چیستایثربی کانال رسمی
6.42K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
بله
گاهی شوخیه!



گاهی عزیزت ،شوخی شوخی میره....

گاهی همه چیز از یک شوخی ،شروع میشه !

من اگه این شعرو گفته بودم ، اینجوری شروع میکردم :

شوخیه مگه #بذارم بری نمونی....


گاهی یک دقیقه رفتن ،یعنی همیشه رفتن .


مطلب مرا در باره ی

#حمید_هیراد و این ترانه در مجله #همشهری_جوان ابن هفته ، روز پنج شنبه از دکه ها بخرید و بخوانید.البته خلاصه شده ....مفصل تر مطلبم جای دیگری چاپ میشود.



#همشهری_جوان_هفت_دی
مطلب من درباره ی
حمید #هیراد

سپاس

انسان ،جدی ترین حرفهایش را گاهی ، در قالب شوخی بیان میکند....


#چیستایثربی

@chista_yasrebi
امروز صفحه رسمی #اینستاگرام من ، به وقتش قفل میشه.
#پرایوت


برای فالورای ثابتم یه سورپرایز دارم

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شیداوصوفی در یکهفته به #چاپ_دوم رسید

همگی خسته نباشید
و مرسی که با خواندن رمان از نسخه ی کتاب نه نسخه های دانلودی ، صنعت نشر و نویسندگان کشورتان را حمایت میکنید💚

#چیستایثربی

@chista_yasrebi
من و دوست موسیقیدان و نوازنده ام
شمیم عزیز

چقدرخوب است که راهها و زمانها ، به جای آدمها کشورهای دور ، به تو میرسند !

#چیستایثربی

@chista_yasrebi
تو مطمینی عاشقی؟
__تو چی؟


خب من نمیدونم عشق چیه !
__عشق،هر چیزی که باشه ،شک کردن نیست!

#خواب_گل_سرخ
امشب
قسمت 76
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#چیستایثربی

دریا بود ؟
نه !... دریا هرگز چنین آبی نبود.

آسمان بود ؟
نه !... آسمان هرگز چنین پاکیزه نبود.

هوا بود ؟
شاید !... شاید برای نفس کشیدن ، مثل هوا ، ضروری بود.

مردی که رو به رویم نشسته بود و داشت برایم لقمه می گرفت ، کاری که پدرم سال ها پیش انجام می داد...

" زود باش مانا ، زود باش مدرسه ت دیر شد ، بخور دخترم ، ضعف می کنی !".

و حالا او ، مردی که نمی شناختم و انگار قرن ها با او زیسته بودم ، برایم لقمه می گرفت !

انگار جایی در ناخود آگاه جمعی ، دل من و او به هم گره ی کور خورده بود...
انگار جایی در اولین روز آفرینش ، ما را با هم حاضر غایب کرده بودند...


انگار خداوند در کلاس درس دنیا ، ما را کنار هم نشانده بود.

هر چه که بود سهم من بود ، هر چه که بود سهم او بودم ، ولی هنوز احساسی در من نبود که بگوید ، او شوهر من است !

دوستم بود ، رفیقم بود ، به او اعتماد داشتم و نمی دانستم چرا !


اما هنوز ، مرد من نبود !

همین " هنوزها " همیشه ریشه ی شک را در وجودت بارور می کنند.


شک ، نهالی ساده است و بعد کم کم شاخه می دهد.

به او گفتم : چطوری با دختری که حافظه نداره ازدواج کردی ؟

گفت : ما هیچکدوم حافظه نداریم !...

هر روز ، زندگیمونو از نو
می سازیم.

من یه چیزو می دونم ، این دختر ارزش هایی تو وجودشه ، که با حافظه و بی حافظه ارزش ها سرجاشونه !

درمورد حافظه تم نگران نباش ، حتی اگه به دستشم نیاری ، خاطرات بهتری برات می سازم.

گفتم : داستان من و تو خیلی طول کشید ؟
گفت : نه زیاد...

گفتم : عشق ما چی ؟
گفت : نه زیاد...

گفتم : چرا فکر می کنم خیلی قدیمیه ؟!

خیلی دور ، حتی تو زمانی که پدرم زنده بود !


گفت : خب شاید ، اونم ، قد من دوستت داشت. شاید چیزهایی در من میبینی که یاد اون میفتی!

گفتم : تو چقدر دوستم داری ؟
گفت : چه سوالی !...

نمی تونم با رقم و عدد ، جواب بدم !

اجازه نمیدی که واقعی جواب بدم !
حتی نمی تونم بهت دست بزنم !

گفتم : چرا ؟...
مگه شوهرم نیستی ؟!

گفت : خب ما ، یه قرار با هم گذاشتیم ، یادت رفته ؟!

گفتی تا وقتی که تو ، احساسی به من پیدا نکردی ، حق ندارم رفتار یه شوهر رو با تو داشته باشم !


من به قرارمون و به قولم احترام می ذارم...

برای همینه که هنوز دوستت می مونم ، اما انگار نه انگار که محرمیم !


حتی سعی می کنم فکر اینو نکنم که دختر عزیزی که مقابل من نشسته ، الان همسرمه !


چون اونوقت شاید نتونم به رفتار عادیم ادامه بدم....

بدون اینکه دستاشو تو دستم بگیرم ، یا اینکه در آغوشش بگیرم ، گرمش کنم تا احساس کنه که می تونه به من اعتماد کنه ، که من پشتشم ، مثل یه کوه.

گفتم : مثلا اینارو میگی که منو گول بزنی و بگم بیا منو بغل کن !



گفت : چقدر احمقی و چقدر تیزهوش !

گفتم : می دونم ، یه جاهایی هر دوتاشم...

حالا تو کدومشو دوست داری ؟

گفت : تیزهوشه رو !

و ناگهان محکم در آغوشم گرفت !...
وحشت کردم ، نفسم بند آمد !

بوسه اش ، مهلت حرف زدن نمی داد...

صدای غرش طوفان از دور...
همه جا ، او بود ، راه گریزی نبود!

مثل اسب عنان گسیخته ، مرا در باد ، با خود می برد.

فقط یک راه داشتم...

زود باش مانا ! زود باش دختر !
کم نیار ! ....

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
ادرس کانال رسمی من_همین کانال

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
یادآوری برای قسمت بعدی_امشب
قسمت76
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
#حس_عاشقی
#حامد_همایون

باتو میشه کل دنیا رو قدم زد .....


@chista_yasrebi
بیدار شو کودکم برخیز

چشمانت را بگشا فرزند آدم !
بیدار شو تاجهان بیدار شود ،
بیدار شو از خواب هزاران ساله ی اندوه...

وقت بیداریست !...


از نمایشنامه چاپ و برگزیده شده ی

#زنان_مهتابی_مرد_آفتابی



#برنده ی جایزه اول نمایشنامه نویسی فجر و جشنواره ی ادبی پروین اعتصامی و جشنواره منظومات نمایشی
#قونیه

چاپ چندم
#نشر_قطره
88973351


#چیستایثربی

@chista_yasrebi
قسمت 76


#خواب_گل_سرخ


هم اکنون در پیج رسمی اینستاگرام


#چیستایثربی


@chista_yasrebi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کریسمس به هموطنان مسیحی مان در همه جای جهان....تبریک !

جای ما هم هدیه باز کنید !😊🍇

#چیستایثربی

@chista_yasrebi
از صفحه ی دیگران


مرسی که
#رمان
#شیداوصوفی
در چالشهای رمانخوانی شرکت دارد.

#عشقید
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
چقدر دردناک
هنوز هم البته میخوانند اورا...اما درکش نمیکنند!


چه بیماری مادرزادیست این نویسندگی!

و مردم مثل طاعون زده ها از تو دوری میکنند!


#چیستایثربی
#فردریش_نیچه
#نویسنده_آلمانی

@chista_yasrebi
این شب خاص را کنار

#کارون

هرگز از یاد نمیبرم.....


با دو دوست....

راههای عمر من ؛ کف دست تواند.کجا را نگاه میکنم ؟


با منصوره و مریم ..دو عزیز

#چیستایثربی
@chista_yasrebi