آنچه شما عشق مینامید، دیوانگیهایی ست کوتاه.
#فردریش_نیچه
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#فردریش_نیچه
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
گرچه با جناب
#نیچه ونوع نگاه ایشان به
#زن،همعقیده نیستم،اما گاهی آنچه ما فکر میکنیم عشق است ،
#عشق نیست.
#جنون کوتاهیست...فرقش راباید تشخیص داد!...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#نیچه ونوع نگاه ایشان به
#زن،همعقیده نیستم،اما گاهی آنچه ما فکر میکنیم عشق است ،
#عشق نیست.
#جنون کوتاهیست...فرقش راباید تشخیص داد!...
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد
#چیستایثربی
بچه های کارناوال که توی ترک اعتیادن ، کافی ان که اونا رو فراری بدن.
می دونم ، چون شیوه هاشونو می دونم.
با اونا زندگی کردم...
شاید معتاد شده باشن ، ولی رفاقتشون واقعیه...لااقل با من !
فقط میخوام یه چیزی رو بدونم.
گفتی که به من اعتماد نداری...
خب پس چه حسی به من داری که اومدی خونه ی من ؟ اصلا چرا اینجا ؟
با چه اعتمادی اومدی اصلا ؟
اونم با مادرت ؟
از کجا معلوم که من قاتل نباشم ؟!
یا سرکرده ی همه ی اونا ؟
یا جاسوسشون !
سوال سختی بود !
غافلگیر شدم...
گفتم : حس اینکه ، حس اینکه...
نتوانستم چیزی بگویم...
گاهی در دلت ، حسش می کنی ، ولی به زبان نمی آید.
گفتم : وای...
چرا مادرم تو دستشویی گیر کرده ؟
نیومد؟!...
حالش بد نشده باشه ؟!
محسن گفت : آخ ، ببخشید ، یادم رفت !
اون دستشویی ، درش از بیرون خرابه ، قفل میشه !...
به طرف دستشویی دوید.
نفس راحتی کشیدم...
درب توالت ، به دادم رسید.
چه حسی به او داشتم ؟
انگار وسط یک ظهر تابستان ، یک عطر خوشبو بزنم...فقط همین حس !
خوشبو ، ملایم ، خنک و کمی آرامش بخش...
همین !...
مادرم و محسن رسیدند.
گفتم : باشه !
من تا بیست و چهار ساعت ، به تو اطمینان
می کنم و فرض رو بر این میذارم که میخوای کمک کنی !...
خوبه ؟...
بعدشو دیگه نمی دونم !
قولی نمیدم !
گفت : کم نیست ؟
گفتم : نخیر ، زیادتم هست...
یه چیزی یادم آمد !
گفتم : یادمه وقتی داداش ، کلافه ، دنبال اون چیز می گشت ، ذهنم یه دفعه پرید.
دیگه تو خونه نبودم...
یاد شهر بازی افتادم که پدرم ، بچه گیامون ما رو می برد...
برادرم ، ترس از ارتفاع داشت.
سوار نمی شد ، فقط اون پایین وایمیساد و ما رو نگاه می کرد...
چرا این الان یادم اومد ؟!
آهان... چون هر بار می گفت :
بازم میخواین سوار شین ؟
کم نیست ؟
محسن ناگهان داد زد : آفرین... خودشه !
من و مادرم با تعجب گفتیم : چی ؟!
چی خودشه ؟!
گفت : تو هر وقت ، ذهنت میخواد از چیزی فرار کنه ، بی اختیار ، میری تو گذشته !
مثل روز مسابقه ی ما ، که گفتی خاطرات هولت می دادن جلو!
و متوجه مردم و اطرافت نبودی !
حالا اگه دوباره سوار اسکیت شی...
اگه ما ، من و تو ، دو نفره تنهایی با هم مسابقه بدیم ، و من جدی بخوام تو رو ، توی اسکیت له کنم ، یادت میاد که داداشت اون روز ، دنبال چی می گشت؟... درسته؟ احتمالا یادت میاد.
خیلی چیزای دیگه هم یادت میاد !
من مطمئنم...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_هفتاد
#چیستایثربی
بچه های کارناوال که توی ترک اعتیادن ، کافی ان که اونا رو فراری بدن.
می دونم ، چون شیوه هاشونو می دونم.
با اونا زندگی کردم...
شاید معتاد شده باشن ، ولی رفاقتشون واقعیه...لااقل با من !
فقط میخوام یه چیزی رو بدونم.
گفتی که به من اعتماد نداری...
خب پس چه حسی به من داری که اومدی خونه ی من ؟ اصلا چرا اینجا ؟
با چه اعتمادی اومدی اصلا ؟
اونم با مادرت ؟
از کجا معلوم که من قاتل نباشم ؟!
یا سرکرده ی همه ی اونا ؟
یا جاسوسشون !
سوال سختی بود !
غافلگیر شدم...
گفتم : حس اینکه ، حس اینکه...
نتوانستم چیزی بگویم...
گاهی در دلت ، حسش می کنی ، ولی به زبان نمی آید.
گفتم : وای...
چرا مادرم تو دستشویی گیر کرده ؟
نیومد؟!...
حالش بد نشده باشه ؟!
محسن گفت : آخ ، ببخشید ، یادم رفت !
اون دستشویی ، درش از بیرون خرابه ، قفل میشه !...
به طرف دستشویی دوید.
نفس راحتی کشیدم...
درب توالت ، به دادم رسید.
چه حسی به او داشتم ؟
انگار وسط یک ظهر تابستان ، یک عطر خوشبو بزنم...فقط همین حس !
خوشبو ، ملایم ، خنک و کمی آرامش بخش...
همین !...
مادرم و محسن رسیدند.
گفتم : باشه !
من تا بیست و چهار ساعت ، به تو اطمینان
می کنم و فرض رو بر این میذارم که میخوای کمک کنی !...
خوبه ؟...
بعدشو دیگه نمی دونم !
قولی نمیدم !
گفت : کم نیست ؟
گفتم : نخیر ، زیادتم هست...
یه چیزی یادم آمد !
گفتم : یادمه وقتی داداش ، کلافه ، دنبال اون چیز می گشت ، ذهنم یه دفعه پرید.
دیگه تو خونه نبودم...
یاد شهر بازی افتادم که پدرم ، بچه گیامون ما رو می برد...
برادرم ، ترس از ارتفاع داشت.
سوار نمی شد ، فقط اون پایین وایمیساد و ما رو نگاه می کرد...
چرا این الان یادم اومد ؟!
آهان... چون هر بار می گفت :
بازم میخواین سوار شین ؟
کم نیست ؟
محسن ناگهان داد زد : آفرین... خودشه !
من و مادرم با تعجب گفتیم : چی ؟!
چی خودشه ؟!
گفت : تو هر وقت ، ذهنت میخواد از چیزی فرار کنه ، بی اختیار ، میری تو گذشته !
مثل روز مسابقه ی ما ، که گفتی خاطرات هولت می دادن جلو!
و متوجه مردم و اطرافت نبودی !
حالا اگه دوباره سوار اسکیت شی...
اگه ما ، من و تو ، دو نفره تنهایی با هم مسابقه بدیم ، و من جدی بخوام تو رو ، توی اسکیت له کنم ، یادت میاد که داداشت اون روز ، دنبال چی می گشت؟... درسته؟ احتمالا یادت میاد.
خیلی چیزای دیگه هم یادت میاد !
