@chista_yasrebi
امشب
#گروه_نمایش
دستت را به من بده
لطف کردند و نمایش را به من تقدیم کردند...
خسته نباشید بلندی برای گروه اجرایی!
عکس : من و آریان رضایی_کارگردان و بازیگر نمایش
#تماشاخانه_مشایخی
امشب
#گروه_نمایش
دستت را به من بده
لطف کردند و نمایش را به من تقدیم کردند...
خسته نباشید بلندی برای گروه اجرایی!
عکس : من و آریان رضایی_کارگردان و بازیگر نمایش
#تماشاخانه_مشایخی
@chista_yasrebi
درحال امضای یادگاری بر پوستر_بنر نمایش
"دستت را به من بده "
#تماشاخانه_مشایخی
#میهمان_ویژه
کاری از: آریان رضایی
21 بهمن 95
ممنون که دوستان اجرای امشب را ؛ به من تقدیم کردند....
درحال امضای یادگاری بر پوستر_بنر نمایش
"دستت را به من بده "
#تماشاخانه_مشایخی
#میهمان_ویژه
کاری از: آریان رضایی
21 بهمن 95
ممنون که دوستان اجرای امشب را ؛ به من تقدیم کردند....
دوستان گلم
#خواب_گل_سرخ
از امشب در کانال دیگر ارایه نمیشود.
دلایل خودم را دارم
قصه فقط به افراد پیج اینسناگرام تعلق دارد.و برای فالورهای عزیزم در اینستاگرام ؛ ادامه خواهد داشت
آدرس اینستاگرام رسمی من
Yasrebi_chista
#خواب_گل_سرخ
از امشب در کانال دیگر ارایه نمیشود.
دلایل خودم را دارم
قصه فقط به افراد پیج اینسناگرام تعلق دارد.و برای فالورهای عزیزم در اینستاگرام ؛ ادامه خواهد داشت
آدرس اینستاگرام رسمی من
Yasrebi_chista
@chista_yasrebi
هرگز باور نکن آنچه را که میبینی یا میشنوی
#خواب_گل_سرخ
از قسمت26
فقط در
#اینستاگرام
پیج_رسمی
#چیستایثربی
دیگر تاپایان قصه در
#کانال_نخواهد_آمد.نه_قصه.نه_شعر_ها و نه #نقد_فیلمها
هرگز باور نکن آنچه را که میبینی یا میشنوی
#خواب_گل_سرخ
از قسمت26
فقط در
#اینستاگرام
پیج_رسمی
#چیستایثربی
دیگر تاپایان قصه در
#کانال_نخواهد_آمد.نه_قصه.نه_شعر_ها و نه #نقد_فیلمها
@chista_yasrebi
تلگرام رسمی از امشب به مسایل #روانشناسی؛ #ادبی و #تحلیل مسایل روز جامعه ؛ از دیدگاه هنری و ادبی ؛ اختصاص خواهد یافت...
با احترام
#چیستایثربی
اینجا مطالب کپی نخواهید خواند
#روانشناسی_سلامت
چگونه زندگی بهتری داشته باشیم
#فقط_در_کانال_اصلی_تلگرام
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
تلگرام رسمی از امشب به مسایل #روانشناسی؛ #ادبی و #تحلیل مسایل روز جامعه ؛ از دیدگاه هنری و ادبی ؛ اختصاص خواهد یافت...
با احترام
#چیستایثربی
اینجا مطالب کپی نخواهید خواند
#روانشناسی_سلامت
چگونه زندگی بهتری داشته باشیم
#فقط_در_کانال_اصلی_تلگرام
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi
مثل یک مهمانخانه ی میان راه ؛
آغوشت پراز مهربانی و تنقلات و گرمیها....
امافقط برای چند روز اول؛ خوبی....
قبل از اینکه ؛ مهمان جدید برسد ؛
من عشق موقتی نمیخواهم !
اتاق17
#چیستایثربی
مثل یک مهمانخانه ی میان راه ؛
آغوشت پراز مهربانی و تنقلات و گرمیها....
امافقط برای چند روز اول؛ خوبی....
قبل از اینکه ؛ مهمان جدید برسد ؛
من عشق موقتی نمیخواهم !
اتاق17
#چیستایثربی
#استرس
بیماریها و اختلالاتی که
#استرس ایجاد میکند یا آن را تشدید مینماید، بسیارند مانند: دهانی مثل زخم دهان، تورم گلو، سرماخوردگی، آنفلوآنزا و... گوارشی مثل تهوع، اسهال، کم شدن اشتها، سوزش معده، ورم معده، زخم معده، اختلال روده، یبوست و... عضلانی و مفاصل مثل درد عضلات پشت و شانه، کتف و کمر، مفاصل، سردرد، ضایعات مفصلی، روماتیسم و... قلبی، عروقی مثل درد ناحیه قلب، بالا رفتن ضربان، فشار خون بالا و سختی رگها، سکته قلبی... ریوی مثل آسم، سرفه و... پوستی مثل خارش و اگزما، ریزش مو، طاسی، کچلی موضعی، اختلالات پوستی و... یکی از علل عمده طاسی موها، داشتن استرس است.
#استرس
#بیماریها ی ناشی از استرس
داشتم فکر میکردم این که شد همه ی بیماریها !.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
بیماریها و اختلالاتی که
#استرس ایجاد میکند یا آن را تشدید مینماید، بسیارند مانند: دهانی مثل زخم دهان، تورم گلو، سرماخوردگی، آنفلوآنزا و... گوارشی مثل تهوع، اسهال، کم شدن اشتها، سوزش معده، ورم معده، زخم معده، اختلال روده، یبوست و... عضلانی و مفاصل مثل درد عضلات پشت و شانه، کتف و کمر، مفاصل، سردرد، ضایعات مفصلی، روماتیسم و... قلبی، عروقی مثل درد ناحیه قلب، بالا رفتن ضربان، فشار خون بالا و سختی رگها، سکته قلبی... ریوی مثل آسم، سرفه و... پوستی مثل خارش و اگزما، ریزش مو، طاسی، کچلی موضعی، اختلالات پوستی و... یکی از علل عمده طاسی موها، داشتن استرس است.
#استرس
#بیماریها ی ناشی از استرس
داشتم فکر میکردم این که شد همه ی بیماریها !.....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
دوستان عزیزم
قسمت26 و 27
#خواب_گل_سرخ
اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام من منتشر شد.
دوستان کانال تا ساعتی دیگر میتوانتد قصه را از کانال قصه دنبال کنند ؛ فقط به خاطر تقاضاهای بیشمار دوستانی که درگیر قصه هستند ؛ به آن علاقه دارند ؛ اما اینستاگرام ندارند!....
فقط به خاطر احترام به علاقه مندی ؛ و شوق آنها به قصه و ادبیات......
وگرنه به هیچ وجه نمیخواستم ؛ دیگر قصه ای در کانال بگذارم....اما :
رهگذرها گناهی ندارند.....
بااحترام
#چیستایثربی
@chista_2
#کانال_قصه_های
#چیستا_یثربی
آدرس اینستاگرام رسمی من :
yasrebi_chista
قسمت26 و 27
#خواب_گل_سرخ
اکنون در پیج رسمی
#اینستاگرام من منتشر شد.
دوستان کانال تا ساعتی دیگر میتوانتد قصه را از کانال قصه دنبال کنند ؛ فقط به خاطر تقاضاهای بیشمار دوستانی که درگیر قصه هستند ؛ به آن علاقه دارند ؛ اما اینستاگرام ندارند!....
فقط به خاطر احترام به علاقه مندی ؛ و شوق آنها به قصه و ادبیات......
وگرنه به هیچ وجه نمیخواستم ؛ دیگر قصه ای در کانال بگذارم....اما :
رهگذرها گناهی ندارند.....
بااحترام
#چیستایثربی
@chista_2
#کانال_قصه_های
#چیستا_یثربی
آدرس اینستاگرام رسمی من :
yasrebi_chista
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستایثربی
اینکه چقدر طول میکشد که شام غریبان ما تمام شود ؛ اصلا مهم نیست... اتفاق بعد از آن ؛ مهم است !
اینکه مرا با استادم ؛ آقای توکلی در یک اتاق تنها بگذارند و خودشان ؛ ناپدید شوند و به طبقه ی ما بروند.
برای اولین بار در عمرم ؛ دلم خواست کسی بود که مرا می دزدید و با خودش می برد ؛...
از آن موقعیت هایی بود که اصلا دوست نداشتم !
استاد گفت : جانم دخترم ؟ من در خدمتم.
گفتم : بله ؟
گفت : گفتن میخوای با من حرف بزنی !...
اصلا برای همین دعوتم کردن !... وگرنه مریم ! عمرا منو شام دعوت کنه !
اونم وقتی از من فراریه ؛ و نمیخواد نشونیشو داشته باشم !
گرچه من میدونستم اینجاست ؛...
وکیلم دیده بودش ؛ فقط منتظر روز دادگاه بودیم که خود اینم جرمه !
اون در واقع با پسرعموش فرار کرده !
در صورتیکه قانونا ؛ یه زن شوهر داره و مال منه !
گفتم : دکتر ! مریم چون به پسرعموش ؛ محرم نبود ؛ با من زندگی میکنه ؛ هر بار هم میاد پیش پسر عموش ؛ حجاب داره.
اونا از بچگی ؛ همو می خواستن...
دکتر گفت : پس تو رو فرستادن وسط؟
زور خودشون نرسیده ؛ یه دختر بچه رو فرستادن وسط؟
گفتم : من فقط چند سال ؛ از مریم کوچیکترم ؛ گاهی زور دله که باید برسه ؛
از قانون ؛ کاری ساخته نیست !...
یا باید دل کند و رفت یا دل داد و موند ؛ تا آخرش !
گفت : یعنی چی تا آخرش ؟
گفتم : خودتونم میدونید؛ .... اونا از هم جدا نمیشن.
حامد وقت زیادی نداره ؛ چه برای زنده موندن ؛ چه عاشقی !
زندگی این نیست که فقط نفس بکشی ؛ اگه حامد ؛ کاملا لمس بشه ؛ دیگه ازدواج با مریم رو قبول نمیکنه ؛...
فکر میکنه ؛ آینده ی اون دختر رو تباه میکنه.
دکتر توکلی گفت : خب تباه میکنه دیگه !
من از مریم ؛ بچه دارم ؛ کنار من خوشبخت بود ؛ موقع ازدواجش مخالفتی نکرد !
مادرم ؛ تو یه مهمونی دیدش ؛ منم دیدمش. به نظرم زن آروم ؛ ساده و باشعوری بود...
از وقتی حامد ؛ از خارج برگشت ؛ از این رو به اون رو شد !
من نمیذارم کسی ؛ زندگیمو به هم بزنه !
گفتم : خب شاید شما رفتاری کردین ؛ که اون زندگی ؛ ویران شد!
مثلا از کسی خوشتون اومده ؛ یا زنی رو صیغه کردین؟!
گفت : پس به تو اینو گفتن ؟
گفتم : نکردین ؟!
گفت : اولا ؛ تو فامیل ما نیستی و نمیفهمم چرا دخالت میکنی !...
دوما نکردم ...
سوما صیغه کنم ؛ حق منه ! دین من ؛ این اجازه رو به من داده...
بعضی مردا تنوع طلب ؛ زاده شدن ؛...
گاهی اگه شرعی ؛ با کسی باشن ؛ چه اشکالی داره ؟
احترام و حقوق مریم ؛ به عنوان زن رسمی من ؛ که سر جاشه !
گفتم پس اینکارو کردین !
گفت : به تو چه ؟
تو فقط شاگرد منی ؛ نه بیشتر !
با تحکم گفتم : طلاقش بدید !
برنمیگرده... حتی اگه رگ دستشو بزنه ؛ که بمیره ؛ میزنه ؛ ولی برنمیگرده !
دکتر گفت : چه غلطا ! مملکت ، قانون داره !
گفتم : دلی که بشکنه ؛ قانون حالیش نیست !
گفت : این وسط ؛ چی به تو میرسه که نخود آش اینا شدی ؟!
فکر کردم هنوز با سوگ برادرت کنار نیومدی !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستایثربی
اینکه چقدر طول میکشد که شام غریبان ما تمام شود ؛ اصلا مهم نیست... اتفاق بعد از آن ؛ مهم است !
اینکه مرا با استادم ؛ آقای توکلی در یک اتاق تنها بگذارند و خودشان ؛ ناپدید شوند و به طبقه ی ما بروند.
برای اولین بار در عمرم ؛ دلم خواست کسی بود که مرا می دزدید و با خودش می برد ؛...
از آن موقعیت هایی بود که اصلا دوست نداشتم !
استاد گفت : جانم دخترم ؟ من در خدمتم.
گفتم : بله ؟
گفت : گفتن میخوای با من حرف بزنی !...
اصلا برای همین دعوتم کردن !... وگرنه مریم ! عمرا منو شام دعوت کنه !
اونم وقتی از من فراریه ؛ و نمیخواد نشونیشو داشته باشم !
گرچه من میدونستم اینجاست ؛...
وکیلم دیده بودش ؛ فقط منتظر روز دادگاه بودیم که خود اینم جرمه !
اون در واقع با پسرعموش فرار کرده !
در صورتیکه قانونا ؛ یه زن شوهر داره و مال منه !
گفتم : دکتر ! مریم چون به پسرعموش ؛ محرم نبود ؛ با من زندگی میکنه ؛ هر بار هم میاد پیش پسر عموش ؛ حجاب داره.
اونا از بچگی ؛ همو می خواستن...
دکتر گفت : پس تو رو فرستادن وسط؟
زور خودشون نرسیده ؛ یه دختر بچه رو فرستادن وسط؟
گفتم : من فقط چند سال ؛ از مریم کوچیکترم ؛ گاهی زور دله که باید برسه ؛
از قانون ؛ کاری ساخته نیست !...
یا باید دل کند و رفت یا دل داد و موند ؛ تا آخرش !
گفت : یعنی چی تا آخرش ؟
گفتم : خودتونم میدونید؛ .... اونا از هم جدا نمیشن.
حامد وقت زیادی نداره ؛ چه برای زنده موندن ؛ چه عاشقی !
زندگی این نیست که فقط نفس بکشی ؛ اگه حامد ؛ کاملا لمس بشه ؛ دیگه ازدواج با مریم رو قبول نمیکنه ؛...
فکر میکنه ؛ آینده ی اون دختر رو تباه میکنه.
دکتر توکلی گفت : خب تباه میکنه دیگه !
من از مریم ؛ بچه دارم ؛ کنار من خوشبخت بود ؛ موقع ازدواجش مخالفتی نکرد !
مادرم ؛ تو یه مهمونی دیدش ؛ منم دیدمش. به نظرم زن آروم ؛ ساده و باشعوری بود...
از وقتی حامد ؛ از خارج برگشت ؛ از این رو به اون رو شد !
من نمیذارم کسی ؛ زندگیمو به هم بزنه !
گفتم : خب شاید شما رفتاری کردین ؛ که اون زندگی ؛ ویران شد!
مثلا از کسی خوشتون اومده ؛ یا زنی رو صیغه کردین؟!
گفت : پس به تو اینو گفتن ؟
گفتم : نکردین ؟!
گفت : اولا ؛ تو فامیل ما نیستی و نمیفهمم چرا دخالت میکنی !...
دوما نکردم ...
سوما صیغه کنم ؛ حق منه ! دین من ؛ این اجازه رو به من داده...
بعضی مردا تنوع طلب ؛ زاده شدن ؛...
گاهی اگه شرعی ؛ با کسی باشن ؛ چه اشکالی داره ؟
احترام و حقوق مریم ؛ به عنوان زن رسمی من ؛ که سر جاشه !
گفتم پس اینکارو کردین !
گفت : به تو چه ؟
تو فقط شاگرد منی ؛ نه بیشتر !
با تحکم گفتم : طلاقش بدید !
برنمیگرده... حتی اگه رگ دستشو بزنه ؛ که بمیره ؛ میزنه ؛ ولی برنمیگرده !
دکتر گفت : چه غلطا ! مملکت ، قانون داره !
گفتم : دلی که بشکنه ؛ قانون حالیش نیست !
گفت : این وسط ؛ چی به تو میرسه که نخود آش اینا شدی ؟!
فکر کردم هنوز با سوگ برادرت کنار نیومدی !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_ششم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستایثربی
دکتر توکلی صدایش را بلند کرد ؛ و گفت :
اصلا من صیغه کرده باشم ؛ آقا اشتباه کردم ؛ تموم شد ؛ رفت...
گفتم : و مریم ؛ چطور دیگه به چنین مردی ؛ دل ببنده ؟
گفت : به یه گیاه عنین دل میبنده !
به من که مرد حسابی ام ؛ بچه ازم داره ؛ غلط میکنه دل نبنده !
میدونی حکم این زن ؛ سنگساره ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد.
فقط اصطلاح "گیاه عنین" در گوشم می پیچید ! و چه طنین زشت و ناجوانمردانه ای داشت.
توهین به حامد ؛ با این کلمات چندش آور ؛ برایم غیر قابل تحمل بود !
دیگر یادم نیست چگونه از این سوی میز ؛ به آنسو پریدم ؛ و تفی در صورتش انداختم !
لگدهای او را هم ؛ روی کمر و ریه هایم یادم نیست...
فقط درد ، یادم مانده...درد ؛ درد.....
پشت هم میزد ؛... حتی نفسم در نمیامد که داد بزنم و کمک بخواهم !...
تا اینکه تمام شد !
یک نفر محکم ؛ او را روی زمین خواباند ؛ و تا میخورد کتکش زد ؛
و مدام می گفت :
زورت به زنا رسیده جونور؟ منو بزن ببینم !...
یالله منو بزن ؛ اگه مردی !...
از لای چشمان نیم بسته ام ؛ سایه ی قد بلندش را می دیدم.
توکلی روی زمین افتاده بود ، میگفت :
تو دیگه کی هستی لعنتی ؟... اصلا به تو چه ؟!
میدم پدر همه تونو درآرن !
تا حالا کوتاه اومدم ؛ دیگه نمیام !...
لگدی به کمرش خورد ؛ و فریادش بلند شد.
داد زد : سگ پدر ! خودنویسمو شکستی ! طلا بود !
صدا گفت : خوب کردم ؛ خودتم میشکنم !
نامزد صیغه خونده ی منو ؛ به حد مرگ زدی ؟!
واسه چی رو نامحرم ؛ دست بلند کردی مردک ؟
اونم زن من !...غلط کردی ! جات تو دیوونه خونه ست !
فکر کردی شهر هرته ؛ که با کتک زدن زنا ؛ کارتو جلو میبری؟!
مریم ؛ از همه ش ؛ فیلم برداشته روانی !
حرفاتون ؛...کتک زدن نامزد من !
توکلی از درد لگد سایه ؛ به خودش می پیچید.
سایه ؛ به سمت من برگشت...
محسن بود !
نشست ؛ با دستمالش ؛ خون کنار لب مرا پاک کرد...
انگار نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده ؛...
آهسته ؛ زیر لب گفت : کارش تمومه !
تنفس مصنوعی بهت نمیدم !
میدونم خوشت نمیاد نامزد جون !
اورژانس تو راهه ؛ یه راست پزشک قانونی !
ضرب و شتم زن غریبه ؛ جرمش کم نیست !
ببخش زودتر نیامدم ؛ داشتم خون میخوردم...
مریم ، فیلمو لازم داشت ؛ حامد دستمو محکم گرفته بود؛ خواهش میکرد یه کم تحمل کنم ؛ ...
حالا تموم شد قهرمان !
میتونی نفس بکشی ؟!
گفتم : مرسی ! .... نفس کشیده بودم !
نمیدانم قطره اشک لعنتی چه بود که از گوشه ی چشمم روان شد ؛...
با دستمال ؛ برش داشت و گفت :
این دستمال مروارید رو نگه می دارم ؛...
از درد گریه میکنی ؟!
بعید میدونم !... تو و درد و گریه ؟
گفتم : برای زنا گریه میکنم ؛...
زنای بی کسی مثل مریم !
گفت : مریم خدا رو داره ؛ وگرنه
همه ی ما رو ؛ زیر یه سقف جمع نمی کرد اینجا..
صدای بوق اورژانس آمد.
زن همسایه ی پایینی ؛ راه را نشانشان داد ...
دو مرد ؛ با تجهیزات وارد شدند ؛
گفتند :
مضروب کجاست ؟
توکلی گفت : منم ! من...
محسن پوزخند زد !
زیر لب گفت :بدبخت ترسو !
مامور اورژانس گفت : به ما گفتن ؛ یه زنه !
به او نگاهی انداختند ؛معاینه ی سطحی کردند و گفتند :
شما که چیزیت نیست آقا ! بلند شو! ...و به سمت من آمدند...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستایثربی
دکتر توکلی صدایش را بلند کرد ؛ و گفت :
اصلا من صیغه کرده باشم ؛ آقا اشتباه کردم ؛ تموم شد ؛ رفت...
گفتم : و مریم ؛ چطور دیگه به چنین مردی ؛ دل ببنده ؟
گفت : به یه گیاه عنین دل میبنده !
به من که مرد حسابی ام ؛ بچه ازم داره ؛ غلط میکنه دل نبنده !
میدونی حکم این زن ؛ سنگساره ؟!
دیگر نفهمیدم چه شد.
فقط اصطلاح "گیاه عنین" در گوشم می پیچید ! و چه طنین زشت و ناجوانمردانه ای داشت.
توهین به حامد ؛ با این کلمات چندش آور ؛ برایم غیر قابل تحمل بود !
دیگر یادم نیست چگونه از این سوی میز ؛ به آنسو پریدم ؛ و تفی در صورتش انداختم !
لگدهای او را هم ؛ روی کمر و ریه هایم یادم نیست...
فقط درد ، یادم مانده...درد ؛ درد.....
پشت هم میزد ؛... حتی نفسم در نمیامد که داد بزنم و کمک بخواهم !...
تا اینکه تمام شد !
یک نفر محکم ؛ او را روی زمین خواباند ؛ و تا میخورد کتکش زد ؛
و مدام می گفت :
زورت به زنا رسیده جونور؟ منو بزن ببینم !...
یالله منو بزن ؛ اگه مردی !...
از لای چشمان نیم بسته ام ؛ سایه ی قد بلندش را می دیدم.
توکلی روی زمین افتاده بود ، میگفت :
تو دیگه کی هستی لعنتی ؟... اصلا به تو چه ؟!
میدم پدر همه تونو درآرن !
تا حالا کوتاه اومدم ؛ دیگه نمیام !...
لگدی به کمرش خورد ؛ و فریادش بلند شد.
داد زد : سگ پدر ! خودنویسمو شکستی ! طلا بود !
صدا گفت : خوب کردم ؛ خودتم میشکنم !
نامزد صیغه خونده ی منو ؛ به حد مرگ زدی ؟!
واسه چی رو نامحرم ؛ دست بلند کردی مردک ؟
اونم زن من !...غلط کردی ! جات تو دیوونه خونه ست !
فکر کردی شهر هرته ؛ که با کتک زدن زنا ؛ کارتو جلو میبری؟!
مریم ؛ از همه ش ؛ فیلم برداشته روانی !
حرفاتون ؛...کتک زدن نامزد من !
توکلی از درد لگد سایه ؛ به خودش می پیچید.
سایه ؛ به سمت من برگشت...
محسن بود !
نشست ؛ با دستمالش ؛ خون کنار لب مرا پاک کرد...
انگار نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده ؛...
آهسته ؛ زیر لب گفت : کارش تمومه !
تنفس مصنوعی بهت نمیدم !
میدونم خوشت نمیاد نامزد جون !
اورژانس تو راهه ؛ یه راست پزشک قانونی !
ضرب و شتم زن غریبه ؛ جرمش کم نیست !
ببخش زودتر نیامدم ؛ داشتم خون میخوردم...
مریم ، فیلمو لازم داشت ؛ حامد دستمو محکم گرفته بود؛ خواهش میکرد یه کم تحمل کنم ؛ ...
حالا تموم شد قهرمان !
میتونی نفس بکشی ؟!
گفتم : مرسی ! .... نفس کشیده بودم !
نمیدانم قطره اشک لعنتی چه بود که از گوشه ی چشمم روان شد ؛...
با دستمال ؛ برش داشت و گفت :
این دستمال مروارید رو نگه می دارم ؛...
از درد گریه میکنی ؟!
بعید میدونم !... تو و درد و گریه ؟
گفتم : برای زنا گریه میکنم ؛...
زنای بی کسی مثل مریم !
گفت : مریم خدا رو داره ؛ وگرنه
همه ی ما رو ؛ زیر یه سقف جمع نمی کرد اینجا..
صدای بوق اورژانس آمد.
زن همسایه ی پایینی ؛ راه را نشانشان داد ...
دو مرد ؛ با تجهیزات وارد شدند ؛
گفتند :
مضروب کجاست ؟
توکلی گفت : منم ! من...
محسن پوزخند زد !
زیر لب گفت :بدبخت ترسو !
مامور اورژانس گفت : به ما گفتن ؛ یه زنه !
به او نگاهی انداختند ؛معاینه ی سطحی کردند و گفتند :
شما که چیزیت نیست آقا ! بلند شو! ...و به سمت من آمدند...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_هفتم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi
http://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
نامه سرگشاده نماینده مردم اهواز به رئیسجمهور آقای رئیس! سلفی گرفتن وزیران شما با مردم محروم دوای درد نیست/ به داد مردم خوزستان برسید
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951123001151
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951123001151
خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس - آقای رئیس! سلفی گرفتن وزیران شما با مردم محروم دوای درد نیست/ به داد مردم خوزستان برسید
نماینده مردم اهواز در مجلس در نامهای به رئیسجمهور نوشت: سفرهای تشریفاتی، دید و بازدیدهای صوری، دستورهای بیضمانت، شعارهای توخالی و سلفی گرفتن مدیران و وزیران شما با مردم محروم، دوای درد نیست؛ به داد مردم خوزستان برسید.