210. #Manipulate məˈnɪpjəˌlet
Handle or treat skillfully
ماهرانه برخورد یا رفتار کردن، بکار بردن، استفاده کردن، با مهارت کاری را انجام دادن
a. Scientists must know how to manipulate their microscopes.
دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپ های خود را بکار ببرند.
b. While Mr.Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.
در حالی که آقای «بیرد» عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت تکان میداد، « فران » برای تماشاچیان صحبت می کرد.
c. The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact.
خلبان مجروح، صفحه رادار را دستکاری کرد تا اینکه تماس گرفت.
❄️ @coding_504 ❄️
Handle or treat skillfully
ماهرانه برخورد یا رفتار کردن، بکار بردن، استفاده کردن، با مهارت کاری را انجام دادن
a. Scientists must know how to manipulate their microscopes.
دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپ های خود را بکار ببرند.
b. While Mr.Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.
در حالی که آقای «بیرد» عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت تکان میداد، « فران » برای تماشاچیان صحبت می کرد.
c. The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact.
خلبان مجروح، صفحه رادار را دستکاری کرد تا اینکه تماس گرفت.
❄️ @coding_504 ❄️
211. #Reckless ˈrekləs
Careless; needless; wild
بی دقت، بی توجه، وحشی
a. We must not ignore reckless drivers; we must take them off the road.
نباید رانندگان بی پروا را نادیده بگیریم، ما باید آن ها را از جاده خارج کنیم.
b. After breaking his hand fighting recklessly, Arthur decided to be more cautious in the future.
بعد از اینکه دست «آرتور» بی احتیاطانه در دعوا شکست، تصمیم گرفت در آینده بیشتر مراقب باشد.
c. The reckless smoker ignited the entire forest.
شخص سیگاری بی دقت، تمام جنگل را به آتش کشاند.
❄️ @coding_504 ❄️
Careless; needless; wild
بی دقت، بی توجه، وحشی
a. We must not ignore reckless drivers; we must take them off the road.
نباید رانندگان بی پروا را نادیده بگیریم، ما باید آن ها را از جاده خارج کنیم.
b. After breaking his hand fighting recklessly, Arthur decided to be more cautious in the future.
بعد از اینکه دست «آرتور» بی احتیاطانه در دعوا شکست، تصمیم گرفت در آینده بیشتر مراقب باشد.
c. The reckless smoker ignited the entire forest.
شخص سیگاری بی دقت، تمام جنگل را به آتش کشاند.
❄️ @coding_504 ❄️
212. #Horrid ˈhɔːrəd
Terrible; frightful
وحشتناک، ترسناک
a. Janey avoided staring at the horrid man's face.
«جینی» از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد.
b. It is simply horrid the way cars pollute the air we breath.
اتومبیل ها به شیوه ی وحشتناکی هوایی را که ما تنفس می کنیم آلوده می کنند.
c. When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid.
وقتی مری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی هم بد بود، وحشتناک بود.
❄️ @coding_504 ❄️
Terrible; frightful
وحشتناک، ترسناک
a. Janey avoided staring at the horrid man's face.
«جینی» از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد.
b. It is simply horrid the way cars pollute the air we breath.
اتومبیل ها به شیوه ی وحشتناکی هوایی را که ما تنفس می کنیم آلوده می کنند.
c. When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid.
وقتی مری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی هم بد بود، وحشتناک بود.
❄️ @coding_504 ❄️
213. #Rave ˈreɪv
Talk wildly
وحشیانه حرف زدن، پرت و پلا گفتن، چرند گفتن
a. Shortly after taking the drug, the addict began to rave and foam at the mouth.
معتاد مدت کوتاهی پس از خوردن مواد، شروع به گفتن حرف های نامربوط نمود و دهانش کف کرد.
b. Speedy raved that his car had the capacity to reach 120 miles per hour.
«اسپیدی» چرند می گفت که اتومبیلش توانایی رسیدن به سرعت ١٢٠ مایل در ساعت را دارد.
c. Sadie was confident that Mr. Stebbe rave about her essay.
«سدی» مطمئن بود که آقای «استب» در مورد مقاله اش زبان به تحسین خواهد گشود.
❄️ @coding_504 ❄️
Talk wildly
وحشیانه حرف زدن، پرت و پلا گفتن، چرند گفتن
a. Shortly after taking the drug, the addict began to rave and foam at the mouth.
معتاد مدت کوتاهی پس از خوردن مواد، شروع به گفتن حرف های نامربوط نمود و دهانش کف کرد.
b. Speedy raved that his car had the capacity to reach 120 miles per hour.
«اسپیدی» چرند می گفت که اتومبیلش توانایی رسیدن به سرعت ١٢٠ مایل در ساعت را دارد.
c. Sadie was confident that Mr. Stebbe rave about her essay.
«سدی» مطمئن بود که آقای «استب» در مورد مقاله اش زبان به تحسین خواهد گشود.
❄️ @coding_504 ❄️
214. #Economical ˌekəˈnɑːmɪkl̩
Not wasting money or time
پول یا وقت را هدر نمی دهد ، اقتصادی ، صرفه جو
a. I find it economical to shop in the large supermarkets.
من متوجه شدم که خرید از سوپرمارکت های بزرگ مقرون به صرفه است.
b. Marrisa was praised for her economical management of the budget.
«ماریسا» به خاطر مدیریت مقتصدانه ی بودجه ستایش شد.
c. The president made Congress aware of the need to be more economical.
«هازل»رئیس جمهور، کنگره را از نیاز به صرفه جویی بیشتر آگاه ساخت.
❄️ @coding_504 ❄️
Not wasting money or time
پول یا وقت را هدر نمی دهد ، اقتصادی ، صرفه جو
a. I find it economical to shop in the large supermarkets.
من متوجه شدم که خرید از سوپرمارکت های بزرگ مقرون به صرفه است.
b. Marrisa was praised for her economical management of the budget.
«ماریسا» به خاطر مدیریت مقتصدانه ی بودجه ستایش شد.
c. The president made Congress aware of the need to be more economical.
«هازل»رئیس جمهور، کنگره را از نیاز به صرفه جویی بیشتر آگاه ساخت.
❄️ @coding_504 ❄️
215. #Lubricate ˈluːbrɪˌket
Make (machinery) smooth and easy to work by putting on oil, grease, or a similar substance.
قرار دادن روغن، گریس و مواد مشابه، کار با ماشین آلات را راحت و هموار کردن، روغن کاری کردن مقدار
a. The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week.
چرخ های بزرگ قطار، باید هر هفته روغن کاری شوند. به حمل مقدار کمي پول با خودم بي توجهي نمي کنم.
b. A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.
برای روغن کاری موتور یک هواپیما مقدار زیادی گریس لازم است.
c. When an engine is lubricated, it works much better.
وقتی که یک موتور (انجین) روغن کاری شود، خیلی بهتر کار میکند.
❄️ @coding_504 ❄️
Make (machinery) smooth and easy to work by putting on oil, grease, or a similar substance.
قرار دادن روغن، گریس و مواد مشابه، کار با ماشین آلات را راحت و هموار کردن، روغن کاری کردن مقدار
a. The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week.
چرخ های بزرگ قطار، باید هر هفته روغن کاری شوند. به حمل مقدار کمي پول با خودم بي توجهي نمي کنم.
b. A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.
برای روغن کاری موتور یک هواپیما مقدار زیادی گریس لازم است.
c. When an engine is lubricated, it works much better.
وقتی که یک موتور (انجین) روغن کاری شود، خیلی بهتر کار میکند.
❄️ @coding_504 ❄️
216. #Ingenious ˌɪnˈdʒiːnjəs
Having great mental ability; clever
دارای توانایی ذهنی زیاد، زرنگ ،مبتکر، نو آور
a. Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax.
«برنی» نقشه ی مبتکرانه ای را طراحی کرد تا در مالیات بر درآمدش تقلب کند.
b. Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions.
«روب گلدبرگ» روزنامه نگاری بود که بخاطر اختراعات ابتکار آمیزش به شهرت رسید.
c. The master spy had an ingenious way of passing secrets to the agent.
جاسوس بزرگ روش مبتکرانه ای برای انتقال اسرار به مأمور مخفی داشت.
❄️ @coding_504 ❄️
Having great mental ability; clever
دارای توانایی ذهنی زیاد، زرنگ ،مبتکر، نو آور
a. Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax.
«برنی» نقشه ی مبتکرانه ای را طراحی کرد تا در مالیات بر درآمدش تقلب کند.
b. Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions.
«روب گلدبرگ» روزنامه نگاری بود که بخاطر اختراعات ابتکار آمیزش به شهرت رسید.
c. The master spy had an ingenious way of passing secrets to the agent.
جاسوس بزرگ روش مبتکرانه ای برای انتقال اسرار به مأمور مخفی داشت.
❄️ @coding_504 ❄️