به شکارچی معروفی که عزلت گزیده بود ؛ گفتند :
بزرگترین شکارت چه بود ؟
گفت: نفس دنیا پرست خودم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
بزرگترین شکارت چه بود ؟
گفت: نفس دنیا پرست خودم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
عشق تو صدام
مازیار فلاحی
مازیار فلاحی
هدیه به شما بدون هیچ بهونه ای
هدیه به شما بدون هیچ بهونه ای
#در_ستایش_مرگ
رمانی از ساراماگو____نویسنده پرتغالی
یک موقعیت پرتناقض
داستان از جایی شروع می شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی شود. این مساله با واکنش ها و محاسبات تازه ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ به بی مرگی دست یافته است؛ اما در این بی مرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان می آفریند.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
رمانی از ساراماگو____نویسنده پرتغالی
یک موقعیت پرتناقض
داستان از جایی شروع می شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی شود. این مساله با واکنش ها و محاسبات تازه ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ به بی مرگی دست یافته است؛ اما در این بی مرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان می آفریند.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستایثربی
روزهایی که بی تو می گذرند ؛ فقط می گذرند...
روز نیستند ؛ شب هم نیستند...
مثل برزخ ؛ معلق ، میان زمین و آسمان !
نه می دانی ازکجا آمده ای ؟
نه می دانی به کجا می روی !
تنهایی...
مثل زیر خاک .... می ترسی !
روزهایی که بدون تو می گذرند ؛
اصلا نمی گذرند !
من روزهایی را که بدون تو باشد ،
یادم نمی آید...
چند روز گذشته است از آخرین باری که با هم حرف زدیم ؟
یادم نمی آید...
آن پشت بام لعنتی را یادم هست !...
آن آلونک کوچک که خود را در آن چپانده بودم و گریه می کردم ؟!...
و دست تو ، که مهربان ترین نوازش دنیا بود.
دست تو ؛ مثل آسمان ، بخشنده بود و من می دانستم که آسمان ؛ هرگز کثیف نمی شود.
چند روز می گذرد ؟
یادم نیست !
یادم است که فقط تا مدت ها ، تو را ندیدم.
بعد از اینکه اشکهایم را پاک کردی و من در خواب یادم آمد !
هنوز زبری دستهایت روی گونه هایم جا مانده ؛...
من در خواب یادم آمد که تو در پشت بام ؛ اشکهایم را پاک کردی....
تو کجا بودی ؟
نه در پیست اسکیت ؛ نه پیش مربی ؛ نه در تیم ملی ؛ هیچ جا پیدایت نیست !...
گفتند : برگشته شهر خودش.
شهرخودش کجاست ؟!
چرا هرگز نپرسیدم شهرخودش کجاست ؟!
راستی شهر خودت کجاست ؟
بگو تمام شهرهای ایران ، شهر توست ؛...
بگو تمام شهرهای جهان ، شهر مردیست که اشک های دخترکی بی پناه را ، روی پشت بام ، پاک می کند...
بگو ، تمام شهرهای دنیا ، شهر مردیست که دخترکی را از زیر مشت ها و لگدهای جانوری وحشی بیرون می کشد ؛ و همچون آسمان سرپناه ؛ او را ، در پناه خود
می گیرد...
بگو شهر مردی کجاست ، که قهرمان تمام قصه هایی است که فراموش کرده ام ؛
که از کودکی مادربزرگ برایم گفته بود و فراموش کردم...
چرا می خواستم بگویم دوستت ندارم ؟!
چرا در تمام طول این مدت ؛ انکار کردم ؟!
چون لایق این عشق نبودم ؛...
چون من باعث مرگ آدمی شده بودم ؛...
من باعث خاموشی کسی بودم که هرگز دوستش نداشتم ، ولی با من نسبت خونی داشت.
من مجبور بودم ؛ ناخواسته مجبور بودم...
راه دیگری نبود !
اما مادر ، هرگز به خاطر این ماجرا ، مرا نبخشید ؛...
هرگز !
