تا دزدی ادبی کانال سارق از
#خواب_گل_سرخ
منتظر چاپ کتاب آن باشید .بزودی کتاب در دستهای شماست
متاسفم
برای سارقانی که سوختنشان را در جندین جهان میبینم و هفت نسلشان را...
شکایت خود را به خدا میگویم
چاره ساز است
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
منتظر چاپ کتاب آن باشید .بزودی کتاب در دستهای شماست
متاسفم
برای سارقانی که سوختنشان را در جندین جهان میبینم و هفت نسلشان را...
شکایت خود را به خدا میگویم
چاره ساز است
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستا_یثربی
#خواب_گل_سرخ
نویسنده دارد
نویسنده اش
#چیستایثربی است
کتاب زیر چاپ است
متخلفین را محکوم کنید
لطفا پروفایل تلگرام و اینستاگرامتان مدتی این باشد
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
مردی که از یک زن نویسنده بدزدد ؛ شرف ندارد ، مرد نیست. وجود ندارد!
ادامه پیدا کند ، شماره مردک سارق را روی صفحه میگذارم با آیدی
#چیستایثربی
نویسنده دارد
نویسنده اش
#چیستایثربی است
کتاب زیر چاپ است
متخلفین را محکوم کنید
لطفا پروفایل تلگرام و اینستاگرامتان مدتی این باشد
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
مردی که از یک زن نویسنده بدزدد ؛ شرف ندارد ، مرد نیست. وجود ندارد!
ادامه پیدا کند ، شماره مردک سارق را روی صفحه میگذارم با آیدی
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستایثربی
مرگ آگاهی !
من واقعا داشتم می مردم...
هیچوقت راجع بهش اینطور جدی فکر نکرده بودم !
او مسلح بود و برای آن پول ، می توانست آدم بکشد.
هیچوقت فکر نمی کردم پول انقدر مهم باشد !
خون از گیج گاهش روان بود و من قدرت نفس کشیدن نداشتم.
مینا ترسیده ، گفت : مرده ؟
گفتم : نمی دونم ! فکر نکنم !
نمی تونم نفس بکشم...
کمکم کرد بلند شوم.
با کفش اسکیت وارد خانه شدم و روی مبلی افتادم.
گفت : فشارت افتاده. برات آب قند درست می کنم.
کار دیگه بلد نیستم. الان ، نمی تونم به اورژانس زنگ بزنم.
اونو می بینن !
دارویی چیزی نداری بخوری ؟
گفتم : چرا تو کیفمه.
گفت : ببین تا به هوش نیومده باید از این خونه بریم.
اون روانی اگه نمرده باشه ، دو تامونو می کشه !
گفتم : چرا محسن منو تنها گذاشت ؟
چرا حدس نزد که ؟...
گفت : محسن تنهات گذاشت ؟
مگه با تو بود ؟
به من گفتن رفته کمک فرید !
گفتم : مگه فرید کجاست ؟
گفت : خیلی چیزا راجع به اینا ، فهمیده بود ، هم به کمک بچه ها و نت ، هم مدام تعقیبشون کرده بود با اسکیت ! بالاخره
گرفتنش !
من خبر ندارم. مریم بزور نگهم داشته بود.
تلفنی از دوستم شنیدم که بد جور ، فریدو زدن.
مریم گفت : نگران نباش محسن رفته بیارتش. دیگه باهاش کاری ندارن.
من نمی دونستم تو اینجایی !
فکر کردم ، محسن آوردتش اینجا.
مریم گفت بیام اینجا ، اومدم و صدای دادای حامد و جیغ تو رو شنیدم.
حس کردم داره می کشتت...
دیگه نفهمیدم چی شد !
مجسمه رو از روی میز برداشتم.
ببین ! من برای فرید ، نگرانم !
به محسن زنگ می زنم ، در دسترس نیست.
گفتم : منم دارم زنگ می زنم ، در دسترس نیست !
مینا گفت : شاید خواستن محسنو بکشونن اونجا ، همون بلای فریدو سرش بیارن !
باید کمکشون کنیم.
گفتم : به کلانتری می گیم.
گفت : نه ! دیره ، خیلی. اونا بجنبن ، جون فرید درخطره ، ما در خونه رو از بیرون قفل می کنیم.
من یه قفل جدید دارم. همیشه همراهمه ، در خونه رو روی این حامد قفل می کنیم.
تا بخواد بیاد بیرون ، وقت داریم بریم کمک فرید و محسن.
بچه های کارناوالم کمک می کنن.
گفتم : من که نمی دونم کجان !
گفت : من می دونم.
مریم یه بار ، یه انباری وحشتناکی رو بهم نشون داد.
بوی خون می داد ! زود درشو بست ، ولی حس کردم جاییکه ، حامد کارای خلافشو می کنه.
گفتم : چرا وارد بازی اینا شدی ؟
چرا بهم نگفتی ؟
گفت : پول لازم داشتم...
می خواستم با فرید از ایران بریم.
ببخشید ، ولی نمی شد بهت بگم.
فکر نمی کردم جریان انقدر خطرناک باشه...
فقط گفتن جای اون چکو باید پیدا کنم. همین !
منو می بخشی ؟
گفتم : وقت این حرفا نیست...
آدرس انبارو بده.
هر چه در آشپزخانه پیدا کردم که می توانست وسیله دفاع شخصی باشد ، در جیب هایم جا دادم.
گفتم : من با اسکیت می رم.
گفت : من سرعت تو رو ندارم.
گفتم : تو برو خونه تون ، این کار خودمه.
آدرس انبار ؟
تو تنهایی ، شاید چیزایی یادم بیاد.
میاد...
گوشی ام زنگ زد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستایثربی
مرگ آگاهی !
من واقعا داشتم می مردم...
هیچوقت راجع بهش اینطور جدی فکر نکرده بودم !
او مسلح بود و برای آن پول ، می توانست آدم بکشد.
هیچوقت فکر نمی کردم پول انقدر مهم باشد !
خون از گیج گاهش روان بود و من قدرت نفس کشیدن نداشتم.
مینا ترسیده ، گفت : مرده ؟
گفتم : نمی دونم ! فکر نکنم !
نمی تونم نفس بکشم...
کمکم کرد بلند شوم.
با کفش اسکیت وارد خانه شدم و روی مبلی افتادم.
گفت : فشارت افتاده. برات آب قند درست می کنم.
کار دیگه بلد نیستم. الان ، نمی تونم به اورژانس زنگ بزنم.
اونو می بینن !
دارویی چیزی نداری بخوری ؟
گفتم : چرا تو کیفمه.
گفت : ببین تا به هوش نیومده باید از این خونه بریم.
اون روانی اگه نمرده باشه ، دو تامونو می کشه !
گفتم : چرا محسن منو تنها گذاشت ؟
چرا حدس نزد که ؟...
گفت : محسن تنهات گذاشت ؟
مگه با تو بود ؟
به من گفتن رفته کمک فرید !
گفتم : مگه فرید کجاست ؟
گفت : خیلی چیزا راجع به اینا ، فهمیده بود ، هم به کمک بچه ها و نت ، هم مدام تعقیبشون کرده بود با اسکیت ! بالاخره
گرفتنش !
من خبر ندارم. مریم بزور نگهم داشته بود.
تلفنی از دوستم شنیدم که بد جور ، فریدو زدن.
مریم گفت : نگران نباش محسن رفته بیارتش. دیگه باهاش کاری ندارن.
من نمی دونستم تو اینجایی !
فکر کردم ، محسن آوردتش اینجا.
مریم گفت بیام اینجا ، اومدم و صدای دادای حامد و جیغ تو رو شنیدم.
حس کردم داره می کشتت...
دیگه نفهمیدم چی شد !
مجسمه رو از روی میز برداشتم.
ببین ! من برای فرید ، نگرانم !
به محسن زنگ می زنم ، در دسترس نیست.
گفتم : منم دارم زنگ می زنم ، در دسترس نیست !
مینا گفت : شاید خواستن محسنو بکشونن اونجا ، همون بلای فریدو سرش بیارن !
باید کمکشون کنیم.
گفتم : به کلانتری می گیم.
گفت : نه ! دیره ، خیلی. اونا بجنبن ، جون فرید درخطره ، ما در خونه رو از بیرون قفل می کنیم.
من یه قفل جدید دارم. همیشه همراهمه ، در خونه رو روی این حامد قفل می کنیم.
تا بخواد بیاد بیرون ، وقت داریم بریم کمک فرید و محسن.
بچه های کارناوالم کمک می کنن.
گفتم : من که نمی دونم کجان !
گفت : من می دونم.
مریم یه بار ، یه انباری وحشتناکی رو بهم نشون داد.
بوی خون می داد ! زود درشو بست ، ولی حس کردم جاییکه ، حامد کارای خلافشو می کنه.
گفتم : چرا وارد بازی اینا شدی ؟
چرا بهم نگفتی ؟
گفت : پول لازم داشتم...
می خواستم با فرید از ایران بریم.
ببخشید ، ولی نمی شد بهت بگم.
فکر نمی کردم جریان انقدر خطرناک باشه...
فقط گفتن جای اون چکو باید پیدا کنم. همین !
منو می بخشی ؟
گفتم : وقت این حرفا نیست...
آدرس انبارو بده.
هر چه در آشپزخانه پیدا کردم که می توانست وسیله دفاع شخصی باشد ، در جیب هایم جا دادم.
گفتم : من با اسکیت می رم.
گفت : من سرعت تو رو ندارم.
گفتم : تو برو خونه تون ، این کار خودمه.
آدرس انبار ؟
تو تنهایی ، شاید چیزایی یادم بیاد.
میاد...
گوشی ام زنگ زد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستا_یثربی
آدمها وقتی میرن
اگه توی دلت جاباز نکرده باشن ،خاطراتشونم میبرن
جای اتاقهای قلبت بازتر میشه
بذار برن
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
اگه توی دلت جاباز نکرده باشن ،خاطراتشونم میبرن
جای اتاقهای قلبت بازتر میشه
بذار برن
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
کانال موقت من
برای اخبار مهم و فوری
تا وقتی کانال اصلی ام از پرایوت بیرون بیاید.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
برای اخبار مهم و فوری
تا وقتی کانال اصلی ام از پرایوت بیرون بیاید.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
امروز پیجهای بسیاری از دوستان مرا شرمنده کرد!هنوز همه را ندیدم،اماچند نمونه را میآورم.برعکس طلبکاران همیشگی ،صفحه ما،صفحه رفاقت است
#خواب_گل_سرخ ،نویسنده اش #چیستا_یثربی است ولی مال همه ماست.
#چیستا
#خواب_گل_سرخ ،نویسنده اش #چیستا_یثربی است ولی مال همه ماست.
#چیستا
باتشکر از آقای سید سجادی گرامی
بااحترام
#خواب_گل_سرخ
نویسنده :
#چیستا_یثربی
مالک:همه ی دوستانش
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بااحترام
#خواب_گل_سرخ
نویسنده :
#چیستا_یثربی
مالک:همه ی دوستانش
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تمام اتفاقات جهان یک آزمون بزرگ است .اولش بیتابی و بعد تفکر .... من هم به نتیجه ی بزرگی رسیدم. همان نتیجه ای که قرآن میفرماید :
باهر دشواری ،آسانی است
و #اینشتین هم گفته است :در هر سختی ، فرصتی پنهان هست ، رازی فاش میشود ....
منتظر باشیم
من تک تکتان را نگاه میکنم.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
باهر دشواری ،آسانی است
و #اینشتین هم گفته است :در هر سختی ، فرصتی پنهان هست ، رازی فاش میشود ....
منتظر باشیم
من تک تکتان را نگاه میکنم.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
یادداشت من در صفحه ی یکی از دوستان پیج
ممنون ندا اجتماعی عزیز
و باشد گشایشی پس از هر گرفتاری...
#چیستایثربی
#کانال رسمی
@chista_yasrebi
ممنون ندا اجتماعی عزیز
و باشد گشایشی پس از هر گرفتاری...
#چیستایثربی
#کانال رسمی
@chista_yasrebi