237. Fragile ˈfrædʒəl
Easily broken, damaged, or destroyed; delicate
به راحتی شکسته می شود، آسیب می بیند یا از بین می رود، ظریف
a. The expensive glassware is very fragile.
ظروف شیشه ای گران قیمت، بسیار شکننده هستد.
b. Things made out of plywood have a tendency to be fragile.
تشخيص چیزهایی که از تخته چندلا ساخته می شوند، بسیار شکننده هستد.
c. On the box was a label that read, 'Fragile! handle with care !'
روی جعبه برچسبی بود که روی آن نوشته شده بود «شکستنی» با احتیاط حمل شود.
❄️ @coding_504 ❄️
Easily broken, damaged, or destroyed; delicate
به راحتی شکسته می شود، آسیب می بیند یا از بین می رود، ظریف
a. The expensive glassware is very fragile.
ظروف شیشه ای گران قیمت، بسیار شکننده هستد.
b. Things made out of plywood have a tendency to be fragile.
تشخيص چیزهایی که از تخته چندلا ساخته می شوند، بسیار شکننده هستد.
c. On the box was a label that read, 'Fragile! handle with care !'
روی جعبه برچسبی بود که روی آن نوشته شده بود «شکستنی» با احتیاط حمل شود.
❄️ @coding_504 ❄️
238. Captive ˈkæptɪv
Prisoner
زندانی، اسیر
a. The major was grateful to be released after having been held captive for two years.
سروان از این که بعد از دو سال اسارت آزاد می شد، خوشحال بود.
b. Until the sheriff got them out, the two boys were held captive in the barn.
قبل از آن که کلانتر آن دو پسر را آزاد کند، آن ها در طویله زندانی بودند.
c. Placido can hold an audience captive with his marvelous singing voice.
«پلاسیدو دامینگو» قادر است با صدای آواز عالی اش، شنوندگان را شیفته خود کند.
❄️ @coding_504 ❄️
Prisoner
زندانی، اسیر
a. The major was grateful to be released after having been held captive for two years.
سروان از این که بعد از دو سال اسارت آزاد می شد، خوشحال بود.
b. Until the sheriff got them out, the two boys were held captive in the barn.
قبل از آن که کلانتر آن دو پسر را آزاد کند، آن ها در طویله زندانی بودند.
c. Placido can hold an audience captive with his marvelous singing voice.
«پلاسیدو دامینگو» قادر است با صدای آواز عالی اش، شنوندگان را شیفته خود کند.
❄️ @coding_504 ❄️
239. Prosper ˈprɑːspər
Be successful; have good fortune
موفق بودن، اقبال خوب داشتن
a. Howard Hughes owned numerous businesses and most of them prospered.
«هوارد هیوز» موسسات تجاری متعددی داشت و بیشتر آن ها رونق داشتند.
b. No one should prosper from the misfortune of his or her friends.
هیچ کس نباید با بدشانسی های دوستانش، پیشرفت کند.
c, The annual report showed that the new business was prospering.
گزارش سالانه نشان می داد که موسسه ی تجاری در حال رونق بود .
❄️ @coding_504 ❄️
Be successful; have good fortune
موفق بودن، اقبال خوب داشتن
a. Howard Hughes owned numerous businesses and most of them prospered.
«هوارد هیوز» موسسات تجاری متعددی داشت و بیشتر آن ها رونق داشتند.
b. No one should prosper from the misfortune of his or her friends.
هیچ کس نباید با بدشانسی های دوستانش، پیشرفت کند.
c, The annual report showed that the new business was prospering.
گزارش سالانه نشان می داد که موسسه ی تجاری در حال رونق بود .
❄️ @coding_504 ❄️
240. Devour dɪˈvaʊər
Eat hungrily; absorb completely; take in greedily
با ولع خوردن، کاملاً جذب کردن، حریصانه جذب کردن
a. It was a horrid sight to see the lion devour the lamb.
دیدن شیر در حال بلعیدن گوسفند، منظره ی ترسناکی بود.
b. The animal doctor was pleased to see the terrier devour the dog food.
دامپزشک خوشحال بود که می دید «تریر» غذای مخصوص سگ می خورد.
c. My aunt devours four or five mystery books each week.
خاله ی من، هر هفته چهار یا پنج داستان اسرارآمیز می خواند.
❄️ @coding_504 ❄️
Eat hungrily; absorb completely; take in greedily
با ولع خوردن، کاملاً جذب کردن، حریصانه جذب کردن
a. It was a horrid sight to see the lion devour the lamb.
دیدن شیر در حال بلعیدن گوسفند، منظره ی ترسناکی بود.
b. The animal doctor was pleased to see the terrier devour the dog food.
دامپزشک خوشحال بود که می دید «تریر» غذای مخصوص سگ می خورد.
c. My aunt devours four or five mystery books each week.
خاله ی من، هر هفته چهار یا پنج داستان اسرارآمیز می خواند.
❄️ @coding_504 ❄️
لغات درس 20 کتاب 504واژه ضروری در فایل صوتی
ظاهرشدن=emerge
دندانه دار، ناهموار=jagged
باقی ماندن، درنگ کردن=linger
کمین کردن=ambush
زیرک، رند=crafty
مخالفت آ شکار، مبارزه طلبی=defiant
قدرت=vigor
نابود شدن=perish
ترد، شکننده=fragile
اسیر=captive
موفق شدن، کامکارشدن=prosper
بلعیدن=devour
منبع: @mentalpictures
ظاهرشدن=emerge
دندانه دار، ناهموار=jagged
باقی ماندن، درنگ کردن=linger
کمین کردن=ambush
زیرک، رند=crafty
مخالفت آ شکار، مبارزه طلبی=defiant
قدرت=vigor
نابود شدن=perish
ترد، شکننده=fragile
اسیر=captive
موفق شدن، کامکارشدن=prosper
بلعیدن=devour
منبع: @mentalpictures