیچ جا خونه نمیشه
you’re my home, so hear me pray
تو آشیونه منی، پس دعای منو بشنو
I don’t know you but I need more time
تورو نمیدونم ولی من به زمان بیشتری نیاز دارم
Promise me you’ll be mine
قول بده مال من می مونی
Birds are flying over Europe skies
پرنده ها دارن از آسمون اروپا پرواز می کنن
Tell me please why can’t I?
تورو خدا بگو، چرا من نه
Times have changed, but so have I
زمان تغییر کرده، تو هم همینطور
I view my life through your eyes
زندگیمو تو چشمای تو می بینم
On the go in tourist’s shoes
باید بلافاصله با رفتن این توریستها من هم برم
But I’ll stay truthful to you
ولی تا ابد با تو رو راست می مونم
Cause there’s no place like home they say
چون اونا میگن هیچ جا خونه نمیشه
You’re my home, so I guess I’ll stay!
تو آشیونه منی، پس فکر کنم بمونم
(I don’t know you but I need more time
تورو نمیدونم ولی من به زمان بیشتری نیاز دارم
Promise me you’ll be mine
قول بده مال من می مونی
Birds are flying over Europe skies
پرنده ها دارن از آسمون اروپا پرواز می کنن
Tell me please why can’t I?
تورو خدا بگو، چرا من نه)x2
🎧 @coding_504 🎼
The Monster In The Wardrobe
هیولا در رختآویز
#داستان_کوتاه_انگلیسی
There was once a boy who was afraid of the dark. He thought that when it was dark his bedroom filled up with monsters. But there came a time when he was too old to be allowed to keep sleeping with the light on.
روزی روزگاری پسربچهای بود که از تاریکی میترسید. او با خودش فکر میکرد که در هنگام تاریکی اتاقش پر از هیولا میشد. اما زمانی سر رسید که آنقدری بزرگ شده بود که اجازه نداشت درحالیکه چراغها روشن باشد، بخوابد.
That first night he was paralysed with fear, his mind full of monsters. So much so, that he went over to his wardrobe to get a torch. But when he opened the wardrobe door he came face to face with a monster, and he let out the loudest scream in the world.
آن شب او از ترس فلج و ازکارافتاده شده بود، و ذهنش پر از هیولا بود. تا آنجا که، بهسوی رختآویزش رفت، تایک چراغقوه بردارد. اما وقتی درب رختآویز را باز کرد، بایک هیولا رودررو شد، و بزرگترین فریاد دنیا را از خود بیرون داد.
The monster took a step backwards, grabbed its multicoloured hair with its tentacles and… started crying! The monster cried for so long that the boy’s shock and fear subsided. He calmed the monster as much as he could, and started talking to him, asking him why he was crying, and what he was doing there.
هیولا یک قدم به عقب برگشت. و با شاخکهایش، موهای رنگارنگش را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. هیولا بهقدری گریهاش را طول داد که شوک و ترس پسربچه فروکش کرد. او تا آنجایی که میتوانست هیولا را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او و از او پرسید که چرا گریه میکند و آنجا چهکار میکرد.
The monster told him he lived in the wardrobe, but almost never went out, because he was afraid of the boy. When the boy asked him why, the monster told him the boy’s face seemed to him the most horrible thing he’d ever seen with eyes, ears and a nose. The boy felt exactly the same way about the monster, who had an enormous head full of mouths and hair.
هیولا گفت که در رختآویز زندگی میکرد. اما تقریباً هیچگاه بیرون نیامد چون از پسربچه میترسید. وقتیکه پسربچه از وی پرسید چرا؛ او گفت که چهرهی پسربچه با چشم و گوش و دماغ، وحشتناکترین چیزی به نظر میآمد که تابهحال دیده بود. بچه هم دقیقاً همین احساس را نسبت به هیولا داشت کهیک کلهی بزرگ پر از دهان و مو داشت.
The two of them talked so much that they became quite friendly, and they realised that both of them had been afraid of the same thing: the unknown. To lose their fear all they had to do was get to know each other. Together they travelled the world, seeing lions, tigers, crocodiles, dragons… It was the first time either of them had seen such creatures, but they made the effort to get to know them, and ended up dispelling their fear, and becoming friends.
هردوی آنها کلی باهم حرف زدند تا جایی که رفتهرفته باهم دوست شدند. و متوجه شدند که هر دوشان ازیکچیز میترسیدند: از ناشناختهها. برای اینکه ترسشان بریزد، تنها کاری که نیاز بود انجام دهند این بود که همدیگر را بشناسند. آن دو باهم دنیا را گشتند و شیرها، ببرها، کروکدیلها، و اژدها را دیدند. این اولین باری بود که هرکدام از آنها این مخلوقات را میدیدند؛ آنها تلاش کردند که این مخلوقات را بشناسند، و درنهایت منجر شد که ترسشان برطرف شود و باهم دوست شوند.
And, although his parents weren’t too happy, because they thought he was too old to still believe in monsters, the truth of it was that all kinds of creatures visited the boy’s bedroom each night. And, instead of fearing them he had learned to get to know them and befriend them.
باوجوداینکه پدر و مادر بچه خیلی خوشحال نبودند؛ زیرا فکر میکردند پسرشان خیلی بیشتر از آن بزرگ شده است که هنوز به هیولا اعتقاد داشته باشد؛ حقیقتش این بود که هر شب تمام انواع مخلوقات، به اتاقخواب بچه سر میزدند. و بجای اینکه پسربچه از آنها بترسد،یاد گرفت که آنها را بشناسد و با آنها رفیق شود.
👌لغات مهم داستان:
Paralyzed: فلج شدن، ازکارافتادن
So much so: تا آنجایی که
To go over: بهسوی (چیزی) رفتن
Wardrobe: رخت آویز
Torch: چراغ قوه
Face to face: رو در رو شدن
Tentacles: شاخکها
Subside: فروکش کردن
Realize: متوجه شدن
Creatures: مخلوقات، موجودات
Dispel: برطرف شدن
Befriend: رفیق شدن
#Short_story_31
🌳 @coding_504 🌲
هیولا در رختآویز
#داستان_کوتاه_انگلیسی
There was once a boy who was afraid of the dark. He thought that when it was dark his bedroom filled up with monsters. But there came a time when he was too old to be allowed to keep sleeping with the light on.
روزی روزگاری پسربچهای بود که از تاریکی میترسید. او با خودش فکر میکرد که در هنگام تاریکی اتاقش پر از هیولا میشد. اما زمانی سر رسید که آنقدری بزرگ شده بود که اجازه نداشت درحالیکه چراغها روشن باشد، بخوابد.
That first night he was paralysed with fear, his mind full of monsters. So much so, that he went over to his wardrobe to get a torch. But when he opened the wardrobe door he came face to face with a monster, and he let out the loudest scream in the world.
آن شب او از ترس فلج و ازکارافتاده شده بود، و ذهنش پر از هیولا بود. تا آنجا که، بهسوی رختآویزش رفت، تایک چراغقوه بردارد. اما وقتی درب رختآویز را باز کرد، بایک هیولا رودررو شد، و بزرگترین فریاد دنیا را از خود بیرون داد.
The monster took a step backwards, grabbed its multicoloured hair with its tentacles and… started crying! The monster cried for so long that the boy’s shock and fear subsided. He calmed the monster as much as he could, and started talking to him, asking him why he was crying, and what he was doing there.
هیولا یک قدم به عقب برگشت. و با شاخکهایش، موهای رنگارنگش را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. هیولا بهقدری گریهاش را طول داد که شوک و ترس پسربچه فروکش کرد. او تا آنجایی که میتوانست هیولا را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او و از او پرسید که چرا گریه میکند و آنجا چهکار میکرد.
The monster told him he lived in the wardrobe, but almost never went out, because he was afraid of the boy. When the boy asked him why, the monster told him the boy’s face seemed to him the most horrible thing he’d ever seen with eyes, ears and a nose. The boy felt exactly the same way about the monster, who had an enormous head full of mouths and hair.
هیولا گفت که در رختآویز زندگی میکرد. اما تقریباً هیچگاه بیرون نیامد چون از پسربچه میترسید. وقتیکه پسربچه از وی پرسید چرا؛ او گفت که چهرهی پسربچه با چشم و گوش و دماغ، وحشتناکترین چیزی به نظر میآمد که تابهحال دیده بود. بچه هم دقیقاً همین احساس را نسبت به هیولا داشت کهیک کلهی بزرگ پر از دهان و مو داشت.
The two of them talked so much that they became quite friendly, and they realised that both of them had been afraid of the same thing: the unknown. To lose their fear all they had to do was get to know each other. Together they travelled the world, seeing lions, tigers, crocodiles, dragons… It was the first time either of them had seen such creatures, but they made the effort to get to know them, and ended up dispelling their fear, and becoming friends.
هردوی آنها کلی باهم حرف زدند تا جایی که رفتهرفته باهم دوست شدند. و متوجه شدند که هر دوشان ازیکچیز میترسیدند: از ناشناختهها. برای اینکه ترسشان بریزد، تنها کاری که نیاز بود انجام دهند این بود که همدیگر را بشناسند. آن دو باهم دنیا را گشتند و شیرها، ببرها، کروکدیلها، و اژدها را دیدند. این اولین باری بود که هرکدام از آنها این مخلوقات را میدیدند؛ آنها تلاش کردند که این مخلوقات را بشناسند، و درنهایت منجر شد که ترسشان برطرف شود و باهم دوست شوند.
And, although his parents weren’t too happy, because they thought he was too old to still believe in monsters, the truth of it was that all kinds of creatures visited the boy’s bedroom each night. And, instead of fearing them he had learned to get to know them and befriend them.
باوجوداینکه پدر و مادر بچه خیلی خوشحال نبودند؛ زیرا فکر میکردند پسرشان خیلی بیشتر از آن بزرگ شده است که هنوز به هیولا اعتقاد داشته باشد؛ حقیقتش این بود که هر شب تمام انواع مخلوقات، به اتاقخواب بچه سر میزدند. و بجای اینکه پسربچه از آنها بترسد،یاد گرفت که آنها را بشناسد و با آنها رفیق شود.
👌لغات مهم داستان:
Paralyzed: فلج شدن، ازکارافتادن
So much so: تا آنجایی که
To go over: بهسوی (چیزی) رفتن
Wardrobe: رخت آویز
Torch: چراغ قوه
Face to face: رو در رو شدن
Tentacles: شاخکها
Subside: فروکش کردن
Realize: متوجه شدن
Creatures: مخلوقات، موجودات
Dispel: برطرف شدن
Befriend: رفیق شدن
#Short_story_31
🌳 @coding_504 🌲
🔹این پست را جدی بگیرید
کلاس فانکشن مساوی حداقل شش ترم کلاس مکالمه رفتن👇👇👇
🌀1⃣
https://t.me/YET_4000/973
🌀2⃣
https://t.me/YET_4000/981
✅3⃣
https://t.me/YET_4000/988
✅4⃣
https://t.me/YET_4000/996
⁉️5⃣
https://t.me/YET_4000/1000
🔰6⃣
https://t.me/YET_4000/1015
ادمین فانکشن 👇👇👇
@silvermoon1000
کلاس فانکشن مساوی حداقل شش ترم کلاس مکالمه رفتن👇👇👇
🌀1⃣
https://t.me/YET_4000/973
🌀2⃣
https://t.me/YET_4000/981
✅3⃣
https://t.me/YET_4000/988
✅4⃣
https://t.me/YET_4000/996
⁉️5⃣
https://t.me/YET_4000/1000
🔰6⃣
https://t.me/YET_4000/1015
ادمین فانکشن 👇👇👇
@silvermoon1000
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
A speech with subtitle to improve your listening skill👂👂
#سخنرانی_انگلیسی بازیرنویس جهت تقویت مهارت شنیدار
🗣 ARNOLD SCHWARZENEGGER: Help Others
مناسب برای تلفظ صحیح و تقویت دامنه لغات
🌐 دوره های تلگرامی ما:
👈 گرامر | اکسترا | فرندز | مکالمه |504
Join➞ @coding_504
#سخنرانی_انگلیسی بازیرنویس جهت تقویت مهارت شنیدار
🗣 ARNOLD SCHWARZENEGGER: Help Others
مناسب برای تلفظ صحیح و تقویت دامنه لغات
🌐 دوره های تلگرامی ما:
👈 گرامر | اکسترا | فرندز | مکالمه |504
Join➞ @coding_504
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
📺 I want quit the gym. 😂 4⃣
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
📺 I want quit the gym. 😂 4⃣
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
لغات کلی که در درس چهارم 504 واژه بکار رفته قسمت سوم
👈 برای دریافت آموزش کامل لغات 504 به این آی دی پیام بدین
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
🔑 @Coding_504 🔑
👈 برای دریافت آموزش کامل لغات 504 به این آی دی پیام بدین
👇👇🏿👇🏼
🆔 t.me/O2021
🔑 @Coding_504 🔑