و آن نگاه های از سر تحقیر و تنفر ، فقط برای این بود که :
"تو با برادرت ، در خانه تنها بودی ؛ چرا نجاتش ندادی ؟... تو می توانستی نجاتش دهی !"
مادر از برادر کتک می خورد ؛ فحش می شنید ، ولی مرا ، برای مرگ او هرگز نبخشید.
مردم ؛ شما آدرس مردی را نمی دانید که آسمان سرپناه است ؟!
نه ؛ هیچ کس نمی داند !
من از روز اولی که تو را در پیست اسکیت دیدم ؛ دلم لرزید !
فکر کردم یک حس گذراست ، و تو به مینا تعلق داری !
و بعد که فهمیدم همه چیز یک بازی بوده ؛ این عشق را در خودم انکار کردم....
دشمن حس خودم شدم ؛ دشمن قلبم و آرزوهایم....مستحق این عشق نبودم...
و حالا که دلم ، برایت ؛ قد انگشتانه ی کهنه ی مادربزرگ شده ؛ نمیدانم چگونه پیدایت کنم !...
من حاضرم اکنون ، سینه خیز ، تمام سرزمین ها و جاده ها را ، به دنبال ردپای تو بگردم ؛ اگرفقط بدانم که هنوز مرا می خواهی !
که بی تفاوتی مرا می بخشی !
این بی تفاوتی نبود ؛ شرم از خودم بود !
شرم از اینکه ، بعد از مرگ این برادر ، هنوز بتوانم عاشق شوم و بعد از نفرین مادر ؛ یک زندگی طبیعی داشته باشم !
شرم ازخودم بود ، که خانواده ای نداشتم...
پس کجایی ای مرد؟ ای عاشق؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستایثربی
روزهایی که بی تو می گذرند ؛ فقط می گذرند...
روز نیستند ؛ شب هم نیستند...
مثل برزخ ؛ معلق ، میان زمین و آسمان !
نه می دانی ازکجا آمده ای ؟
نه می دانی به کجا می روی !
تنهایی...
مثل زیر خاک .... می ترسی !
روزهایی که بدون تو می گذرند ؛
اصلا نمی گذرند !
من روزهایی را که بدون تو باشد ،
یادم نمی آید...
چند روز گذشته است از آخرین باری که با هم حرف زدیم ؟
یادم نمی آید...
آن پشت بام لعنتی را یادم هست !...
آن آلونک کوچک که خود را در آن چپانده بودم و گریه می کردم ؟!...
و دست تو ، که مهربان ترین نوازش دنیا بود.
دست تو ؛ مثل آسمان ، بخشنده بود و من می دانستم که آسمان ؛ هرگز کثیف نمی شود.
چند روز می گذرد ؟
یادم نیست !
یادم است که فقط تا مدت ها ، تو را ندیدم.
بعد از اینکه اشکهایم را پاک کردی و من در خواب یادم آمد !
هنوز زبری دستهایت روی گونه هایم جا مانده ؛...
من در خواب یادم آمد که تو در پشت بام ؛ اشکهایم را پاک کردی....
تو کجا بودی ؟
نه در پیست اسکیت ؛ نه پیش مربی ؛ نه در تیم ملی ؛ هیچ جا پیدایت نیست !...
گفتند : برگشته شهر خودش.
شهرخودش کجاست ؟!
چرا هرگز نپرسیدم شهرخودش کجاست ؟!
راستی شهر خودت کجاست ؟
بگو تمام شهرهای ایران ، شهر توست ؛...
بگو تمام شهرهای جهان ، شهر مردیست که اشک های دخترکی بی پناه را ، روی پشت بام ، پاک می کند...
بگو ، تمام شهرهای دنیا ، شهر مردیست که دخترکی را از زیر مشت ها و لگدهای جانوری وحشی بیرون می کشد ؛ و همچون آسمان سرپناه ؛ او را ، در پناه خود
می گیرد...
بگو شهر مردی کجاست ، که قهرمان تمام قصه هایی است که فراموش کرده ام ؛
که از کودکی مادربزرگ برایم گفته بود و فراموش کردم...
چرا می خواستم بگویم دوستت ندارم ؟!
چرا در تمام طول این مدت ؛ انکار کردم ؟!
چون لایق این عشق نبودم ؛...
چون من باعث مرگ آدمی شده بودم ؛...
من باعث خاموشی کسی بودم که هرگز دوستش نداشتم ، ولی با من نسبت خونی داشت.
من مجبور بودم ؛ ناخواسته مجبور بودم...
راه دیگری نبود !
اما مادر ، هرگز به خاطر این ماجرا ، مرا نبخشید ؛...
هرگز !
و آن نگاه های از سر تحقیر و تنفر ، فقط برای این بود که :
"تو با برادرت ، در خانه تنها بودی ؛ چرا نجاتش ندادی ؟... تو می توانستی نجاتش دهی !"
مادر از برادر کتک می خورد ؛ فحش می شنید ، ولی مرا ، برای مرگ او هرگز نبخشید.
مردم ؛ شما آدرس مردی را نمی دانید که آسمان سرپناه است ؟!
نه ؛ هیچ کس نمی داند !
من از روز اولی که تو را در پیست اسکیت دیدم ؛ دلم لرزید !
فکر کردم یک حس گذراست ، و تو به مینا تعلق داری !
و بعد که فهمیدم همه چیز یک بازی بوده ؛ این عشق را در خودم انکار کردم....
دشمن حس خودم شدم ؛ دشمن قلبم و آرزوهایم....مستحق این عشق نبودم...
و حالا که دلم ، برایت ؛ قد انگشتانه ی کهنه ی مادربزرگ شده ؛ نمیدانم چگونه پیدایت کنم !...
من حاضرم اکنون ، سینه خیز ، تمام سرزمین ها و جاده ها را ، به دنبال ردپای تو بگردم ؛ اگرفقط بدانم که هنوز مرا می خواهی !
که بی تفاوتی مرا می بخشی !
این بی تفاوتی نبود ؛ شرم از خودم بود !
شرم از اینکه ، بعد از مرگ این برادر ، هنوز بتوانم عاشق شوم و بعد از نفرین مادر ؛ یک زندگی طبیعی داشته باشم !
شرم ازخودم بود ، که خانواده ای نداشتم...
پس کجایی ای مرد؟ ای عاشق؟!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_چهل_و_چهارم
#چیستا_یثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.
#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2
کانال رسمی
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
"سرمایه ی هر دلی به اندازه ی حرفهایی است كه برای نگفتن دارد."
#دکتر_شریعتی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#دکتر_شریعتی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#عبادت از نظر ابن سینا ؛ راه شناخت خداوند است.
#عبادت و
#معرفت ارتباطی دو سویه دارند.
از نظرِ #ابن_سینا ؛ سعادت و شقاوت اصیل و حقیقی در آخرت پدید میآید؛
اما در این دنیا،
معرفت و عبادت، داروى آن سعادت؛ و جهل و معصیت ، زهر آن است. به تعبیرِ دیگر ،
سعادت مطلق با کمال و تزکیه ؛ دستیافتنی است. #کمال به وسیله #علم ؛ و #تزکیه به وسیله
عمل و #عبادت حاصل میشود.
عبادت،
#راه_شناخت_خداوند_تعالی است؛ زیرا عبادت است که نفس ناطقۀ انسانی را شبیه عقول مجرد میگرداند و مادام که نفس انسانی شبیه ملائکه نگردد، راهی به شناخت حق تعالی نخواهد داشت.
شناخت خداوند و عقول مجرد نیز ؛ آدمی
را مشتاق میکند تا به آن جواهر عقلی اتصال و یابد. اشتیاق واقعی در انسان قطعاً
موجب تضرع و ذکر دائمی و عبادت حقیقی خواهد شد. در واقع عبادت و معرفت رابطهاي
دوسویه با یکدیگر دارند: عبادت موجب به دست آوردن معرفت حقیقی میشود و معرفت
خود، عبادتی والاتر را در پی دارد و از آنجا که خداوند نامتناهی است، این سیر میتواند تا
بینهایت ادامه یابد و اینگونه است که آدمی به سعادت حقیقی نایل میشود .
