Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 قسمت سوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part3
🎞 Hector has a date
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en
🎞 Hector has a date
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @extra_en
🙂 چطوری به انگلیسی بگیم من آماده ام ؟
🙂 Other ways to say: I am ready!
لطفا صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
@Coding_504
🙂 Other ways to say: I am ready!
لطفا صفحه اینستاگرام ما را دنبال کنید
@Coding_504
لیست کلمات #درس24 کتاب 504
🌹1)Fierce خشن، وحشی،عصبانی
🌹2)Detest متنفر بودن از
🌹3)Sneer ریشخند کردن ، مسخره کردن
🌹4)Scowl اخم کردن
🌹5)Encourage
تشویق کردن ، دل و جرأت دادن
🌹6)Consider
درباره چیزی فکر کردن ، اندیشیدن، محسوب کردن
🌹7)Vermin حیوانات موذی ، حشرات موذی
🌹8)Wail شیون کردن ، گریه زاری کردن
🌹9)Symbol نماد ، نشانه، سمبل
🌹10)Authority قدرت ، اقتدار ، حق
🌹11)Neutral بی طرف ، خنثی
🌹12)Trifle امر کم اهمیت، مقدار کم
🌹 @coding_504 🌹
🌹1)Fierce خشن، وحشی،عصبانی
🌹2)Detest متنفر بودن از
🌹3)Sneer ریشخند کردن ، مسخره کردن
🌹4)Scowl اخم کردن
🌹5)Encourage
تشویق کردن ، دل و جرأت دادن
🌹6)Consider
درباره چیزی فکر کردن ، اندیشیدن، محسوب کردن
🌹7)Vermin حیوانات موذی ، حشرات موذی
🌹8)Wail شیون کردن ، گریه زاری کردن
🌹9)Symbol نماد ، نشانه، سمبل
🌹10)Authority قدرت ، اقتدار ، حق
🌹11)Neutral بی طرف ، خنثی
🌹12)Trifle امر کم اهمیت، مقدار کم
🌹 @coding_504 🌹
👍1
✅ عنوان پروژه:
پایان نامه کارشناسی ارشد
💵 بودجه:
5,000,000 تومان - 20,000,000 تومان
✍️ توضیحات:
سلام برای انجام پایان نامه نیاز به شخصی مسلط به داده کاوی دارم لطفا به آیدی من در تلگرام پیام بدید
@Fateme_za9
پایان نامه کارشناسی ارشد
💵 بودجه:
5,000,000 تومان - 20,000,000 تومان
✍️ توضیحات:
سلام برای انجام پایان نامه نیاز به شخصی مسلط به داده کاوی دارم لطفا به آیدی من در تلگرام پیام بدید
@Fateme_za9
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 قسمت سوم سریال محبوب اکسترا با زیرنویس انگلیسی و فارسی Part4
🎞 Hector has a date
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @extra_en
🎞 Hector has a date
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال اکسترا با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 10 را یه ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
🇺🇸 Join @extra_en
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #موزیک_ویدیو
🎙 #Modern_Talking
🎼 You're My Heart you're my soul
همراه با زیرنویس فارسی
🎵 @coding_504 🎵
🎙 #Modern_Talking
🎼 You're My Heart you're my soul
همراه با زیرنویس فارسی
🎵 @coding_504 🎵
🎧 You're My Heart you're my soul 🎧
🎼 Modern Talking 🎙
Deep in my heart there is a fire a burning heart
Deep in my heart there is desire for a start
در اعماق وجودم شعله هایی سوزان زبانه میکشد
در اعماق قلبم امیدی است برای شروع
I am dying in emotion
It is my world in fantasy
I am living in my, living in my dreams
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
من در احساسم مرده ام
جهان من رویایی است
من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
Lets close the door and believe my burning heart
Feeling all right, come on, open up your heart
Keep the candles burning
Let your body melt in mine
I am living in my, living in my dreams
بیا با هم درها را به روی قلبمان ببندیم و به آن معتقد شویم
آسوده بمان. بیا و آتشی در قلبت روشن کن
چراغها را روشن نگاه می دارم
اجازه بده تمام جانت در وجودم آب شود
من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know...
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
🎧 @coding_504 🎼
🎼 Modern Talking 🎙
Deep in my heart there is a fire a burning heart
Deep in my heart there is desire for a start
در اعماق وجودم شعله هایی سوزان زبانه میکشد
در اعماق قلبم امیدی است برای شروع
I am dying in emotion
It is my world in fantasy
I am living in my, living in my dreams
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
من در احساسم مرده ام
جهان من رویایی است
من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
Lets close the door and believe my burning heart
Feeling all right, come on, open up your heart
Keep the candles burning
Let your body melt in mine
I am living in my, living in my dreams
بیا با هم درها را به روی قلبمان ببندیم و به آن معتقد شویم
آسوده بمان. بیا و آتشی در قلبت روشن کن
چراغها را روشن نگاه می دارم
اجازه بده تمام جانت در وجودم آب شود
من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
You are my heart, you are my soul
I keep it shining everywhere I go
You are my heart, you are my soul
I will be holding you forever, stay with you together
تو در قلب منی تو در وجود منی
به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد
تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
You are my heart, you are my soul
Yeah, a feeling that our love will grow
You are my heart, you are my soul
That is the only thing I really know...
تو در قلب منی تو در وجود منی
آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود
تو در قلب منی تو در وجود منی
این تنها چیزی است که واقعا میدانم
🎧 @coding_504 🎼
تخفیف ویژه برای تهیه مجموعه کامل سریالها
💢فقط تا جمعه شب💢
تخفیف ۴۰ درصدی
245 هزارتومان
فقط۱۵۰ هزارتومان
برای تهیه ی مجموعه کامل سریالها در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
💢فقط تا جمعه شب💢
تخفیف ۴۰ درصدی
فقط۱۵۰ هزارتومان
برای تهیه ی مجموعه کامل سریالها در فروش ویژه عدد 55 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 T.me/O2021
Mama Bear Saves Woman From Starving Wolf
خرسِ ماده زن را از دست گرگِ بسیار گرسنه نجات میدهد
Joanne Barnaby was deep in the Canadian wilderness hunting wild mushrooms when she heard the growl of a wolf. She turned to see her dog facing off with a big black wolf. The wolf looked skinny and hungry, but was still twice the size of her dog. Joanne had made the near fatal mistake of leaving her gun in her truck. It was at this point that she went from being the hunter to being the hunted.
جوآن بارنابی در اعماق حیات وحش کانادا در حال جمع آوری قارچهای وحشی بود که صدای غرش گرگی را شنید. برگشت و سگش را دیدکه با گرگ بزرگ سیاهی مواجه شده است. گرگ لاغر و گرسنه به نظر می رسید، با اینحال جثهاش دو برابر سگ او بود. جوآن اشتباه خطرناکی کرده بود که تفنگش را در کامیون جا گذاشته بود. اینجا بود که از یک شکارچی به یک شکار تبدیل شد.
Joanne said the wolf was smart. “He was actually being very, very strategic in trying to separate me from my dog and wear me down. I don’t think he was strong enough to take us both on.” Joanne tried many times to head back to the road where she left her truck, but each time the wolf cut her off forcing her and her dog deeper into the forest. The sun was setting, and the wolf was slowly wearing them down.
جوآن گفت گرگ زیرکی بود. «او در واقع بسیار، بسیار با تدبیر بوده که تلاش کرده تا من را از سگم جدا کند و مرا از پای بیندازد» من فکر نمیکنم به اندازه کافی قوی بود که هر دوی ما را شکار کند». جوآن بارها سعی کرد به طرف جاده و جایی که کامیونش را گذاشته بود برود، اما هر بار گرگ راهش را بست و او و سگش را مجبور کرد بیشتر در اعماق جنگل فرو بروند. خورشید داشت غروب می کرد و گرگ داشت آرام آرام آنها را از پای در میآورد.
They had no food and no water, and the air was so thick with mosquitoes she could barely see. As she rubbed her face, her hands became red with blood and mosquitoes. Joanne and her dog soon became exhausted as the wolf pushed them deeper and deeper into the wilderness throughout the night.
نه غذا داشتند و نه آب، و هوا پر از پشه بود و جوآن به سختی میتوانست اطراف را ببیند. وقتی دستی به صورتش کشید دستانش اغشته به خون و پشه ها شد. وقتی گرگ در طول شب جوآن و سگش را بیشتر و بیشتر به اعماق جنگل میکشاند خیلی زود خسته و درمانده شدند.
Joanne is part Inuit and grew up hunting and hiking in the wilderness. Her knowledge of the forest is what saved her life. As dawn approached, she had been on the run for 12 hours. She was at her breaking point, when she heard the sounds of a mother bear calling its cub. Joanne realized that this was her chance. While most people would do anything to avoid getting in between a mother bear and her cub, ‘desperate times call for desperate measures.’ She moved toward the cub hoping to pit the mother bear against the wolf, and that is exactly what happened. “All of a sudden I could hear this crashing behind me and this yelping and growling and howling,” she said. “I just got out of there as fast as I could—from all of them, the cub, the mama bear and wolf.”
جوآن نیمه اسکیمو است و از کودکی در حیات وحش به شکار و رهنوردی پرداخته است.
معلوماتش درباره جنگل باعث شد که زندگی اش نجات بیابد. با نزدیک شدن سپیده دم، ۱۲ ساعت بود که داشت از چنگ گرگ فرار میکرد. طاقتش داشت تمام میشد که صدای خرس مادری را شنید که تولهاش را فرا میخواند. جوآن متوجه شد که این شانس برای او پیش آمده است. با اینکه اکثر مردم نهایت تلاششان را می کنند تا بین خرس مادر و توله اش قرار نگیرند، «استیصال موجب اقدامات خطرناک می شود». او به طرف توله راه افتاد و امیدوار بود بتواند خرس مادر را به مقابله با گرگ وادار نماید، و این دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاد. او گفت «ناگهان صدای غرش و خرخر و زوزه را پشت سرم شنیدم. من فقط با تمام توانم از آنجا و تمامی آنها، توله، خرس مادر و گرگ گریختم».
After one of the longest and most dangerous nights of her life, Joanne and her dog emerged from the forest covered in mosquito bites, but unharmed. She said, “It would have been a short story if I had my gun.”
جوآن و سگش پس از یکی از طولانیترین و خطرناکترین شبهای زندگیشان، از جنگل بیرون آمدند در حالیکه پشهها تمام بدنشان را گزیده بودند اما آسیبی ندیده بودند. او گفت: «اگر تفنگم همراهم بود داستان کوتاه می شد.»
#Short_story_63
🐻 @coding_504 🐻
خرسِ ماده زن را از دست گرگِ بسیار گرسنه نجات میدهد
Joanne Barnaby was deep in the Canadian wilderness hunting wild mushrooms when she heard the growl of a wolf. She turned to see her dog facing off with a big black wolf. The wolf looked skinny and hungry, but was still twice the size of her dog. Joanne had made the near fatal mistake of leaving her gun in her truck. It was at this point that she went from being the hunter to being the hunted.
جوآن بارنابی در اعماق حیات وحش کانادا در حال جمع آوری قارچهای وحشی بود که صدای غرش گرگی را شنید. برگشت و سگش را دیدکه با گرگ بزرگ سیاهی مواجه شده است. گرگ لاغر و گرسنه به نظر می رسید، با اینحال جثهاش دو برابر سگ او بود. جوآن اشتباه خطرناکی کرده بود که تفنگش را در کامیون جا گذاشته بود. اینجا بود که از یک شکارچی به یک شکار تبدیل شد.
Joanne said the wolf was smart. “He was actually being very, very strategic in trying to separate me from my dog and wear me down. I don’t think he was strong enough to take us both on.” Joanne tried many times to head back to the road where she left her truck, but each time the wolf cut her off forcing her and her dog deeper into the forest. The sun was setting, and the wolf was slowly wearing them down.
جوآن گفت گرگ زیرکی بود. «او در واقع بسیار، بسیار با تدبیر بوده که تلاش کرده تا من را از سگم جدا کند و مرا از پای بیندازد» من فکر نمیکنم به اندازه کافی قوی بود که هر دوی ما را شکار کند». جوآن بارها سعی کرد به طرف جاده و جایی که کامیونش را گذاشته بود برود، اما هر بار گرگ راهش را بست و او و سگش را مجبور کرد بیشتر در اعماق جنگل فرو بروند. خورشید داشت غروب می کرد و گرگ داشت آرام آرام آنها را از پای در میآورد.
They had no food and no water, and the air was so thick with mosquitoes she could barely see. As she rubbed her face, her hands became red with blood and mosquitoes. Joanne and her dog soon became exhausted as the wolf pushed them deeper and deeper into the wilderness throughout the night.
نه غذا داشتند و نه آب، و هوا پر از پشه بود و جوآن به سختی میتوانست اطراف را ببیند. وقتی دستی به صورتش کشید دستانش اغشته به خون و پشه ها شد. وقتی گرگ در طول شب جوآن و سگش را بیشتر و بیشتر به اعماق جنگل میکشاند خیلی زود خسته و درمانده شدند.
