Forwarded from 🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
The Grumpy Tree
درخت بدخلق
#داستان_کوتاه_انگلیسی
There was once a grumpy tree. It was the biggest tree in the forest, and it didn’t need its shadow for anything. However, the tree would never share its shadow with any of the animals, and wouldn’t let them come anywhere near.
روزی روزگاری درخت بدخلقی وجود داشت. او، بزرگترین درخت جنگل بود. و سایهاش را برای هیچچیزی نیاز نداشت. اما این درخت هیچوقت سایهاش را با حیوانات دیگر تقسیم نمیکرد. و اجازه نمیداد که آنها حتی نزدیکش بشوند.
One year, the autumn and winter were terrible, and the tree, without its leaves, was going to die of cold. A little girl, who went to live with her grandma that winter, found the tree shivering, so she went to get a great big scarf to warm the tree up. The Spirit of the Forest appeared and told the little girl why that tree was so solitary, and why no one would help him. Even so, the girl decided to put the scarf on the tree.
یک سال، پاییز و زمستان بسیار وحشتناک بود. و درخت، بدون برگهایش داشت از سرما میمرد.یک دختر کوچک که آن زمستان رفته بود که با مادربزرگش زندگی کند، آن درخت را در حال لرزید نیافت. برای همین رفت کهیک شال به دست بیاورد که درخت را گرم کند. روح جنگل پدیدار شد و به آن دختر گفت که چرا آن درخت آنقدر تنها بود؛ و چرا هیچکسی کمکش نمیکرد. بااینحال، دختر تصمیم گرفت که شال را روی درخت بیندازد.
The next springtime, the tree had learned from the girl’s generosity, and when she sat next to the trunk the tree bent down to shade her from the sun. The Spirit of the Forest saw this and went to tell all the animals. He told them that from then on they would be able to shade themselves well, because the tree had learned that having kind and generous beings around makes the world a much better place to live in.
فصل بهار بعدی، درخت از سخاوت دختریاد گرفت. و وقتیکه او کنار تنهی درخت نشست، درخت خم شد و روی دختر سایه انداخت. (نکتهی انحرافی: هر چه فکر کردم نتوانستم معادل فارسی خوبی برای جملهی shade her from the sun پیدا کنم!). روح جنگل این موضوع را دید و رفت که به بقیهی حیوانات بگوید. او به آنها گفت که از این به بعد میتوانند از سایهی درخت استفاده کنند. زیرا درختیاد گرفته بود که داشتن موجوداتی سخاوتمند و مهربان دوروبر خود دنیا را جای بهتری برای زندگی میکند.
👌لغات مهم داستان:
Grumpy: بدخلق
Forest: جنگل
Shadow: سایه
Share: تقسیم کردن
Terrible: وحشتناک
Leaves: برگها Leaf: برگ
Shivering: لرزیدن
Scarf: شال
Spirit: روح
Appear: پدیدار شدن
Solitary: تنها
Even so: بااینحال
Springtime: فصل بهار
Generosity: سخاوت
Trunk: تنه
#Short_story_33
🌲 @coding_504 🌳
درخت بدخلق
#داستان_کوتاه_انگلیسی
There was once a grumpy tree. It was the biggest tree in the forest, and it didn’t need its shadow for anything. However, the tree would never share its shadow with any of the animals, and wouldn’t let them come anywhere near.
روزی روزگاری درخت بدخلقی وجود داشت. او، بزرگترین درخت جنگل بود. و سایهاش را برای هیچچیزی نیاز نداشت. اما این درخت هیچوقت سایهاش را با حیوانات دیگر تقسیم نمیکرد. و اجازه نمیداد که آنها حتی نزدیکش بشوند.
One year, the autumn and winter were terrible, and the tree, without its leaves, was going to die of cold. A little girl, who went to live with her grandma that winter, found the tree shivering, so she went to get a great big scarf to warm the tree up. The Spirit of the Forest appeared and told the little girl why that tree was so solitary, and why no one would help him. Even so, the girl decided to put the scarf on the tree.
یک سال، پاییز و زمستان بسیار وحشتناک بود. و درخت، بدون برگهایش داشت از سرما میمرد.یک دختر کوچک که آن زمستان رفته بود که با مادربزرگش زندگی کند، آن درخت را در حال لرزید نیافت. برای همین رفت کهیک شال به دست بیاورد که درخت را گرم کند. روح جنگل پدیدار شد و به آن دختر گفت که چرا آن درخت آنقدر تنها بود؛ و چرا هیچکسی کمکش نمیکرد. بااینحال، دختر تصمیم گرفت که شال را روی درخت بیندازد.
The next springtime, the tree had learned from the girl’s generosity, and when she sat next to the trunk the tree bent down to shade her from the sun. The Spirit of the Forest saw this and went to tell all the animals. He told them that from then on they would be able to shade themselves well, because the tree had learned that having kind and generous beings around makes the world a much better place to live in.
فصل بهار بعدی، درخت از سخاوت دختریاد گرفت. و وقتیکه او کنار تنهی درخت نشست، درخت خم شد و روی دختر سایه انداخت. (نکتهی انحرافی: هر چه فکر کردم نتوانستم معادل فارسی خوبی برای جملهی shade her from the sun پیدا کنم!). روح جنگل این موضوع را دید و رفت که به بقیهی حیوانات بگوید. او به آنها گفت که از این به بعد میتوانند از سایهی درخت استفاده کنند. زیرا درختیاد گرفته بود که داشتن موجوداتی سخاوتمند و مهربان دوروبر خود دنیا را جای بهتری برای زندگی میکند.
👌لغات مهم داستان:
Grumpy: بدخلق
Forest: جنگل
Shadow: سایه
Share: تقسیم کردن
Terrible: وحشتناک
Leaves: برگها Leaf: برگ
Shivering: لرزیدن
Scarf: شال
Spirit: روح
Appear: پدیدار شدن
Solitary: تنها
Even so: بااینحال
Springtime: فصل بهار
Generosity: سخاوت
Trunk: تنه
#Short_story_33
🌲 @coding_504 🌳
👍1
Forwarded from 🎓کدینگ ۵۰۴ | coding 504 🎓
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
لیست کلمات #درس11 کتاب 504
❄️1)Evidence مدرک، شاهد ، گواه
❄️2)Solitary انفرادی ، تنها، تک
❄️3)Vision دید، قوه بینایی
❄️4)Frequent تکراری ، مکرر
❄️5)Glimpse نظر اجمالی، نگاه سریع
❄️6)Recent اخیر
❄️7)Decade دهه ، دوره ده ساله
❄️8)Hesitate مردد بودن ،تردید داشتن
❄️9)Absurd پوچ ، بی پایه
❄️10)Conflict اختلاف، تناقض
❄️11)Minority اقلیت ، گروه اقلیت
❄️12)Fiction افسانه، داستان ، خیال
❄️ @coding_504 ❄️
❄️1)Evidence مدرک، شاهد ، گواه
❄️2)Solitary انفرادی ، تنها، تک
❄️3)Vision دید، قوه بینایی
❄️4)Frequent تکراری ، مکرر
❄️5)Glimpse نظر اجمالی، نگاه سریع
❄️6)Recent اخیر
❄️7)Decade دهه ، دوره ده ساله
❄️8)Hesitate مردد بودن ،تردید داشتن
❄️9)Absurd پوچ ، بی پایه
❄️10)Conflict اختلاف، تناقض
❄️11)Minority اقلیت ، گروه اقلیت
❄️12)Fiction افسانه، داستان ، خیال
❄️ @coding_504 ❄️
👍1
دوستانی که در جمله سازی انگلیسی و مکالمه روان نیستید!
این کانال معجزه میکنه.
کتابی استاندارد چاپ آکسفورد
حرف زدن انگلیسی رویا نیست👇مکالمه با یکتا مدرس کانال کدینگ👇👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g
این کانال معجزه میکنه.
کتابی استاندارد چاپ آکسفورد
حرف زدن انگلیسی رویا نیست👇مکالمه با یکتا مدرس کانال کدینگ👇👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD43D8A5vH0Wfghr9g
🎧 Self Control 🎧
🎙Laura Branigan 🎼
Oh the night is my world
آه، شب دنياي من است
City light painted girls
نورپردازي شهر و دختران رنگارنگ
In the day nothing matters
در روز هيچ چيز اهميت ندارد
It's the night time that flatters
اين شب است كه مرا گمراه مي كند
In the night no control
در شب كنترلي وجود ندارد(نمي توانم خودم را كنترل كنم)
Through the wall something breaking
آن سوي ديوار چيزي در حال شكست است
Wearing white as you're walking
و تو سفيد پوشيده اي در حاليكه قدم مي زني
Down the street of my soul
در خيابان روح من
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
You got me living only for the night
تو مرا فقط براي زندگي در شب آفريده اي
Before the morning comes
قبل از اينكه صبح بيايد
A story's told
يك داستان گفته شد
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
Another night, another day goes by
يك شب ديگر، يك روز ديگر مي رود با اين خيال كه
I never stop myself to wonder why
من هيچ وقت پايان نمي دهم به اينكه در شگفت باشم كه چرا
You help me to forget to play my role
تو به من كمك مي كني كه من نقشم را فراموش كنم
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
I, I live among the creatures of the night
من، من در ميان مخلوقات شب زندگي مي كنم
I haven't got the will to try and fight
من هنوز خواست و اراده براي تلاش و نبرد را به دست نياورده ام...
Against a new tomorrow
... در برابر يك فرداي جديد
So I guess I'll just believe it
بنابر اين من گمان مي كنم من فقط باور خواهم داشت كه...
That tomorrow never comes
... كه فردا هيچ وقت نخواهد آمد
I say night I'm living in the forest of my dream
من مي گويم شب، من در جنگل روياهايم زندگي مي كنم
I know the night is not as it would seem
من مي دانم كه شب آنطور نيست كه به نظر مي رسد
I must believe in something
من بايد ايمان داشته باشم به بعضي چيزها
So I'll make myself believe it
پس من خودم را واداربه اين باور مي كنم...
That this night will never go
... كه اين شب هيچ گاه نخواهد رفت
Ohoho, ohoho,ohoho, ohoho Ohoho...
You take my self, you take my self control
تو در اختيار مي گيري مرا، تو در اختيار مي گيري كنترل مرا
🎶 @coding_504 🎶
🎙Laura Branigan 🎼
Oh the night is my world
آه، شب دنياي من است
City light painted girls
نورپردازي شهر و دختران رنگارنگ
In the day nothing matters
در روز هيچ چيز اهميت ندارد
It's the night time that flatters
اين شب است كه مرا گمراه مي كند
In the night no control
در شب كنترلي وجود ندارد(نمي توانم خودم را كنترل كنم)
Through the wall something breaking
آن سوي ديوار چيزي در حال شكست است
Wearing white as you're walking
و تو سفيد پوشيده اي در حاليكه قدم مي زني
Down the street of my soul
در خيابان روح من
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
You got me living only for the night
تو مرا فقط براي زندگي در شب آفريده اي
Before the morning comes
قبل از اينكه صبح بيايد
A story's told
يك داستان گفته شد
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
Another night, another day goes by
يك شب ديگر، يك روز ديگر مي رود با اين خيال كه
I never stop myself to wonder why
من هيچ وقت پايان نمي دهم به اينكه در شگفت باشم كه چرا
You help me to forget to play my role
تو به من كمك مي كني كه من نقشم را فراموش كنم
You take myself you take my self control
تو مي گيري، تو كنترل مرا مي گيري
I, I live among the creatures of the night
من، من در ميان مخلوقات شب زندگي مي كنم
I haven't got the will to try and fight
من هنوز خواست و اراده براي تلاش و نبرد را به دست نياورده ام...
Against a new tomorrow
... در برابر يك فرداي جديد
So I guess I'll just believe it
بنابر اين من گمان مي كنم من فقط باور خواهم داشت كه...
