چیستایثربی کانال رسمی
6.43K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#پاتیناژ کامل
با موسیقی
#کارل_ارف
#کانال_صورتی من.هم اکنون
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
من نمیخواهم کسی برایم تصمیم بگیرد که چه کنم
من میخواهم خودم تصمیم بگیرم!
شعارنهضت:
او"مرد"__برای او ،"زن"
#او_برای_او
نه فمنیست ، نه مرد سالاری. در کنار هم
#heforshe

#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
سفرم مصنوعی
دلم اما به عقیق دل تو چسبیده

با راحله بانوی گلم در رشت
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yssrebi_original
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹





#گلی_ترقی

برای من همه چیز قصه است، زندگی هم قصه است. قصه‌ی خوب، قصه‌ی بد، قصه‌ی شیرین؛ همه جایش رنگ دارد، عطر دارد، شکل دارد. فقط آدم‌ها نیستند که رنگ و شکل و بو دارند. همه‌ی اشیاء چنین هستند. وقتی ده یازده ساله بودم، انشائی بیست صفحه‌ای نوشته بودم درباره‌ی یک جفت کفش. کفش‌ها را گوشه‌ی اتاق نگاه کردم، دیدم اینها کفش نیستند! دهان‌شان باز بود! فکر اینکه کفش به پای چه کسی رفته و کجاها را گشته و چه احساسی دارد و... مرا با خود برد. همیشه با اشیاء رابطه‌ی بهتری داشته‌ام تا با آدم‌ها. وقتی با فروغ فرخ‌زاد آشنا شدم، قصه‌ای برایش تعریف کردم. او گفت این را بنویس. گفتم بلد نیستم، اگر بنویسم آبروریزی می‌شود. باز گفت بنویس. بالاخره داستانی به اسم «میعاد» را نوشتم.

#گلی_ترقی
#نویسنده_معاصر_ایرانی
مقیم
#فرانسه
متولد 1318
برخی آثار :


من هم چگوارا هستم
خواب زمستانی
جایی دیگر


#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original

#کانال_صورتی
#صورتی
#چیستا_یثربی



https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
فروردین ۱۳۳۰
همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم می‌کنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار می‌افتد، مسافتها با اندازه‌گیری‌های ما جور در نمی‌آید، هوا رقیق می‌شود و نفسمان پس می‌زند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیخته‌ای که نمی‌توان جلویش را گرفت.

#صادق_هدایت
#پیام_کافکا


#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
بخشی از سریال امیر کبیر در
#کانال_صورتی
کانال فرهیختگان من

هم اکنون
پست بسیار طولانیتر از
#اینستاگرام_من
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
You are just good to be true
Can't take my eyes off you


تو انقدر خوبی که نمیتوانی واقعی باشی
نمیتوانم نگاهم را از تو برگیرم ...

چند ورژن از این ترانه داشتیم و هر بار سرمستم میکرد....


#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
#اصل_ترانه از
فرانکی والی
1967
امااین اجرای مسابقه جدید است.
در فیلم

#شکارچی_گوزن هم ، باباری #رابرت_دنیرو و #مریل_استریپ ، دوستان داماد به همراه او ، این ترانه را میخواندند.... راستی من هم آن را، خوب میخوانم🙃

عاشق این سطر شعرم ....

انقدر خوبی که نمیتوانی واقعی باشی!
فقط بگذار عاشقت باشم ....



اصل ترانه در
#کانال_صورتی چیستایثربی
هم اکنون

کانال فرهیختگان من



https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


داستان کوتاه

#دو_مرده
#جلال_آل_احمد

از کتاب
#دید_و_بازدید

شرح داستان: شما هم اگر آن روز صبح از خیابان باریکی که باب همایون را به ناصرخسرو وصل می کند می گذشتید، حتماً لاشه ی او را می دیدید. کنار جوی آب، نزدیک هشتی گودی که سه در خانه در آن باز می شود، افتاده بود. یک دست و یک پایش هنوز توی جوی آب بود. و مردم دور او جمع شده بودند و پرحرفی می کردند.
دو نفر پاسبان، با دو ورق کاغذ بزرگ، از راه رسیدند و مردم را کنار زدند.
اول گونی پاره ای را که به جز شلوارش، تنها لباس او بود از روی دوشش برداشتند؛ تکانش دادند و چون چیزی از آن نیفتاد به کنارش نهادند و آن پاسبانی که کاغذ و قلم را به دست گرفته بود، پس از نوشتن جمله های فورمول مانند گزارش، چنین افزود:

