#Abuse
سوء استفاده کردن از
کدینگ:آب رو یوزپلنگ خورد و گفت کسی حق سوء استفاده کردن از این آب رو نداره
☘ @coding_504 ☘
سوء استفاده کردن از
کدینگ:آب رو یوزپلنگ خورد و گفت کسی حق سوء استفاده کردن از این آب رو نداره
☘ @coding_504 ☘
🔴🔊اخرین فرصت برای ثبت نام در دوره گرامر کاربردی زبان انگلیسی 🔊🔊
هر روز یک درس از کتاب گرامر تدریس میشه و شما گرامر رو شیرین مثل قند با تدریس استاد یکتا یاد میگیرید
کتاب آموزشی این دوره یکی از بهترین منابع آموزش گرامر است. سطح کتاب Intermediate میباشد و تدریس دو زبانه خط به خط کتاب English Grammar in Use
نوشته ی Raymond Murphy
👈برای شرکت در ترم یک این دوره به ادمین ثبتنام پیام بدید👇👇👇
@SILVERMOON1000
🌹این دوره مناسب برای دانشجویان و داوطلبان کنکور سراری و کارشناسی ارشد و دکتری کلیه رشته ها و آزمون های تافل و آیلتس و سایر افرادی که در گرامر احساس ضعف و ناتوانی می کنند میباشد.
پنجاه جلسه ی پربار، که یک بار برای همیشه سختی مباحث عمده ی زمانها رو در گرامر انگلیسی رو از بین می برد.
🌺نمونه تدریس 👈 مشاهده
هر روز یک درس از کتاب گرامر تدریس میشه و شما گرامر رو شیرین مثل قند با تدریس استاد یکتا یاد میگیرید
کتاب آموزشی این دوره یکی از بهترین منابع آموزش گرامر است. سطح کتاب Intermediate میباشد و تدریس دو زبانه خط به خط کتاب English Grammar in Use
نوشته ی Raymond Murphy
👈برای شرکت در ترم یک این دوره به ادمین ثبتنام پیام بدید👇👇👇
@SILVERMOON1000
🌹این دوره مناسب برای دانشجویان و داوطلبان کنکور سراری و کارشناسی ارشد و دکتری کلیه رشته ها و آزمون های تافل و آیلتس و سایر افرادی که در گرامر احساس ضعف و ناتوانی می کنند میباشد.
پنجاه جلسه ی پربار، که یک بار برای همیشه سختی مباحث عمده ی زمانها رو در گرامر انگلیسی رو از بین می برد.
🌺نمونه تدریس 👈 مشاهده
George and the dragon
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
جورج و اژدها
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
#Short_story_44
🐲 @coding_504 🐉
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
روش خواندن داستانهای کوتاه انگلیسی کانال کدینگ 504
#روش_خواندن_داستانهای_انگلیسی
💡روش خواندن هر داستان به چند بخش تقسیم میشود که ترجیحاً هر بخش را در یک روز انجام دهید. البته با توجه به سطح زبانتان میتوانید بعضی بخشها را باهم انجام دهید و یا حتی بعضی بخشها را انجام ندهید.
1⃣ گوش دادن کلی داستان کوتاه: ابتدا داستان را یک دور با آرامش خاطر بخوانید و سعی کنید که با کلیات آن آشنا شوید. اگر احساس میکنید که داستان کوتاه تا حدودی برای شما سخت است، از متن فارسی برای درک داستان استفاده کنید. اما برای دفعات بعدی از متن انگلیسی استفاده کنید.
🔺 @coding_504 🔻
#روش_خواندن_داستانهای_انگلیسی
💡روش خواندن هر داستان به چند بخش تقسیم میشود که ترجیحاً هر بخش را در یک روز انجام دهید. البته با توجه به سطح زبانتان میتوانید بعضی بخشها را باهم انجام دهید و یا حتی بعضی بخشها را انجام ندهید.
1⃣ گوش دادن کلی داستان کوتاه: ابتدا داستان را یک دور با آرامش خاطر بخوانید و سعی کنید که با کلیات آن آشنا شوید. اگر احساس میکنید که داستان کوتاه تا حدودی برای شما سخت است، از متن فارسی برای درک داستان استفاده کنید. اما برای دفعات بعدی از متن انگلیسی استفاده کنید.
🔺 @coding_504 🔻
405. #Untidy ən'taɪdi
Not neat; not in order
آشفته، نامرتب
a. The bachelors quarters were most untidy.
محل زندگي مرد مجرد، بسيار نامرتب بود.
b. We must start a cleanup campaign to keep the campus from being so untidy.
بايد يک جنبش پاکسازي ايجاد کنيم تا از نامرتب بودن محوطه ي دانشگاه جلوگيري کنيم
c. Finding the house in such an untidy condition baffled us.
ديدن خانه در چنين وضعيت نامرتبي ما را مبهوت کرد.
☘ @coding_504 ☘
Not neat; not in order
آشفته، نامرتب
a. The bachelors quarters were most untidy.
محل زندگي مرد مجرد، بسيار نامرتب بود.
b. We must start a cleanup campaign to keep the campus from being so untidy.
بايد يک جنبش پاکسازي ايجاد کنيم تا از نامرتب بودن محوطه ي دانشگاه جلوگيري کنيم
c. Finding the house in such an untidy condition baffled us.
ديدن خانه در چنين وضعيت نامرتبي ما را مبهوت کرد.
☘ @coding_504 ☘
آیدی ثبت نام لغات ضروری 504:
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses
#روش_خواندن_داستانهای_انگلیسی
2⃣ گوش دادن داستان به همراه متن انگلیسی: در این بخش میخواهید که با رویکردی آموزشی خواندن و شنیدن داستان را آغاز کنید. بنابراین فایل متن داستان انگلیسی را بازکرده و دوباره از اول درحالیکه دارید داستان را میشنوید، متن آن را نیز به همراه گوینده مطالعه نمایید. هر لغتی را که نمیدانستید در گوشهای یادداشت کنید. در پایان داستان، یک دور تمامی لغتها را با استفاده از دیکشنری و یا متن فارسی داستان استخراج نموده و بازبینی کنید. توجه نمایید که لازم نیست لغاتی که نمیدانید را حفظ بکنید. فقط کافی است که آن را بازبینی کنید. همین. پسازاینکه یک دور لغتها را بازبینی کردید. دوباره از اول به همین ترتیب یکبار دیگر به صدای گوینده گوش دهید و متن را بخوانید و درنهایت لغاتی که نمیدانید را بازبینی کنید. این فرایند را تا جایی که دوست داشتید و احساس کردید که داستان انگلیسی را بهخوبی فهمیدهاید ادامه دهید.
🔺 @coding_504 🔻
2⃣ گوش دادن داستان به همراه متن انگلیسی: در این بخش میخواهید که با رویکردی آموزشی خواندن و شنیدن داستان را آغاز کنید. بنابراین فایل متن داستان انگلیسی را بازکرده و دوباره از اول درحالیکه دارید داستان را میشنوید، متن آن را نیز به همراه گوینده مطالعه نمایید. هر لغتی را که نمیدانستید در گوشهای یادداشت کنید. در پایان داستان، یک دور تمامی لغتها را با استفاده از دیکشنری و یا متن فارسی داستان استخراج نموده و بازبینی کنید. توجه نمایید که لازم نیست لغاتی که نمیدانید را حفظ بکنید. فقط کافی است که آن را بازبینی کنید. همین. پسازاینکه یک دور لغتها را بازبینی کردید. دوباره از اول به همین ترتیب یکبار دیگر به صدای گوینده گوش دهید و متن را بخوانید و درنهایت لغاتی که نمیدانید را بازبینی کنید. این فرایند را تا جایی که دوست داشتید و احساس کردید که داستان انگلیسی را بهخوبی فهمیدهاید ادامه دهید.
🔺 @coding_504 🔻
Hamlet
شاهزاده هملت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet.
سالها پیش در دانمارک شاهزادهای به نام هملت زندگی میکرد.
One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad.
روزی از روزها پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان میمیرد و هملت خیلی ناراحت میشود.
After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king!
بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج میکند و حالا کلادیوس پادشاه است!
“Aargh! How could you do this to me!”
هملت با خودش میگوید: «چطور توانستی این کار را با من بکنی!»
One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father!
شبی هوراشیو دوست هملت به او میگوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت بود!
“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me!”
شبح به هملت میگوید: «کلادیوس مرا با زهر مسموم کرد! هملت، تو باید به خاطر من کلادیوس را به سزای کارش برسانی.
Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do.
هملت گیج میشود. نمیداند که باید حرفهای آن شبه را گوش کند یا نه و نمیداند چه کند.
Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia.
حالا هملت کارهای عجیبی میکند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را میرنجاند.
“Go away! Leave me alone!”
هملت به اوفیلیا میگوید: «از من دور شو! تنهایم بگذار!»
“Oh, he is so mean!”
اوفیلیا میگوید: «آه، چقدر بدجنس شده است!»
One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father.
یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر میشوند و هملت نقشهای میکشد. او از هنرپیشهها میخواهد نقشهایشان را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.
“With this play I will catch the king.”
هملت با خود میگوید: «من با این نمایشنامه پادشاه را گیر میاندازم.»
When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth.
وقتی کلادیوس نمایش را تماشا میکند بسیار نگران شده و فرار میکند. هملت او را میبیند و حقیقت را میداند.
Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes.
حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشهای میکشد.
“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too.”
کلادیوس میگوید: «تو با هملت مسابقه شمشیرزنی میدهی و ما شمشیر را زهرآلود میکنیم و در جام نوشیدنیاش هم زهر میریزیم.»
Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too!
لرتیز و هملت میجنگند. لرتیز هملت را خونی میکند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را میگیرد و با آن، لرتیز را هم خونی میکند.
“Here, Hamlet, drink this.”
گرترود به هملت میگوید:«این رو بگیر و بنوش هملت.»
“No, thank you, Mother. I’m not thirsty.”
هملت میگوید:« نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.»
“No, don’t!”
کلادیوس فریاد میزند: «نه نخورش!»
“It was him! He poisoned us all!”
«خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!»
Finally, Hamlet knows he must stop Claudius.
سرانجام هملت میفهمد که باید کلادیوس را به سزایش برساند.
“Aargh! Have this and this!”
هملت بهسوی کلادیوس حمله کرده و او را میکشد: «بگیر که اومد! این هم نوش جانت!»
All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king.
حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شدهاند و هملت به دوستش میگوید باید کسی پادشاه شود.
“Goodbye, my prince.”
دوست هملت با او وداع میکند: «شاهزاده من بدرود و خداحافظ.»
#Short_story_45
🛡 @coding_504 ⚔
شاهزاده هملت
#داستان_کوتاه_انگلیسی
Many years ago in Denmark there was a prince called Hamlet.
سالها پیش در دانمارک شاهزادهای به نام هملت زندگی میکرد.
One day Hamlet’s father, the king, dies suddenly and Hamlet is very sad.
روزی از روزها پدر هملت که پادشاه دانمارک بود ناگهان میمیرد و هملت خیلی ناراحت میشود.
After this Hamlet’s mother, Gertrude, gets married again very quickly. She marries her husband’s brother, Claudius, and Claudius is now the king!
بعدازآن گرترود مادر هملت خیلی زود با کلادیوس برادر شوهرش ازدواج میکند و حالا کلادیوس پادشاه است!
“Aargh! How could you do this to me!”
هملت با خودش میگوید: «چطور توانستی این کار را با من بکنی!»
One night Hamlet’s friend, Horatio, tells him that there is a ghost in the castle. It is the ghost of Hamlet’s father!
شبی هوراشیو دوست هملت به او میگوید که شبحی در قصر است. آن شَبَح پدر هملت بود!
“Claudius killed me with poison! Hamlet, you must punish Claudius for me!”
شبح به هملت میگوید: «کلادیوس مرا با زهر مسموم کرد! هملت، تو باید به خاطر من کلادیوس را به سزای کارش برسانی.
Hamlet is confused. He doesn’t know if he believes the ghost and he doesn’t know what to do.
هملت گیج میشود. نمیداند که باید حرفهای آن شبه را گوش کند یا نه و نمیداند چه کند.
Hamlet now acts very strangely. He is mean and angry, and he upsets his girlfriend, Ophelia.
حالا هملت کارهای عجیبی میکند. بدجنس و عصبانی است و نامزدش اوفیلیا را میرنجاند.
“Go away! Leave me alone!”
هملت به اوفیلیا میگوید: «از من دور شو! تنهایم بگذار!»
“Oh, he is so mean!”
اوفیلیا میگوید: «آه، چقدر بدجنس شده است!»
One day a group of actors come to the castle and Hamlet makes a plan. He asks the actors to change their play. The new play will show a king poisoned like Hamlet’s father.
یک روز یک گروه هنرپیشه وارد قصر میشوند و هملت نقشهای میکشد. او از هنرپیشهها میخواهد نقشهایشان را عوض کنند. نمایشنامه جدید ماجرای پادشاهی است که مثل پدر هملت مسموم شده است.
“With this play I will catch the king.”
هملت با خود میگوید: «من با این نمایشنامه پادشاه را گیر میاندازم.»
When Claudius watches the play he looks very worried and runs away. Hamlet sees him and he knows the truth.
وقتی کلادیوس نمایش را تماشا میکند بسیار نگران شده و فرار میکند. هملت او را میبیند و حقیقت را میداند.
Claudius is very worried about Hamlet now and makes a plan with Ophelia’s brother, Laertes.
حالا کلادیوس نگران خطری است که هملت برایش دارد و با لرتیز برادر اوفیلیا نقشهای میکشد.
“You will fight him and we will put poison on the sword and in his drink too.”
کلادیوس میگوید: «تو با هملت مسابقه شمشیرزنی میدهی و ما شمشیر را زهرآلود میکنیم و در جام نوشیدنیاش هم زهر میریزیم.»
Laertes and Hamlet fight. Laertes cuts Hamlet, but in the fight Hamlet takes Laertes’ sword and cuts him with it too!
لرتیز و هملت میجنگند. لرتیز هملت را خونی میکند اما در حین جنگ، هملت شمشیر لرتیز را میگیرد و با آن، لرتیز را هم خونی میکند.
“Here, Hamlet, drink this.”
گرترود به هملت میگوید:«این رو بگیر و بنوش هملت.»
“No, thank you, Mother. I’m not thirsty.”
هملت میگوید:« نه ممنون مادر. من تشنه نیستم.»
“No, don’t!”
کلادیوس فریاد میزند: «نه نخورش!»
“It was him! He poisoned us all!”
«خودشه! اون همه ما رو مسموم کرد!»
Finally, Hamlet knows he must stop Claudius.
سرانجام هملت میفهمد که باید کلادیوس را به سزایش برساند.
“Aargh! Have this and this!”
هملت بهسوی کلادیوس حمله کرده و او را میکشد: «بگیر که اومد! این هم نوش جانت!»
All the royal family are now poisoned and Hamlet tells his friend that there must be a new king.
حالا تمام اعضای خانواده سلطنتی مسموم شدهاند و هملت به دوستش میگوید باید کسی پادشاه شود.
“Goodbye, my prince.”
دوست هملت با او وداع میکند: «شاهزاده من بدرود و خداحافظ.»
#Short_story_45
🛡 @coding_504 ⚔
ابتدا داستان را به صورت روزنامه وار بخوانید.
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
سپس با خواندن موشکفانه، داستان رو دوباره بخونید و این موارد رو چک کنید:
۱. لغت های جدید
۲. ساختارهای گرامری
۳. عبارت کاربردی
۴. تلفظ
🗣 @coding_504 🗣
425. #Soothe ˈsuːð
Quiet; calm; comfort
آرام کردن، ساکت کردن، آرامش دادن
a. With an embrace, the mother soothed the hurt child.
مادر با در آغوش گرفتن کودک رنجيده، او را آرام کرد.
b. Heat soothes some aches; cold soothes others.
بعضي از دردها را گرما و بعضي ديگر را سرما تسکين مي دهد.
c. Rosalie's nerves were soothed by the soft music.
اعصاب «روزالي» با يک موسيقي آرام تسکين يافت.
☘ @coding_504 ☘
Quiet; calm; comfort
آرام کردن، ساکت کردن، آرامش دادن
a. With an embrace, the mother soothed the hurt child.
مادر با در آغوش گرفتن کودک رنجيده، او را آرام کرد.
b. Heat soothes some aches; cold soothes others.
بعضي از دردها را گرما و بعضي ديگر را سرما تسکين مي دهد.
c. Rosalie's nerves were soothed by the soft music.
اعصاب «روزالي» با يک موسيقي آرام تسکين يافت.
☘ @coding_504 ☘
آیدی ثبت نام لغات ضروری 504:
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses
برای شرکت در کلاس های تلگرامی استاد یکتا به ایدی زیر پیام بدین.👇
@O2021
کانال دوره ها و نمونه تدریسها👇
@en_courses