«در زندگیمان از یک جایی به بعد به همه چیز و همه کس بی اعتنا میشویم دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم!»
#مارکز
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#مارکز
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
به نظرم تمام اتفاقات مهم تاریخی از جایی شروع میشود که دلسوزی به ظالمان و ریاکاران را کنار میگذاریم و قاطعانه وارد عمل میشویم
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
مهم این است که وقتی دیگر پولی در بساط نیست، یعنی قراردادی به نام قرارداد تیپ وجود ندارد و تو مجبوری با دستهای خالی و تنها با تکیه بر گیشه و توان بازیگرانت تئاتری را در طول یک ماه بنویسی، تمرین کنی و روی صحنه ببری. آن موقع اگر از شکستخوردن یا افتادن نترسی و بتوانی از جایت بلند بشوی، هنر کردهای!
«نزدیکتر» اینگونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر میکردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تئاتر من، عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ میخورد و میگویند «بیا نمایشت را اجرا کن. سه هفته وقت داری».البته از بین حدوداً 10 متنی که برای مرکز فرستادهای.«نزدیکتر» میشوم. نزدیکتر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمینویسم، همیشه به تو فکر میکنم که با خودت میگویی آیا فلانی هم مُرد؟پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر میکنم که در وبلاگ من مینویسی خانم یثربی، نفس به نفس با شما هستیم. به تو فکر میکنم که از من بدت میآید. از سماجت من، از استقلال و بینیازی به هر چیز و از راحت تسلیمنشدنم.
میدانید، میخواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده سادات هستم و این صفت را از بانویی آموختهام که هنوز فریادهایش و طنین گریههایش در کوچههای مدینه به گوشم میرسم که میگفت:«مگر شرم نمیکنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش میکنید؟». من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صفهای طولانی تئاتر میایستند تا بلیت تهیه کنند. من به خاطر این ننوشتهام که تئاتر کار کرده باشم. از تئاتر پیرامونی و کافیشاپی و تریایی هم خوشم نمیآید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده تئاترند. من برای تو مینویسم. برای تو دخترک گلفروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که روزها تمرین تئاتر میکند و شبها آشپزی میکند و تا صبح خانه را تمیز میکند و دوباره مینویسد و بعد فرزندش را به مدرسه میبرد و اصلاً نمیداند چند وقت است که نخوابیده است. من برای عشق مینویسم. عشق به صحنه شعار است. دوست ندارم تکرار کنم، ولی خون تئاتر در رگهای دستم حقیقتی است که نمیتوانم انکار کنم. زمانی که به من سالن نمیدهند،گویی انگشتانم از حرکت میایستد و یخ میزنم. من برای ادامه جریان خون تئاتر در رگهایم مینویسم که اگر رگهای من با تئاتر به آواز درآید، تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه سپید را پُر خواهی کرد.
«نزدیکتر» خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال، وقتی فشار درویی، دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوهگیری و زیرکیهای برخی از مردمان، عرصه را چنان بر عاشقان تنگ میکند که حتی از صدای پای هم میترسند و حتی یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه میگیرند. من برای احترام به «ساسان» و «مارال» مینویسم که شبیه آن ها را در زندگی زیاد دیدهام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دستدادن نداری و ناگهان میتوانی بلند بشوی و بگویی:«عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد میکنیم، ریشه میدهیم و سربلند میشویم. من هنوز برای عاشقان تئاتر و تئاتریهای عاشق مینویسم. اگرچه این روزها آن ها را کمتر در تئاترشهر میبینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است، اما من هنوز در اتاق فرمان که مینشینم، با هر خنده میخندم و با هر گریه اشک میریزم. من کسی نیستم که درباره تئاتر خودم صحبت کنم، من این تئاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که میکشی، نوشتهام. هرچند که هرگز نفهمی... چون درست سرِ ساعتِ 7:30 عصر که ما در تئاترشهر، در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز میشود،تو باید سرِ کارت باشی. فروشنده ای، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیراکسی کار میکنی یا ساندویچفروش شدهای. تو نمیتوانی بیایی کار مرا ببینی. من برای چه کسی اجرا میکنم؟ عاشق مخاطبانم هستم، اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم، ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیدهام که دردهایت را برایم بازگو کردهای، اعتماد کردی و به عنوان روانشناست، مقابلم گریه کردهای، تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمیبینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیکتر خواهم شد و نمایش بعدیام باز دربارهی تو خواهد بود.
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ | شناسه مطلب: 30858
#چیستایثربی
#نمایش
نزدیکتر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
«نزدیکتر» اینگونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر میکردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تئاتر من، عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ میخورد و میگویند «بیا نمایشت را اجرا کن. سه هفته وقت داری».البته از بین حدوداً 10 متنی که برای مرکز فرستادهای.«نزدیکتر» میشوم. نزدیکتر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمینویسم، همیشه به تو فکر میکنم که با خودت میگویی آیا فلانی هم مُرد؟پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر میکنم که در وبلاگ من مینویسی خانم یثربی، نفس به نفس با شما هستیم. به تو فکر میکنم که از من بدت میآید. از سماجت من، از استقلال و بینیازی به هر چیز و از راحت تسلیمنشدنم.
میدانید، میخواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده سادات هستم و این صفت را از بانویی آموختهام که هنوز فریادهایش و طنین گریههایش در کوچههای مدینه به گوشم میرسم که میگفت:«مگر شرم نمیکنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش میکنید؟». من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صفهای طولانی تئاتر میایستند تا بلیت تهیه کنند. من به خاطر این ننوشتهام که تئاتر کار کرده باشم. از تئاتر پیرامونی و کافیشاپی و تریایی هم خوشم نمیآید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده تئاترند. من برای تو مینویسم. برای تو دخترک گلفروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که روزها تمرین تئاتر میکند و شبها آشپزی میکند و تا صبح خانه را تمیز میکند و دوباره مینویسد و بعد فرزندش را به مدرسه میبرد و اصلاً نمیداند چند وقت است که نخوابیده است. من برای عشق مینویسم. عشق به صحنه شعار است. دوست ندارم تکرار کنم، ولی خون تئاتر در رگهای دستم حقیقتی است که نمیتوانم انکار کنم. زمانی که به من سالن نمیدهند،گویی انگشتانم از حرکت میایستد و یخ میزنم. من برای ادامه جریان خون تئاتر در رگهایم مینویسم که اگر رگهای من با تئاتر به آواز درآید، تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه سپید را پُر خواهی کرد.
«نزدیکتر» خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال، وقتی فشار درویی، دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوهگیری و زیرکیهای برخی از مردمان، عرصه را چنان بر عاشقان تنگ میکند که حتی از صدای پای هم میترسند و حتی یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه میگیرند. من برای احترام به «ساسان» و «مارال» مینویسم که شبیه آن ها را در زندگی زیاد دیدهام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دستدادن نداری و ناگهان میتوانی بلند بشوی و بگویی:«عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد میکنیم، ریشه میدهیم و سربلند میشویم. من هنوز برای عاشقان تئاتر و تئاتریهای عاشق مینویسم. اگرچه این روزها آن ها را کمتر در تئاترشهر میبینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است، اما من هنوز در اتاق فرمان که مینشینم، با هر خنده میخندم و با هر گریه اشک میریزم. من کسی نیستم که درباره تئاتر خودم صحبت کنم، من این تئاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که میکشی، نوشتهام. هرچند که هرگز نفهمی... چون درست سرِ ساعتِ 7:30 عصر که ما در تئاترشهر، در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز میشود،تو باید سرِ کارت باشی. فروشنده ای، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیراکسی کار میکنی یا ساندویچفروش شدهای. تو نمیتوانی بیایی کار مرا ببینی. من برای چه کسی اجرا میکنم؟ عاشق مخاطبانم هستم، اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم، ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیدهام که دردهایت را برایم بازگو کردهای، اعتماد کردی و به عنوان روانشناست، مقابلم گریه کردهای، تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمیبینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیکتر خواهم شد و نمایش بعدیام باز دربارهی تو خواهد بود.
تاریخ انتشار: یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ | شناسه مطلب: 30858
#چیستایثربی
#نمایش
نزدیکتر
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from دوستان_چیستا
یادداشت ”چیستا یثربی” نویسنده و کارگردان نمایش ”نزدیکتر” | ایران تئاتر
http://theater.ir/fa/30858
http://theater.ir/fa/30858
ایران تئاتر
یادداشت ”چیستا یثربی” نویسنده و کارگردان نمایش ”نزدیکتر”
«نزدیکتر» از خودم به من نزدیکتر است، چون در زمانی نوشته شد که خیلی از خودم دور بودم. خیلی هنر نیست که کسی در هجدهسالگی، شش جایزه اصلی فجر را از آن خود کند یا بارها و بارها تا 30 سالگی به عنوان بهترین نمایشنامهنویس یا کارگردان سال انتخاب شود.
_به من گفتی ساکت بودن در این کشور بها داره....
حالا دیگه نمیخوام بها بدم
نمیخوام ساکت باشم.
به همه بگو چرا بعد از این همه سال
اومدی غرب ایران ؟
خودت بگو تا من ساکت شم....
حداقل به آوا بگو !
_ممکن نیست...
چرا به آوا ؟
_نمیفهمی مرد ؟!
یعنی برای شما مردا ، حتما باید مُدام همه چیزو توضیح داد؟ و یا تهدیدتون کرد تا حقیقتو بگید!
حتما باید یه زن بمیره تا یه مرد ، چهره واقعیش معلوم شه ؟
#رمان
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
قسمتهای آخر
فقط پیج اینستاگرام
فقط فالورهای عزیزم
@chista_yasrebi
حالا دیگه نمیخوام بها بدم
نمیخوام ساکت باشم.
به همه بگو چرا بعد از این همه سال
اومدی غرب ایران ؟
خودت بگو تا من ساکت شم....
حداقل به آوا بگو !
_ممکن نیست...
چرا به آوا ؟
_نمیفهمی مرد ؟!
یعنی برای شما مردا ، حتما باید مُدام همه چیزو توضیح داد؟ و یا تهدیدتون کرد تا حقیقتو بگید!
حتما باید یه زن بمیره تا یه مرد ، چهره واقعیش معلوم شه ؟
#رمان
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
قسمتهای آخر
فقط پیج اینستاگرام
فقط فالورهای عزیزم
@chista_yasrebi
#کاروانسرای_تی_تی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
در ۲۵ کیلومتری شهر لاهیجان و ۷۵ کیلومتری شهر رشت از سمت راست که وارد ساحل شیم رود و محل تلاقی آب شیم رود و بابا اکوه شوید، با یکی از جاذبههای گیلان روبه رو خواهید شد. تی تی کاروانسرا یا کاروانسرای تی تی که در سیاهکل قرار دارد در سال 1375 جزء آثار ملی ایران قرار گرفته است. اما ماجرای عجیب و جالب ساخت این کاروانسرا چیست؟
کاروانسرای تی تی در معنای لغوی به معنای کاروانسرای شکوفه می باشد چرا که در زبان گیلکی تی تی به معنای شکوفه است و از آن جایی که در زبان گیلکی مانند زبان انگلیسی جای صفت و موصوف بر خلاف زبان فارسی عوض می شود، بنابراین نام اصلی این کاروانسرا، تی تی کاروانسرا می باشد.
کاروانسرا در زمان های دور اهمیتی استراتژیک داشته است. زمانی که این کاروانسرا ساخته شده است، آن هم در روزگاری که کاروانسراهای بسیار کم و انگشت شماری در شمال کشور ساخته می شدند، همانند بسیاری از بناها و سازههای قدیمی که برای ساخت هرکدام داستانهایی وجود دارد، این کاروانسرا نیز دارای داستانهای متعددی است، یکی از داستانهایی که زیاد نقل میشود بدین شرح است که تی تی خانم که عمه ی یکی از شاهان سلسله ی صفوی بوده است، تصمیم می گیرد کاروانسرای زیبایی به نام خود در منطقه ی سیاهکل بنا کند و از این جا بود که اولین قدم ها برای ساخت یکی از قدیمی ترین بناهای سیاهکل گذاشته شد.
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
در ۲۵ کیلومتری شهر لاهیجان و ۷۵ کیلومتری شهر رشت از سمت راست که وارد ساحل شیم رود و محل تلاقی آب شیم رود و بابا اکوه شوید، با یکی از جاذبههای گیلان روبه رو خواهید شد. تی تی کاروانسرا یا کاروانسرای تی تی که در سیاهکل قرار دارد در سال 1375 جزء آثار ملی ایران قرار گرفته است. اما ماجرای عجیب و جالب ساخت این کاروانسرا چیست؟
کاروانسرای تی تی در معنای لغوی به معنای کاروانسرای شکوفه می باشد چرا که در زبان گیلکی تی تی به معنای شکوفه است و از آن جایی که در زبان گیلکی مانند زبان انگلیسی جای صفت و موصوف بر خلاف زبان فارسی عوض می شود، بنابراین نام اصلی این کاروانسرا، تی تی کاروانسرا می باشد.
کاروانسرا در زمان های دور اهمیتی استراتژیک داشته است. زمانی که این کاروانسرا ساخته شده است، آن هم در روزگاری که کاروانسراهای بسیار کم و انگشت شماری در شمال کشور ساخته می شدند، همانند بسیاری از بناها و سازههای قدیمی که برای ساخت هرکدام داستانهایی وجود دارد، این کاروانسرا نیز دارای داستانهای متعددی است، یکی از داستانهایی که زیاد نقل میشود بدین شرح است که تی تی خانم که عمه ی یکی از شاهان سلسله ی صفوی بوده است، تصمیم می گیرد کاروانسرای زیبایی به نام خود در منطقه ی سیاهکل بنا کند و از این جا بود که اولین قدم ها برای ساخت یکی از قدیمی ترین بناهای سیاهکل گذاشته شد.
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
کتاب باید تبری باشد برای درهم شکستن دریای منجمد وجودمان
#فرانتس_کافکا
#نویسنده_آلمانی_زبان
#نویسنده_چک
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#فرانتس_کافکا
#نویسنده_آلمانی_زبان
#نویسنده_چک
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوست داشتن را در چشمی بجوی که حتی وقتی بسته است رویای تو را میبیند....
#کافکا
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کافکا
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
قدرت تاثیرگذاری داستان چنان است که همه ادیان ابراهیمی مبانی فکری و آموزههای خود را بر داستان بنا کردهاند. داستان ظرفیتهای غیرقابل انکاری دارد و میتواند هر مخاطبی را تحت تاثیر قرار دهد. با این حال چرا همه داستانها توان چنین تاثیرگذاری ندارند؟ چرا بعضی از داستانها با تمام شدن، تمام میشوند و دیگر در ذهن مخاطب ادامه نمییابند؟ پر واضح است که منظور از داستان، تنها وجه ادبی آن نیست و با همین نگاه میتوان به آثار سینمایی و نمایشی هم نظر داشت و از این رو در ادامه از واژه روایت به شکلی استفاده میشود که تمام حالتهای روایی را دربر گیرد.
با نگاهی آماری به آثار ادبی و سینمایی میتوان دریافت که پایان داستان و پایانبندی فیلم نقطه ضعف اکثر نویسندگان و فیلمسازان است. آثار متعددی را میتوان شاهد آورد که نویسنده در ارائه بهترین پایان ناکام بوده و میتوان فیلمهای متعددی را مثال زد که فیلمساز پایان خوبی برای فیلم پیشنهاد نداده و در مقایسه با گرهافکنی فیلم و اتمسفری که خلق کرده یا شخصیتها و موقعیتهایی که بستر روایت و درگیری شخصیتها بوده، پایانی سطحی و شتابزده برای فیلمش ساخته است. با این حال باید در نظر داشت که بخشی از این ضعف به خود پایان و ماهیت آن برمیگردد. نکته این است که پایان در بهترین حالتی که برای آن میتوان تصور کرد، جهتی مخالف با ساختار کلی اثر دارد. تغییر زاویه و جهت حرکت در بخشهای پایانی در مقایسه با جهت حرکت در شکلگیری گرههای درون متن، ناهماهنگی پدید میآورد که کمتر آفرینشگری میتواند بدون هزینه از آن عبور کند. هزینهای که اغلب آفرینشگرها میپردازند، حذفهای اجباری و جرح و تعدیل در اجزای داستان به قصد هماهنگ شدن پایان با کل اثر است.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
با نگاهی آماری به آثار ادبی و سینمایی میتوان دریافت که پایان داستان و پایانبندی فیلم نقطه ضعف اکثر نویسندگان و فیلمسازان است. آثار متعددی را میتوان شاهد آورد که نویسنده در ارائه بهترین پایان ناکام بوده و میتوان فیلمهای متعددی را مثال زد که فیلمساز پایان خوبی برای فیلم پیشنهاد نداده و در مقایسه با گرهافکنی فیلم و اتمسفری که خلق کرده یا شخصیتها و موقعیتهایی که بستر روایت و درگیری شخصیتها بوده، پایانی سطحی و شتابزده برای فیلمش ساخته است. با این حال باید در نظر داشت که بخشی از این ضعف به خود پایان و ماهیت آن برمیگردد. نکته این است که پایان در بهترین حالتی که برای آن میتوان تصور کرد، جهتی مخالف با ساختار کلی اثر دارد. تغییر زاویه و جهت حرکت در بخشهای پایانی در مقایسه با جهت حرکت در شکلگیری گرههای درون متن، ناهماهنگی پدید میآورد که کمتر آفرینشگری میتواند بدون هزینه از آن عبور کند. هزینهای که اغلب آفرینشگرها میپردازند، حذفهای اجباری و جرح و تعدیل در اجزای داستان به قصد هماهنگ شدن پایان با کل اثر است.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi