به نام حضرت عشق
💙💙
در زدند...
میدانستم در آن خانه ؛ کسی جز من ؛ دری را باز نمیکند.
کسی حوصله ندارد.
به آرامی به سمت در رفتم. میدانستم یا احضاریه است یا مامور آب و برق....
کسی دیگری به آن خانه نمیآمد!
حدسم درست بود.
احضاریه بود...
مامور ، خودکار را دستم داد.
نخوانده خواستم امضاء کنم ،
بعد از ماجرای بار آخر و آن رسوایی در بازداشتگاه علی؛ میدانستم ساکت نمیمانند.
عطر آشنایی گیجم کرد،
عطر جنگلهای کاج ،
عطر باغها پس از باران ،
نگاه کردم
کلاهش را برداشت...
.
.
آرام گفت :
متن احضاریه را بخوان ؛ بعد امضاء کن!
لال شدم
علی احضاریه را آورده بود؟!بالباس عادی؟ بدون هیچ نشان و درجه ای ؟
.
بعد از آن ماجرا در محل کار علی؛ هنوز فریادهای رفیقش در گوشم بود...
" این زن دیوانه است! "
.
علی گفت :
بعد این همه سال دوباره پستچی شدم...جای اولم برگشتم!
اماتو دیگه با دیدنم هول نمیکنی.
.
گفتم: از کجا میدونی؟ از کجا بدونم باز یه نمایش نیست؟!
از کجا بدونم خواب نیستم؟ از کجا بدونم تو بیمارستان نیستم ؟
از کجا بدونم تو واقعی هستی؟! من واقعی هست؟... اون سردخونه توی بیمارستان؛ واقعی بود؟
لبخند زد.
دستی میان موهایش کشید.
عطر جنگلها برای محل ما زیاد بود....
زیادتر از تحمل اهالی کوچه ی ما ...
همه از پنجره ؛ خیره بودند.
گفت :
احضاریه رو بخون!....
آنچه میخواندم انگار به زبان آفریقایی یود...هیچ نمیفهمیدم.....یعنی واقعا؟!....
ادامه ی #قسمت_آخر
در #کانال_خصوصی
کتاب #پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی
.
تا آخر همین هفته
و مرسی که #یکسال ،
در #کانال خصوصی تلگرام و واتساپ؛ برای دور هم خوانی
#پستچی_جلددوم ؛ همراه هم بودیم ...
با من ؛ عشقها و رنجهایم بودید....
آخرین قسمت ، هرگز پایانی ندارد.
در هیچ کجای زندگی...
هرگز
آخرینی وجود ندارد.
آنچه آغاز ندارد ، نپذیرد انجام....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#کتاب
#رمان
#نشر
#کتابخوانی
#ناشران
#نویسندگان_ایرانی
ادمین کانال پستچی_جلددوم
در #تلگرام
@ccch999
واتساپ
09122026792
#کلیپ
#داستان_یک_عشق
#ورژن_اسپانیایی
#themailman
#book
#bestseller
#Chista_yasrebi
#chistayasrebi
#amazon
#موزیک
#موسیقی
#historiadeunamor
این ویدیو ، به شکل طولانی و IGTV است
💙💙
در زدند...
میدانستم در آن خانه ؛ کسی جز من ؛ دری را باز نمیکند.
کسی حوصله ندارد.
به آرامی به سمت در رفتم. میدانستم یا احضاریه است یا مامور آب و برق....
کسی دیگری به آن خانه نمیآمد!
حدسم درست بود.
احضاریه بود...
مامور ، خودکار را دستم داد.
نخوانده خواستم امضاء کنم ،
بعد از ماجرای بار آخر و آن رسوایی در بازداشتگاه علی؛ میدانستم ساکت نمیمانند.
عطر آشنایی گیجم کرد،
عطر جنگلهای کاج ،
عطر باغها پس از باران ،
نگاه کردم
کلاهش را برداشت...
.
.
آرام گفت :
متن احضاریه را بخوان ؛ بعد امضاء کن!
لال شدم
علی احضاریه را آورده بود؟!بالباس عادی؟ بدون هیچ نشان و درجه ای ؟
.
بعد از آن ماجرا در محل کار علی؛ هنوز فریادهای رفیقش در گوشم بود...
" این زن دیوانه است! "
.
علی گفت :
بعد این همه سال دوباره پستچی شدم...جای اولم برگشتم!
اماتو دیگه با دیدنم هول نمیکنی.
.
گفتم: از کجا میدونی؟ از کجا بدونم باز یه نمایش نیست؟!
از کجا بدونم خواب نیستم؟ از کجا بدونم تو بیمارستان نیستم ؟
از کجا بدونم تو واقعی هستی؟! من واقعی هست؟... اون سردخونه توی بیمارستان؛ واقعی بود؟
لبخند زد.
دستی میان موهایش کشید.
عطر جنگلها برای محل ما زیاد بود....
زیادتر از تحمل اهالی کوچه ی ما ...
همه از پنجره ؛ خیره بودند.
گفت :
احضاریه رو بخون!....
آنچه میخواندم انگار به زبان آفریقایی یود...هیچ نمیفهمیدم.....یعنی واقعا؟!....
ادامه ی #قسمت_آخر
در #کانال_خصوصی
کتاب #پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی
.
تا آخر همین هفته
و مرسی که #یکسال ،
در #کانال خصوصی تلگرام و واتساپ؛ برای دور هم خوانی
#پستچی_جلددوم ؛ همراه هم بودیم ...
با من ؛ عشقها و رنجهایم بودید....
آخرین قسمت ، هرگز پایانی ندارد.
در هیچ کجای زندگی...
هرگز
آخرینی وجود ندارد.
آنچه آغاز ندارد ، نپذیرد انجام....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#کتاب
#رمان
#نشر
#کتابخوانی
#ناشران
#نویسندگان_ایرانی
ادمین کانال پستچی_جلددوم
در #تلگرام
@ccch999
واتساپ
09122026792
#کلیپ
#داستان_یک_عشق
#ورژن_اسپانیایی
#themailman
#book
#bestseller
#Chista_yasrebi
#chistayasrebi
#amazon
#موزیک
#موسیقی
#historiadeunamor
این ویدیو ، به شکل طولانی و IGTV است
ممنون از جنابمحسن عظیمی نیا
همکار خوب
#سینماگر
#کارگردان
برای این
#کلیپ
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی_چیستایثربی
همکار خوب
#سینماگر
#کارگردان
برای این
#کلیپ
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#سیب
#نویسنده
#چیستا_یثربی
تقدیم به همه آنها که هنوز به #عشق باور دارند.
#داستان
#سیب
روزی روزگاری یک زن در دنیا بود که هیچکس را نداشت.
پیش خدا از تنهایی اش شکایت برد.
خدا به او گفت :
پنج سیب از شاخه درخت حیاطت ، بچین و به نیت پنج آرزوی خیر ، به پنج نفر هدیه کن.
زن سیبها را چید.
حالا فقط مانده بود به چه کسی آنها را بدهد.
کسی رانمیشناخت و میترسید اگر به خیابان برود و سیبها را به
غریبه ها تعارف کند ، از اونپذیرند.
آخر چه کسی، نذرِ سیب میکند؟!
زن باخودش گفت :
من که خجالت میکشم سیب به کسی دهم... کسی قبول نمیکند.مطمئنم!
بهتر است پاکت سیبها را در یک مغازه یا سوپر جا بگذارم و بروم....
بالاخره کسی پیدا میشود که آنها را بردارد.
زن با این فکر ؛ به مغازه ی دوردستی در محله ای دیگر رفت.
جایی که کسی او را نمیشناخت.
وارد مغازه شد.
دو سه مشتری داخل سوپر بودند.
زن جنسهایی را که میخواست برداشت. یک بسته نمک ؛ یکبسته نان و یک جعبه ماست.
آنها را حساب کرد.
.
اما پاکت سیب را که روی زمین ، زیر پایش گذاشته بود، برنداشت و از مغازه بیرون رفت.
به خانه که رسید؛ آهی از سرِ آسودگی کشید و گفت :
خدا را شکر!
هم نذرم ادا شد ، هم آبرویم نرفت...
اگر پاکت سیبها را جلوی مردم میگرفتم و بر نمیداشتند ، خیلی خجالت میکشیدم.
همان موقع در زدند.
آقایی از پشتِ آیفون گفت:ببخشید خانم، بسته تونو آوردم!
زن با تعجب گفت : من بسته ای ندارم!
مرد گفت : چرا... آدرس شما روش نوشته شده.
زن با تعجب لباس پوشید و دم در رفت.
.پاکت سیب در دست مرد بود.
زن با ترس و شگفتی به آن خیره شد.
مرد گفت :
سلام. ببخشید...این پاکت که سیبها توشه، آدرس شما رو داره...
من تو مغازه داشتم خرید میکردم، دیدم شما رفتید ؛ اماپاکتتونو جا گذاشتید!
زن یادش آمد که سیبها را در پاکتِ یکی از خریدهای اینترنتی اش گذاشته بود و یادش رفته بود که آدرسش، روی آن است!
آمد بگوید : این سیبها مال من نیست.
اما دو جرقه مثل دو ستاره ، در شب تیره، آتشش زدند.
چشمان مرد ، مثل دو خورشید تابان ، میدرخشید.
چشمان مرد ، انگار سلام میداد؛ حال میپرسید ؛ دلداری میداد...
زن نمیدانست چه بگوید.
لال شده بود.
نگاهش را زمین انداخت.
حتی سالها بعد، وقتی مرد، این ماجرا را برای نوه هایشان ؛ تعریف میکرد ، زن از خجالت نگاهش را زمین میانداخت.
اما در قلبش ، خداوند لبخند میزد.
#چیستایثربی
#چیستا
#موسیقی
#افسانه
#امین_الله_رشیدی
#کلیپ
#سکانس
#فیلم
#همجنسگرایی
#دایره_مینا
#عزت_الله_انتظامی
#سعید_کنگرانی
#غلامحسین_ساعدی
#شب_آرزوها
https://www.instagram.com/p/CLck0KnlEr_/?igshid=13q3g00z94f44
#سیب
#نویسنده
#چیستا_یثربی
تقدیم به همه آنها که هنوز به #عشق باور دارند.
#داستان
#سیب
روزی روزگاری یک زن در دنیا بود که هیچکس را نداشت.
پیش خدا از تنهایی اش شکایت برد.
خدا به او گفت :
پنج سیب از شاخه درخت حیاطت ، بچین و به نیت پنج آرزوی خیر ، به پنج نفر هدیه کن.
زن سیبها را چید.
حالا فقط مانده بود به چه کسی آنها را بدهد.
کسی رانمیشناخت و میترسید اگر به خیابان برود و سیبها را به
غریبه ها تعارف کند ، از اونپذیرند.
آخر چه کسی، نذرِ سیب میکند؟!
زن باخودش گفت :
من که خجالت میکشم سیب به کسی دهم... کسی قبول نمیکند.مطمئنم!
بهتر است پاکت سیبها را در یک مغازه یا سوپر جا بگذارم و بروم....
بالاخره کسی پیدا میشود که آنها را بردارد.
زن با این فکر ؛ به مغازه ی دوردستی در محله ای دیگر رفت.
جایی که کسی او را نمیشناخت.
وارد مغازه شد.
دو سه مشتری داخل سوپر بودند.
زن جنسهایی را که میخواست برداشت. یک بسته نمک ؛ یکبسته نان و یک جعبه ماست.
آنها را حساب کرد.
.
اما پاکت سیب را که روی زمین ، زیر پایش گذاشته بود، برنداشت و از مغازه بیرون رفت.
به خانه که رسید؛ آهی از سرِ آسودگی کشید و گفت :
خدا را شکر!
هم نذرم ادا شد ، هم آبرویم نرفت...
اگر پاکت سیبها را جلوی مردم میگرفتم و بر نمیداشتند ، خیلی خجالت میکشیدم.
همان موقع در زدند.
آقایی از پشتِ آیفون گفت:ببخشید خانم، بسته تونو آوردم!
زن با تعجب گفت : من بسته ای ندارم!
مرد گفت : چرا... آدرس شما روش نوشته شده.
زن با تعجب لباس پوشید و دم در رفت.
.پاکت سیب در دست مرد بود.
زن با ترس و شگفتی به آن خیره شد.
مرد گفت :
سلام. ببخشید...این پاکت که سیبها توشه، آدرس شما رو داره...
من تو مغازه داشتم خرید میکردم، دیدم شما رفتید ؛ اماپاکتتونو جا گذاشتید!
زن یادش آمد که سیبها را در پاکتِ یکی از خریدهای اینترنتی اش گذاشته بود و یادش رفته بود که آدرسش، روی آن است!
آمد بگوید : این سیبها مال من نیست.
اما دو جرقه مثل دو ستاره ، در شب تیره، آتشش زدند.
چشمان مرد ، مثل دو خورشید تابان ، میدرخشید.
چشمان مرد ، انگار سلام میداد؛ حال میپرسید ؛ دلداری میداد...
زن نمیدانست چه بگوید.
لال شده بود.
نگاهش را زمین انداخت.
حتی سالها بعد، وقتی مرد، این ماجرا را برای نوه هایشان ؛ تعریف میکرد ، زن از خجالت نگاهش را زمین میانداخت.
اما در قلبش ، خداوند لبخند میزد.
#چیستایثربی
#چیستا
#موسیقی
#افسانه
#امین_الله_رشیدی
#کلیپ
#سکانس
#فیلم
#همجنسگرایی
#دایره_مینا
#عزت_الله_انتظامی
#سعید_کنگرانی
#غلامحسین_ساعدی
#شب_آرزوها
https://www.instagram.com/p/CLck0KnlEr_/?igshid=13q3g00z94f44
عشق تو شبیه ماه است
شبها می آید
هر چقدر درها و پنجره ها را می بندم
باز می آید
باز می آید
و مثل یک پرنده ،
لانه میسازد ،
روی قلب من.
نمیتوانم تکان بخورم...
نمیتوانم تکان بخورم ...
Your love resembles the moon
Arrives at nights
Shutting the doors and windows, I strive hard...
It reaches again
Again and again
And like a bird,
Nests,
On my heart.
I cannot move
I cannot move...
.
A poem by
#chistayasrebi
@chistayasrebiofficialpage
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#ترجمه به انگلیسی
#لعیا_متین_پارسا
#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_دو_زبانه
#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه
#ترانه
#سلام_عاشقانه
#اندی
#حال_خوب
#حال_عاشقی
#کلیپ_عاشقانه
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poet
#poem
#poetrycommunity
#iranian_poets
#Translation#LaiyaMatinParsa
https://www.instagram.com/p/CL2L9XdlHFh/?igshid=9uid65p34ge4
شبها می آید
هر چقدر درها و پنجره ها را می بندم
باز می آید
باز می آید
و مثل یک پرنده ،
لانه میسازد ،
روی قلب من.
نمیتوانم تکان بخورم...
نمیتوانم تکان بخورم ...
Your love resembles the moon
Arrives at nights
Shutting the doors and windows, I strive hard...
It reaches again
Again and again
And like a bird,
Nests,
On my heart.
I cannot move
I cannot move...
.
A poem by
#chistayasrebi
@chistayasrebiofficialpage
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#ترجمه به انگلیسی
#لعیا_متین_پارسا
#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_دو_زبانه
#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه
#ترانه
#سلام_عاشقانه
#اندی
#حال_خوب
#حال_عاشقی
#کلیپ_عاشقانه
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poet
#poem
#poetrycommunity
#iranian_poets
#Translation#LaiyaMatinParsa
https://www.instagram.com/p/CL2L9XdlHFh/?igshid=9uid65p34ge4
Instagram
Instagram
🤣🤣🤣
خب میرقصن
کار بدی که نمیکنن!
شب شده پر ستاره....
چشمک بزن دوباره....
این بود ؟!
😂😂😂😂
ای خدا فدات
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نویسنده
#فیلمنامه#نمایشنامه_نویس
#کارگردان_تئاتر
#فیلم_مستند
#تاتریها
#دختر_آتیش_پاره
#اندی
#کورس
#موزیک
#رقص
#کلیپ
چرا نه ؟!
چرا شاد نباشیم؟!
تو دو روز دنیا
چرا همه ش غصه بخوریم؟
این #کلیپ ، خیلی در یوتیوب پر بازدید بود.
پشت صحنه شم دارم..
.
واقعا خیلی بااین آهنگ ، تمرین کردن....
.
پرچم #ایران و #ایرانی بالاست.
اگه یه دونه از این #ویدئو ها به زودی نساختم؟
🤣🤣🤣
چرا نه....
وقتی مردم ؛ حس خوبی پیدا میکنن،
و پشتشم ؛ کلی تمرینه و تلاش ....
بسازم؟!
😁😁😂میسازم.....
#داوطلبان بیان #دایرکت....😎
#موزیک
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
@chistayasrebiofficialpage
#dance
https://www.instagram.com/tv/CMIWGnuFp_4/?igshid=tqkn4dp4ndv7
خب میرقصن
کار بدی که نمیکنن!
شب شده پر ستاره....
چشمک بزن دوباره....
این بود ؟!
😂😂😂😂
ای خدا فدات
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نویسنده
#فیلمنامه#نمایشنامه_نویس
#کارگردان_تئاتر
#فیلم_مستند
#تاتریها
#دختر_آتیش_پاره
#اندی
#کورس
#موزیک
#رقص
#کلیپ
چرا نه ؟!
چرا شاد نباشیم؟!
تو دو روز دنیا
چرا همه ش غصه بخوریم؟
این #کلیپ ، خیلی در یوتیوب پر بازدید بود.
پشت صحنه شم دارم..
.
واقعا خیلی بااین آهنگ ، تمرین کردن....
.
پرچم #ایران و #ایرانی بالاست.
اگه یه دونه از این #ویدئو ها به زودی نساختم؟
🤣🤣🤣
چرا نه....
وقتی مردم ؛ حس خوبی پیدا میکنن،
و پشتشم ؛ کلی تمرینه و تلاش ....
بسازم؟!
😁😁😂میسازم.....
#داوطلبان بیان #دایرکت....😎
#موزیک
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
@chistayasrebiofficialpage
#dance
https://www.instagram.com/tv/CMIWGnuFp_4/?igshid=tqkn4dp4ndv7