چیستایثربی کانال رسمی
6.62K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi
دو فنجان قهوه
دو کیف
دوستم گفت : برمیگردم ؛
سالها گذشت و برنگشت ...
زمان ؛ گاهی آدمها را میخورد ؛
یا آنها را به کسی بدل میکند ؛
که نمی شناسیم ؛
حتی اگر دوستت باشد...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

برای من مهم نیست که دنیا ؛ میلیاردها انسان داشته باشد ؛ من تو را می خواهم !...
ختم داستان!

#ترجمه
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

از صفحه ی دیگران.
با تشکر از دوست خوبمان که زحمت این پست را کشیدند
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
همیشه کسی چشم انتظار ماست؛حتی اگر
سایه ای باشد
همیشه دو کس دعوا میکنند،حتی اگر درختی و چشمه ای باشند
همیشه کسی برای کودکیمان میگرید
حتی اگربادبادکی باشد
لطیف هلمت
ترجمه
مختارشکری پور
#نیاز
#فریدون_فروغی
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره



@chista_yasrebi
@chista_yasrebi

شهر من گمشده است
من با تاب ؛ من با تب ،
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام



حال اکنون من
زنده یاد
#سهراب_سپهری

#چیستایثربی
@chista_yasrebiبا تاتردوستان اردکان___
#جلسه_گپ_و_گفت در
#یزد


اینهمه شور و شوق را بال پروازی باید...

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

پنج آدم زیر سقف خدا...پنج قصه در دلشان
تو کدام قصه را میپسندی؟

#خواب_گل_سرخ
#امشب
#قسمت_25
#چیستایثربی
@chista_yasrebi

نظر
#نصرت_رحمانی درباره ی
#صادق_هدایت

از صفحه دوست فرهیخته.سینا خزیمه

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

زیبایی ات فریاد میزند ؛ صدایم میکند ؛ من حواسم نیست.....

#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_چهارم
#چیستایثربی

واقعا می خواستم اسکیت یاد بگیرم ؟!

بله میخواستم !
من باید بهترین اسکیت باز زن ایران شوم ؛ اصلا می خواهم مربی اسکیت زنان شوم !

هرکاری را شروع می کنم ؛ سعی می کنم با موفقیت تمام کنم ؛ و حالا اسکیت ؛ انتخاب خودم بود.

در دانشگاه ؛ جزو بهترین ها بودم ؛ چرا نتوانم اسکیت یاد بگیرم ؟

چرا اگر محسن می تواند روی یک پا بایستد و با پای دیگر ؛ چرخ بزند ؛ من نتوانم ؟

از نظر هوشی ؛ از او کمتر نیستم ؛ از نظر جسمی هم ؛ خودم را می رسانم.

تو مانا...
بهترین مربی اسکیت زنان می شوی !...

و این را به محسن ثابت می کنی که آدم هر کاری را بخواهد ؛ می تواند انجام دهد ؛... به شرط اینکه واقعا بخواهد !

این یک جنگ بود ، رقابت نبود ؛...

من برای اثبات خودم ؛ باید می جنگیدم...

منی که حتی از کفش اسکیت می ترسیدم ! این بار دیگر اگر زمین می خوردم ؛ بلند می شدم و محسن فهمید!
خیلی زود ؛ از همان ورود من به پیست ؛ از نترسیدن من ؛... از شجاعت و سرسختی من !

مربی های دیگر ؛ با تعجب نگاهم می کردند...

می گفتند : دفعه ی اولی هستی ؟
می گفتم : اول و نصفی !
و محسن توضیحی نمی داد ؛...

هیچکدام یادشان نبود که من همان مجروح
جلسه ی اول بودم...

همان دختر ترسیده ای که تیزی کفش اسکیت ، پایش را برید !

به پای بچه های کوچک ؛ که تند و تند چرخ می زدند ، نگاه کردم و سعی می کردم از آنها عقب نیفتم.

محسن گفت : تند نرو !... زمین می خوری...

گفتم : دیگه از زمین خوردن نمیترسم !

فوقش یه کم درد داره ؛ بلند می شم !...
بخوام بترسم که اسکیت یاد نمی گیرم !...

محسن گفت : چه عجله اییه که سرعت گرفتی ؟!
قدم به قدم ؛ من اینجوری یادت نمیدما !

صدایش را نمی شنیدم...
دستم را به نرده گرفته بودم ؛ و تند تند جلو می رفتم.

داد زد : اگه راست میگی ؛ دستت رو از نرده ها ول کن !

هنوز زود بود ؛ می دانستم زمین می خورم ؛...
اما گفتم : یا حالا یا هیچ وقت !...

محسن ترسید و به من ؛ ابراز علاقه ی نصفه نیمه ای کرد ؛ و غیب شد !

حتی منتظر جواب من نماند !

من که مثل او ؛ ترسو نیستم !... پس دستم را از نرده ؛ رها می کنم !

می دانستم زمین می خورم ؛ اما ؛ حالا وقتش بود !...

دستم را از نرده رها کردم ...
حفظ تعادل ؛ واقعا دشوار شد ؛ اما
می دانستم که آمادگی همه چیز را دارم ،...
حتی تمسخر مردم را...

همین کمکم کرد ؛ همین آمادگی همه چیز داشتن....
دو بار بد جور زمین خوردم...

یکی از مربی ها ؛ آستینم را گرفت و کمک کرد که بلند شوم ؛...

گفت : پاهاتو با فاصله بذار ؛ قدم هاتو درشت بردار !

محسن داد زد :

حرف منو گوش نمیده ! اصلا می بینید کنار مربیش باشه ؟!

خودش را به من رساند ؛ آستینم را با خشونت گرفت...اسیر می گرفت !
و گفت : با هم میریم !

شاگرد ؛ باید با مربیش باشه !... درست نیست مربی های دیگه یادش بدن !

و عمدی سرعتش را تند کرد !

فکر کردم : خب پس اینطوریه ؟!
می خواد رو کم کنه ؟!....

پا به پایش رفتم...
چند بار دیگر سر خوردم ؛...زمین خوردم ؛... بلند شدم ؛ کم نیاوردم !

اگر باید بجنگیم ؛ من هستم !... تا آخرش !

ایران از دشمنانش نترسید !...هرگز نترسید!

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_بیست_و_چهارم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

کانال رسمی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
با #صنایع_ادبی آشنا شویم
#آشنا_زدایی


#آشنایی_زدایی یا
#بیگانه_سازی در ادبیات و هنر ٬به شگردی اطلاق می گردد که با استفاده از آن ٬ نویسنده یا هنرمند در اثر خود به گونه ای نامعمول به اشیاء و پدیده ها می نگرد و بدین ترتیب سعی بر آن دارد ؛ تا نگاهی نو به اطراف خود بیندازد ....این شگرد اقسام مختلف دارد و اگر چه در دوران معاصر نامی برای خود یافته ٬ از دیر باز مورد استفاده بوده است و در ادبیات فارسی بی سابقه نیست.

در این میان
#سهراب_سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است و به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل
#هندسه_ی دقیق_اندوه یا #سجود_سبز_محبت
یا این قطعه اشاره کرد:

خانه هاشان پر داوودی بود / چشممان را بستیم / دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش / جیبشان را پر عادت کردیم

....این اصطلاح را نخستین بار
#ویکتور_شکلوفسکی ؛ منتقد روس
( ۱۸۹۳ تا ۱۹۷۵ میلادی ) و نماینده ی نخستین گروه فرمالیست های روس به کار برد و اعتقاد داشت که اساساْ وظیفه ی هنر :


#ناآشنا_کردن_چیزها یا به عبارت دیگر پیچیده کردن چیزها و دور ساختن آنها از حوزه ی #عادت_و_روزمرگی است .»

مثل این شعر من :



قهوه ی چشمهانت ؛ کمی جنون را جای شکر ریخته بود...

#چیستا_یثربی

در این شعر بالای من ؛ از چشم ؛ جنون ؛ قهوه و شکر ؛
#آشنازدایی شده است...
.یعنی در معانی مرسوم خود به کار نرفته اند....
و خواننده ؛ شاید برای نخستین بار ؛ این مفاهیم و کلمات را در چنین ترکیبی میبیند....انگار جهان را از زاویه ی جدیدی میبینیم.
#دکتر_قیصر_امین_پور هم ؛
بسیار از این صنعت ؛ در اشعار و آثارش ؛ استفاده میکرد...
مثل همان
حال گل در چنگ چنگیز مغول

که یک #آشنایی_زدایی کاملا ماهرانه و زیباست







#چیستایثربی
#آشنایی_با_صنایع_ادبی



@chista_yasrebi




https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi

قهوه ی چشمانت ؛ کمی جنون را ؛ جای شکر ریخته بود.../چیستایثربی

#چیستایثربی
مثالی برای صنعت ادبی
#آشنا_زدایی
یا غریبه کردن کلمات و مفاهیم؛
که در بالا به این صنعت ؛ اشاره شد...
@chista_yasrebi

آیا تاکنون نام
#قصه_درمانی را شنیده اید؟
آیا میدانید که به یاری برخی قصه های کوتاه یک یا دو صفحه ای،میتوان کودکان؛ نوجوانان و حتی بزرگسالان را درمان کرد،یابه آنهاپاسخ داد.
#کتاب_بالا
#پنج_پری_نیلوفری
کتابی برای شفا

و آموزش نکات حیاتی و معنوی زندگی به
#کودکان و
#نوجوانان
حتی
#بزرگسالان

با افسانه هایی از دو کشور چین و هند
کتاب منتخب مدارس

#شرق_دور
برای آموزش نکات تربیتی به فرزندانمان و
یافتن پاسخهایی برای خودمان

#نشر_قطره
#چاپ_چهارم
#چیستایثربی
#ترجمه
#فروش
#کتابفروشیهای_معتبر
و
#شهر_کتابها و
#آنلاین و حضوری از نشر قطره
8897351_3


#چیستایثربی

@chista_yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