در ضمن، عزیز من، دخترا هنوز بعد از ۲۰۰ سال "غرور و تعصب "رو که که میخونن می خوان برن هرجور شده "مستر دارسی" بدبخت رو از تو گور بکشن بیرون باهاش عروسی کنن. اونوقت شما آمدی نمونه حی و حاضر امروزش رو تازه از نوع قهرمانش نشون دادی انتظار داری عکس ازت نخوان؟😜 😁😁😁😁می ترسم از فردا دخترای مجرد کمپین "پیدا کردن حاج علی" راه بندازن!
#یکی از خوانندگان
#پستچی
@chista_yasrebi
#جواب :
عالی بود خانم.
برنده ی جایزه ی طنز پستچی
شما را نمیشناسم
اما انقدر خندیدم که حالم خوب شد !!!!
#عالی_بود
#چیستایثربی
#خانمها_و_آقایان_بخوانند....
#پیام _خانمی_در_تلگرام_به_من
@chista_yasrebi
#یکی از خوانندگان
#پستچی
@chista_yasrebi
#جواب :
عالی بود خانم.
برنده ی جایزه ی طنز پستچی
شما را نمیشناسم
اما انقدر خندیدم که حالم خوب شد !!!!
#عالی_بود
#چیستایثربی
#خانمها_و_آقایان_بخوانند....
#پیام _خانمی_در_تلگرام_به_من
@chista_yasrebi
سلام، ميخواستم يه تجربه شخصي رو با شما درميون بذارم اما يه كم روم نشد كامنتش كنم، نوجوون كه بودم از اين نام و نام خانوادگي شما خيلي ميترسيدم يه جورايي ته دلم حس ميكردم چقدر جدي باشه اين فرد و مغرور! ميگفتم سيگنال غرورش تا اينجا مياد پس منم انقدر مغرورم كه حتي نميخونم نوشته هاشو!! حتي راستش اولين بار كه يكي قسمت اول پستچي رو برام فرستاد چون آخر متن نوشته بود از كيه، گفتم اواااا از اين حسّا هم مينوشته مگه؟نميدونستم [خانم] چيستا يثربي نوشته[انگار ته دلم ميگفتم اگه ميدونستم نميخوندم😅😅]
الان ميبينم كه چقدرررررر اون زمانا قضاوت بيخود كرده بودم اصلا واسه چي اينهمه از اين اسم در ميرفتم؟؟!... الان نظرم اينه اين اسم و آثارش واسه هركسي اندازه نيست، دل ميخواسته و درك، عشق ميخواسته و درد... يه دليلي داشته كه بعضيا مثل خودم انقدر عقب مونديم از قافله و دير آشنا شديم، الان كه دوستش دارم نه فقط به خاطر پستچي ، بلكه به خاطر خود درونش كه پستچي رو نوشت، قضاوت نكردن اولين درسي بود كه از شما گرفتم و قطعا اين درسا همچنان ادامه خواهد داشت...
ممنون از خدايي كه شما رو آفريد و هدايت كرد و ممنون از پدر و مادرتون كه شما رو پروريدن و ممنون از خودتون و عشقتون و سبك زندگيتون. ممنون.
#مخاطبان
#پیام_تلگرامی
@chista_yasrebi
الان ميبينم كه چقدرررررر اون زمانا قضاوت بيخود كرده بودم اصلا واسه چي اينهمه از اين اسم در ميرفتم؟؟!... الان نظرم اينه اين اسم و آثارش واسه هركسي اندازه نيست، دل ميخواسته و درك، عشق ميخواسته و درد... يه دليلي داشته كه بعضيا مثل خودم انقدر عقب مونديم از قافله و دير آشنا شديم، الان كه دوستش دارم نه فقط به خاطر پستچي ، بلكه به خاطر خود درونش كه پستچي رو نوشت، قضاوت نكردن اولين درسي بود كه از شما گرفتم و قطعا اين درسا همچنان ادامه خواهد داشت...
ممنون از خدايي كه شما رو آفريد و هدايت كرد و ممنون از پدر و مادرتون كه شما رو پروريدن و ممنون از خودتون و عشقتون و سبك زندگيتون. ممنون.
#مخاطبان
#پیام_تلگرامی
@chista_yasrebi
ازاین که بدون اجازه ی شما شماره تان را برداشتم عذرخواهی می کنم.اما چاره ی دیگری نداشتم.نه درتهران زندگی می کنم که بگردم و محل کارتان را پیدا کنم و نه از راه تلگرام می توانم با شما در ارتباط باشم.
این که شماره ی شما در گوشی همسرم چه کار می کرد باشد برای بعد؛ اما این که چرا می خواستم به شما پیامی بدهم دلیلش این بود که خودم را مدیون شما می دانستم و می خواستم این را بدانید که شما با چند جمله به من جسارت گفتن چیزی را دادید که سال ها بود با آن درگیر بودم.جسارت گفتن "دوستت دارم" به عزیزی که هرگز نتوانسته بودم به او بگویم.
شما در یکی از صحبت هایتان به من تلنگری زدید که از خواب چندین ساله بیدارم کرد. عقده ی زبانم را گشود و این شجاعت را داد که به عزیزی بگویم دوستت دارم.آن روز بعد از گفتن این جمله آن چنان احساس سبکباری کردم که هرگز فراموشش نخواهم کرد. نمی توانم با واژگان نارسا حال و احساس آن روز و آن شبم را بگویم اما می دانم که عمق احساسم را درک می کنید.شما نویسنده اید.روان شناسید پس نیازی به توضیح برای شما نیست.ممنونم که برای ما می نویسید.وقت می گذارید.ممنون که یک زن هستید تا من هم به زن بودن خودم ببالم.ممنون.
می دانم که درگیر کار هستید.دیگر وقتتان را نمی گیرم.
#پیام_تلگرامی
@chista_yasrebi
این که شماره ی شما در گوشی همسرم چه کار می کرد باشد برای بعد؛ اما این که چرا می خواستم به شما پیامی بدهم دلیلش این بود که خودم را مدیون شما می دانستم و می خواستم این را بدانید که شما با چند جمله به من جسارت گفتن چیزی را دادید که سال ها بود با آن درگیر بودم.جسارت گفتن "دوستت دارم" به عزیزی که هرگز نتوانسته بودم به او بگویم.
شما در یکی از صحبت هایتان به من تلنگری زدید که از خواب چندین ساله بیدارم کرد. عقده ی زبانم را گشود و این شجاعت را داد که به عزیزی بگویم دوستت دارم.آن روز بعد از گفتن این جمله آن چنان احساس سبکباری کردم که هرگز فراموشش نخواهم کرد. نمی توانم با واژگان نارسا حال و احساس آن روز و آن شبم را بگویم اما می دانم که عمق احساسم را درک می کنید.شما نویسنده اید.روان شناسید پس نیازی به توضیح برای شما نیست.ممنونم که برای ما می نویسید.وقت می گذارید.ممنون که یک زن هستید تا من هم به زن بودن خودم ببالم.ممنون.
می دانم که درگیر کار هستید.دیگر وقتتان را نمی گیرم.
#پیام_تلگرامی
@chista_yasrebi
🎭Happy World Theater Day🎭
روز جهانى تئاتر مبارك
#پیام روز جهانی تئاتر
آناتولی واسیلیف، کارگردان روس و بنیانگذار مدرسه هنرهای دراماتیک مسکو، پیام روز جهانی تئاتر را برای سال ٢٠١٦ نوشته است.
«آیا ما به تئاتر نیاز داریم؟
این سؤالی است که هزاران حرفهای ناامید از تئاتر و میلیونها مردم خسته از آن، از خود میپرسند.
برای چه به آن نیاز داریم؟
در دورانی که صحنه در مقایسه با میادین شهر و اماکن عمومی که تراژدیهای واقعی و اصیل در آنها در جریان است، بدینسان ناچیز و بیاهمیت به نظر میرسد.
تئاتر برای ما چیست؟
بالکنهایی با روکش طلا، مبلهای مخملی، کولیسهای سرخ، صداهای پرطنین، یا برعکس، چیزی که به ظاهر ممکن است به کلی متفاوت به نظر برسد: بلکباکسهایی آغشته به گل و خون، با تودهای از بدنهای عریان و خشمگین درون آن.
چه میتواند به ما بگوید؟
همه چیز! تئاتر همه چیز به ما میگوید. اینکه چگونه خدایان در آسمانها سکونت دارند و زندانیان در سیاهچالهای فراموش شده جان میبازند. چگونه شعله هوس زبانه میکشد و عشق تباه میشود. چگونه در جهان به انسانهای خوب نیازی نیست و فریب، فرمانروایی میکند. چگونه مردم در آپارتمانها زندگی میکنند در حالی که کودکان در اردوگاههای پناهندگان وادار میشوند تا به بیابان بازگردند و از عزیزان خود جدا شوند. تئاتر میتواند درباره تمامی این موارد سخن بگوید.
تئاتر همیشه بوده و خواهد بود. اکنون، در این پنجاه یا هفتاد سال اخیر، به طور مشخص مورد نیاز است. زیرا از میان تمام هنرهای دیگر، تنها تئاتر است که دهان به دهان، چشم به چشم، دست به دست و بدن به بدن منتقل میشود. نیازی به واسطه میان انسانها ندارد. تئاتر روشنترین وجه روشنایی است، و به شرق یا غرب یا شمال یا جنوب تعلق ندارد. نه، تئاتر خود منشاء نور است که از چهارگوشه جهان میتابد و برای همگان قابل شناسایی است، چه با رویکرد دوستانه و چه خصمانه.
و ما به تئاتری نیازمندیم که همواره متفاوت باقی بماند. ما به اشکال مختلفی از تئاتر نیاز داریم. از میان تمامی اشکال و شیوههای ممکن تئاتر، بیش از همه شکل باستانی آن. شیوههای تئاترهای آیینی نباید در تضاد با «تئاتر ملتهای متمدن» قرار بگیرد. فرهنگ سکولار امروزه هرچه بیشتر تضعیف و به اصطلاح «اطلاعات فرهنگی» به تدریج جایگزین هویتهای واقعی موجود میشود و آنها را از میدان به در میکند، همچنان که امید ما را برای دیدار آنها.
اما اکنون میتوان به وضوح دید: تئاتر درهایش را باز میکند. پذیرش آزاد برای هر کس و همه کس.
لعنت به گجتها و کامپیوترها! به تئاتر بروید، تمامی ردیفها را در سالنها و بالکنهای تئاتر پر کنید، به کلمات گوش دهید و به تصاویر زنده نگاه کنید! این تئاتر است که روبهروی شماست، از آن غفلت نکنید و هیچ فرصتی برای شرکت در آن را از دست ندهید. شاید ارزشمندترین فرصتی باشد که در زندگیهای بیهوده و شتابزدهمان در آن مشترک هستیم.
ما به همه گونههای تئاتر نیاز داریم.
تنها یک تئاتر است که به یقین مورد نیاز هیچکس نیست؛ تئاتربازیهای سیاسی، تئاتر سیاستزده، تئاتر سیاستمداران، تئاتر بیهوده سیاست. آنچه ما یقیناً نیاز نداریم تئاتر وحشت روزمره است، چه فردی و چه جمعی. آنچه ما نیاز نداریم تئاتر اجساد و خون در خیابانها و میدانها، در پایتختها و شهرستانهاست، تئاتری ساختگی از
درگیری خصمانه میان مذاهب و اقوام...»
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
@bazaartheater
@bazaartheater
روز جهانى تئاتر مبارك
#پیام روز جهانی تئاتر
آناتولی واسیلیف، کارگردان روس و بنیانگذار مدرسه هنرهای دراماتیک مسکو، پیام روز جهانی تئاتر را برای سال ٢٠١٦ نوشته است.
«آیا ما به تئاتر نیاز داریم؟
این سؤالی است که هزاران حرفهای ناامید از تئاتر و میلیونها مردم خسته از آن، از خود میپرسند.
برای چه به آن نیاز داریم؟
در دورانی که صحنه در مقایسه با میادین شهر و اماکن عمومی که تراژدیهای واقعی و اصیل در آنها در جریان است، بدینسان ناچیز و بیاهمیت به نظر میرسد.
تئاتر برای ما چیست؟
بالکنهایی با روکش طلا، مبلهای مخملی، کولیسهای سرخ، صداهای پرطنین، یا برعکس، چیزی که به ظاهر ممکن است به کلی متفاوت به نظر برسد: بلکباکسهایی آغشته به گل و خون، با تودهای از بدنهای عریان و خشمگین درون آن.
چه میتواند به ما بگوید؟
همه چیز! تئاتر همه چیز به ما میگوید. اینکه چگونه خدایان در آسمانها سکونت دارند و زندانیان در سیاهچالهای فراموش شده جان میبازند. چگونه شعله هوس زبانه میکشد و عشق تباه میشود. چگونه در جهان به انسانهای خوب نیازی نیست و فریب، فرمانروایی میکند. چگونه مردم در آپارتمانها زندگی میکنند در حالی که کودکان در اردوگاههای پناهندگان وادار میشوند تا به بیابان بازگردند و از عزیزان خود جدا شوند. تئاتر میتواند درباره تمامی این موارد سخن بگوید.
تئاتر همیشه بوده و خواهد بود. اکنون، در این پنجاه یا هفتاد سال اخیر، به طور مشخص مورد نیاز است. زیرا از میان تمام هنرهای دیگر، تنها تئاتر است که دهان به دهان، چشم به چشم، دست به دست و بدن به بدن منتقل میشود. نیازی به واسطه میان انسانها ندارد. تئاتر روشنترین وجه روشنایی است، و به شرق یا غرب یا شمال یا جنوب تعلق ندارد. نه، تئاتر خود منشاء نور است که از چهارگوشه جهان میتابد و برای همگان قابل شناسایی است، چه با رویکرد دوستانه و چه خصمانه.
و ما به تئاتری نیازمندیم که همواره متفاوت باقی بماند. ما به اشکال مختلفی از تئاتر نیاز داریم. از میان تمامی اشکال و شیوههای ممکن تئاتر، بیش از همه شکل باستانی آن. شیوههای تئاترهای آیینی نباید در تضاد با «تئاتر ملتهای متمدن» قرار بگیرد. فرهنگ سکولار امروزه هرچه بیشتر تضعیف و به اصطلاح «اطلاعات فرهنگی» به تدریج جایگزین هویتهای واقعی موجود میشود و آنها را از میدان به در میکند، همچنان که امید ما را برای دیدار آنها.
اما اکنون میتوان به وضوح دید: تئاتر درهایش را باز میکند. پذیرش آزاد برای هر کس و همه کس.
لعنت به گجتها و کامپیوترها! به تئاتر بروید، تمامی ردیفها را در سالنها و بالکنهای تئاتر پر کنید، به کلمات گوش دهید و به تصاویر زنده نگاه کنید! این تئاتر است که روبهروی شماست، از آن غفلت نکنید و هیچ فرصتی برای شرکت در آن را از دست ندهید. شاید ارزشمندترین فرصتی باشد که در زندگیهای بیهوده و شتابزدهمان در آن مشترک هستیم.
ما به همه گونههای تئاتر نیاز داریم.
تنها یک تئاتر است که به یقین مورد نیاز هیچکس نیست؛ تئاتربازیهای سیاسی، تئاتر سیاستزده، تئاتر سیاستمداران، تئاتر بیهوده سیاست. آنچه ما یقیناً نیاز نداریم تئاتر وحشت روزمره است، چه فردی و چه جمعی. آنچه ما نیاز نداریم تئاتر اجساد و خون در خیابانها و میدانها، در پایتختها و شهرستانهاست، تئاتری ساختگی از
درگیری خصمانه میان مذاهب و اقوام...»
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi
@bazaartheater
@bazaartheater