مراهرگز فرصت آن پیش نیامدکه گامی پیشتر بگذارم که اودختر رویای من بود و من به تصویراو در دلم،دلخوش بودم، اواز آن من بود و مرا زبان آن نبود که این راز بااو باز گویم
زنان مهتابی،مرد آفتابی
#چیستایثربی
زنان مهتابی،مرد آفتابی
#چیستایثربی
زنان مهتابی ،مرد آفتابی
دو نمایشنامه برگزیده در فجر و جشنواره پروین اعتصامی
برگرفته از الهی نامه
#عطار
نویسنده
#چیستایثربی
نشر قطره وکتابفروشیها
دو نمایشنامه ی عرفانی
۸۸۹۷۳۳۵۱
خریدآنلاین و حضوری
دو نمایشنامه برگزیده در فجر و جشنواره پروین اعتصامی
برگرفته از الهی نامه
#عطار
نویسنده
#چیستایثربی
نشر قطره وکتابفروشیها
دو نمایشنامه ی عرفانی
۸۸۹۷۳۳۵۱
خریدآنلاین و حضوری
Forwarded from چیستا_وان
#سهروردی در نظام هستی، علاوه بر عوالم عقول و نفوس و اجسام
(كه مشائيان نيز
به آنها قائل بودند)، به عالم ديگری عقيده دارد كه به آن ،
#عالم_مثال يا #عالم_خيال میگویند.
در این عالم خیال ، هر چیزی ممکن است. اگر واقعا
#بخواهیم
و
#شهود
اینجا اتفاق میافتد.
در کانال رسمی خود ، بیشتر درباره ی آن سخن خواهم گفت.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_1
(كه مشائيان نيز
به آنها قائل بودند)، به عالم ديگری عقيده دارد كه به آن ،
#عالم_مثال يا #عالم_خيال میگویند.
در این عالم خیال ، هر چیزی ممکن است. اگر واقعا
#بخواهیم
و
#شهود
اینجا اتفاق میافتد.
در کانال رسمی خود ، بیشتر درباره ی آن سخن خواهم گفت.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_1
دوستی های این روزگار چون بازرگانی شده است : آن وقت بر دوستی شوند که حاجتی پدید آید و مراعات این دوست فرو گذارند ، چون بی نیازی پدید آید .
#شیخ_اشراق
#سهروردی_خوانی
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شیخ_اشراق
#سهروردی_خوانی
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان پست #سهروردی_خوانی را برداشتم تا در سال جاری گروه خاص سهروردی خوانی را راه بیندازیم.
عده ای که علاقه ای به این مباحث ندارند در پرایوت یاوه گویی میکنند
خب میتوانند گوش نکنند !!!
امان از این مردم!
چرا تنگ نفس داری ؟
چرا لحن صدا پایین است ؟
#چرا_نمیمیری.. ؟
بله پنیک تنفسی دارم و هنوز نمردم !
فکر میکنند من نمیشناسمشان!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
عده ای که علاقه ای به این مباحث ندارند در پرایوت یاوه گویی میکنند
خب میتوانند گوش نکنند !!!
امان از این مردم!
چرا تنگ نفس داری ؟
چرا لحن صدا پایین است ؟
#چرا_نمیمیری.. ؟
بله پنیک تنفسی دارم و هنوز نمردم !
فکر میکنند من نمیشناسمشان!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
چیزی نگوییم که دل کسی بشکند،در حالیکه دوستمان دارد.
بهای دل شکسته از بهشت بالاتر است.
خب!
وقت قسمت
#هشتاده.
#خواب_گل_سرخ
اگه قسمتای آخر رو فعلا،توی کانال نذاشتم،دلیل داره حتما!
تو پیج میبینمتان
بهای دل شکسته از بهشت بالاتر است.
خب!
وقت قسمت
#هشتاده.
#خواب_گل_سرخ
اگه قسمتای آخر رو فعلا،توی کانال نذاشتم،دلیل داره حتما!
تو پیج میبینمتان
دیروز که بیست ساله بودم
#ترانه_موسیقی
گویی که این شعر را ، من گفته ام.
همه ی حرفهای دل من است.
کلمه به کلمه...
#شارل_آزناوور
#موسیقی_فرانسوی
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#ترانه_موسیقی
گویی که این شعر را ، من گفته ام.
همه ی حرفهای دل من است.
کلمه به کلمه...
#شارل_آزناوور
#موسیقی_فرانسوی
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کلاغ
فیلمی از
#بهرام_بیضایی
بازی
#پروانه_معصومی
فیلم خوب ،همیشه خوب است.
با هم ،یکی از دیالوگهای زیبای آن را میخوانیم🔽
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فیلمی از
#بهرام_بیضایی
بازی
#پروانه_معصومی
فیلم خوب ،همیشه خوب است.
با هم ،یکی از دیالوگهای زیبای آن را میخوانیم🔽
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
💙💜💙💜💙💜💙💜💜💜
آسیه: دنیا خیلی بزرگ شده، من تازگیا مجبور شدم چند تا کوچه و خیابون جدید پیدا کنم، شهر خیلی بزرگ شده، شما نمیخواین شهر رو ببینین؟
مادر: من مال این شهر نیستم، من مال تهران قدیمم!
آسیه: ولی فکر کنم گردش براتون خوب باشه، یکی از همین روزا که درس ندارم ماشین رو از عمه ام میگیرم! میای؟
مادر: باشه میام دختر جون، منو به گردش ببر، بیا باهم دنبال تهران قدیم بگردیم!
#کلاغ
#فیلم_سینمایی
#بهرام_بیضایی با بازی خاص
#پروانه_معصومی
#فیلم_خوب
#دیالوگ_خوب
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
آسیه: دنیا خیلی بزرگ شده، من تازگیا مجبور شدم چند تا کوچه و خیابون جدید پیدا کنم، شهر خیلی بزرگ شده، شما نمیخواین شهر رو ببینین؟
مادر: من مال این شهر نیستم، من مال تهران قدیمم!
آسیه: ولی فکر کنم گردش براتون خوب باشه، یکی از همین روزا که درس ندارم ماشین رو از عمه ام میگیرم! میای؟
مادر: باشه میام دختر جون، منو به گردش ببر، بیا باهم دنبال تهران قدیم بگردیم!
#کلاغ
#فیلم_سینمایی
#بهرام_بیضایی با بازی خاص
#پروانه_معصومی
#فیلم_خوب
#دیالوگ_خوب
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
چقدر این جمله رو دوست دارم
و بهش اعتقاد دارم
فکر میکنم DNA من تغییر کرده
به دلایلی....
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
و بهش اعتقاد دارم
فکر میکنم DNA من تغییر کرده
به دلایلی....
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#چیستایثربی
گفت : آره ، ولی الان نمی تونم توضیح بدم.
خواهش می کنم یه چند دقیقه تنها باش ، درم از تو قفل کن.
گفتم : کلید اینجارو که همه دارن !
گفت : من در می زنم و صدات می کنم ، صدای منو که می شناسی !
گفتم : خب ، من گیج شدم ، یعنی مادر منو دزدیدن ؟
برای چی !
گفت : هدفشون مادرت نیست...
من دقیق نمی دونم جریان پول ، راسته یا نه !
اما بوی کثیفی می شنوم...
حدس می زنم که می خوان چیکارکنن.
می دونی ، اونا یه ذره هیپنوتیزم بلدن ، یه ذره کلاهبرداری ، یه ذره هم ترسوندن و خب ، خشونت !
من دلم نمی خواست این کلمه آخر رو بگم.
گفتم : خشونت با مادر مریض من ؟
گفت : نه ، ولی مینا چرا ، مینا در خطره !
مینا با اونا نیست ، من مطمینم.
با بچه های کارناوال حرف زدم ، به تو نگفتم ، فرید دو روزه گم شده !
گفتم : ببین ، اگه باید بمونم ، اگه فکر می کنی براشون تله می ذاری ، پس زود بیا ، اما فرید چرا گمشده ؟
اونکه در جریان چیزی نبود !
گفت : معلوم میشه !
گفتم : مطمینم تو به من دروغ نمیگی.
اگه باید بمونم لابد حس می کنی مادرو میارن ، پس جای دوری نرو ! خب ؟
گفت : باشه.
اجازه هست ؟...
به سمت من آمد...
سرم را بوسید و گفت :
درست میشه ، اینم یه نوع عروسی بود !
به جاش یادمون می مونه و یه روز برای نوه هامون می گیم...
اصلا نترس !
به سمت در رفت پشتش دویدم...
در آغوشش گرفتم و گفتم :
بغلم کن ! خواهش می کنم !
نیاز دارم ، نیاز به گرما ، نیاز به یه آغوش امن ، نیاز به یه پناهگاه !
من می ترسم و جز تو ، به هیچکس تو این دنیا اعتماد ندارم.
گفت : به منم اعتماد نکن !
گفتم : به تو اعتماد دارم ، حتی اگه آسمون به زمین برسه ، تو نمی تونی بد باشی !
با من نمی تونی !
گفت : عزیز من ، فقط خدا می دونه که چقدر ، دوستت دارم ، اما به فکر یه چیزایی ام که الان ، فقط نگرانت می کنه !
باید برم ، وگرنه یک لحظه هم ، تنهات نمی ذاشتم !
زود میام !
رفت...
صدای بسته شدن در ، دوباره صدایی را ، در ذهن من بیدار کرد :
"خواهرت چقدر خوشگله !"
این را چه کسی می گفت ؟!
خدایا چرا به یاد نمی آوردم !
یعنی من قبل از تصادف چیزهایی می دانستم که الان فراموش کرده بودم ؟
یا نه اصلا قبل از تصادف چیزهایی را فراموش کرده بودم ؟
داشتم راه می رفتم و فکر می کردم ، خدایا من از کجا شروع کنم که فقط یک روز ، نه فقط یک ساعت قبل از تصادف را ، به یاد بیاورم ؟!
می گفتند امام زاده رفته بودم...
امام زاده ؟!
اون وقت شب !
چرا امامزاده ؟
درست است که از خانه ی ما دور نبود ، ولی من سال ها بود امام زاده نرفته بودم !
سال ها پیش بود !...
ناگهان چراغی در ذهنم روشن شد و تصویری کمرنگ بیاد آوردم !
نشستم و احساس کردم ، که اگر محسن نرسد ، خواهم مرد !
خاطره ای ترسناک ، مربوط به سال ها پیش !
شاید ، هفت ، هشت یا نه سال !
نمی دانم ، هنوز درست یادم نیامده بود که یک نفر به در کوفت...
مانا درو باز کن !
صدای محسن نبود ، حامد بود !
گفت : من کلید دارم.
می دونی !
داشت ، می دانستم...
و در ، باز شد !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#چیستایثربی
گفت : آره ، ولی الان نمی تونم توضیح بدم.
خواهش می کنم یه چند دقیقه تنها باش ، درم از تو قفل کن.
گفتم : کلید اینجارو که همه دارن !
گفت : من در می زنم و صدات می کنم ، صدای منو که می شناسی !
گفتم : خب ، من گیج شدم ، یعنی مادر منو دزدیدن ؟
برای چی !
گفت : هدفشون مادرت نیست...
من دقیق نمی دونم جریان پول ، راسته یا نه !
اما بوی کثیفی می شنوم...
حدس می زنم که می خوان چیکارکنن.
می دونی ، اونا یه ذره هیپنوتیزم بلدن ، یه ذره کلاهبرداری ، یه ذره هم ترسوندن و خب ، خشونت !
من دلم نمی خواست این کلمه آخر رو بگم.
گفتم : خشونت با مادر مریض من ؟
گفت : نه ، ولی مینا چرا ، مینا در خطره !
مینا با اونا نیست ، من مطمینم.
با بچه های کارناوال حرف زدم ، به تو نگفتم ، فرید دو روزه گم شده !
گفتم : ببین ، اگه باید بمونم ، اگه فکر می کنی براشون تله می ذاری ، پس زود بیا ، اما فرید چرا گمشده ؟
اونکه در جریان چیزی نبود !
گفت : معلوم میشه !
گفتم : مطمینم تو به من دروغ نمیگی.
اگه باید بمونم لابد حس می کنی مادرو میارن ، پس جای دوری نرو ! خب ؟
گفت : باشه.
اجازه هست ؟...
به سمت من آمد...
سرم را بوسید و گفت :
درست میشه ، اینم یه نوع عروسی بود !
به جاش یادمون می مونه و یه روز برای نوه هامون می گیم...
اصلا نترس !
به سمت در رفت پشتش دویدم...
در آغوشش گرفتم و گفتم :
بغلم کن ! خواهش می کنم !
نیاز دارم ، نیاز به گرما ، نیاز به یه آغوش امن ، نیاز به یه پناهگاه !
من می ترسم و جز تو ، به هیچکس تو این دنیا اعتماد ندارم.
گفت : به منم اعتماد نکن !
گفتم : به تو اعتماد دارم ، حتی اگه آسمون به زمین برسه ، تو نمی تونی بد باشی !
با من نمی تونی !
گفت : عزیز من ، فقط خدا می دونه که چقدر ، دوستت دارم ، اما به فکر یه چیزایی ام که الان ، فقط نگرانت می کنه !
باید برم ، وگرنه یک لحظه هم ، تنهات نمی ذاشتم !
زود میام !
رفت...
صدای بسته شدن در ، دوباره صدایی را ، در ذهن من بیدار کرد :
"خواهرت چقدر خوشگله !"
این را چه کسی می گفت ؟!
خدایا چرا به یاد نمی آوردم !
یعنی من قبل از تصادف چیزهایی می دانستم که الان فراموش کرده بودم ؟
یا نه اصلا قبل از تصادف چیزهایی را فراموش کرده بودم ؟
داشتم راه می رفتم و فکر می کردم ، خدایا من از کجا شروع کنم که فقط یک روز ، نه فقط یک ساعت قبل از تصادف را ، به یاد بیاورم ؟!
می گفتند امام زاده رفته بودم...
امام زاده ؟!
اون وقت شب !
چرا امامزاده ؟
درست است که از خانه ی ما دور نبود ، ولی من سال ها بود امام زاده نرفته بودم !
سال ها پیش بود !...
ناگهان چراغی در ذهنم روشن شد و تصویری کمرنگ بیاد آوردم !
نشستم و احساس کردم ، که اگر محسن نرسد ، خواهم مرد !
خاطره ای ترسناک ، مربوط به سال ها پیش !
شاید ، هفت ، هشت یا نه سال !
نمی دانم ، هنوز درست یادم نیامده بود که یک نفر به در کوفت...
مانا درو باز کن !
صدای محسن نبود ، حامد بود !
گفت : من کلید دارم.
می دونی !
داشت ، می دانستم...
و در ، باز شد !
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
قصه هاي مير كفن پوش ( 1358 )» {فیلمنامه}
طاقت بيار طاقت .كه پهلواني جز طاقت نيست .چون تورا شكنجه مي كنند بايد كه بر ايشان بخندي واگر نتواني خنديد آب دهان بر رويشان بيفكني. واگر آب دهان نتوانستي افكند ناسزايشان بگويي واگر ناسزا نتوانستي دندان خشم بفشري واگر دندان خشم فشردن نتواني مباد بنالي كه ايشان از تو همين خواهند .واگر بيش خواهند مبادبگريي كه چون بگريي آنگاه است كه ايشان بر تو بخندند.
#بهرام_بیضایی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
طاقت بيار طاقت .كه پهلواني جز طاقت نيست .چون تورا شكنجه مي كنند بايد كه بر ايشان بخندي واگر نتواني خنديد آب دهان بر رويشان بيفكني. واگر آب دهان نتوانستي افكند ناسزايشان بگويي واگر ناسزا نتوانستي دندان خشم بفشري واگر دندان خشم فشردن نتواني مباد بنالي كه ايشان از تو همين خواهند .واگر بيش خواهند مبادبگريي كه چون بگريي آنگاه است كه ايشان بر تو بخندند.
#بهرام_بیضایی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
زمانی که انسان ، بتواند رها کند ،
عشق می آید...
خیلی از ما میگوییم: عشق کجاست؟!
چگونه وقتی درگیر هزار مساله ایم ؛عشق فرصت کند سراغ مابیاید؟
دارم قسمت هشتاد را پاکنویس میکنم. دیر رسیدم خانه و کلی کار داشتم. کیسه ی داروهای ضروری خانواده را هم گم کردم...
ودرد در استخوانهایم ، شیهه میکشد. چه داستانی به پا کرد در زندگی ام این
#خواب_گل_سرخ بی انتها
#چیستایثربی😃
@chista_yasrebi
عشق می آید...
خیلی از ما میگوییم: عشق کجاست؟!
چگونه وقتی درگیر هزار مساله ایم ؛عشق فرصت کند سراغ مابیاید؟
دارم قسمت هشتاد را پاکنویس میکنم. دیر رسیدم خانه و کلی کار داشتم. کیسه ی داروهای ضروری خانواده را هم گم کردم...
ودرد در استخوانهایم ، شیهه میکشد. چه داستانی به پا کرد در زندگی ام این
#خواب_گل_سرخ بی انتها
#چیستایثربی😃
@chista_yasrebi