#دکتر_مرتضی_شجاری
#مدرس_دانشگاه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#عبادت و
#معرفت ارتباطی دو سویه دارند.
از نظرِ #ابن_سینا ؛ سعادت و شقاوت اصیل و حقیقی در آخرت پدید میآید؛
اما در این دنیا،
معرفت و عبادت، داروى آن سعادت؛ و جهل و معصیت ، زهر آن است. به تعبیرِ دیگر ،
سعادت مطلق با کمال و تزکیه ؛ دستیافتنی است. #کمال به وسیله #علم ؛ و #تزکیه به وسیله
عمل و #عبادت حاصل میشود.
عبادت،
#راه_شناخت_خداوند_تعالی است؛ زیرا عبادت است که نفس ناطقۀ انسانی را شبیه عقول مجرد میگرداند و مادام که نفس انسانی شبیه ملائکه نگردد، راهی به شناخت حق تعالی نخواهد داشت.
شناخت خداوند و عقول مجرد نیز ؛ آدمی
را مشتاق میکند تا به آن جواهر عقلی اتصال و یابد. اشتیاق واقعی در انسان قطعاً
موجب تضرع و ذکر دائمی و عبادت حقیقی خواهد شد. در واقع عبادت و معرفت رابطهاي
دوسویه با یکدیگر دارند: عبادت موجب به دست آوردن معرفت حقیقی میشود و معرفت
خود، عبادتی والاتر را در پی دارد و از آنجا که خداوند نامتناهی است، این سیر میتواند تا
بینهایت ادامه یابد و اینگونه است که آدمی به سعادت حقیقی نایل میشود .
#دکتر_مرتضی_شجاری
#مدرس_دانشگاه
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
برای من سخت نیست که احساساتم را به شکل نوشته درآورم. سعی می کنم مختصر باشم و مستقیما سر اصل مطلب روم. این چیزی است که مردم راجع به کار من دوست دارند، و منتقدان از آن بدشان می آید.
#پایولو_کوییلو
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#پایولو_کوییلو
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
بمان !
کمی بیشتر بمان
ای سایه سار ترسوی وقار من
#لیونارد_کوهن
ترجمه:مهدی جواهریان
چیستایثربی ؛ زنی در آستانه ی فصلی نو
#مشهد
#کوچه_پس_کوچه_ها
@chista_yasrebi_official
کمی بیشتر بمان
ای سایه سار ترسوی وقار من
#لیونارد_کوهن
ترجمه:مهدی جواهریان
چیستایثربی ؛ زنی در آستانه ی فصلی نو
#مشهد
#کوچه_پس_کوچه_ها
@chista_yasrebi_official
نشان دوست نکو آنست که خطای تو را بپوشاند ،تو را پند دهد و رازت را آشکار نسازد.
#ابن_سینا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#ابن_سینا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
Chista Yasrebi:
#آلبادسس_پدس
نویسنده ایتالیایی
رمان به همین سادگی شروع میشود؛ ولی سپس....پروراندن آن ؛ دشواریهای خاص خودرا دارد.
ابادسس پدس ؛بانوی نویسنده ایتالیایی ؛ همیشه مطرح ترین و پرفروش ترینها را نوشته است...
شگردش در ابتدا ؛آسان به نظر میرسد.دقت کنید.از بدیهیات زندگی یکنواخت خود میگوید و زنانی چون خود ؛ ...اما ناگهان پیرنگ دشوار داستان
رخ مینماید.
#دفترچه_ممنوع از بهترین و تحسین شده ترین اثار اوست
علاقه مندان رمانهای جهان زنان بخوانند.
«دفترچه ممنوع»،در واقع خاطرات هر روز یک زن کارمند ایتالیایی است. زنی که صبح ها سر کار می رود و آخر شب ها وقتی بچه ها و همسرش خوابیده اند به آشپزخانه می رود و به صورت کاملا یواشکی شروع به نوشتن می کند، و در طول داستان بارها هوس می کند که دفترچه را بسوزند تا اثرش از بین برود و همسر و بچه هایش یک وقت دفترچه را پیدا نکنند و بخوانند. عجب نویسنده ای است این پدس از همین خاطرات معمولی یک زن خانه دار چنان دنیایی می سازد که مو به تن آدم سیخ می شود.
خلاصه داستان: خانمی ۴۳ ساله به نام والریا کاستی بعدازظهری پاییزی تصمیم میگیرد که دفترچه یادداشتی به منظور نوشتن خاطرات و احساسات خود خریداری کند.او این دفترچه را از افراد خانواده ی خود به هر صورت ممکن پنهان میکند.با ورود این دفترچه عصیانی درون خود ناشی از مرور شدن خاطرات روزانه حس میکند.مشکلات در نظر او روزبه روز بیشتر و حل آنها سخت تر میشود...
دفترچه ممنوع رمانی است که به خوبی به شرح و تفصیل احساسات یک مادر می پردازد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#آلبادسس_پدس
نویسنده ایتالیایی
رمان به همین سادگی شروع میشود؛ ولی سپس....پروراندن آن ؛ دشواریهای خاص خودرا دارد.
ابادسس پدس ؛بانوی نویسنده ایتالیایی ؛ همیشه مطرح ترین و پرفروش ترینها را نوشته است...
شگردش در ابتدا ؛آسان به نظر میرسد.دقت کنید.از بدیهیات زندگی یکنواخت خود میگوید و زنانی چون خود ؛ ...اما ناگهان پیرنگ دشوار داستان
رخ مینماید.
#دفترچه_ممنوع از بهترین و تحسین شده ترین اثار اوست
علاقه مندان رمانهای جهان زنان بخوانند.
«دفترچه ممنوع»،در واقع خاطرات هر روز یک زن کارمند ایتالیایی است. زنی که صبح ها سر کار می رود و آخر شب ها وقتی بچه ها و همسرش خوابیده اند به آشپزخانه می رود و به صورت کاملا یواشکی شروع به نوشتن می کند، و در طول داستان بارها هوس می کند که دفترچه را بسوزند تا اثرش از بین برود و همسر و بچه هایش یک وقت دفترچه را پیدا نکنند و بخوانند. عجب نویسنده ای است این پدس از همین خاطرات معمولی یک زن خانه دار چنان دنیایی می سازد که مو به تن آدم سیخ می شود.
خلاصه داستان: خانمی ۴۳ ساله به نام والریا کاستی بعدازظهری پاییزی تصمیم میگیرد که دفترچه یادداشتی به منظور نوشتن خاطرات و احساسات خود خریداری کند.او این دفترچه را از افراد خانواده ی خود به هر صورت ممکن پنهان میکند.با ورود این دفترچه عصیانی درون خود ناشی از مرور شدن خاطرات روزانه حس میکند.مشکلات در نظر او روزبه روز بیشتر و حل آنها سخت تر میشود...
دفترچه ممنوع رمانی است که به خوبی به شرح و تفصیل احساسات یک مادر می پردازد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
آنها که رفتند ؛
لطفا همانجا بمانند
لطفا دیگر برنگردند
لطفا برای همیشه نام مرا از یاد ببرند!
برای من هرگز وجود نداشتند
برای من فقط شما وجود دارید که همراهید و همدم
بقیه
#خواب_گل_سرخ مال شماست
لطفا همانجا بمانند
لطفا دیگر برنگردند
لطفا برای همیشه نام مرا از یاد ببرند!
برای من هرگز وجود نداشتند
برای من فقط شما وجود دارید که همراهید و همدم
بقیه
#خواب_گل_سرخ مال شماست
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آرند ؛ بهتر که سخن گویی و دیگران خاموشت کنند.....
#سقراط
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#سقراط
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
کارهای بزرگ ؛ مختص مردمانیست که افکار بزرگ دارند
#سقراط
این کانال خاص ؛ جای عوام نیست...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
#سقراط
این کانال خاص ؛ جای عوام نیست...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official