Joanne is part Inuit and grew up hunting and hiking in the wilderness. Her knowledge of the forest is what saved her life. As dawn approached, she had been on the run for 12 hours. She was at her breaking point, when she heard the sounds of a mother bear calling its cub. Joanne realized that this was her chance. While most people would do anything to avoid getting in between a mother bear and her cub, ‘desperate times call for desperate measures.’ She moved toward the cub hoping to pit the mother bear against the wolf, and that is exactly what happened. “All of a sudden I could hear this crashing behind me and this yelping and growling and howling,” she said. “I just got out of there as fast as I could—from all of them, the cub, the mama bear and wolf.”
جوآن نیمه اسکیمو است و از کودکی در حیات وحش به شکار و رهنوردی پرداخته است.
معلوماتش درباره جنگل باعث شد که زندگی اش نجات بیابد. با نزدیک شدن سپیده دم، ۱۲ ساعت بود که داشت از چنگ گرگ فرار میکرد. طاقتش داشت تمام میشد که صدای خرس مادری را شنید که تولهاش را فرا میخواند. جوآن متوجه شد که این شانس برای او پیش آمده است. با اینکه اکثر مردم نهایت تلاششان را می کنند تا بین خرس مادر و توله اش قرار نگیرند، «استیصال موجب اقدامات خطرناک می شود». او به طرف توله راه افتاد و امیدوار بود بتواند خرس مادر را به مقابله با گرگ وادار نماید، و این دقیقا همان چیزی بود که اتفاق افتاد. او گفت «ناگهان صدای غرش و خرخر و زوزه را پشت سرم شنیدم. من فقط با تمام توانم از آنجا و تمامی آنها، توله، خرس مادر و گرگ گریختم».
After one of the longest and most dangerous nights of her life, Joanne and her dog emerged from the forest covered in mosquito bites, but unharmed. She said, “It would have been a short story if I had my gun.”
جوآن و سگش پس از یکی از طولانیترین و خطرناکترین شبهای زندگیشان، از جنگل بیرون آمدند در حالیکه پشهها تمام بدنشان را گزیده بودند اما آسیبی ندیده بودند. او گفت: «اگر تفنگم همراهم بود داستان کوتاه می شد.»
#Short_story_63
🐻 @coding_504 🐻
💠 ابتدا میتوانید یکی دو بار بهصورت تفننی این داستان را بهصورت صوتی گوش کنید.
💠 سپس استراتژیهای گفتهشده برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی کنید.
#داستان_کوتاه_انگلیسی
💠 سپس استراتژیهای گفتهشده برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیادهسازی کنید.
#داستان_کوتاه_انگلیسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 وقتی مانیکا میخواد کات کنه
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 @O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
قسمت های کوتاهی از سریال محبوب فرندز با زیرنویس انگلیسی و فارسی
🇺🇸 A short movie . Listen to it
If you wanna improve your English
👈🏻 فوق العاده موثر برای تقویت مکالمه و لیسنینگ
برای تهیه ی مجموعه کامل سریال فرندز با دو زیرنویس انگلیسی و فارسی در فروش ویژه عدد 5 را به ایدی زیر ارسال کنید👈🏻 🆔 @O2021
🇺🇸 Join @Coding_504 | @Friends_en
Anniversary Day
سالگرد ازدواج
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.
کلویی و کوین از رفتن به رستورانهای ایتالیایی لذت میبرند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.
Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.
سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ میزند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ میزند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.
Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.
کوین فکر میکند و در خانه قدم میزند. او میداند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او میداند که هیچ چیز او را خوشحالتر نمیکند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.
Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort.
کوین ایدهای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور میکند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن میکند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش میکند. کلویی عاشق زمانی است که کوین برای شاد کردنش تلاش میکند.
There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is.
فقط یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی میکند صبحانه درست کند تخم مرغ را میسوزاند، وقتی سعی میکند ناهار درست کند سالاد را خراب میکند، وقتی سعی میکند شام درست کند حتی همسایهها هم بوی بد غذایش را متوجه میشوند.
Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking!
ایدهی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، میتواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.
The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.
روز موعود فرا میرسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش میدهد، دنبال غذا میرود، و آن را به خانه میآورد. وقتی او میز را میچیند، شمعها را روشن میکند و موسیقی را پخش میکند، کلویی به خانه میآید. کوین به کلویی میگوید:« سالگرد ازدواجمان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانهشان را به کلویی نشان میدهد.
Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.
کلویی گیج شده است. "سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین." کوین مکث میکند، به تقویم نگاه میکند و متوجه میشود که کلویی راست میگوید. او بر میگردد و به کلویی نگاه میکند. او میگوید: "فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!"
#Short_story_70
💍 @coding_504 🧖♀
سالگرد ازدواج
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Chloe and Kevin enjoy going out to Italian restaurants. They love to eat pasta, share a dessert, and have espresso.
کلویی و کوین از رفتن به رستورانهای ایتالیایی لذت میبرند. آنها عاشق خوردن پاستا، تقسیم کردن دسر و اسپرسو خوردن هستند.
Chloe and Kevin’s anniversary is coming up. Kevin wants to plan a night out at an Italian restaurant in town. He calls a restaurant to make a reservation but they have no tables available. He calls another restaurant, but they have no availability either.
سالگرد ازدواج کلویی و کلوین نزدیک است. کوین قصد دارد یک شب بیرون رفتن در یک رستوران ایتالیایی در شهر را برنامه ریزی کند. او به یک رستوران زنگ میزند تا میز رزرو کند اما آنها هیچ میز خالی ندارند. او به یک رستوران دیگر زنگ میزند اما آنها هم هیچ جای خالی ندارند.
Kevin thinks and paces around the house. He knows that Chloe loves Italian food more than anything else. He knows that nothing makes her happier. But the only two Italian places in town are too busy.
کوین فکر میکند و در خانه قدم میزند. او میداند که کلویی غذای ایتالیایی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارد. او میداند که هیچ چیز او را خوشحالتر نمیکند. اما هر دو رستوران ایتالیایی در شهر شلوغ هستند و جای خالی ندارند.
Kevin has an idea. What if he cooks Chloe a homemade Italian meal? Kevin pictures it: he puts down a fancy tablecloth, lights some candles, and plays romantic Italian music. Chloe loves when Kevin makes an effort.
کوین ایدهای دارد. چطور است که او برای کلویی یک وعده غذای خانگی ایتالیایی درست کند؟ کوین این موضوع را تصور میکند: او یک رومیزی شیک پهن می کند، چند شمع روشن میکند، و موسیقی عاشقانه ایتالیایی پخش میکند. کلویی عاشق زمانی است که کوین برای شاد کردنش تلاش میکند.
There’s only one thing. Kevin isn’t a good cook. In fact, Kevin is a terrible cook. When he tries to make breakfast he burns the eggs, when he tries to make lunch he screws up the salad, when he tries to make dinner even the neighbors smell how bad it is.
فقط یک مشکلی وجود دارد. کوین آشپز خوبی نیست. راستش، کوین آشپز افتضاحی است. وقتی او سعی میکند صبحانه درست کند تخم مرغ را میسوزاند، وقتی سعی میکند ناهار درست کند سالاد را خراب میکند، وقتی سعی میکند شام درست کند حتی همسایهها هم بوی بد غذایش را متوجه میشوند.
Kevin has another idea: if he calls up one of the restaurants before Chloe gets home and orders take-out, he can serve that food instead of his bad cooking!
ایدهی دیگری به ذهن کوین می رسد: اگر قبل از اینکه کلویی به خانه برسد، به یکی از رستوران ها زنگ بزند و غذای بیرون بر سفارش دهد، میتواند آن غذا را به جای آشپزی بد خودش برای کلویی سرو کند.
The day arrives. Chloe is still at work while Kevin orders the food, picks it up, and brings it back home. As he lays down the place settings, lights the candles and puts the music on, Chloe walks in. “Happy Anniversary!” Kevin tells Chloe. He shows off their romantic dinner setting, smiling.
روز موعود فرا میرسد. کلویی هنوز سر کار است وقتی کوین غذا را سفارش میدهد، دنبال غذا میرود، و آن را به خانه میآورد. وقتی او میز را میچیند، شمعها را روشن میکند و موسیقی را پخش میکند، کلویی به خانه میآید. کوین به کلویی میگوید:« سالگرد ازدواجمان مبارک!» او لبخندزنان میز عاشقانهشان را به کلویی نشان میدهد.
Chloe looks confused. “Our anniversary is tomorrow, Kevin.” Kevin pauses, looks at the calendar and realizes she’s right. He looks back at her. “I guess it’s always good to practice!” he says.
کلویی گیج شده است. "سالگرد ازدواج ما فرداست، کوین." کوین مکث میکند، به تقویم نگاه میکند و متوجه میشود که کلویی راست میگوید. او بر میگردد و به کلویی نگاه میکند. او میگوید: "فکر کنم همیشه تمرین کردن کار خوبی است!"
#Short_story_70
💍 @coding_504 🧖♀
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