Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#چیستایثربی
حامد گفت : فکر کردی احمقم ؟!
تو کفش اسکیت بپوشی غیب میشی...
شده از بالکن بپری بالا !
یا روی دیوار راه بری!
الانم اگه زود نجنبیده بودم ، از این در رفته بودی بیرون.
نه ، یا به من میگی که برادرت ، پولارو کجا گذاشته یا من و تو موقتا ، یه عوالمی با هم خواهیم داشت...
البته بهت قول نمیدم که...
گفتم : پاتو از قفسه ی سینه م بردار.
گفت : اینم یه نوع بوسه ست ، فکر کن راه نفست، با بوسه ی من بسته شده !
و پایش را محکم تر فشار داد...
لگدی به پشتش زدم ، موهایم را در دستش گرفت و سرم را به زمین زد.
حس کردم چیزهایی به یادم آمد!
سالها پیش ،دوران نوجوانی....
آنجا ، آن کوه...
صبح زود رفته بودم که درس بخوانم ، حامد ،ناگهان از پشت سرم ظاهر شد !
دستش را روی شانه ام گذاشت.
گفت : "بالاخره تنها پیدات کردم".
فرار کردم...
دنبالم کرد !
او ورزشکار بود و من خیلی زود خسته شدم.
امام زاده را از دور دیدم ، انگار صدایم میزد.
به بخش زنانه ی آن پناه بردم !
دم در رسید و گفت : یه روزی ، مال من میشی ، اینو بدون !
چرا این خاطره یادم رفته بود ؟
مگر این همان حامد مردانی نبود ؟!
چقدر شکلش عوض شده بود !
چقدر روحش زشت شده بود !
ازش پرسیدم : واسه چی اذیتم می کنی ؟
گفت : واسه اینکه دزدی !
ادای آدمای باهوشو درمیاری ، ولی پول خانواده ی منو دزدیدی...
نازی تو خارج ، زن صیغه ای من بود.
پول خواهرش ، پول منه !
گفتم : پس وقتی مریمو به زور ، شوهر می دادن ، تو خارج ، صیغه بازی می کردی ؟
گفت : خفه شو !
مریم سهم خودم بوده ، همیشه هم هست.
اما خیلی چیزای دیگه هم سهم منه...
مثل اون چک و تو !
سرش نزدیکم بود...
محکم در گوشش خواباندم.
خندید !
یادم است در نوجوانی همه ی جریان حمله ی حامد را به برادرم گفته بودم ، و برادرم گفته بود :
بابا همه رو خواب دیدی ، حامد محاله چنین کاری کنه ! هزار تا دختر دنبالشن. چرا بیاد دنبال تو ؟
از آن به بعد دیگر آن پسرک را ندیدم و این خاطره را عمدا در ذهنم فراموش کردم.
سال ها بعد که او را فلج دیدم ، هیچ خاطره ای در ذهنم باقی نمانده بود !
یه بار شنیدم یه دکتری تو تلویزیون
میگفت : بهش میگن فراموشی هیستریک ، آدم فقط بخشی از خاطرات بد رو فراموش می کنه. برای اینکه زنده بمونه !
درد مرا به زمان حال برگرداند.
ناگهان ، موهایم را کشید...
دستم را به پایه ی مبل گرفتم ، مرا روی زمین حرکت می داد و جلو میبرد ،با مو...
مبل هم با ما می آمد...
مبل روی پایش افتاد ، تا آمد بلند شود ، به زحمت از جا پریدم.
به طرف بالکن دویدم ، در را از بیرون قفل کردم.
بالکن ما از دو طرف قفل می شد و کلید بیرون بود.
تا داشت از شیشه ی شکسته ،به زور خودش را مچاله میکرد تا وارد بالکن شود ، کفش اسکیتم را پوشیدم. تنها سلاحم را...
رسید...
گفت : خب که چی ؟
تمومه !
اون مو خوشگله ، امروز برسه دیگه دیره ، گرچه نمی رسه !
با تیزی اسکیت به پایش کوبیدم...
فریادش هوا رفت.
گفت : پسره ، حالا داره جواب پس میده! حقشه....
منم موهاتو می گیرم و مثل یه حیوون ، می کشمت به طرف اون چک !
تو چهار دست و پا میری به سمت جایی که چک هست ،
تو فقط میدونی و اونقدر باهوشی که خودتو به ندونستن زدی...همه ی این چند سال.....تا آبا از آسیاب بیفته و خرجش کنی...
نمیدونستی من از تو باهوشترم ؟
قهرمان والیبال کشورم . میتونم به یه سوت بفرستمت اون دنیا. کسی هم کاریم نداره . ولی اول جای چک !
شوخی نداشت ، موهایم در دستانش بود !
باز با کفش اسکیت لگد زدم...
از درد ، خم شد. چند لحظه انگار نمیتوانست نفس بکشد.
هدفگیری ام ، درست بود !
ناگهان برافروخته ، چاقویی ازجیبش درآورد ، چاقو را به طرف صورتم گرفت.
دیگر درست نفهمیدم چه شد !
جیغ زدم ! پرتم کرد....
روی من افتاد ، بی حرکت !
پشت سرش ، مینا ، با مجسمه ی خونی برنزی پدرم ایستاده بود و نفس نفس میزد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#چیستایثربی
حامد گفت : فکر کردی احمقم ؟!
تو کفش اسکیت بپوشی غیب میشی...
شده از بالکن بپری بالا !
یا روی دیوار راه بری!
الانم اگه زود نجنبیده بودم ، از این در رفته بودی بیرون.
نه ، یا به من میگی که برادرت ، پولارو کجا گذاشته یا من و تو موقتا ، یه عوالمی با هم خواهیم داشت...
البته بهت قول نمیدم که...
گفتم : پاتو از قفسه ی سینه م بردار.
گفت : اینم یه نوع بوسه ست ، فکر کن راه نفست، با بوسه ی من بسته شده !
و پایش را محکم تر فشار داد...
لگدی به پشتش زدم ، موهایم را در دستش گرفت و سرم را به زمین زد.
حس کردم چیزهایی به یادم آمد!
سالها پیش ،دوران نوجوانی....
آنجا ، آن کوه...
صبح زود رفته بودم که درس بخوانم ، حامد ،ناگهان از پشت سرم ظاهر شد !
دستش را روی شانه ام گذاشت.
گفت : "بالاخره تنها پیدات کردم".
فرار کردم...
دنبالم کرد !
او ورزشکار بود و من خیلی زود خسته شدم.
امام زاده را از دور دیدم ، انگار صدایم میزد.
به بخش زنانه ی آن پناه بردم !
دم در رسید و گفت : یه روزی ، مال من میشی ، اینو بدون !
چرا این خاطره یادم رفته بود ؟
مگر این همان حامد مردانی نبود ؟!
چقدر شکلش عوض شده بود !
چقدر روحش زشت شده بود !
ازش پرسیدم : واسه چی اذیتم می کنی ؟
گفت : واسه اینکه دزدی !
ادای آدمای باهوشو درمیاری ، ولی پول خانواده ی منو دزدیدی...
نازی تو خارج ، زن صیغه ای من بود.
پول خواهرش ، پول منه !
گفتم : پس وقتی مریمو به زور ، شوهر می دادن ، تو خارج ، صیغه بازی می کردی ؟
گفت : خفه شو !
مریم سهم خودم بوده ، همیشه هم هست.
اما خیلی چیزای دیگه هم سهم منه...
مثل اون چک و تو !
سرش نزدیکم بود...
محکم در گوشش خواباندم.
خندید !
یادم است در نوجوانی همه ی جریان حمله ی حامد را به برادرم گفته بودم ، و برادرم گفته بود :
بابا همه رو خواب دیدی ، حامد محاله چنین کاری کنه ! هزار تا دختر دنبالشن. چرا بیاد دنبال تو ؟
از آن به بعد دیگر آن پسرک را ندیدم و این خاطره را عمدا در ذهنم فراموش کردم.
سال ها بعد که او را فلج دیدم ، هیچ خاطره ای در ذهنم باقی نمانده بود !
یه بار شنیدم یه دکتری تو تلویزیون
میگفت : بهش میگن فراموشی هیستریک ، آدم فقط بخشی از خاطرات بد رو فراموش می کنه. برای اینکه زنده بمونه !
درد مرا به زمان حال برگرداند.
ناگهان ، موهایم را کشید...
دستم را به پایه ی مبل گرفتم ، مرا روی زمین حرکت می داد و جلو میبرد ،با مو...
مبل هم با ما می آمد...
مبل روی پایش افتاد ، تا آمد بلند شود ، به زحمت از جا پریدم.
به طرف بالکن دویدم ، در را از بیرون قفل کردم.
بالکن ما از دو طرف قفل می شد و کلید بیرون بود.
تا داشت از شیشه ی شکسته ،به زور خودش را مچاله میکرد تا وارد بالکن شود ، کفش اسکیتم را پوشیدم. تنها سلاحم را...
رسید...
گفت : خب که چی ؟
تمومه !
اون مو خوشگله ، امروز برسه دیگه دیره ، گرچه نمی رسه !
با تیزی اسکیت به پایش کوبیدم...
فریادش هوا رفت.
گفت : پسره ، حالا داره جواب پس میده! حقشه....
منم موهاتو می گیرم و مثل یه حیوون ، می کشمت به طرف اون چک !
تو چهار دست و پا میری به سمت جایی که چک هست ،
تو فقط میدونی و اونقدر باهوشی که خودتو به ندونستن زدی...همه ی این چند سال.....تا آبا از آسیاب بیفته و خرجش کنی...
نمیدونستی من از تو باهوشترم ؟
قهرمان والیبال کشورم . میتونم به یه سوت بفرستمت اون دنیا. کسی هم کاریم نداره . ولی اول جای چک !
شوخی نداشت ، موهایم در دستانش بود !
باز با کفش اسکیت لگد زدم...
از درد ، خم شد. چند لحظه انگار نمیتوانست نفس بکشد.
هدفگیری ام ، درست بود !
ناگهان برافروخته ، چاقویی ازجیبش درآورد ، چاقو را به طرف صورتم گرفت.
دیگر درست نفهمیدم چه شد !
جیغ زدم ! پرتم کرد....
روی من افتاد ، بی حرکت !
پشت سرش ، مینا ، با مجسمه ی خونی برنزی پدرم ایستاده بود و نفس نفس میزد...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
خیلی این جمله رو دوست دارم.یک فلسفه پشتشه....هر چقدر بیشتر حرص و طمع کنی ؛ بیشتر فقیری....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
وظیفه باعث میشود تا کارها را بهخوبی انجام دهی، اما عشق کمک میکند تا آنها را زیبا انجام دهی.
#ویکتور_هوگو
نقاشی :
دختر کرد
#عباس_کاتوزیان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#ویکتور_هوگو
نقاشی :
دختر کرد
#عباس_کاتوزیان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
البته این فیلم ،فقط یک الهام ساده است و به انگیزه های عمیق تر و ریشه های اصلی و سرچشمه های شرور جامعه ، نپرداخته است.
به همین دلیل به سمت ملودرام ساده ،گرایش پیدا کرده است، و نه یک فیلم آسیب شناسی اجتماعی. بیشتر منتقدان روابط و بازیها را بسیار سطحی دیده و نمره ی پایینی به فیلم دادند.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
به همین دلیل به سمت ملودرام ساده ،گرایش پیدا کرده است، و نه یک فیلم آسیب شناسی اجتماعی. بیشتر منتقدان روابط و بازیها را بسیار سطحی دیده و نمره ی پایینی به فیلم دادند.
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دکتر الهی قمشه ای- زن؛ پرستش، زیبایی و عشق
https://www.aparat.com/v/8MJPY/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B4%D9%87_%D8%A7%DB%8C-_%D8%B2%D9%86%D8%9B_%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%B4%D8%8C_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%88_%D8%B9%D8%B4%D9%82
https://www.aparat.com/v/8MJPY/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C_%D9%82%D9%85%D8%B4%D9%87_%D8%A7%DB%8C-_%D8%B2%D9%86%D8%9B_%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%B4%D8%8C_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%88_%D8%B9%D8%B4%D9%82
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
دکتر الهی قمشه ای- زن؛ پرستش، زیبایی و عشق
و این هم بیانات کارگردان با سابقه تاتر و سینمای ایران
#خانم
#مرضیه_برومند
حدود یکسال پیش
درباره #اجبار در هر چیزی
حتی حجاب و بی حجابی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خانم
#مرضیه_برومند
حدود یکسال پیش
درباره #اجبار در هر چیزی
حتی حجاب و بی حجابی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
به حرف همدیگر گوش کنیم
خانم علینژاد، آزادانه ، حرفش را خارج از کشور میزند ، طرفدارانی هم دارد. هدفش راهم معلوم کرده است.
خانم برومند، فیلمساز توانا ، دیدگاه دیگری دارد.
حالا شاید در این سن و سال ، جوانان او را یادشان نمیاید و طرفداری ندارد.
بهترین تاتر عمرم را /شال و کلاه و اره/ در سالن اصلی تاتر شهر ، با بازی ایشان و کارگردانی
#رضا_بابک دیدم.
#قبل_از_انقلاب
هیجکدام با حجاب نبودند ، ولی لباس پرنده ها را داشتند و لباسها آراسته و پوشیده بود و بازیها ، آوازها و حرکات دنس گروه ، عالی...
یک تاتر حرفه ای تمام و کمال
و به معنای واقعی یک تاتر موزیکال فراموش نشدنی.
لطفا برای این دو نفر و افراد مشابه که نظرات متناقضی دارند ، کامنت فحش ننویسید!
به
#تفاوتهای_فکری هم احترام بگذاریم.
یادمان نرود ما ، با
#مدرسه_موشها بزرگ شدیم.
#احترام و دیگر هیچ
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
همه اگر حرفی دارند ؛ ادب را رعایت کنند.
کامنت فحش ننویسید
مگر کجا بزرگ شدید
والله ما یک فحش میدادیم ،دو تا سیلی میخوردیم یادمان نرود
اینستاگرام و فضای مجازی سرشار شده از فحش و ناسزا ....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خانم علینژاد، آزادانه ، حرفش را خارج از کشور میزند ، طرفدارانی هم دارد. هدفش راهم معلوم کرده است.
خانم برومند، فیلمساز توانا ، دیدگاه دیگری دارد.
حالا شاید در این سن و سال ، جوانان او را یادشان نمیاید و طرفداری ندارد.
بهترین تاتر عمرم را /شال و کلاه و اره/ در سالن اصلی تاتر شهر ، با بازی ایشان و کارگردانی
#رضا_بابک دیدم.
#قبل_از_انقلاب
هیجکدام با حجاب نبودند ، ولی لباس پرنده ها را داشتند و لباسها آراسته و پوشیده بود و بازیها ، آوازها و حرکات دنس گروه ، عالی...
یک تاتر حرفه ای تمام و کمال
و به معنای واقعی یک تاتر موزیکال فراموش نشدنی.
لطفا برای این دو نفر و افراد مشابه که نظرات متناقضی دارند ، کامنت فحش ننویسید!
به
#تفاوتهای_فکری هم احترام بگذاریم.
یادمان نرود ما ، با
#مدرسه_موشها بزرگ شدیم.
#احترام و دیگر هیچ
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
همه اگر حرفی دارند ؛ ادب را رعایت کنند.
کامنت فحش ننویسید
مگر کجا بزرگ شدید
والله ما یک فحش میدادیم ،دو تا سیلی میخوردیم یادمان نرود
اینستاگرام و فضای مجازی سرشار شده از فحش و ناسزا ....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
امروز خیلی .....
فردا خیلی بیشتر ...
وقتی که پیش خدا رفتم ....
مدام ،
به مردی فکر میکنم
که با یک اسلحه در جیبش ،
دلش را عمری گروگان گرفت
و من هنوز ...
و او هنوز ....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فردا خیلی بیشتر ...
وقتی که پیش خدا رفتم ....
مدام ،
به مردی فکر میکنم
که با یک اسلحه در جیبش ،
دلش را عمری گروگان گرفت
و من هنوز ...
و او هنوز ....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#سریال
#هوانگ_جین_یی
بابازی هاجیوان
معنی هنرمند بودن چیزی نیست جز شاد کردن مردم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#هوانگ_جین_یی
بابازی هاجیوان
معنی هنرمند بودن چیزی نیست جز شاد کردن مردم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ممنون از .........
تو رو خدا مدام عکس هدیه هایی برای من نفرستین که هرگز برام نمیفرستین!
خب یعنی چی این کار ؟!
ممنون
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تو رو خدا مدام عکس هدیه هایی برای من نفرستین که هرگز برام نمیفرستین!
خب یعنی چی این کار ؟!
ممنون
#چیستایثربی
@chista_yasrebi