– یک گونی پاره.
پاسبان دیگر به جستجو پرداخته بود و آن اولی، زیر هم و ردیف می نوشت:
– یک کبریت آمریکایی نیمه کاره.
– پنج تا سیگار له شده، لای کاغذ روزنامه.
– دو ریال و نیم پول.
– یک شناسنامه ی دفترچه ای بدون عکس.
– یک تیغه ی قلم تراش زنگ زده. – همین؟ و خواست زیر گزارش را امضا کند که آن دیگری همان طور که سرش پایین بود و هنوز جیب های شلوار مرده را می گشت، گفت:
– و یک شلوار.
یک شلوار هم اضافه کردند و بعد زیر گزارش را هر دو امضا کردند و… و به این طریق، دفتر زندگی یک آدم را فرو بستند.
نه سیاه شده بود و نه چشمش باز مانده بود. با قیافه ای آسوده و سیمایی مطمئن، هنوز کنار جوی آب دراز کشیده بود. گویا خواب بود.

– چند نفر که کنار هشتی ایستاده بودند؛ با زنی که لای در یکی از خانه ها را باز کرده بود، صحبت می کردند. آن زن می گفت: دیشب که می خواسته آب بندازه؛ توی هشتی آن ها قدم می زده و هر چه به او گفته بوده: عمو چی کار داری؟ جواب نداده بوده. بعد که آمده بوده آب را ببندد؛ کنار جوی آب نشسته بوده و دست و پای خود را می شسته و بعد هم که می خواسته کوزه را از سر جو آب کند، دیده بوده که همون جا، مثل این که خوابش برده …همین.
اتوبوسی که از آن خیابان تنگ می خواست بگذرد، مردم را وادار می کرد که از سر راه کنار بروند. عده ای دور او حلقه زده بودند. دیگران که بیشتر کار داشتند فقط سر خود را چند ثانیه بر می گرداندند؛ بعضی چشم خود را به هم می گذاشتند و زیر لب چیزی می گفتند و بعضی دیگر قدم تندتر می کردند؛ گویا می خواستند از مرگ فرار کنند. بعضی هم کوچک ترین تغییری در خود نشان نمی دادند و خونسرد و بی اعتنا می گذشتند.

– ظهر همان روز، یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. شاید ثواب های میت بود و شاید پول های او که به صورت جمعیت بیرون از شمار مشایعان در آمده بود و میت را سنگین به جلو می برد. جمعیت شانه به شانه لای هم وول می زدند . بی شک اگر مرده ثواب کار بود و اگر ملائکه ای چند، از عالم اعلی به تشییع او فرمان یافته بودند؛ جز این که قدم بر سر مردم دیگر بگذارند، چاره ای نداشتند. عبور و مرور بند آمده بود.

دو سه نفر زن، با چادر نمازهای رنگ و رو رفته کنار خیابان خود را به دیوار چسبانده بودند. یکیشان گفت:
– چندتا بچه داره؟ – دیگری جواب داد:
– ده تا پسر و یه دونه دختر شوهردار. دوتام زن داره.
– وصیت کرده؟
– نه؟ گور به گور شده ناغافل سکته کرد.

و همان زن اولی با قیافه ای تأثربار افزود:
– بیچ چاره ها ! من دلم برا بچه هاش می سوزه.

– واسه ی چی؟ برو دلت برای بابا مرده های خودت بسوزه! چه صاف صادق!

– آخه، یتیم چه ها، تا حالا راحت و آسوده می خوردن و راه می رفتن، حالا این همه ملک و املاک رو کی ضبط و ربط کنه؟

جمعیت هنوز از جلوی دکان ها و ساختمان های اجاره ای خود میت عبور می کرد. مستأجران او بعضی دم در دکان آمده بودند و همان جا برای حساب های پس افتاده ی خود که باید با وارث های او برسند، نقشه های تازه می ریختند. و آن دیگران که خیال های دیگری هم داشتند شانه به زیر تابوت داده بودند و حاضر نشده بودند صاحب ملک خود را به ماشین نعش کش بسپارند. پاسبان ها هم برای حفظ انتظامات دخالت کرده بودند.

– بیچاره پاسبان ها! کسی نفهمید برای کاغذی که گزارش آن مرده ی کنار جوی را در آن نوشتند چه قدر مایه گذاشته بودند؟ آیا از دو ریال و نیم بیشتر بود؟! شاید.
و شاید کاغذها را هم تلکه شده بودند!
و به هر جهت اگر رییس شان بازخواست نمی کرد، پول دوتا چایی در آمده بود.


#جلال_آل_احمد
#دو_مرده



#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original و

#کانال_صورتی /کانال فرهیختگان من
#صورتی


https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
هم اکنون در کانال
#صورتی
#کانال_صورتی چیستایثربی
کانال فرهیختگان

#عروسی_بهترین_دوستم