Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_نهم
#چیستایثربی
چراغ های خانه روشنند ،
چراغ های خیابان ، روشن تر.
من کنار پنجره ام و به بیرون نگاه می کنم.
کتری برای خودش آرام آرام روی اجاق گاز ، قل قل می کند ، مثل قلب من...
یکنفر در درونم می گوید :
"بلند شو مانا ، الان میترکه".
چی میترکه ؟!
"کتری میترکه" !
نه قلب منه که داره میترکه !
به بیرون نگاه می کنم...
از طبقه ی پایین ، دیگر صدای گریه به گوش نمی رسد ، همه چیز آرام است.
انگار خواب گل سرخ حامد ، همه ی ما را به خواب زمستانی فرو برده است.
دستگاه هایی به او وصل کرده اند ، مریم نگذاشت او را به بیمارستان ببرند.
دکتر می خواست یک پرستار تمام وقت اینجا باشد.
مریم گفت : خودم پرستاریشو می کنم.
با این وجود ، روزی دو ساعت ، یک پرستار مرد حرفه ای ، سر می زند و همه چیز را چک
می کند.
اما درباره ی تصمیم حامد...
هرگز نفهمیدیم چه بود !
مریم ؛ به وکیل گفته بود که نمی خواهد نامه باز شود !
وکیل گفته بود : این حق قانونی حامد است ، نامه باید در حضور مریم ، خوانده شود !
مریم گفته بود : جواب نامه هر چه باشد ، من کنار گل سرخم می مانم !
دستگاه ها را باز نمی کنم...
اتفاقی ناگهانی برای وکیل افتاد که باید فوری به خارج از کشور می رفت ، ظاهرا پسرش در آمریکا، دچار مشکل شده بود ، شاید آن اتفاق آنقدر مهم بود که وقت نکرد قبلش نامه را بخواند.
گفت : بر می گردم ، بعد...
ما نفهمیدیم حامد درون نامه چه نوشته بود !
اما می دانستیم که یک روز می فهمیم.
بالاخره وکیل از خارج، باز می گشت و نامه باز می شد ؛...
ولی تا آن موقع ، مریم ، کنار حامد نشسته بود و نزدیک گوشش زمزمه می کرد ،...
از کودکی هایشان می گفت
و نمی دانم چه می گفت !
و نمی خواستم بدانم...
محسن می رفت و می آمد.
تمام کارهای خانه ، روی دوش او بود ، چه کارهای مردانه و چه زنانه.
اصلا انگار فقط او بود و این دو خانه !
انگار همه دچار خواب بودیم ، جز او !
محسن ، مثل نسیم می آمد ،
و همه ی پنجره های بسته ی دو خانه ، رو به باغ ها ، باز می شد...
و من هر بار که می آمد ، فقط حس می کردم عطر بهار ، وارد اتاقها می شود.
همین !...
چیزی به هم نمی گفتیم ، یک نگاه پنهانی ، کافی بود تا حال هم را بفهمیم...
انگار روح ما دو نفر ؛ دستهایشان به هم گره خورده بود.
در این شرایط ، حرف زدن درباره ی هر چیز دیگر ، خنده دار بود !
به خصوص با صدای گریه های مدام عسل ، که دلیلش را اصلا نمی فهمیدم !
انگار چیزی را از پیش حس کرده بود ،
که مدام، سرش را روی زانوی من ،
می گذاشت،گریه می کرد و می گفت:
هر جا میری ، منم ببر ! قول میدی؟!
منتظر وکیل حامد بودیم که زودتر، از خارج
باز گردد.
نه برای اینکه خسته شده بودیم ، نه!....
فقط می خواستیم ببینیم تصمیم حامد ، به سرنوشت کس دیگری مثل مریم و عسل هم ، ربط پیدا می کرد ؟
مریم ، جوان بود ، حتما خواستگارانی
می آمدند، و عسل به حمایت پدرانه ، نیاز داشت.
مریم ؛ اما عاشق بود ،
و دلم می خواست بدانم ، تصمیم حامد در این وضعیت بحرانی ، چه بوده !
تصمیم درباره زندگی خودش یا دیگران ؟!
از آن روزها ؛ چیز زیادی یادم نمی آید ، جز لحظه های انتظار طولانی ، که پشت هم آمدند و رفتند ،...
تا آن روز مهم ، که محسن به من گفت :
کجا میری این وقت غروب ؟
در دلم گفتم : نپرس !...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_نهم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_چهل_و_نهم
#چیستایثربی
چراغ های خانه روشنند ،
چراغ های خیابان ، روشن تر.
من کنار پنجره ام و به بیرون نگاه می کنم.
کتری برای خودش آرام آرام روی اجاق گاز ، قل قل می کند ، مثل قلب من...
یکنفر در درونم می گوید :
"بلند شو مانا ، الان میترکه".
چی میترکه ؟!
"کتری میترکه" !
نه قلب منه که داره میترکه !
به بیرون نگاه می کنم...
از طبقه ی پایین ، دیگر صدای گریه به گوش نمی رسد ، همه چیز آرام است.
انگار خواب گل سرخ حامد ، همه ی ما را به خواب زمستانی فرو برده است.
دستگاه هایی به او وصل کرده اند ، مریم نگذاشت او را به بیمارستان ببرند.
دکتر می خواست یک پرستار تمام وقت اینجا باشد.
مریم گفت : خودم پرستاریشو می کنم.
با این وجود ، روزی دو ساعت ، یک پرستار مرد حرفه ای ، سر می زند و همه چیز را چک
می کند.
اما درباره ی تصمیم حامد...
هرگز نفهمیدیم چه بود !
مریم ؛ به وکیل گفته بود که نمی خواهد نامه باز شود !
وکیل گفته بود : این حق قانونی حامد است ، نامه باید در حضور مریم ، خوانده شود !
مریم گفته بود : جواب نامه هر چه باشد ، من کنار گل سرخم می مانم !
دستگاه ها را باز نمی کنم...
اتفاقی ناگهانی برای وکیل افتاد که باید فوری به خارج از کشور می رفت ، ظاهرا پسرش در آمریکا، دچار مشکل شده بود ، شاید آن اتفاق آنقدر مهم بود که وقت نکرد قبلش نامه را بخواند.
گفت : بر می گردم ، بعد...
ما نفهمیدیم حامد درون نامه چه نوشته بود !
اما می دانستیم که یک روز می فهمیم.
بالاخره وکیل از خارج، باز می گشت و نامه باز می شد ؛...
ولی تا آن موقع ، مریم ، کنار حامد نشسته بود و نزدیک گوشش زمزمه می کرد ،...
از کودکی هایشان می گفت
و نمی دانم چه می گفت !
و نمی خواستم بدانم...
محسن می رفت و می آمد.
تمام کارهای خانه ، روی دوش او بود ، چه کارهای مردانه و چه زنانه.
اصلا انگار فقط او بود و این دو خانه !
انگار همه دچار خواب بودیم ، جز او !
محسن ، مثل نسیم می آمد ،
و همه ی پنجره های بسته ی دو خانه ، رو به باغ ها ، باز می شد...
و من هر بار که می آمد ، فقط حس می کردم عطر بهار ، وارد اتاقها می شود.
همین !...
چیزی به هم نمی گفتیم ، یک نگاه پنهانی ، کافی بود تا حال هم را بفهمیم...
انگار روح ما دو نفر ؛ دستهایشان به هم گره خورده بود.
در این شرایط ، حرف زدن درباره ی هر چیز دیگر ، خنده دار بود !
به خصوص با صدای گریه های مدام عسل ، که دلیلش را اصلا نمی فهمیدم !
انگار چیزی را از پیش حس کرده بود ،
که مدام، سرش را روی زانوی من ،
می گذاشت،گریه می کرد و می گفت:
هر جا میری ، منم ببر ! قول میدی؟!
منتظر وکیل حامد بودیم که زودتر، از خارج
باز گردد.
نه برای اینکه خسته شده بودیم ، نه!....
فقط می خواستیم ببینیم تصمیم حامد ، به سرنوشت کس دیگری مثل مریم و عسل هم ، ربط پیدا می کرد ؟
مریم ، جوان بود ، حتما خواستگارانی
می آمدند، و عسل به حمایت پدرانه ، نیاز داشت.
مریم ؛ اما عاشق بود ،
و دلم می خواست بدانم ، تصمیم حامد در این وضعیت بحرانی ، چه بوده !
تصمیم درباره زندگی خودش یا دیگران ؟!
از آن روزها ؛ چیز زیادی یادم نمی آید ، جز لحظه های انتظار طولانی ، که پشت هم آمدند و رفتند ،...
تا آن روز مهم ، که محسن به من گفت :
کجا میری این وقت غروب ؟
در دلم گفتم : نپرس !...
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_نهم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
Audio
Forwarded from چیستا_وان
هم
گردتر بودم،هم خیلی جوانتر ، هم مجری کارشناس یک برنامه درباره ی زنان با تهیه کنندگی خانم هیات .شبکه 3/ در پارک قیطریه تهران ضبط میشد.
حتی دوران بارداری ؛ هفت صبح قیطریه بودم!
#چیستا_وان
@chista_1
گردتر بودم،هم خیلی جوانتر ، هم مجری کارشناس یک برنامه درباره ی زنان با تهیه کنندگی خانم هیات .شبکه 3/ در پارک قیطریه تهران ضبط میشد.
حتی دوران بارداری ؛ هفت صبح قیطریه بودم!
#چیستا_وان
@chista_1
ودر من ؛ تمام زنان جهان
تو را فریاد میکشند!
بمان!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاهم
#پست_بعدی_اینستاگرام
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
تو را فریاد میکشند!
بمان!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاهم
#پست_بعدی_اینستاگرام
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#پوران و
#ویگن
این موسیقی خاطره آفرین ،
هدیه ای از یک دوست ....
پدرم و مادرم ؛ در جوانی آن را میخواندند....
خدا به مادرانمان ، عمر باعزت و سلامت
و به پدران رفته ؛ آرامش ، در جوار نور الهی عطا کند.الهی آمین.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#ویگن
این موسیقی خاطره آفرین ،
هدیه ای از یک دوست ....
پدرم و مادرم ؛ در جوانی آن را میخواندند....
خدا به مادرانمان ، عمر باعزت و سلامت
و به پدران رفته ؛ آرامش ، در جوار نور الهی عطا کند.الهی آمین.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
تو نور میشوی ،
تو دور میشوی ،
تو جاودان و جاودان ،
پیش خدا بمان !
دعایمان کن برادر همه ی ما
شهید
#محسن_حججی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
تو دور میشوی ،
تو جاودان و جاودان ،
پیش خدا بمان !
دعایمان کن برادر همه ی ما
شهید
#محسن_حججی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من رختهای جهان را شسته بودم ،
موهایش را شانه کرده بودم ،
دامادش کرده بودم ،
اما عروسی اش دعوت نشده بودم....
ای جهان
ای جهان بی وفا
دلم قدر ده جمعه ؛ گریه میخواهد
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
موهایش را شانه کرده بودم ،
دامادش کرده بودم ،
اما عروسی اش دعوت نشده بودم....
ای جهان
ای جهان بی وفا
دلم قدر ده جمعه ؛ گریه میخواهد
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
اگر کوه ها به لرزه در آمدند، تو پا برجا و استوار باش.
امام علی علیه السلام
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
امام علی علیه السلام
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
از صفحه دیگران
#او_یکزن
#صفحه ی آمنه عزیز
باسپاس از لطف دوستان
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#او_یکزن
#صفحه ی آمنه عزیز
باسپاس از لطف دوستان
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
خودم را به اسم توصدا میکنم
از این پس؛
از انتهای هر جاده
سواری میرسد ؛ که خبرهای خوب دارد ،
من ازشب تاصبح ؛
نگهبان خاموش جاده های خوش خبرم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
از این پس؛
از انتهای هر جاده
سواری میرسد ؛ که خبرهای خوب دارد ،
من ازشب تاصبح ؛
نگهبان خاموش جاده های خوش خبرم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
امروز دو نکته ی جدید یاد گرفتم ؛
1-عشق فقط سراغ کسانی میرود که به آن باور دارند
2.میتوان در زمان حرکت کرد.آرزویی که
#انیشتین داشت...ولی سرعتی ، بیش از سرعت نور لازم بود.
شاید قدرت عشق در قوانین فیزیک ، جایی ندارد ؛
اما خدا انسان را بر اساس عشق آفرید ؛
آدم عاشق استوار و وفادار ؛ قدرت حرکت در زمان را دارد...
چرا و چگونه اش را ؛ کم کم در پستهایم میفهمید !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
1-عشق فقط سراغ کسانی میرود که به آن باور دارند
2.میتوان در زمان حرکت کرد.آرزویی که
#انیشتین داشت...ولی سرعتی ، بیش از سرعت نور لازم بود.
شاید قدرت عشق در قوانین فیزیک ، جایی ندارد ؛
اما خدا انسان را بر اساس عشق آفرید ؛
آدم عاشق استوار و وفادار ؛ قدرت حرکت در زمان را دارد...
چرا و چگونه اش را ؛ کم کم در پستهایم میفهمید !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
از صفحه ی دیگران.صفحه اقای هوشنگ افخمی فرد
باسپاس
لباس_مزون ماندانا:
ادرس کانال تلگرام:
🔵
https://t.me/joinchat/AAAAAEBPj8BH2EC19AW-YQ
باسپاس
لباس_مزون ماندانا:
ادرس کانال تلگرام:
🔵
https://t.me/joinchat/AAAAAEBPj8BH2EC19AW-YQ
از صفحه دیگران
سپاس از لطف دوستان و یادداشتها و نقدهایشان بر کتابهای من
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
سپاس از لطف دوستان و یادداشتها و نقدهایشان بر کتابهای من
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
ادامه از پست بالا
از صفحه ی دوستان
کپشن عکس کتاب پستچی
#پستچی
ناشر ایرانی
#قطره
88973351
کتابفروشیهای معتبر
شهر کتابها
@chistaa_yasrebii
از صفحه ی دوستان
کپشن عکس کتاب پستچی
#پستچی
ناشر ایرانی
#قطره
88973351
کتابفروشیهای معتبر
شهر کتابها
@chistaa_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
خودم را به اسم توصدا میکنم
از این پس؛
از انتهای هر جاده
سواری میرسد ؛ که خبرهای خوب دارد ،
من ازشب تاصبح ؛
نگهبان خاموش جاده های خوش خبرم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
از این پس؛
از انتهای هر جاده
سواری میرسد ؛ که خبرهای خوب دارد ،
من ازشب تاصبح ؛
نگهبان خاموش جاده های خوش خبرم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
Forwarded from چیستا_وان
#خواب_گل_سرخ
قسمت پنجاه
بزودی
پیج اصلی اینستاگرام
Yasrebi_chista/اینستاگرام
#بمان!
@chistaa_yasrebii
@chista_1کانال دوستان نزدیکتر
قسمت پنجاه
بزودی
پیج اصلی اینستاگرام
Yasrebi_chista/اینستاگرام
#بمان!
@chistaa_yasrebii
@chista_1کانال دوستان نزدیکتر
به سه گروه فکر میکردم :
■آدمهایی که در برابر رویدادها ؛ واکنش نشان میدهند و حرف میزنند ؛
■آدمهایی که در برابر رویدادها ؛ عمدا سکوت میکنند ؛ تا متهم به چیزی نشوند ؛ و فقط به مطرح کردن خود ادامه میدهند ؛
■آدمهایی که آنقدر گیجند و خراب ، که اصلا نمیفهمند رویدادی اتفاق افتاده ، و یا در شرف وقوع است!
کمی فکر کنید...
یا صفحه های اینستاگرام و کانالها را نگاه کنید ؛ این آدمها ؛ از هم قابل تشخیصند.....
در
#قرآن_کریم آمده است :
فرق است بین بنده ای که حرف میزند و بنده ای که حرف نمی زند...
بله دوستان من ؛ حتما فرق است...
شاید با سکوت و گنگی ؛ در این دنیا سود بیشتری به دست آوریم ؛ ولی جایی باید جوابگو باشیم...
جایی که خیلی دیر و دور نیست...
من امروز فهمیدم خیلی دور نیست !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
■آدمهایی که در برابر رویدادها ؛ واکنش نشان میدهند و حرف میزنند ؛
■آدمهایی که در برابر رویدادها ؛ عمدا سکوت میکنند ؛ تا متهم به چیزی نشوند ؛ و فقط به مطرح کردن خود ادامه میدهند ؛
■آدمهایی که آنقدر گیجند و خراب ، که اصلا نمیفهمند رویدادی اتفاق افتاده ، و یا در شرف وقوع است!
کمی فکر کنید...
یا صفحه های اینستاگرام و کانالها را نگاه کنید ؛ این آدمها ؛ از هم قابل تشخیصند.....
در
#قرآن_کریم آمده است :
فرق است بین بنده ای که حرف میزند و بنده ای که حرف نمی زند...
بله دوستان من ؛ حتما فرق است...
شاید با سکوت و گنگی ؛ در این دنیا سود بیشتری به دست آوریم ؛ ولی جایی باید جوابگو باشیم...
جایی که خیلی دیر و دور نیست...
من امروز فهمیدم خیلی دور نیست !
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii