چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi

امشب
#گروه_نمایش
دستت را به من بده
لطف کردند و نمایش را به من تقدیم کردند...
خسته نباشید بلندی برای گروه اجرایی!

عکس : من و آریان رضایی_کارگردان و بازیگر نمایش

#تماشاخانه_مشایخی
@chista_yasrebi

درحال امضای یادگاری بر پوستر_بنر نمایش
"دستت را به من بده "

#تماشاخانه_مشایخی
#میهمان_ویژه

کاری از: آریان رضایی
21 بهمن 95
ممنون که دوستان اجرای امشب را ؛ به من تقدیم کردند....
دوستان گلم
#خواب_گل_سرخ
از امشب در کانال دیگر ارایه نمیشود.
دلایل خودم را دارم


قصه فقط به افراد پیج اینسناگرام تعلق دارد.و برای فالورهای عزیزم در اینستاگرام ؛ ادامه خواهد داشت

آدرس اینستاگرام رسمی من
Yasrebi_chista
@chista_yasrebi

هرگز باور نکن آنچه را که میبینی یا میشنوی
#خواب_گل_سرخ
از قسمت26
فقط در
#اینستاگرام
پیج_رسمی
#چیستایثربی
دیگر تاپایان قصه در
#کانال_نخواهد_آمد.نه_قصه.نه_شعر_ها و نه #نقد_فیلمها
Yasrebi_chista اینستاگرام رسمی
@chista_yasrebi

تلگرام رسمی از امشب به مسایل #روانشناسی؛ #ادبی و #تحلیل مسایل روز جامعه ؛ از دیدگاه هنری و ادبی ؛ اختصاص خواهد یافت...

با احترام
#چیستایثربی
اینجا مطالب کپی نخواهید خواند

#روانشناسی_سلامت
چگونه زندگی بهتری داشته باشیم

#فقط_در_کانال_اصلی_تلگرام
#چیستایثربی

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
احتمال اجرای جدید از چیستایثربی

#اتاق_17
#نویسنده و
#کارگردان:چیستایثربی
@chista_yasrebi
باسید گرامی و شهین همیشه مهربان
#بعد_از_اجرا
#شب
#تاترشهر
@chista_yasrebi

مثل یک مهمانخانه ی میان راه ؛
آغوشت پراز مهربانی و تنقلات و گرمیها....
امافقط برای چند روز اول؛ خوبی....
قبل از اینکه ؛ مهمان جدید برسد ؛
من عشق موقتی نمیخواهم !

اتاق17
#چیستایثربی
#استرس

بیماری‌ها و اختلالاتی که
#استرس ایجاد می‌کند یا آن را تشدید می‌نماید، بسیارند مانند: دهانی مثل زخم دهان، تورم گلو، سرماخوردگی، آنفلوآنزا و... گوارشی مثل تهوع، اسهال، کم شدن اشتها، سوزش معده، ورم معده، زخم معده، اختلال روده، یبوست و... عضلانی و مفاصل مثل درد عضلات پشت و شانه، کتف و کمر، مفاصل، سردرد، ضایعات مفصلی، روماتیسم و... قلبی، عروقی مثل درد ناحیه قلب، بالا رفتن ضربان، فشار خون بالا و سختی رگها، سکته قلبی... ریوی مثل آسم، سرفه و... پوستی مثل خارش و اگزما، ریزش مو، طاسی، کچلی موضعی، اختلالات پوستی و... یکی از علل عمده طاسی موها، داشتن استرس است.


#استرس
#بیماریها ی ناشی از استرس
داشتم فکر میکردم این که شد همه ی بیماریها !.....


#چیستایثربی

@chista_yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
دوستان عزیزم
قسمت26 و 27
#خواب_گل_سرخ
اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام من منتشر شد.


دوستان کانال تا ساعتی دیگر میتوانتد قصه را از کانال قصه دنبال کنند ؛ فقط به خاطر تقاضاهای بیشمار دوستانی که درگیر قصه هستند ؛ به آن علاقه دارند ؛ اما اینستاگرام ندارند!....

فقط به خاطر احترام به علاقه مندی ؛ و شوق آنها به قصه و ادبیات......

وگرنه به هیچ وجه نمیخواستم ؛ دیگر قصه ای در کانال بگذارم....اما :

رهگذرها گناهی ندارند.....

بااحترام
#چیستایثربی
@chista_2
#کانال_قصه_های
#چیستا_یثربی




آدرس اینستاگرام رسمی من :

yasrebi_chista
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستایثربی

اینکه چقدر طول میکشد که شام غریبان ما تمام شود ؛ اصلا مهم نیست... اتفاق بعد از آن ؛ مهم است !

اینکه مرا با استادم ؛ آقای توکلی در یک اتاق تنها بگذارند و خودشان ؛ ناپدید شوند و به طبقه ی ما بروند.

برای اولین بار در عمرم ؛ دلم خواست کسی بود که مرا می دزدید و با خودش می برد ؛...
از آن موقعیت هایی بود که اصلا دوست نداشتم !

استاد گفت : جانم دخترم ؟ من در خدمتم.

گفتم : بله ؟
گفت : گفتن میخوای با من حرف بزنی !...
اصلا برای همین دعوتم کردن !... وگرنه مریم ! عمرا منو شام دعوت کنه !

اونم وقتی از من فراریه ؛ و نمیخواد نشونیشو داشته باشم !

گرچه من میدونستم اینجاست ؛...
وکیلم دیده بودش ؛ فقط منتظر روز دادگاه بودیم که خود اینم جرمه !

اون در واقع با پسرعموش فرار کرده !
در صورتیکه قانونا ؛ یه زن شوهر داره و مال منه !

گفتم : دکتر ! مریم چون به پسرعموش ؛ محرم نبود ؛ با من زندگی میکنه ؛ هر بار هم میاد پیش پسر عموش ؛ حجاب داره.

اونا از بچگی ؛ همو می خواستن...

دکتر گفت : پس تو رو فرستادن وسط؟
زور خودشون نرسیده ؛ یه دختر بچه رو فرستادن وسط؟

گفتم : من فقط چند سال ؛ از مریم کوچیکترم ؛ گاهی زور دله که باید برسه ؛
از قانون ؛ کاری ساخته نیست !...

یا باید دل کند و رفت یا دل داد و موند ؛ تا آخرش !

گفت : یعنی چی تا آخرش ؟

گفتم : خودتونم میدونید؛ .... اونا از هم جدا نمیشن.

حامد وقت زیادی نداره ؛ چه برای زنده موندن ؛ چه عاشقی !

زندگی این نیست که فقط نفس بکشی ؛ اگه حامد ؛ کاملا لمس بشه ؛ دیگه ازدواج با مریم رو قبول نمیکنه ؛...

فکر میکنه ؛ آینده ی اون دختر رو تباه میکنه.

دکتر توکلی گفت : خب تباه میکنه دیگه !

من از مریم ؛ بچه دارم ؛ کنار من خوشبخت بود ؛ موقع ازدواجش مخالفتی نکرد !

مادرم ؛ تو یه مهمونی دیدش ؛ منم دیدمش. به نظرم زن آروم ؛ ساده و باشعوری بود...

از وقتی حامد ؛ از خارج برگشت ؛ از این رو به اون رو شد !

من نمیذارم کسی ؛ زندگیمو به هم بزنه !

گفتم : خب شاید شما رفتاری کردین ؛ که اون زندگی ؛ ویران شد!

مثلا از کسی خوشتون اومده ؛ یا زنی رو صیغه کردین؟!

گفت : پس به تو اینو گفتن ؟
گفتم : نکردین ؟!

گفت : اولا ؛ تو فامیل ما نیستی و نمیفهمم چرا دخالت میکنی !...
دوما نکردم ...
سوما صیغه کنم ؛ حق منه ! دین من ؛ این اجازه رو به من داده...

بعضی مردا تنوع طلب ؛ زاده شدن ؛...
گاهی اگه شرعی ؛ با کسی باشن ؛ چه اشکالی داره ؟

احترام و حقوق مریم ؛ به عنوان زن رسمی من ؛ که سر جاشه !

گفتم پس اینکارو کردین !
گفت : به تو چه ؟
تو فقط شاگرد منی ؛ نه بیشتر !

با تحکم گفتم : طلاقش بدید !
برنمیگرده... حتی اگه رگ دستشو بزنه ؛ که بمیره ؛ میزنه ؛ ولی برنمیگرده !

دکتر گفت : چه غلطا ! مملکت ، قانون داره !

گفتم : دلی که بشکنه ؛ قانون حالیش نیست !

گفت : این وسط ؛ چی به تو میرسه که نخود آش اینا شدی ؟!

فکر کردم هنوز با سوگ برادرت کنار نیومدی !

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستایثربی

دکتر توکلی صدایش را بلند کرد ؛ و گفت :
اصلا من صیغه کرده باشم ؛ آقا اشتباه کردم ؛ تموم شد ؛ رفت...

گفتم : و مریم ؛ چطور دیگه به چنین مردی ؛ دل ببنده ؟

گفت : به یه گیاه عنین دل میبنده !
به من که مرد حسابی ام ؛ بچه ازم داره ؛ غلط میکنه دل نبنده !

میدونی حکم این زن ؛ سنگساره ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد.

فقط اصطلاح "گیاه عنین" در گوشم می پیچید ! و چه طنین زشت و ناجوانمردانه ای داشت.

توهین به حامد ؛ با این کلمات چندش آور ؛ برایم غیر قابل تحمل بود !

دیگر یادم نیست چگونه از این سوی میز ؛ به آنسو پریدم ؛ و تفی در صورتش انداختم !

لگدهای او را هم ؛ روی کمر و ریه هایم یادم نیست...

فقط درد ، یادم مانده...درد ؛ درد.....

پشت هم میزد ؛... حتی نفسم در نمیامد که داد بزنم و کمک بخواهم !...

تا اینکه تمام شد !

یک نفر محکم ؛ او را روی زمین خواباند ؛ و تا میخورد کتکش زد ؛

و مدام می گفت :

زورت به زنا رسیده جونور؟ منو بزن ببینم !...
یالله منو بزن ؛ اگه مردی !...


از لای چشمان نیم بسته ام ؛ سایه ی قد بلندش را می دیدم.

توکلی روی زمین افتاده بود ، میگفت :
تو دیگه کی هستی لعنتی ؟... اصلا به تو چه ؟!

میدم پدر همه تونو درآرن !
تا حالا کوتاه اومدم ؛ دیگه نمیام !...

لگدی به کمرش خورد ؛ و فریادش بلند شد.

داد زد : سگ پدر ! خودنویسمو شکستی ! طلا بود !

صدا گفت : خوب کردم ؛ خودتم میشکنم !
نامزد صیغه خونده ی منو ؛ به حد مرگ زدی ؟!

واسه چی رو نامحرم ؛ دست بلند کردی مردک ؟
اونم زن من !...غلط کردی ! جات تو دیوونه خونه ست !

فکر کردی شهر هرته ؛ که با کتک زدن زنا ؛ کارتو جلو میبری؟!

مریم ؛ از همه ش ؛ فیلم برداشته روانی !
حرفاتون ؛...کتک زدن نامزد من !

توکلی از درد لگد سایه ؛ به خودش می پیچید.

سایه ؛ به سمت من برگشت...

محسن بود !
نشست ؛ با دستمالش ؛ خون کنار لب مرا پاک کرد...

انگار نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده ؛...
آهسته ؛ زیر لب گفت : کارش تمومه !

تنفس مصنوعی بهت نمیدم !
میدونم خوشت نمیاد نامزد جون !

اورژانس تو راهه ؛ یه راست پزشک قانونی !
ضرب و شتم زن غریبه ؛ جرمش کم نیست !

ببخش زودتر نیامدم ؛ داشتم خون میخوردم...


مریم ، فیلمو لازم داشت ؛ حامد دستمو محکم گرفته بود؛ خواهش میکرد یه کم تحمل کنم ؛ ...

حالا تموم شد قهرمان !
میتونی نفس بکشی ؟!

گفتم : مرسی ! .... نفس کشیده بودم !

نمیدانم قطره اشک لعنتی چه بود که از گوشه ی چشمم روان شد ؛...

با دستمال ؛ برش داشت و گفت :
این دستمال مروارید رو نگه می دارم ؛...

از درد گریه میکنی ؟!
بعید میدونم !... تو و درد و گریه ؟

گفتم : برای زنا گریه میکنم ؛...
زنای بی کسی مثل مریم !

گفت : مریم خدا رو داره ؛ وگرنه
همه ی ما رو ؛ زیر یه سقف جمع نمی کرد اینجا..

صدای بوق اورژانس آمد.
زن همسایه ی پایینی ؛ راه را نشانشان داد ...

دو مرد ؛ با تجهیزات وارد شدند ؛
گفتند :
مضروب کجاست ؟

توکلی گفت : منم ! من...
محسن پوزخند زد !
زیر لب گفت :بدبخت ترسو !

مامور اورژانس گفت : به ما گفتن ؛ یه زنه !
به او نگاهی انداختند ؛معاینه ی سطحی کردند و گفتند :
شما که چیزیت نیست آقا ! بلند شو! ...و به سمت من آمدند...

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi

شعر من دررصفحه ی دیگران
ممنون از دوستان "راوک"