من مطمئنم...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتاد
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#عارف
#پیشمرگ
تو از یه برگ میگفتی
من اونو باغ میکردم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#پیشمرگ
تو از یه برگ میگفتی
من اونو باغ میکردم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
چند قسمت آخر
#خواب_گل_سرخ به دلیل کمبود جا ، فقط در کانال می آید
#خواب_گل_سرخ به دلیل کمبود جا ، فقط در کانال می آید
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو از جهان کودکی ، واژه ی عشق را دزدیدی
به من هدیه کردی!
بگذار مرا بگیرند ،
کلمه ات را پس نمیدهم ...
یک روز خوب با مسافر عزیزم ،
#یکتا
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
به من هدیه کردی!
بگذار مرا بگیرند ،
کلمه ات را پس نمیدهم ...
یک روز خوب با مسافر عزیزم ،
#یکتا
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
این جنجال عشق نبود ،
جنجال پیش از واقعه بود ،
چه تنها و مسلح است آنکه به جز قلم ،
سلاحی ندارد
با یکتا ی عزیز.همیشه دوست
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
جنجال پیش از واقعه بود ،
چه تنها و مسلح است آنکه به جز قلم ،
سلاحی ندارد
با یکتا ی عزیز.همیشه دوست
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
_مادر بزرگ ، بزرگ میشه ...
_این مزخرف چیه هی میگی ؟ حال بچه هات خوبه؟
_نه نیست ! معلومه که نیست ، خوب نیست !
نمایشنامه
#جولی
#دیوید_مامت
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
_این مزخرف چیه هی میگی ؟ حال بچه هات خوبه؟
_نه نیست ! معلومه که نیست ، خوب نیست !
نمایشنامه
#جولی
#دیوید_مامت
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
فروردین ۱۳۳۰
همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم میکنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار میافتد، مسافتها با اندازهگیریهای ما جور در نمیآید، هوا رقیق میشود و نفسمان پس میزند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیختهای که نمیتوان جلویش را گرفت.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم میکنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار میافتد، مسافتها با اندازهگیریهای ما جور در نمیآید، هوا رقیق میشود و نفسمان پس میزند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیختهای که نمیتوان جلویش را گرفت.
#صادق_هدایت
#پیام_کافکا
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
معنای تشنگی را در لرستان حس کردم
فرهنگ > هنر - نیلوفر رستمی:
استان لرستان ورکشاپی 4 روزه از تاریخ 28 تا 31 تیرماه با حضور چیستا یثربی برای هنرمندان تئاتر در زمینه نمایشنامهنویسی برگزار کرد.
این ورکشاپ که با همکاری اداره کل ارشاد لرستان و اداره ارشاد الیگودرز در شهر الیگودرز تشکیل شد بیش از 100 نفر علاقمند را از سراسر استان پذیرفت. چیستا یثربی، در این چند روز تئاتر لرستان را اینگونه یافت: «تئاتر لرستان شبیه جوانی مستعد اما بدون آینه است و این شعر حافظ را هم در ادامه حرفش میآورد: حافظ عروس طب مرا جلوه آرزوست / آینه ندارم از آن آه میکشم.»
این نمایشنامهنویس در باره اولین روز حضورش در کارگاه آموزشی گفت: « بیش از 100 نفر از شرق و غرب استان شرکت کرده بودند من تا به حال ندیده بودم که ورکشاپی در استانی برگزار شود و همه علاقمندان آن استان را بپذیرد.
همیشه بهترینهای تئاتر و در تعداد اند ک دعوت میشوند اما اداره ارشاد استان شرکت برای همه علاقمندان را آزاد گذاشته بود و تمام مخارج غذا را هم به عهده داشت برای اقامت نیز یکی از خوابگاههای دانشگاه الیگودرز در نظر گرفته شده بود.
اولین روز با چیزی حدود 100 نفر روبرو شدم بعضی از مسئولان هم در جلسه اول شرکت داشتند و حتی هنرجویان یا دانشجویان رشتههای دیگر هم بودند.» چیستا یثربی درخصوص آموزشهای خود در 5 روز ورکشاپ گفت: « اما چنین ورکشاپی که با عده زیادی برگزار شود و شرکت کنندگان در سطحی مشابه از دانش نباشند حتما مشکلات خاص خودش را دارد.
جلسه اول غیرممکن بود که با این تعداد بتوان کار گروهی طبق تعریف ورکشاپ انجام داد بنابراین به سخنرانی درخصوص تاریخچه نمایشنامهنویسی گذشت. با تعزیه، نقالی و پرده خوانی شروع کردم و بعد به رواج درام غربی با موضوعات شرقی در ایران پرداختم. از اولین نمایشنامهنویسان هم مانند تبریزی و میرزاده عشقی حرف زدم.
اما از جلسه دوم ظاهرا این امکان فقط برای هنرمندان و علاقمندان جدی اختصاص داده شده بود چیزی در حدود 80 نفر. در ورکشاپها معمولا 10 الی 15 نفر شرکت میکنند تا همه بتوانند در کار گروهی شرکت کنند اما در لرستان به دلیل حجم علاقمندان این امر میسر نبود. من به بچهها گفتم که هر کدامشان یک نمایشنامه در 2 صفحه بنویسند اما خیلی از نمایشنامهها خوانده نشد چون فرصت اندک بود، باید هرکدام نمایشنامه خود را میخواندند بعد وقتی برای نقد من و بچههای دیگر در نظر گرفته میشد.
متاسفم اما به همه شان قول دادم که اگر نمایشنامههایشان را برایم بفرستند من تصحیح خواهم کرد.» به اعتقاد یثربی یکی از مهمترین دلایل حجم زیاد علاقمندان تئاتر در این استان که از سطح دانش اندکی نیز از تئاتر برخوردار هستند، نبود حتی یک دانشکده سینما و تئاتر در کل استان است: « من معنای تشنگی را فقط در لرستان حس کردم، در شهرهای دیگری مانند مشهد، اراک و اصفهان که برای تدریس دعوت شده بودم هیچگاه این حس را نداشتم.
در این شهرها دانشکدهها و آموزشگاههای تئاتر وجود دارد و بچهها از سطح دانش معقول و خوبی برخوردارند. اساسا وقتی این همه شرکت کننده در ورکشاپ باشد نشانه این است که تا چه حد علاقمند به تئاتر در استان وجود دارد.»
این ورکشاپ هر روز در دو نوبت صبح و بعدازظهر به مدت 4 ساعت ادامه داشت. یثربی، درباره نمایشنامههای خوانده شده گفت: «خیلی از سوژهها ناب و خوب بودند آنقدر که میشد نمایشنامههای فوقالعادهای از آنها نوشت.
دختری از شهر پل دختر سوژهای گفت که هنوز فکر من درگیرش است. اینها نشانه خلاقیت و فکر خوب است و حیف که امکانات به اندازه کافی در لرستان و جود ندارد و توجهی به تئاتر استانها در حد کفایت نمیشود. »
این نمایشنامهنویس و کارگردان، شعر و ادبیات لرستان را جلوتر میداند و میگوید: « لرستان انجمن شعر و داستان دارد و خیلی از اعضایش وقتی شعرها و داستانهایشان را خواندند به نظرم میرسید اگر چاپ شوند حتما جایزههای متعددی میگیرند.
یکی از نکات عجیب، کتابفروشیهای لرستان است، در کتابفروشیها نمیتوانید کتابی در حوزه ادبیات نمایشی پیدا کنید مگر اینکه از تهران سفارش داده شود. من وقتی به بچههای ورکشاپ میگفتم که کتابهای معروف و قدیمی تئاتر را بخرند میگفتند از کجا بخریم؟!»
یثربی با معرفی کسانی مانند پژمان باقری پور، سمیه دولتشاهی و سمیه شرفی بهعنوان بهترینهای ورکشاپ گفت: «وقتی امکان تئاتر در لرستان و ارتباط با پایتخت اندک باشد، وقتی سالی یکی 2 بار تعداد محدودی از تئاتریها آنهم بیشتر نورچشمیها به دیدن تئاتر پایتخت بیایند، وقتی دانشکدهای ویژه تئاتر نباشد و وقتی کتابفروشیها خالی از کتابهای تئاتر باشند نباید برای وضعیت بهتر امیدوار بود
با این حال و در چنین وضعیتی باید از مسئولان اداره ارشاد لرستان و الیگودرز که تشکیل ورکشاپ را به طور جدی دنبال میکنند و هزینههای زیادش را متقبل 🔽
فرهنگ > هنر - نیلوفر رستمی:
استان لرستان ورکشاپی 4 روزه از تاریخ 28 تا 31 تیرماه با حضور چیستا یثربی برای هنرمندان تئاتر در زمینه نمایشنامهنویسی برگزار کرد.
این ورکشاپ که با همکاری اداره کل ارشاد لرستان و اداره ارشاد الیگودرز در شهر الیگودرز تشکیل شد بیش از 100 نفر علاقمند را از سراسر استان پذیرفت. چیستا یثربی، در این چند روز تئاتر لرستان را اینگونه یافت: «تئاتر لرستان شبیه جوانی مستعد اما بدون آینه است و این شعر حافظ را هم در ادامه حرفش میآورد: حافظ عروس طب مرا جلوه آرزوست / آینه ندارم از آن آه میکشم.»
این نمایشنامهنویس در باره اولین روز حضورش در کارگاه آموزشی گفت: « بیش از 100 نفر از شرق و غرب استان شرکت کرده بودند من تا به حال ندیده بودم که ورکشاپی در استانی برگزار شود و همه علاقمندان آن استان را بپذیرد.
همیشه بهترینهای تئاتر و در تعداد اند ک دعوت میشوند اما اداره ارشاد استان شرکت برای همه علاقمندان را آزاد گذاشته بود و تمام مخارج غذا را هم به عهده داشت برای اقامت نیز یکی از خوابگاههای دانشگاه الیگودرز در نظر گرفته شده بود.
اولین روز با چیزی حدود 100 نفر روبرو شدم بعضی از مسئولان هم در جلسه اول شرکت داشتند و حتی هنرجویان یا دانشجویان رشتههای دیگر هم بودند.» چیستا یثربی درخصوص آموزشهای خود در 5 روز ورکشاپ گفت: « اما چنین ورکشاپی که با عده زیادی برگزار شود و شرکت کنندگان در سطحی مشابه از دانش نباشند حتما مشکلات خاص خودش را دارد.
جلسه اول غیرممکن بود که با این تعداد بتوان کار گروهی طبق تعریف ورکشاپ انجام داد بنابراین به سخنرانی درخصوص تاریخچه نمایشنامهنویسی گذشت. با تعزیه، نقالی و پرده خوانی شروع کردم و بعد به رواج درام غربی با موضوعات شرقی در ایران پرداختم. از اولین نمایشنامهنویسان هم مانند تبریزی و میرزاده عشقی حرف زدم.
اما از جلسه دوم ظاهرا این امکان فقط برای هنرمندان و علاقمندان جدی اختصاص داده شده بود چیزی در حدود 80 نفر. در ورکشاپها معمولا 10 الی 15 نفر شرکت میکنند تا همه بتوانند در کار گروهی شرکت کنند اما در لرستان به دلیل حجم علاقمندان این امر میسر نبود. من به بچهها گفتم که هر کدامشان یک نمایشنامه در 2 صفحه بنویسند اما خیلی از نمایشنامهها خوانده نشد چون فرصت اندک بود، باید هرکدام نمایشنامه خود را میخواندند بعد وقتی برای نقد من و بچههای دیگر در نظر گرفته میشد.
متاسفم اما به همه شان قول دادم که اگر نمایشنامههایشان را برایم بفرستند من تصحیح خواهم کرد.» به اعتقاد یثربی یکی از مهمترین دلایل حجم زیاد علاقمندان تئاتر در این استان که از سطح دانش اندکی نیز از تئاتر برخوردار هستند، نبود حتی یک دانشکده سینما و تئاتر در کل استان است: « من معنای تشنگی را فقط در لرستان حس کردم، در شهرهای دیگری مانند مشهد، اراک و اصفهان که برای تدریس دعوت شده بودم هیچگاه این حس را نداشتم.
در این شهرها دانشکدهها و آموزشگاههای تئاتر وجود دارد و بچهها از سطح دانش معقول و خوبی برخوردارند. اساسا وقتی این همه شرکت کننده در ورکشاپ باشد نشانه این است که تا چه حد علاقمند به تئاتر در استان وجود دارد.»
این ورکشاپ هر روز در دو نوبت صبح و بعدازظهر به مدت 4 ساعت ادامه داشت. یثربی، درباره نمایشنامههای خوانده شده گفت: «خیلی از سوژهها ناب و خوب بودند آنقدر که میشد نمایشنامههای فوقالعادهای از آنها نوشت.
دختری از شهر پل دختر سوژهای گفت که هنوز فکر من درگیرش است. اینها نشانه خلاقیت و فکر خوب است و حیف که امکانات به اندازه کافی در لرستان و جود ندارد و توجهی به تئاتر استانها در حد کفایت نمیشود. »
این نمایشنامهنویس و کارگردان، شعر و ادبیات لرستان را جلوتر میداند و میگوید: « لرستان انجمن شعر و داستان دارد و خیلی از اعضایش وقتی شعرها و داستانهایشان را خواندند به نظرم میرسید اگر چاپ شوند حتما جایزههای متعددی میگیرند.
یکی از نکات عجیب، کتابفروشیهای لرستان است، در کتابفروشیها نمیتوانید کتابی در حوزه ادبیات نمایشی پیدا کنید مگر اینکه از تهران سفارش داده شود. من وقتی به بچههای ورکشاپ میگفتم که کتابهای معروف و قدیمی تئاتر را بخرند میگفتند از کجا بخریم؟!»
یثربی با معرفی کسانی مانند پژمان باقری پور، سمیه دولتشاهی و سمیه شرفی بهعنوان بهترینهای ورکشاپ گفت: «وقتی امکان تئاتر در لرستان و ارتباط با پایتخت اندک باشد، وقتی سالی یکی 2 بار تعداد محدودی از تئاتریها آنهم بیشتر نورچشمیها به دیدن تئاتر پایتخت بیایند، وقتی دانشکدهای ویژه تئاتر نباشد و وقتی کتابفروشیها خالی از کتابهای تئاتر باشند نباید برای وضعیت بهتر امیدوار بود
با این حال و در چنین وضعیتی باید از مسئولان اداره ارشاد لرستان و الیگودرز که تشکیل ورکشاپ را به طور جدی دنبال میکنند و هزینههای زیادش را متقبل 🔽
ادامه از پست قبل🔼
میشوند تشکر کرد و البته امیدوار بود که این اتفاقها باز هم بیشتر و مداومتر شود.»
همشهری استانها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
تدریس در
#لرستان
@chista_yasrebi_original
میشوند تشکر کرد و البته امیدوار بود که این اتفاقها باز هم بیشتر و مداومتر شود.»
همشهری استانها
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
تدریس در
#لرستان
@chista_yasrebi_original
بخشی از سریال امیر کبیر در
#کانال_صورتی
کانال فرهیختگان من
هم اکنون
پست بسیار طولانیتر از
#اینستاگرام_من
#کانال_صورتی
کانال فرهیختگان من
هم اکنون
پست بسیار طولانیتر از
#اینستاگرام_من