چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#کیت_وینسلت
ما زنان ، خشونت خانگی را نمایش میدهیم که دیگر تکرار نشوند ، مادر برابر جامعه مسولیم ...هر خشونتی ، یکروز به خودمان باز میگردد .


#کیت_وینسلت
یکی از بازیگران مورد علاقه من
#تایتاتیک
#کتابخوان
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#The_reader
2008

فیلم #کتابخوان یا #خواننده ، که برای او اسکار را به ارمغان آورد ، برای من اشک به همراه آورد و عوض شدن هدفم در زندگی و شروع ترویج کتابخوانی...
همه جا ، به شکل داوطلبانه و رایگان ؛ با عشق و
#هدفمندی

و بعد اشتراک بی چشمداشت قصه هایم در #فضای_مجازی

#چیستایثربی


#چیستایثربی_کانال_رسمی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی

محسن گفت : با تعجب به خانم پرستار خیره شدم ، گفتم : چی ؟

پرستار گفت : فکر می کنی چرا دکتر علوی فراری شد ؟
چرا یه شبه ، در مطبشو بست ؟
رفت خارج گم وگور شد ؟
وقتی اون همه مریض داشت که براش میمردن؟
اون همه برو بیا...

نمی دونی چه گردن کلفتایی میامدن پیشش !

برای اینکه با این دختره ، مریم خانم رو هم ریخته بودن ، یه کاسبی حسابی راه انداخته بودن !

ظاهر ماجرا این بود که دختره داره مردمو هیپنوتیزم می کنه ، اما در عمل خود دکتر ، همه چیز رو ، هدایت می کرد.

فقط از جذابیت مریم استفاده می کرد.

مریم هم خب یه چیزایی یاد می گرفت !

می دونی چیکار می کردن ؟!
اونا اسراری رو از دهن کله گنده هایی که میامدن پیششون بیرون می کشیدن !

فقط هیپنوتیزم که نبود ، همه که نمی خواستن هیپنوتیزم شن.

دکتر روش های دیگه ای هم بلد بود که همه رو یه جایی ، توی تله مینداخت.

تست های زیادی داشت که از آدما می گرفت.
حدسایی می زد و بهشون یه دستی می زد که همه چیزو می دونه !

پس بهتره خودشون بگن ، که دکتر زودتر بتونه کمکشون کنه !

ورزشکارا ، بازیگرای معروف ، مدیرا ، حتی آدم های مهم دولتی ، یا خانواده هاشون... رازهایی رو لو می دادن ، چون دکتر رو ، محرم می دونستن !

جزو گروه خودشون ، حسابش میکردن !

حتی زن یکی از آدمای مهم ، به دکتر گفته بود که خیانت کرده، اما شوهرش نمی دونه...

خلاصه مطب دکتر شده بود محل اسرار نگو !

دکتر علوی با همه آدم گنده ها ، ارتباط نزدیک داشت ، فقط پیش اون می رفتن چون سفارش شده بود. یعنی امتحان شده بود...

به رازداریش ، شکی نداشتن.

برای همین گاهی برای درمان زودتر ، هیپنوتیزم هم قبول می کردن و وقتی که به هوش میامدن ، مریم ازشون حق السکوت می خواست !

وگرنه تهدید !

تازه موقع خواب ، جیباشونم خالی می کردن و بدون پول می فرستادنشون برن !

به دلیل ضبط کردن صداشون ، موقع هیپنوتیزم و برداشتن فیلم ، ازشون کلی آتو داشتن.

این یه کار کاملا مجرمانه ست !

تو اتاقی که فردی هیپنوتیزم میشه ، صدا ضبط کردن و فیلم برداری ممنوعه !

دکتر ، از زیبایی مریم استفاده می کرد و همه ی آدما رو یه جوری جلب می کرد ، که به هیپنوتیزم تن در بدن !

می گفت : هیپنوتیزور شما ، همین مریم خانم گله .
دستیار باهوشم !

اونا هم از ما بهترون بودن.

همه شون یه مقام گنده داشتن ، به شهرت دکتر و معصومیت صورت مریم ، اعتماد می کردن !

و بعد دکتر بلد بود چیزایی ازشون بکشه بیرون ، که همه آدم ها پنهان می کنن.

بعدا هم روشون نمیشد به کسی بگن چی شده و مجبور بودن مدام به دکتر حق السکوت بدن !

الان این دختره، نامزدت ، در خطره !

به خاطر اینکه فکر میکنم مریم ، یه کاری رو ذهن نامزدت انجام داده.

انقدر از دکتر علوی یاد گرفته که ذهن این بچه رو شستشو بده !

من نمی دونم باهاش چیکار کرده ، ولی دیدم نامزدت ، حواسش درست سر جاش نیست...
انگار ترسیده ! ولی نمیدونه از چی !

من حالت چشمای مریمو می شناسم ، وقتی داشت به اون دختر جوون ، نامزدت ، نگاه میکرد..من این حالتو قبلا هم توی صورتش دیدم.
مریم مریضه...
ازش دوری کنید !


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
از پیج رسمی
#اینستاگرام
#چیستایثربی

خشونت خانگی را تمام کنید !

#چیستایثربی_کانال_رسمی
👍👍👍👍👍🌹



#خشونت را فقط محکوم نمیکنیم!
#ریشه_کن میکنیم!

دوستان عزیز :

رنگ و فرم این
#روبان ،
سالهاست ، توسط
#سازمان_بهداشت_جهانی ، به عنوان
#نماد_اعتراض_علیه_خشونت_خانگی ، تعیین شده است!


خنده دار است اگر دوستانی فکر کنند، من رنگ آن را تعیین کرده ام ! 😂


برخی دوستان میگفتند ، چرا این رنگ را انتخاب کرده ای ؟!

🤐😂😡😳😳😳😳😳😳😳😳😳

حتما مزاح می فرموده اند،

وگرنه بنده هم میگویم ، چرا اطلاعات عمومی خود را کمی بالا نمیبرید ؟!🙃





مگر بنده ، رییس سازمان بهداشت جهانی هستم ؟!🙄

لطفا پیش از انتقاد ، کمی تحقیق یا مطالعه کنید !


در پاسخ به کسانی که کامنت گذاشته اند:
#چرا_بنفش؟

خواهشا
#تفکر و کمی
#مطالعه.....

به جای التماس دعا در شبهای محرم بگویید :

#التماس_تفکر

و حتما این پست من ، ربطی به اعتقادات من و داستانم
#خواب_گل_سرخ دارد.

با سپاس
#چیستا_یثربی

و اما نکته ی مهم پست :



فرزندانی که شاهد
#خشونت_خانگی هستند ، همواره دچار ضربه‌های عاطفی می‌شوند که در زندگی آنها تاثیر بسزایی خواهد داشت.

این فرزندان از اختلال استرس پس از ضایعه روانی ، رنج می‌برند. تمرکز خود را از دست می‌دهند و دچار بی‌خوابی، بی‌اشتهایی و تاخیر در رشد می‌شوند.

در مورد این فرزندان به اشتباه، تشخیص کمبود محبت داده می‌شود و از آنها پرسش نمی‌شود که آیا شاهد خشونت بوده‌اند.


فرزندانی که شاهد خشونت والدین خود بر دیگری بوده‌اند به احتمال بسیار، خود نیز در زندگی زناشویی آینده این خشونت را ، باز تولید خواهند کرد. افسرده‌خویی، اعتیاد به مواد مخدر، نوشیدنی‌های الکلی، بزهکاری و فرار از خانه در میان آنان شایع‌تر است.

در نهایت اینکه فرزندانی که شاهد خشونت جسمی و جنسی هستند خود نیز می‌توانند قربانی این خشونت‌ها باشند.

#ویکی_پدیا



دوستان :

#خشونت_خانگی_مختص_همه_افراد_خانواده_است
حتی گاهی
#فرزندان ، نسبت به والدین !😁


اگر در برابر خشونت خانگی
#سکوت کنیم ، در برابر هر گونه خشونتی ، سکوت کرده ایم .


گویی
#خشونت را پذیرفته ایم .😡


#چیستا_یثربی
#روانشناس_تربیتی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
آدرس :بالای عکس روبان


@chista_yasrebi.2 پیج دوم من ، کمی علایق شخصی تر

#چیستایثربی_کانال_رسمی


https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ

#stop_domestic_violence

#chista_yasrebi
در این کانال🔼🔼🔼🔼🔼
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید


#فقط_قصه
#چیستا_دو


#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chistaa_2
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃💞💞🍃🍃🍃🍃🍃

از میان #کامنتهای پست
#روبان_بنفش
#خشونت_خانگی


خیلی سال پیش یه روز صبح زود تو راه دانشگاه یه پیرزن رو دیدم که با خودش حرف میزد وقتی از کنارش رد شدم شنیدم که میگفت "اولادم بمیره " یه لحظه بدنم یخ کرد. بهش گفتم چرا نفرین میکنی به بچه ت؟ گفت صبح به این زودی منو از خونه انداخته بیرون. هنوزم گاهی وقتا که یادم میاد ، ناراحت میشم...


#کامنت_دوستان_پیج
#چیستایثربی_کانال_رسمی
🍃🍃🍃🍃🍃😂😂😂😫😫😫😷


#پاسخ_من
به کامنت بالا

یعنی عالی بود کامنتتون !!! ....
خودش فیلمه، تاتره ، قصه ست...

کامنت عالی!!!
خیلی از این موارد در خانه سالمندان کهریزک دیدم که طرف نه پیر و مریض بود نه محجور!!!!

گذاشته بودنشون بزور اونجا !! والله از من به راه تر و هشیارتر بودن!

#اولادم_بمیره باید بی ایدی شمابره کانال

#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی


https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺🌺🌺🌺


چگونه نمایشنامه بخوانیم و تحلیل و اجرا کنیم ، که تفکر نویسنده ، مصون بماند ؟


#هاشک در ۳۰ آوریل ۱۸۸۳ در پراگ ، متولد شد. سیزده‌ساله بود که پدرش درگذشت. پس از آن، تحصیلاتش به علت شرکت در درگیریها و تظاهرات خیابانی آن زمان پراگ دچار وقفه شد. سرزمین چک در آن هنگام تحت سلطهٔ امپراتوری اتریش بود و دشمنی چکها با آلمانیها و اتریشیهای مقیم پایتخت به درگیری مستقیم رسیده بود. همین مبارزه مضمون بسیاری از آثار هاشک و معاصران او را تشکیل می‌دهد.


اثار او اکثرا سیاسی هستند ، اما نه سیاست گل درشت و بی تناسب! بلکه طنزی سیاه و گروتسک وار...
او گرچه در نگارش رمان ؛ به ادبیات عامیانه علاقه داشت ،

ولی نه ادبیات سخیف بد دهنانه، برای خنده ی واکنشی گرفتن از مخاطبش ! ...


هدف او به تصویر کشیدن قهرمانی بیگناه وعاشق زندگی ، در جامعه ای تهی از ارزشها ، چون
#فارست_گامپ بود.

هاشک ، یک ادیب و متفکر واقعی بود !
و قهرمانش ؛ هیچکس و همه کس !


... قهرمانش ملیت پذیر نبود و نیست.

اگر میخواهی زندگی کنی ، از همه چیز لذت ببر...

و اگر میخواهی بمیری ، خوب و شایسته ، بمیر ! در شان یک انسان ...




بزودی مقاله ی من در روزنامه :

درباره ی اثر ناتمام معروف هاشک که به فنا رفت ...

در همین #کانال_رسمی من میخوانید .

#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی



https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
اگر میخواهید خشونت خانگی
#واقعی را بخوانید ، دو نمایشنامه دریک کتاب ، به شما پیشنهاد میکنم.
هتل عروس
که شامل دو نمایشنامه است
#چیستایثربی
#نشرقطره
حضوری درکتابفروشیها و آنلاین
اطلاعات بیشتر.
88973351
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی

محسن گفت : با تعجب به خانم پرستار خیره شدم ، گفتم : چی ؟

پرستار گفت : فکر می کنی چرا دکتر علوی فراری شد ؟
چرا یه شبه ، در مطبشو بست ؟
رفت خارج گم وگور شد ؟
وقتی اون همه مریض داشت که براش میمردن؟
اون همه برو بیا...

نمی دونی چه گردن کلفتایی میامدن پیشش !

برای اینکه با این دختره ، مریم خانم رو هم ریخته بودن ، یه کاسبی حسابی راه انداخته بودن !

ظاهر ماجرا این بود که دختره داره مردمو هیپنوتیزم می کنه ، اما در عمل خود دکتر ، همه چیز رو ، هدایت می کرد.

فقط از جذابیت مریم استفاده می کرد.

مریم هم خب یه چیزایی یاد می گرفت !

می دونی چیکار می کردن ؟!
اونا اسراری رو از دهن کله گنده هایی که میامدن پیششون بیرون می کشیدن !

فقط هیپنوتیزم که نبود ، همه که نمی خواستن هیپنوتیزم شن.

دکتر روش های دیگه ای هم بلد بود که همه رو یه جایی ، توی تله مینداخت.

تست های زیادی داشت که از آدما می گرفت.
حدسایی می زد و بهشون یه دستی می زد که همه چیزو می دونه !

پس بهتره خودشون بگن ، که دکتر زودتر بتونه کمکشون کنه !

ورزشکارا ، بازیگرای معروف ، مدیرا ، حتی آدم های مهم دولتی ، یا خانواده هاشون... رازهایی رو لو می دادن ، چون دکتر رو ، محرم می دونستن !

جزو گروه خودشون ، حسابش میکردن !

حتی زن یکی از آدمای مهم ، به دکتر گفته بود که خیانت کرده، اما شوهرش نمی دونه...

خلاصه مطب دکتر شده بود محل اسرار نگو !

دکتر علوی با همه آدم گنده ها ، ارتباط نزدیک داشت ، فقط پیش اون می رفتن چون سفارش شده بود. یعنی امتحان شده بود...

به رازداریش ، شکی نداشتن.

برای همین گاهی برای درمان زودتر ، هیپنوتیزم هم قبول می کردن و وقتی که به هوش میامدن ، مریم ازشون حق السکوت می خواست !

وگرنه تهدید !

تازه موقع خواب ، جیباشونم خالی می کردن و بدون پول می فرستادنشون برن !

به دلیل ضبط کردن صداشون ، موقع هیپنوتیزم و برداشتن فیلم ، ازشون کلی آتو داشتن.

این یه کار کاملا مجرمانه ست !

تو اتاقی که فردی هیپنوتیزم میشه ، صدا ضبط کردن و فیلم برداری ممنوعه !

دکتر ، از زیبایی مریم استفاده می کرد و همه ی آدما رو یه جوری جلب می کرد ، که به هیپنوتیزم تن در بدن !

می گفت : هیپنوتیزور شما ، همین مریم خانم گله .
دستیار باهوشم !

اونا هم از ما بهترون بودن.

همه شون یه مقام گنده داشتن ، به شهرت دکتر و معصومیت صورت مریم ، اعتماد می کردن !

و بعد دکتر بلد بود چیزایی ازشون بکشه بیرون ، که همه آدم ها پنهان می کنن.

بعدا هم روشون نمیشد به کسی بگن چی شده و مجبور بودن مدام به دکتر حق السکوت بدن !

الان این دختره، نامزدت ، در خطره !

به خاطر اینکه فکر میکنم مریم ، یه کاری رو ذهن نامزدت انجام داده.

انقدر از دکتر علوی یاد گرفته که ذهن این بچه رو شستشو بده !

من نمی دونم باهاش چیکار کرده ، ولی دیدم نامزدت ، حواسش درست سر جاش نیست...
انگار ترسیده ! ولی نمیدونه از چی !

من حالت چشمای مریمو می شناسم ، وقتی داشت به اون دختر جوون ، نامزدت ، نگاه میکرد..من این حالتو قبلا هم توی صورتش دیدم.
مریم مریضه...
ازش دوری کنید !


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_سوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی

محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !

بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !

در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.



گفتم : مریم خیانت کرده ؟!

گفت : تو خبر نداری !

اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !

دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !

همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !

بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !

حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .

شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !

فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !

حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.

یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !

می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...

به زور کتک یا هر چی !

مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟

خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....

گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.

می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !

- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.

حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،

اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.

مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !

سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !

حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.

خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...

حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !

تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !

نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...

الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !

گفتم : الان چرا ؟

گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !

یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...

ما می خندیدیم !

خب ، ظاهرا راست می گفته !

گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟

گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.

اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
قسمت 65
#رمان
#خواب_گل_سرخ
در اینستاگرام رسمی من منتشر شد
#چیستایثربی_کانال_رسمی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
در این کانال🔼🔼🔼🔼🔼
فقط قصه های من از جمله
#خواب_گل_سرخ ؛ پشت هم می آید


#فقط_قصه
#چیستا_دو


#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chistaa_2
_گفتی ارث ؟ چقدر ؟
_خیلی زیاد...همه ی اموالش..اون خیلی پولدار بود...
_پس ....
_آره...همونکه تو فکر میکنی !

از قسمت66
#خواب_گل_سرخ
#رمان
#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی

محسن گفت : احتمالا مریم ، روی ذهن حامد کار کرده !

بعضیا دوست دارن ، سرنوشت آدما رو به بازی بگیرن.
شاید به خاطر اینکه ، خودش خیانت کرده ، حالا دلش می خواد خیانت حامد رو ببینه ، که حس نکنه آدم بدیه !

در مورد تو هم ، که می خواد تو منو دیگه نخوای !
معلومه چرا... نقشه ای داره حتما.



گفتم : مریم خیانت کرده ؟!

گفت : تو خبر نداری !

اون خودش خواست با اون مرد ، عروسی کنه.
با همون استاد دانشگاه پولداری که خود مریم ، دنبالش بود !

دروغ میگه که خانواده ش ، به زور ، شوهرش دادن !

همه زندگیش این شده بود که دنبال اون استاده باشه،بالاخره هم تورش کرد !

بعدم هر کاری می گفت ، می کرد...
هر لباسی می گفت ، می پوشید...
هر جا می گفت ، می رفت !

حتی همین روانپزشکه...
اینم شوهرش بهش معرفی کرد .

شاید شوهره هم سهمی داشت ، نمی دونم !

فقط موقعی ، همه چیز ؛ لو میره که یه شاکی خصوصی پیدا میشه !

حکم جلب دکتر علوی رو که گرفتن ، مریم مجبوره فراری شه.

یه دفعه قیافه شو عوض کرد...
چادر سرش کرد ، دیگه جایی آفتابی نشد !

می دونی ، اون خیلی دلش می خواد که حامد فکر کنه به زور شوهرش دادن !...

به زور کتک یا هر چی !

مثلا حبسش کردن یا اینکه تهدیدش کردن !
نمی دونم چرا ؟

خانواده ش اینجوری نبودن ، به اون گفته بودن :
می تونی برای حامد صبر کنی ! اگه میخوای....

گفته بود : نه ، من می خوام با این استاده عروسی کنم ، حامد رو مثل برادر ، دوست دارم.

می خوام شوهرم ، منو ببره خارج ! گفته بود از اینجا بیزاره ...
استاده ، اقامت آمریکا داره !

- چرا خب ؟
- چون نمی تونست حامد رو بدوشه یا...
آدم با کسی که بزرگ شده ، رودروایسی داره.

حامد ، فقط یه والیبالیست بود ، میلیاردر نبود !
و یادت نره ، حامد می خواست ایران بمونه ،

اما این مرد خیلی پولدار بود و مهم تر از همه ، اقامت آمریکا داشت.

مریم ، اولین شرطی که گذاشت ، گفت ؛
باید یه خونه به اسمم کنی و بعد شرط های دیگه ش شروع شد !

سفرای خارج ، سرویسای طلا و...
اصلا این مریم نبود !

حامد ، تصوری که از مریم داره ، بچه گیهای مریمه.

خانواده ها سنتی بودن ، اجازه نمی دادن اینا زیاد صمیمی شن ! یا با هم تنها باشن ...

حامد ، دوران نوجوانی مریمو از دور دیده !
خودش ، همش درگیر تیم جوانان والیبال بود و اردوهای خارج از کشور !

تصوری که داره ، اون مریم پاک بچه ساله !

نمی دونه که سال های نوجوانی ، مریم کاملا عوض میشه !
معیارش ، پول میشه و رفتن از ایران و...

الانم می خواد حامد نفهمه که این ازدواج ، کاملا با میل خودش صورت گرفته !

گفتم : الان چرا ؟

گفت : حتما نقشه ی فکر شده ای داره !

یادمه اون مرده تو دادگاه هی داد می زد...
می گفت : زن ، تو دنبال من بودی !...

ما می خندیدیم !

خب ، ظاهرا راست می گفته !

گفتم : صبر کن ، گیج شدم !
خب چرا می خواد من ، به تو نرسم ؟
یعنی منو هیپنوتیزم کرده ، که تو رو از یاد ببرم ؟

گفت : نه ، فراموشی تو که کار اون نیست !
بعد از سانحه و ضربه ی مغزی ، ممکنه پیش میاد.

اون کار بدتری کرده...
حامد رو عاشق تو کرده !
حامد طفلی رو ...

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