🍃🍃🍃🍃🍃
تجربه های
#کلاس_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
می گم ، امسال سالگرد ازدواجمان بیا بریم یک جای جدید.
وای سی و هشت سال چه زود گذشت. چه شانسی آوردی که من زن ات شدم.
اصلا ولش کن سال دیگه که مو کاشتی دندون هات رو هم کاشتی ، یک میهمانی بگیریم .
من تو را همینجوری دوست دارم ولی موها ت رو رنگ کن، عطر بزن و بیا با هم بریم رستوران...
شانس ما سالگرد ازدواج ما شب تاسوعا شده !...
#اکرم_اصفهانی
فرازی از یک نوشته
از کلاس
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#کلاس_مجازی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
تجربه های
#کلاس_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
می گم ، امسال سالگرد ازدواجمان بیا بریم یک جای جدید.
وای سی و هشت سال چه زود گذشت. چه شانسی آوردی که من زن ات شدم.
اصلا ولش کن سال دیگه که مو کاشتی دندون هات رو هم کاشتی ، یک میهمانی بگیریم .
من تو را همینجوری دوست دارم ولی موها ت رو رنگ کن، عطر بزن و بیا با هم بریم رستوران...
شانس ما سالگرد ازدواج ما شب تاسوعا شده !...
#اکرم_اصفهانی
فرازی از یک نوشته
از کلاس
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#کلاس_مجازی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
Forwarded from Nazaninsin
Khooneye ma-Nazaninsin
Marjan Farsad
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#عاشقانه
#حامد_همایون
حالا من عاشقم یاتو/...
قدم بزن بامن
تو نم نم بارون /که مثل ما عاشق/نمیشه پیدا/
تقدیم به این همه دلبر ....شما!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#حامد_همایون
حالا من عاشقم یاتو/...
قدم بزن بامن
تو نم نم بارون /که مثل ما عاشق/نمیشه پیدا/
تقدیم به این همه دلبر ....شما!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
حالا من عاشقم یا تو ....
گاهی جوابش مهم نیست ...
رمان
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
گاهی جوابش مهم نیست ...
رمان
#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Audio
Morteza Pashaei - Eshgh Yani In (مرتضی پاشایی - عشق یعنی این)
✍ Download: http://v.blnk.fr/A1s2x2P7h...
🆔 @vituberbot
✍ Download: http://v.blnk.fr/A1s2x2P7h...
🆔 @vituberbot
برای اینکه زن باشی اول باید
"نه" گفتن را یاد بگیری ،
و بعد ، آگاهانه "بله" گفتن را ،
گاهی هم که حرف نمیزند،
خودت پیشقدم شو ،
دارت که نمیزنند !
فوقش میگوید:نه !
فدای سرت!
پشیمان میشود..
#چیستایثربی
"نه" گفتن را یاد بگیری ،
و بعد ، آگاهانه "بله" گفتن را ،
گاهی هم که حرف نمیزند،
خودت پیشقدم شو ،
دارت که نمیزنند !
فوقش میگوید:نه !
فدای سرت!
پشیمان میشود..
#چیستایثربی
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_دوم
#چیستایثربی
هیچ جا را نمی دیدم.
از کورسوی نوری که از یک پنجره ی دور
می آمد ، سایه ای روی دیوار در رفت و آمد بود.
سرم درد می کرد...
پس همه چیز ، واقعی بود !
درد ، همیشه نشانه ی واقعیت است.
زیرلب نالیدم ، من کجام ؟! اینجا کجاست ؟
کسی جوابی نداد...
شاید صدایم را نشنیدند !
نمی دانستم آنجا ، در آن اتاق تاریک چه می کنم !
آخرین خاطره ای که یادم میامد ، حرف زدن من با مریم بود و بعد صحبت های کوتاهی که بین من و محسن رد و بدل شد و اینکه باید می رفت تا داروهای حامد را پیدا کند.
سایه ای به سمت من آمد !
با صدای بلندتر گفتم : اینجا کجاست ؟
گفت : خونه ی من ! ... صدای محسن بود !
گفتم : خونه ی تو !
برای چی منو آوردی اینجا ؟!
گفت : جای دیگه نداشتم.
گفتم : مادرم !
گفت : به مینا زنگ زدم بیاد پیشش...
با مادر مینا صحبت کردم ، گفتم تو حالت خوب نیست ، موضوع اورژانسیه ، کسی هم نیست از مادرت نگهداری کنه.
گفتم : چرا منو آوردی خونه ت ؟
ببین ! باهات شوخی کردم که گفتم منو بدزد !
من هنوز آمادگی دزدیده شدن ندارم !
گفت : راستش منم آمادگی دزدی ندارم !
دزدی خیلی آدرنالین خونو بالا میبره و خب یه انرژی خیلی شدید در آدم ایجاد میکنه که آدم نمی دونه بعدش ، باهاش چیکار کنه !
تو یکی رو مجبور شدم همینجوری الابختکی بدزدم... تا فعلا ببینم چی میشه !
گفتم : چرا ؟
گفت : در خطری خانمی ، نمی فهمی ؟!
باید یه چیزایی رو بهت بگم ، به یه چیزایی که شک کرده بودم ، ولی این مدت ، عمدی سکوت کرده بودم تا رازها خودشونو لو بدن !
تا بتونم یه دلیل یا سرنخ درست حسابی ، پیدا کنم...
امروز صبح ، تو بیمارستان ، همه چیز تبدیل به یقین شد.
گفتم : منو چه جوری آوردی اینجا ؟!
گفت : تو چاییت ، خواب آور ریختم.
مطمئن باش تو سرت نکوبیدم ، اگه سرت درد می کنه ، چون زیادی خوابیدی.
خب حالا دقیق گوش بده ، ببین چی میگم.
حامد؛ برادرتو می شناخته !
ظاهرا برادر تو ، توی دوران سربازی ، با حامد هم دوره بوده.
مریم امروز بهم گفت. یواشکی !
گفتم : تو با مریم حرف زدی ؟
گفت : من تا همین جا حرف زدم ، تا همین جا که برگشت ، گفت :
شما هر کمکی هم که به حامد بکنین ، جای دوری نمیره. حامدم خیلی به داداش مانا کمک کرده !
داداش مانا افسردگی حاد داشته. تو سربازی ، حامد خیلی از کارارو براش انجام می داده ،
تا اینکه به دلیل عدم تعادل روانی معافش می کنن !
گفتم : خب حالا که چی ؟
برادرمو می شناخته که می شناخته !
گفت : خب نه ، حالا بقیه شو گوش کن !....
اون پرستاری که اونجا بود ، منو کشید کنار و گفت : ببخشید...فضولی نباشه، قصدم خیره... شما نسبتی با این خانواده دارین ؟
گفتم : بله ، دوست خانوادگیشونم و انشالله قراره که من با این مانا خانم که الان دیدید ، ازدواج کنم .
گفت : تو رو خدا ؛ از این مریم دوری کنید !
نذار با نامزدت تنها باشه...
حواست چهار چشمی بهش باشه...کاش همسایه نبودین !
تا نگاه مریمو به نامزدت دیدم ، و اون دختر جوونو ... یه چیزی ، تو دلم هری ریخت پایین!
اون خطرناکه ! شما نمیدونید ، این زن ، خیلی خطرناکه...
__چی؟! خطرناک ؟!...
یخ کردم !...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_دوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_شصت_و_دوم
#چیستایثربی
هیچ جا را نمی دیدم.
از کورسوی نوری که از یک پنجره ی دور
می آمد ، سایه ای روی دیوار در رفت و آمد بود.
سرم درد می کرد...
پس همه چیز ، واقعی بود !
درد ، همیشه نشانه ی واقعیت است.
زیرلب نالیدم ، من کجام ؟! اینجا کجاست ؟
کسی جوابی نداد...
شاید صدایم را نشنیدند !
نمی دانستم آنجا ، در آن اتاق تاریک چه می کنم !
آخرین خاطره ای که یادم میامد ، حرف زدن من با مریم بود و بعد صحبت های کوتاهی که بین من و محسن رد و بدل شد و اینکه باید می رفت تا داروهای حامد را پیدا کند.
سایه ای به سمت من آمد !
با صدای بلندتر گفتم : اینجا کجاست ؟
گفت : خونه ی من ! ... صدای محسن بود !
گفتم : خونه ی تو !
برای چی منو آوردی اینجا ؟!
گفت : جای دیگه نداشتم.
گفتم : مادرم !
گفت : به مینا زنگ زدم بیاد پیشش...
با مادر مینا صحبت کردم ، گفتم تو حالت خوب نیست ، موضوع اورژانسیه ، کسی هم نیست از مادرت نگهداری کنه.
گفتم : چرا منو آوردی خونه ت ؟
ببین ! باهات شوخی کردم که گفتم منو بدزد !
من هنوز آمادگی دزدیده شدن ندارم !
گفت : راستش منم آمادگی دزدی ندارم !
دزدی خیلی آدرنالین خونو بالا میبره و خب یه انرژی خیلی شدید در آدم ایجاد میکنه که آدم نمی دونه بعدش ، باهاش چیکار کنه !
تو یکی رو مجبور شدم همینجوری الابختکی بدزدم... تا فعلا ببینم چی میشه !
گفتم : چرا ؟
گفت : در خطری خانمی ، نمی فهمی ؟!
باید یه چیزایی رو بهت بگم ، به یه چیزایی که شک کرده بودم ، ولی این مدت ، عمدی سکوت کرده بودم تا رازها خودشونو لو بدن !
تا بتونم یه دلیل یا سرنخ درست حسابی ، پیدا کنم...
امروز صبح ، تو بیمارستان ، همه چیز تبدیل به یقین شد.
گفتم : منو چه جوری آوردی اینجا ؟!
گفت : تو چاییت ، خواب آور ریختم.
مطمئن باش تو سرت نکوبیدم ، اگه سرت درد می کنه ، چون زیادی خوابیدی.
خب حالا دقیق گوش بده ، ببین چی میگم.
حامد؛ برادرتو می شناخته !
ظاهرا برادر تو ، توی دوران سربازی ، با حامد هم دوره بوده.
مریم امروز بهم گفت. یواشکی !
گفتم : تو با مریم حرف زدی ؟
گفت : من تا همین جا حرف زدم ، تا همین جا که برگشت ، گفت :
شما هر کمکی هم که به حامد بکنین ، جای دوری نمیره. حامدم خیلی به داداش مانا کمک کرده !
داداش مانا افسردگی حاد داشته. تو سربازی ، حامد خیلی از کارارو براش انجام می داده ،
تا اینکه به دلیل عدم تعادل روانی معافش می کنن !
گفتم : خب حالا که چی ؟
برادرمو می شناخته که می شناخته !
گفت : خب نه ، حالا بقیه شو گوش کن !....
اون پرستاری که اونجا بود ، منو کشید کنار و گفت : ببخشید...فضولی نباشه، قصدم خیره... شما نسبتی با این خانواده دارین ؟
گفتم : بله ، دوست خانوادگیشونم و انشالله قراره که من با این مانا خانم که الان دیدید ، ازدواج کنم .
گفت : تو رو خدا ؛ از این مریم دوری کنید !
نذار با نامزدت تنها باشه...
حواست چهار چشمی بهش باشه...کاش همسایه نبودین !
تا نگاه مریمو به نامزدت دیدم ، و اون دختر جوونو ... یه چیزی ، تو دلم هری ریخت پایین!
اون خطرناکه ! شما نمیدونید ، این زن ، خیلی خطرناکه...
__چی؟! خطرناک ؟!...
یخ کردم !...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_شصت_و_دوم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chistaa_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستا_وان
خیلی دلم میخواست در نمایشنامه خوانی ؛ بازیگر نقش چیستا، شبیه جوانی خودم باشد ،تااین دختر۱۷ ساله را دیدم...انگار ۱۷ سالگی من است
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#چیستا_وان
@chista_1
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#چیستا_وان
@chista_1
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
سعی کنیم متفاوت بنویسیم
مثالی از هنر جویان
#کلاس_مجازی
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
هزار بار به دوستت دارم هایی که نگفتی فکر کردم ..دوستت دارم هایی که از چشمانت خواندم ...دوستت دارم هایی که درشعرهایت موج میزد و در دلت، جا گذاشته بودی.
#زهرا_دهقانی
از
هنر جویان کلاس نوشتن خلاق #چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
سعی کنیم متفاوت بنویسیم
مثالی از هنر جویان
#کلاس_مجازی
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
هزار بار به دوستت دارم هایی که نگفتی فکر کردم ..دوستت دارم هایی که از چشمانت خواندم ...دوستت دارم هایی که درشعرهایت موج میزد و در دلت، جا گذاشته بودی.
#زهرا_دهقانی
از
هنر جویان کلاس نوشتن خلاق #چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊🍊
رضا قیصریه گفت: اگر از هند و تركیه نویسندگانی برنده جایزه بوكر و نوبل میشوند به این دلیل است كه آنها با جهان ارتباط فرهنگی دارند، در صورتی كه نویسندگان و شاعران ایران از این امكانات بهرهمند نیستند.
رضا قیصریه -نویسنده- اظهار داشت: قبل از اینكه این سؤال مطرح شود كه چرا ایرانیان برنده نوبل ادبیات نشدهاند باید این سؤال مطرح شود كه به چه دلیل باید برنده این جایزه شویم؟
آیا ما ادبیات دیگران را میشناسیم كه فكر كنیم ادبیات ایران از دیگر ادبیاتهای جهان برتر است؟
وی ادامه داد: آثار نویسندگان ایرانی كه به زبانهای اروپایی ترجمه شده هیچ برد نداشته است و اخیرا نویسندگانی كه خودشان در اروپا زندگی میكنند توانستهاند كه آثاری را عرضه كنند.
قیصریه افزود: اگر نویسندگان اروپایی آثارشان دارای یك ساختار فكری است به این دلیل است كه ادبیات آنها ریشه در خیلی چیزهای دیگر مثل فلسفه دارد.
درست است كه داستاننویسی ما حدود صد سال قدمت دارد اما این خیلی كم است و هنوز انتظار یك رمان خوب را نباید از این ادبیات داشت.
#رضا_قیصریه
#نویسنده
درباره
#نوبل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
رضا قیصریه گفت: اگر از هند و تركیه نویسندگانی برنده جایزه بوكر و نوبل میشوند به این دلیل است كه آنها با جهان ارتباط فرهنگی دارند، در صورتی كه نویسندگان و شاعران ایران از این امكانات بهرهمند نیستند.
رضا قیصریه -نویسنده- اظهار داشت: قبل از اینكه این سؤال مطرح شود كه چرا ایرانیان برنده نوبل ادبیات نشدهاند باید این سؤال مطرح شود كه به چه دلیل باید برنده این جایزه شویم؟
آیا ما ادبیات دیگران را میشناسیم كه فكر كنیم ادبیات ایران از دیگر ادبیاتهای جهان برتر است؟
وی ادامه داد: آثار نویسندگان ایرانی كه به زبانهای اروپایی ترجمه شده هیچ برد نداشته است و اخیرا نویسندگانی كه خودشان در اروپا زندگی میكنند توانستهاند كه آثاری را عرضه كنند.
قیصریه افزود: اگر نویسندگان اروپایی آثارشان دارای یك ساختار فكری است به این دلیل است كه ادبیات آنها ریشه در خیلی چیزهای دیگر مثل فلسفه دارد.
درست است كه داستاننویسی ما حدود صد سال قدمت دارد اما این خیلی كم است و هنوز انتظار یك رمان خوب را نباید از این ادبیات داشت.
#رضا_قیصریه
#نویسنده
درباره
#نوبل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
دولتآبادی گفت : مسلما برنده شدن یك نویسنده یا شاعر ایرانی در معرفی و ارتقاء ادبیات ما خیلی تأثیر خواهد داشت، اما اكنون من دیگر به این موضوع نمیاندیشم....
#محمود_دولت_آبادی
#نوبل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#محمود_دولت_آبادی
#نوبل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی