چیستایثربی کانال رسمی
6.62K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
.
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام!#چیستا

https://www.instagram.com/p/84NBhNAtkw/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=496mhmiagzhr
Audio
باید دل سپرد
#ترانه
سارا نائینی
رضا روحانی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
🎬چیستا یثربی در گفت‌و‌گو با «صبا»: ما در ایران سلبریتی واقعی نداریم!

خبر کامل را در لینک زیر بخوانید
👇🏻👇🏻
http://khabargozarisaba.ir/fa/news/58266

@khabargozarisaba
.
#داشت_یادم_میامد
قسمت_نهم
#قسمت_آخر
هم اکنون
پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
کلیپ فیلم :
" مایلید برقصیم؟"

بابازی ریچارد گی یر_جنیفر لوپز
#چیستایثربی
بزودی دو قسمت آخر در کانال هم میاید
@chista_yasrebi
Forwarded from Chista Yasrebi official
غلامحسین ساعدی که هیچ‌وقت فرانسه نیاموخت، و هیچ خیابانی از پاریس را بلد نبود، و هیچ شغلی در پاریس اختیار نکرد، و هیچ‌وقت در هیچ کافه‌ای صدبرگ سیاه نکرد، در پاریس˚ که «دوستش نداشت»، و «یک‌بار هم خواب پاریس را ندید»، و گفت که «بودن در خارج بدترین شکنجه‌هاست. هیچ‌چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آن‌ها نیستم. و این‌چنین زندگی کردن برای من بدتر از سال‌هایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر می‌بردم»، درهنگامی که «فقط خواب وطن می‌دید» چشم از جهان فروبست.
این متن برنده جایزه ادبی داستان کوتاه آلمان شده است.

مردی
درحال
مرگ بود
وقتی كه
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید


*خدا* :
وقت رفتنه


*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم


*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه


*مرد* :
در جعبه ات
چي دارید؟


*خدا* :
متعلقات
تو را


*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ


*خدا* :
آنها ديگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند


*مرد* :
خاطراتم چی ؟


*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند


*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟


*خدا* :
نه ،
آنها موقتي
بودند


*مرد* :
زن و
بچه هایم ؟


*خدا* :
آنها متعلق به
قلبت بود


*مرد* :
پس وسایل
داخل جعبه
حتما
اعضاي
بدنم
هستند ؟


*خدا* :
نه ؛
آنها متعلق
به گردوغبار
هستند


*مرد* :
پس مطمئنا
روحم است ؟


*خدا* :
اشتباه
می کنی
روح تو
متعلق
به من است


مرد با اشك
در چشمهايش
و باترس زیاد
جعبه در دست
خدا را گرفت
و باز كرد ؛
دید خالی
است!


مرد
دل شکسته
گفت :
من هرگز
چیزی نداشتم ؟


*خدا* :
درسته ،
تو مالك
هیچ چیز
نبودی !


*مرد* :
پس من
چی داشتم ؟


*خدا* :
لحظات زندگی
مال تو بود ؛


هر لحظه که
زندگی کردی
مال تو بود .


زندگی
فقط
لحظه ها
هستند

قدر
لحظه ها را
بدانیم و
لحظه ها را
دوست
داشته
باشیم.

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی


@chista_yasrebi
#غرور_و_تعصب
اثر جاودان بانو
#جین_آستین


کارگردان
#جو_رایت

بازی
#کایرا_نایتلی
#متیو_مک_فادین

وای چقدر موقع رقص ، این دو تا حرف میزنن

مگه مجبورن برقصن؟

برن تو باغی ،جایی....



زیبایی سکانس رقص ، گم شد 😂😂😂😂😂

اون‌موقع خلوت کردن یک دوشیزه و یک آقا ،قبل از ازدواج رسم نبوده ... مگر حرف زدن در میهمانیها و احتمالا

#وقت_رقص
😀😀😅😅😅😶


#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
دختری اونجا نشسته ، داره گریه میکنه
گیتی پاشایی عزیز

که این ترانه اش ، همیشه محبوب پدر و مادرم بود و در خانه ی ما پخش میشد... . .

و تقدیم به " پولاد کیمیایی " عزیز ،
که چنین مادر خاص و عزیزی داشت...
بانو گیتی پاشایی ،

آهنگساز ، موسیقیدان و خواننده ای متفاوت از همه ... که دنیا ، ظرفیت نگهداری روح بلند او را نداشت.
و البته ،

من در لحظه لحظه ی داستان‌ 9 قسمتی #داشت_یادم_میامد

به این ترانه ی او و صدایش فکر میکردم .


من فقط آن دختر نبودم ، که زمانی آن گوشه نشسته ام و گریه میکنم...


همه ی ما ، زمانهایی نشسته ایم و گریه میکنیم... همه ، به نوعی دردمندیم...


همه ،خاطراتی دردناک در تاریکخانه ی جان خود داریم ، که از همه ،
حتی شاید از خودمان ، پنهان کرده ایم !


حال همه ی ما ، مثل هم است...

مگر گاهی به داد هم برسیم !

رنج می آید و میرود ،


#پرواز_را_بخاطر_بسپار
پرنده ، مردنیست
#فروغ




و گیتی پاشایی ، بلند پرواز و در یاد ماندنی....



#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#ترانه
#کلیپ
#موزیک_ویدیو
#داستان

#گیتی_پاشایی نازنین
مادر #بازیگر خوب
#پولاد_کیمیایی


داستان نه قسمتی
"داشت یادم‌ میامد "

علاوه بر این پیج ، در کانال رسمی تلگرام من موجود است ، و کانال #قصه های
#پاورقی ام .



لینک در بیو ی همین پیج

#کامل_کلیپ در کانال رسمی من است
#chista_yasrebi
#novelist
#story
#novel
#chistayasrebi
#song
@gitipashaei_official
@pouladkimiay

https://www.instagram.com/p/Boz2KfrHbWG/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=hcs3pd2j8e8k
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#sway_with_me
#Markus_Haider

#با_من_برقص
بامن نوسان بگیر

#اصل_ترانه :

اجرا شده توسط
#دین_مارتین و سپس #فرانک_سیناترا و
#خیلیها

این اجرا :
#مارکوس_هایدر


#موزیک_ویدیو
#جنون
#مانیا
#شور_جوانی
#کلیپ
#عشق

تنها تو میتوانی مرا به آسمان برسانی....


نمیدانم چرا این ترانه ؛ همیشه مرا یاد #عشق و
#خلاقیت میاندازد....



یاد #ادیسون میافتم که هر وقت ؛ حالش را میپرسیدند ؛ میگفت :
"عالیست....!"

"یکبار مادرش گفت : تو که کلی مشکل داری ؛ چرا میگویی ؛ حالت عالیست؟!

ادیسون جواب داد :

"بگویم حالم بد است که مشکلات و خیلی از آدمها ؛ خوشحال میشوند !
کسی به هر حال باید با شور و شادی و سرحالی ؛ روی غم را کم کند...؛ کسی باید روحیه ها را ؛ بهتر کند ؛ آدم خلاق ؛ باید بشاش و شاداب باشد ! "


حداقل با عزیزان خود ؛ عالی رفتار کنیم ؛
رمز
#موفقیت این است....


#چیستایثربی


When the Rumba rythmn start to play, Dance with me, make me sway; Like a lazy ocean hugs the shore ; Hold me close, sway with me

مثل یک اقیانوس آرام و سست
که ساحل را در آغوش میگیرد ؛
مرا محکم در آغوش بگیر ؛
نوسان بگیر ......



بامن برقص !


این اجرا :


#markus_Haider

#کانال_رسمی_چیستایثربی .

@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
آنچه در زیر میخوانید مقاله رضا صدیق درباره رابطه سلبریتی‌ها با پولشویی و نقش شان در تخریب فرهنگی است. مقاله را روزنامه اعتماد چاپ کرده. مقابله با پولشویی سلبریتی‌ها تنها زمانی ممکن است که هر دو جناح آستین بالا بزنند و بدون در نظر گرفتن منافع جناحی بر تاریکخانه‌های پولهای کثیف در صنعت فرهنگ نورافشانی کنند.
----------------------------
نيشتري بر پيكر سينماي آغشته به پول كثيف
قيام عليه حكومت سلبريتي‌ها
رضا صدیق

⭕️ در سينماي ايران چه خبر است؟ پول‌هاي كثيف كه مفسدين اقتصادي براي تطهير كردن فسادشان وارد سينما مي‌كنند چه بلايي سر سينماي ايران آورده است؟ آيا با پول‌هاي كثيف مي‌توان فيلم تميز ساخت؟ پاسخ برخي از سينماگران به اين سوال شباهت زيادي به كارمندان رسانه‌هاي استعماري دارد: «مهم نيست پول از كجا مي‌آيد، مهم اين است كه من (سينماگر) در ارايه حرفي كه مدنظر دارم خلاف باورم رفتار نكنم.»

⭕️ وقتي براي‌تان اهميت ندارد پولي كه دريافت مي‌كنيد، از طريق مفسدين اقتصادي، اختلاسگران و رانت‌خوارها كه ضدمردم هستند تامين مي‌شود، مي‌توانيد دم از باور بزنيد و از اثر وضعي اين پول بگذريد؟

◀️ براي جلوگيري از ورود پول‌هاي كثيف دو امر مهم ضروري است:
⭕️ نخست اينكه قانون اساسي براي كار در حيطه فرهنگي منع مالياتي قرار داده و بالطبع سبب شده تا نظارت مالياتي از فرهنگ برداشته شود؛ همين دليل نيز بسترساز جولان مفسدين اقتصادي و خائنين به ملت است. با اصلاح قانون اساسي و رفع منع ماليات از حيطه فرهنگ مي‌توان اين پستوي امن براي مفسدين اقتصادي را از بين برد. چرا بايد يك كارگر يا معلم ماليات بدهد اما صنعت سينماي ايران با آمار و ارقام نجومي از پرداخت ماليات معاف باشد؟ بايد مجلس شوراي اسلامي به امر ورود و براي جلوگيري از پولشويي در حيطه فرهنگ، اين قانون را اصلاح كند.
⭕️ دوم، انگشت اتهام را بايد به سمت «سلبريتي»ها گرفت. يك اينكه آنها - آگاهانه يا ناآگاهانه، حلقه ربط مفسدين اقتصادي به صنعت سينما هستند و دو، آنها هيچ چارچوبي براي دريافت نكردن، كار نكردن و همدست نشدن با مفسدين اقتصادي - دريافت نكردن دستمزد و حقوق از اينان، ندارند.
در مثال اخير، بازيگران سريال شهرزاد با وجود آگاهي از اتهام سرمايه‌گذار و تهيه كننده اين سريال، چرا از همكاري با او تا مشخص نشدن اتهام اين فرد دست نكشيدند؟ مى توانست بخاطر مردم و فرهنگيانى كه حق‌شان خورده شده، در يك بيانيه عمومي از همكاري با اين فرد تا مشخص شدن اتهامش دست بكشند، پس چرا چنين نكردند؟
⭕️ سلبريتي‌ها از يكسو در فضاي عمومي با فيگور غمخوار مردم بودن براي خود وجهه و ويترين مي‌سازند و از سوي ديگر در پستو و زندگي حرفه‌اي همدست دزدها و مفسدين اقتصادي مي‌شوند. در حالي كه جيب‌هاي‌شان با دستمزدهاي عجيب – كه به‌ واسطه پولشويي به سينما تزريق شده، پر مي‌شود و با نمايش مارك‌پوشي و سفرهاي فرنگ و زندگي‌اي كه از سطح توقع مردم بالاتر است، چون توموري بدخيم جان جامعه را مي‌گيرند و در همين بزنگاه نيز با يك پست يا توييت داعيه‌دار عدالتخواهي مي‌شوند.

◀️ بايد خطاب به بازيگران شريفي كه خود را از بيماري سلبريتي بودن دور نگه داشته‌اند، گفت كه شما بايد در يك اتحاد مبارك مقابل اين پديده شوم بايستيد. مگر نه آنكه در بزنگاه انتخاباتي يكصدا پشت يك نام مي‌ايستيد و بازيگران صحنه سياست‌زدايي مي‌شويد؟ پس امروز در يك حركت مثبت نقش خود را براي در كنار مردم ايستادن بيابيد، انتخاب كنيد كه در اين مجال شوم عليه مردم هستيد يا در كنار مردم؟ قيام كنيد و با اتحاد بيانيه صادر كنيد و وضعيت را براي همكاران خود سخت كنيد، شرايطي بسازيد كه مفسدين اقتصادي در سينما نتوانند جولان بدهند. با مردم روراست باشيد و سلبريتي‌هايي را كه شريك دزد و رفيق قافله‌اند، خود از ساحت فرهنگ و هنر بركنار كنيد. اگر به راستي غم مردم داريد عليه پولشويي در سينما قيام كنيد و دست همكاران‌تان را از فشردن دست مفسدين اقتصادي كوتاه كنيد؛
⭕️ اگر به دنبال عدالت‌خواهي هستيد، بسم‌الله.
به بهانه اجرای لاکچری نمایش"بی نوایان"/ ما خواهانِ فضایی امن، آزاد، برابر هستیم.
هاله مشتاقی نیا

-نمی شود در فضای تئاتر نفس کِشید، کار کرد، زندگی کرد، با نگاهی اجتماعی از معضلات نوشت و آن وقت، در بزنگاهی که خودمان در آن گیر کرده ایم، سکوت کرد... این "سکوت" خطرناک تر از هر که و هر چه است..‌.

قرار است نمایشی اجرا شود که اتفاقا اعتقاد دارم ما به نمایش هایی موزیکال با چنین پروداکشن هایی هم نیاز داریم. گمان نمی کنم کسی معترض به ساختِ چنین آثاری باشد اما‌

یک) بحران اقتصادی این روزها نفس می گیرد، میزان ناامیدی بر کسی پوشیده نیست، اما هنوز قشری دلشان را به  تماشای تئاتر خوش کرده اند، صدالبته سلیقه ی تماشاگر هم خودش قابل بحث است که در این‌ مجال نمی گنجد.
 قشری با قیمت بالای بلیت ( گیریم حتا متناسب با هزینه ی تولید) محروم می شود.  آن هم از طرف چه کسانی؟ همان ها که با بالا رفتن قیمت دلار و ... هم سو با مردم نگران بودند؟!
بپذیریم که آن نگرانی دیگر این جا معنا می بازد کلمه اش می شود، شوآف...
پس فرق منِ هنرمند با دیگران در چه هست در این برهه ی خاص؟! نمی شود این جا سکوت کرد، جایی دیگر صدای مردم شد...!

دو) اعتراض به اجرای آقای پارسایی آن جا بالا می گیرد که امکانات برای تولید عادلانه نیست...  زیر چرخ دنده های سرمایه داری، گروه های مستقل خرد و خردتر می شوند... این اعتراض گریزناپذیر است و اتفاقا صدای آن را جناب پارسایی قبل از هر کسی باید بشنود. قبل از آن که وزیر فرهنگ و ارشاد بنویسد:
<< تئاتر لاکچری تیر خلاص به این هنر مردمی است. اداره کل هنرهای نمایشی با هم‌اندیشی و هم یاری خانه ی تئاتر، حریم صحنه را از آن مصونیت دهد. >>

سه) باور کنیم کسی دشمن کسی نیست!  بپذیریم انتقاد را ... طرحِ پرسش را...‌ بپذیریم که نمی شود یکی را به خاطر قر کمر بازداشت کرد و به وقتی دیگر، چشم پوشی!

ما خواهان فضایی امن، آزاد، برابر هستیم.
هم کارانی هم که  اهل بیانیه دادن در هر بزنگاهی هستند، این جا سکوت نکنند! خودمان باشیم، همین.

چهار) من همیشه نویسنده ای مستقل بوده و هستم. حرفم را زده ام. این یادداشت هم نظر من است.
با احترام به تک‌ تک هم کارانم در گروه اجرایی نمایش "بی نوایان".
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داشت_یادم_میامد#قسمت_9#آخر#چیستایثربی
کریم گفت:بله.میفهمم،آدم رو زنش حساسه!میدونید من هیچوقت ازدواج‌نکردم،فقط بخاطر اینکه ‌نمیدونستم چه جوری به خانواده زنم بگم این دختر،یعنی خواهرم..پول همه‌چیز نیست!منم مثل شما،یه زمانی پولداربودم،امابعد،فکر کردم خب که چی؟خانواده م بیشتر بهم احتیاج دارن!کم کم بیخیال کارخونه ها شدم! بابام خیلی مریضه،ترکش تو تنشه، بااون سن رفت‌ جنگ،اما وقتی برگشت،اینا راحت گذاشتنش کنار،چون مدل اونافکر نمیکرد!
وقتی که خونه شمابود،مادرم مرده بود،بابامم مرد بوددیگه!از سرتنهایی،یه خانم بیوه ای روصیغه کرد،نمیخواست باهاش ازدواج رسمی کنه،خانمه،مستمری بگیر شوهرمرحومش بودو‌نمیخواست جلوی سه تاپسر بزرگش،دوباره ازدواج کنه! ولی توچهل وهفت سالگی،از بابام،بچه دار شد،این دختر مریض،همون بچه ست!
اون موقع،بابام به شما نمیگفت‌که یه دخترداره!پیش عمه گذاشته بودش،تااینکه عمه مم،عمرشو دادبه شما،و من شدم سرپرست خواهرم،که کم‌کم بامرگ‌عمه، ناخوشیش شروع شد.من تنهاخانواده خواهرم بودم، بابام‌ خیلی زود،داوطلب شدبرای جبهه!من موندم!چند سال بعد،رفتم جنگ،
خیلی چیزاروبخاطر خواهرم ازدست دادم ومیدم،ولی این دختر،گناهی نداشته!
ازبچگیش،سالها،تو اتاق عمه م بوده،تا کسی از وجودش خبردارنشه!
نه کسی رو دیده،نه مدرسه رفته،نه هیچی!بابام میگه مریضی الانش،کفاره بی توجهیش به دخترشه!حالا هردو مریضن!و من،میبینیدکه!همون کریم دیوونه م!
پدرم گفت:میفهمم!ودستش راروی شانه کریم گذاشت وگفت: ببین من هرچی ازتو،دلخوری داشتم،تموم شد،مساله اینه که ما همه مون تنهاییم!سعی کردیم‌نباشیم،نشد!حالا،باهم،دوست باشیم!کریم گفت:بله حتما!من همیشه برای شماوخانواده تون احترام قایل بودم،واون خانم بزرگوار،که پشت پنجره مینوشت وبهترین غذاهارو میپخت وهیچوقت نمیذاشت من سردم بشه یا گرسنه م باشه، اینارو حتما یادم میمونه!مامورگفت:خب حالا دیگه بایدبریم!کریم گفت:مگه دنبال یه معتادنبودید؟مامورگفت:برادرای دیگه هستن،من تو رومیبرم!همان موقع،ماموران دیگربه طرف اتاقهای اورژانس،هجوم بردند!منشی دادزد:اتاق دکتر،نه!یه مریض بدحال دارن!مامور،نگاه خشمناکی به منشی انداخت وبالگد،در اتاق دکتر را باز کرد،دکترفریادی کشید!نفهمیدیم چه شد!دکترکف زمین افتاده بود وازدهانش،کف میآمد!مامور گفت:من که کاریش نکردم!کریم گفت:بله،شاید دکتر،مواد بکشه!منم‌اگه تو بچگی،پدرمو،جلوچشمم ازخونه میبردن وبه یه دلیل واهی،اعدامش میکردن،الان شاید،مواد میکشیدم!
دکتر بیچاره،ده سالش بود،وقت اعدام باباش!
خواهرکریم دادزد:خداوندداره میاداینجا،همه بریدبیرون!میخوادبامن درددل کنه!برید#پایان

https://www.instagram.com/p/BoxFqOpn9jh/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=7l8x6rp9e78k