That tomorrow never comes
... كه فردا هيچ وقت نخواهد آمد
I say night I'm living in the forest of my dream
من مي گويم شب، من در جنگل روياهايم زندگي مي كنم
I know the night is not as it would seem
من مي دانم كه شب آنطور نيست كه به نظر مي رسد
I must believe in something
من بايد ايمان داشته باشم به بعضي چيزها
So I'll make myself believe it
پس من خودم را واداربه اين باور مي كنم...
That this night will never go
... كه اين شب هيچ گاه نخواهد رفت
Ohoho, ohoho,ohoho, ohoho Ohoho...
You take my self, you take my self control
تو در اختيار مي گيري مرا، تو در اختيار مي گيري كنترل مرا
🎶 @coding_504 🎶
#هشت_تا_از_بهترین_راه_های_یادگیری_لغات_در_زبان_انگلیسی
7⃣با دیگران تمرین کنید
یادگیری و آموزش، زمانی که با دیگران تمرین کنید، هم سرگرمی بیشتری دارد و هم یادگیری را آسان تر می کند. گروهی از دوستانتان که با همدیگر یک هدف مشترک دارید (مثلا همه قرار است برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروید، یا سفر توریستی به یک کشور انگلیسی زبان داشته باشید و..) دور هم جمع کنید، چه بصورت حضوری و چه در قالب گروه های مجازی تلگرام یا اسکایپ و … شروع به مکالمه و مباحثه به زبان انگلیسی در مورد موضوعات مختلف کنید. نه تنها دایره واژگان خود را گسترش می دهید بلکه می توانید از همدیگر برای رفع اشکال کمک بگیرید.
🔺 @coding_504 🔻
7⃣با دیگران تمرین کنید
یادگیری و آموزش، زمانی که با دیگران تمرین کنید، هم سرگرمی بیشتری دارد و هم یادگیری را آسان تر می کند. گروهی از دوستانتان که با همدیگر یک هدف مشترک دارید (مثلا همه قرار است برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروید، یا سفر توریستی به یک کشور انگلیسی زبان داشته باشید و..) دور هم جمع کنید، چه بصورت حضوری و چه در قالب گروه های مجازی تلگرام یا اسکایپ و … شروع به مکالمه و مباحثه به زبان انگلیسی در مورد موضوعات مختلف کنید. نه تنها دایره واژگان خود را گسترش می دهید بلکه می توانید از همدیگر برای رفع اشکال کمک بگیرید.
🔺 @coding_504 🔻
73. #postpone : postˈpoʊn
put off to a later time, delay
به زمان دیگری موکول کردن، به تاخیر انداختن، به تعویق انداختن
a. The young couple wanted to postpone their wedding until they were sure they could handle the burdens of marriage.
زوج جوان می خواستند عروسیشان را به تاخیر بیندازند تا زمانی که مطمئن شوند می توانند از عهده مسئولیت ازدواج برآیند
b. I neglected to postpone the party because I thought everyone would be able to come.
میهمانی را به تاخیر نینداختم زیرا فکر کردم همه میتوانند بیایند
c. The supermarket's owner planned to postpone the grand opening until Saturday.
صاحب سوپرمارکت قصد داشت تا افتتاحیه باشکوه را تا شنبه به تاخیر بیندازد.
🍂 @coding_504 🍂
put off to a later time, delay
به زمان دیگری موکول کردن، به تاخیر انداختن، به تعویق انداختن
a. The young couple wanted to postpone their wedding until they were sure they could handle the burdens of marriage.
زوج جوان می خواستند عروسیشان را به تاخیر بیندازند تا زمانی که مطمئن شوند می توانند از عهده مسئولیت ازدواج برآیند
b. I neglected to postpone the party because I thought everyone would be able to come.
میهمانی را به تاخیر نینداختم زیرا فکر کردم همه میتوانند بیایند
c. The supermarket's owner planned to postpone the grand opening until Saturday.
صاحب سوپرمارکت قصد داشت تا افتتاحیه باشکوه را تا شنبه به تاخیر بیندازد.
🍂 @coding_504 🍂
آیدی ثبت نام لغات ضروری 504:
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses