Chista Yasrebi:
اگر درست فهميده باشم شما از چيزي حرف مي زنيد که پيش از اين در «کارنامه بندار بيدخش» اتفاق افتاده. دو روايت موازي که دو مکان و دو زمان مختلف دارند و هر يک هم با روايت خود. گاهي مکالمه يي هم بين اين دو روايت هست. در اين نمايشنامه هم همين اتفاق مي افتد. يعني آن روايت خودش را مي گويد و ديگري هم روايت خود؛ ولي به طور ناخواسته بين اين دو روايت- نه حتي بين دو شخصيت- مکالمه يي شکل مي گيرد. من در اين اشکالي نمي بينم، در متن هم همينطور.
#بهرام_بیضایی
در مورد
نمایش
#افرا
این چند خط را که میخواندم یاد پنج شخصیت
#موازی ورژن دوم نمایش
#شب ؛ کار اخیر خودم افتادم....
سرنوشت شیخ اشراق ؛ غزاله علیزاده ؛ ساعدی ؛ پروین اعتصامی ؛ اکبر رادی و استاد ؛ همه به طور موازی ؛ پیش میرفت ولی درهم تنیده میشد......
در ابتدا ناخواسته بود ؛ چون یک بازیگر همه ی نقشها را ؛ بازی میکرد ؛ فکر میکردم این موازات ؛ سرنوشتها تصادفیست .کم کم فکر شده و آگاهانه شد....
من ژوکر نیستم ؛ حتی روی صحنه ی تاتر باید اندیشمند و خردورز باشم....و چه خردی بالاتر از کشف مشابهت های سرنوشت اساتیدی که ناگهان از قله به حضیض میافتند و یا نیست و نابود میشوند....
همانگونه که استاد دختر ؛ناگهان در پایان نمایش ؛ مفقود الاثر شد...
مکالمه و ارتباطی صامت ؛ بین این چند شخصیت ؛ در جریان بود که تماشاگر آگاه ؛ خودش جاهای خالی را پر میکرد...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
اگر درست فهميده باشم شما از چيزي حرف مي زنيد که پيش از اين در «کارنامه بندار بيدخش» اتفاق افتاده. دو روايت موازي که دو مکان و دو زمان مختلف دارند و هر يک هم با روايت خود. گاهي مکالمه يي هم بين اين دو روايت هست. در اين نمايشنامه هم همين اتفاق مي افتد. يعني آن روايت خودش را مي گويد و ديگري هم روايت خود؛ ولي به طور ناخواسته بين اين دو روايت- نه حتي بين دو شخصيت- مکالمه يي شکل مي گيرد. من در اين اشکالي نمي بينم، در متن هم همينطور.
#بهرام_بیضایی
در مورد
نمایش
#افرا
این چند خط را که میخواندم یاد پنج شخصیت
#موازی ورژن دوم نمایش
#شب ؛ کار اخیر خودم افتادم....
سرنوشت شیخ اشراق ؛ غزاله علیزاده ؛ ساعدی ؛ پروین اعتصامی ؛ اکبر رادی و استاد ؛ همه به طور موازی ؛ پیش میرفت ولی درهم تنیده میشد......
در ابتدا ناخواسته بود ؛ چون یک بازیگر همه ی نقشها را ؛ بازی میکرد ؛ فکر میکردم این موازات ؛ سرنوشتها تصادفیست .کم کم فکر شده و آگاهانه شد....
من ژوکر نیستم ؛ حتی روی صحنه ی تاتر باید اندیشمند و خردورز باشم....و چه خردی بالاتر از کشف مشابهت های سرنوشت اساتیدی که ناگهان از قله به حضیض میافتند و یا نیست و نابود میشوند....
همانگونه که استاد دختر ؛ناگهان در پایان نمایش ؛ مفقود الاثر شد...
مکالمه و ارتباطی صامت ؛ بین این چند شخصیت ؛ در جریان بود که تماشاگر آگاه ؛ خودش جاهای خالی را پر میکرد...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi