Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
کسانی که در مقابل ظلم دیگران سکوت می کنند،
خود در آن ظلم شریک هستند...
👤 امام حسین(ع)
@OfficialEnglishTwitter
خود در آن ظلم شریک هستند...
👤 امام حسین(ع)
@OfficialEnglishTwitter
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
15) #relinquish /rɪˈlɪŋkwɪʃ/
(v.) to give up control
(syn.) abdicate /ˈæbdɪkeɪt/
(n.) relinquishment
مثال👇👇
a. The troubled executive relinquished his control of the company.
b. The relinquishment of his claim to the building will allow the building to be sold.
🔸 @coding_toefl 🔸
(v.) to give up control
(syn.) abdicate /ˈæbdɪkeɪt/
(n.) relinquishment
مثال👇👇
a. The troubled executive relinquished his control of the company.
b. The relinquishment of his claim to the building will allow the building to be sold.
🔸 @coding_toefl 🔸
#relinquish
معنی: از دست دادن، رها ساختن
کدینگ: اگه به یادگیری انگلیسی علاقمندی، ولی کارها رله نیست، هی نگو کوو، هی نگو ایییش، ریلینکواییش، حس منفی رو رها کن بیا کانال کدینگ
🔸 @coding_toefl 🔸
معنی: از دست دادن، رها ساختن
کدینگ: اگه به یادگیری انگلیسی علاقمندی، ولی کارها رله نیست، هی نگو کوو، هی نگو ایییش، ریلینکواییش، حس منفی رو رها کن بیا کانال کدینگ
🔸 @coding_toefl 🔸
#relinquish
معنی: از دست دادن، رها ساختن
کدینگ: رها کن تمریناتت رو دیگه رالی نیس تو کیش
🔸 @coding_toefl 🔸
معنی: از دست دادن، رها ساختن
کدینگ: رها کن تمریناتت رو دیگه رالی نیس تو کیش
🔸 @coding_toefl 🔸
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Abigail & Brittany Hensel - The Twins Who Share a Body
👆داستان دو قلوهای به هم چسبیده ی انگلیسی با یک بدن و دو سر و دو هویت
خدایا خلقتت را شکر، پزشکان حتی سرسوزنی از کار تو را نمیدانند.
@Coding_504
👆داستان دو قلوهای به هم چسبیده ی انگلیسی با یک بدن و دو سر و دو هویت
خدایا خلقتت را شکر، پزشکان حتی سرسوزنی از کار تو را نمیدانند.
@Coding_504
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Watch Movies here with us
Madagascar
🔸ماداگاسکار
تقویت مهارت شنیدار با تماشای فیلم های زیر نویس دار درکانال کدینگ، باما همراه باشید.
#Movies_for_better_listening 7⃣
@Coding_504📽🎞
Madagascar
🔸ماداگاسکار
تقویت مهارت شنیدار با تماشای فیلم های زیر نویس دار درکانال کدینگ، باما همراه باشید.
#Movies_for_better_listening 7⃣
@Coding_504📽🎞
Parisa:
سلام، شب شما بخیر خواستم بدینوسیله از خانم یکتا تشکر کنم که با برگزاری دوره های ارزنده و کاربردی مرا در فراگیری انگلیسی کمک کرده اند، بعنوان یک دانشجوی دکترا من با خواندن coding 504 و گرامر دوره ی اول به سادگی امتحان ept را که دیگر دوستان با سختی پشت سر میگذرانند به راحتی پاس کنم، لذا من واقعا به کسانی که میخواهند یک بار به طور کامل و جامع گرامرانگلیسی را فرا بگیرند آن را توصیه میکنم، سپاسگزارم🌺🌺🌺🌺
نظرات دوستانتان👇👇
سر بزن 📣📣📣📣📣📣📣📣🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@coding_comments
سلام، شب شما بخیر خواستم بدینوسیله از خانم یکتا تشکر کنم که با برگزاری دوره های ارزنده و کاربردی مرا در فراگیری انگلیسی کمک کرده اند، بعنوان یک دانشجوی دکترا من با خواندن coding 504 و گرامر دوره ی اول به سادگی امتحان ept را که دیگر دوستان با سختی پشت سر میگذرانند به راحتی پاس کنم، لذا من واقعا به کسانی که میخواهند یک بار به طور کامل و جامع گرامرانگلیسی را فرا بگیرند آن را توصیه میکنم، سپاسگزارم🌺🌺🌺🌺
نظرات دوستانتان👇👇
سر بزن 📣📣📣📣📣📣📣📣🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@coding_comments
Forwarded from 🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
Kevin's Car
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Kevin likes cars. He reads about cars in magazines and he watches shows about cars on TV. His head is full of cars!
کوین ماشین ها را دوست دارد. او در مورد ماشین ها در مجله می خواند و برنامه هایی در مورد ماشین ها در تلویزیون می بیند. سر او پر از ماشین هاست!
He tells his parents, “Please, please, please, could you buy me a car?”
او به والدینش می گوید، “لطفا، لطفا، لطفا، میتوانید برای من یک ماشین بخرید؟”
“No,” says Kevin’s mom, “You are too young to drive a car. This is dangerous.”
“نه” مادر کوین می گوید، “تو بیش از حد جوانی که یک ماشین را برانی. این خطرناک است.”
“No,” says Kevin’s dad, “A car is very expensive. We can’t buy you a car now.”
“نه” پدر کوین می گوید، “یک ماشین خیلی گران است.، ما نمی توانیم حالا برای تو یک ماشین بخریم.”
Kevin is very sad. He wants a car. He wants a fast red sports car!
کوین خیلی غمگین است. او یک ماشین می خواهد. او یک ماشین قرمز سریع مسابقه ای می خواهد.
He decides to build one! He buys books and reads about the subject. He hangs around at the garage and watches the mechanics fix the cars. It is very interesting for him and he has a lot of fun.
او تصمیم می گیرد یکی درست کند! او کتاب هایی در مورد این موضوع می خرد. او در اطراف گاراژ می چرخد و مکانیک ها را که ماشین ها را تعمیر می کنند تماشا می کند. این برای او بسیار جالب است و به او خیلی خوش می گذرد.
Finally, he starts building his own car! He tells his parents about it. His father doesn’t believe him. He says it’s too difficult. His mother says she is worried. She doesn’t want him to do anything dangerous.
سر انجام، او شروع به ساختن ماشین خودش می کند! او به والدینش در این مورد می گوید. پدرش او را باور نمی کند. او می گوید این خیلی مشکل است. مادرش می گوید که او نگران است. او نمی خواهد که کویل کار خطرناکی بکند.
After two months, Kevin invites his parents to see his creation. His parents are surprised! It is beautiful! It is red! It is shiny! It is a big toy sports car! Kevin can sit inside it and drive!
بعد از دو ماه، کویل والدینش را دعوت می کند تا ساخته او را ببینند. والدینش متعجب هستند! این قشنگ است! این قرمز است! این درخشان است! این یک ماشین اسباب بازی بزرگ مسابقه ایست! کوین می تواند داخلش بنشیند و رانندگی کند!
Kevin’s parents are very happy and proud. Kevin’s dad says: “I was sure you can do it!”
والدین کوین خیلی خوشحال و سرافراز هستند. پدر کوین می گوید: “من مطمئن بودم که تو می توانی این را انجام دهی!”
Kevin’s mom says: “I was sure it was not dangerous!”
مادر کوین می گوید: “من مطمئن بودم که این خطرناک نیست.”
Kevin smiles and drives away.
کوین لبخند می زند و با ماشین دور می شود.
[#Short_story_7
👶 @coding_504 👶
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیه Elementry)
Kevin likes cars. He reads about cars in magazines and he watches shows about cars on TV. His head is full of cars!
کوین ماشین ها را دوست دارد. او در مورد ماشین ها در مجله می خواند و برنامه هایی در مورد ماشین ها در تلویزیون می بیند. سر او پر از ماشین هاست!
He tells his parents, “Please, please, please, could you buy me a car?”
او به والدینش می گوید، “لطفا، لطفا، لطفا، میتوانید برای من یک ماشین بخرید؟”
“No,” says Kevin’s mom, “You are too young to drive a car. This is dangerous.”
“نه” مادر کوین می گوید، “تو بیش از حد جوانی که یک ماشین را برانی. این خطرناک است.”
“No,” says Kevin’s dad, “A car is very expensive. We can’t buy you a car now.”
“نه” پدر کوین می گوید، “یک ماشین خیلی گران است.، ما نمی توانیم حالا برای تو یک ماشین بخریم.”
Kevin is very sad. He wants a car. He wants a fast red sports car!
کوین خیلی غمگین است. او یک ماشین می خواهد. او یک ماشین قرمز سریع مسابقه ای می خواهد.
He decides to build one! He buys books and reads about the subject. He hangs around at the garage and watches the mechanics fix the cars. It is very interesting for him and he has a lot of fun.
او تصمیم می گیرد یکی درست کند! او کتاب هایی در مورد این موضوع می خرد. او در اطراف گاراژ می چرخد و مکانیک ها را که ماشین ها را تعمیر می کنند تماشا می کند. این برای او بسیار جالب است و به او خیلی خوش می گذرد.
Finally, he starts building his own car! He tells his parents about it. His father doesn’t believe him. He says it’s too difficult. His mother says she is worried. She doesn’t want him to do anything dangerous.
سر انجام، او شروع به ساختن ماشین خودش می کند! او به والدینش در این مورد می گوید. پدرش او را باور نمی کند. او می گوید این خیلی مشکل است. مادرش می گوید که او نگران است. او نمی خواهد که کویل کار خطرناکی بکند.
After two months, Kevin invites his parents to see his creation. His parents are surprised! It is beautiful! It is red! It is shiny! It is a big toy sports car! Kevin can sit inside it and drive!
بعد از دو ماه، کویل والدینش را دعوت می کند تا ساخته او را ببینند. والدینش متعجب هستند! این قشنگ است! این قرمز است! این درخشان است! این یک ماشین اسباب بازی بزرگ مسابقه ایست! کوین می تواند داخلش بنشیند و رانندگی کند!
Kevin’s parents are very happy and proud. Kevin’s dad says: “I was sure you can do it!”
والدین کوین خیلی خوشحال و سرافراز هستند. پدر کوین می گوید: “من مطمئن بودم که تو می توانی این را انجام دهی!”
Kevin’s mom says: “I was sure it was not dangerous!”
مادر کوین می گوید: “من مطمئن بودم که این خطرناک نیست.”
Kevin smiles and drives away.
کوین لبخند می زند و با ماشین دور می شود.
[#Short_story_7
👶 @coding_504 👶
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
@coding_504
یادگیری اصولی زبان با یکتا مدرس کدینگ 504
Tomorrow is late
👇❗️❗️👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g
Tomorrow is late
👇❗️❗️👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g