#کیارستمی برای #مردم فیلم میساخت ؛ و دلش...
هرگز برای فیلمهایش از ارشاد مجوز نمیگرفت،
و فیلمهایش در ایران اکران نمیشدند! و حتی در فجر شرکت نداشتند ....
او برای مقامات فیلم نمیساخت!
وقتی مجبورش کردند شعر
#خیام و
#فروغ را از فیلمش حذف کند ؛ او مقاومت کرد و فیلمش اجازه ی اکران نگرفت !
اما امروز ؛ در مراسم بدرقه ی پیکر استاد ؛ در کانون پرورش فکری ؛ خیابان حجاب ؛ برای مقامات!!!!! صندلی ها را در ردیف جلو گذاشته بودند و مردم ؛ یعنی عاشقان واقعی کیارستمی زیر آفتاب....ایستاده...ساعتها.....
طوری که خیلی ها با دیدن این صحنه ؛ و سخنرانیهای طولانی اقایان ؛
و احتمالا تبلیغ خود ! برای تشییع جنازه نماندند و مراسم را ترک کردند!....
شاید اگر خود کیارستمی ؛ میتوانست حرف بزند، میگفت :
آقایان ؛ مشقهایتان را اینجا تمرین نکنید! بلند شوید و جایتان را به مردم عادی ؛ ولی مسن تر بدهید ؛ که زیر آفتاب ؛ ساعتها سر پا ایستاده اند ! یا دست کم مراسم را کوتاه کنید...و انقدر سخنرانی نکنید ! او یک هنرمند
#مستقل و
#مردمی بود....
خدایا .....یادمان نرود....
#کیارستمی_از_مشق_شب_بیزار_بود!
برای مراسمش شب قبل ؛ آقایان
#مشق_شب نوشته بودند تا بخوانند!..
وقتی فیلمهایش اکران نمیشد ؛ و صدها توهین اخلاقی و عقیدتی به او میشد ؛ کجا بودید؟...اقایان گرام ردیف اول؟ کاندیداهای قدیم و جدید و همیشه...
#پناه_بر_ایزد_منان!
مراسم یک هنرمند مستقل مردمی ؛ جای خودنمایی شما نبود!...
مگر برای مراسم مرحوم
#حبیب یکی از شما آمد ؟
آن موقع کجا بودید؟
مشق شب لازم نداشتید؟
چون کیارستمی عزیز ؛ جهانیست....بله....دوربینهای خارجی امشب ؛ شما را در جهان نشان میدهند!
اما حبیب طفلکی ؛ مظلوم بود...
لازم نبود برایش ؛ مشق شب بنویسید.....
آنها که مراسم را ترک کردید ؛
#درکتان_میکنم
خود کیارستمی عزیز هم ؛اگر آنجا بود ؛ مراسم را
#ترک میکرد....بیشک !!!!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
هرگز برای فیلمهایش از ارشاد مجوز نمیگرفت،
و فیلمهایش در ایران اکران نمیشدند! و حتی در فجر شرکت نداشتند ....
او برای مقامات فیلم نمیساخت!
وقتی مجبورش کردند شعر
#خیام و
#فروغ را از فیلمش حذف کند ؛ او مقاومت کرد و فیلمش اجازه ی اکران نگرفت !
اما امروز ؛ در مراسم بدرقه ی پیکر استاد ؛ در کانون پرورش فکری ؛ خیابان حجاب ؛ برای مقامات!!!!! صندلی ها را در ردیف جلو گذاشته بودند و مردم ؛ یعنی عاشقان واقعی کیارستمی زیر آفتاب....ایستاده...ساعتها.....
طوری که خیلی ها با دیدن این صحنه ؛ و سخنرانیهای طولانی اقایان ؛
و احتمالا تبلیغ خود ! برای تشییع جنازه نماندند و مراسم را ترک کردند!....
شاید اگر خود کیارستمی ؛ میتوانست حرف بزند، میگفت :
آقایان ؛ مشقهایتان را اینجا تمرین نکنید! بلند شوید و جایتان را به مردم عادی ؛ ولی مسن تر بدهید ؛ که زیر آفتاب ؛ ساعتها سر پا ایستاده اند ! یا دست کم مراسم را کوتاه کنید...و انقدر سخنرانی نکنید ! او یک هنرمند
#مستقل و
#مردمی بود....
خدایا .....یادمان نرود....
#کیارستمی_از_مشق_شب_بیزار_بود!
برای مراسمش شب قبل ؛ آقایان
#مشق_شب نوشته بودند تا بخوانند!..
وقتی فیلمهایش اکران نمیشد ؛ و صدها توهین اخلاقی و عقیدتی به او میشد ؛ کجا بودید؟...اقایان گرام ردیف اول؟ کاندیداهای قدیم و جدید و همیشه...
#پناه_بر_ایزد_منان!
مراسم یک هنرمند مستقل مردمی ؛ جای خودنمایی شما نبود!...
مگر برای مراسم مرحوم
#حبیب یکی از شما آمد ؟
آن موقع کجا بودید؟
مشق شب لازم نداشتید؟
چون کیارستمی عزیز ؛ جهانیست....بله....دوربینهای خارجی امشب ؛ شما را در جهان نشان میدهند!
اما حبیب طفلکی ؛ مظلوم بود...
لازم نبود برایش ؛ مشق شب بنویسید.....
آنها که مراسم را ترک کردید ؛
#درکتان_میکنم
خود کیارستمی عزیز هم ؛اگر آنجا بود ؛ مراسم را
#ترک میکرد....بیشک !!!!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
باور نمیکنم.
باور نمیکنم بدی جهان ؛ به تو هم ؛ سرایت کند....
باور نمیکنم تو که انقدر خوب بودی ؛ زمانی بد شوی.....
باور نمیکنم داستانی نوشتم که خودم هیچکاره ی آن بودم.....یک تماشاگر !....
به مردم بگو ؛ نوشتن و ادیت مجدد صفحات آخر کتاب ؛ چقدر سخت بوده.... بگو با هم به پزشک قانونی رفتیم....بگو چه دیدیم....بگو بعد از آن ؛ چگونه زندگی هر دوی ما عوض شد....
به قول
#فروغ
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی ؛
و من چنان پرم ؛ که روی صدایم نماز میخوانند...
نه...تو نگو!
تو پاکتر از آنی که بگویی....و مردم دوستت دارند...و میدانم هنوز مهربانی...
آنقدر که کت خود را روی شانه های کسی که میلرزد ؛ می اندازی ؛ و خودت میلرزی....
تو هیچ نگو !....
بگذار من بگویم!
قصه گو منم.....
علی میگفت : این قصه ؛ آخرش ؛ تو را میکشد!...
و دلیلش را نمیدانست....
علی جان!
قصه ؛ فقط ؛ قصه ی شهرام و نلی نبود...قصه خیلی وقت پیش از اینها ؛ شروع شده بود....از اعدام جوانان شورشی در سیاهکل .... که خیلی هایشان خانواده داشتند.....
نمیخواهم بیشتر بگویم. این راز من و توست...
فقط نگو آخرش را ننویس !.....آخرش راز مگوی ماست...راز ریشه کردن ما در این خاک پر طپش....
خاک وطن !....راز گریه های ناشنیده و
حرفهای ناگفته....
آخرش درددل ماست...
ضد هیچ نظامی نیست....
جز نظام عاشق کشی !...
من قصه
#او_یکزن را شروع کردم ؛
از فردا تمامش میکنم.....
و هر چه باداباد.....
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
باور نمیکنم بدی جهان ؛ به تو هم ؛ سرایت کند....
باور نمیکنم تو که انقدر خوب بودی ؛ زمانی بد شوی.....
باور نمیکنم داستانی نوشتم که خودم هیچکاره ی آن بودم.....یک تماشاگر !....
به مردم بگو ؛ نوشتن و ادیت مجدد صفحات آخر کتاب ؛ چقدر سخت بوده.... بگو با هم به پزشک قانونی رفتیم....بگو چه دیدیم....بگو بعد از آن ؛ چگونه زندگی هر دوی ما عوض شد....
به قول
#فروغ
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی ؛
و من چنان پرم ؛ که روی صدایم نماز میخوانند...
نه...تو نگو!
تو پاکتر از آنی که بگویی....و مردم دوستت دارند...و میدانم هنوز مهربانی...
آنقدر که کت خود را روی شانه های کسی که میلرزد ؛ می اندازی ؛ و خودت میلرزی....
تو هیچ نگو !....
بگذار من بگویم!
قصه گو منم.....
علی میگفت : این قصه ؛ آخرش ؛ تو را میکشد!...
و دلیلش را نمیدانست....
علی جان!
قصه ؛ فقط ؛ قصه ی شهرام و نلی نبود...قصه خیلی وقت پیش از اینها ؛ شروع شده بود....از اعدام جوانان شورشی در سیاهکل .... که خیلی هایشان خانواده داشتند.....
نمیخواهم بیشتر بگویم. این راز من و توست...
فقط نگو آخرش را ننویس !.....آخرش راز مگوی ماست...راز ریشه کردن ما در این خاک پر طپش....
خاک وطن !....راز گریه های ناشنیده و
حرفهای ناگفته....
آخرش درددل ماست...
ضد هیچ نظامی نیست....
جز نظام عاشق کشی !...
من قصه
#او_یکزن را شروع کردم ؛
از فردا تمامش میکنم.....
و هر چه باداباد.....
#چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig