This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تاثیر تغییر عادات غذایی در بهبود اختلال #افسردگی(#depression)
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
بعضیا طوری زندگی می کنن انگار که تا ابد زنده اند و جاودانه اند، اونا عاشق آدما نمی شن، بلکه روی اونها سرمایه گذاری می کنن...!
@OfficialEnglishTwitter
@OfficialEnglishTwitter
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 نشانه ها، درمان و باورهای غلط درباره #وسواس_فکری_اجباری ( #OCD )
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
قشنگترین چیزی که می توانی بپوشی، اعتماد است.
@OfficialEnglishTwitter
@OfficialEnglishTwitter
Emily's Secret
#داستان_کوتاه_انگلیسی ( سطح اولیه Elementry)
Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.
امیلی 8 سال سن دارد. او در یک خانه بزرگ زندگی می کند. او یک اتاق خیلی بزرگ دارد. او اسباب بازی های زیادی دارد و او دوستان زیادی دارد. اما امیلی شاد نیست. او یک راز دارد.
She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.
او نمی خواهد به هیچ کس در مورد رازش بگوید. او احساس شرمندگی می کند. مشکل این است که اگر کسی (هم) در این مورد بداند، هیچ کس نمی تواند به او کمک کند.
Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet.
امیلی تکیلفش را نمی نویسد. وقتی یک امتحان وجود دارد او مریض می شود. او به هیچ کس نمی گوید، اما واقعیت این است که او نمی تواند بخواند و بنویسد. امیلی حرف های الفبا را به خاطر نمی آورد.
”One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”. The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.
یک روز معلم امیلی می فهمد. او می بیند که امیلی نمی تواند روی تخته بنویسد. او، امیلی را بعد از کلاس صدا می کند از او می خواهد که به او حقیقت را بگوید. امیلی می گوید “این درست است، من نمی دانم چطور بخوانم و بنویسم.”. معلم به او گوش می کند. او می خواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی می گوید “مشکلی نیست. تو می توانی بخوانی و بنویسی، اگر ما با هم تمرین کنیم.
So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write!
پس امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس (همدیگر را) می بینند. آنها با هم تمرین می کنند. امیلی به سختی کار می کند! حالا او می داند چطور بخواند و بنویسد.
#Short_story_2
👱🏻♀ @coding_504 👱🏻♀
#داستان_کوتاه_انگلیسی ( سطح اولیه Elementry)
Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.
امیلی 8 سال سن دارد. او در یک خانه بزرگ زندگی می کند. او یک اتاق خیلی بزرگ دارد. او اسباب بازی های زیادی دارد و او دوستان زیادی دارد. اما امیلی شاد نیست. او یک راز دارد.
She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.
او نمی خواهد به هیچ کس در مورد رازش بگوید. او احساس شرمندگی می کند. مشکل این است که اگر کسی (هم) در این مورد بداند، هیچ کس نمی تواند به او کمک کند.
Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet.
امیلی تکیلفش را نمی نویسد. وقتی یک امتحان وجود دارد او مریض می شود. او به هیچ کس نمی گوید، اما واقعیت این است که او نمی تواند بخواند و بنویسد. امیلی حرف های الفبا را به خاطر نمی آورد.
”One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”. The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.
یک روز معلم امیلی می فهمد. او می بیند که امیلی نمی تواند روی تخته بنویسد. او، امیلی را بعد از کلاس صدا می کند از او می خواهد که به او حقیقت را بگوید. امیلی می گوید “این درست است، من نمی دانم چطور بخوانم و بنویسم.”. معلم به او گوش می کند. او می خواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی می گوید “مشکلی نیست. تو می توانی بخوانی و بنویسی، اگر ما با هم تمرین کنیم.
So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write!
پس امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس (همدیگر را) می بینند. آنها با هم تمرین می کنند. امیلی به سختی کار می کند! حالا او می داند چطور بخواند و بنویسد.
#Short_story_2
👱🏻♀ @coding_504 👱🏻♀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 با #شکست_عاطفی چه اتفاقاتی را در بدنمان تجربه می کنیم؟
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
🌀 تقویت انگلیسی با اطلاعات تخصصی روانشناسی با زیرنویس فارسی
در کانال کدینگ، روانت را به ما بسپار، زبانت راه میوفته
@Coding_504
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
گاهی فکر میکنم به درد نخورم اما بعد یادم میوفته که موقع نفس کشیدن کربن دی اکسید پس میدم واسه گیاها
@OfficialEnglishTwitter
@OfficialEnglishTwitter
Forwarded from سریال اکسترا و فرندز
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️
اونایی که همش منتظر شانسین. با شانس زندگی بهتر نمیشه، ولی با تغییر مطمئن باش بهتر میشه.
@OfficialEnglishTwitter
اونایی که همش منتظر شانسین. با شانس زندگی بهتر نمیشه، ولی با تغییر مطمئن باش بهتر میشه.
@OfficialEnglishTwitter
✅ویژگی ها
1⃣ تدریس 600 واژه در دوماه
2⃣ همراه با ویس استاد یکتا
3⃣ تدریس 30 درس در این دوره
4⃣ هر درس 20 واژه و یک داستان
5⃣ تدریس 30 داستان با ترجمه
6⃣ تدریس ها در یک کانال و بدون تبلیغات ارایه میشود
7⃣ویس تک تک لغات با صدای استاد یکتا (با ترجمه) علاوه بر سی دی خود کتاب
1⃣ تدریس 600 واژه در دوماه
2⃣ همراه با ویس استاد یکتا
3⃣ تدریس 30 درس در این دوره
4⃣ هر درس 20 واژه و یک داستان
5⃣ تدریس 30 داستان با ترجمه
6⃣ تدریس ها در یک کانال و بدون تبلیغات ارایه میشود
7⃣ویس تک تک لغات با صدای استاد یکتا (با ترجمه) علاوه بر سی دی خود کتاب
April’s Month
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیهElementry)
There was a nice little girl. She was 10 years old. Her name was April.
یک دختر کوچولوی مهربان بود. او ده سال سن داشت. نام او آوریل بود.
One day, April asked her parents why she was called April. Her mother answered that she was called April because she was born in April. The little girl was very happy to hear that. She liked her name.
یک روز، آوریل از مادرش سوال کرد چرا او اپریل نامیده می شود. مادرش جواب داد او اپریل نامیده می شود چون او در ماه آوریل به دنیا آمده. دختر کوچولو از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال شد. او نامش را دوست داشت.
April really liked the month April, too. This was because she had her birthday in that month. Her parents made her a party. All her friends came and celebrated with her, and she received a lot of presents.
آوریل واقعا ماه آوریل را هم دوست داشت. این به این خاطر بود که او در این ماه تولد داشت. والدینش برای او یک مهمانی می گرفتند. همه دوستانش می آمدند و با او جشن می گرفتند، و او کلی هدیه می گرفت.
One day, her mother became pregnant and soon April had a little brother. Her brother was born in February. Everyone came to visit the family. Everyone suggested names for the new baby.
یک روز، مادر او باردار شد و زود او یک برادر کوچک داشت. برادر او در ماه فوریه به دنیا آمده بود. همه آمدند تا خانواده را ملاقات کنند. هرکسی نامی برای بچه جدید پیشنهاد می کرد.
April did not understand what the problem was. This looked very simple to her. She said that if the baby was born in February, the correct name was February!
آوریل نمی فهمید مشکل چیست. این به نظر او خیلی ساده می رسید. او گفت که اگر بچه در فوریه به دنیا آمده نام درست فوریه است!
#Short_story_3
👱🏻♀ @coding_504 👱🏻♀
#داستان_کوتاه_انگلیسی (سطح اولیهElementry)
There was a nice little girl. She was 10 years old. Her name was April.
یک دختر کوچولوی مهربان بود. او ده سال سن داشت. نام او آوریل بود.
One day, April asked her parents why she was called April. Her mother answered that she was called April because she was born in April. The little girl was very happy to hear that. She liked her name.
یک روز، آوریل از مادرش سوال کرد چرا او اپریل نامیده می شود. مادرش جواب داد او اپریل نامیده می شود چون او در ماه آوریل به دنیا آمده. دختر کوچولو از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال شد. او نامش را دوست داشت.
April really liked the month April, too. This was because she had her birthday in that month. Her parents made her a party. All her friends came and celebrated with her, and she received a lot of presents.
آوریل واقعا ماه آوریل را هم دوست داشت. این به این خاطر بود که او در این ماه تولد داشت. والدینش برای او یک مهمانی می گرفتند. همه دوستانش می آمدند و با او جشن می گرفتند، و او کلی هدیه می گرفت.
One day, her mother became pregnant and soon April had a little brother. Her brother was born in February. Everyone came to visit the family. Everyone suggested names for the new baby.
یک روز، مادر او باردار شد و زود او یک برادر کوچک داشت. برادر او در ماه فوریه به دنیا آمده بود. همه آمدند تا خانواده را ملاقات کنند. هرکسی نامی برای بچه جدید پیشنهاد می کرد.
April did not understand what the problem was. This looked very simple to her. She said that if the baby was born in February, the correct name was February!
آوریل نمی فهمید مشکل چیست. این به نظر او خیلی ساده می رسید. او گفت که اگر بچه در فوریه به دنیا آمده نام درست فوریه است!
#Short_story_3
👱🏻♀ @coding_504 👱🏻♀