چیستایثربی کانال رسمی
6.47K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Chista Yasrebi:
Chista Yasrebi:
#او_یکزن
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#چیستا_یثربی


مردک نزول خور گفت": من کاری به زن بودنت ندارم ؛ به جاش تو هم باید یه کاری برام انجام بدی ؛ یه کار خطرناک! قبول؟ علیرضا معامله را قبول کرده بود.

بش گفتم : چقدر خطرناک بود؟ مجبور نیستی بگی چی بود!

گفت: بايد یه محموله رو جابه جا میکردم ؛ اما این بار مواد نبود ؛ آدم بود ! یه زن !
میآوردنش جایی ؛ من باید تحویل میگرفتم ؛ پولو میدادم ؛ زنه رو میبردم یه جای دیگه ! به یه ویلای نزولخوره که کلیدشو بم داده بود ؛ و گفته بود :

اینا وحشی ان ! پولو اول نده! میکشنت! زنه رو هم بت نمیدن! جراتشو داری پولو جلوشون نصف کنی؟!

بگو وقتی زنه سوار ماشین شد ؛ نصف دیگه ش !

راننده لال بود....همه ی کارها رو خودم تنهایی ؛ باید انجام میدادم ؛ یه دختر ؛ توی لباس یه پسر چهارده ساله ی درشت هیکل!

گفت : به جاش ؛ اگه این کار رو درست انجام بدی ؛ یه جایزه ؛ پیش من داری!

علیرضا ساکت شد ؛ من هم سوالی نکردم !

گفته بودم ؛ عادتم این است که تا کسی؛ خودش نخواهد ؛ من چیزی از زندگی اش نمیپرسم !


سهراب جلو جلو میرفت ؛ به دهانه ی غار رسیدیم ؛ چراغ قوه اش را روشن کرد و گفت :من میرم تو !....


شما اینجا وایسین؛ صدایی شنیدین یا اگه ؛ تا ده دقیقه خبری از من نشد ؛ بیاین دنبالم ؛ البته قبلش ؛ به پلیس زنگ بزنید!

صدایی در درونم گفت: نرو ؛ سهراب؛ تنها نرو! ولی رفت...


علیرضا گفت: اسم اون زن بدبختی که باید جابجا میکردم ؛ شبنم بود !
هیولا ؛ چندین سال تو زندان ؛ تو یه انفرادی مخفی ؛ هر بلایی سرش آورده بود ؛ اما شبنم حرف نزده بود! نزولخوره شبنمو میشناخت...

دستش با هیولا تو یه کاسه بود ؛ هر دو ؛ واسه دولت کار میکردن....

نزولخوره ؛ عاشق قدرت زنه شده بود! هیولا هم عاشق شبنم بود!

سرش معامله کردن ! هیولا رو همیشه میشد با پول خرید .

نزولخوره زنه رو خرید ! من به روم نیاوردم که اون هیولا رو میشناسم ؛ وقتش نبود فعلا ! شبنم بیچاره رو باید نجات میدادم ؛ بعد از پونزده سال اسارت و دربدری و عذاب! ...

چیزی از علیرضا نپرسیدم ؛ در سکوت شب با او دم ورودی غار ؛ منتظر ایستادیم ؛
علیرضا گفت : نمیخوای بپرسی جایزه ی من چی بود؟!...

نگاهش کردم ؛

چرا آنقدر احتیاج به حرف زدن داشت؟ چرا اینها را به من میگفت؟ گفت:

چون تا حالا به کسی نگفتم ؛ جز داش شهرام ؛ رفیق یار و غارم.....

ولی الان دیگه تو زنشی ؛ پس میتونم به تو هم بگم ... اینجوری سبکتر میشم ؛
من باید یه زن بدبخت رو ؛ که سالها هزار بلا سرش آورده بودن ؛ و با پول نزولخوره از اون سیاهچال ؛ فراریش داده بودن ؛ سوار ماشین میکردم ؛ میبردم یکی از ویلاهای پرت مردک...

بعد ؛ صبر میکردم تا دکتر بیاد ؛ چند روز از زنه نگهداری میکردم ؛ تا خود نزولخوره پیداش شه ؛ و جایزه م !....

خنده داره! این بود که...

صدای فریاد سهراب را شنیدیم !

علیرضا گفت: بریم تو؟! من اسلحه دارم...

گفتم : اول به پلیس محلیتون زنگ بزن!

همان موقع که علیرضا داشت، نشانی را به پلیسشان میداد ؛ زنی با شال بلند مشکی ؛ بچه به بغل ؛ از غار بیرون دوید ! علیرضا گفت: برگشته! حدس میزدم!...زن بیچاره!...



#او_یک_زن
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#چیستایثربی

#داستان
#داستان_بلند
#رمان
#ادبیات

#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از
#پیچ_رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی


اشتراک گذاری این داستان ؛ تنها با ذکر
#نام_نویسنده
مجاز است.این کتاب تحت حمایت قانون
#کپی_رایت است.

#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi


#کانال_داستان_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند همه قسمتها را پشت هم داشته باشند :

@chista_2
@chista_yasrebi جامعه ای که زن را ابزار معامله ؛ جنسیت و سیاست میداند ؛ باید به حالش گریست.....آنقدر از صدای یک زن میترسید که در بندش میکنید؟ چیستایثربی
Chista yasrebi:
#Pans_Labyrinth
#Music : #Javier_Navarrete

#هزارتوی_پن
#موسیقی : #خاویر_ناواره
#موسیقی_فیلم

یک مادر ؛ و دختر نوجوانش در این فیلم کشته شدند و زن دیگری که پرستار دختر بود ؛ مورد شکنجه قرار گرفت...تا مردم به آگاهی رسیدند....فیلم برنده ی چندین جایزه ی جهانی شد...

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Chista Yasrebi:
به جای موخره
برای قسمتهای پایانی
#او_یکزن
.
زن دوشادوش مرد ؛
همپا و همراه او ؛
تنش ؛ را نذر باد میکند ؛
دلش را به هیچکس نمیدهد....

زن ؛ روزی هزار بار میمیرد ؛
تا روزی هزار کودک به دنیا بیایند ؛

که قبل از هر واژه ی دیگر ؛
یاد بگیرند ؛ بگویند :

#آزادی!

درود به شیر زنان ایرانی در همه ی اعصار ؛ که در خفا و بی نام و نشان ؛ برای دفاع از خانواده ؛ ملت ؛ آزادگی و آبروی انسان ؛ آسیب دیدند ؛ تحقیر شدند ؛ زندان رفتند و یا کشته شدند....

یادشان از یادم نمیرود..... .

#او_یکزن به آنها تقدیم میشود:
به زنان و مردان آزاده
دوشادوش یکدیگر....

آنان که وضوی خون گرفتند و مادرانشان را بوسیدند و رفتند.....
که پرواز کنند!

از قفس جان ؛ برای فریاد واژه ی عزیز
#آزادی......

#عید_روزیست_که_در_آن_کسی_را_نرنجانده_باشیم
با احترام


#زنان
#مردان


#مبارزه
#آگاهی

@chista_yasrebi

کانال اختصاصی او_یکزن

@chista_2
از امشب به دلیل برخی مسایل #محرمانه و وجود
#مزاحمان ؛ تا اخر قصه ؛ فقط در اینستاگرام رسمی من ؛ می آید. قصه در حال اتمام است.دوستان تلگرام کمی صبوری کنند.....قصه که تمام شد. ؛ کلش را روی تلگرام می آورم.تقصیر من نیست! جو جامعه مجازی ما به شدت ؛ بیمار است..نگویید گناه ما چیست اینستاگرام نداریم ؟ گناه من چیست ناسزا بشنوم و با عده ای ؛ بیکار و بیمار طرف شوم؟
کسی که قصه ی مرا دوست دارد ؛ یا صبر میکند یا به اینستاگرام من می آید....ضمنا قول ندادم هر شب قصه داشته باشیم!...خواهشا مرا تحت فشار قرار ندهید.تاثیری ندارد.قصه را خراب نمیکنم........

همین دیروز بچه ها کانالی پبدا کردند که تمام اشعار مرا بی اسم گذاشته بود !!!!! والسلام


#او_یکزن
#از_امشب
#به_دلیل_مزاحمان
و #آزارها در
#پرایوت یا #دایرکت دوستانم
فقط در

#پیچ _اینستاگرام_چیستایثربی
سپاس
#چیستایثربی
#یثربی_چیستا_در_اینستاگرام
.
@chista_yasrebiافتخار میکنم آقای محمود دولت ابادی گرامی؛ چنین نقد مثبتی بر نمایش و نوع نگارش من در سی سالگی ام نوشتند/مقدمه کتاب /کامل آن در مقدمه کتاب موجود است/چیستایثربی
@chista_yasrebiنقد جناب دولت ابادی بر نمایش من طولانیست.اما عاشق این جمله ایشانم:در نمایش چیستایثربی ؛ چرایی تبدیل بازی به زندگی از آن رو حدت یافته است که موضوع آن بافته ای است از متن زندگی همین زمانی