🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
57.6K subscribers
5.26K photos
2.82K videos
367 files
5.42K links
ما به شما کمک میکنیم تا سریعتر زبان انگلیسی را بیاموزید,
ادمین شما @O2021

کانال های دوره های ما👇🏻👇🏻
@Friends_en
@Coding_Toefl
@Extra_en
@Joey_en

نظرات و نتایج 👈 @coding_comments
Download Telegram
#rage
عصبانیت-خشم و غضب
کدینگ: آدم وقتی رنج میکشه ، گاهی عصبانیت شدید و غضب میاد سراغش .
🍂 @coding_504 🍂
#rage
عصبانیت-خشم و غضب
کدینگ: آدم وقتی رنج میکشه ، گاهی عصبانیت شدید و غضب میاد سراغش .
🍂 @coding_504 🍂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #موزیک_ویدیو

🎙 #Eagles

🎼 Hotel California

همراه با زیرنویس فارسی


🎵 @coding_504 🎵
🔮 آموزش 4000 واژه

📖 #درس_2 (قسمت دوم)


📒 book: 4000 Essential English Words 1
نویسنده : Paul Nation

🎧 توضيحات صوتي استاد یکتا را حتما گوش كنيد.
👇👇👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیست کلمات #درس24 کتاب 504
🌹1)Fierce خشن، وحشی،عصبانی
🌹2)Detest متنفر بودن از
🌹3)Sneer ریشخند کردن ، مسخره کردن
🌹4)Scowl اخم کردن
🌹5)Encourage
تشویق کردن ، دل و جرأت دادن
🌹6)Consider
درباره چیزی فکر کردن ، اندیشیدن، محسوب کردن
🌹7)Vermin حیوانات موذی ، حشرات موذی
🌹8)Wail شیون کردن ، گریه زاری کردن
🌹9)Symbol نماد ، نشانه، سمبل
🌹10)Authority قدرت ، اقتدار ، حق
🌹11)Neutral بی طرف ، خنثی
🌹12)Trifle امر کم اهمیت، مقدار کم

🌹 @coding_504 🌹
نظرات شما عزیزان در مورد کانال👇
@coding_comments
The Tortoise and the Hare
لاک‌پشت و خرگوش
#داستان_کوتاه_انگلیسی

A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
خرگوشی چابک در جنگل زندگی می‌کرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف می‌زد.

The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.
حیوانات از گوش دادن به حرف‌های خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاک‌پشت آرام‌آرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خنده‌ای فریاد زد.

“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.
خرگوش گفت: «با تو مسابقه بدم؟ من تو رو به‌راحتی می‌برم!» اما نظر لاک‌پشت عوض نشد. «باشه لاک‌پشته. پس تو می خوای مسابقه بدی؟ باشه قبوله. این واسه من مثه آب خوردنه.» حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.

A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
سوتی زدند و آن‌ها مسابقه را شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت می‌دوید درحالی‌که لاک‌پشت به‌کندی از خط شروع مسابقه دور می‌شد.

The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمی‌توانست لاک‌پشت را پشت سرش در مسیر ببیند. خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود تصمیم گرفت در سایه‌ی یک درخت کمی استراحت کند.

The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.
لاک‌پشت با سرعت همیشگی‌اش آهسته‌آهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنه‌ی درختی به خواب رفته است. لاک‌پشت درست از کنارش رد شد.

The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کش‌وقوسی داد. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاک‌پشت ندید. با خودش فکر کرد «من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم.»

As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه می‌دید تعجب کرد. لاک‌پشت داشت از خط پایان رد می‌شد! لاک‌پشت مسابقه را برد!

The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”
خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: «وای لاک‌پشته، من واقعاً فکر نمی‌کردم تو بتونی منو ببری.» لاک‌پشت لبخندی زد و گفت: «می دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.»

#Short_story_24
🐇 @coding_504 🐇

💠فایل ویدیویی این داستان در زیر ضمیمه 📎 شده است.👇