شاید عمیقا رنج انسان از زندگی همین مفهوم باشد، جایی که در انتهای تمام تلاشت صرف دوست داشتن کسی به منتها علیه نرسیدنی ختم شود که آن دیگری نمیخواهد یا تنها بازیچه برطرف شدن حس نیاز به دیده شدن او شوی که برگرفته از کمبودهای درونی اوست، آنچه بر تو غالب خواهد شد نرسیدن نیست بلکه بیگانگی عمیقیست که نسبت به دنیا و ارزشهای خود ساخته داری، با نگاه کوچکی به گذشته خود و آنچه را که از دیگری به تو با لمس رسیده باشد، چنان در خود خواهی شکست که هیچ توانی صرف بازسازی مجدد خویش نمیبینی، عمیقا دنبال پاسخی میگردی که آن دیگری هم از پذیرش اصل مسئله سرباز خواهد زد تا که بخواهد در یافتن پاسخ سرنخی به تو بدهد، حس دور شدن نه از دیگری بلکه از خودت شروع میشود، آدمی که به خود نرسد، به هیچ هم نمیرسد
👍4