ترجمه ی سخنان
#اما_تامپسون
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
اين تجاوز و ستم قسمتي از دنياي ما بوده است - دنياي زنانه ما ، از زمانهاي بسيار قديم. آنچه كه الان بايد درباره اش شروع به سخن گفتن كنيم بحران مردانگي است. بحران مردانگي آن هم به شكل افراطي كه به اين نوع رفتارها منجر مي شود.
#اما_تامپسون
ترجمه : #لعيامتين_پارسا
ترجمه آزاد از خبر #بي_بي_سي
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#نگاه_جنسیتی_به_زنان
#تعرض و
امن نبودن محیط کار و جامعه
@chista_yasrebi_original
#اما_تامپسون
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
اين تجاوز و ستم قسمتي از دنياي ما بوده است - دنياي زنانه ما ، از زمانهاي بسيار قديم. آنچه كه الان بايد درباره اش شروع به سخن گفتن كنيم بحران مردانگي است. بحران مردانگي آن هم به شكل افراطي كه به اين نوع رفتارها منجر مي شود.
#اما_تامپسون
ترجمه : #لعيامتين_پارسا
ترجمه آزاد از خبر #بي_بي_سي
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#نگاه_جنسیتی_به_زنان
#تعرض و
امن نبودن محیط کار و جامعه
@chista_yasrebi_original
#تراژدی
#گروه #بیجیز __ برادران گیب
که درانتهای دهه هفتاد و دهه هشتاد میلادی ، از اوج شهرت برخوردار بودند.
گروه #پاپ و #راک
#بریتانیایی_استرالیایی
کلیپ تصویری این ترانه : هم اکنون در پیج رسمی من . و چند پست بعد ؛ در همین کانال و
#کانال_صورتی من
#bee_gees
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#گروه #بیجیز __ برادران گیب
که درانتهای دهه هفتاد و دهه هشتاد میلادی ، از اوج شهرت برخوردار بودند.
گروه #پاپ و #راک
#بریتانیایی_استرالیایی
کلیپ تصویری این ترانه : هم اکنون در پیج رسمی من . و چند پست بعد ؛ در همین کانال و
#کانال_صورتی من
#bee_gees
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
بیجیز
در جوانی ما
الان فقط بری گیب ؛ نفر اول از بالا زنده است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
در جوانی ما
الان فقط بری گیب ؛ نفر اول از بالا زنده است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#وصیت_نامه ی زیبای سیمین بهبهانی
وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید…
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش …
همانهایی که بی اجازه واردشدند
خودخواهانه قضاوت کردند
بی مقدمه شکستند
وبی خداحافظی رفتند!
#سیمین_بهبهانی
#شاعر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#وصیت_نامه ی زیبای سیمین بهبهانی
وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید…
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش …
همانهایی که بی اجازه واردشدند
خودخواهانه قضاوت کردند
بی مقدمه شکستند
وبی خداحافظی رفتند!
#سیمین_بهبهانی
#شاعر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
شعر پر سرو صدایی از بانو
#سیمین_بهبهانی
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟
دُنیا گر چه سراب است به گفتار شما
من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛به تو چه؟
تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص!
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه؟
من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب .
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه؟
تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه؟
تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه؟
تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان.
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه؟
#سیمین_بهبهانی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#سیمین_بهبهانی
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه؟
تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من؟
من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه؟
تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟
من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه؟
تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش.
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛به تو چه؟
دُنیا گر چه سراب است به گفتار شما
من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛به تو چه؟
تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص!
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه؟
من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب .
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه؟
تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه؟
تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه؟
تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان.
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه؟
#سیمین_بهبهانی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#شرلی_بسی
ترانه معروف
#راه_من
اکنون در کانال
#صورتی
#چیستایثربی
آدرس کانال صورتی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
ترانه معروف
#راه_من
اکنون در کانال
#صورتی
#چیستایثربی
آدرس کانال صورتی
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAAEGc5A_pweB4eDnm2Q
دوستان ، نمیدانم چرا نمیتوانم در
#استوری
#پیج_یک_اینستاگرامم
عکس یا مطلبی بگذارم
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#استوری
#پیج_یک_اینستاگرامم
عکس یا مطلبی بگذارم
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
«عشق باریده بود» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.ir/book/24674
https://taaghche.ir/book/24674
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🍃🍃🍃🍃
#تراژدی
#گروه #بیجیز __ برادران گیب
که درانتهای دهه هفتاد و دهه هشتاد میلادی ، از اوج شهرت برخوردار بودند.
گروه #پاپ و #راک
#بریتانیایی_استرالیایی
کلیپ تصویری این ترانه : هم اکنون در پیج رسمی من .
#bee_gees
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#کانال_صورتی..کانال زندگی سرشارتر چیستایثربی
@chista_yasrebii
#تراژدی
#گروه #بیجیز __ برادران گیب
که درانتهای دهه هفتاد و دهه هشتاد میلادی ، از اوج شهرت برخوردار بودند.
گروه #پاپ و #راک
#بریتانیایی_استرالیایی
کلیپ تصویری این ترانه : هم اکنون در پیج رسمی من .
#bee_gees
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#کانال_صورتی..کانال زندگی سرشارتر چیستایثربی
@chista_yasrebii
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
آدرس محسن را داشتم...
روی کاغذی نوشته ، در جیبم گذاشته بود برای روز مبادا.
تا ما را دید ، انگار برق گرفته باشدش...
خیلی نگران بود.
گفت : نه یادداشتی ، نه هیچی ؟
داشت فریاد می زد.
گفت : مگه من نگفتم میخوام برم یه کم خوراکی بخرم ، کجا رفتی ؟
گفتم : باید مریمو می دیدم.
متوجه مادرم شد ، مودبانه سلام داد و گفت : خیلی خوش اومدین خانم ، ببخشید به کلبه حقیرانه ما نور آوردید ، ولی اینجا ، شاید مناسب شما نباشه.
من دوستی دارم که با مادرش تنها زندگی می کنه.همین کوچه...
اون دوستم می تونه مدتی بره یه جای دیگه ، پیش بچه های کارناوال ، و شما با مادر ایشون...
مادرم گفت : نه من همینجا راحتم ، هر جایی دخترم باشه ، منم همونجام !
محسن گفت : خب کجا رفتی ؟
گفتم : چند تا زن کارگر اسباب کشی رو دعوت کردم خونه ، قاطی اونا چادر سرمون کردیم ، اومدیم بیرون.
گفت : خب اونا ؛ از پشت در، از سوراخ قفل خونه شون ، نگاهتون می کردن ! خودت میدونی که دایم دارن شما رو می پان !
.
گفتم : همه ی صورتا پوشیده بود.
با ماسک صورت بزرگ ، که معمولا این خانمها برای گردو خاک می زنن.
چادرمونم جلو کشیدیم...
فهمیدن رفتیم ، نفهمیدن کدومیم که تعقیبمون کنن !
گفت : می دونن اینجایید حتما ! شک ندارن !
ولی خب ، ببین ، من یه چیزایی فهمیدم...
نازی و مریم با هم دوست بودن و هنوزم هستن.
گفتم : دوست ؟
هر کدوم از اون یکی ، بد میگه !
گفت : نه ، اونا یه سود مشترک این وسط دارن.
گفتم : چه سودی ؟
گفت : پول !
تو هیچ می دونی نازی کیه ؟
گفتم : نه !
فقط می دونم خواهر شهلا بوده ، یعنی خواهر زن داداش من.
گفت : نه ، نازی ، همه کاره ی دکتر علوی ام بود و دکتر ، ایرانه....
اون اصلا خارج نرفته !
اونا می دونن که پول زیاد شهلا ، به خانواده ی شما رسیده ، میخوان هر جور شده ، پولو ، پس بگیرن ، چون اون پولو ، سهم خودشون می دونن !
دکتر داره هدایتشون می کنه ، کاملا مشخصه تمام این بازی رو ، دکتره طراحی کرده.
امروز خیلی فکر کردم ، همه ش چهره ی یه مرد ، تو ذهنم میومد ، مدام !
حتی شب تصادف تو !...
یه نفر که اونجا کشیک می داد ، انگار منتظر کسی بود.
حتی توی بیمارستان تو !...
فکر می کردم اشتباه می کنم که این مرد رو مدام می بینم !
اشتباهی درکار نبود ، یه نفر ، یه مرد ، خوشتیپ با موهای جوگندمی و بارونی گرون قیمت...
گرچه بعضی وقتا ، لباسشو عوض می کرد و شلوار جین می پوشید ، که رد گم کنه...
اما اون همیشه ، اطراف اتاق تو بود.
ببین ، پای پول کمی درمیون نیست !
این پول می تونه زندگی چندتا آدمو از این رو به اون رو کنه !
این آدما ، حتما با هم یه نسبتی دارن...
من فعلا درمورد حامد ، حرفی نمی زنم ، چون واقعا مطمین نیستم ، ولی مریم ، نازی و دکتر ، دستشون تو یه کاسه ست !
گفتم : پس چرا از هم بد میگن ؟
گفت : میخوان تو رو گیج کنن ، میخوان تو رو درمونده کنن !
هر کدوم میخواد بگه ، مقصر اون یکیه ، تا کم کم از دهنت بپره و به یکیشون اعتماد کنی و جای پولارو بگی !
گفتم : خب ، تلاششون بیخوده !
نه من ، جای پولارو می دونم ، نه مادرم .
احتمالا الان ، اون پولا یه جا ، زیر خاک یه پارکه !
یا... به هر حال ، از دست رفته ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
آدرس محسن را داشتم...
روی کاغذی نوشته ، در جیبم گذاشته بود برای روز مبادا.
تا ما را دید ، انگار برق گرفته باشدش...
خیلی نگران بود.
گفت : نه یادداشتی ، نه هیچی ؟
داشت فریاد می زد.
گفت : مگه من نگفتم میخوام برم یه کم خوراکی بخرم ، کجا رفتی ؟
گفتم : باید مریمو می دیدم.
متوجه مادرم شد ، مودبانه سلام داد و گفت : خیلی خوش اومدین خانم ، ببخشید به کلبه حقیرانه ما نور آوردید ، ولی اینجا ، شاید مناسب شما نباشه.
من دوستی دارم که با مادرش تنها زندگی می کنه.همین کوچه...
اون دوستم می تونه مدتی بره یه جای دیگه ، پیش بچه های کارناوال ، و شما با مادر ایشون...
مادرم گفت : نه من همینجا راحتم ، هر جایی دخترم باشه ، منم همونجام !
محسن گفت : خب کجا رفتی ؟
گفتم : چند تا زن کارگر اسباب کشی رو دعوت کردم خونه ، قاطی اونا چادر سرمون کردیم ، اومدیم بیرون.
گفت : خب اونا ؛ از پشت در، از سوراخ قفل خونه شون ، نگاهتون می کردن ! خودت میدونی که دایم دارن شما رو می پان !
.
گفتم : همه ی صورتا پوشیده بود.
با ماسک صورت بزرگ ، که معمولا این خانمها برای گردو خاک می زنن.
چادرمونم جلو کشیدیم...
فهمیدن رفتیم ، نفهمیدن کدومیم که تعقیبمون کنن !
گفت : می دونن اینجایید حتما ! شک ندارن !
ولی خب ، ببین ، من یه چیزایی فهمیدم...
نازی و مریم با هم دوست بودن و هنوزم هستن.
گفتم : دوست ؟
هر کدوم از اون یکی ، بد میگه !
گفت : نه ، اونا یه سود مشترک این وسط دارن.
گفتم : چه سودی ؟
گفت : پول !
تو هیچ می دونی نازی کیه ؟
گفتم : نه !
فقط می دونم خواهر شهلا بوده ، یعنی خواهر زن داداش من.
گفت : نه ، نازی ، همه کاره ی دکتر علوی ام بود و دکتر ، ایرانه....
اون اصلا خارج نرفته !
اونا می دونن که پول زیاد شهلا ، به خانواده ی شما رسیده ، میخوان هر جور شده ، پولو ، پس بگیرن ، چون اون پولو ، سهم خودشون می دونن !
دکتر داره هدایتشون می کنه ، کاملا مشخصه تمام این بازی رو ، دکتره طراحی کرده.
امروز خیلی فکر کردم ، همه ش چهره ی یه مرد ، تو ذهنم میومد ، مدام !
حتی شب تصادف تو !...
یه نفر که اونجا کشیک می داد ، انگار منتظر کسی بود.
حتی توی بیمارستان تو !...
فکر می کردم اشتباه می کنم که این مرد رو مدام می بینم !
اشتباهی درکار نبود ، یه نفر ، یه مرد ، خوشتیپ با موهای جوگندمی و بارونی گرون قیمت...
گرچه بعضی وقتا ، لباسشو عوض می کرد و شلوار جین می پوشید ، که رد گم کنه...
اما اون همیشه ، اطراف اتاق تو بود.
ببین ، پای پول کمی درمیون نیست !
این پول می تونه زندگی چندتا آدمو از این رو به اون رو کنه !
این آدما ، حتما با هم یه نسبتی دارن...
من فعلا درمورد حامد ، حرفی نمی زنم ، چون واقعا مطمین نیستم ، ولی مریم ، نازی و دکتر ، دستشون تو یه کاسه ست !
گفتم : پس چرا از هم بد میگن ؟
گفت : میخوان تو رو گیج کنن ، میخوان تو رو درمونده کنن !
هر کدوم میخواد بگه ، مقصر اون یکیه ، تا کم کم از دهنت بپره و به یکیشون اعتماد کنی و جای پولارو بگی !
گفتم : خب ، تلاششون بیخوده !
نه من ، جای پولارو می دونم ، نه مادرم .
احتمالا الان ، اون پولا یه جا ، زیر خاک یه پارکه !
یا... به هر حال ، از دست رفته ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
#مرد_فقیر_و_زن_نویسنده
فیلم کوتاه زیبایی درباره ی جادوی
#واژگان ، و قدرت بهره برداری مناسب از کلمات
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
مهم این است که #چگونه میگوییم
@chista_yasrebii
فیلم کوتاه زیبایی درباره ی جادوی
#واژگان ، و قدرت بهره برداری مناسب از کلمات
#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی
مهم این است که #چگونه میگوییم
@chista_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
آدرس محسن را داشتم...
روی کاغذی نوشته ، در جیبم گذاشته بود برای روز مبادا.
تا ما را دید ، انگار برق گرفته باشدش...
خیلی نگران بود.
گفت : نه یادداشتی ، نه هیچی ؟
داشت فریاد می زد.
گفت : مگه من نگفتم میخوام برم یه کم خوراکی بخرم ، کجا رفتی ؟
گفتم : باید مریمو می دیدم.
متوجه مادرم شد ، مودبانه سلام داد و گفت : خیلی خوش اومدین خانم ، ببخشید به کلبه حقیرانه ما نور آوردید ، ولی اینجا ، شاید مناسب شما نباشه.
من دوستی دارم که با مادرش تنها زندگی می کنه.همین کوچه...
اون دوستم می تونه مدتی بره یه جای دیگه ، پیش بچه های کارناوال ، و شما با مادر ایشون...
مادرم گفت : نه من همینجا راحتم ، هر جایی دخترم باشه ، منم همونجام !
محسن گفت : خب کجا رفتی ؟
گفتم : چند تا زن کارگر اسباب کشی رو دعوت کردم خونه ، قاطی اونا چادر سرمون کردیم ، اومدیم بیرون.
گفت : خب اونا ؛ از پشت در، از سوراخ قفل خونه شون ، نگاهتون می کردن ! خودت میدونی که دایم دارن شما رو می پان !
.
گفتم : همه ی صورتا پوشیده بود.
با ماسک صورت بزرگ ، که معمولا این خانمها برای گردو خاک می زنن.
چادرمونم جلو کشیدیم...
فهمیدن رفتیم ، نفهمیدن کدومیم که تعقیبمون کنن !
گفت : می دونن اینجایید حتما ! شک ندارن !
ولی خب ، ببین ، من یه چیزایی فهمیدم...
نازی و مریم با هم دوست بودن و هنوزم هستن.
گفتم : دوست ؟
هر کدوم از اون یکی ، بد میگه !
گفت : نه ، اونا یه سود مشترک این وسط دارن.
گفتم : چه سودی ؟
گفت : پول !
تو هیچ می دونی نازی کیه ؟
گفتم : نه !
فقط می دونم خواهر شهلا بوده ، یعنی خواهر زن داداش من.
گفت : نه ، نازی ، همه کاره ی دکتر علوی ام بود و دکتر ، ایرانه....
اون اصلا خارج نرفته !
اونا می دونن که پول زیاد شهلا ، به خانواده ی شما رسیده ، میخوان هر جور شده ، پولو ، پس بگیرن ، چون اون پولو ، سهم خودشون می دونن !
دکتر داره هدایتشون می کنه ، کاملا مشخصه تمام این بازی رو ، دکتره طراحی کرده.
امروز خیلی فکر کردم ، همه ش چهره ی یه مرد ، تو ذهنم میومد ، مدام !
حتی شب تصادف تو !...
یه نفر که اونجا کشیک می داد ، انگار منتظر کسی بود.
حتی توی بیمارستان تو !...
فکر می کردم اشتباه می کنم که این مرد رو مدام می بینم !
اشتباهی درکار نبود ، یه نفر ، یه مرد ، خوشتیپ با موهای جوگندمی و بارونی گرون قیمت...
گرچه بعضی وقتا ، لباسشو عوض می کرد و شلوار جین می پوشید ، که رد گم کنه...
اما اون همیشه ، اطراف اتاق تو بود.
ببین ، پای پول کمی درمیون نیست !
این پول می تونه زندگی چندتا آدمو از این رو به اون رو کنه !
این آدما ، حتما با هم یه نسبتی دارن...
من فعلا درمورد حامد ، حرفی نمی زنم ، چون واقعا مطمین نیستم ، ولی مریم ، نازی و دکتر ، دستشون تو یه کاسه ست !
گفتم : پس چرا از هم بد میگن ؟
گفت : میخوان تو رو گیج کنن ، میخوان تو رو درمونده کنن !
هر کدوم میخواد بگه ، مقصر اون یکیه ، تا کم کم از دهنت بپره و به یکیشون اعتماد کنی و جای پولارو بگی !
گفتم : خب ، تلاششون بیخوده !
نه من ، جای پولارو می دونم ، نه مادرم .
احتمالا الان ، اون پولا یه جا ، زیر خاک یه پارکه !
یا... به هر حال ، از دست رفته ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
آدرس محسن را داشتم...
روی کاغذی نوشته ، در جیبم گذاشته بود برای روز مبادا.
تا ما را دید ، انگار برق گرفته باشدش...
خیلی نگران بود.
گفت : نه یادداشتی ، نه هیچی ؟
داشت فریاد می زد.
گفت : مگه من نگفتم میخوام برم یه کم خوراکی بخرم ، کجا رفتی ؟
گفتم : باید مریمو می دیدم.
متوجه مادرم شد ، مودبانه سلام داد و گفت : خیلی خوش اومدین خانم ، ببخشید به کلبه حقیرانه ما نور آوردید ، ولی اینجا ، شاید مناسب شما نباشه.
من دوستی دارم که با مادرش تنها زندگی می کنه.همین کوچه...
اون دوستم می تونه مدتی بره یه جای دیگه ، پیش بچه های کارناوال ، و شما با مادر ایشون...
مادرم گفت : نه من همینجا راحتم ، هر جایی دخترم باشه ، منم همونجام !
محسن گفت : خب کجا رفتی ؟
گفتم : چند تا زن کارگر اسباب کشی رو دعوت کردم خونه ، قاطی اونا چادر سرمون کردیم ، اومدیم بیرون.
گفت : خب اونا ؛ از پشت در، از سوراخ قفل خونه شون ، نگاهتون می کردن ! خودت میدونی که دایم دارن شما رو می پان !
.
گفتم : همه ی صورتا پوشیده بود.
با ماسک صورت بزرگ ، که معمولا این خانمها برای گردو خاک می زنن.
چادرمونم جلو کشیدیم...
فهمیدن رفتیم ، نفهمیدن کدومیم که تعقیبمون کنن !
گفت : می دونن اینجایید حتما ! شک ندارن !
ولی خب ، ببین ، من یه چیزایی فهمیدم...
نازی و مریم با هم دوست بودن و هنوزم هستن.
گفتم : دوست ؟
هر کدوم از اون یکی ، بد میگه !
گفت : نه ، اونا یه سود مشترک این وسط دارن.
گفتم : چه سودی ؟
گفت : پول !
تو هیچ می دونی نازی کیه ؟
گفتم : نه !
فقط می دونم خواهر شهلا بوده ، یعنی خواهر زن داداش من.
گفت : نه ، نازی ، همه کاره ی دکتر علوی ام بود و دکتر ، ایرانه....
اون اصلا خارج نرفته !
اونا می دونن که پول زیاد شهلا ، به خانواده ی شما رسیده ، میخوان هر جور شده ، پولو ، پس بگیرن ، چون اون پولو ، سهم خودشون می دونن !
دکتر داره هدایتشون می کنه ، کاملا مشخصه تمام این بازی رو ، دکتره طراحی کرده.
امروز خیلی فکر کردم ، همه ش چهره ی یه مرد ، تو ذهنم میومد ، مدام !
حتی شب تصادف تو !...
یه نفر که اونجا کشیک می داد ، انگار منتظر کسی بود.
حتی توی بیمارستان تو !...
فکر می کردم اشتباه می کنم که این مرد رو مدام می بینم !
اشتباهی درکار نبود ، یه نفر ، یه مرد ، خوشتیپ با موهای جوگندمی و بارونی گرون قیمت...
گرچه بعضی وقتا ، لباسشو عوض می کرد و شلوار جین می پوشید ، که رد گم کنه...
اما اون همیشه ، اطراف اتاق تو بود.
ببین ، پای پول کمی درمیون نیست !
این پول می تونه زندگی چندتا آدمو از این رو به اون رو کنه !
این آدما ، حتما با هم یه نسبتی دارن...
من فعلا درمورد حامد ، حرفی نمی زنم ، چون واقعا مطمین نیستم ، ولی مریم ، نازی و دکتر ، دستشون تو یه کاسه ست !
گفتم : پس چرا از هم بد میگن ؟
گفت : میخوان تو رو گیج کنن ، میخوان تو رو درمونده کنن !
هر کدوم میخواد بگه ، مقصر اون یکیه ، تا کم کم از دهنت بپره و به یکیشون اعتماد کنی و جای پولارو بگی !
گفتم : خب ، تلاششون بیخوده !
نه من ، جای پولارو می دونم ، نه مادرم .
احتمالا الان ، اون پولا یه جا ، زیر خاک یه پارکه !
یا... به هر حال ، از دست رفته ...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_هشتم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2