چیستایثربی کانال رسمی
6.65K subscribers
6.03K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#یادداشتهای_آیدا
#یادداشتهای_واقعی
#قسمت_سیزدهم
نویسنده: #چیستایثربی


قطره اشکی از سبزه زاران چشمان آلیس روی گونه اش غلتید.
نمی توانستم آنجا بایستم و ببینم یک مرد، زنی را اذیت می کند...

گفتم: یعنی چی که هر شب، همینه؟

ابل گفت: آلیس خیلی لباس دوست داره، عاشق خریده!
کار ما تو انگلیس این بود که فقط راه بریم و خرید کنیم!

بله من بهش کارت بانکی نمیدم، پولم نمیدم، چون نباید بیاد بیرون یا بشناسنش، ولی خودم هر روز براش لباس میخرم.

این چکمه رو می بینی، من امروز براش خریدم.
لباسشو می بینی، مال فرانسه ست.
می دونی چند خریدم؟
خب، یه روزی که بهت اطمینان کنم، سه اتاق لباساشو نشونت میدم!

گفتم: خب چرا میخری؟!

گفت: چون لازم دارم...
من و آلیس یه قرارداد با هم بستیم، حالا دیگه باید بدونی.
آلیس خودت میگی یا من؟

آلیس گفت: من چیزی یادم نمیاد!
ما قراردادی نبستیم!
تو بهم گفتی تهران تئاتر بازی می کنم...

ابل گفت: همین تئاتره!
آلیس هر شب در قالب یکی از نقش ها میره، میشینه جلوی موبایل من و...

گفتم: نمی خواد بقیه شو بگی!
حتما میذاری فضای مجازی!

گفت: چه اشکال داره؟
مثلا آلیس، مارلین دیتریش میشه و رقص مدل اونو بازی می کنه.
مدونا میشه، مرلین مونرو،‌ همه!...

آلیس بلده خودشو گریم کنه، ما کلی کلاه گیس و لباسای فانتزی جمع کردیم!
آلیس بااستعداده! جای همه ی اونا حرف میزنه و بازی می کنه.
کارشه، تئاتر خونده.

من خرجشو میدم، اون از مهارتش استفاده می کنه.
ما ظاهرا زن و شوهریم، اما قرارمون یه قرار کاریه!
ما می خوایم پولدار شیم و تو می دونی که اینکار نتیجه ش چیه؟!
اینستاگرام داری؟

_بله.

_خب بزن "آلیس در سرزمین عجایب!"

گوشی ام را از جیب درآوردم، باورم نمی شد!
آلیس تقریبا اندازه ی بازیگران معروف خارجی، فالور داشت.
هویتش نوشته شده بود، انگلیسی-ایرانی!

گفتم: خب این چیه؟!
اصلا قشنگ نیست که آدم از همسر خودش توی لحظه های رقص و آواز فیلمبرداری کنه، اونم با این لباسا، بعد بذاره اینستاگرام!

گفت: تعداد لایکارو می بینی!
فالورارو می بینی!
همه عاشقشن...

من اینکارو کردم، من برای آلیس آگهی می گیرم...

خیلی از شرکتای تبلیغاتی حاضرن برای اینکه آلیس فقط عطرشونو تبلیغ کنه، میلیونی بپردازن!

آلیس یه چهره ی محبوب و مشهوره، ولی نباید لو بره!

هیچکس نباید آلیس واقعی رو بشناسه!

آلیس اینجا زندانی نیست، ولی نباید آفتابی شه، چون آلیس، درسرزمین عجایبه!

جایی که هیچکس نمی دونه کجاست و کیه!
مهم اینه مردم دوسش داشته باشن!

می بینی هر کدوم از این فیلما، تو یه دکور خاص گرفته شده.
اینجا تا بخوای اتاق داریم و اون باغ بزرگ!
نقش رو من‌ تعیین می کنم!
این پست رو ببین...

اینجا آلیس، تیلورسویفت شده، ببین چه خوب می خونه! عین خودش!

چیزی به سمت ابل پرتاب شد!

آلیس عطرش را به سمت او پرتاب کرد و از اتاق بیرون دوید...

ابل دیر فهمید که آلیس گریخته است!

حتی اختر شوکه بود!


#چیستا_یثربی
ادامه دارد
@chista_yasrebi

#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
امشب نرو!
هر بار که میروی ؛
خانه را هم با خودت میبری...

امشب سردم است ؛
کجا بخوابم؟

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
اینم‌ یک مدل در دوران کرونایی.خلاقیت طراح لباس این بوده که صورتهای مدلهاشو بپوشونه!😀😀
بی صورت با پیژامه هم میشه رفت بیرون
😀🤣😂😔

@chista_yasrebi



#کانال_رسمی_چیستایثربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اول فکر کردم ننه بابای #دوآ_لیپا مُردن اینجوری گریه میکنه....بعد فهمیدم در شش رشته جایزه موسیقی گِرمی کاندید شده....😐
خدا بیشترش کنه....چیکار کنم. من ویدیوهاشو اینجا و اینستاگرام براتون پخش کردم

یادتون نمیاد؟!😔


😑
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi
این ویدئوش تو پیج اینستاگراممه

#bang_bang
اجرای جدید
از
#dua_lipa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یادداشتهای_آیدا
#یادداشتهای_واقعی
#قسمت_چهاردهم
نویسنده: #چیستایثربی

آلیس مانتو و شالش را از آویز کنار در، برداشت و گریخت، اما
ابل دنبالش نرفت...

گفتم: خیابونا شلوغه. بلایی سرش نیاد!

ابل گفت: از شلوغی میترسه، برمی گرده!
کجا رو داره بره بدون پول؟
سفارت هم که الان تعطیله!

گفتم: و حتما تو ردیابیش می کنی، همونطور که ما رو تو بازار تجریش، پیدا کردی!
زیر پوست بازوش، یه تراشه گذاشتی!درسته؟

به موبایلش نگاه کرد و گفت:
نت لعنتی!
باز قطع شد. امشب چند بار قطع و وصل شد...

گفتم: کاش پدر مادرم زنگ میزدن!خودشون که گوشی رو برنمیدارن...
نگرانم!
امکان نداشت پدرم بذاره من این ساعت شب بیرون باشم!
یعنی چی شده؟

با خونسردی گفت:
حتما اونام جایی گیر کردن که آنتن نمیده!
نمیدونم...
این شب لعنتی تموم شه، شاید همه چیز درست شه.

گفتم: کاش اون موقع که اینستاگرام آلیسو دیدم، برای اونا پیام میذاشتم.
اس ام اس که جواب نمیدن!
اون موقع، نت وصل بود...
چطور حواسم نبود!

گفت: حواست به آلیس پرت شد...
دوست داشتی جای اون باشی، نه؟

_نه! من دوست ندارم هیچ جوری، برده ی کسی باشم!

_ به هر حال من کارفرمای توام و تو کارمند من!
البته یه کارمند دروغگو!
من پذیرفتمت، می دونی چرا؟

_ دروغگو نیستم!

_ به من دروغ گفتی و دروغگوی خوبی هم نیستی!
تو، کنکور رد شدی! منتظر جوابش نیستی!
جوابا سه ماهه که اومده!

هول کردم...

گفتم: خب دارم برای کنکور سال بعد می خونم!
میخوام رشته مو عوض کنم!
دیگه رشته ی خودم کنکور نمیدم!دوستش ندارم، برای همین گفتم منتظرم!

گفت: دروغای دیگه هم گفتی!
گفتی یه کم‌ انگلیسی می دونی، اما خیلی ضعیفی! خیلی!
گفتی پدر مادرت روت حساسن، اما تا این وقت شب، نگرانت نشدن! وگرنه میامدن خونه ی من!...
اینه حساسیت؟

گفتم: شاید اتفاقی افتاده!

گفت: فردا ممکنه نت، بطور کامل قطع شه!
اونوقت، می دونی چقدر ضرر به من وارد میشه؟
تا سه هفته ی دیگه از شرکت های خارجی، آگهی گرفتم...
اگه نتونم بذارم کانال و اینستاگرام آلیس؟
می دونی چقدر بدهی بالا میارم؟!

چشمانش ترسناک شده بود...
به گوشی ام نگاه کردم.

به چه کسی باید زنگ می زدم تا درباره ی پدر مادرم بپرسم یا نجات بخواهم؟

ابل کمی به من نزدیک تر شد و گفت:
کی جبران ضرر منو می کنه؟

گفتم: قطعی نت مگه تقصیر منه؟
از صبح، هی قطع و وصل می شد!

گفت: من و تو از یه ریشه ایم و مثل هم دروغگو!
نگران آلیس نیستم، چون با ردیاب، بالاخره پیداش می کنم، اگرم پیداش نکردم، خودش برمی گرده، قبلا هم فرار کرده!
من الان نگران ضرری هستم که بهم وارد میشه!

اگه نت نباشه، یعنی آلیس نیست!
یعنی شرطبندی نیست!
یعنی آگهی نیست!
آی پی آلیس مال انگلیسه!
اونجا، نت دارن و امشب منتظر پست جدیدن!

خیلی نزدیک شده بود...
ترسیدم...
حسم می گفت حالش عادی نیست...


#چیستا_یثربی
ادامه دارد

@chista_yasrebi

#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#یادداشتهای_آیدا
#یادداشتهای_واقعی
#قسمت_پانزدهم
نویسنده: #چیستایثربی

در دنیای به این‌ کوچکی و در اتاق به آن تَنگی، منِ تنها، به کجا باید پناه می بردم تا آن مرد که حالِ عادی نداشت، بیشتر از این به من نزدیک نشود؟

ناگهان یاد حرف مادرم افتادم...

همیشه می گفت:
در شرایط سخت، باید به افراد، شوک وارد کنی!

شوک!
این چیزی بود که اَبُل لازم داشت!

ناگهان با بلندترین صدایی که از حنجره ام در میامد، داد زدم:
اختر خانم!
اختر خانم!
آقا ابوالفضل حالش بده!

مادرم راست می گفت.
شوک کار خودش را کرد.
ابل دچار خماری یا هر حس و حالی شده بود، چنان با فریاد من، برق از سرش پرید که با وحشت، خودش را به طرف در کشید!

با چشمان گشاده از ناباوری، به من خیره شد.
تمام حس و حالاتش، تغییر کرد.

مادرش به در کوبید و پسرش را صدا زد...

ابل پشت در بود.

بی اختیار و شوکه شده، در را باز کرد...

مادرش با نگرانی گفت:
چت شده ابل؟ قلبته؟

ابل با نفرت نگاهش را از من گرفت، تازه متوجه ترفندم شده بود!
چون همه چیز، خیلی سریع رخ داد.

سر‌ اختر داد زد: نیا تو!

و با فشار در، می خواست اختر را دور کند...

به خودم گفتم: بدو آیدا!
یا حالا، یا هیچوقت!

به طرف در رفتم، دست اختر را گرفتم و با لحن مهربانانه ای گفتم:
بیاین تو اختر خانم‌‌‌...
شما که غریبه نیستید!

رنگ صورت ابل خان، مثل گچ دیوار شده بود.
انگار خون به قلبشون نمی رسید.‌‌
خیلی ترسیدم!
ببخشید اینجوری داد زدم، ولی ترسیدم...!
یعنی داشتن می افتادن که داد زدم!

ابل با خشم داد زد:
من هیچیم نیست!

اختر با مهربانی، بازویش را گرفت و گفت:
بشین ابل جان، ترسیدم خدایی نکرده دوباره حمله باشه!

بشین، انقدر حرص نخور!
آلیس خودش میاد!
می دونم به پدرش قول دادی از دخترش مراقبت کنی، ولی خب، اون دختر، عادی نیست....
تقصیر ما چیه؟
هر روز یه جوره!
آروم ابل جان، الان برات آب میارم.

با عجله گفتم:
نه، من میارم!


هنوز آن دو جواب نداده، از اتاق بیرون دویدم...
از تلفن ثابت راهرو، به خانه مان زنگ زدم.
باز آن ساعت شب، هیچکس برنمی داشت!
دیگر داشتم از نگرانی می مردم.

موبایل هایشان را گرفتم...
یکی خاموش و دیگری در دسترس نبود.


می خواستم اسنپ بگیرم.
نت خط، باز قطع‌‌ بود.

ابل و مادرش، از اتاق بیرون آمدند.
سریع گوشی را پنهان کردم...


ابل گفت: این کوچه نزدیک دانشگاهه، پشتش هم، زندانه!
امشب این طرفا هیچ ماشینی نمیاد!


با لحن‌ محکمی گفتم:
من باید برم خونه!
اگه آلیس بود، می موندم، ولی فکرشم نکنید که بدون آلیس، یک دقیقه هم اینجا بمونم!

اسنپ نمیاد، باشه!
صد و ده که جواب میده!
به پلیس زنگ میزنم!

ابل گفت:‌‌ میل خودته!‌
ولی پلیس تو این مسائل، دخالت نمی کنه.
مساله خانوادگیه.....


من با اجازه ی پدرت، می خواستم از تو خواستگاری کنم...

_چی؟!

_دوستت دارم آیدا.... از بچه گی...


#چیستا_یثربی
ادامه دارد..

@chista_yasrebi

#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
چقدر افراد این عکس
، بعد از انقلاب تاکنون ، جایزه ، داوری، مسکن ؛ اتوموبیل و تهیه کننده برای ساخت فیلم گرفته اند!....همه جاهم حضور دارند!


از رانت ولابی بیزارم.
.
از کسی که خود را هنرمند مینامد ، ولی فکرش را به هر حزبی که برایش سودآورتر است ، میفروشد ، بیزارتر....

خدایا مرسی که مرا از این قوم دور کردی!دورترم کن....

آمین




#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ثبت نام کارگاه مجازی تحلیل فیلم

ایدی ادمین
@ccch999
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کارگاه مجازی تحلیل فیلم
انجمن روانشناسان خلاقیت برگزار میکند
مدرس
دکتر چیستایثربی
آیدی ادمین
@ccch999
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM