چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساخت استیکر :بهار مریی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_هشتم
#چیستایثربی

زن همسایه داشت سعی می کرد مریم را آرام کند.

عسل گریه می کرد ، درست نمی فهمید که چه اتفاقی افتاده است ، ولی خیلی درباره اش شنیده بود.

نمی دانستم بین اتاق ها برای چه می دوم ؟
چه می خواهم ؟

من هم باید آماده می بودم !
دلم می خواست فریاد بزنم خدایا کمک ! ....
یک کمک برای ما بفرست !

چگونه مریم را آرام کنم ؟
خودم را چگونه آرام کنم !

حامد ؛ در تمام این مدت ، قوت قلب ما بود ، دلگرمی این دو خانواده !

خدا را شکر می کردم که مسکن های قوی مادرم ، باعث شد که با جیغ مریم ، بیدار نشود...

خدا را شکر که جز من ، کسی چنین دردی را نمی دید !

می دانستم وقتی مریم ؛ حامد را بدون خداحافظی ، درآن حال ، تنها دراتاق یافته ، چه احساسی پیدا کرده !

او لحظات آخر ؛ کنار حامد نبود !

با شادی ، سیب خریده بود ، ناگهان دیده بود که حامد رفته است !

نکند فهمیده بودی آقا حامد ؟
نکند عمدا بیرونش فرستادی که آن لحظه نباشد ، قهرمان ؟

نمی دانستم چه می کنم ، بی فکر ، به سمت آپارتمان خودمان دویدم ، لای در اتاق مادر را باز کردم تا مطمئن شوم که بیدار نشده...

مانتو و شالم را برداشتم ، به سمت کوچه دویدم ، نمی دانستم برای چه !

شاید برای اینکه سراغ دکتر حامد بروم...

فقط یک تلفن کافی بود ؛ دکترگفته بود ، وقتی این اتفاق افتاد ، باید دستگاه هایی ، به او وصل شود.

ادامه یا ادامه ندادن این وضع ، به عهده ی خود حامد است...

حامد هم تصمیمش را نوشته ، وکیل ، ثبتش کرده ، و به مریم داده بود.
اجازه نداده بود حتی مریم ، آن را بخواند !

ما نمی دانستیم سرنوشت حامد چه می شد ، او قیم خودش بود و ادامه ، یا عدم ادامه ی
زندگی اش ، به انتخاب خودش بستگی داشت.

در کوچه می دویدم و نمی دانستم چرا می دوم و نمی دانستم از چه فرار می کنم !

یا کجا می گریزم ؟

داشتم می دویدم که ناگهان جهان ، مقابل چشمانم تار شد !

حس کردم زمین زیر پایم ناگهان خالی شد !
محکم زمین خوردم !
بی حرکت مطلق ...حسی شبیه فلجی !
دیگر نمی توانستم بلند شوم...

نمی دانم چقدر گذشت که صدایی آشنا گفت :
" بلند شو !
آدم با یه زمین خوردن که تموم نمیشه...
بلند میشه ! ... "

نگاه کردم ، محسن بود !

یعنی باید همیشه ، در بدترین لحظات می رسید ؟!
یعنی واقعا ، جواب دعای من بود ، از سمت خداوند ؟

همان لحظه که دعا می کردم کمکی برسد...
و باز محسن ؟!
باز هم او !

همان که به من ، تنفس مصنوعی داد...
همان که مرا ، از زیر لگدهای شوهر مریم بیرون کشید...

همان که هر وقت ، به او نیاز داشتیم ،
می رسید !

این موجود ، واقعی بود ؟!
یا در رویایم ، ساخته بودمش ؟

گفتم : حامد رفت !
گفت : کجا رفت ؟ همین جاست !

منتظرش بمونید ، برمی گرده !
منتظرش نمونید ، برنمی گرده !

نگاهش کردم...

گفت : تو منتظر من موندی ؛ برگشتم !

دوباره نگاه کردم...

دم غروبی ؛ انگار او آفتاب بود که چشمم را میزد...

گفت : چیه ؟
گفتم : می دونی چقدر.... بودنت ؛ خوبه ؟!...

سرخ شد...
گفت : بلند شو قهرمان !
کار داریم ! خیلی...

کنار هم ، به سمت خانه رفتیم ؛...
انگار ، تمام چراغ های خانه روشن شد...

پشت سرمان ،
تمام چراغ های جهان !

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_هشتم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
خیلی خوب تو رو یادم نمیاد
یعنی اصلا یادم نمیاد.....


فقط....


#خواب_گل_سرخ
#چهار_قسمت_پایانی
تقدیم با
#درد


#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
چه پر شکوه است؛ زنی
که در هر چین دامنش؛

دنیایی از عشق و رنج و مادری را یدک میکشد...


#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
عاشق لباسهای سنتی ام....
@chistaa_yasrebii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی در رفتنها و گم شدنها رازیست...

گاهی برای پیدا شدن ؛ باید گم شد...

#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chistaa_yasrebii
هردختر بچه ای که بالا میرود ؛
همیشه صدایی میشنود؛
که میگوید :

"بیا پایین"!
#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
امروز باز فالورهای عزیزم را درخیابان دیدم ؛ چه حس خوبی دارد، که هردو پستچی در کیفشان بود!


از اینکه پستچی ، باز امروز به
#چاپ_جدید رسید ؛ خوشحالم...چون نشان میدهد مردم آن را فراموش نمیکنند ؛ من حتی برای خرید یک دستبند چرمی ؛ به جای پول ؛ کتابم را دادم و بانوی فروشنده راضی و خوشحال ؛ مرافراموش کرد و شروع به خواندن کرد😀...

درستش همین است.

آرزویم همیشه این بوده....اثر ادبی و هنری وقتی ماندگار است که از خود هنرمند ؛ عزیزتر و جذابتر باشد....

پستچی هر چه بود و هست ؛ به راه خود ادامه میدهد ؛ من در این فضای مجازی باشم یا نباشم؛
#پستچی_ماندنیست .

#پستچی

#رمان_ایرانی

#نشر_قطره 88973351


#کتاب_صوتی_پستچی:
#دیجی_کالا و
شرکت
#نوین_کتاب_گویا

#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chistaa_yasrebii
خیلی چیزها را فراموش کرده ام ،
مهم نیست...
من رمز عبور به قلب تو را ،
فراموش کرده ام...
مهم است...

رمز عبور آن چه بود؟!

#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساخت استیکر :بهار مریی
دوستان گلم


قسمت #چهل_و_نهم

#خواب_گل_سرخ ، متاسفانه کامل در اینستاگرام ، جای نگرفت!


در میانه ؛ جای لغات اینستاگرام ؛ ناگهان تمام شد !....


تا همه ی شما طرفداران قصه ، قسمت ۴۹ را بخوانید پستی نمیگذارم ، و بعد ۵۰.....که

#اوج_ماجراست....

در هر نگفتنی و نتوانستنی ، حتما حکمتیست!

با احترام و ارادت


#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی


@chistaa_yasrebii
عزیزان
طرفداران قصه ی
#خواب_گل_سرخ

#کلیپ پست بعدی را ببینید دوستان من

و منتظر قسمت
#پنجاهم
#خواب_گل_سرخ
باشید


بااحترام و بیصبرانه برای ادامه دادن داستان
#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chistaa_yasrebii