این کوچولوی عزیز ، دقیقا و مو به مو، چیزایی را میخواد که منم میخوام!😶 بخصوص آخری!
انگار چیستای کودک درونم ،جای اون حرف میزد....
.
تا قسمتمن و این کوچولو ،چی باشه!
خدا کریمه !
امیدوارم !
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#باز نشر
یخچال و جارو برقیم که سوخته ..خونه آدم حسابی که ندارم.. خونه ی فرسوده ی پدریه... بدون پی و ساختمان محکم ، بدون راه آب....و سقف حمام!
با همسایه ی ... چهار پنج سال اومده به اینجا .... و ساختمانی در حال ریزش.... مسولین فرهنگ کشور هم ، که عین خیالشون نیست... گهمثلا چرا یکی از #تاتر حذف شده ؟یکی که عمرشو و همه جوانیشو برای تاتر هنرمندانه و اصیل اینگشور گذاشته ، چرا حالا بهش،
#سالن_تاتر و
#اجرا نمیدن؟حتی
#داوری هاشو ،بیرحمانه، حذف میکنن؟ .
شاید مسولین بالاتر هنر کشور ندونن.... ولی اون مدیری که یک هنرمند رو ، به خاطر سلایق و ...
#شخصی حذف میکنه، قطعا در هردو جهان ، بی پاسخ نمیمونه!
و هیچکس ندونه
#خدا که میدونه!
مدیر محترم
#مرکز_هنرهای_نمایشی کشور!
#من_اعتراض_دارم همین!
و قطعا ، بخشش شما آسون نیست...
#حق_الناس را رعایت نکردن ، به آسونی ، بخشیده نمیشه!
#اعتراض .
این حق من نیست!
پس از سالها کار شرافتمندانه ، در عرصه ی هنر و ادب این مملکت!
حق هیچ انسانی نیست!
. . . .
.
سقفاش هم ، هر لحظه به مدد لطف همسایه ، داره رومون میریزه...
و آوار میشه!
راستی منعاشق گرما و محبتِ توی آشپزخانه ام!💙
.
.
چه خوبه، یه زن و یه مرد هم تو خونه باشه!
😅 مثل پدر مادر...
دقیقا آرزوی من !🙏 .
تا اطلاع ثانوی
به نشانه اعتراض ، #سکوت میکنم
تا #مسولین ، جواب مرا بدهند
در خیابان، اجرای #نمایش میگذارم
.
#مجوز هم ،
لازم نیست !
.
.
.
این جهان، #صحنه من است
و این صحنه، خانه من است.
هردو جمله از نمایش من :
" مرگ با گل مریم "
جمله ی دومش، اسمِ یک کتاب هم ، درباره استاد
#سمندریان شده!.... .
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
.
@chista_yasrebi.2
.
https://www.instagram.com/p/BvxHskAAzCB/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=k0y4s9c0e071
انگار چیستای کودک درونم ،جای اون حرف میزد....
.
تا قسمتمن و این کوچولو ،چی باشه!
خدا کریمه !
امیدوارم !
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#باز نشر
یخچال و جارو برقیم که سوخته ..خونه آدم حسابی که ندارم.. خونه ی فرسوده ی پدریه... بدون پی و ساختمان محکم ، بدون راه آب....و سقف حمام!
با همسایه ی ... چهار پنج سال اومده به اینجا .... و ساختمانی در حال ریزش.... مسولین فرهنگ کشور هم ، که عین خیالشون نیست... گهمثلا چرا یکی از #تاتر حذف شده ؟یکی که عمرشو و همه جوانیشو برای تاتر هنرمندانه و اصیل اینگشور گذاشته ، چرا حالا بهش،
#سالن_تاتر و
#اجرا نمیدن؟حتی
#داوری هاشو ،بیرحمانه، حذف میکنن؟ .
شاید مسولین بالاتر هنر کشور ندونن.... ولی اون مدیری که یک هنرمند رو ، به خاطر سلایق و ...
#شخصی حذف میکنه، قطعا در هردو جهان ، بی پاسخ نمیمونه!
و هیچکس ندونه
#خدا که میدونه!
مدیر محترم
#مرکز_هنرهای_نمایشی کشور!
#من_اعتراض_دارم همین!
و قطعا ، بخشش شما آسون نیست...
#حق_الناس را رعایت نکردن ، به آسونی ، بخشیده نمیشه!
#اعتراض .
این حق من نیست!
پس از سالها کار شرافتمندانه ، در عرصه ی هنر و ادب این مملکت!
حق هیچ انسانی نیست!
. . . .
.
سقفاش هم ، هر لحظه به مدد لطف همسایه ، داره رومون میریزه...
و آوار میشه!
راستی منعاشق گرما و محبتِ توی آشپزخانه ام!💙
.
.
چه خوبه، یه زن و یه مرد هم تو خونه باشه!
😅 مثل پدر مادر...
دقیقا آرزوی من !🙏 .
تا اطلاع ثانوی
به نشانه اعتراض ، #سکوت میکنم
تا #مسولین ، جواب مرا بدهند
در خیابان، اجرای #نمایش میگذارم
.
#مجوز هم ،
لازم نیست !
.
.
.
این جهان، #صحنه من است
و این صحنه، خانه من است.
هردو جمله از نمایش من :
" مرگ با گل مریم "
جمله ی دومش، اسمِ یک کتاب هم ، درباره استاد
#سمندریان شده!.... .
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
.
@chista_yasrebi.2
.
https://www.instagram.com/p/BvxHskAAzCB/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=k0y4s9c0e071
#جریره ، بر اساس اثر چاپ شده ای از #چیستایثربی
#نمایش
#تاتر
نویسنده
#چیستا_یثربی
کارگردان
#پریسابینات
.
#بوستون
#آمریکا
#موزیکال
#اپرا
بر اساس داستانی از
#شاهنامه فردوسی
درباره
جریره ، .
همسر اول و بانوی سیاوش ، مادر فرود .
و فرنگیس : همسر دوم سیاوش .
.
.
داستان ایثار در راه فرزند .
.
دوستان ایرانی مقیم آمریکا ، لطفا به اشتراک بگذارند.
.اجرایی شاعرانه ، موزیکال و متفاوت از داستانی متفاوت ، در شاهنامه
چهره ی قدرتمند، ایثارگر و راسخ زنان و مادران
در
شاهنامه فردوسی.
داستان همسر اول
جریره ، بانوی اول سیاوش و مادرِ فرود
پسر سیاوش
یک مادر ، تا کجا میتواند برای حقانیت فرزندش ، از خود و زندگی اش ، بگذرد ؟
.
با هنرمندی :
بازیگران ایرانی و آمریکایی
و کارگردانی
بانو پریسا بینات عزیز
.
تحصیلات آکادمیک هنر و بازیگری در آمریکا
مدرس و کارگردان تاتر .
.
.
اجرا
17_24 May ساعت هشت شب ، در بوستون
#زنان_شاهنامه
#هنرمندان_ایرانی .
.
"JARIREH"
A #Persian #story adapted from #Shahnameh By #Chista_Yasrebi
Director: Parisa Bayenat
Actors: Maria Pino, Elly Berke
Composer & Pianist: Noam Elkies
Opera Singer: Theodora Cottarel
Performers: Sepideh Falsafi, Neda toloue, Sara Ashrafi
Instrument Player: Jafar Alizadeh (Taar), Franak ghafour (Daff)
Stage manager: Jessica Barzell
Consultant: Kellian Pletcher
Art Director: Midia Kiasat
Photographer: Sina Bagheri
Tickets are available:
https://Jarireh.ticketspice.com/jarireh
May 17 and May 24, 8 PM- 10 PM
At First Church in Cambridge / #Boston
@parisabayenat @yasrebi_chista @theodoracottarelsoprano @midiakiasat
#jarireh #persianopera #WomenInShahnameh #Women #theatre #opera #trailer #firstchurchincambridge #chista_yasrebi
#ChistaYasrebi #ParisaBayenat #MidiaKiasat #Performance
#نمایش
#تاتر
نویسنده
#چیستا_یثربی
کارگردان
#پریسابینات
.
#بوستون
#آمریکا
#موزیکال
#اپرا
بر اساس داستانی از
#شاهنامه فردوسی
درباره
جریره ، .
همسر اول و بانوی سیاوش ، مادر فرود .
و فرنگیس : همسر دوم سیاوش .
.
.
داستان ایثار در راه فرزند .
.
دوستان ایرانی مقیم آمریکا ، لطفا به اشتراک بگذارند.
.اجرایی شاعرانه ، موزیکال و متفاوت از داستانی متفاوت ، در شاهنامه
چهره ی قدرتمند، ایثارگر و راسخ زنان و مادران
در
شاهنامه فردوسی.
داستان همسر اول
جریره ، بانوی اول سیاوش و مادرِ فرود
پسر سیاوش
یک مادر ، تا کجا میتواند برای حقانیت فرزندش ، از خود و زندگی اش ، بگذرد ؟
.
با هنرمندی :
بازیگران ایرانی و آمریکایی
و کارگردانی
بانو پریسا بینات عزیز
.
تحصیلات آکادمیک هنر و بازیگری در آمریکا
مدرس و کارگردان تاتر .
.
.
اجرا
17_24 May ساعت هشت شب ، در بوستون
#زنان_شاهنامه
#هنرمندان_ایرانی .
.
"JARIREH"
A #Persian #story adapted from #Shahnameh By #Chista_Yasrebi
Director: Parisa Bayenat
Actors: Maria Pino, Elly Berke
Composer & Pianist: Noam Elkies
Opera Singer: Theodora Cottarel
Performers: Sepideh Falsafi, Neda toloue, Sara Ashrafi
Instrument Player: Jafar Alizadeh (Taar), Franak ghafour (Daff)
Stage manager: Jessica Barzell
Consultant: Kellian Pletcher
Art Director: Midia Kiasat
Photographer: Sina Bagheri
Tickets are available:
https://Jarireh.ticketspice.com/jarireh
May 17 and May 24, 8 PM- 10 PM
At First Church in Cambridge / #Boston
@parisabayenat @yasrebi_chista @theodoracottarelsoprano @midiakiasat
#jarireh #persianopera #WomenInShahnameh #Women #theatre #opera #trailer #firstchurchincambridge #chista_yasrebi
#ChistaYasrebi #ParisaBayenat #MidiaKiasat #Performance
Ticketspice
Persian, Iranian, Event, Performance, Opera, Theater, Boston
هنوز عشق نبود که من عاشقت شدم
امروز روز توست
دلبرک اردیبهشتی
زادروز زمینی شدنت مبارک
مرسی که آمدی ....
تا کمی باهم باشیم ...
#چیستایثربی
#مادرانه
#دخترانه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
عکس
#نیایش_میمندی_نژاد
و
رحیم نوزوزی
در
#نمایش
#آیا_تو_تابحال_عاشق_بوده_ای_روژانو ؟
#روژانو
آیا تو تابه حال عاشق بوده ای روژانو ؟
نیایش هشت سالش بود
@chista_yasrebi
امروز روز توست
دلبرک اردیبهشتی
زادروز زمینی شدنت مبارک
مرسی که آمدی ....
تا کمی باهم باشیم ...
#چیستایثربی
#مادرانه
#دخترانه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
عکس
#نیایش_میمندی_نژاد
و
رحیم نوزوزی
در
#نمایش
#آیا_تو_تابحال_عاشق_بوده_ای_روژانو ؟
#روژانو
آیا تو تابه حال عاشق بوده ای روژانو ؟
نیایش هشت سالش بود
@chista_yasrebi
مهم این است که وقتی دیگر پولی در بساط نیست، یعنی قراردادی به نام قرارداد تیپ وجود ندارد و تو مجبوری با دستهای خالی و تنها با تکیه بر گیشه و توان بازیگرانت تئاتری را در طول یک ماه بنویسی، تمرین کنی و روی صحنه ببری. آن موقع اگر از شکستخوردن یا افتادن نترسی و بتوانی از جایت بلند بشوی، هنر کردهای!
«نزدیکتر» اینگونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر میکردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تئاتر من، عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ میخورد و میگویند «بیا نمایشت را اجرا کن. سه هفته وقت داری».البته از بین حدوداً 10 متنی که برای مرکز فرستادهای.«نزدیکتر» میشوم. نزدیکتر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمینویسم، همیشه به تو فکر میکنم که با خودت میگویی آیا فلانی هم مُرد؟پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر میکنم که در وبلاگ من مینویسی خانم یثربی، نفس به نفس با شما هستیم. به تو فکر میکنم که از من بدت میآید. از سماجت من، از استقلال و بینیازی به هر چیز و از راحت تسلیمنشدنم.
میدانید، میخواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده سادات هستم و این صفت را از بانویی آموختهام که هنوز فریادهایش و طنین گریههایش در کوچههای مدینه به گوشم میرسم که میگفت:«مگر شرم نمیکنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش میکنید؟». من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صفهای طولانی تئاتر میایستند تا بلیت تهیه کنند. من به خاطر این ننوشتهام که تئاتر کار کرده باشم. از تئاتر پیرامونی و کافیشاپی و تریایی هم خوشم نمیآید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده تئاترند. من برای تو مینویسم. برای تو دخترک گلفروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که روزها تمرین تئاتر میکند و شبها آشپزی میکند و تا صبح خانه را تمیز میکند و دوباره مینویسد و بعد فرزندش را به مدرسه میبرد و اصلاً نمیداند چند وقت است که نخوابیده است. من برای عشق مینویسم. عشق به صحنه شعار است. دوست ندارم تکرار کنم، ولی خون تئاتر در رگهای دستم حقیقتی است که نمیتوانم انکار کنم. زمانی که به من سالن نمیدهند،گویی انگشتانم از حرکت میایستد و یخ میزنم. من برای ادامه جریان خون تئاتر در رگهایم مینویسم که اگر رگهای من با تئاتر به آواز درآید، تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه سپید را پُر خواهی کرد.
«نزدیکتر» خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال، وقتی فشار درویی، دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوهگیری و زیرکیهای برخی از مردمان، عرصه را چنان بر عاشقان تنگ میکند که حتی از صدای پای هم میترسند و حتی یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه میگیرند. من برای احترام به «ساسان» و «مارال» مینویسم که شبیه آن ها را در زندگی زیاد دیدهام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دستدادن نداری و ناگهان میتوانی بلند بشوی و بگویی:«عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد میکنیم، ریشه میدهیم و سربلند میشویم. من هنوز برای عاشقان تئاتر و تئاتریهای عاشق مینویسم. اگرچه این روزها آن ها را کمتر در تئاترشهر میبینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است، اما من هنوز در اتاق فرمان که مینشینم، با هر خنده میخندم و با هر گریه اشک میریزم. من کسی نیستم که درباره تئاتر خودم صحبت کنم، من این تئاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که میکشی، نوشتهام. هرچند که هرگز نفهمی... چون درست سرِ ساعتِ 7:30 عصر که ما در تئاترشهر، در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز میشود،تو باید سرِ کارت باشی. فروشنده ای، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیراکسی کار میکنی یا ساندویچفروش شدهای. تو نمیتوانی بیایی کار مرا ببینی. من برای چه کسی اجرا میکنم؟ عاشق مخاطبانم هستم، اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم، ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیدهام که دردهایت را برایم بازگو کردهای، اعتماد کردی و به عنوان روانشناست، مقابلم گریه کردهای، تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمیبینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیکتر خواهم شد و نمایش بعدیام باز دربارهی تو خواهد بود.
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ | شناسه مطلب: 30858
#چیستایثربی
#نمایش
نزدیکتر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
«نزدیکتر» اینگونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر میکردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تئاتر من، عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ میخورد و میگویند «بیا نمایشت را اجرا کن. سه هفته وقت داری».البته از بین حدوداً 10 متنی که برای مرکز فرستادهای.«نزدیکتر» میشوم. نزدیکتر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمینویسم، همیشه به تو فکر میکنم که با خودت میگویی آیا فلانی هم مُرد؟پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر میکنم که در وبلاگ من مینویسی خانم یثربی، نفس به نفس با شما هستیم. به تو فکر میکنم که از من بدت میآید. از سماجت من، از استقلال و بینیازی به هر چیز و از راحت تسلیمنشدنم.
میدانید، میخواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده سادات هستم و این صفت را از بانویی آموختهام که هنوز فریادهایش و طنین گریههایش در کوچههای مدینه به گوشم میرسم که میگفت:«مگر شرم نمیکنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش میکنید؟». من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صفهای طولانی تئاتر میایستند تا بلیت تهیه کنند. من به خاطر این ننوشتهام که تئاتر کار کرده باشم. از تئاتر پیرامونی و کافیشاپی و تریایی هم خوشم نمیآید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده تئاترند. من برای تو مینویسم. برای تو دخترک گلفروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که روزها تمرین تئاتر میکند و شبها آشپزی میکند و تا صبح خانه را تمیز میکند و دوباره مینویسد و بعد فرزندش را به مدرسه میبرد و اصلاً نمیداند چند وقت است که نخوابیده است. من برای عشق مینویسم. عشق به صحنه شعار است. دوست ندارم تکرار کنم، ولی خون تئاتر در رگهای دستم حقیقتی است که نمیتوانم انکار کنم. زمانی که به من سالن نمیدهند،گویی انگشتانم از حرکت میایستد و یخ میزنم. من برای ادامه جریان خون تئاتر در رگهایم مینویسم که اگر رگهای من با تئاتر به آواز درآید، تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه سپید را پُر خواهی کرد.
«نزدیکتر» خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال، وقتی فشار درویی، دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوهگیری و زیرکیهای برخی از مردمان، عرصه را چنان بر عاشقان تنگ میکند که حتی از صدای پای هم میترسند و حتی یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه میگیرند. من برای احترام به «ساسان» و «مارال» مینویسم که شبیه آن ها را در زندگی زیاد دیدهام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دستدادن نداری و ناگهان میتوانی بلند بشوی و بگویی:«عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد میکنیم، ریشه میدهیم و سربلند میشویم. من هنوز برای عاشقان تئاتر و تئاتریهای عاشق مینویسم. اگرچه این روزها آن ها را کمتر در تئاترشهر میبینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است، اما من هنوز در اتاق فرمان که مینشینم، با هر خنده میخندم و با هر گریه اشک میریزم. من کسی نیستم که درباره تئاتر خودم صحبت کنم، من این تئاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که میکشی، نوشتهام. هرچند که هرگز نفهمی... چون درست سرِ ساعتِ 7:30 عصر که ما در تئاترشهر، در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز میشود،تو باید سرِ کارت باشی. فروشنده ای، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیراکسی کار میکنی یا ساندویچفروش شدهای. تو نمیتوانی بیایی کار مرا ببینی. من برای چه کسی اجرا میکنم؟ عاشق مخاطبانم هستم، اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم، ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیدهام که دردهایت را برایم بازگو کردهای، اعتماد کردی و به عنوان روانشناست، مقابلم گریه کردهای، تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمیبینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیکتر خواهم شد و نمایش بعدیام باز دربارهی تو خواهد بود.
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ | شناسه مطلب: 30858
#چیستایثربی
#نمایش
نزدیکتر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
شما را در ویرانه های رعایایتان ، تا آسمان بالا برده اند ...
ملت شما از گرسنگی میمیرد.
تجارت و صنعت نابود میشود و تمامی فرانسه به نوانخانه ای میماند ، که متروک و بی پرستار ، مانده باشد...
این قدرت شما ، همیشگی نخواهد بود.
زیرا پایه و اساس آن در دلها جای ندارد.
این قدرت ، تمام ارگانیزم دولت را خسته میکند...
تا آنجا که خود قدرت ، به استراحت نیازمند میگردد و در اولین ضرباتِ مردم علیه بت بزرگ، همه چیز ویران شده و بت بزرگ نیز لگدمال میشود
#فنه_لون _سال ۱۶۹۹
حمله به پادشاه لویی چهاردهم
در اثر معروف #نمایشی
#تله_ماک
#نمایش
#فرانسه
#نمایشنامه
#تاریخ_تاتر_سیاسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
ملت شما از گرسنگی میمیرد.
تجارت و صنعت نابود میشود و تمامی فرانسه به نوانخانه ای میماند ، که متروک و بی پرستار ، مانده باشد...
این قدرت شما ، همیشگی نخواهد بود.
زیرا پایه و اساس آن در دلها جای ندارد.
این قدرت ، تمام ارگانیزم دولت را خسته میکند...
تا آنجا که خود قدرت ، به استراحت نیازمند میگردد و در اولین ضرباتِ مردم علیه بت بزرگ، همه چیز ویران شده و بت بزرگ نیز لگدمال میشود
#فنه_لون _سال ۱۶۹۹
حمله به پادشاه لویی چهاردهم
در اثر معروف #نمایشی
#تله_ماک
#نمایش
#فرانسه
#نمایشنامه
#تاریخ_تاتر_سیاسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
نگاهی به نمایش
#مده_آ
برداشت آزادی از مده آی اریپید و آنوی
مسعودسمیعی
علی اصغر راسخ راد
#نمایش
#تاتر
#سالن_قشقایی
#تاتر_شهر
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
پیج چیستایثربی
اینستاگرام
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
#مده_آ
برداشت آزادی از مده آی اریپید و آنوی
مسعودسمیعی
علی اصغر راسخ راد
#نمایش
#تاتر
#سالن_قشقایی
#تاتر_شهر
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
پیج چیستایثربی
اینستاگرام
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
به گزارش خبرگزاری شبستان، آيا تاکنون براي شما اتفاق افتاده است به جايي برويد که آن را اصلاً نميشناسيد اما آدمهايش براي شما آشنا هستند، حتي بيش از آشنا، مثل افراد خانوادهي خودتان؟... بانو و مرد مرده، در يک فضاي رئال جادويي، سرنوشت جامعهاي را به تصوير ميکشد که براي ما آشناست، اما در عين حال آن را نميشناسيم.
نشر_قطره
اثری اجتماعی از
#چیستایثربی
#نمایشنامه
#نمایش
#تاتر
#چیستا_یثربی
#کاندید جایزه ادبی پروین اعتصامی و بهترین کتاب نمایش سال
آیا آدمها همان هستند که ما فکر میکنیم
فروش
کتابفروشیها
سایت نشر قطره
و فیدیبو
www.nashreghatreh.com
نشر_قطره
اثری اجتماعی از
#چیستایثربی
#نمایشنامه
#نمایش
#تاتر
#چیستا_یثربی
#کاندید جایزه ادبی پروین اعتصامی و بهترین کتاب نمایش سال
آیا آدمها همان هستند که ما فکر میکنیم
فروش
کتابفروشیها
سایت نشر قطره
و فیدیبو
www.nashreghatreh.com
اجرا در اروگوئه کارگردان. رائول روریگز دسیلوا
از این هفته
#تاتر
#نمایش
#گرگ_در_چشمهایش
نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#جیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
از این هفته
#تاتر
#نمایش
#گرگ_در_چشمهایش
نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#جیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
#عباس_کیارستمی
#فیلمساز
.
#خاطرات
#جملات
روحش شاد
#دین
#مذهب
#خدا
#آزادی
#آزادی_انتخاب
#حریم_خصوصی
#رابطه_قلبی
پس برای همین ، ما نسل اندر نسل؛ در انواع گزینشها رد شدیم !🙄😶😏
....
یادم است در گزینش #رادیو یک آقایی به من گفت ؛ #نماز رونمایشی بخون ببینم ؛ با وضوء...
اوایل #دهه_هفتاد بود.
گفتم: ببخشید ، شما حتی به من نگاه نمیکنید!
آنوقت میخواهید #نمایش نماز را بازی کنم؟!
آستینهایم را برای وضوی نمایشی بالا بزنم و مقابل شما ؛ رکوع و سجود کنم؟!
هرگز !
او در جا ردم کرد.
در واقع از اتاق ؛ بیرونم کرد...
سردبیر #شب_بخیر_کوچولو بودم و قرار بود #تهیه_کننده شوم.
از فردا داخل سازمان هم ، راهم ندادند!
شاید قسمت؛ چنین بود و قسمت خجسته ای بود.
گرچه استاد #قیصر_امین_پور ، به هسته مرکزی حراست ، نامه ی #اعتراض آمیز نوشت، اما توجهی نشد !
متن اخراجم از هسته مرکزی #گزینش ؛ در همین پیج آمده است.
#پستهای_قبل
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#سردبیری
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#freelancer
https://www.instagram.com/p/CNwUtEGlakT/?igshid=nqfk8fx4t0wp
#فیلمساز
.
#خاطرات
#جملات
روحش شاد
#دین
#مذهب
#خدا
#آزادی
#آزادی_انتخاب
#حریم_خصوصی
#رابطه_قلبی
پس برای همین ، ما نسل اندر نسل؛ در انواع گزینشها رد شدیم !🙄😶😏
....
یادم است در گزینش #رادیو یک آقایی به من گفت ؛ #نماز رونمایشی بخون ببینم ؛ با وضوء...
اوایل #دهه_هفتاد بود.
گفتم: ببخشید ، شما حتی به من نگاه نمیکنید!
آنوقت میخواهید #نمایش نماز را بازی کنم؟!
آستینهایم را برای وضوی نمایشی بالا بزنم و مقابل شما ؛ رکوع و سجود کنم؟!
هرگز !
او در جا ردم کرد.
در واقع از اتاق ؛ بیرونم کرد...
سردبیر #شب_بخیر_کوچولو بودم و قرار بود #تهیه_کننده شوم.
از فردا داخل سازمان هم ، راهم ندادند!
شاید قسمت؛ چنین بود و قسمت خجسته ای بود.
گرچه استاد #قیصر_امین_پور ، به هسته مرکزی حراست ، نامه ی #اعتراض آمیز نوشت، اما توجهی نشد !
متن اخراجم از هسته مرکزی #گزینش ؛ در همین پیج آمده است.
#پستهای_قبل
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#سردبیری
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#freelancer
https://www.instagram.com/p/CNwUtEGlakT/?igshid=nqfk8fx4t0wp