@chista_yasrebi/ زنان....مادران. برای آنها ارج بگذاریم.اساس خانواده ما هستند.شیدا و صوفی در سه قسمت این هفته تمام میشود.تقدیم به تمام زنان
#تانگو
#هریس_آلکسیو
#هدیه_از_سمت_یک_همراه
تقدیم به تمام زنان رمان
#شیداوصوفی
و تمام مخاطبانی که با هر سختی ؛تا این لحظه با من آمدند.....
@chista_yasrebi
#هریس_آلکسیو
#هدیه_از_سمت_یک_همراه
تقدیم به تمام زنان رمان
#شیداوصوفی
و تمام مخاطبانی که با هر سختی ؛تا این لحظه با من آمدند.....
@chista_yasrebi
Forwarded from 🅱 کانال بازار تئاتر
امروز.قصه خوانی چیستا یثربی/ساعت:15:30/دانشگاه تهران/باشگاه دانشجویان/ورودآزاد است.
@chista_yasrebi
@bazaartheater
@chista_yasrebi
@bazaartheater
@chista_yasrebi/امروز قصه خوانی در دانشگاه تهران در جمع پر شور علاقه مندان آثارش
@chista_yasrebi/میدانید عشق چیست؟شما را داشتن/من افت فشار و آسم به بیمارستانم کشاند.عشق شما نجاتم داد/با تارا و سارای عزیز در جلسه قصه
@chista_yasrebi/جلسه قصه خوانی با دوستان و فالورهای عزیز/داستان عشق و جیغ/دانشگاه تهران
@chista_yasrebi/عشق و جیغ اولین بار سال هفتاد و نه در دانشگاه نیویورک خوانده شد و به انگلیسی نیز منتشر شده است/قصه خوانی/چیستایثربی/دانشگاه
@chista_yasrebi/معرفی کتاب و شاعر/یانیس ریتسوس/ این دل آشوب؛بیماری نیست؛پاسخ است/شاعر یونانی
#رهگذار_عمر
#داریوش
شعر
#تورج_نگهبان
آهنگساز
#بابک_افشار
تنظیم
#ناصر_چشم_آذر
آلبوم
#سال_دوهزار
سال انتشار آلبوم ۱۳۵۶
@darioushclipp
@chista_yasrebi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#داریوش
شعر
#تورج_نگهبان
آهنگساز
#بابک_افشار
تنظیم
#ناصر_چشم_آذر
آلبوم
#سال_دوهزار
سال انتشار آلبوم ۱۳۵۶
@darioushclipp
@chista_yasrebi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Forwarded from DARIOUSH_CLIPP
DARIOUSH_CLIPP❤️❤
DARIOUSH - Rahgozare Omr
سرویس تئاتر هنرآنلاین: چیستا یثربی مدرس،نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر از تصمیم خود برای اجرای نمایشی با عنوان "اینستاگرام" در اواسط بهار سال آینده خبر داد.
او در همین رابطه به خبرنگار تئاتر هنرآنلاین گفت: "اینستاگرام" نمایشنامهای است که من در ابتدای سال نگارش آن را شروع کردم و قرار بود در همین سال جاری در یک سالن بسیار فاخر آن را اجرا کنیم اما به دلیل نداشتن اسپانسر موفق به گرفتن سالن نشدیم.
کارگردان نمایش "سرخ سوزان" در رابطه با موضوع نمایشی که قصد اجرای آن را دارد، افزود: نمایش "اینستاگرام " بر اساس واقعیتهای جاری در فضای مجازی امروز ایران، انعکاس واکنشهای مخاطبین به هنرمندان و ترکیبی از تجربههای شخصی من در مواجهه مردم با داستانهای "پستچی" و "شیدا و صوفی" است.
یثربی ادامه داد: "اینستاگرام" طنز تلخ اجتماعی درباره پدیده رواج فضای مجازی اینستاگرام در ایران است که در هفت اپیزود از دیدگاه جامعهشناختی به آسیبشناسی اجتماعی تاثیرات فضای مجازی اینستاگرام در کشورهای توسعه یافته میپردازد.
این نویسنده و کارگردان تئاتر همچنین خاطرنشان کرد: من در این نمایش از ترکیبی از ویدئو، حرکت و پرفورمنس استفاده کردم.
او درباره انتخاب بازیگران نیز عنوان کرد: از اعلام اسامی بازیگران تا زمان قطعی شدن حضور آنها معذور هستم اما به طور قطع تصمیم دارم خود برای اولین بار با حضور در این نمایش به عنوان بازیگر، بازی در صحنه تئاتر را تجربه کنم.
یثربی در پایان خاطرنشان کرد: این نمایش به احتمال زیاد بعد از اجرا در تهران در شهرهای دیگر همچون اهواز، شیراز و یزد نیز روی صحنه می رود.
#هنر_انلاین
#خبرگزاری
#تاتر
#نمایش_اینستاگرام
#بزودی_به_اجرا_میرود
@chista_yasrebi
او در همین رابطه به خبرنگار تئاتر هنرآنلاین گفت: "اینستاگرام" نمایشنامهای است که من در ابتدای سال نگارش آن را شروع کردم و قرار بود در همین سال جاری در یک سالن بسیار فاخر آن را اجرا کنیم اما به دلیل نداشتن اسپانسر موفق به گرفتن سالن نشدیم.
کارگردان نمایش "سرخ سوزان" در رابطه با موضوع نمایشی که قصد اجرای آن را دارد، افزود: نمایش "اینستاگرام " بر اساس واقعیتهای جاری در فضای مجازی امروز ایران، انعکاس واکنشهای مخاطبین به هنرمندان و ترکیبی از تجربههای شخصی من در مواجهه مردم با داستانهای "پستچی" و "شیدا و صوفی" است.
یثربی ادامه داد: "اینستاگرام" طنز تلخ اجتماعی درباره پدیده رواج فضای مجازی اینستاگرام در ایران است که در هفت اپیزود از دیدگاه جامعهشناختی به آسیبشناسی اجتماعی تاثیرات فضای مجازی اینستاگرام در کشورهای توسعه یافته میپردازد.
این نویسنده و کارگردان تئاتر همچنین خاطرنشان کرد: من در این نمایش از ترکیبی از ویدئو، حرکت و پرفورمنس استفاده کردم.
او درباره انتخاب بازیگران نیز عنوان کرد: از اعلام اسامی بازیگران تا زمان قطعی شدن حضور آنها معذور هستم اما به طور قطع تصمیم دارم خود برای اولین بار با حضور در این نمایش به عنوان بازیگر، بازی در صحنه تئاتر را تجربه کنم.
یثربی در پایان خاطرنشان کرد: این نمایش به احتمال زیاد بعد از اجرا در تهران در شهرهای دیگر همچون اهواز، شیراز و یزد نیز روی صحنه می رود.
#هنر_انلاین
#خبرگزاری
#تاتر
#نمایش_اینستاگرام
#بزودی_به_اجرا_میرود
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi/قصه؛شعر؛نمایش در شیراز/اطلاعات در پوستر موجود است/پنجم تا هفتم اسفند ماه
@chista_yasrebi/سه قسمت پایانی شیدا و صوفی/از نیمه شب امشب/فقط برای دوستان صفحه
👑 قضاوت در مورد دیگران انتقاد نیست (توهین) است.
👑. هر کار یا حرفی که در آخرش بگیم "شوخی کردم"، شوخی نیست حمله به شخصیت آن فرد است.
👑 بازی کردن با احساسات مردم، زرنگی نیست، (هرزگی) است.
👑 خراب کردن یک نفر در جمع جوک نیست، (کمبود) است.
👑 به راهی که اکثر مردم می روند شک کن، اغلب مردم فقط تقلید می کنند.
👑 ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ زود ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ.
پیام را دوستم برایم فرستاد.
ممنونم دوست خوب
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
👑. هر کار یا حرفی که در آخرش بگیم "شوخی کردم"، شوخی نیست حمله به شخصیت آن فرد است.
👑 بازی کردن با احساسات مردم، زرنگی نیست، (هرزگی) است.
👑 خراب کردن یک نفر در جمع جوک نیست، (کمبود) است.
👑 به راهی که اکثر مردم می روند شک کن، اغلب مردم فقط تقلید می کنند.
👑 ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ زود ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ.
پیام را دوستم برایم فرستاد.
ممنونم دوست خوب
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شیداو صوفی/هفتادو یکم/#چیستا_یثربی
برگرفته از اینستاگرام رسمی
#چیستا_یثربی
@yasrebi_chista
فکر نمیکردم هنوز همان طور مانده باشد.اتاقهای سپید بیمارستان را میگویم... به اتاق چهارم که رسیدیم؛ صوفی وارد شد.گفت:بیا تو ! روی تخت ؛ کسی خوابیده بود.اول فقط موی سپیدش را دیدم.گفت: این بمانیه! گفتم ؛پس اون خانم که من دیدم؟...گفت :گفتم این بمانیه و من به تو دروغ نمیگم....از خودش بپرس! زن ؛ خواب بود.صورت آرامی داشت.شاید حدود شصت ساله.گفت: مردای دو خانواده محترم ،بعد از جریان تجاوز ؛دور هم جمع شدن و باهم به این نتیجه رسیدن که برای اینکه منصور ؛ تک وارث خانواده باقی بمونه ؛ و گند موضوع تجاوز جمشید مشکاتم ؛ سر و صدایی به پا نکنه؛ بگن بمانی مریض روحی بوده....اثباتش سخت نبود.کافی بود یه پول درشت بدن پزشک قانونی تا حکم محجوری بگیرن.همه چیزو میشه خرید. بیماری روانی که سهله...زندگیشو ازش گرفتن! بچه شو...از مشکات کثیف؛ حامله شد.بهار؛ بچه ی مشکاته.
تو دیدیش...تو خونه یا بازجویی...موهاش قرمزه...البته الان دیگه بیشترش باید سفید شده باشه...مشکات موهای دخترشو رنگ میکنه....مثلا میخواد پدری کنه ابله !
یه مدت مشکات فراری شد.بهار خواهرزاده منصور بود.مجبور شد یه مدت نگهش داره..اما بعد مشکاتو تهدید کرد که اگه از خارج نیاد از سهم پول و جیره ی خاندان ؛ خبری نیست.دختر مشکاتو بش پس داد.الکی...به اسم اینکه زنشه!....اما دخترش بود، مشکاتم حرفی نزد. چاره ای نداشت...باید دخترشو بزرگ میکرد.بهار از ده سالگی تا حالا ؛ به اسم زن مشکات تو خونه ی اونه...اما همه میدونن دخترشه...گفتم : بمانی هیچی نگفت؟صوفی خندید: کدوم زن این خونه میتونست حرف بزنه؟یا اصلا چیزی بدونه؟ مادرش تا پای جون ؛ ازش مراقبت کرد.غزال...تو همون زیرزمین چنگیز...اما بعد، سرطان گرفت و مرد. بمانی بیست و پنج سالش بود که آوردنش اینجا...پیرزن چشمانش را باز کرد و به من خیره شد.گفتم :سلام.گفت : پدر؛ مادرت خوبن؟ گفتم :مگه میشناسیشون؟ گفت:نه..ولی حتما داری.گفتم :شما چی؟گفت: پدرم...نمیدونم .یادم نمیاد....اما مادرم موهای بور قشنگی داشت با دستای گرم ....و دوباره چشمانش را بست....صوفی گفت:زنی که جای بمانی بت نشون دادن ؛...فقط کارگر منصوره. مستخدم اونجاست.سنشم از بمانی کمتره....گفتم :پس بمانی هم از ارثش محروم شد؛ هم نام خانوادگی ؛هم بچه ش.گفت : بله و چنگیز وقتی فهمید اشتباه کرده که دیگه دیر بود...منصور جیره ی همه اون افرادو میداد.میدونی ؛ چنگیز قبل از مرگش ؛ تقریبا تمام اموالو به اسم منصور کرده بود که خیالش راحت باشه...وقتی میبینه که منصور حتی از خونه ی خودشم بیرونش میکنه ؛ پشیمون میشه.. میخواست بره و بمانی رو از بیمارستان بیرون بیاره؛ که اون مهمونی کذایی رو ترتیب دادن....اولین گلوله رو به پای پدرش ؛ خود منصور زد! هیچ کدوم از زنا شلیک نکردن. فقط مردا...گفتم :بهار میدونه مادرش؟ گفت:بهار مریضه.گاهی میدونه.گاهی نمیدونه...درست نمیدونم چشه....اما من تصمیم گرفتم انتقام غزال و بمانی رو از تموم خانواده بگیرم. یه همدست میخواستم ؛ به آرش گفتم....قبول کرد...گفتم :برادرت؟ گفت :آرش پسر مشکاته! مشکات و روژان موذی....آرش میشه برادر بهار !;گاهی تو خونه ما بود؛ گاهی مشکات.آرش برادر من نیست! ما همو دوست داریم..../ادامه دارد.
#شیداوصوفی
#قسمت_هفتاد_و_یکم
#چیستایثربی
#داستان
#ادامه_دارد
هر گونه برداشت یا باز نشر این قصه ؛به شکل مکتوب یا صوتی با ذکر نام نویسنده و لینک تلگرام یا اینستاگرام او مجاز است.
@chista_yasrebi
برگرفته از اینستاگرام رسمی
#چیستا_یثربی
@yasrebi_chista
فکر نمیکردم هنوز همان طور مانده باشد.اتاقهای سپید بیمارستان را میگویم... به اتاق چهارم که رسیدیم؛ صوفی وارد شد.گفت:بیا تو ! روی تخت ؛ کسی خوابیده بود.اول فقط موی سپیدش را دیدم.گفت: این بمانیه! گفتم ؛پس اون خانم که من دیدم؟...گفت :گفتم این بمانیه و من به تو دروغ نمیگم....از خودش بپرس! زن ؛ خواب بود.صورت آرامی داشت.شاید حدود شصت ساله.گفت: مردای دو خانواده محترم ،بعد از جریان تجاوز ؛دور هم جمع شدن و باهم به این نتیجه رسیدن که برای اینکه منصور ؛ تک وارث خانواده باقی بمونه ؛ و گند موضوع تجاوز جمشید مشکاتم ؛ سر و صدایی به پا نکنه؛ بگن بمانی مریض روحی بوده....اثباتش سخت نبود.کافی بود یه پول درشت بدن پزشک قانونی تا حکم محجوری بگیرن.همه چیزو میشه خرید. بیماری روانی که سهله...زندگیشو ازش گرفتن! بچه شو...از مشکات کثیف؛ حامله شد.بهار؛ بچه ی مشکاته.
تو دیدیش...تو خونه یا بازجویی...موهاش قرمزه...البته الان دیگه بیشترش باید سفید شده باشه...مشکات موهای دخترشو رنگ میکنه....مثلا میخواد پدری کنه ابله !
یه مدت مشکات فراری شد.بهار خواهرزاده منصور بود.مجبور شد یه مدت نگهش داره..اما بعد مشکاتو تهدید کرد که اگه از خارج نیاد از سهم پول و جیره ی خاندان ؛ خبری نیست.دختر مشکاتو بش پس داد.الکی...به اسم اینکه زنشه!....اما دخترش بود، مشکاتم حرفی نزد. چاره ای نداشت...باید دخترشو بزرگ میکرد.بهار از ده سالگی تا حالا ؛ به اسم زن مشکات تو خونه ی اونه...اما همه میدونن دخترشه...گفتم : بمانی هیچی نگفت؟صوفی خندید: کدوم زن این خونه میتونست حرف بزنه؟یا اصلا چیزی بدونه؟ مادرش تا پای جون ؛ ازش مراقبت کرد.غزال...تو همون زیرزمین چنگیز...اما بعد، سرطان گرفت و مرد. بمانی بیست و پنج سالش بود که آوردنش اینجا...پیرزن چشمانش را باز کرد و به من خیره شد.گفتم :سلام.گفت : پدر؛ مادرت خوبن؟ گفتم :مگه میشناسیشون؟ گفت:نه..ولی حتما داری.گفتم :شما چی؟گفت: پدرم...نمیدونم .یادم نمیاد....اما مادرم موهای بور قشنگی داشت با دستای گرم ....و دوباره چشمانش را بست....صوفی گفت:زنی که جای بمانی بت نشون دادن ؛...فقط کارگر منصوره. مستخدم اونجاست.سنشم از بمانی کمتره....گفتم :پس بمانی هم از ارثش محروم شد؛ هم نام خانوادگی ؛هم بچه ش.گفت : بله و چنگیز وقتی فهمید اشتباه کرده که دیگه دیر بود...منصور جیره ی همه اون افرادو میداد.میدونی ؛ چنگیز قبل از مرگش ؛ تقریبا تمام اموالو به اسم منصور کرده بود که خیالش راحت باشه...وقتی میبینه که منصور حتی از خونه ی خودشم بیرونش میکنه ؛ پشیمون میشه.. میخواست بره و بمانی رو از بیمارستان بیرون بیاره؛ که اون مهمونی کذایی رو ترتیب دادن....اولین گلوله رو به پای پدرش ؛ خود منصور زد! هیچ کدوم از زنا شلیک نکردن. فقط مردا...گفتم :بهار میدونه مادرش؟ گفت:بهار مریضه.گاهی میدونه.گاهی نمیدونه...درست نمیدونم چشه....اما من تصمیم گرفتم انتقام غزال و بمانی رو از تموم خانواده بگیرم. یه همدست میخواستم ؛ به آرش گفتم....قبول کرد...گفتم :برادرت؟ گفت :آرش پسر مشکاته! مشکات و روژان موذی....آرش میشه برادر بهار !;گاهی تو خونه ما بود؛ گاهی مشکات.آرش برادر من نیست! ما همو دوست داریم..../ادامه دارد.
#شیداوصوفی
#قسمت_هفتاد_و_یکم
#چیستایثربی
#داستان
#ادامه_دارد
هر گونه برداشت یا باز نشر این قصه ؛به شکل مکتوب یا صوتی با ذکر نام نویسنده و لینک تلگرام یا اینستاگرام او مجاز است.
@chista_yasrebi