#خانم_دکتر_عزیزم_سلام،
وقت بخیر ، خدا قوت،اصلن نیاز به عذر خواهی نیست شما از ابتدا شروع قرار دادن داستانهاتون تو اینستاگرام و کانال تلگرامتون گفته بودین که داستانها هر شب گذاشته نمیشه،خوب شما هم مثل بقیه ماها کار دارین چه بسا که کار و فعالیت شما از خیلی از ماها بیشتر هم هست، من به نوبه خودم شرایط شمارو درک میکنم و صبورانه منتظر ادامه داستان او یک زن هستم.
#محدثه_عزیز
#فالورها
#هم_اکنون
#پیج_اینستاگرام.پیج دوم من
Chista_yasrebi.2
#چیستایثربی
درود عزیز....من این روزهای آخر شهریور ؛ در شرایط پر فشاری هستم ؛ علاوه بر بیماری اطرافیانم ؛ شاید خودم و مسایل روزمره ی معمول ؛
... مهمان جشنواره ی #هنر_درمانی معلولین
#گلاسکو هستم و هیچ کارم را انجام نداده ام....
متاسفانه برخی افراد پیجها یا کانالهای دیگر ؛ در کمال بی ادبی ؛ فکر میکنند وقت و قصه ی مرا خریده اند !!! یا سفارش خصوصی آنهاست ! که مثلا دیر آماده شده !
....همینقدر هم که ناشر اجازه داده تا اینجا را بگذارم باید شاکر باشیم !
... هفت قسمت آخر #حساس است و باید در کمال دقت گره گشایی شود....
گاهی ؛ خیلی طول میکشد تا یاد بگیریم انسان شویم ! ... برای بعضی ها گویا ؛ همه ی عمر....
#متاسفانه
ممنون دوست عزیز از
#ادراک_و_فهم_شما
#چیستایثربی
وقت بخیر ، خدا قوت،اصلن نیاز به عذر خواهی نیست شما از ابتدا شروع قرار دادن داستانهاتون تو اینستاگرام و کانال تلگرامتون گفته بودین که داستانها هر شب گذاشته نمیشه،خوب شما هم مثل بقیه ماها کار دارین چه بسا که کار و فعالیت شما از خیلی از ماها بیشتر هم هست، من به نوبه خودم شرایط شمارو درک میکنم و صبورانه منتظر ادامه داستان او یک زن هستم.
#محدثه_عزیز
#فالورها
#هم_اکنون
#پیج_اینستاگرام.پیج دوم من
Chista_yasrebi.2
#چیستایثربی
درود عزیز....من این روزهای آخر شهریور ؛ در شرایط پر فشاری هستم ؛ علاوه بر بیماری اطرافیانم ؛ شاید خودم و مسایل روزمره ی معمول ؛
... مهمان جشنواره ی #هنر_درمانی معلولین
#گلاسکو هستم و هیچ کارم را انجام نداده ام....
متاسفانه برخی افراد پیجها یا کانالهای دیگر ؛ در کمال بی ادبی ؛ فکر میکنند وقت و قصه ی مرا خریده اند !!! یا سفارش خصوصی آنهاست ! که مثلا دیر آماده شده !
....همینقدر هم که ناشر اجازه داده تا اینجا را بگذارم باید شاکر باشیم !
... هفت قسمت آخر #حساس است و باید در کمال دقت گره گشایی شود....
گاهی ؛ خیلی طول میکشد تا یاد بگیریم انسان شویم ! ... برای بعضی ها گویا ؛ همه ی عمر....
#متاسفانه
ممنون دوست عزیز از
#ادراک_و_فهم_شما
#چیستایثربی
راهیابی نمایش
#زنان_مهتابی_مرد_آفتابی
به جشنواره استانی
#مازندران
#نویسنده:
#چیستایثربی
کارگردانی مشترک توسط دو بانوی مازندرانی....
بیست و هشتمین جشنواره ی تئاتر استان مازندران در تاریخ ۲۷ الی ۲۹ شهریورماه ۹۵ به میزبانی شهرستان #ساری برگزار می شود.
#نمایش
#تاتر
#جشنواره
#جشنواره_استانی_مازندران
#اثری از :
#چیستایثربی
#نشر_قطره
قبلا این اثر توسط افراد و گروههای مختلف ؛ اجرا شده و متن آن ؛ جوایز متعددی را از آن خود کرده است.از جمله :
بهترین متن جشنواره ی بین المللی #تاتر_فجر
بهترین متن جشنواره ی ادبی #پروین_اعتصامی
بهترین متن مرکز #گفتگوی_تمدنها
و جوایز دیگر....
و اکنون هم کار راه یافته به جشنواره استانی مازندران_
#امسال
#اما_یک_نکته_مهم
باز هم بی حرمتی به شان
#نویسنده !
در کشور
باید از #ارشاد_مازندران و آن دو #خانم محترم پرسید وقتی اثری از یک نویسنده را اجرا میکنید ؛ یک #دعوت_ساده از خودش لازم نیست؟
خودش نباید کار
#خودش را ببیند؟ پس کی میخواهیم یاد بگیریم :
به قول استاد
#رادی :
انگار یادشان میرود که فکر و متن را از کجا آورده اند !...
من این کار مازندران را
#ندیدم؛ خبردار و دعوت هم نشدم ! حتی کیفیت بازی و اجرا را نمیدانم..... و خبر را هم از سایتهای دوستان برداشتم !..... حتی به خودشان زحمت ندادند خبر را برای
#خود_نویسنده ارسال کنند! ...
بعد دم از
#وجدان_فرهنگی میزنیم!
جالب است
تاتر کار میکنیم انسانتر باشیم ؛ از انسانیت و ادب و شان فرهنگی ؛
#دورتر میشویم !
این رفتار غیر حرفه ای را نمیپسندم ! و دون شان فرهنگ #تاتری می دانم...
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
#زنان_مهتابی_مرد_آفتابی
به جشنواره استانی
#مازندران
#نویسنده:
#چیستایثربی
کارگردانی مشترک توسط دو بانوی مازندرانی....
بیست و هشتمین جشنواره ی تئاتر استان مازندران در تاریخ ۲۷ الی ۲۹ شهریورماه ۹۵ به میزبانی شهرستان #ساری برگزار می شود.
#نمایش
#تاتر
#جشنواره
#جشنواره_استانی_مازندران
#اثری از :
#چیستایثربی
#نشر_قطره
قبلا این اثر توسط افراد و گروههای مختلف ؛ اجرا شده و متن آن ؛ جوایز متعددی را از آن خود کرده است.از جمله :
بهترین متن جشنواره ی بین المللی #تاتر_فجر
بهترین متن جشنواره ی ادبی #پروین_اعتصامی
بهترین متن مرکز #گفتگوی_تمدنها
و جوایز دیگر....
و اکنون هم کار راه یافته به جشنواره استانی مازندران_
#امسال
#اما_یک_نکته_مهم
باز هم بی حرمتی به شان
#نویسنده !
در کشور
باید از #ارشاد_مازندران و آن دو #خانم محترم پرسید وقتی اثری از یک نویسنده را اجرا میکنید ؛ یک #دعوت_ساده از خودش لازم نیست؟
خودش نباید کار
#خودش را ببیند؟ پس کی میخواهیم یاد بگیریم :
به قول استاد
#رادی :
انگار یادشان میرود که فکر و متن را از کجا آورده اند !...
من این کار مازندران را
#ندیدم؛ خبردار و دعوت هم نشدم ! حتی کیفیت بازی و اجرا را نمیدانم..... و خبر را هم از سایتهای دوستان برداشتم !..... حتی به خودشان زحمت ندادند خبر را برای
#خود_نویسنده ارسال کنند! ...
بعد دم از
#وجدان_فرهنگی میزنیم!
جالب است
تاتر کار میکنیم انسانتر باشیم ؛ از انسانیت و ادب و شان فرهنگی ؛
#دورتر میشویم !
این رفتار غیر حرفه ای را نمیپسندم ! و دون شان فرهنگ #تاتری می دانم...
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
Mrs vadi:
امروز یه معجزه دیدم به وسعت چیستا یثربی تو تاکسی نشسته بودم از کلاس برمیگشتم سرم تو کار خودم بود خیلی خسته بودم چشمامو بستم یک لحظه احساس کردم صداتونو شنیدم وقتی میگید خواب گل سرخ قسمت ... چشم باز کردم ببینم صدا از کجاست نگاه کردم راننده ی تاکسی پخشش کرده بود خانوم مسنی که کنارش نشسته گفت ااا قسمت جدید گذاشته گل قرمز مهنا نومو میگم بچه لیلامون همیشه برام میخونه دو روزه نیومده خونم زیادش کن مادر گوشم سنگینه تو دلم به گل قرمز و توضیحات خانوم میخندیدم که فقط برای زیاد کردن صدای گوشی کل شجر نامه رو توضیحات داده بود میخندیدم که یاد خستگیم افتادم و سعی کردم نگاهمو بردارمو چشامو ببندم که چشمم نا خوداگاه به گوشی پسری که به نظر میرسید دانشجوهه خورد چی میدیدم اول فکر کردم توهمه ولی اونم داشت خواب گل سرخ و میخوند قسمت 8 راننده وایستاد زنی با دو کیسه به نظر سنگین سوار ماشین شد سختی خودش رو جا داد یکم که نفس تازه کرد گفت اااا چیستا جانه که فکر کردم چه صمیمانه و یادم افتاد تقلید قیصر جانه داستان خود چیستا جانه و ادامه داد این که قسمت قبله من جدیدترشو دارم ما پنج ادم بودیم از پنج صنف در پنج گروه سنی در دو جنسیت متفاوت و از چند نسل مختلف و صدای چیستا گویا صدای همه ی ما اصناف و نسل ها شده یود بانوی پاک آریایی قلمت همیشه پایدار و ذهنت همیشه پای در رکاب و آماده
#خانم_وادی
#کانال
امروز یه معجزه دیدم به وسعت چیستا یثربی تو تاکسی نشسته بودم از کلاس برمیگشتم سرم تو کار خودم بود خیلی خسته بودم چشمامو بستم یک لحظه احساس کردم صداتونو شنیدم وقتی میگید خواب گل سرخ قسمت ... چشم باز کردم ببینم صدا از کجاست نگاه کردم راننده ی تاکسی پخشش کرده بود خانوم مسنی که کنارش نشسته گفت ااا قسمت جدید گذاشته گل قرمز مهنا نومو میگم بچه لیلامون همیشه برام میخونه دو روزه نیومده خونم زیادش کن مادر گوشم سنگینه تو دلم به گل قرمز و توضیحات خانوم میخندیدم که فقط برای زیاد کردن صدای گوشی کل شجر نامه رو توضیحات داده بود میخندیدم که یاد خستگیم افتادم و سعی کردم نگاهمو بردارمو چشامو ببندم که چشمم نا خوداگاه به گوشی پسری که به نظر میرسید دانشجوهه خورد چی میدیدم اول فکر کردم توهمه ولی اونم داشت خواب گل سرخ و میخوند قسمت 8 راننده وایستاد زنی با دو کیسه به نظر سنگین سوار ماشین شد سختی خودش رو جا داد یکم که نفس تازه کرد گفت اااا چیستا جانه که فکر کردم چه صمیمانه و یادم افتاد تقلید قیصر جانه داستان خود چیستا جانه و ادامه داد این که قسمت قبله من جدیدترشو دارم ما پنج ادم بودیم از پنج صنف در پنج گروه سنی در دو جنسیت متفاوت و از چند نسل مختلف و صدای چیستا گویا صدای همه ی ما اصناف و نسل ها شده یود بانوی پاک آریایی قلمت همیشه پایدار و ذهنت همیشه پای در رکاب و آماده
#خانم_وادی
#کانال