@chista_yasrebi
با ناهید عزیز که رنج سفر از قم را در شلوغی بزرگراها تحمل کرده ؛ و سندس عزیز ؛ دستیارم....
#جیستایثربی
#بعد_از_اجرای_امشب
با ناهید عزیز که رنج سفر از قم را در شلوغی بزرگراها تحمل کرده ؛ و سندس عزیز ؛ دستیارم....
#جیستایثربی
#بعد_از_اجرای_امشب
@chista_yasrebi
با گریمور عزیز و بااستعدادم که تاکنون از نظر منش ؛ رفتار و توانمندی ؛ نظیرش را ندیده بودم.
#لیلا_سرنی عزیز
#چیستایثربی
با گریمور عزیز و بااستعدادم که تاکنون از نظر منش ؛ رفتار و توانمندی ؛ نظیرش را ندیده بودم.
#لیلا_سرنی عزیز
#چیستایثربی
Vahid mirmibini:
سلام و سپاس .
ممنونم از لطف و محبت همیشگیتان .
خوشحالم که #نمایش_شب با شکوه تمام و در اوج استقبال #مخاطبین_فهیم و علاقمندان به هنرتاتر در هر دو #ورژن_اول_و_دوم با #موفقیت به کارخود پایان داد . بی تردید خاطره اجرای زیبا و درآمیخته با فحوای متن و کلام نافذ و معناگرای آن در لوح ضمیر هر بیننده ی طالب حقیقت و راستی نقش خواهد بست ! خوشحالم و بر خویش میبالم که با دیگر مسافران شبهای اجرا سیر زیبای روشنایی را در نمایش "شب"
همراه بودم و به #تماشا نشستم !
شبهایتان پر فروغ و خورشید وجودتان تابناک تر از همیشه .
ارادتمند : #وحید_میر_مبینی
🍀🍀🌹🌹
سلام و سپاس .
ممنونم از لطف و محبت همیشگیتان .
خوشحالم که #نمایش_شب با شکوه تمام و در اوج استقبال #مخاطبین_فهیم و علاقمندان به هنرتاتر در هر دو #ورژن_اول_و_دوم با #موفقیت به کارخود پایان داد . بی تردید خاطره اجرای زیبا و درآمیخته با فحوای متن و کلام نافذ و معناگرای آن در لوح ضمیر هر بیننده ی طالب حقیقت و راستی نقش خواهد بست ! خوشحالم و بر خویش میبالم که با دیگر مسافران شبهای اجرا سیر زیبای روشنایی را در نمایش "شب"
همراه بودم و به #تماشا نشستم !
شبهایتان پر فروغ و خورشید وجودتان تابناک تر از همیشه .
ارادتمند : #وحید_میر_مبینی
🍀🍀🌹🌹
زندگی از شما ؛ سوالی نمی پرسد ؛
خودش دست به کار میشود...
مگر اینکه شما از قبل ؛
از زندگی تان چیزی خواسته باشید !
پس بخواهید !
حداقل تجسم کنید ؛ آن چه را میخواهید !...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خودش دست به کار میشود...
مگر اینکه شما از قبل ؛
از زندگی تان چیزی خواسته باشید !
پس بخواهید !
حداقل تجسم کنید ؛ آن چه را میخواهید !...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
از صفحه ی دوست عزیزم ؛ خانم داودی که هردو اجرای ما را با سوژه و حتی بازیگران مختلف ؛ قدم رنجه فرمودند و دیدند.....
#چیستایثربی
از صفحه ی دوست عزیزم ؛ خانم داودی که هردو اجرای ما را با سوژه و حتی بازیگران مختلف ؛ قدم رنجه فرمودند و دیدند.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
از صفحه ی دیگران
از صفحه ی جناب مصطفی یغما ؛ شاعر و اندیشمند خوب و دوست بهتر....
که برای اجرای مااز همدان تشریف اوردند.
از صفحه ی دیگران
از صفحه ی جناب مصطفی یغما ؛ شاعر و اندیشمند خوب و دوست بهتر....
که برای اجرای مااز همدان تشریف اوردند.
@chista_yasrebi
عکس پست جناب مصطفی یغما _ که این همه راه را از همدان ؛ برای تماشای ورژن دوم نمایش #شب ؛ تشریف آوردند.کاری حماسی و تاریخی درباره بزرگانمان.از شیخ اشراق تا رادی و ساعدی و غزاله علیزاده
عکس پست جناب مصطفی یغما _ که این همه راه را از همدان ؛ برای تماشای ورژن دوم نمایش #شب ؛ تشریف آوردند.کاری حماسی و تاریخی درباره بزرگانمان.از شیخ اشراق تا رادی و ساعدی و غزاله علیزاده
مرگ ؛ حق است ولی فقط برای دیگران؟!
عشق ؛ حق است ؛ ولی فقط برای ما؟
اگر کسی عاشقت باشد و دوستش نداشته باشی ؛ مراقب باش لطیف رفتار کنی ؛ دل نشکنی!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
عشق ؛ حق است ؛ ولی فقط برای ما؟
اگر کسی عاشقت باشد و دوستش نداشته باشی ؛ مراقب باش لطیف رفتار کنی ؛ دل نشکنی!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
هر کس از پیش تو رفت ؛
خاطراتش مثل رویا ؛ با توست ؛
کسی را دل شکسته روانه نکن ؛
که خواب خوب ببینی....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خاطراتش مثل رویا ؛ با توست ؛
کسی را دل شکسته روانه نکن ؛
که خواب خوب ببینی....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
طمع ممکن است ابتدا انسان را بالا ببرد ؛ ولی در آخر ؛ به زمینش خواهد زد.
#سقراط
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#سقراط
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
جشن بزرگ خیریه در
#بم
#سالن_غدیر_بم
دوشنبه دوستان خود را در
#بم می بینم
#شانزده_اسفند
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#بم
#سالن_غدیر_بم
دوشنبه دوستان خود را در
#بم می بینم
#شانزده_اسفند
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
مسابقه ی ساقهای ترد و لطیف مانا ؛ با قهرمان اسکیت؟
برای چه؟در ازای چه؟به چه هدفی؟
مگر مانای ظریف؛ میتواند مربی اسکیتش را شکست دهد و چرا اصلا مسابقه؟
#امشب
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
مسابقه ی ساقهای ترد و لطیف مانا ؛ با قهرمان اسکیت؟
برای چه؟در ازای چه؟به چه هدفی؟
مگر مانای ظریف؛ میتواند مربی اسکیتش را شکست دهد و چرا اصلا مسابقه؟
#امشب
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
Chista Yasrebi:
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_دوم
#چیستایثربی
آن روزها ؛ عقربه های ساعت مثل طناب دار بودند...
تکان تکان می خوردند ؛ اعدامت می کردند ؛...
لهت می کردند ؛...
اما جلو نمی رفتند ؛ زمان نمی گذشت!
محسن را کمتر می دیدم ؛ فقط در پیست اسکیت ؛ سلامی می دادیم و بعد ؛ تکنیک جدیدی...
کم کم ؛ کار به جایی رسید که
می گفت :
دیگه چیزی ندارم بهت یاد بدم ؛ هر چی بلد بودم ؛ یادت دادم.
از این به بعد دیگه ؛ فقط تمرین و تمرین و نگاه کردن به پای قهرمانا و مربیای اسکیت....
فیلم اسکیت حرفه ای زیاد ببین!
گفتم : می دونم ؛ تا همین جاشم ؛ لطف کردی...
نگاهی از سر شانه ؛ به من انداخت و گفت:
لطف !؟
لابد ازدواج کردنم ؛ عین لطف
می دونی !
ولی از دید من ؛ ازدواج کردن ؛ یعنی با هم بزرگ شدن ؛ رشد کردن....این کجاش اشکال داره؟
گفتم : اشکالی نداره محسن...ولی
می دونی آرزوی من همیشه ؛ چی بوده ؟
یه درخت باشم...
ریشه هام توی خاک ؛ شاخه هام پر از میوه...
هر رهگذری که از کنارم می گذره ؛ میوه ای به رایگان بچینه و ببره....مهربونی ؛ دانشی اگه بلدم ؛ کمکی اگه از دستم برمیاد...
تنم که خاکه و خاک میشه...
تا وقتی زنده ام ؛ شاخه هام ؛ میوه باشه ؛ برای رهگذرای گرسنه ای که نیاز دارن...
ازدواج مسئولیت میاره !
گفت : نمی خوام درباره ش حرف بزنم ؛ تا وقتی با خودت به نتیجه نرسیدی ! بلاتکلیفی ...
شایدم اینجوری تظاهر میکنی.شاید خوب میدونی وقت نمیخوای....
جوابت به من ؛ منفیه !
سکوت کردم ؛ گفت :
می خوام برم پیش حامد ؛ حالش خوب نیست.
گفتم : منم باهات میام ؛
گفت : یه موضوع مردونه ست ؛
نمی تونم به تو بگم !
می دونی که دو ماه دیگه ؛ عده ی مریم تموم میشه ؛ و اونا می تونن قانونا ؛ با هم ازدواج کنن.
گفتم : چه قشنگ !
گفت : چیش قشنگه ؟
گفتم : عشقشون !
معلوم نیست کدومشون پیچکه ؛ کدومشون دیوار !
گاهی که حال حامد خیلی بد میشه ؛ فکر می کنم پیچکیه که به دیوار مریم ؛ تکیه کرده...
اما خیلی وقتا ؛ حس می کنم ؛ مریم لطیف و شکننده ست...
باهوشه ؛ ولی ترد و آسیب پذیره !
شاید اونه که به دیوار حامد تکیه کرده...
روز اولی که حامد رو دیدم ؛
نمی شناختمش.
حتی نمی دونستم قهرمان والیباله !
ولی محکم بود و مرد...خیلی استوار و باوقار ! روی همون ویلچر !
فکر کردم چه خوشبخته ؛ زنی که
تکیه گاهش ؛ حتی مردی روی ویلچر باشه ؛ اما تا این حد استوار !
خیلی عشقشون زیباست...
اینکه معلوم نیست کدوم پیچکه ؛ کدوم دیوار ؟!
و جاشون مدام عوض میشه !
جای پیچک و دیوار ؛ ولی هر دو ؛ با هم رشد می کنن.
پیچک نباشه ؛ دیوار هم نیست و برعکس...دیوار با پیچکه که عطر و رنگ و بو داره ؛ وگرنه یه مشت سنگ و خاکه....
گفت : ماچی ؟!
گفتم : محسن جان !...می خواستی بری پیش حامد !
گفت : نه جدی...ما چی !
کدوممون پیچکه ؛ کدوم دیوار ؟
گفتم : ما دو تا ؛ بدبخت تر از اونیم که هیچکدوم پیچک باشیم و دیوار...
هنوز داریم یاد می گیریم محسن !
هنوز داریم امتحان پس میدیم !
گفت : فقط یه سوال ! مطمئن باش حسودی نیست...
اگه من وضع مالی خوبی داشتم ؛ اگه به جای این اتاق اجاره ای ؛ یه خونه ی خوب داشتم...
یا یه مدرک دانشگاه ....
فکر می کردی ؛ اهدافمون نزدیک تر بشه ؟
گفتم : وای محسن ؛ بحث پول و مدرک نیست !
بحث نوع نگاهه !
یه نگاه ممکنه ؛ خیلی سرشار باشه ؛ خیلی بفهمه ؛ ولی طرف درس خونده نباشه !
تو مثل خود من ؛ هنوز خامی !
گفت : اگه خونه داشتم ؛ اونوقت زنم می شدی ؟! مگه نه؟
افت داره ته جنوب شهر ؛ تو یه اتاق ؛ زندگی کردن ؟!
گفتم : فکر می کنی چون جنوب شهر؛ تو یه اتاق ؛ زندگی می کنی ؛ زنت
نمی شم ؟! خدایا !
وای... چقدر بچه ای محسن !
همینه که منو ازت دور می کنه ! به خدا ؛ همین منو ازت دور میکنه...
از یه ور میگی ؛ ازدواج یعنی با هم ؛
رشد کردن ؛ از یه ور بحث پول و مدرکو وسط میکشی ؟!...
همین منو ازت دور می کنه محسن ! ....بزرگ شو ! بزرگ شو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_دوم
#چیستایثربی
آن روزها ؛ عقربه های ساعت مثل طناب دار بودند...
تکان تکان می خوردند ؛ اعدامت می کردند ؛...
لهت می کردند ؛...
اما جلو نمی رفتند ؛ زمان نمی گذشت!
محسن را کمتر می دیدم ؛ فقط در پیست اسکیت ؛ سلامی می دادیم و بعد ؛ تکنیک جدیدی...
کم کم ؛ کار به جایی رسید که
می گفت :
دیگه چیزی ندارم بهت یاد بدم ؛ هر چی بلد بودم ؛ یادت دادم.
از این به بعد دیگه ؛ فقط تمرین و تمرین و نگاه کردن به پای قهرمانا و مربیای اسکیت....
فیلم اسکیت حرفه ای زیاد ببین!
گفتم : می دونم ؛ تا همین جاشم ؛ لطف کردی...
نگاهی از سر شانه ؛ به من انداخت و گفت:
لطف !؟
لابد ازدواج کردنم ؛ عین لطف
می دونی !
ولی از دید من ؛ ازدواج کردن ؛ یعنی با هم بزرگ شدن ؛ رشد کردن....این کجاش اشکال داره؟
گفتم : اشکالی نداره محسن...ولی
می دونی آرزوی من همیشه ؛ چی بوده ؟
یه درخت باشم...
ریشه هام توی خاک ؛ شاخه هام پر از میوه...
هر رهگذری که از کنارم می گذره ؛ میوه ای به رایگان بچینه و ببره....مهربونی ؛ دانشی اگه بلدم ؛ کمکی اگه از دستم برمیاد...
تنم که خاکه و خاک میشه...
تا وقتی زنده ام ؛ شاخه هام ؛ میوه باشه ؛ برای رهگذرای گرسنه ای که نیاز دارن...
ازدواج مسئولیت میاره !
گفت : نمی خوام درباره ش حرف بزنم ؛ تا وقتی با خودت به نتیجه نرسیدی ! بلاتکلیفی ...
شایدم اینجوری تظاهر میکنی.شاید خوب میدونی وقت نمیخوای....
جوابت به من ؛ منفیه !
سکوت کردم ؛ گفت :
می خوام برم پیش حامد ؛ حالش خوب نیست.
گفتم : منم باهات میام ؛
گفت : یه موضوع مردونه ست ؛
نمی تونم به تو بگم !
می دونی که دو ماه دیگه ؛ عده ی مریم تموم میشه ؛ و اونا می تونن قانونا ؛ با هم ازدواج کنن.
گفتم : چه قشنگ !
گفت : چیش قشنگه ؟
گفتم : عشقشون !
معلوم نیست کدومشون پیچکه ؛ کدومشون دیوار !
گاهی که حال حامد خیلی بد میشه ؛ فکر می کنم پیچکیه که به دیوار مریم ؛ تکیه کرده...
اما خیلی وقتا ؛ حس می کنم ؛ مریم لطیف و شکننده ست...
باهوشه ؛ ولی ترد و آسیب پذیره !
شاید اونه که به دیوار حامد تکیه کرده...
روز اولی که حامد رو دیدم ؛
نمی شناختمش.
حتی نمی دونستم قهرمان والیباله !
ولی محکم بود و مرد...خیلی استوار و باوقار ! روی همون ویلچر !
فکر کردم چه خوشبخته ؛ زنی که
تکیه گاهش ؛ حتی مردی روی ویلچر باشه ؛ اما تا این حد استوار !
خیلی عشقشون زیباست...
اینکه معلوم نیست کدوم پیچکه ؛ کدوم دیوار ؟!
و جاشون مدام عوض میشه !
جای پیچک و دیوار ؛ ولی هر دو ؛ با هم رشد می کنن.
پیچک نباشه ؛ دیوار هم نیست و برعکس...دیوار با پیچکه که عطر و رنگ و بو داره ؛ وگرنه یه مشت سنگ و خاکه....
گفت : ماچی ؟!
گفتم : محسن جان !...می خواستی بری پیش حامد !
گفت : نه جدی...ما چی !
کدوممون پیچکه ؛ کدوم دیوار ؟
گفتم : ما دو تا ؛ بدبخت تر از اونیم که هیچکدوم پیچک باشیم و دیوار...
هنوز داریم یاد می گیریم محسن !
هنوز داریم امتحان پس میدیم !
گفت : فقط یه سوال ! مطمئن باش حسودی نیست...
اگه من وضع مالی خوبی داشتم ؛ اگه به جای این اتاق اجاره ای ؛ یه خونه ی خوب داشتم...
یا یه مدرک دانشگاه ....
فکر می کردی ؛ اهدافمون نزدیک تر بشه ؟
گفتم : وای محسن ؛ بحث پول و مدرک نیست !
بحث نوع نگاهه !
یه نگاه ممکنه ؛ خیلی سرشار باشه ؛ خیلی بفهمه ؛ ولی طرف درس خونده نباشه !
تو مثل خود من ؛ هنوز خامی !
گفت : اگه خونه داشتم ؛ اونوقت زنم می شدی ؟! مگه نه؟
افت داره ته جنوب شهر ؛ تو یه اتاق ؛ زندگی کردن ؟!
گفتم : فکر می کنی چون جنوب شهر؛ تو یه اتاق ؛ زندگی می کنی ؛ زنت
نمی شم ؟! خدایا !
وای... چقدر بچه ای محسن !
همینه که منو ازت دور می کنه ! به خدا ؛ همین منو ازت دور میکنه...
از یه ور میگی ؛ ازدواج یعنی با هم ؛
رشد کردن ؛ از یه ور بحث پول و مدرکو وسط میکشی ؟!...
همین منو ازت دور می کنه محسن ! ....بزرگ شو ! بزرگ شو !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@Chista_Yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_سوم
#چیستایثربی
محسن فکر میکرد ؛ زندگی در یک اتاق ته شهر ؛ برای من فاجعه است....
گفتم : تو نمی دونی من تو چه شرایطی زندگی کردم !
گفت : پس تو چی می خوای از یه مرد؟!
گفتم : همین که گفتم ؛ پیچک و دیوار!
بدون هم ؛ یه چیزی کم دارن !
گاهی این ؛ سر روی شونه ی اون ؛ میذاره و گاهی اون ؛ سر روی
شونه ی این !
محسن گفت : چه جوری اینو باید بهت ثابت کرد ؟
گفتم : ثابت کردنی نیست...به وقتش ؛ خودش ثابت میشه.
گفت : باید برم پیش حامد ؛...رفت...
روی زمین نشسته بودم ؛ ساندویچ
می خوردم.
پشت سرم ؛ چند مربی با هم حرف
می زدند ؛ حواسشان به من ؛ در آنسوی نرده ها نبود !
یکی شان گفت : محسن ؛ از وقتی این دختر رو دیده ؛ دل به کار نمیده....
تو مسابقات قهرمانی اسکیت ؛ اول می شد ؛...
انصراف داده ابله !
اون یکی گفت : چرا ؟!
دختره ؛ جوابش کرده ؟...
پس یه دخترم پیدا شد که به آقا محسن ما ؛ بگه نه !...
ایول !
یکی دیگرشان گفت : دختره یه جور خاصیه ؛ نه خوشگله اونجوری ؛ نه تیپ میزنه ! ... انگار فقط می خواد بهترین باشه !
محسن یا هرکس دیگه ای ؛ مربیش بود ؛ براش فرقی نمی کرد ؛...عشق رو ؛ تو رفتار این دختر ؛ من نمی بینم والله....
دوست دختر من ؛ اگه یه ربع ؛ فقط یه ربع ؛ از من ؛ بی خبر باشه ؛ بیست بار زنگ می زنه !
اما این دختر ؛ مانا ؛ تو تموم مدتی که تو پیست اسکیته ؛ محسن با بقیه ی مربیا ، براش یکیه !
فقط میخواد از همه یاد بگیره ! بیچاره محسن ؛ سر کاره ؛ بنده خدا !.....
یکی دیگرشان گفت :
چه بی حسه این دختر !..... تمام پارک آخر شب میان ؛ شیرین کاری و اسکیت بازی محسنو ببینن!
اولی گفت : ما که نمی دونیم بچه ها ؛ شاید دختره ؛ یکی دیگه رو دوست داره...
هرچی هست ؛ محسن که بچه های کارناوالو ؛ انقدر آدم کرد ؛ خودش تو بد مخمصه ای افتاده طفلی !
عشق یه طرفه ؛ مثل سگ هار ؛ آدمو گاز می گیره !
ساندویچ در گلویم گرفت ؛ ولی جلوی خودم را گرفتم ؛ سرفه نکردم تا متوجه من نشوند !
اتاقی در جنوب شهر !...
مسخره بود !...چنین چیزی مانع ازدواج من نمی شد...نه ! هرگز !
ناگهان یادم افتاد ؛ روز اولی که محسن را دیدم ؛ فکر کردم ؛ چه جوون خوشتیپه !
باشخصیت هم هست !
چه چیزی ؛ مرا از او دور می کرد !
می دانستم ؛...
می دانستم چه چیزی مرا می راند ! مرا فراری می داد....
درختی بودم ؛ ریشه در خاک...
اما هنوز میوه ای نداده بودم ؛ هیچ کار مهمی در زندگی نکرده بودم !
سختی زیاد کشیده بودم ؛ درس زیاد خوانده بودم ؛ اما میوه هایم کو ؟!
بار زحمت هایم ؛ کجا به دست مردم
می رسید ؟
هنوز برای ازدواج ؛ زود بود! ...
یک بار ؛ فقط یک بار ؛ اگر میوه
می دادم ؛ بعد از آن می توانستم ؛ به پیشنهاد محسن فکر کنم ؛
نه اینکه فکر نکرده باشم ؛ به طور حسی ؛ فکر کنم...
هر چه بود ؛ حس من به محسن ؛ آن حس عاشقانه ای نبود ؛ که محسن به من داشت....
به خانه رفتم.
مریم ؛ در خانه ی ما ؛ گریه می کرد.
گفتم : چی شده ؟!
گفت : دقیقا یه ماه و نیم مونده ؛ تا...
گفتم : می دونم ؛ بعدش ؛ انشالله ازدواج می کنی گلم دیگه...
گریه نداره !
گفت : دکتر گفته ؛ حامد داره کاملا فلج میشه.
گفتم : اگه بشه ؛...تو ؛ باز زنش
می شی؟!
گفت : معلومه ! همه ی عمر ؛ مثل کنیز ؛ کنارش می شینم ؛...
مثل داستان سنگ صبور ؛ هر شب ؛ یه قصه ؛ براش میگم و یه سوزن ؛ از تنش در میارم ؛...
تا اینکه ؛ تموم سوزن هایی رو که
بی حسش کرده ؛ از تنش در بیاد !
طلسم این سنگ شدن قهرمان من ؛ باطل شه !
گفتم : پس چرا گریه می کنی ؟!
گفت : چون ازدواجم ؛ داره نزدیک میشه !
این گریه ی خوشحالیه !
برای اولین بار در عمرم ؛ به حال کسی غبطه خوردم !...
مریم عاشق بود...حامد ، عاشق بود !
پیچک و دیوار ؛ به هم جان می دادند ؛ با هم نفس می کشیدند ؛ روحشان ؛
در هم پیچیده بود ؛ عطرشان ؛ یکی بود....
پایین رفتم.
محسن را صدا زدم ؛ گفتم :
محسن!
ببین..بیا با من مسابقه ی اسکیت بده !
چهره اش درهم رفت...
طوری که انگار وحشتناکترین خبر دنیا را شنیده باشد! ...
هر کی برنده شد ؛ شرط میذاره که چی می خواد ! اون یکی هم باید قبول کنه.....
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_سوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_سوم
#چیستایثربی
محسن فکر میکرد ؛ زندگی در یک اتاق ته شهر ؛ برای من فاجعه است....
گفتم : تو نمی دونی من تو چه شرایطی زندگی کردم !
گفت : پس تو چی می خوای از یه مرد؟!
گفتم : همین که گفتم ؛ پیچک و دیوار!
بدون هم ؛ یه چیزی کم دارن !
گاهی این ؛ سر روی شونه ی اون ؛ میذاره و گاهی اون ؛ سر روی
شونه ی این !
محسن گفت : چه جوری اینو باید بهت ثابت کرد ؟
گفتم : ثابت کردنی نیست...به وقتش ؛ خودش ثابت میشه.
گفت : باید برم پیش حامد ؛...رفت...
روی زمین نشسته بودم ؛ ساندویچ
می خوردم.
پشت سرم ؛ چند مربی با هم حرف
می زدند ؛ حواسشان به من ؛ در آنسوی نرده ها نبود !
یکی شان گفت : محسن ؛ از وقتی این دختر رو دیده ؛ دل به کار نمیده....
تو مسابقات قهرمانی اسکیت ؛ اول می شد ؛...
انصراف داده ابله !
اون یکی گفت : چرا ؟!
دختره ؛ جوابش کرده ؟...
پس یه دخترم پیدا شد که به آقا محسن ما ؛ بگه نه !...
ایول !
یکی دیگرشان گفت : دختره یه جور خاصیه ؛ نه خوشگله اونجوری ؛ نه تیپ میزنه ! ... انگار فقط می خواد بهترین باشه !
محسن یا هرکس دیگه ای ؛ مربیش بود ؛ براش فرقی نمی کرد ؛...عشق رو ؛ تو رفتار این دختر ؛ من نمی بینم والله....
دوست دختر من ؛ اگه یه ربع ؛ فقط یه ربع ؛ از من ؛ بی خبر باشه ؛ بیست بار زنگ می زنه !
اما این دختر ؛ مانا ؛ تو تموم مدتی که تو پیست اسکیته ؛ محسن با بقیه ی مربیا ، براش یکیه !
فقط میخواد از همه یاد بگیره ! بیچاره محسن ؛ سر کاره ؛ بنده خدا !.....
یکی دیگرشان گفت :
چه بی حسه این دختر !..... تمام پارک آخر شب میان ؛ شیرین کاری و اسکیت بازی محسنو ببینن!
اولی گفت : ما که نمی دونیم بچه ها ؛ شاید دختره ؛ یکی دیگه رو دوست داره...
هرچی هست ؛ محسن که بچه های کارناوالو ؛ انقدر آدم کرد ؛ خودش تو بد مخمصه ای افتاده طفلی !
عشق یه طرفه ؛ مثل سگ هار ؛ آدمو گاز می گیره !
ساندویچ در گلویم گرفت ؛ ولی جلوی خودم را گرفتم ؛ سرفه نکردم تا متوجه من نشوند !
اتاقی در جنوب شهر !...
مسخره بود !...چنین چیزی مانع ازدواج من نمی شد...نه ! هرگز !
ناگهان یادم افتاد ؛ روز اولی که محسن را دیدم ؛ فکر کردم ؛ چه جوون خوشتیپه !
باشخصیت هم هست !
چه چیزی ؛ مرا از او دور می کرد !
می دانستم ؛...
می دانستم چه چیزی مرا می راند ! مرا فراری می داد....
درختی بودم ؛ ریشه در خاک...
اما هنوز میوه ای نداده بودم ؛ هیچ کار مهمی در زندگی نکرده بودم !
سختی زیاد کشیده بودم ؛ درس زیاد خوانده بودم ؛ اما میوه هایم کو ؟!
بار زحمت هایم ؛ کجا به دست مردم
می رسید ؟
هنوز برای ازدواج ؛ زود بود! ...
یک بار ؛ فقط یک بار ؛ اگر میوه
می دادم ؛ بعد از آن می توانستم ؛ به پیشنهاد محسن فکر کنم ؛
نه اینکه فکر نکرده باشم ؛ به طور حسی ؛ فکر کنم...
هر چه بود ؛ حس من به محسن ؛ آن حس عاشقانه ای نبود ؛ که محسن به من داشت....
به خانه رفتم.
مریم ؛ در خانه ی ما ؛ گریه می کرد.
گفتم : چی شده ؟!
گفت : دقیقا یه ماه و نیم مونده ؛ تا...
گفتم : می دونم ؛ بعدش ؛ انشالله ازدواج می کنی گلم دیگه...
گریه نداره !
گفت : دکتر گفته ؛ حامد داره کاملا فلج میشه.
گفتم : اگه بشه ؛...تو ؛ باز زنش
می شی؟!
گفت : معلومه ! همه ی عمر ؛ مثل کنیز ؛ کنارش می شینم ؛...
مثل داستان سنگ صبور ؛ هر شب ؛ یه قصه ؛ براش میگم و یه سوزن ؛ از تنش در میارم ؛...
تا اینکه ؛ تموم سوزن هایی رو که
بی حسش کرده ؛ از تنش در بیاد !
طلسم این سنگ شدن قهرمان من ؛ باطل شه !
گفتم : پس چرا گریه می کنی ؟!
گفت : چون ازدواجم ؛ داره نزدیک میشه !
این گریه ی خوشحالیه !
برای اولین بار در عمرم ؛ به حال کسی غبطه خوردم !...
مریم عاشق بود...حامد ، عاشق بود !
پیچک و دیوار ؛ به هم جان می دادند ؛ با هم نفس می کشیدند ؛ روحشان ؛
در هم پیچیده بود ؛ عطرشان ؛ یکی بود....
پایین رفتم.
محسن را صدا زدم ؛ گفتم :
محسن!
ببین..بیا با من مسابقه ی اسکیت بده !
چهره اش درهم رفت...
طوری که انگار وحشتناکترین خبر دنیا را شنیده باشد! ...
هر کی برنده شد ؛ شرط میذاره که چی می خواد ! اون یکی هم باید قبول کنه.....
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_سی_و_سوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