عمری به هر کوی و گذر، گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام، بنشین تماشایت کنم
الماسِ اشک شوق را، تاجی بـه گیسویت نَهم
گلهای باغ شعر را، زیبِ سراپایت کنم
#فریدون_مشیری💌
.
اکنون که پیدا کردهام، بنشین تماشایت کنم
الماسِ اشک شوق را، تاجی بـه گیسویت نَهم
گلهای باغ شعر را، زیبِ سراپایت کنم
#فریدون_مشیری💌
.
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز
آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است..!
#لیلاکردبچه💌
.
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز
آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است..!
#لیلاکردبچه💌
.
همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!
آرام تر که شدم،
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم
در آیینۀ اتاق
خیره می شوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده ای آخر؟؟
#یغما_گلرویی💌
.
به انتهای گریه که می رسم
صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!
آرام تر که شدم،
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم
در آیینۀ اتاق
خیره می شوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده ای آخر؟؟
#یغما_گلرویی💌
.
.
خیالش رابه نوعی انس در جان من است امشب
که بااین نیم جانیها دو جانم در تنست امشب
به صحبت هرکه را خواندنهان آردبه قتل آخر
مراهم خوانده گویا نبوت قتل منست امشب
#محتشم_کاشانی💌
.
خیالش رابه نوعی انس در جان من است امشب
که بااین نیم جانیها دو جانم در تنست امشب
به صحبت هرکه را خواندنهان آردبه قتل آخر
مراهم خوانده گویا نبوت قتل منست امشب
#محتشم_کاشانی💌
.
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
همی آفرین خواند بر کردگار
که ای آفریننده روزگار
توی راه گم کرده را رهنمای
توی برتر برترین یک خدای
همه کام و پیروزی از کار تست
همه فر و دانایی از نام تست
#فردوسی
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
همی آفرین خواند بر کردگار
که ای آفریننده روزگار
توی راه گم کرده را رهنمای
توی برتر برترین یک خدای
همه کام و پیروزی از کار تست
همه فر و دانایی از نام تست
#فردوسی
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
#حضرت_حافظ
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
#حضرت_حافظ
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنَم
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حضرت_حافظ
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنَم
بهارِ توبه شِکَن میرسد چه چاره کُنَم؟
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم
چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه
پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم
به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید
گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم
ز رویِ دوست مرا چون گلِ مراد شِکُفت
حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم
گدایِ میکدهام، لیک وقتِ مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی
چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم
به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی
ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان مَلول شد حافظ
به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم
#حضرت_حافظ
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
یوسف شدی تا پس زنم شاه و زلیخایت شوم
در کنج زندان باشی و بی پرده شیدایت شوم
چنگی به گیسویم ببر ، آتش بزن جان و تنم
من پیرهن را میدرم ، شاید که دنیایت شوم
از یک خمِ ابروی تو ، آواره ام بی روی تو !
مست از نگاه و بوی تو! ، تا باده پیمایت شوم
من آسمانی بی نفس ، بی تو نشستم در قفس
دور از منی و دسترس ، ای کاش نجوایت شوم
کنعان ندارد مشتری ، قحطی زده بام و دری
ای پادشاهِ آخری ، باید که غوغایت شوم !
ای گوهر نایابِ من ، هر شب میانِ خواب من
کم کن عذاب و تابِ من ،تا محو سیمایت شوم
من سجده کردم پای تو ، بر ماهِ جان افزای تو
بر آن قد و بالای تو ، جادوی زیبایت شوم
در امتحان عاشقی ، مجنونی و هم وامقی ؛
دنیای من را لایقی ، لیلا و عَذرایت شوم ؟
هر چند بی آلایشی ، افزونیِ بی کاهشی !
در قلب زارم خواهشی ای کاش رٶیایت شوم
راهی شدم با هر قدم از سر نشد مهرِ تو کم
"آدم" شدی "حوا" صفت ! یارِ فریبایت شوم !؟
#افسانه_احمدی_پونه
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
🌹🍃♥️💫
یوسف شدی تا پس زنم شاه و زلیخایت شوم
در کنج زندان باشی و بی پرده شیدایت شوم
چنگی به گیسویم ببر ، آتش بزن جان و تنم
من پیرهن را میدرم ، شاید که دنیایت شوم
از یک خمِ ابروی تو ، آواره ام بی روی تو !
مست از نگاه و بوی تو! ، تا باده پیمایت شوم
من آسمانی بی نفس ، بی تو نشستم در قفس
دور از منی و دسترس ، ای کاش نجوایت شوم
کنعان ندارد مشتری ، قحطی زده بام و دری
ای پادشاهِ آخری ، باید که غوغایت شوم !
ای گوهر نایابِ من ، هر شب میانِ خواب من
کم کن عذاب و تابِ من ،تا محو سیمایت شوم
من سجده کردم پای تو ، بر ماهِ جان افزای تو
بر آن قد و بالای تو ، جادوی زیبایت شوم
در امتحان عاشقی ، مجنونی و هم وامقی ؛
دنیای من را لایقی ، لیلا و عَذرایت شوم ؟
هر چند بی آلایشی ، افزونیِ بی کاهشی !
در قلب زارم خواهشی ای کاش رٶیایت شوم
راهی شدم با هر قدم از سر نشد مهرِ تو کم
"آدم" شدی "حوا" صفت ! یارِ فریبایت شوم !؟
#افسانه_احمدی_پونه
♥️
گنجینه شعر و ادب🧿
🍃✨🌹✨🍃
چشمان تو شعرند، و لب های تو آهنگ
اینگونه نبودست لب و چشم هماهنگ
آشوب نگاهت که پر از شادی و خشم است
تنها نه مرا، بلکه کند آب، دلِ سنگ
با اینکه نماندست کمی فاصله تا تو
این جاده چه دور است، و هر گام چه فرسنگ
آنسوی تر ازباوری و با همه ی ناز
بازیچه ی چشمان منی ای گل صد رنگ
ای بسته دهان با که حدیث تو بگویم
تنها نه دلم، قافیه ها نیز شده تنگ . .
اینگونه نبودست لب و چشم هماهنگ
آشوب نگاهت که پر از شادی و خشم است
تنها نه مرا، بلکه کند آب، دلِ سنگ
با اینکه نماندست کمی فاصله تا تو
این جاده چه دور است، و هر گام چه فرسنگ
آنسوی تر ازباوری و با همه ی ناز
بازیچه ی چشمان منی ای گل صد رنگ
ای بسته دهان با که حدیث تو بگویم
تنها نه دلم، قافیه ها نیز شده تنگ . .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر روز صبح که چشم می گشایی ...
یعنی قرار است که باشی
یعنی هنوز باید نقشت را در این صحنه شگفت زندگی بازی کنی
یعنی هنوز فرصت داری تا زندگی کنی
و هر روزی جدید می تواند آغازی جدید باشد..
نگاهی نو
حضوری نو
تجربه ای نو
برای تو...
امروزت را زندگی کن ...🍃
سلام صبحتون بخیر 🌸
🍃🌼🍃
یعنی قرار است که باشی
یعنی هنوز باید نقشت را در این صحنه شگفت زندگی بازی کنی
یعنی هنوز فرصت داری تا زندگی کنی
و هر روزی جدید می تواند آغازی جدید باشد..
نگاهی نو
حضوری نو
تجربه ای نو
برای تو...
امروزت را زندگی کن ...🍃
سلام صبحتون بخیر 🌸
🍃🌼🍃